این یک تصادف نیست که کشورهایی که در صف اول تولید علم قرار دارند ، نشاط و قدرت بیشتری در برابر مسائل روز از خود نشان می دهند . این یک تصادف نیست که هر کشوری برای عقب نماندن از کورس رقابت با کشورهای در حال توسعه به آموزش و پرورش خود نگاه می کند . رابطه ی مثبتی بین آموزش و پرورش هر کشوری با پیشرفت آن کشور وجود دارد .آموزش و پرورش هر کشوری ، آیینه تمای نمای آن کشور است . آیینه تمام نمای دیروز و امروز آن کشور است . به عبارتی انگیزش آنها به پیشرفت بود که به رفتار آنها قدرت داد و موجب تصمیم گیری های درست و دقیق شد .
معلم و کودک ، دو محور اساسی پیشرفت هستند که میزانِ توجه به آنها ، شکوفایی و قدرت هر کشور برای توسعه را به ارمغان خواهد آورد .
انگیزش معلم رابطه مثبتی با انگیزش شاگردان دارد . این معلم است که به کلاس جان می دهد و این شاگرد است که یک کشور را می سازد . متاسفانه در کشورمان اکثر معلمان فاقد انگیزه هستند . فکر می کنید معلمی که در دو شیفت کار می کند ، انگیزه ای برای تدریس خواهد داشت؟
بعید می دانم . معلمی که بعد از کلاس مسافرکشی می کند ؟ بعید که هیچ ، غیر ممکن است . آیا می شود از معلمی که مشکل معیشتی دارد ، انتظار داشت در یک شیفت کار کند و فعالیتی در سطح استاندارد خود داشته باشد ؟
به عبارتی داشتن یک ساعت برنامه ریزی برای هر ساعت آموزش ، دور از منطق نیست .
بی توجهی به معلم تاثیر منفی ای در همه ی مسائل آن کشور می گذارد . این بی توجهی علت اصلی بی انگیزگی معلمان است . نگاه ما به آموزش و پرورش باید تغییر کند . پیشرفت کشور عزیزمان ایران در گرو داشتن معلمان باانگیزه است . آیا همان توجهی که به یک محقق می شود با یک معلم می شود ؟ ما در کشورمان، فرزندان مان را به یک مدرسه نمی فرستیم تا یک نمره بی معنی و غیر قابل تعبیر به او بدهند . معلم باید پیش بینی کند که به طور دقیق ، شاگردانش درآینده چه قابلیت هایی خواهند داشت . برای آن برنامه ریزی کند و با اولیا در میان بگذارد و تلاش کند تا انحراف را در سطح نرمال به کمترین مقدار ممکن آن برساند .
معلم پیش گو نیست ، محقق است . بنابراین باید به مانند یک محقق با او بر خورد کنیم و از او انتظار داشته باشیم . معلم با رفتار پیچیده ی آدمی سر و کار دارد . رفتاری که به موجب آن یک کشور ساخته می شود . معلمان ما علاوه بر حل مشکلات معیشتی برای به ثمر نشاندن تلاش هایشان ، حق تصمیم گیری در تدوین کتب درسی را می خواهند . این خواسته ها مسلماً در سطح استاندارد و جهانی منطقی دانسته می شود . معلم باید آموزش دهد . چطور ممکن است در تدوین کتب درسی نقشی نداشته باشد ؟
حتی یک نظر خواهی از معلمان صورت نگرفته است . اگر چنین تحقیقی صورت گرفته امیدواریم در روزهای آتی اعلام کنند که چند درصد از معلمان ، محتوای درسی را مناسب شاگردان می دانند و آن را هم سو با دنیای واقعی آنان می دانند ؟
همه ی این عوامل دست در دست هم داده تا به نتایج ایده آلی که حق فرزندان و کشور است نرسیم . امروزه شاهد یک سری تغییرات هستیم که با آمدن یک وزیر به اوج خود می رسد . در سطح عوض کردن چند مدیر . یک محقق , نیاز یک محقق را می داند . مدیری که محقق نباشد توان تصمیم گیری درست در برابر چالش های پیش روی خود را ندارد و یک نگاهی سطحی به وظایف کارکنانش خواهد داشت . همه ی مسئولانی که خود ادعا می کنند زمانی معلم بودند نیاز معلم را نمی دانند .
جناب فانی وزیر آموزش و پرورش مسلماً قبل از مشغول شدن در پست وزرات ، انتظار چنین سوالی را داشتند که چرا معلمان فاقد انگیزه هستند؟ به جز سخنرانی ایشان در صحن علنی مجلس , مورد دیگری دیده نشد که جناب فانی به این موضوع به طور جدی بپردازد .
دفتر اجتماعی مرکز پژوهش های مجلس، ضمن بررسی لایحه پیشنهادی دولت در بخش آموزش و پرورش از افزایش 24/06 درصدی دستمزد معلمان کشور در لایحه بودجه سال آینده خبر داد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جماران، در بخشی از این گزارش آمده است :«کل اعتبارات عمومی آموزش وپرورش در لایحه سال 1394 به میزان 247391080 میلیون ریال است که 9/25 درصد از کل اعتبارات عمومی دولت در لایحه سال 1394 را شامل می شود.سهم آموزش و پرورش از فصل آموزش در سال 1394 نیز به میزان 66/60 در صد است. همچنین کل اعتبارات آموزش و پرورش در سال 1394 نسبت به قانون بودجه سال 1393،به میزان 21/2 درصد افزایش داشته است.تغیرات هزینه عمومی آموزش و پرورش از مقایسه لایجه بودجه سال 1394 با قانون بودجه 1393 نیز 20/76 درصد افزایش را نشان می دهد و به مبلغ 196996174 میلیون ریال رسیده است که این میزان رشد تحت تاثیر افزایش حقوق مستمر معلمان بوده است.»
این گزارش با اشاره به این که افزایش 24/06 درصدی حقوق و دستمزد معلمان از نکات مثبت این لایحه است که احتمالا دعدغه های مربوط به حقوق و دستمزد این قشر زحمتکش راکاهش می دهد؛ متذکر می شود :«کاهش 1/5 درصدی بخش سایر از هزینه های عمومی در این سال، انجام بسیاری از فعالیت های کیفی و اداری آموزش و پرورش را با موانع جدی مواجه خواهد گرد.»
بنا به مطالعه مرکز پژوهش های مجلس 86 درصد از کل بودجه آموزش و پرورش مربوط به حقوق ومزایاست.
لازم به ذکر است که پیش بینی افزایش 25 در صد بر مبنای افزایش 21/2 بودجه نسبت به بودجه سال گذشته آموزش وپرورش است. هر گونه افزایش بیشتر، که توسط مجلس انجام شود، بر بالاتربردن این درصد موثر خواهد بود.
انتهای پیام /*
چندی پیش نوشته ای را خواندم با این مضمون "در جهانی زندگی می کنیم که پنهانی عشق بازی می کنیم و آشکار خشونت به خرج می دهیم" به واقع این جمله اگر هیچ جای دنیا مصداق نداشته باشد در ایران قطعا صادق است.
پدر مادر هایی که عشق ورزی و محبت کردن را در مقابل کودک خود ممنوع و زشت می دانند اما به راحتی در مقابل کودک خود دعوا و مرافه راه می اندازند و حتی بی توجه به گریه های کودک به کار زشت خود ادامه می دهند .
آیا نباید انتظار داشت این موضوع باز تولید خشم و خشونت به ارمغان بیاورد؟
آنچه مسلم است گویا جامعه خواسته و یا ناخواسته به صورت سیستماتیک آموزش خشونت را در دستور کار خود قرار داده لیکن نمی توان گفت که این موضوع در مورد مهر ورزی و عشق صادق است.
مثلا رفتارهای خشونت بار فرهنگیان به مرتب سریع تر از رفتار های مهرورزانه آنها بازتاب دارد ؛ رفتارهای خشونت گرایانه در افکار عمومی تاثیر بیشتری در جامعه می گذارد و این تاثیر به آن معناست که واکنش آدم ها به رفتارهای خشونت بار خیلی سریع تر است و همین موضوع موجب شده که منتظر خشونت بیشتر باشیم ، اما با اندکی تامل متوجه می شویم که این موضوع در مورد رفتار و افکار مهرورزانه صادق نیست .
حال سئوال اینجاست که چگونه می توان این دور باطل را شکست و چگونه می توان از این دوران موجود خارج شد؟
از نظر من ،بهترین راه آموزش خانواده هاست . مادام که خانواده ها آموزش نبینند و عشق و محبت به روش هدف مند و جهت دار در خانواده ها جریان نداشته باشد لاجرم نمی توان آن را در جامعه ی بزرگتر نهادینه کرد .
نمی توان کودکی که تنبیه را به خوبی می شناسد ولی مفهوم تشویق بسیار برایش نا آشناست .مورد انتقاد قرار داد ." فیلم مشق شب " آقای عباس کیارستمی نمونه جالب توجه ای از این مورد است در این فیلم به خوبی نمایش داده می شود که چگونه دانش آموزان به واژه تنبیه واکنش نشان می دهند اما در مقابل واژه تشویق !؟
به هر حال خشونت گرایی روز به روز افزایش می یابد و متاسفانه این مسئله به صورت هدف مند به مسایل قومیتی ؛عقیدتی و... گره می خورد ؛ لذا نقش مراکز آموزشی بی هیچ تردیدی بسیار حیاتی است. نمایش موضوعات خشونت بار ؛ افکار خشونت بار و هر چیزی از این دست یقینا باید زیر نظر جامعه شناسان و روان شناسان خبره صورت گیرد در غیر این صورت آستانه تحریک مردم را به شدت بالاتر می برد .
مثلا در مورد پدیده خشونت گرایی "داعش " افکار عمومی این روزها مترصد شنیدن اخبار خشونت بار تر از سوزاندن یک انسان در مقابل دوربین است و این نشان از آن دارد که جامعه تحملش نسبت به دیدن تصاویر خشونت بار بالاتر آمده و این اصلا نمی تواند جالب باشد.
اگر نگاهی به کتاب های درسی داشته باشیم متوجه می شویم که جای محبت و عشق ورزی در این کتاب ها چقدر خالی است ؛مادامی که هدف از آموزش صرفاً به دانشگاه منتهی می شود نه زندگی اجتماعی مناسب بی شک این چرخه می تواند آسیب زا باشد .مادامی که نمرات ریاضی و فیزیک ارزش بیشتری نسبت به دروس اجتماعی و هنر دارند کاری نمی توان کرد .هر وقت رشد قارچی شکل دانشگاه ها متوقف شود و خانواده ها و دولتمردان ، بفهمند که هدف از آموزش و پرورش الزاماً رسیدن به مدارک بالای علمی و تحصیلی نیست شاید بتوان امید بیشتری به متوقف شدن این چرخه ی خشونت بار داشت.
