مقدمه
آموزش در دوران کودکی، بهویژه در سالهای پیش از دبستان، به عنوان سنگ بنای رشد شناختی، عاطفی و اجتماعی افراد شناخته میشود. در ایران، با توجه به ساختار جوان جمعیتی و ضرورت سرمایهگذاری بر روی نسل آینده، توجه به این مقطع آموزشی از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
طرح جدید پیشدبستانی که در سالهای اخیر توسط نهادهای متولی مانند سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک مطرح شده است، تلاشی است برای ساماندهی، ارتقای کیفیت و همگانی کردن این دوره.
این مقاله به تحلیل ابعاد مختلف این طرح، اهداف آن، چالشهای پیش رو و چشمانداز احتمالی آن میپردازد.
طرح جدید بر چند محور اساسی استوار است:
یکپارچهسازی و ساماندهی: تاکنون، مراکز پیشدبستانی تحت نظارت نهادهای مختلفی از جمله آموزش و پرورش، بهزیستی و مراکز خصوصی فعالیت کرده اند که منجر به ناهمگونی در کیفیت، محتوا و نظارت میشد. هدف اصلی طرح جدید، ایجاد یک نظام منسجم تحت مدیریت «سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک» است. این یکپارچگی میتواند به استانداردسازی فضا، نیروی انسانی و برنامههای درسی بینجامد.
تأکید بر تعلیم و تربیت تمامسنج: این طرح صرفاً بر آمادهسازی کودکان برای ورود به دبستان متمرکز نیست، بلکه به رشد متوازن همه جانبهی کودک شامل ابعاد عاطفی- اجتماعی، جسمانی- حرکتی، هنری و دینی- اخلاقی توجه دارد. تغییر نام از «آموزش» به «تعلیم و تربیت» نشاندهنده این نگرش جامع است.
افزایش پوشش و عدالت آموزشی: یکی از اهداف بلندپروازانه، گسترش دسترسی به آموزش باکیفیت پیشدبستانی بهویژه در مناطق محروم و دو زبانه است. این امر میتواند به کاهش شکاف آموزشی در بدو ورود به دبستان و تقویت مهارتهای زبانی کودکان مناطق کمبرخوردار کمک شایانی کند.
ارتقای صلاحیتهای حرفهای مربیان: طرح جدید بر آموزشهای تخصصی و مستمر مربیان تأکید دارد. تعیین استانداردهای شایستگی برای مربیان میتواند کیفیت تعاملات آنان با کودکان را به طور چشم گیری افزایش دهد و از مربی به عنوان یک «مراقب» به یک «تسهیلگر رشد» ارتقا دهد.
محتوا و روشهای نوین آموزشی: دوری از روشهای سنتی مبتنی بر حفظکردن و تأکید بر «یادگیری از طریق بازی» و «فعالیتهای گروهی» از نقاط قوت این طرح به شمار میرود. این رویکرد با نیازهای طبیعی کودکان همسو است و میتواند شور یادگیری و خلاقیت را در آنان تقویت کند.
چالشهای پیش روی طرح
با وجود اهداف مترقی، اجرای موفقیتآمیز این طرح با موانع جدی رو به رو است:
چالش مالی و تأمین بودجه: گسترش پوشش به مناطق محروم، تجهیز مراکز، و آموزش کیفی مربیان نیازمند سرمایهگذاری کلان دولتی است. در شرایط کنونی اقتصادی، تضمین تخصیص بودجه کافی و پایدار یکی از بزرگترین نگرانیهاست.
چالش منابع و زیرساخت ها: کمبود فضاهای آموزشی بسیاری از مناطق، به ویژه مناطق محروم و حاشیه شهرها، فاقد ساختمانهای استاندارد و مناسب برای کودکان پیشدبستانی هستند.
چالش کمبود نیروی انسانی متخصص: اگرچه طرح بر آموزش مربیان تأکید دارد، اما در حال حاضر با کمبود شدید نیروی متخصص در حوزه روان شناسی و آموزش دوران کودکی مواجهیم. جذب، نگهداری و انگیزهبخشی به مربیان با وجود حقوقهای نسبتاً پایین، چالش بزرگی است.
چالش محتوا و برنامه درسی:
الف) شکلگیری غیرمنعطف: اگر برنامه درسی بیش از حد سنگین، آکادمیک و شبیه به دبستان باشد، به جای تقویت خلاقیت و مهارتهای اجتماعی، باعث خستگی زودهنگام و بیزاری از یادگیری در کودک میشود.
ب) عدم توجه به تفاوتهای فردی و منطقهای: یک برنامه واحد برای کل کشور ممکن است نیازهای کودکان در مناطق مختلف با فرهنگها و بسترهای اجتماعی-اقتصادی گوناگون را پاسخ ندهد.
ج) کمبود منابع و بازیهای آموزشی استاندارد: فقدان اسباببازیها و وسایل کمکآموزشی مناسب برای رشد شناختی، حرکتی و اجتماعی کودکان از کیفیت آموزش میکاهد.
چالش بار مالی بر دوش خانوادهها: در بسیاری از موارد، حتی با حمایت دولت، بخشی از هزینهها بر عهده خانوادهها خواهد بود. این موضوع میتواند باعث شود کودکان خانوادههای کمدرآمد، که بیشترین نیاز را به این خدمات دارند، از آن محروم بمانند.
چالش عدالت آموزشی:
الف) شکاف بین مناطق برخوردار و محروم: خطر عمیقتر شدن شکاف آموزشی بین کودکانی که در مناطق مرفه زندگی میکنند و آنانی که در مناطق محروم هستند، وجود دارد.
