صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

 گروه گزارش سخن معلم/

مطابق اعلام قبلی ( این جا ) ؛ گفت و گوی سخن معلم با جناب آقای دکتر محمود مهر محمدی ، سرپرست محترم دانشگاه فرهنگیان در بخش اول ارائه می شود . امید که مخاطبان گرامی به ویژه دانشجو معلمان محترم با ارائه نظرات خود ما را در بهینه کردن و کارشناسی تر نمودن بحث ها یاری فرمایند .

منتشرشده در گفت و شنود

sahebnasisp  این روزها که بازار نامه نوشتن به رئیس جمهور محترم رونق یافته است با خود می اندیشیدم مگر در این کشور چه اتفاقی افتاده که همکاران صبور و پر طاقت من در آن سال ها، اینک و به یک باره این چنین عنان از کف داده و در استیفای مطالبات از دولت، گوی سبقت از هم می ربایند؟ آیا به توافق بلند مدت با طرف های مذاکره دست یافته ایم و تحریم ها برداشته شده یا قیمت نفت دو برابر شده یا صد و اندی میلیارد دلار دارایی بلوکه شده مان آزاد شده است؟ معلوم است که چنین نشده، پس چه؟ چرا برخی از فرهنگیان این چنین هیجان زده شده اند؟

خوب که می اندیشم می بینم علت این هیاهو و جنب و جوش چیزی نیست جز ماهیت دولت مستقر؛ دولتی که مدارا و ملایمت را پیشه خود کرده و معترضان و مخالفان را به هیأت تخلفات اداری و حراست و اداره اطلاعات و ... حواله نمی دهد.

رویکرد وزارت آموزش و پرورش در این دولت نه سرکوب معلمان، بلکه رفع خفقان و جو امنیتی حاکم شده از صدر تا ذیل این دستگاه است. وزیر این دولت در پی حمایت قانونی و حقوقی از اعضای فعال تشکل های فرهنگیان است؛ فعالانی که به خاطر پی گیری همین مطالبات در ایامی که طرح آن ها جرمی نابخشودنی می نمود، با بی مهری تمام به زندان و تبعید فرستاده شدند و به انحای مختلف مورد ستم و بی حرمتی قرار گرفتند؛ اما آیا کسی به فکر آنان بود و برای حداقل حمایت از آنان، نامه ای به رئیس دولت وقت نوشت؟ چرا مثل حالا طرح مطالبات به طور نوبتی و استان به استان در دستور کار معلمان عزیز قرار نگرفت؟

چرا در آن هشت سال رونق بازار نفت، سیر نزولی رشد اقتصادی و سیر صعودی نرخ تورم و بی کاری، و استقبال دولت و مجلس از قطع نامه های شورای امنیت و تحریم ها ی بانکی و بالاتر از همه تحریم بانک مرکزی و صادرات نفت، و عدم پیشرفت در مذاکرات هسته ای و زمزمه تحریم ها، فرهنگیان عزیز دوراندیشی نکرده و نسبت به تبعات منفی آن رویکرد ها و سیاست های غلط، بر کل جامعه و مجموعه مستضعف آموزش و پرورش معترض نشدند؟ مگر این روزها را پیش بینی نمی کردند؟ چرا در این همه سال دندان روی جگر گذاشتند و دم بر نیاوردند؟

تک تک ما معلمان، قبل از هر اقدام و حرکتی، ابتدا باید در پیش وجدان خویش و وجدان عمومی جامعه به این پرسش ها و دیگر پرسش ها از این قبیل پاسخ دهیم! آنگاه با چشمی باز، واقع بینانه و منطقی به طرح خواسته های خود بپردازیم. 

اگر قرار باشد این روزها من نیز نامه ای به رئیس جمهور بنویسم، نامه ای می نویسم متفاوت؛ نامه ای که طلب کارانه و مطالبه محور نباشد.

نامه ای که تک تک کلمه ها و جمله هایش مناعت طبع و عزت نفس را معنا کنند. نامه ای که در آن بگویم ، من یک معلم هستم  ؛پس بهتر از هر کس دیگری شرایط کشور و دولتم را درک می کنم؛ حساب و کتاب سرم می شود.

خوب می فهمم کسری بودجه، یک دولت را با چه محدودیت هایی مواجه می کند. در آن نامه، نشان می دهم که متوجه این امر هستم اگر در حین بررسی بودجه در مجلس، خواستار تغییر عدد و رقم آن به نفع دستگاه متبوع خود باشم، باید به مجلس نشینان و هیأت رئیسه مجلس نامه بنویسم نه به رئیس دولت!

خلاصه با نامه ای که می نویسم بر ارج و قرب معلم در چشم جامعه می افزایم و ناخواسته، خود تیشه به ریشه اندک منزلت اجتماعی باقی مانده اش نمی زنم. نامه ام را چنان می نویسم که معلمان را قشری فرصت طلب که فقط به دنبال منافع خود شان بوده، درد های جامعه را به کناری وا نهاده اند، معرفی نکند.

نامه ای می نویسم که در نتیجه آن، جامعه خود به دنبال استیفای حقوقم از دولت ها و حفظ شأن و منزلت حرفه ای و اجتماعی ام باشد، بی آنکه مجبور باشم برای افزایش حقوق و دریافت اجرت کار و اندک مزایای شغلی، عرض خود و حرفه ام را بر باد دهم!

والسلام.  

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

منتشرشده در یادداشت

moradiasadsp2 چهارم اینکه بخشی از مشکلات و مسائل آموزش و پرورش ارتباط با نگاه حکومت دارد. حکومت ما برای آرمان‌های ایدئولوژیک خود نگاه آمرانه و تمرکزگرایانه به آموزش و پرورش دارد . در اینجا چند موضوع مطرح است. یکی اینکه آیا تعلیم و تربیت به خودی خود چنین نگاهی را برمی‌تابد یا نه؟ حتی فرض کنیم آموزش و پرورش ما از هر جهت پیشرو و پیشرفته است و امکانات آموزشی آن عالی است و بهترین معلمان و مربیان را در اختیار دارد، باز این پرسش مطرح است که آیا می‌توان خروجی‌های آن را آن‌گونه که حکومت هدف‌گذاری کرده، تربیت کرد؟ دوم اینکه بر فرض حکومت به هر دلیلی که دارد حاضر نمی‌شود از آرمان‌های ایدئولوژیک خود در آموزش و پرورش کوتاه بیاید. باز این پرسش قابل طرح است که آیا نیاز است که حکومت در تمام برنامه‌ها و دروس تمرکز و کنترل داشته باشد یا فقط تمرکز خود را محدود به برنامه‌ها و دروس ایدئولوژیک کند.

در خصوص مسئله نخست، به نظر می‌رسد هر چه آموزش و پرورش پیشروتر و پیشرفته‌تر باشد و معلمان و مربیان آن فاضل‌تر و دانشمندتر باشند، منطقاً خروجی‌های آن متکثرتر و متنوع‌تر و متفاوت‌تر می‌شوند. چرا که بچه‌ها در آن عالم‌تر و دانشمندتر و فکورتر تربیت می‌شوند. اینکه حکومت می‌خواهد از یک‌سو آموزش و پرورش پیشرو و متحول داشته باشد و از سوي ديگر خروجی‌های آن را تحت کنترل و تابع ایدئولوژی خود در آورد به نظر امری ناشدنی می‌نماید. در خصوص مسئله دوم، اگر حکومت به هر دلیلی نمی‌تواند از آرمان‌های ایدئولوژیک خود در آموزش و پرورش دست بکشد پیشنهاد می‌شود تمرکز و کنترل خود را فقط در برنامه‌ها و دروس ایدئولوژی اعمال کند.

واقعاً چه ضرورتی دارد که حکومت بر دروسی مانند ریاضی و فیزیک و شیمی تمرکز و کنترل داشته باشد؟ به نظرم با یک نگاه و نگرش حکومت، به خودی خود درهای بسیاری به روی آموزش و پرورش گشوده می‌شود و با یک نگاه و نگرش دیگر درهای بسیاری به روی آن بسته می‌شود. با یک نگاه حکومت، خانواده و اندیشمندان و نهادهای مردم‌بنیان می‌توانند مشارکت آگاهانه و مسئولانه و فعالانه در آموزش و پرورش داشته باشند و با یک نگاه دیگر نه. لذا آموزش و پرورش عمیقاً نیاز به نفس‌کشیدن دارد و این امر مهم و سرنوشت‌ساز حاصل نمی‌شود مگر اینکه حکومت از سر شناخت و آگاهی به این بلوغ فکری و فرهنگی نائل شود که گام‌به‌گام از تمرکزگرایی و دیوان‌سالاری خود بر آموزش و پرورش بکاهد و راه را باز کند که تمام نهادهای تأثیرگذار در امر تعلیم و تربیت و به‌خصوص خانواده و اندیشمندان و تئوری‌پردازان تربیتی گام‌به‌گام مشارکت آگاهانه و مسئولانه در آموزش و پرورش داشته باشند.

تا اینجا سعی شد مشکلات و مسائل آموزش و راه‌حل‌های آن در چارچوب یک بحث علمی، یعنی توصیف وضع موجود و تبیین وضع موجود و عبور از وضع موجود، البته به صورت طرح‌واره و اختصار، بررسی و ارائه شود. اميدوارم چشم‌اندازی از جغرافیای بحث ارائه شده باشد. حال می‌توان مشکلات و مسائل آموزش و پرورش را در لایه‌های عمیق‌تری بررسی و تحلیل کرد.

با توجه به‌شرایط فعلی آموزش و پرورش، به نظر شما آسیب‌شناسی و تحلیل کدام مسئله یا مسائل آن تقدم و اولویت دارد؟

به نظرم اولین و مهمترین مسئله که باید بررسی و تحلیل شود نگاه حکومت به آموزش و پرورش است. چرا که اگر حکومت نگاه و نگرش خود را به آموزش و پرورش تغییر دهد یا حتی تعدیل کند، درهای بسیاری به روی آموزش و پرورش گشوده می‌شود. چنان‌که گفتیم حکومت نگاه ایدئولوژیک و آمرانه به آموزش و پرورش دارد و این نگاه زنجیره‌ای از آسیب‌ها را مانند تمرکزگرایی، دیوان‌سالاری، سیاست‌زدگی و عمل‌زدگی به‌دنبال دارد و همين نگاه سبب‌شده آموزش و پرورش در عمل زمین گیر و ناکارآمد شود. حکومت به این دلیل نگاه ایدئولوژیک و آرمان‌گرایانه به مدرسه و دانشگاه دارد که می‌خواهد میلیون‌ها دانش‌آموز و دانشجو یک قرائت رسمی از دین را در مدرسه و دانشگاه بپذیرند. یعنی حکومت نگاه آرمانی و اتوپیایی به مدرسه و دانشگاه دارد. این نگاه از چند زاویه قابل بررسی و تحلیل و نقد می‌باشد. نخست، توفیق تعلیم و تربیت دینی در مکتب انبیاست. اگر این فرض را بپذیریم که انبیا انسان‌های صالح و الگوهای کاملی بودند آن گاه این پرسش مطرح است که آیا توفیق آنان در تعلیم و تربیت حداقلی بوده یا حداکثری؟ شاید دو واژه کلیدی قرآن یعنی «قلیل» و «اکثرهم» در پاسخ پرسش فوق راه‌گشا باشد.

در متن مقدس ما همواره «اکثرهم» مذمت و نکوهش شده مثل اکثرهم لایشکرون / اکثرهم لایؤمنون / اکثرهم لایعقلون و «قلیل» تأیید و ستایش شده مانند قلیل من عبادی الشکور / فلا یؤمنون الا قلیلاً / لا یفقهون الا قلیلاً. از فحوای این آیات برمی‌آید که در منطق تعلیم و تربیت دینی حتی اگر معلم و مربی آن پیامبران و انبیا عظام باشند باز توفیق و موفقیت آن حداکثری نبوده. یا در این آیه شریفه، آشکارا فرق است میان مؤمن و مسلمان: قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن اسلمنا. یا حضرت رسول اکرم (ص) با اینکه در قیاس با پیامبران دیگر توفیق بیشتری داشت و مردم زیادی به دین اسلام گرویدند و آن حضرت خود شکوه و عظمت رسالتش را در پایان عمر شریف شان مشاهده كردند؛ اما به محض اینکه رحلت کردند در امتش شکاف پدید آمد و حتی خوارج با آن شدت و کثرت و با آن جزم و جمود و خشونت ظهور کردند. اگر خوارج بعد از چند قرن و آرام‌آرام به وجود آمده بودند، انسان می‌توانست بگوید که انحراف آنان به این دلیل است که مثلاً معلم و مربی خوب نداشتند و اسلام ناب را درک نکردند؛ اما اکثر خوارج حضرت رسول (ص) را از نزدیک دیده و تحت تربیت مستقیم آن حضرت بودند. برای ذهن محقق گزنده و چالش‌برانگیز است چگونه برخی از کسانی که محضر پیامبر اکرم (ص) را درک کردند خوارج از آب درآمدند. اینکه آیا ظهور خوارج در منطق تعلیم و تربیت دینی موضوعی حاشیه‌ای است یا استلزامی منطقی، می‌تواند موضوع مهمي برای بررسی و پژوهش باشد. شاید ذکر این خاطره خالی از لطف نباشد. چند سال قبل از فوت زنده‌یاد شیخ نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، تصور می‌کنم سال 1380 بود، از طریق یکی از دوستان به ایشان پیغام دادم که می‌خواهم شما را ببینم. ایشان با بزرگواری گفته بودند که آمدن برای شما سخت است من می‌آیم منزل تان. این پیر فرزانه با آن کهولت سن در یک شب برفی به منزل ما آمدند. جمعی از دوستان هم بودند. بنده اولین بحثی که با جناب ایشان در میان گذاشتم همین بحث خوارج بود. من حرفم این بود که ظهور خوارج با آن سرعت و شدت و کثرت نمی‌تواند حاشیه‌ای باشد، بلکه ظاهراً لازمه تعلیم و تربیت دینی است؛ اما ایشان با آنکه ذهن روشن و تحلیل‌گری داشتند، استدلال کردند که ظهور خوارج امری است حاشیه‌ای. البته من در مراوده‌ها و نشست‌هایی که با مرحوم صالحی داشتم، بسیار نکته‌ها از ایشان آموختم. از اخلاق عملی و تواضع‌شان، از انصاف و ادب‌شان، از قدرت کم‌نظیر نقد و تحلیل‌شان و اینکه مقهور هیچ آتوریته دینی نبودند و اینکه اگر در موضوعی علم و آگاهی دقیقی نداشتند به آسانی می‌گفت نمی‌دانم. یادم نمی‌رود که یک‌بار در خصوص قصه فدک از ایشان پرسیدند و به آسانی گفت درباره فدک کار نکرده‌ام و نمی‌دانم. به نظرم حوزه‌ها و جامعة علمی و فکری ما و حتی روشنفکران دینی ما قدر مرحوم صالحی را چنان‌ که باید و شاید ندانستند. روحش شاد و یادش گرامی باد. در آن مقطع من سخت درگیر مصاحبه‌های آسیب‌شناسی تربیت دینی بودم و بحث ظهور خوارج هم در آن گفت‌و‌گوها مطرح می‌شد تا آنجا كه به خاطر دارم فقط دکتر مصطفی محقق داماد به صراحت گفتند خوارج لازمه منطقی تعلیم و تربیت دینی‌اند و برای آن تئوری هم داشتند. به هر صورت نمی‌توان به تعلیم و تربیت دینی نگاه بسیط و ساده‌انگارانه داشت. ما همواره با نگاه ساده، دلخوشیم که علی و سلمان و ابوذر و بلال در دامن پیامبر تربیت شدند پس خوارج و اصحاب جمل کجا تربیت شدند. مگر نه این است که آنان نیز در مدینه با پیامبر زیست داشتند و حضور معنوی پیامبر را از نزدیک درک کردند و در جنگ‌ها پیامبر را همراهی می‌کردند و شاید از خوارج و اصحاب جمل تأمل برانگیزتر، حادثه عاشوراست. یعنی در جامعه دینی که پیامبر بر پا کرده بود بعد از 50 سال همان پیروانش، عزیزترین کسانش را به جرم خروج از دین به طرز فجیع و خشونت‌آمیزی کشتند. افزون بر این، ما از این حوادث تاریخی می‌توانیم عبرت‌ها و درس‌های فراوانی بیاموزیم و نسبت به دینداری خود جزم و جمود نداشته باشیم و غرّه و مطلق‌اندیش نباشیم و همواره به دین‌شناسی و دینداری خود مشکوک و مظنون باشیم و حافظ‌ وار بگوییم «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». چرا که کسانی که با پیامبر بودند و از نزدیک محضرش را درک کردند قلیل‌شان علی و سلمان و ابوذر و کثیرشان خوارج و اصحاب جمل شدند. شاید به این دلیل است که در آموزه‌های عرفانی ما و نه کلامی و فقهی، خیلی از عذرها معذور است و آن همه از مدارا و جوانمردی سخن می‌رود. زیرا آنان بیشتر از دیگران به انسان و انسان‌شناسی و ظرایف تربیت دینی توجه کردند.

دوم آسیب‌شناسی مربوط به حکومت دینی و ایدئولوژیک است. بی‌شک یکی از اهداف اصلی تشکیل یک حکومت دینی، تبلیغ و تعلیم آموزه‌های دینی در سطح گسترده و فراگیر در جامعه است. چنان‌که امروزه نیز مشاهده می‌کنیم، حکومت مجدانه سعی دارد از طرق گوناگون مانند مدرسه و دانشگاه و صدا و سیما و سازمان‌های تبلیغاتی و بسیج ادارات و... تعالیم دینی را آموزش دهد و عمل به آ‌ن‌ها را فعليت بخشد. حضور حکومت در این عرصه چنان پررنگ و دامن‌گستر بوده و هست، که اکنون می‌توان گفت تبلیغ و تعلیم و تربیت دینی در کشور ما، تقریباً شکلی دولتی و حکومتی به خود گرفته است. به این نگرش حكومت که می‌تواند بار تعلیم و تربیت دینی را به نحو حداکثری و آرمانی به دوش بکشد، نقدهايي وارد است که به چند مورد آن به اختصار اشاره می‌کنم.

اول اینکه به نظر می‌رسد رهبران اولیه انقلاب مانند مرحوم امام و مرحوم آیت‌الله طالقانی و مرحوم آیت‌الله منتظری و دیگران تصور می‌کردند همین که حکومت را به دست بگیرند به‌راحتی صدا و سیما و آموزش و پرورش و دانشگاه اسلامی و دینی می‌شود و به آسیب‌هایی که ممکن است در کانون قدرت و ثروت رخ دهد کمتر علم داشتند.

قبل از انقلاب آیت‌الله اردکانی روی منبر می‌گفت روزی یک ساعت رادیو را بدهند دست ما همه کارها درست می‌شود.

بله، ظاهراً ورود به این حوزه کمی خوش‌بینانه تصور شده. هنگامی که تعلیم و تربیت دینی دولتی و حکومتی شود، به طور طبیعی امکانات حکومت و حوزه قدرت به سوی آن سوق می‌یابد و با آن در می‌آمیزد. از آنجا که انسان صاحب حکومت همواره به استمرار حکومت خود تمایل دارد ممکن است در روند تاریخی آمیزش و آمیختگی حکومت با دین، دین و آموزه‌هایش ابزار حکومت شود. چرا که دین به خودی خود ارزش و قداست و مشروعیت دارد؛ اما حکومت نه.

بنابرین طبیعی است که حکومت برای مقبولیت و مشروعیت خود از مقبولیت و مشروعیت دین استفاده کند. تقریباً تمام حکومت‌های دینی، به غیر از حکومت‌هایی که معصومین در رأس آن بودند، در طول تاریخ به آن آسیب دچار شدند. حکومت‌های دینی در قرون وسطی و حکومت‌های دینی خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس بارزترین آن حکومت‌ها بودند. دوم اینکه در حکومت‌های دینی؛ عالمان، معلمان و مبلغان اغلب باید برداشت و قرائتی از دین را آموزش دهند و تبلیغ کنند که مورد نظر حکومت است و خود را همواره با آن قرائت همساز و هماهنگ کنند بدون آنکه بتوانند آزادانه آن را تحلیل و نقد کنند.سوم اینکه، هنگامی که حکومت بخواهد مردم را آن گونه که موردنظر آن است، دیندار كند، ممکن است در جامعه به انحاي گوناگون دورویی و نفاق و تملق شایع و نهادینه شود. زیرا مردم باید در ارگان‌ها و ادارات رسمی و دولتی رفتار دینی مطابق با خواست و دستور حکومت داشته باشند. چهارم اینکه در حکومت دینی اشخاص و برنامه‌ها و امور همواره این استعداد را دارند که صبغه دینی و قدسی به خود بگیرند. چنان‌که بعضی به حکومت جمهوری اسلامی، نظام مقدس جمهوری اسلامی می‌گویند. امروزه نیز تدریس آموزه‌های دینی در آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها گویا جزو خطوط قرمز نظام است و حکومت اساساً فضا را به گونه‌ای فراهم نمی‌کند که به صلاح بودن یا نبودن و مؤثر‌بودن یا آسیب‌زا بودن آن آشکارا بررسی و تحلیل و نقد شود. حال آنکه، در سياست‌گذاري‌ها و برنامه‌ريزي‌های حکومت و ازجمله در امر تعليم و تربيت ديني، امکان هر گونه اشتباه و خطا و سوء‌مديريتی وجود دارد و در صورتی مي‌توان به اصلاح آن اميد بست كه در فضایي آزاد و علمی و به دور از تقدس‌تراشی تحلیل و نقد شود. پنجم اینکه حکومت دست‌کم به دو شیوه می‌تواند تعالیم دینی را در جامعه آموزش دهد و تبلیغ کند. نخست، به صورت عمومی در رسانه‌ها، بي آنکه انتخاب مخاطبان را سلب کند؛ دوم، در نظام رسمی آموزشی و به صورت مستقیم و اجباری با کتاب و نمره و امتحان. در شيوه دوم مخاطبان و متعلمان، قدرت انتخاب و گریز ندارند و باید طابق النعل بالنعل از معبری عبور کنند که نظام رسمی آموزشی برای آنان ترسیم کرده است. در اینجا مسئله‌اي اساسي مطرح است که وقتی تعالیم دینی به صورت رسمی و اجباری آموزش داده شود، آیا منتج به شکل‌گیری رفتار اخلاقی و معنوی در متعلمان می‌شود یا خیر؟ مسلماً در نظام آموزشی می‌توان تعالیم دینی را به هر شکلی که موردنظر حکومت است، آموزش داد. ولي باید دید آیا آن آموزش منجر به ایمان، باور و زیستن اخلاقی و معنوی در متعلمان می‌شود یا خیر؟

به عبارت دیگر، اگر بپذیریم که اساس دین، امری قدسی و متعالی و روحانی است، که مخاطب آن قلب و ژرفای جان انسان‌هاست و جوهره دینداری، اخلاقی و معنوی زیستن است، آیا در ظرفی به نام نظام رسمی آموزشی و به شکل مستقیم و اجباری، آن امر قدسی و معنوی، قابلیت ظهور و تحقق دارد یا نه؟ ششم اینکه بر فرض که از طریق حکومت و نظام رسمی آموزشی بتوان تعلیم و تربیت دینی داشت، آیا نظام رسمی آموزشی ما، یعنی مدرسه و دانشگاه، شرایط و بضاعت لازم را برای تحقق این امر در اختیار دارد؟ برای نمونه رکن رکین تعلیم و تربیت دینی، شخصیت اخلاقی و معنوی معلم و استاد است. آیا نظام آموزشی ما اکنون توانایی و بضاعت آن را دارد که معلمان و استادانی براي دروس دینی و معارف بگمارد که از نظر علم، اخلاق، و معنویت برای دانش‌آموزان و دانشجویان الگو و جذاب و دلنشین باشند؟ هفتم اینکه بر فرض در نظام آموزشی بتوان معلمان و استادانی دانشمند و فرهیخته و اخلاقی و معنوی سرکلاس فرستاد.

فی‌المثل ده‌هزار یا صدهزار استاد مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری داشت باز این پرسش مطرح است که آیا می‌توان به علامه گفت با اینکه شما علامه هستید بروید سرکلاس و نظریه آیت‌الله خمینی را درباره ولایت فقیه تدریس کنید نه نظریه خودتان را. به عبارت دیگر اگر علامه واقعاً علامه باشند آیا چنین دستور و تحکمی را منطقاً و عقلاً و شرعاً می‌توانند برتابند یا نه؟ بر فرض که علامه طباطبایی از علامه بودن خود صرف‌نظر کنند، اگر شدنی باشد و بروند سرکلاس درس و یک قرائت رسمی از اینکه مورد نظر حکومت است تدریس کنند، باز آیا این انتظار منطقی است که از میلیون‌ها دانش‌آموز و دانشجو بخواهیم که آن قرائت از دین را باید طابق الفعل بالفعل بپذیرند و التزام عملی به آن داشته باشند. این نگاه به انسان و تعلیم و تربیت آن کمی ساده‌انگارانه و خام‌اندیشانه به نظر می‌رسد. هشتم اینکه از مسائلی که تعلیم و تربیت دینی یا اخلاقی را پیچیده می‌کند، شکاف میان معرفت دینی و تربیت دینی یا شکاف میان معرفت اخلاقی و تربیت اخلاقی است. ظاهراً این شکاف در ساحت‌هاي دیگر زندگی کمتر وجود دارد. تعلیم یعنی آنچه مخاطب نمی‌داند به وی آموزش داده شود، و تربیت یعنی باید کاری کرد که مخاطب به آنچه می‌داند، عمل کند. در نظام آموزشی ما بیشتر برنامه‌ها بر تعلیم آموزه‌های دینی متمرکز است، که البته کاری نه چندان دشوار است، چنان‌که اکنون در مدارس و دانشگاه‌ها بیش از 4000 صفحه مطالب دینی آموزش داده می‌شود و از تربیت دینی، که کاری دشوار و دیریاب است، غفلت می‌شود. این تأکید و اصرار فراوان بر تعلیم دینی و غفلت و نادیده‌گرفتن حوزه تربیت دینی، شکاف ميان معرفت ديني و تربيت دینی را هر روز بیشتر می‌کند. نهم اینکه، اگر حکومت درصدد باشد با تمام نیرو و امکانات و به نحو حداکثری بار تعلیم و تربیت جامعه را به دوش بکشد، آیا این مسئله موجب نمی‌شود که دیگر نهادهای تأثیرگذار جامعه در این حوزه مانند نهاد خانواده که به نظر می‌رسد تأثیرگذارترین نهاد تربیتی است، پای خود را پس کشند و در امر خطیر تعليم و تربيت ديني فرزندانشان کمتر احساس مسئولیت کنند؟

فراموش نکنیم که اکنون در کشور حدود 70 هزار مسجد وجود دارد. اگر این اصل بنیادین تعلیم و تربیت دینی درست و معتبر باشد که تعلیم و تربیت دینی ضرورتاً نیاز به زمان و مکان مقدس و معنوی دارد، مسجد بنابر فلسفه وجودی‌اش، بهترین مکان و فضای مقدس و معنوی است و ژرف‌ترین و پایدارترین رفتار و منش دینی در آن فضا به وجود می‌آید. شایسته است مساجد با تشریک مساعی خانواده و حوزه‌ها و به دور از دخالت‌های حکومتی و به اقتضای روحیات نسل جوان امروز، کانون تعلیم و تربیت دینی شوند. گویا ما در امر تعلیم و تربیت دینی نعل واژگون می‌زنیم. مساجد را كه فضایشان مقدس و معنوی است و حضور در آن از سر علاقه و اختیار است، رها کرده‌ایم و امر خطیر و پیچیده تعلیم و تربیت دینی را به نظام رسمی آموزشی، آن هم با نمره و امتحان و یا صدا و سیما واگذار کرده‌ایم. حال آنکه در صدا و سیما بیشتر می‌توان اطلاع‌رسانی دینی داشت و در نظام آموزشی بیشتر می‌توان تعالیم دینی را آموزش داد، اما در مسجد هم می‌توان آموزش تعالیم دینی داشت و هم تربیت و رفتار دینی. دهم اینکه، اگر حکومت اراده کند که همه مردم را مطابق نظر خود دیندار کند، ممکن است از دل این تمامیت‌خواهی، جامعه به سوی سکولاریسم گرایش پیدا کنند. به عبارت دیگر، آنتی‌تز حکومتي که می‌خواهد همه چیز و همه کس را قویاً مطابق قرائت رسمی از دین، دیندار کند، حکومت و جامعه سکولار است.

خلاصه اینکه حکومت نگاه ایدئولوژیک و حداکثری و اتوپیایی به نظام رسمی آموزشی دارد. این نگاه آسیب‌های فراوانی برای مدرسه و دانشگاه داشته است و افزون بر این، این نگاه چنان‌که گفتیم در عمل هم ناشدنی است هم به اذعان خود مسئولان و کارشناسان توفیق چندانی نداشته است.

شما به نگاه حکومت که نگاهي حداکثری و آرمان‌گرایانه به تعلیم و تربیت دینی دارد، نقد و تحیل دارید  در مقايسه نگاه انبیا به تعلیم و تربیت دینی چه بوده است؟

بدون شک در دعوت انبیا اهداف آرمانی و متعالی بوده مثل ایمان به مبدأ و معاد برای رسیدن به رستگاری و سعادت ابدی و این رستگاری نیز از رهگذر اخلاق و معنویت و زیست‌ مؤمنانه به‌دست می‌آید؛ اما میان آرمان‌های انبیا و آرمان‌های یک حکومت سیاسی و ایدئولوژیک فرق‌های فارقی وجود دارد. نخست اینکه انبیا مردم را دعوت به ایمان می‌کنند و ایمان اساساً یک امر وجودی و شهودی و حضوری و روحانی است و حال آنکه حکومت‌های سیاسی و ایدئولوژیک مردم را دعوت به پذیرفتن ایدئولوژی خود می‌کنند و حتی اگر آن ایدئولوژی دینی و مذهبی باشد یعنی مردم را دعوت می‌کنند که یک قرائت رسمی از دین را بپذیرند. دوم این که در مکتب انبیا طبق این آموزه صریح قرآن که می‌گوید: اتبعوا من لایسألکم اجرا و هم مهتدون: از کسانی پیروی کنید که اجری از شما نمی‌خواهند و خودشان نیز راه یافته‌اند یعنی در مکتب انبیا هیچ‌گونه شائبه مادی و دنیوی بر دعوتشان مترتب نیست، اما ممکن است حکومت‌های ایدئولوژیک از ما پیروی را طلب کنند برای اینکه چرخ حکومت شان بچرخد و یا دنیای بعضی‌ها آباد شود. ما از کجا و چگونه به دعوت آنان اطمینان پیدا کنیم و حال آنکه اغلب در نگاه‌های ایدئولوژیک نگاه ابزاری نهفته است نه نگاه فی‌نفسه. سوم اینکه در دعوت انبیا ضرورتاً باید میان ظاهر و باطن هماهنگی و سازگاری باشد تا رستگار شوی یعنی ایمان و عمل باید خالصانه باشد اما در ایدئولوژی حکومت‌ها حفظ ظاهر کفایت می‌کند ولو باطن به گونه دیگری باشد. چهارم اینکه در مکتب انبیا آرمانی‌ترین اهداف فقط عرضه می‌شود و انسان مختار است بپذیرد یا نه؛ اما در حکومت‌های ایدئولوژیک مردم اغلب باید اعتقاد و التزام عملی به آن ایدئولوژی داشته باشند. پنجم اینکه در مکتب انبیا آموزه‌های دینی فقط تبلیغ می‌شود و اساساً حرفی از کلاس و درس و امتحان و نمره نیست؛ اما در حکومت‌های ایدئولوژیک همه اهرم‌های قدرت به کار گرفته می‌شود برای تبلیغ و آموزش آن ایدئولوژی، چنان‌که امروز در مدرسه و دانشگاه به شکل رسمی و اجباری آموزه‌های ایدئولوژیک حکومت با درس و نمره و امتحان و کنکور آموزش داده می‌شود.

از سخنان شما و از نقد و تحلیل تان ظاهراً چنین برداشت می‌شود که در نظام آموزش رسمی و اجباری اساساً نمی‌توان تعلیم و تربیت دینی داشت؟

من علی‌رغم نقد و تحلیل‌هایی که به وضع موجود دارم مجدانه باور دارم که در نظام آموزش رسمی، یعنی مدرسه و دانشگاه، تا حدی می‌توان تعلیم و تربیت دینی و اخلاقی تأثیرگذاری داشت و باید داشت اما نه با نگاه ایدئولوژیک و از بالا به پایین و آمرانه و نه یک قرائت رسمی از دین و نه با نمره و امتحان و کنکور و اجبار و اکراه و نه به شکل کلیشه‌ای و مکانیکی و قالبی، بلکه ما باید با مجاهدت‌های علمی و فکری فراوان شرایط و اقتضائات و استلزامات تعلیم و تربیت دینی و اخلاقی را در نظام رسمی آموزش به وجود آوریم و این کاری است سخت و دشوار و صعب اما شدنی است. اگر فرصتی دست داد در بحث تعلیم و تربیت دینی به آن خواهیم پرداخت.

بعد از نگاه حکومت چه بحثی از نظر شما برای بررسی و تحلیل مسائل آموزش و پرورش اولویت دارد؟

به نظرم نگاه نهاد خانواده است. نگاه خانواده و آسیب‌های آن برای تعلیم و تربیت از بعضی جهات نسبت به نگاه حکومت عمیق‌تر است. چرا که بچه‌ها از نگاه حکومت و آسیب‌های آن گریزی دارند؛ اما از نگاه خانواده گریز و گزیری ندارند.به نظر مي‌رسد در عالم واقع خانواده خيرخواه‌ترين نهاد تربيتي است. چون پدر و مادر از جهت غريزي و طبيعي، نزديك‌ترين و مهربان‌ترين و پردغدغه‌ترين فرد نسبت به تربيت و سرنوشت فرزند خويش‌اند و اين خيرخواهي تا آنجا دامن‌گستر است كه حاضرند براي رفاه و آسايش و آرامش فرزند خود، رفاه و آسايش و آرامش خود را فدا كنند و براي تأمين آينده و بهروزی آن، خود را عاشقانه به انواع رنج‌ها و سختي‌ها درافكند. به عبارت ديگر پدر و مادر از لحاظ غريزي و طبيعي محكوم و مجبورند که نسبت به فرزند خود مهربان باشند و بي‌حد و حساب خيرخواه آن باشند.افزون بر اين، خانواده به عنوان خيرخواه‌ترين نهاد تربيتي، نخستين و مهم‌ترين و تأثيرگذارترين نهاد تربيتي نيز مي‌باشد. چون بچه پيش از ورود به مدرسه و جامعه، بسياري از زمينه‌ها و بنيان‌هاي تربيتي‌اش در فضاي خانواده شكل مي‌پذيرد، و همواره و در هر سن در كانون و مغناطيس عواطف و مهرورزي‌هاي پدر و مادر قرار دارد و نسبت به مدرسه، زمان طولاني‌تري در خانواده حضور دارد.

به نظرم در كشور ما در خصوص نقش، جايگاه، اهميت، تأثير، انگيزه، خيرخواهي، قدرت و نفوذ نهادهاي تربيتي بدفهمي، سوءتفاهم، كژتابي، خطا و جهل وجود دارد و اين مسئله آسيب‌ها و چالش‌هايي را براي تعليم و تربيت فرزندان اين ديار به دنبال داشته و دارد؛لذا اصلاح بسياري از مشكلات و مسائل تربيتي و آموزشي در گرو اين موضوع است كه نقش و جايگاه و خيرخواهي و قدرت و سيطره نهادهاي تربيتي، مجدانه و عالمانه تحليل و ارزيابي و بازتعريف شود.اگر اين نظر بعضی از جامعه‌شناسان تعلیم و تربیت را بپذيريم كه خانواده‌، علي‌رغم تحولات شتابان و دامن گستر اين عصر‌، هنوز هم مهم‌ترين و تأثيرگذارترين و پرنفوذترين نهاد تربيتي است. آن‌گاه شايسته است حکومت و آموزش و پرورش ارتباط و تعامل و مناسبات خود را با اين نهاد تأثيرگذار و قدرتمند بازتعريف كنند. حکومت باید در برابر غریزه خیرخواهی خانواده و قدرت عظیم و بی‌پایان آن ترمز بکشد و با تأمل و احتیاط حرکت کند. غریزه خیرخواهی خانواده را به چند قانون و بخشنامه نمی‌توان مهار کرد. در خانواده به واسطه عواطف و مهرباني و خيرخواهي بي‌حد پدر و مادر نسبت به فرزند خويش، به طور طبيعي امكانات و نيروهاي مادي و معنوي خانواده براي رفاه و آسايش و تربيت او يك‌جا جمع مي‌شود. اين امكانات و نيروي عظيم مانند تيغ دو لبه عمل مي‌كند. اگر با روش‌هاي منطقي و عقلاني و معنوي تربيتي همراه و توأم شود، سازندگي و توفيق‌هاي مهم و مؤثر تربيتي به دنبال خواهد داشت و اگر با روش‌هاي نادرست و غلط تربيتي همراه شود، همانند سيل بنيان‌افكن، تخريب‌ها و ويراني‌ها و ناهنجاري‌هاي تربيتي به دنبال خواهد داشت.

مسئله بغرنج اين است كه نه مي‌توان در برابر قدرت و نيروي عظيم خانواده ايستاد، چون قدرت و نفوذ و سيطره‌اش فراوان است و هر نوع سرسختي و لجاجت و تقابل با آن از پیش محكوم به شكست است و نه مي‌توان تسليم آن شد، زيرا مهرباني و خيرخواهي خانواده بي‌حد و حساب؛ ولي علم و دانشش محدود و خطاپذير است. از اين منظر، بسياري از مشكلات و مسائل و ناهنجاري‌هاي تربيتي و اجتماعي كه نسل جوان ما اکنون با آن دست به گريبان است، از كنكور‌محوري و مدرك‌محوري گرفته تا ناكارآمدي در زندگي، تنبلي، عدم استقلال، رفاه‌زدگي، مصرف‌زدگي، پرخاشگری، مسئوليت‌ناپذيري، اعتياد، انحراف‌هاي اخلاقي و جنسي اغلب ريشه در مهرباني و دلسوزي‌ها و خيرخواهي‌هاي بي‌حد و روش‌هاي غلط تربيتي خانواده دارد.

حکومت و آموزش و پرورش مي‌بايست با خانواده با هوشمندي و ظرافت وارد گفت‌وگوي روشنگرانه شود ‌و از اين رهگذر اذهان و افكار پدران و مادران را نسبت به منطق تعليم و تربيت و روش‌هاي درست تربيتي آگاه و روشن كند. لازمه منطقي اين كار هم اين است كه حکومت و آموزش و پرورش نخست خود نگاه درستي به منطق تعليم و تربيت داشته باشد و دستگاه و سازمانش به دور از ايدئولوژي‌زدگي، سياست‌زدگي، عمل‌زدگي و محققان و معلمان و مربيانش به دور از روزمرگي، اذهان و افكار روشن نسبت به مسائل تعليم و تربيت داشته باشند.

خانواده اگر دید برنامه‌های آموزشی مدرسه و هدف‌گذاری حکومت در آموزش و پرورش با برنامه‌ها و هدف‌گذاری آن هم‌جهت و همسو نیست، با آموزش و پرورش و حکومت مستقیماً وارد جنگ و اعتراض نمی‌شود، بلکه به آرامی راه خود را کج می‌کند و به دنبال هدف خود می‌رود. براي نمونه درس عربي براي حکومت و آموزش و پرورش، درس مهم و ضروري است و حتي در قانون اساسي آمده است؛ ولي براي خانواده درس رياضي و زبان و كامپيوتر و قبولي در كنكور مهمتر است. دليل آن هم اين است كه با هزينه و پول خانواده هزاران آموزشگاه زبان و كامپيوتر و مؤسسه كنكور در سرتاسر كشور داير شده است ‌و از قضا بسيار هم پررونق‌اند. فرض نيز بر اين است كه در واقعیت یا حقيقت درس عربي از لحاظ تربيتي بسيار مهمتر و ضروري‌تر از درس زبان و كامپيوتر است؛ اما آموزش و پرورش با اين تقاضا و خواست جدي و سرسخت خانواده كه درس زبان و كامپيوتر برايش مهمتر است- كه از دغدغه و خيرخواهي بي‌حدش نسبت به سرنوشت فرزندش نشأت گرفته- چه مي‌تواند بكند؟ و اين تعارض و تقابل‌هايي از اين دست، چه آسيب‌هايي براي تربيت و رشد و تعالي و شكوفايي دانش‌آموزان دارد؟ دانش‌آموزان تا كجا مي‌توانند شلاق اين تعارض‌ها و تقابل‌ها را تحمل كنند؟ گويي خانواده و مدرسه طبق يك قرارداد نانوشته هم‌دست و هم‌داستان شده‌اند كه انواع فشارها و استرس‌ها بر ذهن و ضمير بچه‌ها وارد شود و ظاهراً چيزي كه در اين معركه و كشاكش از اساس فراموش‌ شده، نگاه و نگرش درست به منطق تعليم و تربيت و تربيت انسان‌هاي خلاق و نقاد و اخلاقي و معنوي است.

آیا برای این نگاه آسیب‌زای خانواده می‌توان کاری و فکری کرد؟ به‌خصوص که خانواده این همه دغدغه آینده شغلی فرزندش را دارد؟

البته این حق خانواده است که دل‌نگران آینده تحصیلی و شغلی فرزند خویش باشد و برای آن این همه  هزینه کند. اما همه چیز در آینده تحصیلی نباید خلاصه شود. والدین باید از خود بپرسند چرا در تربیت فرزندش شکافی وجود دارد، میان آنچه می‌خواهند و آنچه واقع می‌شود. آمار ناهنجاری‌های اجتماعی مانند طلاق و اعتیاد این را می‌گوید. این آمار و به‌خصوص رشد فزآینده آن باید برای خانواده نگران‌کننده باشد. خانواده در تربیت فرزندش باید به تمام ساحت‌های وجودی آن توجه کند. فرزند ما چه دختر باشد چه پسر و چه شهرنشین  چه روستانشین و چه در خانواده دینی بزرگ شود  چه در خانواده غیردینی و چه مهندس و پزشک شود  چه کارگر ساده و حتی چه باسواد باشد چه بی‌سواد، جملگی نیاز به تربیت اخلاقی و مسئولیت‌پذیری دارند. چراکه در آینده‌ای نه چندان دور قرار است از ما جدا شود و وارد ماجرای پیچیده و دامن‌گستر زندگی شود. این مهم برای فردای زندگی فرزند ما رقم نخواهد خورد مگر اینکه ما امروز در فرآیند دشوار و پیچیده تعلیم و تربیت او، افزون بر آموزش و تحصیل و دستیابی به مدرک دانشگاهی، با نگاه جامع‌نگر و دوراندیشانه به تربیت اخلاقی و مسئولیت‌پذیری او مجدانه همت بگماریم تا از این رهگذر او به استقلال فکری و اقتصادی و موفقیت‌های روزافزون نائل شود. بنابراین تربیت اخلاقی و مسئولیت‌پذیری یک انتخاب میان انتخاب‌های دیگر نیست، بلكه یک ضرورت و یک اصل بنیادین و جانشین‌ناپذیر در تعلیم و تربیت می‌باشد.

بخش اول

 

منتشرشده در دیدگاه

گروه اخبار /

جمعی از مشاوران مدارس در نامه ای که برای سخن معلم ارسال  گردیده است خواهان رسیدگی  و توجه عملی مسئولان محترم وزارت آموزش و پرورش به ویژه جناب آقای عیسی مراد ، مديركل محترم امور تربيتي و مشاوره و سایر مسئولین مرتبط در آموزش و پرورش نسبت به مطالبات حود گردیدند .


همان طور که همه دوستان مستحضر هستند چندیست که وزارت آموزش و پرورش در کنار خوبی های اندکی که دارد به سمتی پیش می رود که متاسفانه نه آموزش مد نظر است و نه پرورش. اگر بخواهیم چند نمونه ساده را مثال بزنیم ، اعطای وام 5میلونی که در اکثر مناطق آموزش و پرورش بدون ضوابط (کسانی که شرایط را دارند بدون دریافت و فرد فاقد شرایط وام را دریافت می نماید) یا اگر هم از روی ضوابط است باید ساعت ها و حتی روزها در سالن های بانک منتظر بمانی تا نسبت به ثبت نام اقدام شود. گذشته از آن که در بعضی مناطق بخشنامه 12 درصد و در بعضی مناطق دیگر 15 درصد اعلام شده و این همه مسئولین دلسوز آموزش وپرورش به خودشان و ما احترام گذاشته اند.( اگر لازم باشد مستندات فرد یا افرادی که شرایط داشته و وام اخذ نکرده در همین رسانه به اطلاع عموم خواهد رسید). نمونه بعدی وام های سفر بسیار شرم آور و تاسف بار است که در سایت برخی ادارات آموزش و پرورش آمده است.نمونه بعدی تغییر سیستم کارنامه های مدارس که در وسط سال تازه یادشان افتاده که سیستم نمره دهی تغییر نموده است.اعلام نمودن فوری و مکرر مطالبات حق الزحمه امتحانات و سایر که بیان نمودند ظرف دو روز آینده پرداخت  می شود و هنوز پس از گذشت 10 روز خبری نیست و ثانیا این چیزهایی که می گویید حق قانونی معلمان و فرهنگیان است نه مطالباتی که هر روز رسانه ای می کنید و حیثیت و جایگاه معلمان را زیر سئوال می برید.ساماندهی بسیار عجیب و غریب نیروی انسانی و تغییر معلمان برخی مدارس در بهمن ماه  و نیز تبدیل وضعیت های مکرر در طول سال و همه و همه و سایر موارد دیگر که گفتن آن هیچ فایده ای ندارد. عالی جنابان عزیز شما را به خدا بس است خیری که نیست و هیچ نمی خواهیم  ما را شر مرسانید.

و اما شاهکار جدید آزمون مشاوران مدارس !

دوستان عزیز که در وزارتخانه نشسته و برنامه ریزی انجام می دهید و به فکر آموزش و پرورش هستید ،گرفتن آزمون و به روز نمودن اطلاعات هر فرد شاغلی در هر جای این کشور عزیز خوب و پسندیده است؛ اما ذکر چند نکته ضروری و قابل تامل است .

از همان روزی که برگزاری آزمون را مطرح نمودید صحبت های متناقضی مطرح گردید.منابع متفاوتی را اعلام نمودید و سپس اصلاح نمودید. اعلام کردید که این آزمون در جهت ارتقاء دانش است.شرکت الزامی است. عدم شرکت و مسئولیت آن بر عهده مشاور است و گفت و گوهایی دیگری که جز به افزایش اضطراب مشاوران دلسوز و به قول خودتان بازتاب های خبری که لینک آنها را در سایت مشاوره درج نموده اید هیچ تاثیر و فایده و کمک دیگری نداشت.

آقای عیسی مراد عزیز !

در اظهارات بسیار مهم مسئولین در مسائل مهم روز کشور این چنین بازتاب درج نمی شود که شما و همکاران تان در مشاوره فضاهای مجازی را برای برگزاری و اجرای آزمون شلوغ می نمایید. اما ما مشاوران اعتقاد داریم در حوزه مشاوره  فعالیت ها و خلاهای زیاد دیگری وجود دارد که متاسفانه ما و شما به عنوان دست اندرکاران از آنها غافلیم و نتیجه آن هم به پرخاشگری دانش آموزان و نهایتا به قتل معلم بروجردی منجر می شود.

چرا ما قبول نمی کنیم که مقصر هستیم و همیشه به دنبال کسی هستیم که آن را مقصر جلوه دهیم.

آیا بهتر نیست مشاوره وزارتخانه به جای برگزاری آزمون تخصصی ابتدا زیر ساخت ها را فراهم نماید؟

شما که آمار دقیقی از مشاوران برای برگزاری آزمون دارید ، آیا می دانید؟

چه تعداد از مدارس اتاق مشاوره و فضای فیزیکی برای مشاوره دارند؟

آیا می دانید نرم افزار مشاور مدرسه که با هزینه های هنگفتی به شرکت ها و افراد طراحی نمودید مورد استفاده چه تعداد از مشاوران در مدارس قرار می گیرد؟ آیا می دانید که چند درصد مشاوران شما در مدارس به حداقل تجهیزات و امکانات اولیه نیازمند هستند؟ آیا می دانید که چند درصد مشاوران مدارس به علت ناچاری و کمبود امکانات در منزل و از هزینه خودشان نسبت به ثبت اطلاعات در نرم افزار مشاور مدرسه اقدام می نمایند؟

آیا می دانید که دبیران سایر رشته ها که ساعت ندارند همین طوری با ساعت مشاوره و کد های 99 و غیره ساعت مشاوره به آنها تخصیص داده شده و این امر باعث می شود که در مدارس به دیده یک فرد بیکار و اضافی به مشاور نگاه کنند؟ آیا می دانید قسمت های آموزشی وزارتخانه و استان و شهرستان و مدرسه همه افت تحصیلی را به گردن مشاور دلسوز می اندازند؟ آیا می دانید که کاهش میانگین نمره دبیران  در هر سال و در تجزیه و تحلیل آن  مشاور مدرسه مقصر است؟(همان طور که استحضار دارید برگزاری کارگاه های توانمند سازی فقط وظیفه مشاور است و این امر با کمترین امکانات ممکن انجام می شود ، اما در هر جایی که آموزش کوتاهی می کند همیشه مشاور متهم است.)

آیا می دانید که امروزه همه بخشنامه های صادره از وزارت و استان و شهرستان تاکید بر مستند سازی و عکس و فیلم  و سایر دارد؟ خدا وکیلی برای چند مشاور  دوربین عکاسی تهیه کرده اید؟ چند درصد مشاوران امکانات برای تهیه این گزارش های فعالیت شان را دارند؟ آیا می دانید آزمون استعداد و رغبتی که برگزار می کنیم چقدر روایی و اعتبار دارد؟ یافته ها از اعتبار و روایی بسیار پایین این آزمون حکایت دارد  اگر بخواهیم واقعیت را قبول کنیم.

جناب آقای عیسی مراد !

سئوال مهم اینجاست آیا اطلاع دارید که در چند روز پیش 5 معلم دلسوز برای حضور در کلاس ضمن خدمت از یک شهرستان به شهرستان دیگر عزیمت نمودند و متاسفانه دچار حادثه شده و منجر به مرگ این عزیزان شد؟

همان طور که می دانید حادثه خبر نمی کند. آیا آزمون مشاوران از آزمون های سازمان سنجش مهمتر بوده که در اکثر شهر ها برگزار نشده و گاها در مراکز استان برگزار می شود؟ از دو حالت خارج نیست. یا شما به همکاران کارشناستان در مناطق اعتماد ندارید و یا قصد آزار و اذیت مشاوران را دارید؟ و سوال مهم اینکه اگر خدای ناکرده در این روز اتفاق و حادثه ای برای مشاوری پیش بیاید چه کسی باید جوابگو باشد؟ آن وقت فقط به یک اطلاعیه و عرض تسلیت اکتفا می کنید. (امیدواریم و دعا می کنیم که هیچ وقت حادثه ای برای مشاوری در این روز سرنوشت ساز اتفاق نیافتد)

آقای  عیسی مراد عزیز !

خیلی مسائل مهمی در حوزه مشاوره قرار دارد که اگر واقع بینانه نگاه داشته باشیم می توانیم لینک بازتاب آنها را در رسانه ها منعکس کنیم و آزمون در درجه اهمیت پایین تری قرار دارد.

آنچه ما مشاوران بیان کردیم نمونه کوچکی از مشکلات این حوزه است.

ما استدعا داریم به جای پرداختن به مسائل دارای اولویت کمتر مسائل مهم این حوزه را حل کنید تا بتوانیم همه باهم  روز به روز در جهت پیشرفت و ارتقاء سلامت روحی و روانی و پیشرفت تحصیلی  دانش اموزان این مرز و بوم گام برداریم .

با آرزوی توفیق برای جناب عالی وهمکاران محترم تان و کلیه مشاوران و دبیران و همکاران عزیز در مدارس کشورمان ایران عزیز

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

 صدای معلم  مسیری برای حل مسائل آموزش و پرورش ایران

در ارتباط با برگه « صدای معلم »  - با توجه به زمان محدودی که من با این برگه در تماس بوده ام ، نظرم این است که مطالب خوب و مفیدی که می توانند برای حل مسایل موجود در « جریانات آموزش و پرورش ایران » ره گشا باشند در این جا مطرح می شوند - که این مثبت است و مسلما با آشنایی بیشتر با تکنولوژی - مانند تهیه ویدئو از جلسات و هم مصاحبه با مسوولین و کارکنان شاغل در آموزش و پرورش - هم از نظر افرادی که به برگه مراجعه می کنند و هم از نظر افرادی که این برگه را می چرخانند - این برگه بهره وری بیشتر خواهد داشت .

مساله دیگر - که با اولین نکته ارتباط دارد ترافیک در برگه را من به درستی متوجه نشدم ولی مسلم است که ترافیک بیشتر می بایستی هدف چنین برگه ای باشد تا بتواند نتیجه مطلوب - که همانا خبر رسانی - از نظر جلوگیری از اتخاذ تصمیماتی که ممکن است یک طرفه باشد و هم از نظر خبر رسانی در مورد بخشنامه ها و تصمیمات جدید .
من شخصا از وجود چنین برگه و فعالیتی بسیار خوشحال هستم و به عنوان یک ایرانی میهن پرست که معتقدم امر آموزش و پرورش زیر بنای هر جامعه ایست ، آرزوی پیشرفت در این نوع اقدامات دارم و صمیمانه از زحمات افرادی که این برگه را راه اندازی کرده اند و آن را به روز می رسانند سپاسگزارم .
با احترام و ارادت ، شهین حیدری

منتشرشده در دیدگاه
چهارشنبه, 28 بهمن 1393 19:20

كنش گري سازنده و تعامل اعتمادساز

ngo در اينكه انزوا و ايستايي يك بيماري و ناهنجاري اجتماعي است ترديدي نيست و اينكه هر حضور و تحركي هم مفيد و سازنده نخواهد بود امري است بديهي. اما پرسش اساسي اين است كه چرا در جامعه ما آن هم در قشر فرهنگي تجربه كنش گري سازنده و تعامل اعتمادساز وجود ندارد؟
شايد معلمان جامعه ما نيز مانند ساير اقشار و تشكل‌هاي صنفي- مدني فرهنگيان همانند ساير نهادهاي غيردولتي علاوه بر فقدان تجربه مثبت از فقر دانش و دوري از تئوري‌هاي اجتماعي رنج مي‌برند و بستر نامساعد و تهديدها و محدوديت‌هاي متعدد بر اين دو نوع فقر سايه افكنده و مانع خروج معلمان و تشكل‌ها از شرايط مذكور شده است. گاهي همچون باران سيل‌آسا معلمان بر سر آموزش و پرورش فرود آمده و چنان پرشتاب و متراكم هجوم آورده‌اند كه آثاري جز تخريب به جاي نگذاشته‌اند و از طرفي آن قدر به انزوا رفته و نااميد شده‌اند كه عطش حضور سرزمين تعليم و تربيت را به كويري از غيبت معلمان بدل ساخته است.
تاريخ پر از افراط و تفريط يا حضور مخرب و عدم حضور مرگبار موجب شده است تا معلمان و تشكل‌ها همچنان راه آزمون و خطا را در پيش گيرند؛ راهي كه پرهزينه و كم‌ثمر بوده است. به نظر مي‌رسد بازگشت به آنچه در سال‌هاي اخير صورت گرفته و نگاهي نقادانه به كارنامه كنش گران صنفي و مدني مي‌تواند پاسخ درخوري را براي ما به ارمغان آورد.
حضور فعلي و نقش توده‌وار يكي از دلايل مخرب بودن كنش گري معلمان است. وقتي استمرار در كار نباشد و نقش‌هاي مدني صورت نگيرد نمي‌توان انتظار سازندگي داشت. معلمان هر از گاهي با تحريك عوامل ناشناخته و با مطالبات گسترده وارد صحنه مي‌شوند و همچون موجي مي‌آيند و مي‌روند.
در حالي كه پيوستن آنها به تشكل‌ها و منسجم شدن اين نيروي عظيم در اين قالب هم مي‌تواند به نقش آنها استمرار بخشد و هم مي‌تواند از اثرات توده‌وار حضورشان بكاهد.
نكته ديگر فضاي بي‌اعتمادي حاكم ميان فعالان تشكل‌ها و دولتيان و مجلسيان است. به هر دليلي بي‌اعتمادي مانع بزرگ تعامل است و پيش‌زمينه يك تعامل سازنده جلب اعتماد متقابل است.

در اين راستا به نظر مي‌رسد مسوولان بيش از تشكل‌ها موجب بي‌اعتمادي شده‌اند؛ برخوردهاي دوگانه و ابزاري با تشكل‌ها ريشه اصلي اين بي‌اعتمادي است و تا زماني كه صداقت و صراحت در تعامل برقرار نشود اعتماد هم ايجاد نخواهد شد.
به طور كلي معلمان و تشكل‌هاي صنفي با نقد و بازنگري عملكرد خويش بايد تمام تحركات خود را با معيار سازنده بودن و  تمام تعاملات خود را با معيار قابل اعتماد بودن سنجيده و سپس به فعاليت بپردازند چراكه صرف فعال شدن كافي نيست؛ هر حركتي قابل ستايش نيست اما هر اقدام قابل ستايش مي‌تواند تحرك مفيد و سازنده‌اي باشد.

روزنامه اعتماد

 

منتشرشده در یادداشت
چهارشنبه, 28 بهمن 1393 19:13

تشكل‌ها؛ فرصت و راهكار

miandashtispecial مشاركت نماد مدنيت و نهادهاي مدني ابزاري براي توسعه و تعميق مشاركت است. توسعه اجتماعي و بهره‌مندي از توانمندي‌هاي متكثر و متنوع در جامعه منوط به شكل‌گيري و گسترش نهادهاي مدني است.
تجربه بشري و دانش مربوطه در حوزه جامعه‌شناختي بيانگر واقعيت مذكور است؛ واقعيتي كه جهان را به دو نيم توسعه‌يافته و توسعه نيافته تقسيم مي‌كند و شاخص‌هاي كمي و كيفي و ارزيابي‌هاي مختلف نشان از پيوستگي متغيرهاي توسعه و ارتباط تنگاتنگ با توسعه اجتماعي دارد.
در اين راستا نهادها و دستگاه‌هايي كه بيشتر با نيروي انساني سر و كار دارند از اهميت و جايگاه خاصي برخوردارند. آموزش و پرورش يكي از اين نهادهاست. در دنياي مدرن اين دستاورد بشري با رويكردي كه از دنياي سنتي آن را گذر داده است، انسان به عنوان موتور توسعه و محور آن همواره مورد توجه جدي بوده است، به عبارتي ، توسعه انساني در اولويت سياست‌هاي مديران ارشد جوامع بوده است.
اين مقدمه منطقي ما را به يك نتيجه‌گيري منطقي‌تر مي‌رساند و آن اين است كه اگر توسعه انساني محور توسعه اجتماعي است و آموزش و پرورش انساني‌ترين دستگاه و نهاد است كه اين گونه است، پس مشاركت بايد در اين نهاد بيش از ساير نهادها مورد توجه باشد به ويژه اينكه سه ضلع دست‌اندركار در اين نهاد يعني معلم- دانش‌آموز- ولي هر سه عنصري انساني هستند.
معلم به عنوان يكي از اين اضلاع و محوري‌ترين عنصر فرآيند آموزشي و تربيتي ‌بايد با نگرشي مشاركت‌محور گزينش و به كار گرفته شود، به عبارت دقيق‌تر ، معلمي كه بينش و توان ايفاي نقش مشاركتي نداشته باشد به درد حرفه معلمي نمي‌خورد.
با اين پيش‌فرض مي‌توان گفت تشكل‌هاي صنفي و مدني معلمان يك فرصت بزرگ و حياتي هستند كه مي‌توانند معلمان را در مسير اين رويكرد فعال سازند. دستگاه عظيم آموزش و پرورش با پويايي معلمان مشاركت‌جو و مشاركت‌پذير مي‌تواند همواره خود را بازسازي كند و به ياري اين نيروي توانمند بر مسائل خود فايق آيد چرا كه تشكل‌ها خود راه‌حل شدند نه مشكل و مساله.
دور از ذهن است كه يك مدير و فعال عرصه آموزش‌و پرورش كه رويكرد مشاركتي داشته باشد تشكل را تهديد بداند و با تصور اينكه آنها مشكل و مساله هستند با آنها مواجه شود.

متاسفانه در مقاطعي مديران ارشد اين وزارتخانه اين گونه مي‌انديشيدند به همين دليل به دنبال حذف و انزواي تشكل‌ها بودند.

اميد است در شرايط جديد كه روزنه‌هايي از اميدواري گشوده شده است شاهد رونق فعاليت تشكل‌هاي معلمي باشيم و در ارتباط چند سويه دولت، تشكل‌ها، مجلس و معلمان گام‌هايي در راستاي توسعه و تعميق مشاركت درآمد
 آموزش و پرورش از طريق كنشگري صنفي و مدني معلمان در قالب تشكل‌ها‌برداريم.

روزنامه اعتماد

 

منتشرشده در یادداشت

etemadsp گروه مدرسه| با روي كار آمدن دولت تدبير و اميد بارقه‌اي از اميد در دل معلمان ايجاد شد. اين اميد با معرفي دكتر محمدعلي نجفي به عنوان وزير پيشنهادي اوج گرفت. كمتر معلمي در آن ايام بود كه پيگير سرانجام بررسي مجلس نباشد؛ سرانجامي كه اميدايجاد شده را به يكباره به نااميدي تبديل كرد. يكي از مصاديق اميدواري خروج تشكل‌ها از ركودچندساله بود. چند تشكل مطرح صنفي و مدني معلمان به تكاپو افتادند و همراه با معلمان پيگير تغييرات وتحولات در عرصه آموزش و پرورش بودند، ديدارهاي انجام شده و يادداشت‌ها در رسانه‌ها و ابرازنظرها در مجامع، ازجمله مصاديق اين تحرك و پويايي بود.
بازماندن دكتر نجفي با اختلاف فقط يك راي جامعه معلمان به ويژه فعالان تشكل‌ها را در شوك فرو برد. معرفي دكتر علي‌اصغر فاني كه از چهره‌هاي سنتي آموزش و پرورش و مديري محافظه‌‌كار است حالتي از تعليق را بر فضاي كنش گران حاكم كرد؛ حالتي كه نه مي‌توانستند با قاطعيت از اين گزينه پيشنهادي حمايت و  نه مي‌توانستند با آن مخالفت كنند چرا كه نه گزينه‌هاي ممكن وجود داشت و نه مجلس از شرايط و جو مناسبي برخوردار بود. واكنش‌هاي همراه با احتياط تشكل‌ها‌ موجب شد وزير پيشنهادي پا جلو بگذارد و اين بار او تشكل‌ها را به تحرك واداشت تا حدي كه چندديدار و ساعت‌ها گفت‌وگوي انجام شده كافي بود تا اعتماد سرد فعالان را كمي به سوي گرمي سوق دهد. راي اعتماد از اين ارتباط نكاست و با معرفي مشاور وزير در امور تشكل‌ها فاني نشان تعامل با تشكل‌ها را جدي دنبال كرد. ايشان به ارتباط با واسطه اكتفا نكرده و خود نيز هرازگاهي پذيراي تشكل‌ها بوده است و به تبع ايشان معاونان و مديران سطوح مياني نيز ارتباط خود را با تشكل‌ها برقرار ساختند.در اين شرايط و باتوجه به اينكه دومين سال دولت روحاني از نيمه گذشته و بدنه معلمان نيز فعال‌تر شده است ميزگردي تشكيل داديم تا به بحث و گفت‌وگو پيرامون الزامات كنش گري معلمان و تشكل‌هاي صنفي- مدني فرهنگيان بپردازيم. دراين ميزگرد از چهار تشكل فعال معلمي دعوت به عمل آورديم. كانون صنفي معلمان، سازمان معلمان ايران، انجمن اسلامي معلمان و مجمع فرهنگيان ايران اسلامي چهار تشكلي هستند كه مسوولان آن در اين نشست حضور دارند.

سيدحسن الحسيني: شما با آ‌موزش و پرورش محافظه‌كاري روبه‌رو هستيد. آموزش و پرورشي كه نه مدرن است و نه انتقاد در آن جايگاه و معنا دارد؛ تمام فرآيند آن از گزينش معلم گرفته تا تربيت معلم، با رويكردي محافظه‌كارانه صورت مي‌گيرد .
عليرضا هاشمي: سازمان‌يافتگي و پرهيز از پراكندگي و تندروي، اتكا به خرد جمعي و رسيدن به تصميم‌هاي مشترك و صبوري سه الزام اساسي براي حل مسائل آموزش و پرورش و تحقق مطالبات معلمان است

 * پرسش نخست ما از دبيران كل سازمان معلمان ايران و كانون صنفي معلمان و نايب‌رييس انجمن اسلامي معلمان پيرامون شرايط تشكل‌ها پس از روي كار آمدن دولت تدبير و اميد و ‌آغاز به كار اين دولت بود و اينكه آيا تغييراتي ايجاد شده است يا نه؟

سيدحسن الحسيني نايب‌رييس اول انجمن اسلامي معلمان در پاسخ به اين پرسش به گروه مدرسه «اعتماد» گفت: ورود تشكل‌ها به عرصه تصميم‌گيري و تصميم‌سازي با مشكلات كلي‌تري مواجه است؛ در شرايطي كه حتي نظام پارلماني ما  غيرحزبي است و ساختار قدرت به گونه‌اي است كه براي احزاب و نهادهاي مدني و صنفي جايگاهي قايل نيست به طور طبيعي آموزش و پرورش هم در ذيل اين ساختار متاثر از اين فضا خواهد بود و چندان براي تشكل‌هاي معلمي جايگاه و نقش و اهميتي قايل نيست؛ فرقي هم ندارد كدام دولت در راس كار باشد، تعاملات عادي هميشه وجود داشته در حدي كه تشكل‌ها را آرام كنند؛ هرچند بايد گفت تشكل جدي و قدرتمندي هم وجود ندارد و با همين تشكل‌هاي موجود نيز دولت به صورت جدي وارد تعامل نمي‌شود.
اسماعيل عبدي دبيركل كانون صنفي معلمان هم در پاسخ به پرسش نخست گفت: بعد از آغاز دولت روحاني ما شاهد رويكرد مثبت نسبت به تشكل‌ها بوده‌ايم. پس از هشت سال توانستيم شوراي هماهنگي تشكل‌ها يا كانون‌هاي صنفي كشور را برگزار كنيم. برخلاف تلاش ما كه در دولت قبل براي بررسي عملكرد صندوق ذخيره فرهنگيان به نتيجه نرسيده بود در اين دولت توانستيم با مديرعامل صندوق نشست داشته باشيم. با پيگيري‌ها و تعاملاتي كه انجام گرفت چندين حكم تخلفات فعالان صنفي لغو شد و تعدادي كه تعليق يا اخراج شده بودند به كار برگشتند. اين موارد نمونه و مصاديقي از بهبود شرايط در اين دولت است.
عليرضا هاشمي‌ سنجاني دبيركل سازمان معلمان ايران نيز در ارزيابي شرايط تشكل‌ها در دولت جديد گفت: هرچند در بعد مشاركت در سطح كلان تغييرات مثبتي را شاهد نيستيم اما به نسبت دولت نهم و دهم به نظر مي‌رسد حركت مثبتي ايجاد شده است البته اين تغييرات و تحركات بسيار جزيي است و در حد انتظار ما نيست. ما همچنان منتظر فضاي بازتر و حركت مثبت‌ وسيع‌تري در ‌آموزش و پرورش هستيم.
الحسيني در تكميل پاسخ خود به پرسش نخست گروه مدرسه افزود: تا نگاه كلان و رويكرد اصلي به تشكل‌ها تغيير نكند و  مكانيزمي كه تشكل‌ها بتوانند در فرآيند مديريتي در عرصه  تصميم‌گيري و تصميم‌سازي موثر باشند تعريف و تدوين نشود اتفاق خاصي رخ نخواهد داد.

 پرسش دوم «اعتماد» اين بود كه چرا تشكل‌هاي صنفي و مدني معلمان در دوره احمدي‌نژاد به حاشيه رفتند؟ در حالي كه فعاليت‌هاي گسترده‌اي پيش از آن انجام مي‌دادند به عبارتي تشكل‌هاي معلمي به ويژه چند تشكلي كه پس از دوم خرداد ٧٦ ايجاد شده بودند هنوز پتانسيل‌هاي فراواني براي كنش گري در عرصه  آموزش و پرورش داشتند.

دبيركل سازمان معلمان ايران به اين پرسش اين گونه پاسخ داد كه در سازمان معلمان باور ما اين بود كه دولت احمدي‌نژاد و حاميان آن دولت به حضور و مشاركت مردم به طور عام و فعاليت تشكل‌ها و احزاب به طور خاص چندان اعتقادي ندارند فقط براي مردم نقش توده‌وار قايل بودند؛ نقشي كه نمي‌‌توان از آن طريق مطالبات را پيگيري كرد .در چنين شرايطي با اين رويكرد انزوا و به حاشين رفتن تشكل‌ها امري طبيعي است و ما پيش‌بيني كرده‌ بوديم لذا وقتي با اين شرايط مواجه شديد هيچ تعجب نكرديم.  
دبيركل كانون صنفي معلمان هم گفت: بر اساس آنچه در اساسنامه ما بر پيگيري مطالبات صنفي معلمان تاكيد شده و دفاع از حقوق مادي و معنوي فرهنگيان و رفع تبعيض وظيفه فعالان صنفي دانسته شده ما در دوره احمدي‌نژاد چانه‌زني‌ها و رايزني‌هايي انجام داديم اما متاسفانه هيچ ثمري نداشت چون فرشيدي به عنوان وزير آموزش و پرورش آشكارا اعلام كرد من به تشكل‌ها باور ندارم و آنها را به رسميت نمي‌شناسم. در اين دولت پروانه كانون‌هاي صنفي تمديد نشد و با امنيتي كردن فضا، تحرك و پويايي از بدنه معلمان گرفته شد. نايب‌رييس انجمن اسلامي معلمان هم دلايل انزواي تشكل‌هاي معلمي در دوره احمدي‌نژاد را اين گونه بيان كرد: رويكرد دولت نهم و دهم و نگاه حداكثري به نقش دولت، طبيعي است كه جايي براي احزاب و نهادهاي مدني نمي‌گذارد. در چنين دولتي مشاركت معنا ندارد و تشكل‌ها و احزاب به حاشيه رانده مي‌شوند در حالي كه نگرش معطوف به اصلاح يا اعتدال نقش حداقلي براي دولت قايل است و به دنبال كنترل و تغييرات مثبت است تا فساد و رانت كاهش يابد.

* در بخش دوم اين ميزگرد پس از ارزيابي شرايط تشكل‌ها در دولت‌هاي احمدي‌نژاد و روحاني با توجه به ابراز رضايت نسبي حاضران در اين نشست از شرايط فعلي و ابراز نارضايتي شديد از دوره هشت ساله دولت نهم و دهم نگاهي  دروني به جامعه معلمان انداختيم و از اين فعالان صنفي و سياسي عرصه تعليم و تربيت خواستيم معلمان را مورد توجه قرار داده و بگويند جامعه معلمي كشور داراي چه ويژگي‌هايي است؟

اسماعيل  عبدي با اشاره به اينكه تحركات قابل توجهي جديدا در بدنه معلمان ايجاد شده است، گفت: به‌رغم پتانسيل‌هاي قوي در جامعه معلمان متاسفانه تحليل‌هاي سطحي كه ريشه در ضعف آگاهي معلمان دارد زمينه را براي سوءاستفاده جريان‌هاي سياسي آماده مي‌كند. از طرفي روحيه محافظه‌كارانه اغلب معلمان كه ريشه در مشكلات اقتصادي آنها دارد كار تشكيلاتي و صنفي و مدني را با مشكل روبه‌رو مي‌سازد. معلمان كمتر مطالعه مي‌كنند و دچار ضعف روحي و رواني هستند كه خشونت‌هاي اخير ريشه در اين ضعف دارد. با اين وجود وقتي بستر امن‌ و اميدواركننده‌اي ايجاد مي‌شود مي‌بينيم معلمان خيلي خوب با هم گفت‌وگو مي‌كنند به طور مثال مدتي است با تشكيل گروه‌هاي مجازي به خوبي به تعامل و تبادل نظر مي‌پردازند.
hashemisp عليرضا هاشمي نيز معلمان را اين گونه توصيف كرد: معلمان ذهن ساده‌اي دارند و ابعاد مسائل را نمي‌بينند بايد پيچيده‌تر فكر كنند و تحليل‌هاي عميق و همه‌جانبه داشته باشند. از طرفي افق ديدشان نيز كوتاه‌مدت است و چون امكان پرداخت هزينه‌هاي مادي و معنوي براي فعاليت صنفي و مدني را ندارند حضور مستمر و درازمدت هم نخواهند داشت لذا تا اطلاع ثانوي نمي‌توان از جامعه معلمان انتظار كار تشكيلاتي خاص داشت و حركت سازماندهي شده قابل اتكايي را شاهد نخواهيم بود. مسيري كه اكثر معلمان مي‌روند به تشكل ختم نمي‌شود گويا هنوز هم دوره لشگرهاي يك نفره به سر نيامده است.
سيدحسن الحسيني هم در اين رابطه گفت: شما با آ‌موزش و پرورش محافظه‌كاري روبه‌رو هستيد. آموزش و پرورشي كه نه مدرن است و نه انتقاد در آن جايگاه و معنا دارد؛ تمام فرآيند آن از گزينش معلم گرفته تا تربيت معلم، با رويكردي محافظه‌كارانه صورت مي‌گيرد. حتي اگر دقت كنيم مي‌بينيم محتواي آموزشي و برنامه آموزشي نيز رنگ و بوي محافظه‌كاري دارد. متاسفانه معلمي كه زير خط فقر زندگي مي‌كند فقط انتقال‌دهنده بي‌سوادي به دانش‌آموز است. ترك تحصيل، افت تحصيل و كاهش كيفيت آموزشي نتيجه طبيعي چنين آموزش و پرورش و معلمان است. لذا انتظار حركت مدني موثر نمي‌توان داشت چراكه معلمان ما جزو طبقه متوسط جامعه  نيستند آنها تا از نگراني مسائل معيشتي فارغ نشوند نمي‌توانند كنش گر مدني مفيد و سازنده‌اي باشند. از طرفي ‌آموزش و پرورش در سيطره نهادهاي نگهدارنده يا كنترل‌كننده‌اي است كه اگر اين شرايط تغيير كند شايد بشود كمي اميدوار شد.