لذا در نگاه کلی باید پرسید چرا ما در این چرخ گوشت خشن افتاده ایم و تمام داشته های خود را از دست داده ایم ؟
شاید ساده ترین تحلیل این باشد که در همسایگی ما کشورهای هستند که جریانات خشونت باری را ترویج می کنند ؛البته اگر فرض بگیریم که این استدالال درست باشد باید پرسید در مقابل این جریانات چرا ما نتوانستیم جریان سازی کنیم ؟
یکی از شعارهایی که همواره هر دولت قبل از سکانداری قوه ی مجریه بدان تاکید می ورزد ، توجه به نهاد آموزش و پرورش است. همیشه این شعارها به بهترین وجه قبل از رقابت های انتخاباتی ارائه و مورد توجه قرار می گیرد تا به نوعی بتوانند این مجموعه بزرگ را به سمت خویش رهنمون کنند .
یادآوری بی توجهی های متعدد نسبت به این قشر در زمان رقابت ، امیدی اندک بر دل ها می نشاند ، اما دوام زیادی نمی آورد و همچنان مطالبات این قشر در محاق می ماند. در دوران گذشته حرف و حدیث های فراوان درباره ی معلم ارائه شد ولی گویی فقط دمیدن در بوق تبلیغات بود .
وقتی وزیر پیشین هم از سرعت تغییرات در وزارتخانه اش می گفت ، بازهم از این بایت آبی به جوی فرهنگیان سرازیر نشد و پیامد آن تصمیمات عجولانه ای بود که زیاد باب طبع این قشر نبود .
در دولت جدید هم وقتی آقای روحانی با ادبیات بسیار خوبی به بیان مشکلات موجود در آموزش و پرورش پرداخت ، بارقه ی امیدی در دل ها بوجود آمد ، اما گویی بنا نیست باز هم تغییری برای برون رفت از وضعیت کنونی را شاهد باشیم .
افزایش کم حقوق، در نظر گرفتن بودجه ی کمتر از نیاز برای این نهاد ، باز هم به حاشیه رانده شدن این قشر را به همراه داشت !
وقتی می بینیم معلمی که بیشتر وقتش باید مصروف پژوهش و تحقیق شده و به اندیشه ی آموزشی بپردازد ، به سمت کلاس های خصوصی و حق التدریس می رود ،آن هم برای رشته ها و در مناطقی که اجرای چنین کلاس هایی امکان پذیر هست آیا می شود به آینده امیدوار بود؟ و وقتی حق الزحمه ی کلاس های حق التدریس بعد از پنج ماه هنوز پرداخت نشده است ، آیا می توان از خلاقیت آموزشی و ... صحبت کرد؟ آیا می شود بدون دغدغه فقط معلم بود؟
در نگاهی کلی می بینیم ،در غالب نهادها حق الزحمه ی اضافه کاری همراه حقوق یا این که بعد از یک ماه پرداخت می گردد ، اما فقط سیستم آموزش و پرورش هست که هر وقت دلشان خواست و پولی در بساط بود ، آن را پرداخت نمایند!
راستی چرا این گونه هست؟ چرا این قدر آموزش و حرمت آن به انزوا کشیده شده است؟ چرا باید همیشه معلمان در این قضایا متضرر شوند؟ آن چه نگاه ها را به سمت دولت تدبیر می کشاند ، این نکته ی ظریف است که هنوز امید به تدبیر هست! هنوز همه ی دل خوشی ها از بین نرفته است!
راستی اگر تدبیر هم چاره ساز نباشد ، می شود به آینده ی آموزش دلخوش بود؟ می شود امیدوار بود که دلی هم برای آموزش می تپد؟!!
بی شک این ها همه وابسته به تصمیماتی است که دولتیان با یک برنامه ریزی جدی باید بدان بیندیشند!!!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حرفهاي زيادي درباره مشكلات معلمان زده ميشود، در رسانهها و جرايد، مطالب مختلفي ميخوانيم اما هيچ كدام لب كلام را نميرساند. بسياري از آنها ناقص هستند و تنها به چند مورد اشاره دارند. اما من در اينجا ميخواهم درباره همه آنچه مشكلات معلمان ناميده ميشود صحبت كنم. مشكلي كه همواره معلمان با آن مواجهند، نابرابري حقوقشان با كارمندان ديگري است كه در دستگاههاي ديگر مشغول به كار هستند. كارمنداني كه با پايه تحصيلي و موقعيت مشابه معلمان اما از مزاياي بيشتري بهرهمند هستند. فردي كه فارغالتحصيل كارشناسي يا كارشناسي ارشد است اگر در وزارتخانهاي كار كند، حقوقي به مراتب بيشتر از معلمان ميگيرد. همين سازوكار است كه معلمان را آزار ميدهد. اين مشكل امروز و ديروز نيست، سالهاست كه هر دولتي روي كار ميآيد هيچ كاري براي اين نقطه آزاردهندگي نميكند. نكته بعدي درباره مقايسهاي است كه معلمان مدارس ما بين خودشان با معلمان كشورهاي ديگر انجام ميدهند. با يك سرچ ساده ميشود فهميد كه معلمان در كشورهاي ديگر بهطور متوسط چقدر درآمد سالانه دارند. همين چند وقت پيش هم ارقامش منتشر شد. همين نكته باعث سرخوردگي معلمان ما ميشود.
مساله ديگر كه بيشتر معلمان مناطق محروم را رنج ميدهد، دوري راهشان است. بعضي اوقات معلمها بايد كيلومترها راه را بپيمايند تا به مدرسه محل كارشان برسند و همان مسير را بعد از كار به منزل بازگردند. مسوولان آموزش و پرورش البته تلاش كردند كه معلمان براي مناطق خودشان تربيت شوند و تا حدي اين اتفاق افتاد اما هنوز مشكلاتي وجود دارد و بهطور كامل حل نشده. نكته بعدي نبود تناسب بين رشته تحصيلي و كار معلمان است، به خصوص در تغييراتي كه در سالهاي اخير به وجود آمده است. بعضي دبيران دبيرستانها ناچار شدند به تدريس در ابتدايي مشغول شوند كه از قضا آماده تدريس در ابتدايي نبودند. در استان فارس معلمي را ميشناسم كه دكتراي تاريخ دارد اما به خاطر تغييرات آموزش و پرورش مجبور است در دبستان درس بدهد. اين نمونه تنها يك نمونه ساده ماجراست.
من نميخواهم كارهاي خوبي را كه جناب آقاي حاج بابايي در دوره وزارت خودشان در آموزش و پرورش انجام دادند ناديده بگيرم اما لازمه ششكلاسه كردن دوره ابتدايي و متوسطه اين بود كه عدهاي از معلمان متوسطه و راهنمايي تغيير محل كار بدهند و به دبستان بروند. وقتي مقاطع، شش كلاسه شدند، معلمان به ناچار در مقاطع ابتدايي هم درس دادند و ميدهند اما ميشود به اين راحتي كاري كرد كه اين روند به حالت سابق برگردد؟ البته اما روند كار تدريجي و زمانبر است.
مشكل ديگر، نبود دخالت موثر معلمان در نگارش كتابهاست. اينكه معلمان ميبينند، مطالب گنجانده شده در كتابهاي درسي با نيازهاي منطقي دانشآموزان هم خواني ندارد، رنج ميكشند. مشكل ديگر كلاسهاي شلوغ است. اين مشكل نه تنها در مناطق محروم كه حتي در بعضي مناطق غيرمحروم هم وجود دارد. در همين تهران كلاسهايي با بيش از ۴۰ نفر دانشآموز تشكيل ميشوند. معلمي كه در دوره دبيرستان موظف است به صورت كيفي كارش را ارزيابي كند برايش رسيدگي به اين تعداد دانشآموز كار سختي ميشود. مشكل بعدي مشكلي است كه در مناطق محروم رخ ميدهد. در اكثر اين مناطق معلم در كلاس با بچههايي روبهرو ميشود كه يا بسيار فقيرند يا مشكل خانوادگي دارند. معلم از ديدن اين آلام رنج ميبرد و نميتواند كاري هم انجام دهد. گرچه اين اتفاق به آموزش و پرورش مربوط نميشود و وزارتخانه مربوطه نميتواند كاري انجام دهد.
مشكل ديگر ، وجود مديراني است كه نسبت به معلمان مدرسه هم سطح سواد پايينتري دارند هم سابقه كمتري. معلم وقتي ميبيند با سابقه زياد زيردست چنان فردي كار ميكند بسيار رنج ميبرد. زياد است مشكلاتي كه معلمان با آن دست و پنجه نرم ميكنند. اميدوارم آن بخشهايي از مشكلات معلمان كه در حوزه اختيارات وزارت آموزش و پرورش است، رفع شود.
البته رفع همه اين مشكلات بر عهده وزير نيست. دولت بيشتر بايد پيش قدم شود و در كنارش وزرا هم بايد تلاش كنند تا بيشترين كمك را از هيات دولت بگيرند. مجلس هم خيلي كارها ميتواند انجام دهد. تا پايان سال كه بحث بودجه وجود دارد، ميشود براي بودجه آموزش و پرورش كاري كرد. خيلي از نهادهاي كشور كه كارشان آن قدر در جامعه موثر نيست ميتوانند بودجه كمتري دريافت كنند. يك بار يكي از دوستان دانشگاهي بررسي كرده بود كه ۲۶ نهاد فرهنگي در كشور داريم كه همه آنها بودجه زيادي دريافت ميكنند. من فكر ميكنم مجلس ميتواند درباره بودجه اين نهادها تحقيق و مقداري از اين بودجهها را به بودجه آموزش و پرورش اضافه كند كه نهادي بسيار اساسي در كشور است. نگاه كنيد بعضي از اين نهادها در سالها و دهههاي قبل درحد امروز نبودند يا اين مقدار بودجه نميگرفتند. آنها روز به روز بزرگ شدند و ميلياردها تومان بودجه دريافت ميكنند.
نهادهايي هم كه ميدانند آموزش و پرورش موثرترين نهاد فرهنگي كشور است بايد پيش قدم شوند و بودجههايشان را به آموزش و پرورش بدهند يعني اگر همه ما ايمان بياوريم كه آموزش و پرورش موثرترين نهاد در تربيت نسل آينده است خيلي اوضاع بهتر خواهد شد. به نظرم اگر بعضي مسوولان از دستگاهمحوري خودشان دست بردارند و به مشكلات آموزش و پرورش عنايت داشته باشند ميتوانند به وزارت آموزش و پرورش كمك به سزايي كنند. رفع اين مشكلات بيش از تلاش خود آموزش و پرورش، تلاش دولت و مجلسيان را ميطلبد. براي اينكه معلم جايگاه واقعي خود را پيدا كند نياز به عزم ملي داريم. عزم ملياي كه عملي بشود نه در حد سخنراني و گفتار بماند. عزم ملي يعني اينكه همه نهادها به اهميت آموزش و پرورش توجه و بودجه كمتري دريافت كنند تا بيشترين بودجه به سمت آموزش و پرورش برود.
الان دستگاههايي هستند كه كارهاي موازي ميكنند؛ كارشان هم خوب و محترم است اما صحبت من اين است كه ميشود اين كارهاي موازي را يكي كرد تا بودجههاي اضافي را به سمت آموزش و پرورش و ساير بخشهاي ضروري سرازير كنيم.
اميدوارم كسي از حرفهاي من نرنجد. بنده به عنوان كسي كه نيم قرن از عمرم را در عرصه تعليم و تربيت گذاشتهام، از همه مسوولان نهادهاي فرهنگي تقاضا ميكنم عنايت بيشتري به آموزش و پرورش داشته باشند و دست آموزش و پرورش را بيش از اين بگيرند.
٭وزير اسبق آموزش و پرورش و مشاور عالي وزير آموزش و پرورش
١٨ديماه ٩٣ فضاي آموزشي كشور شاهد تجربهاي نو و ارزشمند در قدرداني از آموزگاراني بود كه در تلاشي انساندوستانه از جان يا دستكم بخشي از تن خويش گذشته بودند تا زندگاني دوبارهاي به دانشآموزان خويش بخشيده يا در راه نجات جان آنها به راهي بيبازگشت گام نهاده بودند. در نخستين جشنواره جلوههاي معلمي كه در سالن غدير كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان برگزار شد، وزير آموزش و پرورش و چند تن از معاونهاي او به همراه خانوادههايشان آمده بودند تا قدردان آموزگاراني باشند كه براي آموزش اخلاق و انسانيت از جان يا بخشي از سلامت خويش گذشته بودند تا درس فداكاري و گذشت را به همگان بياموزند.
در اين جشنواره از «علي بهاري» از استان اردبيل به دليل اهداي نيمي از كبدش به دانشآموزش، «اكبر عابدي» از استان گيلان به دليل نجات دانشآموزانش از آتش، «مرتضي اصغري» از آذربايجان شرقي به دليل تدريس پنج سال متوالي به دانشآموز بيمارش در منزل، «معصومه خوشكام» از شهر تهران به دليل حضور در كلاس درس بعد از عمل ديسك كمر روي تخت، «كاظم جعفري» از استان آذربايجان غربي به دليل درمان دانشآموز سرطاني با هزينه شخصي، «احسان موسوي» از استان كرمان به دليل پيگيري مداواي دانشآموزي كه قادر به حركت نبوده است، «ثريا مطهرنيا» از استان كردستان به دليل پيگيري مداواي ١٥ دانشآموز بيمار و چند تن ديگر قدرداني شد. اما پرسشي در اين ميان پديد ميآيد و آن اينكه هدف از برگزاري اينگونه جشنوارهها چيست؟ آيا اين كار تلاشي است براي گسترش فرهنگ ازخودگذشتگي و فداكاري در جامعه؟ يا رفتاري است براي به دست آوردن دل فرهنگياني كه سالهاست مزه تلخ نديدهشدن را چشيده و شاهد دههها تبعيضهاي گوناگون بودهاند؟!
اگر هدف پاسخ به پرسش نخست باشد ميتوان گفت كه گرچه برگزاري چنين جشنوارههايي ميتواند فرهنگ ازخودگذشتگي و فداكاري را در فضاي آموزشي و در سطحي بالاتر جامعه گسترش دهد و خود بخشي از آموزش اخلاق و رفتارهاي پسنديده اجتماعي باشد، اما بيگمان تا هنگامي كه اين رفتارها جزيي از فرهنگ آموزشي و اجتماعي ما نشود، نميتوان به اثربخشي آن اميدوار بود. در ساختارهاي نوين آموزشي در كنشهايي ارزنده و گروهي، روشها و درونمايههاي آموزشي را بهگونهاي سامان ميدهند كه پس از گذراندن دورهاي، دانشآموز دستكم با چنين رفتارهايي آشنا شده و در زندگي فردي و اجتماعياش از آنها بهره گيرد. نمونه اين كنشهاي آموزشي كار ارزندهاي است كه گويا از سوي آموزش و پرورش ما نيز پيگيري ميشود و آن بهكارگيري عكسهايي از آموزگاران فداكار در كتابهاي درسي است.
اما در اين ميان نكتههايي خودنمايي ميكند؛ نخست آنكه هم راستا با ورود اين درون مايهها بايد روشها و ابزارها و برنامههاي درسي نيز دگرگون شوند و با كاهش عنوانهاي درسي زمينههاي درخور براي اينگونه آموزشها را نيز فراهم كرد. گرچه ساختار نمرهمحور و معدل مدار ما چشمانداز روشن و اميدواركنندهاي را نشان نميدهد اما شايد بتوان در درازمدت و با تغيير رويكردها، روزي شاهد رفتن آموزش به سوي اينگونه هدفهاي اصيل آموزشي باشيم.
به باور نگارنده عملكرد و رويكرد كاربهدستان آموزشي در اين زمينه چندان اميدي را برنميانگيزد. براي نمونه در نخستين مهر فرمانفرمايي رييسجمهور روحاني، ايشان بر وارد كردن زنگ گفتوگو در مدرسهها و بازگرداندن زنگ انشا به ساختار آموزشي تاكيد كردند.
اما با گذشت نزديك دو سال هنوز از چنين كاري خبري نيست!
بر كسي پوشيده نيست كه زنگ انشا و زنگ گفتوگو كنشهاي آموزشياي هستند كه ميتوان با بهرهگيري از آنها در راستاي آموزشهاي اخلاقي- شهروندي از جمله فداكاري و ازخودگذشتگي گام برداشت. پرسش از كاربهدستان كنوني آموزش و پرورش اين است كه، كي بايد چشممان به ورود چنين آموزشهايي در آموزش و پرورش روشن شود؟
اما اگر هدف كاربهدستان آموزشي از برگزاري «جشنواره جلوههاي معلمي» پاسخ به پرسش دوم باشد، بايد گفت كه گرچه اين كار بسيار ارزشمند و پسنديده است اما براي هدفي چنين بزرگ، كمبرد و كمتوان خواهد بود! دهههاست كه فرهنگيان از برنامههاي اقتصادي و رفاهي در راستاي بالا بردن سطح معيشت و منزلت خويش گلايه دارند و شوربختانه هيچ دولتي تاكنون نتوانسته است به اين دغدغه به حق فرهنگيان پاسخ درخوري دهد يا دستكم، كار ماندگاري در اين زمينه انجام دهد. هفتههاي گذشته و با مطرح شدن دوباره بحث بودجه، باز هم در كنج مدرسهها و در درد دلهاي فرهنگيان، ميتوان نشانههاي پررنگي از درد كهنه دستمزد و تبعيض را ديد. بسياري از فرهنگيان به شكل سنتي دل و انديشهاي با اصلاحات و اعتدال دارند و بسياري از آنها راي خويش را در همراهي با دولت تدبير و اميد در صندوقها ريختند. در زمان انتخابات و شعارهاي انتخاباتي، فرهنگيان اميدهاي فراواني به دولت تدبير بستند و اميدوار بودند كه گشايشي در گرههاي اقتصادي آنها صورت گيرد، اما با ديدن افزايش ٧٠ - ٦٠ درصدي بودجه برخي از وزارتخانهها و نهادها باز هم زخم تبعيض و برخوردهاي دوگانه، دهان باز كرد و سبب رنجش اين گروه تاثيرگذار سياسي- اجتماعي شد.
به باور بسياري از فرهنگيان آموزش در كلاسهاي پرشمار و نبود ابزارها و امكانات آموزشي نوين و كنترل دانشآموزان گريزان از آموزش و مدرسه و تحمل فضاي خستهكننده و كسالتآور، خود نوع ويژهاي ازخودگذشتگي و فداكاري است.
وزير آموزش و پرورش و رييس دولت تدبير و اميد بايد قدر اين ازخودگذشتگي و وظيفه سنگين آموزش و پرورش نسل آينده، آن هم در شرايط سخت و آزاردهنده را دانسته و براي قدرداني از اين گروه گسترده كارمندان دولت و متناسب با ارزش كارشان به آنها خدمترساني كنند. بيگمان قدرداني از معلمان فدا كاري همچون نامهاي بزرگي كه در بخش نخست اين نوشتار آورده شد، كار بسيار ارزشمندي است و انجام چنين كارهايي ستودني و جاي سپاس دارد.
گماني نيست كه كار بزرگي كه آن آموزگاران بزرگ انجام دادهاند با هيچ چيز ارزشمندي، سنجيدني نيست. اما بسياري از فرهنگيان در شرايط كنوني و لابهلاي چرخهاي اقتصاد و معيشت آزار ميبينند. گماني نيست كه فرادستان آموزشي افزون بر انجام چنين كارهاي ارزشمندي و در راستاي با آن، در انديشه باز كردن گرههاي پر پيچ و خم زندگي فرهنگيان باشند.
در پايان با احترام به ١٠ فرهنگي مورد تقدير قرارگرفته، بر روان درگذشتگان درود ميفرستم و در برابر زندگان سر فرود ميآورم و اميدوارم كه از اين دست كارها براي چنين فرهنگياني ادامه يابد.
٭عضو كانون صنفي معلمان ايران
اشاره:
فرهنگيان در چند سال گذشته ، از راه هاي مختلف به وضعيت معيشت خود اعتراض داشته اند؛ چه در رسانه ها و چه به صورت تجمع و تحصن در مدارس و ادارات آموزش و پرورش و حتي جلوي مجلس، اما اين اعتراضات نتيجه ي قابل لمسي نداشته و فرهنگيان را به هدف شان كه بهبود وضعيت اقتصادي و اجتماعي شان است ، نرسانده !
به تازگي دوباره بين بخشي از فرهنگيان زمزمه هایي است مبني بر اعتراض و اعتصاب ! اما در اين زمينه بين همه ي فرهنگيان با يكديگر و تشكل ها هماهنگي و هم رايي وجود ندارد. برخي اولويت را به اعتراض و اعتصاب مي دهند و بعضي ديگر به گسترش تشكل ها و سازمان دهي.
سوال اين است در اين موقعيت اولويت چيست ؛ تشكل يابي و سازماندهي يا اعتصاب و اعتراض ؟!
تعداد معلمان كشور بيش از يك ميليون نفر است. همه آنها داراي تحصيلات دانشگاهي و بعضا تكميلي هستند ، اما از وضعيت معيشتي مناسبي برخوردار نيستند. ميزان درآمد معلمان در مقايسه با ساير كارمندان دولت و حتي ساير اقشار جامعه كم است و اين موضوع با عث نارضايتي اكثريت آنها شده است.
دلايل درون گروهي و برون گروهي بسياري در اين زمينه تاثير گذار است و از تاثير گذار بودن اعتراض فرهنگيان كاسته است. از جمله علل درون گروهي مي توان به موارد زیر اشاره کرد :
1-منفعل بودن اكثريت فرهنگيان كشور در رابطه با وضعيت معيشتي خود
2-نداشتن رسانه ي سراسري و تاثير گذار
3- نبود يك تشكل قوي و سراسري كه همه ي فرهنيگان بتوانند عضو آن شوند
دلايل برون گروهي مانند:
1- بي توجهي دولت و مجلس به وضعيت معيشتي فرهنگیان
2- زياد دانستن تعداد فرهنگيان توسط مسئولين و حتي بعضي از افراد جامعه
البته به نظر مي رسد مهمتر از دلايل برون گروهي،دلايل درون گروهي است كه باعث شده اعتراضات فرهنگيان به نتيجه ي دلخواه نرسد.
فرهنگيان براي رسيدن به وضعيت مناسب معيشتي و منزلتي بايد بتوانند دولت و مجلس را قانع و يا مجبور نمايند به وضعيت آنها توجه ويژه داشته باشد و اين امر در صورتي امكان پذير است كه خواسته هاي به حق شان توسط يك تشكل سراسري و يك رسانه ي سراسري مانند روزنامه يا هفته نامه پيگيري و بيان شود . اين تشكل مي تواند با عضويت رسمي حداقل پنجاه هزار نفر از فرهنگيان سراسر شكل گيرد. آموزش و پرورش داراي 700 منطقه و ناحيه ي آموزش و پرورش است. اگر اين تشكل سراسري بتواند در هر منطقه بين 50 تا 100 نفر از فرهنگیان را به عضويت در آورد و اين تعداد از اعضا به طور فعال در عرصه ي فعاليت هاي صنفي و حتي سياسي حضور داشته باشند به نيرويي تاثير گذار براي رسيدن به خواسته هاي به حق و قانوني فرهنگيان تبديل مي شودند. اين هدف دور از دسترس نيست. 50 تا 100 نفر در هر منطقه مجموعا در حدود 30 تا 60 هزار نفر مي شود كه در حدود 5 درصد از جمعيت فرهنگیان كشور است. با حق عضويت همين 5 درصد (50 هزار نفر) كه بسيار اندك است، مثلا در حدو پنج هزار تومان در ماه ،مي توان 250 ميليون تومان جمع آوري كرد تا در مصارفي مانند ،ايجاد يك رسانه ي قوي و موثر، برگزاري همايش ها و نشست ها و ساير هزينه هاي مورد نياز تشكل صرف شود.
فرهنگيان ابتدا بايد نسبت به ايجاد يك تشكل سراسري (كه همه ي فرهنگيان را با هر عقيده و نظري تحت پوشش قرار دهد) اقدام نمايند و در كنار ايجاد تشكل سراسري اقدام به راه اندازي رسانه (روزنامه يا هفته نامه ) فراگير نمايند .
البته در كنار اين دو اقدام ضروري و اساسي ،شفافيت در اهداف و خواسته ها ضروري به نظر مي رسد ،به صورتي كه اهداف و خواست ها براي اكثريت فرهنگيان قابل فهم و جز اولويت هايشان باشد ، نه اينكه صرفا خواست هاي گروهي اندك از فرهنگيان پوشش داده شود. اهداف و خواسته ها بايست مورد تاييد اكثريت فرهنگيان كشور باشد.
جناب آقای دکتر هاشمی
وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
با سلام واحترام
خدا قوت و خسته نباشید! و اما بعد:
غرض از نگارش این نامه، نخست تشکر و قدردانی از خدمات ارزنده ی شما و همه ی همکاران سخت کوش تان در آن وزارتخانه می باشد ،که الحق و الانصاف در مدت زمانی اندک، کاری کردید کارستان، و ثمره ی تلاش و جدیت شما را شکر خدا، همه دارند می بینند و می چشند!
جناب وزیر! سپاس،سپاس،سپاس
البته همه می دانیم که در دولت جناب آقای روحانی، رئیس جمهور شجاع و محبوب مان، همه تلاش می کنند؛ چه کسی می تواند منکر تلاش های شبانه روزی جناب آقای دکتر ظریف و همکاران گران قدرشان در وزارت خارجه گردد؟ به راستی که چون شما مردانه می کوشند و جهاد می کنند! اما به قول گفتنی: « تو چیز دیگری! »
شما مصداق روشن « مدیریت جهادی » هستید.
جناب وزیر !
کسی که با عنایت حضرت حق واراده و همت بلندش، قهرمان یک ملت می شود، دیگر تنها به خودش و نیروهای زیر مجموعه اش تعلق ندارد؛ شما اکنون قهرمان ملت ایران هستید و همه ی اقشار و گروه ها از شما توقع التفات و توجه ورسیدگی دارند؛ و ازآن جمله،
قشر عظیم و مظلوم معلمان ؛
جناب دکتر هاشمی !
ما سخت نگران آینده ی این مرز و بومیم! با این نگاهی که تاکنون به آموزش وپرورش ،معلم و دانش آموز شده و می شود، ره به ترکستان می بریم !
معلمان زیر بارمشکلات اقتصادی کمر خم کرده اند؛ بسیاری از معلمان مرد، شغل دوم شان معلمی است و وقت گران بهایی که باید صرف مطالعه و تحقیق کنند، پی کسب لقمه نانی هدر می دهند؛ معلمی راننده ی سرویس دانش آموزان مدرسه ی خودش است ؛ با کمال تاسف باید بگویم معلمی را می شناسم که درشرف بازنشستگی است اما در اوقاتی که در مدرسه نیست، سر میدان می رود تا شاید کارفرمایی او را سر کاری ببرد!
آن وقت صندوق ذخیره فرهنگیان برای واگذاری خودروی سانتافه با اقساط ۲٫۶۰۰٫۰۰۰(دو میلیون وشش صد هزار تومان) با افتخار بخشنامه صادر می کند و شرایط خرید می گذارد، سیاست زدگی و بی توجهی در آموزش و پرورش بیداد می کند یعنی در تمام طول دوران انقلاب به اوج خود رسیده است، به طوری که معلمان که باید پیشرو جامعه ی خود باشند، دنباله روی دیگران شده اند!
معلم در کلاس درس، بی رحمانه با ضربات کارد دانش آموزش کشته می شود و آب هم از آب تکان نمی خورد! و حتی در رسانه های استانی و ملی کوچکترین اشاراتی بر این حوادث تاسف بار نمی شود ؛ به طوری که مراسم بزرگداشت مرحوم خشخاشی در تهران فقط با حضور خانواده وی ووزیر آموزش وپرورش در یک سالن خالی بر گزار می شود !
این ها تاسف بار نیست؟
اما جناب وزیر بگذار خبر هولناک را بگویم : ما اعتقاد و باور به کار و رسالت مان را داریم از دست می دهیم!
معلمان دارند نسبت به کارشان بی تفاوت می شوند! ما به شما گمان نیکو برده ایم ، ما و آینده ی این کشور را دریابید! در دولت کریمه ی تدبیر و امید، تدبیری بیندیشید و ما معلمان را نا امید نکنید! شما که ثابت کرده اید جراح قابل ،و زبردستی هستید ، این نگاه معیوبی که به آموزش و پرورش و معلم می شود را هم جراحی کنید!
شاید وزیر محترم آموزش وپرورش به سبب عدم تخصص در به دست گرفتن تیغ ،توانائی جراحی نداشته باشد .
انتظار داریم این کار را شما با مهارت انجام دهید مطمئنا شدنی است،اگر اراده ای باشد ...
عذر می خواهم اگر خاطر شریف تان را مکدر کردم!
درپایان هم می خواهم بگویم:«به خاطر دکتر هاشمی و دکتر ظریف و البته دیگر وزرا ،روحانی عزیز متشکریم!!!»
خداوند کریم به همه ی کسانی که به انسان و انسانیت خدمت خالصانه می کنند، اجرعظیم عنایت فرماید!
ان شاء الله!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
چندی پیش خبری در مورد ترور یک معلم در شهرستان " قلعه گنج " کرمان در سخن معلم منتشر شد . ( این جا )
جمعی از فرهنگیان و همکاران شهید « ناصر میرزایی » اطلاعیه زیر را برای سخن معلم ارسال کرده اند .
گروه سایت سخن معلم این واقعه جانگداز را به خانواده این معلم شهید و جامعه فرهنگیان ایران تسلیت می گوید .
بأی نب قتلت؟
باردیگر دستان خشونت گل دیگری از بوستان ادب چید.
چرایی وقوع این کردار نابخردانه برکسی روشن نیست.
صبحگاه یک روز زمستانی حادثه ای تکان دهنده « ناصرمیرزایی » همکار فقیدمان را از ما گرفت. این حادثه درشرایطی وقوع می یابد که درحال خداحافظی ابدی با کودک دبستانی خویش است ؛ شاید دراین مقال جای ریشه یابی علت واقعه نباشد اما آیا این اولین و آخرین حادثه در ماه های پایانی ۹۳خواهد بود؟
چندگاهی است که تب حوادث ناگوار روح خانواده ی فرهنگیان ایران را می لرزاند ...
آیا پایان شب های ظلمانی این خانواده ی نجیب و درعین حال مظلوم فرا نرسیده است؟
آیا همچنان باید این حوادث ددمنشانه با سکوت رسانه ملی و صدالبته وزارت آموزش وپرورش به فراموشی سپرده شود؟ آن هم در شرایطی که هنوز ازشوک قتل " محسن خشخاشی " به دست دانش آموزش درنیامده ایم ؟
ما جامعه فرهنگیان ایران ضمن تسلیت به بازماندگان شهید ناصرمیرزایی خواستار دستگیری و مجازات هرچه سریع تر عامل یا عاملین این حادثه ی فجیع هستیم .
باشد که با استعانت و پی گیری مجددانه ی قوه ی قضاییه من بعد شاهد وقوع چنین حوادث دل گزا نباشیم.
پایان پیام /