ب) دسترسی کودکان با نیازهای ویژه: آیا زیرساختها و نیروهای متخصص برای خدماتدهی به کودکان با نیازهای ویژه در نظر گرفته شده است؟
چالش اجرا و نظارت: یکپارچهسازی هزاران مرکز پیشدبستانی با مالکیتها و کیفیتهای مختلف در یک سیستم واحد، کار عظیم و پیچیدهای است. ایجاد یک نظام نظارتی مؤثر برای اطمینان از اجرای صحیح دستورالعملها در تمام مراکز، به ویژه در نقاط دورافتاده، بسیار دشوار خواهد بود.
چالش تنش میان سنت و نوآوری: ممکن است در برخی جوامع یا حتی در بین سیاستگذاران، نگرشهای سنتی نسبت به آموزش کودکان وجود داشته باشد که با رویکرد کودکمحور و بازیبنیاد در تضاد باشد.
یافتن تعادل بین ارزشهای بومی - مذهبی و روشهای نوین روان شناسی رشد نیازمند گفتوگوی اجتماعی و فرهنگی هوشمندانه است.
جمعبندی و راهکارهای پیشنهادی:
هشدارهای کارشناسی
1- هشدار نسبت به آکادمیکسازی زودهنگام: فشار برای آموزش خواندن، نوشتن و مفاهیم پیچیده ریاضی به کودکان در این سن، نه تنها سودمند نیست، بلکه میتواند به رشد عاطفی و شناختی آنان آسیب بزند و باعث استرس و اضطراب شود. محیط پیشدبستانی باید بر «بازی محور»، کشف و تقویت مهارتهای زندگی (مانند حل مسئله، همکاری، کنترل هیجانات) متمرکز باشد.
2- هشدار نسبت به یکسانسازی افراطی: اجرای یک مدل کاملاً متمرکز و یکسان در سراسر کشور، بدون در نظر گرفتن تنوع فرهنگی و زبانی (مانند مناطق ترک، کرد، عرب و بلوچ)، میتواند فرصت یادگیری در بستر فرهنگ خودی را از کودک سلب کند و به هویت محلی او آسیب بزند.
3- هشدار نسبت به خصوصیسازی بیضابطه: اگر سهم اصلی اجرای طرح به بخش خصوصی سپرده شود، بدون نظارت قوی و تعیین تعرفههای مناسب، این خطر وجود دارد که آموزش پیشدبستانی به کالایی لوکس و پرهزینه تبدیل شود و عدالت آموزشی به شدت زیر سؤال برود.
4- هشدار نسبت به بی توجهی به نقش خانواده: پیشدبستانی نمیتواند جایگزین خانواده شود. هر طرحی باید همراه با برنامهای برای «آموزش و مشارکت فعال والدین» باشد. بدون آگاهسازی خانوادهها درباره فلسفه و اهداف این دوره، احتمال تعارض بین روشهای خانه و مرکز پیشدبستانی وجود دارد.
به باور نگارنده طرح جدید پیشدبستانی در صورت عدم توجه به این چالشها و هشدارها، با خطر تبدیل شدن به یک شکلسازی پرهزینه و بیاثر یا حتی آسیبزا رو به رو است.
چشمانداز آینده
طرح جدید پیشدبستانی ایران، بدون شک، گامی ضروری و رو به جلو در مسیر تحول نظام آموزشی کشور است. این طرح پتانسیل آن را دارد که با سرمایهگذاری بر روی (سالهای شکلگیری ) کودکان، نه تنها مهارتهای تحصیلی آنان، بلکه هوش هیجانی، مهارتهای اجتماعی و سلامت روانی نسل آینده را تقویت کند.
موفقیت این طرح در گروی چند عامل کلیدی است:
1- تعهد سیاسی و تخصیص بودجه کافی: دولت باید این طرح را به عنوان یک اولویت ملی و یک سرمایهگذاری بلندمدت بپذیرد.
2- اجرای تدریجی و پایش مستمر: اجرای آزمایشی در مناطق مختلف و دریافت بازخورد از مربیان و خانوادهها میتواند به رفع نواقص قبل از تعمیم سراسری کمک کند.
3- جلب مشارکت بخش خصوصی و نهادهای مدنی: استفاده از ظرفیتهای موجود در جامعه میتواند بار مالی دولت را کاهش و تنوع و خلاقیت در ارائه خدمات را افزایش دهد.
4- افزایش آگاهی خانوادهها: فرهنگسازی برای درک اهمیت این دوره و تفاوت آن با صرفاً «نگهداری» کودک، برای جلب حمایت و مشارکت فعال والدین حیاتی است.
5- اولویت دادن به کیفیت بر کمیت: به جای تمرکز صرف بر افزایش آمار، منابع بر تربیت مربی متخصص و تأمین فضای استاندارد متمرکز شود.
6- طراحی برنامه درسی منعطف، بازیمحور و مبتنی بر نیازهای رشدی کودک و پرهیز از محتوای سنگین و آکادمیک.
7- تقویت نظام نظارتی مستقل و کیفیمحور برای پایش مستمر مراکز
8- تضمین دسترسی عادلانه از طریق تخصیص بودجه ویژه به مناطق محروم و کودکان کمبرخوردار.
9- در نهایت، موفقیت این طرح در گرو آن است که کودک و نیازهای اصیل رشدی او در مرکز تمام تصمیمگیریها قرار گیرد، نه اهداف اداری، سیاسی یا اقتصادی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان