جناب آقای دکتر حسن روحانی
ریاست محترم دولت تدبیر و امید
از آنجا که جناب عالی در پی بهبود اوضاع و امور مملکتی می باشید باید به اطلاع برسانیم که قشر فرهیخته معلمین کشور هر چند خرسند از انتخاب دکتر نجفی در ابتدای امر بودند که توسط مجلس سرکوب گردید اما این امر مانع از پی گیری درخواست های اولیه در باب تامین معیشت و منزلت معلمان نمی گردد .
با آنکه می دانیم و مطلعیم دولت محترم تان در زمینه بودجه با تنگنا مواجه و از همه طرف تحت فشار قرار دارد اما این مشکلات نباید با بی تدبیری به عنوان حربه ای در دست مخالفین تان مورد بهره برداری قرار گیرد .
مهمترین و منصفانه ترین خواسته همه فرهنگیان ، برابری عادلانه با اساتید و اعضاء هیئت علمی دانشگاه هاست ، پر واضح است که به دور از همه مقایسات بی ربط دیگر ارگان های دولتی ، جنس کار ما و دانشگاهیان از یک سنخ بوده و هیچ گونه تفاوتی نمی توان قائل شد به جز آن که کار معلمین در جهت ساخت پایه های آموزشی و تربیتی دشوارتر و ساعات کاری شان اضافه تر می باشد، بنابراین به دور از عقل و انصاف است که هرگونه تبعیضی حاکم باشد.
و اما از شما خواهشمندیم در جهت تحقق عدالت ، این راهبرد اولیه را به صورت مدون تحت یک لایحه قانونی تقدیم مجلس شورا نمایید که ما همچنان به عنوان حامیان خردمند شما باقی مانده و باقی مسیر را از طریق همان نهادهایی که شما را تحت فشار می گذارند بپیماییم .
بدیهی است بهانه کمبود بودجه و داشتن بار مالی ، یا کثرت جمعیت مشمول هرگز نمی تواند برای مجری عدالت مانع بزرگی به حساب آید چرا که اولا ما فعلا درخواست تصویب قانون عادلانه داریم تا بعد از رسیدن به فراخ دستی ، مطالبات صبرکرده مان قابل وصول باشد، ثانیا همین حالا هم تقریبا هر معلم در هر کلاس درس دو برابر تعداد استاندارد دانش آموز را زیر بال و پر دارد ، بنابراین تعداد ما هرگز زیاد نیست به نسبت جمعیتی که عهده دارش هستیم.
نکته نهایی نیز این که با وجود بودن راه کارهای فراوانی برای افزایش درآمد آموزش و پرورش ، مشابه همان سیستمی که امروزه دانشگاه ها درآمدزایی ایجاد کرده اند اما با همین بودجه نیز می توان از بسیاری از متصرفان زورمدار بودجه کاست و به اینجا افزود اگرچه به قیمت مخالفت شان تمام گردد ولی مهم اینست که نیت خیر شما برایمان آشکار باشد.
منتظر انجام اولین اقدام تان هستیم که به عمل کار برآید...
و من الله التوفیق
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
به گزارش مهرخانه، با توسعه صنعتيشدن جوامع غربي در قرن ۱۸ ميلادي و پس از انقلاب فرانسه، و به دليل گسترش اشتغال مادران در كارخانجات مختلف، غفلت خانوادهها از فرزندان منجر به پيدايش پديده بزهكاري در كودكاني شد كه ساعات بيرون از مدرسه را به فراغت ميگذراندند. در پي اين امر، جامعهشناسان و متوليان آموزشي اين كشور براي نخستينبار آنچه را كه ما به عنوان انجمن اوليا و مربيان ميشناسيم، در فرانسه راهاندازي كردند كه از شرايط آن، حضور بيش از دو ساعت اولياي دانشآموزان در جلسات اين انجمن براي كمك به كنترل و تربيت فرزندان بود. اين، هسته اوليه «انجمن اوليا و مربيان» بود.
در حال حاضر، در نظام آموزشي نوين كشورهاي مختلف، والدين نقش محوري و عمده در تربيت و آموزش كودك دارند و اين طور تخمين زده ميشود كه كودكان از تولد تا ۱۶سالگي، ۸۵ درصد عمر خود را بيرون از مدرسه ميگذرانند. بيشتر دولتها، بر نقش تربيتي والدين در سيستم قانوني و حقوقي خود تاكيد كردهاند؛ از اينرو در كشورهاي مختلف شاهد سيستمهاي متنوعي از مشاركت والدين در امور مدرسه و فرزندان خود هستيم.
در سال ١٣٢٦ به تقليد از فرانسه انجمن خانه و مدرسه در ايران تشكيل شد و بعدها در سال ١٣٤٦ انجمن خانه و مدرسه به انجمن ملي اوليا و مربيان تغيير نام داد و امروزه عنوان انجمن اوليا و مربيان برخود گرفته است.
پس از پيروزي انقلاب، در سال ١٣٥٨ با تصويب يك مادهواحده توسط شوراي انقلاب كه در آن زمان جايگزين مجلس شوراي اسلامي بود، كاركنان انجمن ملي اوليا و مربيان مشمول قانون استخدام كشوري شدند و سازمان انجمن اوليا و مربيان بهطور مستقل و به سرپرستي قائممقام وزير آموزش و پرورش پايهريزي شد.
اساسنامه انجمن نيز در سال ١٣٦٧ مورد تصويب شوراي عالي آموزش و پرورش قرار گرفته و هفته پيوند اوليا و مربيان نيز هرساله هفته آخر مهرماه برگزار ميشود. با توجه به اينكه خانواده در سند تحول بنيادين آموزش و پرورش نيز به عنوان يك ركن اصلي ديده شده است و انجمن اوليا و مربيان مظهر همكاري خانه و مدرسه در امر تعليم و تربيت كودكان و نوجوانان است، انتظار ميرود اين موضوع در كشور ما عملكرد قابل توجيهي داشته باشد، اما متاسفانه در عمل از زماني كه اين انجمنها در مدارس تشكيل شده، بيشتر شكل فرمايشي و جنبه تشريفاتي داشته است. اين انجمنها كه تعداد آنها براساس آمار مسوولان به ٩٦ هزار انجمن ميرسد، از اهداف اوليه خود كه همان هدايت اوليا و آگاه كردن آنها نسبت به وظايف تربيتي در قبال فرزندانشان است، به كلي دور شده و هماكنون در مدارس صرفا به ابزار و واسطهاي براي دريافت پول از والدين تبديل شدهاند.
فرشته حشمتيان، معاون سابق وزير و رييس سازمان مدارس غيردولتي، توسعه مشاركتهاي مردمي و خانواده چندي قبل در گفتوگو با مهرخانه در اين خصوص اظهار داشت: پيشنهاد ميكنم كه مسوولان محترم در بحث تامين مالي مدارس اهتمام ويژهاي داشته باشند؛ مدير مدرسه سرانه را نگاه ميكند و ميبيند هزينههايش تامين نميشود، از آن طرف تجهيزاتش اسقاطي شده و ناچار است كه از انجمن كمك بگيرد. بنابراين بايد يك تلاش جدي در تقويت بودجه و اعتبارات اختصاصيافته به مدرسه صورت گيرد و مديريت خوبي لحاظ شود. اگر مديران مدارس به جاي اينكه پول بگيرند و مشكلات مدرسه را حل كنند، از اولياي دانشآموزان فكر بگيرند و ببينند آيا ميشود اين بحثهاي مالي آموزش و پرورش را يكبار براي هميشه با يك همانديشي حل كرد، بهتر است.
يكي از كارگروههاي تخصصي انجمن اوليا و مربيان، كارگروه مالي و رفاهي است. اين كارگروه علاوه بر اينكه كمك مالي ميدهد، بايد اعضاي آن با پيشنهادات خود كاري كنند كه منبعي ايجاد شود و بتوانند مدرسه را به سمت همانديشي با اولياي دانشآموزان براي نوانديشي و خلاقيت مرتبط با ارتقاي ساختار ببرند.
شواهد نشان ميدهد كه در حال حاضر فعاليت انجمن اوليا و مربيان، در برگزاري كلاسهاي آموزشي براي والدين و ارايه خدمات مشاورهاي آن هم به شكل محدود و تنها در مناطق شهري خلاصه شده و به جز اين برنامههاي معمول كه از گذشته نيز وجود داشته است، طرحهاي ديگري را دنبال نميكند. تشكيل اتاق فكر يا كلاسهاي پيش گيري از آسيب نيز كه توسط مسوولان وعده داده شده، در حد طرح باقي مانده است.
نمی دانم چرا به ما هر چه می گویند از نصایح و پندهای شعرا، ادبا و اندیشمندان گذشته، بی کم و کاست همه را باور می کنیم و سال ها و قرن ها باید بگذرد تا بفهمیم که پندارشان نادرست، گفتارشان ناروا و کردارشان ناصواب بوده است!
واقعاً که ما هم انسان های ساده لوح و زودباوری هستیم. بدون اینکه در گفتار و توصیه های پیشینیان تأملی بکنیم، همه را عین صواب دانسته و خود را مقید به انجام آنها می دانیم. حتماً الآن حس کنجکاوی تان گل کرده و می پرسید: منظورت چیست و کدام پند، نصیحت و اندرز گذشتگان ناصواب بوده است؟ چرا حالا که آنان دست شان از دنیا کوتاه است و قادر به پاسخگویی به اهانت هایت نیستند، جرأت و جسارت پیدا کرده و تمامی درس ها، وصایا و اندرزهای شان را به یک باره زیر سؤال می بری؟ اصلاً؛ آیا می توانی ادعای خودت را ثابت کنی؟ و من در جواب تان می گویم صد البته که می توانم. سپس شما می گویید خوب این گوی و این میدان، و من این گونه آغاز میکنم:
ازبزرگان شعر و ادب فارسی سخنانی به شرح ذیل نقل شده است:
فردوسی: بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
سعدی: طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
مولوی: بر سر هر لقمه، بنوشته عیان
کز فلان بن فلان بن فلان
صائب تبریزی: سرمای قوس، تک تک دندان ندیدهای
پر عیال و سفره، بینان ندیدهای
سعدی: سعدیا گر چه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
یازده قرن پیش، حماسه سرای نامی ایران، فردوسی؛ ادعا کرده است که:
بزرگی سراسر به گفتار نیست
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
متأسفانه این اندرز ناصواب صدها سال دیگر دوام آورده و در قرن هفتم به سعدی نیز رسیده و همان مضمون را که شاید بهتر است امروزه « مضموم» بخوانیم در انتهای قصیده ی « موعظه و نصیحت» خود این گونه آورده است:
سعدیا گر چه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
غافل از این حقیقت که، فردوسی حماسه سرا بوده و شاید این ادعا را به عنوان یک حماسه، افسانه و یا داستان خیالی و رؤیا آورده است که مردمان عهد او و قرن ها بعد از او و شعرا، ادبا و اندیشمندان گذشته و معاصر با سوءبرداشت، آنها را سخنان نغز و موعظه و نصیحت پنداشته اند. که ما هم باید پند آنها را در گوش کنیم چون گوشوار و شما هم ممکن است از حقیر بپرسی که دلیل این همه بدبینی و اصرار بر برداشت صحیح خود و اشتباه ما چیست؟ و من به سؤال زیرکانه و به جای شما چنین پاسخ دهم:
مگر نه اینست که ما باید آنچه را که از بزرگان و اسلاف ادیب، با اخلاق و دانشمند خودآموخته ایم و بلاشک حاصل قرنها مطالعه، سیر و سلوک، تحقیق و تفحص آن بزرگواران بوده است و اکنون جزو آئین اجتماعی و فرهنگ ما شده است، احترام نموده و به عنوان یک ارزش مسلم و معیار و محک رفتار انسانی بدانیم؟
آنچه را که بدون تردید بسیاری از آموخته های آن در مراکز معتبر علمی و دانشگاهی آسیا و اروپا و آمریکا و ... سال ها تدریس شده و می شود، چگونه است که خود اجرا نمی کنیم؟
هر گاه بخواهیم، موقعیتی برای خود کسب کنیم، به مقام و منصبی چشم دوخته ایم و یا از فرد و افرادی حمایت کنیم به این امید ـ طمع ـ که آنها نیز پس از گذشتن خرشان از پل مراد، نیم نگاهی هم به ما داشته باشند و ... ، ساعت ها و روزها در متون ارزشمند ادبی و اخلاقی غور نموده و سخنانی نغز، لطیف، ارزشمند و برانگیزاننده را انتخاب کرده و با بیانی غرا ایراد می کنیم، نظر مردم ساده و بی آلایش را به سوی خود یا فرد مورد نظر خویش جلب می کنیم. از توان فوقالعاده و اراده ی اثرگذار آنها استفاده ـ و به بیانی دیگر ، سوء استفاده ـ می کنیم، موقعیت خود یا فرد مورد حمایت مان را تضمین می کنیم و پس از اینکه بر مسند مورد نظر تکیه زدیم، آنچنان در ناز و نعمت غوطه می خوریم و حلاوت طعام شاهانه، برق خیره کننده ی زیورآلات، زیبایی چشم نواز ویلاها و پنتهاوس ها و راحتی و خرامش اتومبیل های میلیاردی زیر پای خود و اعوان و انصارمان، چشم واقعیت بین مان را بسته، وعده هایی را که با بیانی زیبا و فریبنده به مردم داده ایم و در سایه ی همت و پشتیبانی آنان به این موقعیت نائل شده ایم؛ فراموش می کنیم و تقریباً هیچ کاری برایشان انجام نمی دهیم، تا وقتی که دوباره به یاری و پشتیبانی شان نیاز داشته باشیم، مجدداً بساط مداهنه را می گسترانیم و با بیانی زیبا و فریبنده عذر تقصیر می آوریم و دروغ و دونگ سر هم می کنیم و خلاصه؛ سرشان شیره می مالیم که این بار دیگر چنان نخواهد شد و برای تأیید گفتار و پذیرش عذرهایمان؛ گاهی بدون اجازه و اطلاع فرد یا افرادی شناخته شده؛ صاحب کمال و مورد وثوق عامه، از آبروی شان هزینه می کنیم تا نظر مردم را به خود جلب نماییم.
اگر روزشمارمان را ورقی بزنیم مناسبت های فراوانی را خواهیم یافت که در آن مناسبت ها جایگاه افرادی را مورد تکریم و بزرگداشت قرار می دهیم هزینه های هنگفتی را برای تمهید مقدمات و اجرای مراسم صرف می کنیم. آن را پوشش خبری کشوری و جهانی و وعده هایی برای ارتقاء منزلت دنیوی و معنوی آنان می دهیم، در مدح آنان چه سرودهها و چه آهنگها که نواخته نمیشود، همینکه آن روز یا هفته گذشت همهی وعده وعیدها به فراموشی سپرده میشوند، گویا توصیهی ارزشمند « الکریم اذا وعد وفی» جای خود را به « الکریم اذا وعد تنسی» داده است!
بعضی ها می گویند: ساعت ها و روزها سخن گفتن و وعده های آرمانی دادن که هزینه ای ندارد، کنتور هم نمی اندازد، کسی هم بعدها پیگیر موضوع نمی شود که چرا چنین و چنان گفتی، وعده وعید دادی اما وفای به عهد نکردی؟...؛ نهایتش اینه که گلایه ای شفاهی بکنند، یا شکایتی مکتوب به ارگانی ارائه دهند و یا در نشریه ای به چاپ برسانند؛ تا به حال چه کسی برای عدم وفای به عهد محاکمه و مجازات شده است؟ اینه که واعظان غیر متعظ فراوانند و متأسفانه روزبه روز هم تعدادشان فزونی می یابد.
شاید این سخن را شنیده اید که: « گفت :عالم بی عمل را به چه ماند؟ گفت: به زنبور بی عسل» این سخن نغز و بسیار زیبا بیانگر این مطلب است که: زنبور عسل اگر چه نیش دارد، نوش هم دارد. حلاوت و شیرینی عسل اش، آلام حاصل از نیش اش را کاسته و یا از بین می برد؛ لیکن کسی که علم و آگاهی دارد، حسن و قبح چیزی را می داند، به دیگران هم توصیه ی اکید می کند، اما خود بدان حسن عمل نمی کند و یا آن قبیح و منکر را انجام می دهد و در جامعه آشوب به پا میکند؛ مثال زنبوری است که فقط مردم باید خود را از نیشش بدور نگه دارند و گرنه انتظار نوشی از وی نمیرود. لذا باید خطابش قرار دهند که: « ما را به خیر تو امیدی نیست ، شر مرسان.»
در جامعه ای که این شیوه ی رفتار رواج یافته و بسیاری از افراد، از پاکی طینت و اعتماد مردم سوءاستفاده کرده، در قبال استفاده از حمایت آنها برای تکیه بر اریکه ی منصب و قدرت، وعده هایی داده و زیر بار تعهداتی می روند که بعدها اجرایی نمودن شان پر زحمت است و یا بعضاً ممکن است مقام و منصب شان را دچار مخاطره نماید، بنابراین به قول معروف پشت گوش انداخته و در واقع حامیان خود را فراموش می کنند ؛ مردم آن جامعه چگونه رفتاری خواهند داشت؟ آیا جز این است که به اغلب صاحب منصبان بدبین می شوند؟ جز این است که حس اعتماد از بین می رود؟ احساس یاری، همکاری و معاضدت دچار خلل می شود؟ و صداقت، دوستی و ی یک رنگی رنگ می بازد؟
ما را چه می شود که این گونه بی ملاحظه، بی احساس، خویشتن خواه، تمامیت طلب، بی رحم و ...، شده ایم؟
مگر ما همان نیستیم که در کتاب فارسی دوره ی ابتدائی مان به آنچه از کوروش و اردشیر و دارا به ما به ارث رسیده است، افتخار می کردیم؟ مگر ما پیرو مکتب آسمانی و آئین گران سنگ محمدی(ص) نیستیم؟ آیا دستورات دینی ما این چنین توصیه می کند؟ و یا بزرگان دین ما نیز این گونه رفتار و عملکردی داشتند که ما داریم؟ آیا لحظه ای فکر نمی کنیم که مردم جامعه ممکن است عملکرد ما را به حساب دین و آئین مان بنویسند نه به پای ضعف و سستی ایمان مان؟ و بر این اساس موجبات دوری و دلزدگی آنان را از دین و آموزه های ارزش مند و رهایی بخش آن فراهم نمی سازیم؟ دست کم می توانیم در گفتارمان مصادیقی از بزرگان دین را نیاوریم و از آنها هزینه نکنیم و یا خود را منتسب به اشخاص موجه و مورد وثوق عامه ی مردم نکنیم که چنان چه آن گونه که وعده داده ایم عمل نکردیم، فقط آبروی خود را خدشه دار کنیم نه اینکه به وجهه و موقعیت دیگران هم آسیب وارد نمائیم.
امروزه بسیاری از ما که ادعای صداقت، راستی، عدالت و احقاق حقوق آحاد جامعه را داریم، کمترین زحمت را به خود نمی دهیم تا در خصوص مسئله و موضوع مهمی که بر سرنوشت افراد تأثیر چشم گیری دارد و رأی و نظر ما در این مورد خواسته شده است؛ اندکی تأمل و تفکر کنیم و بر اساس آنچه خود از آن مسئله برداشت داریم، مسئولانه و بر اساس رسالت انسانی و دینی خود اظهار نظر نمائیم.
در واقع ، ما از نعمت بسیار ارزشمند قوه ی تفکر و تعقل که خداوند به انسان ارزانی داشته و بر اساس آن، وی را اشرف مخلوقات و خلیفه ی خود بر روی زمین قرار داده است، هیچ گونه استفاده ای نمی کنیم و دنباله رو نظر دیگران هستیم ؛ در حقیقت ما به جای آزاد اندیشیدن، اندیشه ی دیگران را اندیشه می کنیم و همان چیزی را که دیگران و یا اکثریت قابل توجهی به آن معتقدند و حتی گاهی اوقات آنچه را که عده ای معدود اما صاحب نفوذ در جامعه اظهار می دارند، بدون واکاوی و تدقیق به تکرار همان اظهارات می پردازیم و بسیاری اوقات برای دفاع از نظر خود ـ در واقع همان نظری را که دیگران داده اند و حقیقتاً در درستی آن تردید داریم، لیکن بنا به ملاحظاتی، جرأت نداریم خلاف آن را بگوییم ـ مصادیقی را قیاس می گیریم و به آنها استناد می کنیم که در واقع قیاس مع الفارق است و کوچک ترین ارزشی ندارند. آیا لحظه ای اندیشیده ایم که با رفتار خود جامعه را به سوی بی اعتمادی، رخوت و افسردگی، رکود اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و ... و در نتیجه عقب ماندگی گسترده در تمامی عرصه ها سوق می دهیم؟ گفته اند:« کار زشت از هر که سر زند زشت است؛ اما از علما ناخوب تر.» پس چرا ما این بدیهیات را قبول نداریم؟ البته بعضی اوقات همین ها را به دیگران توصیه می کنیم و به عنوان فرازهایی از سخنان بزرگان در سخنرانی ها مطرح می کنیم لیکن خود بدان عمل نمی کنیم.
چنانچه بخواهیم در این ارتباط سخن گفته و قلم فرسایی کنیم، نیازمند ساعت ها و روزها صرف وقت است و خسته کننده و ملالآور خواهد بود. پس از بیان این اندک شواهد از مصادیق بسیار، آیا باز هم در ادعایی که در ابتدای بحث کرده ام شک دارید؟
آیا نباید در صحت نصایح و پندهای پیشینیان شک کنیم؟ آن بزرگواران که اکنون دست شان از دنیا کوتاه است و امکان تجدیدنظر در توصیه های خود را ندارند، پس یا ما باید به عنوان فردی مسئول و صاحب اندیشه و رأی، آزادانه و بر اساس موازین دینی، انسانی و اخلاقی ـ در هر جایگاه و موقعیتی که هستیم ـ اظهار نظر و عمل کنیم یا دست کم قلم برداشته، وصایا و اندرزهای فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ و دیگر بزرگان علم و ادب و اخلاق را که قرن ها به اشتباه ثبت و ضبط شده است، آن گونه که خود می پسندیم اصلاح کنیم!
به نظر شما کدام راه بهتر است؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رويكرد سنتي بر محوريت «معلم» و با تمركز بر «محتوا» براي معلم كاركردي انتقالي قايل بوده، به اين معنا كه معلم وظيفه دارد محتواي آموزشي را به دانشآموز منتقل كند در اين رويكرد ذهن دانشآموز ظرفي تصور ميشود كه معلم بايد آن را از محتواي مورد نظر پر كند.
در اين رويكرد والدين بايد به فرزندان تاكيد كنند كه تسليم محض معلم شوند و به هر قيمتي شده تكاليف مورد نظر وي را انجام دهند؛ كسب نمره قبولي و جلب رضايت معلم تنها شرط رضايت اوليا از دانشآموزان است.
رويكرد سنتي، حافظه محور است و معلم و پدران و مادران از دانشآموزان ميخواهند آنچه به آنها آموزش داده ميشود را به ذهن بسپارند و هنگام درخواست بدون كم و كاستي تحويل دهند.
در اين رويكرد معلم محور و متمركز بر محتوا و تاكيد بر حفظ مطالب مشاركت اوليا نيز سختافزاري و در واقع به عنوان عامل محدود و كنترلكننده دانشآموز است، عاملي كه نهتنها نقشي مفيد و تعاليبخش براي آموزش قايل نيست بلكه ضدانگيزه و مخرب رابطه والدين و فرزندان است.
آموزش و پرورش مدرن و حرفهاي تكعاملي نبوده و هيچ عنصري را در محور قرار نميدهد يا به عبارت دقيقتر اين رويكرد «فرآيند محور» است، در اين فرآيند مشاركت اوليا و مربيان جايگاه ويژهاي دارد.
اين مشاركت نيز تكبعدي نيست و برخلاف تصور عدهاي كه فقط نقش اقتصادي براي اوليا و نقش آموزشي براي مربيان قايلند، بايد در تمام فرآيند و در همه ابعاد براي اوليا نقش قايل بوده، چراكه وقتي دانشآموزي در هفت سالگي وارد پروسه آموزش و پرورش رسمي ميشود در واقع هفت سال تحت آموزش و تربيت والدين بوده است.
و از طرفي بيش از ٧٥ درصد اوقات خود را هم پس از آغاز مدرسه در خارج از محيطهاي آموزشي سپري ميكند لذا «مديريت آموزشي والدين» در رويكرد مشاركتمحور بايد مورد توجه جدي قرار گيرد.
البته در ساختار آموزش و پرورش كشور سازماني به نام انجمن اوليا و مربيان وجود دارد و رسالت جلب مشاركت اوليا و برقراري پيوند با مربيان را بر عهده دارد و از طرفي در مدارس نيز انجمن اوليا و مربيان با تصور اينكه بازوي مديريتي مدرسه باشند تشكيل ميشود اما آنچه تاسفبرانگيز است خروجي اين ساختار به اصطلاح مشاركتمحور است؛ خروجي كه كمتر رضايت از اين ساختار به چشم ميخورد.
جلب اعتماد اوليا و قايل شدن نقش واقعي و سهيم كردن آنها در تمام مراحل تصميمسازي، تصميمگيري و اجرا ميتواند نويدبخش آموزش و پرورش مورد اعتماد و پويا و همهجانبه باشد تا تعامل اميدبخش ميان عناصر مختلف به ويژه مثلث معلم- ولي- دانشآموز ايجاد شود.
واقعيتهاي ميداني در مدارس حكايت از اين دارد كه متاسفانه مديران مدارس چندان باور درستي نسبت به جايگاه مشاركت اوليا نداشته و با نگرش تكبعدي و دستورالعملمحور صرفا به رعايت چارچوبهاي صوري توجه دارند و اوليا را چندان به بازي نميگيرند، از طرفي خود اوليا حتي كساني كه به عنوان اعضاي انجمن برگزيده ميشوند نيز مقصرند و خواستار ايفاي نقش همهجانبه نيستند درحالي كه تعداد اندكي از اولياي فعال در برخي مدارس كه چنين نقشي را خواستار بوده به اثبات رساندهاند كه چقدر ميتوانند در ابعاد مختلف در فرآيند مديريت مدارس موثر و مفيد واقع شوند.
٭مسوول گروه مدرسه« اعتماد»
جامعه ایران اگر می خواهد که به چشم انداز پیش بینی شده در سال 1404 دست یازد نیازمند آموزش و پرورشی به روز ، علمی و سبک به عنوان موتور محرکه یک توسعه پایدار است .
نظام آموزشی موجود با سازوکارهای پیش بینی شده قطعا نمی تواند پیش شرط چنین وضعیتی باشد .
به نظر می رسد مهم ترین مشکلی که در حال حاضر پیش روی این وزارتخانه بزرگ و مادر قرار گرفته است همانا مشکل کمبود بودجه و یا اعتبارات است .
شاید آسان ترین و کوتاه ترین راه این است که بگوییم بودجه این وزارتخانه باید بیشتر شود ؛ اما حداقل با سازوکاری که اکنون در مدیریت منابع انسانی این دستگاه عریض و طویل وجود دارد وضعیت را بسیار پیچیده و تقریبا لاینحل کرده است . نامعادله عجیب 650 هزار معلم در برابر 350 هزار نیروی ستادی و اجرایی ، راه را بر هر گونه تحول بسته است .
آن گونه که مسئولان این وزارتخانه عنوان می کنند ردیف های استخدامی در دولت قبل پیش خور شده است . معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش می گوید از سال 88 تا سال 92، حدود 233 هزار نفر در آموزشوپرورش بدون آزمون استخدام شدند و سازمان مدیریت اعلام میکند، وزارت آموزش و پرورش دیگر هیچ ردیف استخدامی ندارد چون در گذشته ردیفهای استخدامی را پیش خور کرده است.
در حال حاضر بیش از 50 هزار نیروی مازاد در آموزش و پرورش وجود دارند . از سوی دیگر ، با فشار مجلس قرار است که 40 هزار نیروی پیش دبستانی بار دیگر جذب وزارت آموزش و پرورش شوند .
در کنار همه این ها می توان به خیل عظیم معلمانی که اشاره کرد که به دلایل مختلف انگیزه خود را برای تدریس از دست داده اند و از نظر علم مدیریت رفتار سازمانی ، بهره وری چندانی برای سیستم و پردازش داده ها ندارند .
در واقع ، آموزش و پرورش ما در حال حاضر دچار یک بحران در زمینه مدیریت منابع انسانی است و نگاه نازل و سیاسی افراد بیرونی به ویژه مجلس که به این دستگاه به عنوان یک " بنگاه کاریابی " نگاه می کنند راه را بر هرگونه نوآوری و تحول مسدود کرده است .
شاید بهترین تمثیل این باشد که آموزش و پرورش را به آبکشی تشبیه کنیم که هر چقدر هم فشار و سرعت آب بیشتر شود به همان نسبت نیز خروجی اش بیشتر خواهد شد و در آخر چیزی نصیب آن نمی شود !
برخی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش ، سبک کردن این سیستم را در " بازنشستگی " می دانند . فرمول بازنشستگی زمانی می تواند به ارتقای سیستم آموزشی منجر شود که ورودی های این سیستم را نیروهای " کیفی " تشکیل دهند در غیر این صورت این فرمول به ضد خود تبدیل شده و خروج نیروهای با تجربه و کیفی فلسفه آموزش را زیر سوال خواهد برد .
اولین راه کار آن است که دخالت نیروهای بیرونی در مجموعه وزارت آموزش و پرورش به حداقل برسد و یک نگاه علمی و آینده نگر نسبت به ساز وکار« استخدام » در آموزش و پرورش حکم فرما شود .
در پیش نویس سند تحول بنیادین ، تشکیلاتی با ساز و کار " سازمان نظام معلمی " پیش بینی شده بود که متاسفانه در نسخه نهایی حذف شد .
برگرداندن این تشکیلات در تغییرات آینده سند تحول می تواند روزنه ای برای جلوگیری از اعمال سلیقه ها و نفوذ افراد و جریانات در مورد مساله " استخدام " در آموزش و پرورش باشد .
دوم این که وزارت آموزش و پرورش باید هر چه زودتر وزن نیروهای اجرایی و ستادی را در بدنه و ستاد وزارت آموزش و پرورش کاهش دهد .
مطابق سند تحول بنیادین اگر قرار است « مدرسه » مرکز ثقل فعالیت آموزشی تعریف و تببین شود وجود ساختار سنگین و طولانی « وزارت – اداره کل – مناطق و سرانجام مدرسه " ضرورتی ندارد و پر رنگ کردن نقش " نظارت " برای بخش ستاد می تواند ساختار آموزش و پرورش را " واقعی تر" کند .
همچنین در مورد نیروهای اجرایی مدرسه می توان با کاهش تعداد برخی از آن ها و ارائه بسته های تشویقی – مالی انگیزه و نیز کارایی نیروهای باقیمانده را افزایش داد .
پس از اعمال یک مدیریت منابع انسانی به روز و کارآمد و ایجاد یک پایداری و بهره وری در ورود و خروج نیروها می توان در مورد بودجه آموزش و پرورش پرسش هایی مطرح نمود .
اختصاص 7 / 9 از کل بودجه کشور برای وزارت آموزش و پرورش که بیش از یک سوم کارکنان دولت را تشکیل می دهند امری قابل قبول نیست .
دولت باید با تجمیع کارکرد ها و وظایف در قالب " فرهنگ و آموزش " بودجه نهادهایی را که اسما کار فرهنگی می کنند اما خروجی قابل توجه و یا قابل دفاعی ندارند را به حداقل رسانده و آن را در وزارت آموزش و پرورش پمپاژ نماید .
اعمال این " یکپارچگی " می تواند کارکرد آموزش و پرورش را نیز اثربخش تر و کاراتر نماید .
راه کار دومی که باید مد نظر مسئولان وزارت آموزش و پرورش قرار بگیرد نظارت مستمر و جدی بر عوارض و درآمدهایی است که قانون پیش بینی نموده است .
متاسفانه این مساله نیز بعضا تابع سلایق و اراده های سیاسی بوده است که باید شکل نظام مند و قانونی به خود گرفته و سهم آموزش و پرورش به صورت کامل پرداخت شود .
با توجه با بحث " تجمیع عوارض " که در ساختار " مالیات بر ارزش افزوده " دیده شده است متاسفانه تاکنون ساز و کار مشخصی برای تحصیل این مبالغ پیش بینی نشده است و این امر هر چه سریع تر باید عملیاتی شود .
راه کار سوم ، تشکیل هر چه سریع تر « معاونت اقتصادی » در وزارت آموزش و پرورش به منظور تحصیل درآمدهای ویژه علاوه بر بودجه فعلی آموزش و پرورش است که متاسفانه با ممانعت سازمان مدیریت و برنامه ریزی روبه رو گردیده است .
اجرای این ساختار می تواند شکلی نظام مند و علمی به روند تحصیل درآمد بدهد و آن را از حالت پراکنده و یا سلیقه ای خارج کند .
در کنار همه این ها توجه « رسانه ها » به عنوان رکن چهارم یک جامعه دموکراتیک به مقوله آموزش و پرورش و مسائل آن می تواند تضمینی برای سلامت و دریافت بازخورد صحیح از گردش کار باشد .
باسمه تعالی
حجت الاسلام جناب آقای دکتر روحانی
رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران
سلام علیکم
اینک که به لطف مشی اعتدالگرانه دولت شما، معلمان مجدداً فرصت یافته اند تا نارضایتی و خشم فروخورده خود طی سالیان گذشته را بروز داده و رفع کاستی ها را از شخص شما و دولت یازدهم مطالبه و جسورانه به تجمع و تحصن مبادرت نمایند، این را باید به فال نیک گرفت و از این بابت به شما و همکاران تان در دولت یازدهم تبریک گفت.
اما نباید غافل بود که این اعتراض ها، پاسخی درخور، به موقع و حساب شده می خواهد: پاسخی از جانب شخص شما. همان طور که در سیاست خارجی، به مانند سید محمد خاتمی راه مذاکره و گفت و گو را در پیش گرفته اید، در سیاست داخلی نیز چنین مشیی را دنبال کرده و با معلمان به گفت وگو بنشینید. حال که گفت و گو با دولت های خارجی را با تدبیر مناسب به دکتر ظریف و همکاران شان سپرده اید، در داخل اما، خود شخصاً این گفت و گو را رهبری نمایید.
جناب آقای رئیس جمهور،
شما اشتباه دولت خاتمی را تکرار نکنید و هر چه سریع تر با معلمان وارد گفت و گو شوید و فضا را مدیریت نمایید. شخص شما و کل دولت باید به این امر مبادرت نمایید و گرنه تحریک ها و سوء استفاده های مخالفان برنامه ها و سیاست های جناب عالی، و جو احساسی و هیجانی غالب، عنان امور را از کف تدبیر شما و پختگان آموزش و پرورش خواهد ربود و امید ها را به یأس و نومیدی مبدل خواهدساخت. خوشبختانه شما این اقبال را دارید که با بهره گیری از تجربه وضعیت مشابه در ده سال قبل از این، با اجتناب از اتخاذ سیاست های اشتباه، در یک بازی برد برد اوضاع را به نفع کشور، جامعه فرهنگی و دولت خودتان مدیریت کنید- قطعا به دلیل حضور در شورای عالی امنیت ملی بهتر از من واقف هستید که در آن زمان چه سیاست هایی اتخاذ شد و نتایج حاصل از آن ها چه بود. نیک می دانم که خزانه دولت شما خالی، تحریم ها پا برجا و قیمت نفت به نصف کاهش یافته است، و برای جبران عقب ماندگی های به جای مانده از سالیان گذشته، عملا از دست شما و دولت یازدهم کار چندانی ساخته نیست؛ اما بدانید که معلمان به خاطر تبعیض حاکم در میان کارکنان دولت، تفاوت در افزایش ضرایب حقوق، و دیده و شنیده نشدن است که فریادشان بلند است.
لذا، با چند اقدام ساده و کم هزینه می توانید از این بحران سربلند بیرون آمده و اجازه ندهید مخالفان تان از این آب گل آلود ماهی بگیرند و با تضعیف اصلی ترین و مؤثر ترین پایگاه اجتماعی تان، خواب هایی را که برای تان دیده اند به واقعیت تبدیل کنند! هشدار این معلم دلسوز را جدی گرفته و توصیه های زیر را به کار بندید:
1- سریعا با تشکل های فرهنگیان از قبیل: کانون های صنفی معلمان (تهران و استان ها)، سازمان معلمان ایران، مجمع فرهنگیان و انجمن اسلامی معلمان ، ارتباط گرفته و شخصا با آنها دیدار کنید و مشروح آن دیدار ها را به اطلاع بدنه فرهنگیان برسانید. معلمان محترم مشکلات گریبان گیر آموزش و پرورش را فراتر از توان و اختیارات ادارات کل و وزیر محترم می دانند، بنابراین از رأس هرم دولت توقع دارند برای اولاً شنیدن دردها از زبان خود معلمان و ثانیاً برای ارائه ی راهکار قابل قبول و دست یافتنی وارد عرصه شود. لذا اکیداً توصیه می کنم این توقع به جای فرهنگیان را بی پاسخ نگذارید و آن را بسیار جدی تلقی کرده در اولویت اول کاری خود قرار دهید.
2- وزیر محترم با وجود تلاش بسیار، در جلب رضایت نمایندگان مجلس ناموفق بوده و با اتخاذ این سیاست ناصواب، موجبات نارضایتی شدید معلمان را نیز فراهم نموده است. این در حالی است که مدام خبر می رسد که مجلس در حال تمهید استیضاح ایشان است، پس با برکناری وزیر و ابلاغ حکم سرپرستی دکتر نجفی، با یک تیر دو نشان بزنید: با این کار،از یک سو به معلمان اطمینان می دهید که به خواسته های آنان بها می دهید و بر عهد پیشین خود با آنان استوارید و این به نوبه ی خود می تواند ریختن آب سردی باشد بر جو ملتهب حاکم بر بدنه آموزش و پرورش. و از دیگر سو، با این اقدام توپ را به زمین مجلس نشینانی می اندازید که از یک طرف با رأی عدم اعتماد به دکتر نجفی، بدنه آموزش و پرورش را از داشتن وزیر مورد احترام و مطلوب خود محروم کرده، موجب سرخوردگی آنان شدند و از طرف دیگر، با سوء استفاده از جو ملتهب آموزش و پرورش و دامن زدن به آن، در صدد موج سواری و بهره برداری سیاسی و جناحی هستند!
3- حرف معلمان حسابی است: اگر پول نیست، قاعدتاً باید برای هیچ کس نباشد! از قدیم گفته اند حرف حساب جواب ندارد! پس اگر در بودجه تقدیمی به مجلس، بند هایی تبعیض آمیز نظیر افزایش ضرایب حقوق برخی کارکنان وزارت خانه ها بوده، آن ها را اصلاح کنید و شجاعانه بر اشتباه بودن آن اعتراف و طراحان آن را مؤاخذه نمایید.
4- از دلایل اصلی نارضایتی معلمان کند بودن تغییرات در وزارتخانه و به تبع آن در ادارات آموزش و پرورش است و نیک می دانم که خواست شما این نبوده ونیست، بلکه به اجبار یا به قصد تعامل با مجلس به آن رضایت داده اید! اما جناب رئیس جمهور، به چه قیمتی؟ چرا دولت شما باید چنین هزینه سنگینی برای یک تعامل یک طرفه و شکننده بپردازد؟
5-با وجود اینکه در دولت آقای خاتمی و به دنبال اعتراضات سراسری فرهنگیان، مطالبات چندین ساله کارکنان آموزش و پرورش که بالغ برهزاران میلیارد تومان بود، به یک باره به صفر رسید و برای اولین بار میزان افزایش سنواتی حقوق بر میزان افزایش تورم پیشی گرفت، و برای اصلاح تبعیض در میزان دریافتی های کارکنان دولت، لایحه «نظام مدیریت خدمات کشوری» به جای قانون «نظام هماهنگ پرداخت» به مجلس رفت، اما اشتباه استراتژیک ناشی از عدم برقراری ارتباط مستقیم با معلمان و در نتیجه محاسبات و تحلیل های نادرست از وضع موجود، همه این اقدامات کم سابقه و مؤثر را تحت شعاع قرار داد.
با توجه به بایکوت خبری معلمان در رسانه ها و برخورد کاملاً عوام فریبانه و غیرصادقانه صدا و سیما، دولت و رسانه های در اختیارش لازم بود به شکل مطلوبی به انعکاس واقعیت های آموزش و پرورش و دغدغه ها و مشکلات معلمان و پوشش بیانیه ها و گزارش جلسات آنان می پرداختند تا معلمان مجبور نمی شدند برای شنیده شدن، مدام صدای شان را بالاتر برده، به رفتارهای رادیکال روی بیاورند! اما افسوس که در آن زمان این اتفاق نیفتاد.
لذا صمیمانه از شما استدعا دارم خود و دولت محترم و تمام رسانه های در اختیار، صدای معلمان را انعکاس دهید. تا ضمن رفع عوامل روانی منفی و جلوگیری از سوء تفاهم ها و استفاده های احتمالی، در سایه گفت و گوی مستقیم، شما و معلمان به یک مفاهمه و درک مشترک از مشکلات، واقعیت ها، امکانات و راه حل های ممکن دست بیابید.
ان شاء الله
با سپاس فراوان
( مطالب منتشر شده در سخن معلم الزاما دیدگاه های این پایگاه خبری - تحلیلی نمی باشد )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این روزها که جو سنگینی بر معلم کابینه تدبیر و امید وجود دارد و به نظر می رسد در همراه سازی افکار عمومی با خود توفیق چندانی نداشته، نگاه ناظران بیش از هر بخشی به روابط عمومی این وزارتخانه دوخته شده است.
فی المثل با نگاهی به پورتال وزارت آموزش و پرورش وقتی به شماره تعداد دفعات بازدید اخبار نگاه می کنیم با اعداد شگفت انگیزی مواجه می شویم که نشان می دهد تعداد بازدید کنندگان اخبار این وزارتخانه حتی در مواردی کمتر از 100 بازدید است و در مواردی هم اخباری که مدت زیادی در صفحه اصلی در معرض نمایش بینندگان قرار می گیرد به زحمت به بالاتر از هزار بازدید می رسد.
این در حالیست که بیش از یک میلیون نفر مراجع مستقیم این وزارتخانه عریض و طویل هستند و یک پتانسیل 13 میلیونی از دانش آموزان و خانواده های ایشان را هم باید در نظر گرفت.
نگارنده که از علاقه مندان پایگاه های خبری تحلیلی به ویژه در حوزه آموزش و پرورش می باشد اخیرا مشاهده می کنم که عملا بخشی از بار مسئولیت حرفه ای روابط عمومی وزارت اموزش و پرورش بر دوش سایت سخن معلم قرار گرفته و این در حالیست که اتفاقا حضور روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در رسانه ها به ویژه در این روزها که باید خدمات و حداقل اقدامات صورت گرفته در دوره دکتر فانی را به گوش معلمان و جامعه رساند حضوری خاموش و وضعیتی منفعلانه است.
این روزها حضور آموزش و پرورش در رسانه ها بسیار کم رنگ است و شور و نشاط روزهای آغازین دولت تدبیر و امید به حداقل رسیده. اینها همگی مسئولیت های حرفه ای و اخلاقی روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش را یادآور می شود که نباید به ورطه فراموشی برود.
جامعه فرهنگی کشور انتظار دارد شفافیت و سرعت با چاشنی تعهد، سرلوحه کار روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش بوده و رسالت حرفه ای و مسؤلیت خطیر خود را در نظر داشته باشد و همچنین با کمک از رسانه های مدنی و مستقل و نیز با بهبود روابط خود با قاطبه دلسوزان فرهنگی، ارباب جراید و به ویژه خبرنگاران، متعهدانه تر از قبل ایفای نقش نمایند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« می خواستم درباره زینب بزرگ، نوشته ای را انتخاب کنم، دیدم تنها این قسمت از کتاب نیایش دکتر شریعتی، آن مرد بزرگ،می تواند عظمت زینبی را بیان کند که زمانی که در بارگاه یزید ،خسته از رنج اسارت خود و خانواده و کودکان خردسال و پیمودن راه طولانی درمیان خار و خاشاک و بعد از دیدن صحنه های تکه تکه شدن برادر،پسران و..دیگر افراد خانواده،در حالی که یزید،با تکیه برسربازان مسلح خود، آنها را بی دفاع وبی سلاح می بیند ، مستانه قدرت خود را به رخ می کشد،با پوزخند اززینب ،این انسان بزرگ می پرسد: دیدی خداوند چه برسر خاندانت آورد؟
زینب پاسخ می دهد: "من به جز زیبایی چیزی ندیدم."..واین گونه تاریخ در برابر چنین عظمتی، به ستایش می ایستد..»
"ای زینب،ای زبان علی در کام..."
ای زینب
ای زبان علی در کام! با ملت خویش حرف بزن!
ای زن ! ای که مردانگی، در رکاب تو، جوانمردی آموخت.
زنان ملت ما اینان که نام تو، آتش و درد بر جان شان میافکند به تو محتاجاند.
بیش از همه وقت... "جهل" از یک سو به اسارت پنهان و ذلت تازهشان میکشاند و از خویش و از تو بیگانهشان میسازد، آنان را بر "استحمار کهنه و نو"، بر بندگی "سنت های پوسیده" و "دعوتهای عفن"، برملعبه سازان "تعصب قدیم" و "تفنن جدید" به نیروی فریادهائی که بر سر یک شهر- شهر قساوت و وحشت - میکوبیدی، و پایههای یک قصر - قصر جنایت و قدرت را میلرزاندی - بر آشوب!
تا در خویش برآشوباند، و تار و پود این پردههای عنکبوت فریب را بدرند، و تا در برابر این طوفان برباد دهندهای که وزیدن آغاز کرده است "ایستادن" را بیاموزند ، و این "ماشین هولناک" را که از آنها "بازیچههای جدیدی" میسازد، باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایهداری به بازار میآورد، برای لذت بخشیدن به هوس های کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوتهای بیشور و بی روح "اشرافیت جدید"، و برای سرگرمی زندگی پوچ و بیهدف و سرد "جامعه" رفاه در هم بشکنند، و خود را، از "حرمهای اسارت قدیم"، و "بازارهای بیحرمت جدید" ، به امامت تو نجات بخشند !
ای زبان علی در کام، ای رسالت حسین بر دوش!
ای که از کربلا میآیی، و پیام شهیدان را، در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاریخ میرسانی،
زینب! با ما سخن بگو.
مگو بر شما چه گذشت، مگو در آن صحرای سرخ چه دیدی، مگو جنایت آنجا تا به کجا رسید، مگو خداوند، آن روز، عزیزترین و پر شکوهترین ارزش ها و عظمتهایی را که آفریده است، یک جا، در ساحل فرات، و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان تف، چگونه به نمایش آورد، و بر فرشتگانش عرضه کرد، تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده میکردند!؟
آری زینب !
مگو که در آن جا بر شما چه رفت، مگو که دشمنانتان چه کردند، و دوستانتان چه کردند؟ آری ای پیامبر انقلاب حسین!
ما میدانیم، ما همه را شنیدهایم، تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را به درستی گذاردهای،
اما بگو، ای خواهر، بگو که ما چه کنیم!؟
لحظهای بنگر که ما چه میکشیم! دمی به ما گوش کن تا مصائب خویش را با تو باز گوییم،
با تو ای خواهر مهربان! این تو هستی که باید بر ما بگریی،
ای رسول امین برادر، که از کربلا میآیی و در طول تاریخ، بر همه نسلها میگذری و پیام شهیدان را میرسانی،
ای که از باغ های سرخ شهادت میآیی و بوی گل های نو شکفته آن دیار را، در پیراهن داری،
ای دختر علی، ایخواهر، ای که قافله سالار کاروان اسیرانی،
ما را نیز، در پی این قافله، با خود ببر!
"برگرفته از کتاب «نیایش»-دکترشریعتی- مجموعه آثار ۸"
گروه اخبار /
حجتالاسلام والمسلمین موسی قربانی معاون قضایی دیوان عدالت اداری گفت: دولت فروردین ماه امسال مصوبهای داشت كه معاون اول رئیس جمهوری آن را ابلاغ كرد.
وی افزود: در این مصوبه آمده است "دستگاههای اجرایی موضوع ماده 5 قانون مدیریت خدمات كشوری، سازمان های تابع و وابسته كه تا زمان ابلاغ این تصویبنامه از فوقالعاده موضوع بند 5 ماده 68 قانون یاد شده برخوردار نشدند، مجازند با توجه به اصلاحات ساختاری و ساماندهی نیرویانسانی نسبت به برقراری فوق العاده شغل متناسب با سطح تخصصی و مهارتها برای مشاغل تا سطح كاردانی(700 امتیاز)، مشاغل هم سطح كارشناسی (1500 امتیاز) و مشاغل بالاتر (2000 امتیاز) اقدام و از محل منابع حاصل از صرفه جویی با رعایت مقررات مربوط پرداخت كنند".
این مقام مسئول در دیوان عدالت اداری اضافه كرد: متأسفانه وزارت آموزش و پرورش در مقام اجرای این مصوبه، برای تعداد زیادی از كاركنان خود كه حتی كارشناس و بالاتر بودند، 700 امتیاز را لحاظ كرده و همین مسأله موجب شده تعداد زیادی به دیوان عدالت دادخواست بدهند.
قربانی گفت: از دستگاهها خواهش میكنیم مصوباتی كه دولت تصویب میكند را اجرا كنند و برای مسالهای كه روشن است، خلقالله را به دیوان نفرستند زیرا از یك طرف موجب شلوغی و افزایش حجم پروندههای دیوان میشود و از طرف دیگر اینكه دیوان عدالت در مسایلی كه اختلاف برداشت وجود دارد ورود و رسیدگی میكند نه جاهایی كه قانون روشن است و دستگاهها از اجرای قانون تمرد میكنند.
وی متذكر شد: این مورد خاص فعلا از وزارت آموزش و پرورش شروع شده و ما به مسئولان این وزارتخانه توصیه میكنیم كه هر چه سریعتر قانون و مصوبه دولت را اجرا كنند تا كاركنان و معلمان به دیوان عدالت سرازیر نشوند. درخواست ما اجرای قانون و مصوبه دولت است، نه زیادتر و نه كمتر.
معاون قضایی دیوان عدالت اداری در پایان تصریح كرد: البته در مقام تشكیل جلسه با مسئولان وزارت آموزش و پرورش هستیم تا با رفع مشكل، كار به دیوان عدالت اداری نكشد.
تسنیم