 *حاضران در اين نشست از دوره هشت ساله دولت نهم و  دهم و رويكرد احمدي‌نژاد و  وزيران آموزش و پرورش به عنوان دوره ركود و انزواي تشكل‌هاي صنفي ياد كردند و از شرايط به وجود آمده در دوره جديد و دولت روحاني هم چندان ابراز رضايت نكرده و از طرفي وقتي پيرامون ويژگي‌هاي جامعه معلمان سخن به ميان آمد باز هم نااميدانه به چشم‌انداز فعاليت‌هاي صنفي نگريستند حال با اين توصيف‌ها در بخش سوم اين ميزگرد خواستيم اين فعالان و كنشگران صنفي و مدني جامعه معلمان از الزامات كنشگري صنفي و مدني با تمام شرايط موجود بگويند.

سيدحسن الحسيني، نايب‌رييس اول انجمن اسلامي معلمان در اين زمينه گفت: بايد معلمان فعاليت صنفي را حق خود بدانند و براي برداشتن موانع در اين مسير اقدام كنند. براي دستيابي به سطح بالاتري از آزادي جلب اقبال مخاطبان در جامعه ضرورت دارد و اين مهم نيز منوط به رضايت عموم از كيفيت كار معلمي است كه اين خود نيز به رفع مشكلات اقتصادي و معيشتي معلمان بستگي دارد.
اسماعيل عبدي دبيركل كانون صنفي معلمان هم به گروه مدرسه «اعتماد» گفت: معلمان با تمركز بر محور منزلت و معيشت بايد صرف نظر از ديدگاه‌هاي سياسي با هم متحد و هم‌جهت شوند و مطالبات صنفي خود را پيگيري كنند. در درون آموزش و پرورش هم بايد تبعيض‌ها برطرف شود و اختلاف زيادي ميان نيروهاي صنف و ستاد وجود دارد كه مانع اعتماد و انسجام فرهنگيان شده است. تشكل‌هاي معلمي آوانگارد هم كه در حال بازسازي خود هستند با داشتن يك نشريه اختصاصي مي‌توانند خلأ اطلاع‌رساني را جبران كنند. عليرضا هاشمي‌سنجاني، دبيركل سازمان معلمان ايران نيز در اين بخش گفت: به نظر ما تا اطلاع ثانوي همه مسائل در ايران سياسي است. پرهيز عمدي يا سهوي از اين موضوع نه تنها كمكي به توسعه و تعميق فعاليت‌هاي تشكل‌ها نمي‌كند بلكه مانع بزرگي در اين مسير است. يكي از مهم‌ترين الزامات كنش گري اين است كه مشاركت را ضروري بدانيم و ما در سازمان معلمان هم به جهت ذات امر مشاركت و تاثير آن بر سرنوشت فردي و جمعي و هم به دليل مزايايي كه بر مشاركت مترتب است بر آن تاكيد مي‌ورزيم چراكه لازمه نظارت، مسووليت‌پذيري و پاسخگويي و مسووليت‌خواهي، مشاركت فعال معلمان در عرصه اجتماعي و سياسي است.
هاشمي افزود: سازمان‌يافتگي و پرهيز از پراكندگي و تندروي، اتكا به خرد جمعي و رسيدن به تصميم‌هاي مشترك و صبوري سه الزام اساسي براي حل مسائل آموزش و پرورش به طور كل و برآورده شدن مطالبات معلمان به طور خاص در درازمدت است كه رفع موانع بيروني و موانع دروني پيش‌نياز آن است در ضمن نبايد از موانع ذهني معلمان هم غافل بود.

 در اين بخش به سه ضلعي معلمان، تشكل‌ها و مسوولان پرداختيم و اينكه چگونه مي‌توان اين سه ضلع را با هم همسو كرد؟ تا مسائل ‌آموزش و پرورش و مطالبات معلمان در مسير حل قرار گيرد يا به عبارتي مشكلات آموزش و پرورش به مساله تبديل شود.

الحسيني در پاسخ به اين پرسش گفت: متاسفانه ما همه استاد افراط و تفريط هستيم. عدم تعادل در تار و‌پود جامعه ما ريشه دوانده است همان گونه كه در سطح كلان در سه ضلعي اسلاميت، ايرانيت و مدرنيته با افراط و تفريط مواجه هستيم در سطوح پايين‌تر و در برخورد با مسائل آموزش و پرورش نيز اين واقعيت تلخ را شاهديم. در سه ضلعي معلمان، تشكل‌ها و مسوولان متاسفانه گاهي مسوولان براي خود حق وتو قايل مي‌شوند و با سوءاستفاده از اختياراتي كه نظام رسمي به آنها مي‌دهد معلمان و تشكل‌ها را به حاشيه مي‌رانند و آنها خودشان را جدا از معلمان و تشكل‌ها مي‌بينند. اين ناهمسو و در مقابل يكديگر ديدن مانع اصلي در مسير تعامل سازنده و پوياست لذا بايد تشكل‌ها بردبار و پيگير باشند و مسوولان تحمل خود را بالا ببرند و معلمان نيز به فكر احياي خود باشند.
اسماعيل عبدي هم در زمينه تعامل اين سه ضلع گفت: معلمان خيلي مشاركت مي‌كنند و حضور فعالي در عرصه‌هاي مختلف دارند. به عنوان مثال بخش بزرگي از بدنه احزاب و جريان‌هاي سياسي معلمان هستند و برخي كارهاي بزرگ مانند برگزاري انتخابات توسط معلمان انجام مي‌گيرد پس مي‌توان گفت اين ضلع قدرتمند و موثر در صورتي كه مستقل عمل كند و بازيچه جريان‌هاي سياسي نشود مي‌تواند از قدرت خود براي تاثيرگذاري استفاده  و به تبع آن دو ضلع ديگر را همراه خود كند.
انتقال قدرت جامعه معلمان به تشكل‌ها موجب همسويي تعيين اولويت‌ها و همچنين راهكارها خواهد شد و تشكل‌ها نيز با تمركز بر مطالبات معلمان و پرهيز از ورود به معادله قدرت و چانه‌زني در انتخاب‌ها و انتصاب‌ها با حفظ استقلال خود پيگير اولويت‌هاي جامعه معلمي باشند چراكه ما اعتقاد داريم مسائل سياسي موجب تفرقه بين معلمان مي‌شود. از طرفي يكي از الزامات همسويي با نهادهاي بين‌المللي پرهيز از سياسي عمل كردن است به نظر ما در اين صورت مسوولان نيز راحت‌تر و بدون ملاحظات سياسي مي‌توانند با تشكل‌ها تعامل داشته باشند.
عليرضا هاشمي نيز در اين بخش گفت: اگر سه‌ضلعي معلمان، تشكل‌ها و مسوولان با توجه به درك اهداف و شرايط تصميم‌ بگيرند و عمل كنند خود به خود همسو و مكمل خواهند شد در غير اين صورت اقدامات يكديگر را خنثي خواهند كرد و لازمه اين شرط نيز گفت‌وگو و ارتباط مستمر همراه با اعتماد متقابل است. البته انتظار مي‌رود بيش از هر چيزي مسوولان بسترسازي كنند و امكان حضور و مشاركت معلمان و تشكل‌ها را فراهم آورند و از معلمان نيز توقع مي‌رود به اين نتيجه برسند كه دردهاي آنها اگرچه ممكن است فردي باشد ولي درمان آن جمعي است. تشكل‌ها نيز با ديدن واقعيت‌ها از هر دو جهت هم واقعيت‌هاي حاكميت و دولت و هم واقعيت‌هاي جامعه معلمي از دامن زدن به تندروي‌ها پرهيز كنند و از طرفي مانع نااميد شدن و به انزوا رفتن معلمان شوند و در صورت تعادل و اميدواري پيوند خوبي را ميان معلمان و تشكل‌ها برقرار كنند.

* در بخش آخر اين ميزگرد به رويكردهاي ممكن كنش گران صنفي به مسائل و مشكلات آموزش و پرورش پرداختيم؛ رويكردهايي كه بي‌ترديد مسيرها را هم متفاوت خواهد كرد؛ اينكه مسائل و مشكلات  از چه جنسي است؟

نايب‌رييس اول انجمن اسلامي معلمان با صراحت و قاطعيت مي‌گويد كه مسائل آموزش و پرورش نه سياسي است و نه اقتصادي و اجتماعي بلكه از جنس فرهنگ است. او در توضيح اين ادعا افزود: سند بالادستي آموزش و پرورش بيانگر و سرايت‌دهنده يك نگرش بنيادين است؛ نگرشي كه مدل‌هاي حل مسائل نيز مبتني بر آن تعيين و اجرايي مي‌شود. ترديدي نيست كه خروجي اسنادي كه نگرش درست فرهنگي به مقوله آموزش و پرورش ندارند اين بستر را به عرصه سياست‌بازان ستيزگر با سياست‌بازي‌هاي حرفه‌اي تبديل مي‌كنند تا تشكل‌ها را از جلوي خود بردارند و خودشان را آن گونه كه مي‌خواهند تعريف كنند.  ايشان در ادامه افزود: برخي به نام غيرسياسي بودن و پرهيز از سياست و سياسيون از تشكل‌ها فاصله مي‌گيرند در حالي كه خود مجري سياست‌هاي محافظه‌كاران هستند. اين يعني مغاير با خواست و اراده مردم و جامعه معلمان حركت كردن و اين يك رويكرد ضدفرهنگي است. ترديدي وجود ندارد كه حضور متكثر و متنوع افكار و عقايد در عرصه آموزش و پرورش به پويايي آن مي‌انجامد. تاكيد بر يك شكل و يكدست كردن اين عرصه در واقع اصرار بر ايستايي و جلوگيري از خلاقيت و نوآوري است. همه بايد در تربيت نسل آينده سهيم باشند و سياست نيز بايد مسائل آموزش و پرورش را بالانس كند و به تعادل برساند. دبيركل سازمان معلمان نيز با تاييد نظر الحسيني مبني بر فرهنگي بودن جنس مسائل آموزش و پرورش گفت: با اين وجود آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در حال حاضر آموزش و پرورش متغير مستقل نيست بلكه يك متغير وابسته و متاثر از عوامل خارج از خود است. نگاه سازمان ما اين است كه رويكرد آمرانه براي آموزش و پرورش آسيب‌زاست بنابراين يكي از مهم‌ترين خواسته‌هاي ما تغيير اين نگاه است و اين يك خواسته كاملا صنفي است ما از اينكه مسائل سياسي تعبير شود ابايي نداريم و از طرفي در يك نظام مردم‌سالار كه خواسته‌هاي مردم در حاكميت بايد منعكس شود سياسي ديدن و سياسي عمل كردن امري نه‌تنها طبيعي بلكه ضروري است لذا عرصه آموزش و پرورش و كنش گري صنفي و تشكل‌ها نيز بايد دموكراتيك شود در غير اين صورت انحصار مانع حل مسائل مي‌شود.

هاشمي افزود: البته نبايد ناگفته بماند كه حل نشدن تضاد يا تقابل سنت و مدرنيته در ‌آموزش و پرورش همچنان ابهام را در سرتاسر اين عرصه ايجاد كرده است. مسير آموزش و پرورش با مسير خانواده‌ها متفاوت است و مسير هر دوي اينها با مسير دانش‌آموزان فرق دارد و اين ناشي از عدم درك يا پذيرش الزامات دنياي جديد است. دبيركل كانون صنفي معلمان هم به آخرين پرسش ما اين گونه پاسخ داد: رويكرد دولت نهم و دهم و عملكرد وزراي آموزش و پرورش اين دولت نشان داد جنس مسائل آموزش و پرورش نگرشي است چون اين رويكرد در آن هشت سال پررنگ‌تر و بيشتر محسوس و ملموس شد.
اسماعيل عبدي افزود: دخالت دادن جريان‌ها، نهادها و نيروهاي غيرآموزشي در  فرآيند تصميم‌گيري و تصميم‌سازي و اجرا در آن مقطع از مصاديق رويكرد مذكور است. غفلت از آموزش به عنوان هدف اصلي از جمله عواقب خطرناك چنين نگرشي بوده كه نابساماني‌هاي فراواني را بر جاي گذاشته است.  
در پايان اين گفت‌وگو و ميزگرد مديرمسوول روزنامه اعتماد با حضور در جمع شركت‌كنندگان و سپاسگزاري از گروه مدرسه خواستار تعامل و همكاري بيشتر فعالان صنفي و مدني با روزنامه شدند و ابراز اميدواري كردند كه صفحه مدرسه در آينده هر روز منتشر شود. 

دبيران كل سازمان معلمان ايران و كانون صنفي معلمان و نايب‌رييس انجمن اسلامي معلمان نيز ابتكار روزنامه اعتماد و اختصاص يك صفحه به ‌آموزش و پرورش را اقدامي ارزنده دانسته كه موجب اقبال جامعه معلمان به اين روزنامه و ارتقاي سطح توجه مسوولان و فعالان به مسائل مربوطه شده است.

 

sabzevarispecial1 یک فعال صنفی به خبرنگار جماران گفت :«آموزگاران مدارس غیر دولتی مظلوم ترین معلمان جامعه فرهنگی هستند.»

 


محمد تقی سبزواری کارشناس آموزش و پرورش و عضو کانون صنفی معلمان شیراز در گفت گو با خبرنگار جماران، درباره مدارس غیر دولتی و کیفیت آن در استان شیراز گفت:«اولیاء با هزینه های گزاف، فرزندان خود را به مدارس غیر دولتی می فرستند، تا به زعم خودشان ، فرزندان شان با استفاده از بهترین امکانات و معلمان توانمند از توانایی علمی و تربیتی بیشتری برخوردار شوند، در حالی که نمی دانند برخی از این مدارس از حداقل کیفیت بر خوردار نیستند و به نوعی از ندانسته های اولیاء سوء استفاده می کنند.»

 وی افزود :«اولیاء نمی دانند که رشد جسمی فرزندان شان در ساختمان های غیر آموزشی ممکن نیست. اولیاء نمی دانند که اکثر قریب به اتفاق مدارس غیر دولتی از امکانات اولیه آموزشی بی بهره اند . اولیاء نمی دانند که آموزگار فرزندشان انگیزه ای برای تدریس ندارد. اولیاء نمی دانند که دستمزد بعضی از آموزگاران ماهیانه 200 هزارتومان بدون برخورداری از مزایای بیمه می باشد.»

 محمد تقی سبزواری با بیان این که در بهترین مدارس غیر دولتی شیراز، آموزگاران از بیمه کامل برخوردار نیستند.بیان کرد:«متاسفانه حداکثر دستمزد معلمان این مدارس  تابع قانون کار است. این معلمان در تابستان دستمزد ندارند و موسسان مدارس از پرداخت حق بیمه خودداری می کنند. این معلمان به دستمزد و رفاه حداقلی قانع اند و می توان گفت  آموزگاران مدارس غیر دولتی مظلوم ترین معلمان جامعه فرهنگی هستند.»

وی ادامه داد :«معلمان مدارس غیر دولتی به هیچ وجه امنیت شغلی ندارند. موسسان این مدارس به راحتی عذر آموزگاران معترض را می خواهند و متاسفانه آموزش و پرورش هیچ نظارتی بر عملکرد آنها ندارد.»

این فعال صنفی با بیان این که تعداد زیادی از این مدارس غیر دولتی به نوعی به مسئولین تعلق دارد گفت :«با این وجود آن ها حداقل ها را رعایت نمی کنند  و در استخدام نیرو و پرداخت دستمزد به صورت حرفه ای و مسئولیت شناسانه عمل نمی کنند و معمولا نه از معلمان با تجربه، که از جوانان جویای کار، که تخصصی هم ندارند، استفاده می کنند تا پرداخت کمتری داشته باشند. متاسفانه  قوانین و مصوبات آموزش و پرورش نیز دست آن ها را بازگذاشته و تقریبا هیچ نظارتی در این زمینه ندارند.»

وی تصریح کرد :« متاسفانه سیاست آموزش و پرورش در قبال دانش آموزان غیر دولتی، پاک کردن صورت مساله است. »

محمد تقی سبزواری با بیان این که هدف از تأسیس مدارس غیر دولتی کاستن بار مالی آموزش و پرورش بود خاطر نشان کرد: «اکنون این مدارس به استثنای موارد خاص به محلی برای سود دهی افراد سودجو تبدیل شده است.»

 وی اضافه کرد :«سنگ بنای مدارس غیر دولتی کج نهاده شده است . اگر به جای واگذاری مدارس به افراد، آنها را به مؤسسات فرهنگی از هر طیف و جناح و قشر واگذار می کردند، اکنون ما در تعلیم و تربیت دانش آموزان مدارس غیر دولتی با مشکلات حداقلی مواجه بودیم در حالی که در حال حاضر مشکلات آموزشی و تربیتی به مراتب بیشتر از مدارس دولتی است. مؤسسات فرهنگی دغدغه منافع فردی ندارند به همین دلیل سعی می کردند برای رسیدن به اهداف خویش از بهترین نیروها استفاده کنند.»

 این کارشناس آموزش و پرورش خاطر نشان کرد: «موج گسترده بیکاری باعث شده تا جوانان به راحتی شرایط مؤسسات این مدارس را بپذیرند. این شیوه اداره کردن مدارس غیر دولتی افت شدید آموزشی و تربیتی دانش آموزان را به همراه داشته است.»

انتهای پیام /*

haddadian نگاه به آموزش و پرورش، بیشتر شعاری و در حد وعده­ ی سر خرمن است. در دلسوزی به حال معلمین همه پیش قدمند. باور نمی کنید؟

در هفته­ ی بزرگداشت مقام معلم تعداد تعارفاتی که در حق این گروه صورت می گیرد بشمارید و سپس عملی شدن حتی یک درصد آن تعارفات و تمجیدها را هم بیابید. البته اگر مقدور شد! جامعه نیاز دارد که در امر آموزش و پرورش یک تحول اساسی انجام دهد. چرا که این نیاز کاملاً احساس می شود. بدون تعارف، وجود فرهنگیان تا چه اندازه در رشد و تعالی جامعه مؤثر است؟

اگر به رغم عده ای برای آینده­ ی این مملکت فایده ای ندارند، چرا بی جهت بار مالی به بودجه­ ی مملکت مان وارد کنیم؟ به اندازه کافی کتاب های کمک آموزشی و نوار و سی دی داریم. کافیست با آموزش از راه دور و با یک برنامه ریزی همانند سایر برنامه هایی که تا کنون داشته ایم (!) بچه ها را در خانه نگه داریم و با فراغ بال، هر چند ماه یک بار آزمونی برگزار کنیم و این همه اعتراض بی جا را از معلمان نشنویم. اگر هم وجودشان فقط برای نگهداری بچه ها در خارج خانه لازم است با سالن های سینما و مراکز ورزشی قراردادی ببندیم و بچه ها را به سرگرمی های دوست داشتنی تر عادت دهیم تا در رنج آموزش و زحمت فرمایشات معلمان قرار نگیرند.

تازه تصور کنید به خاطر عدم تردد دانش آموزان در سطح شهر با چه صرفه جویی بزرگی در امر سوخت و آلودگی هوا و تصادف و ... روبرو می شویم. خود این طرح می تواند نجات دهنده­ ی کشور از فشار تحریم ها و کمبود اعتبارات باشد. به جای پرداخت حقوق به این قشر زیادی (!) می توانید سهم بخش عمرانی را بالا ببرید و کشور را به منافع زود بازده برسانید. چرا که به اعتقاد عده ای آموزش و پرورش یک نهاد اثر گذار در کوتاه مدت نیست و هزینه کردن در این بخش فایده ای ندارد!!! ضمن این که معلمین پر توقع و بی توجه شده اند.

از طرف دیگر معتقدیم که معلمی از جنبه معنوی همانند شغل انبیاء رسالت بزرگی بر دوش دارند و بیان این سخنان که ریشه در اعتقادات مان دارد، باورمان هم هست. پس چرا به گونه ای عمل می کنید که همیشه معیشت و منزلت این جمع تلاشگر و زحمتکش زیر سؤال می رود و با وعده و وعید همچون طفلان معصوم که انگار توان استدلال و فهم شان به کمال نرسیده با آنان برخورد می کنید؟ در عرض ماه گذشته چندین بار در اخبار سراسری اعلام نموده اند که قرار است تا آخر بهمن ماه مطالبات معوقه­ ی معلمین پرداخت شود!! کجای این خبر نوید بخش است؟ چه عاملی و چه دستور دینی پشت این خبر نهفته است که اگر می خواهید قرض تان را ادا کنید بر طلبکاران منت نگذارید و تازه دیگران را هم آگاه کنید که انگار دارید لطف بزرگی در حق این قشر زحمتکش انجام می دهید؟؟ می خواهید حقشان را بدهید چه نیازی به اعلام رسانه ای دارد؟

معلمین، تعریف شغل شان به گونه ای است که چون با کار فکری و آموزشی سر و کار دارند مثل تمام دنیا ساعات مشخصی را در کلاس به صورت مستقیم و ساعات بیشتری را به صورت غیر مستقیم درگیر امر آموزش و پرورش هستند. در مقایسه با بسیاری از کشورهای دور و نزدیک سطح دریافتی معلمان کشور ما در پایین ترین رقم حقوقی قرار دارد. انگار اساساً وضعیت آموزشی برای بسیاری از مسئولین ما دارای اهمیت لازم نیست. شاید بیشتر یک کار تشریفاتی است که فقط در مراسم بزرگداشت هفته­ ی معلم می توانیم با تعریف و تمجید نمک بر زخم شان بپاشیم و باز بگذاریم تا سال بعد.

اگر احیاناً چند نفری هم برای احقاق حق شان صدایی برآورند با اتهاماتی شبیه به اخلال و آشوب و شایعه پراکنی و ... ساکت شان کنیم. غافل از این که بازتاب این گونه رفتارها امکان دارد در محیط آموزشی باعث دلسردی شود و عواقبی را پیش آورد که با هیچ هزینه ای قابل جبران نباشد. «بدون این که ما را قانع کنند، با این جملات ساکت می کنند.» مثلاً اگر فرزند خودتان در کلاس درس به خاطر کم توجهی یک معلم، دچار سرخوردگی و افسردگی شود، چه اندازه فشار روحی و برنامه ریزی روان شناسی لازم دارد تا این عارضه را برطرف کنید. معلمین مانند همه کارمندان دولت نیاز به توجه دارند. درآمد اکثر آن ها کفاف زندگی معمولی شان را نمی کند.

یک بار هم که شده با واقعیت امر آموزش و پرورش روبرو شویم و یادمان بیاید هر کدام از مسئولین که بر تکیه گاه مدیریتی کلان این مملکت تکیه زده اند مرهون زحمات همان معلمانی هستند که در کنار اندیشه ها، اندیشیدن را هم به آن ها آموخته اند. پس بدون شعار و در عمل این قسمت از بدنه­ ی اجتماع را همانند سایر قسمت هایی که نیاز به توجه بیشتر دارند، مورد عنایت قرار دهند که آینده­ ی علم آفرینی این مرز و بوم به وسیله ­ی همین معلمین تأمین می شود.

ما پیرو همان امامی هستیم که می فرماید: هر کس کلمه ای به من بیاموزد مرا بنده­ ی خود ساخته است. اگر به این گفتار معتقدیم نگذاریم بیش از این بار سنگین معیشت اندک بر دل و جان معلمین حکومت کند.

به قول عادل فردوسی پور مجری توانمند صدا و سیما که گفته: خیلی از بازیکنان فوتبال به بنده پیشنهاد داده اند که در پخش زنده بگویم (چه می کنه این بازیکن) حال شما ببینید یک معلم در طول تدریس چند ساله اش با این چه می کنه ها (دانشمند هسته ای ... رئیس جمهور ... وزراء ... نمایندگان مجلس ...) چه ها کرده و این ها به چه مقامی رسیده اند و بعد از آن فقط در مورد معلم گفته می شود تعدادتان زیاد است.

آیا این منطق می تواند درست باشد ؟

امیدوارم مسئولین یک « نگاه ویژه » به این قشر مظلوم جامعه داشته باشند.

ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

 

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

عالی - 6.3%
خوب - 6.5%
تاثیر چندانی نداشته است - 29%
رتبه بندی فقط به ایجاد نارضایتی بیشتر معلمان و تبعیض درون سازمانی انجامیده است - 58.2%

مجموع آرا: 414

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور