صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش
چهارشنبه, 29 ارديبهشت 1394 18:55

این جامعه ی خشن !

خشونت ایرانی آمارها و تحلیل های روان شناسی و اجتماعی از افزایش خشونت در جامعه می گوید. هر روز اخباری از خشونت های بیشتر می شنویم و فضای واقعی و مجازی آکنده از پرخاش است. سوال این است که چرا؟ به کجا می رویم؟ چه باید کرد؟ شهر ما را خشونت گرفته و خواندن جمله «تهران شهر مهربانی» جز خنده ای تلخ بر چهره هایمان نمی نشاند. اصلا چرا می گوییم شهر؟ چرا می گوییم تهران؟ چرا از خودمان حرف نمی زنیم که انگار روی درجه انفجار هستیم و با کوچک ترین تلنگری می خواهیم از هم بپاشیم. مایی که شاید 10 سال پیش، این تصویر را از خودمان، از شهرمان و از آدم هایی که از کنارشان می گذشتیم، نداشتیم.این همه خشونت از کجا می آید؟ از کجا آب می خورد؟ راهکار تعدیل کردنش حداقل- که به نظر اورژانسی هم می رسد- چیست؟


خشونت از کجا می آید؟
واقعیت این است که خشونت در همه جا وجود دارد. کم یا زیاد، سطحی یا عمیق. به توسعه یافتگی و تمدن هم زیاد ربطی ندارد. خشونت همه جا هست. بهتر است بگوییم هرجایی که آدمیزادی است، خشونت هم است. آن قدر که برخی حدس می زنند این خصیصه ذاتی است. کسانی مثل دیل پترسون و ریچارد وانگهام، انسان شناس و بیولوژیست انگلیسی که خشونت را امری ذاتی در انسان ها می دانند و اجتناب ناپذیر.جیمز گلیگان، روانکاو آمریکایی که درباره خشونت تحقیق های فراوانی انجام داده، خشونت را پادزهری برای شرم و تحقیر و استفاده از آن را پادزهری برای شرم و تحقیر و استفاده از آن را باعث غرور و دفاع می داند، به خصوص مردانی که خشونت را نشانه مردانگی فرض می کنند.«آندره کنت اسپونویل» فیلسوف فرانسوی، خشونت را نه از سر اتفاق می داند و نه نتیجه انحطاط انسان بلکه آن را دارای خاستگاه «جنسیت حیوانی» می داند و می گوید خشونت از جامعه ریشه می گیرد. به گفته او هیچ جامعه ای از خشونت جدا نیست و میل و رقابت و قدرت بر خشونت تاثیر دارند و آن را تشدید می کنند.«ماکس وبر» جامعه شناس آلمانی هم قانون را مهارکننده خشونت می داند و اجرای آن را ابزار اصلی تعدیل خشونت.«آلیس میلر» و «کارن اورنه» خشونت زمان کودکی و نوجوانی را در بسیاری از مواقع سرچشمه گرفته از خشونت خانوادگی می دانند و می گویند این آسیب در عمق شخصیت فرد جای می گیرد. ریشه تمایل به خشونت را هم گسست اعضای خانواده و الگوهای منفی پرورشی و اجتماعی می دانند.

با این توصیف از نگاه بیولوژیکی، خشن بودن جزئی از طبیعت انسان است و غرور او را نشان می دهد و از نگاه انسان شناسی (آنترپولوژی)، حیوانیت و جنبه اجتماعی انسان را نشان می دهد. از دیدگاه روان شناختی یادگیری نقش مهمی در بروز خشونت دارد. زمانی که ما یاد می گیریم در موقعیت های مختلف با بروز رفتار پرخاشگرانه کار خود را به پیش ببریم یا رفتار مشابهی را از دیگر افراد می بینیم، احتمال بروز خشونت افزایش می یابد. از سوی دیگر حالات روانی خاصی مثل اضطراب و تشویش و همچنین شرایط پراسترس محیطی از عوامل دیگری هستند که می توانند احتمال خشونت را افزایش دهند.اما خشونت انواع مختلف دارد و فقط مشتی نیست که پای چشم شما را سیاه می کند.
 
خشونت روانی، جسمی و اجتماعی
در اثر رفتار نامناسب مثل یک اخم ساده شما می توانید در معرض خشونت قرار بگیرید، از جنس روانی که باعث نگرانی و افسردگی و استرس می شود. فحش، تهمت و هر فتار و عملکردی که به سلامت جسم و روان یک فرد ضربه بزند هم خشونت روانی است.جالب و البته دردناک اینکه در طول زمان خشونت روان شناسی به خشونت جسمی تمایل پیدا می کند. خشونتی که به عنوان ابزاری برای کنترل دیگری یا دیگران از آن استفاده می شود و درواقع تلاشی برای سرکوب و متوقف کردن یک فرد است.در روایط زن و شوهری، خشونت روانی با اجبار انتخاب به یک فرد، تحقیر، توهین، کنترل، تهدید، ترساندن، خط و نشان کشیدن شناخته می شود و اغلب هم با خشونت جسمی، جنسی و اقتصادی گره می خورد.

خشونت اقتصادی
وقتی حق اقتصادی افراد نقض می شود، خشونت اقتصادی رخ می دهد و بین طبقه های ثروتمند و متوسط و فقیر گسست عجیب و غریبی می افتد. تورم، کمر عده ای را خم می کند و عده ای را به نان و نوا می رساند و فساد مالی تشدید می شود. این اتفاق در خانواده ها هم می افتد؛ وقتی به اجبار فعالیت شغلی فردی قطع می شود، حقوق یک فرد ضبط و استقلال اقتصادی افراد آن گرفته می شود.
 
چه بر سر آدم خشن و قربانی خشونت می آید؟
دکتر پرویز رزاقی، روان شناس و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در تحلیل رفتار خشن و تاثیر آن بر خود فرد و اطرافیان می گوید پرخاشگری، خشونت و عوراض و آسیب های جسمانی و روانی ناشی از آن از دو منظر قابل بررسی است؛ اول اینکه چه آسیب هایی فرد پرخاشگر را تهدید می کند و دوم اینکه افرادی که مورد خشونت قرار می گیرند، چه ویژگی هایی دارند و چه مشکلاتی بر سر راهشان است. افراد خشن و پرخاشگر، معمولا کسانی هستند که هنجارهای جامعه و خانواده را زیر پا می گذارند و حقوق خود را از دیگری بگیرند. نتیجه اولیه این نوع پرخاشگری، به صورت مشکلات جسمانی و روانی به خود فرد بر می گردد. متاسفانه در مواردی هم دیده شده که افراد خشن و آنهایی که مهارت های کافی برای کنترل خشم خود را ندارند، در اثر افزایش فشار خون و تپش قلب یا استرس و اختلال های عصبی شدید، دچار سکته های قلبی و مغزی می شوند و جان خود را هم از دست می دهند. هرچه بروز یک رفتار خشونت آمیز در فردی بیشتر شود، قدرت مقابله با خشم هم در او کمتر می شود و ابراز خشونت به نوعی رفتار آموخته در ذهن این فرد،تبدیل می شود. این افراد، هم در روابط بین فردی و هم در روابط درون فردی با مشکلات فراوانی مواجه خواهندشد.
 

خشونت ایرانی خشونت می کنم چون من آدم بشو نیستم
از منظر روابط بین فردی، اطرافیان چنین افرادی، کم کم از آنها دور می شوند. این دوری از سوی دوستان و همکاران، بیشتر قابل لمس خواهدبود. برچسب زدن به این افراد، از دیگر آسیب های اجتماعی است که آنها را تهدید می کند. مثلا دیگران مدام به آنها می گویند که تو عصبی هستی یا نمی شود یک کلام با تو حرف زد و شاید همین برچسب زدن ها و تکرار مداوم چنین عباراتی در مورد یک فرد، حس خشونت را در ا تشدید کند. این افراد، به دلیل عکس العمل و دوری دیگران از آنها، دچار اختلال در اعتماد به نفس خود می شوند و سعی می کنند این اختلال را با گرفتن حق دیگران با توسل به زور، جبران کنند. از منظر درون فردی هم این افراد، احساس خوی نسبت به خود و رفتارهای اجتماعی شان ندارند؛ حتی ممکن است بعد از هر رفتار خشونت آمیزی مدام با خودشان بگویند که من آدم بشو نیستم یا نمی توانم بر خشمم غلبه کنم و همین مساله، آنها را خشمگین تر کند.
 
قربانی خشونت می گوید به من زور بگو
نکته دیگر درباره افرادی است که کم یا زیاد مورد خشونت قرارمی گیرند. این خشونت می تواند از سوی خانواده یا جمع آشنایان باشد یا از سوی افراد کاملا بیگانه در جامعه نسبت به فرد، اعمال شود. معمولا چنین افرادی دارای شخصیت پسیو یا منفعل هستند؛ اعتماد به نفس پایینی دارند، قدرت «نه» گفتن ندارند و متاسفانه، زمانی احساس رضایت خاطر می کنند که دیگران به آنها زور بگویند و آنها هم این زور با خشونت را بپذیرند. نکته جالب توجه در مورد چنین افرادی این است که هم در روابط بین فردی و هم در روابط درون فردی آنها، حس نارضایتی شدیدی وجود دارد. یعنی هم اطرافیان این افراد از اینکه آنها نسبت به خشم و اعمال زور، ساکت هستند، ناراضی اند و هم خودشان از اینکه نمی توانند به هیچ چیز و هیچ کس «نه» بگویند، در اعماق وجود خود احساس نارضایتی می کنن. این افراد تحکیم پذیر و در برابر خشونت تسلیم دیگران اند و اجازه ابراز وجود به خود نمی دهند. مهم ترین آسیبی که این افراد را تهدید می کند، دوری از جمع و اجتماع برای رهایی از مورد خشونت قرار گرفتن است و همین دوری می تواند به مرور زمان، ابتلا به افسردگی و دلمردگی را برای آنها همراه داشته باشد. به عبارت ساده تر، این افراد پذیرنده، از حضور در اجتماع می ترسند.
 

چاره: خودت را جای دیگری بگذار
برای کاهش خشونت باید به فکر کاهش زمینه های بروز آن بود. بنابراین عوامل بسیاری در این مورد نیاز به مداخله دارند، اما رعایت توصیه های زیر می تواند برای بسیاری کارساز باشد. اولین و مهم ترین توصیه به هر دو گروه از افراد بالا، مراجعه به یک مشاور، روان شناس یا روان پزشک برای یادگیری مهارت های مختلفی مانند کنترل خشم یا قدرت «نه» گفتن است. از جمله مهارت هایی که گروه اول باید آنها را یاد بگیرند، این است که سطح انتظار خود را از دیگران کمی پایین تر بیاورند؛ گاهی خودشان را جای دیگران بگذارند. یاد بگیرند که ابراز خشونت، اولین و تنها راه ممکن برای حل مساله نیست. برای پیشگیری از ابراز خشونت، محیطی که خشم آنها را بر می انگیزد را ترک کنند؛ به فضای آزاد بروند و نفس عمیق بکشند تا مقداری از خشم شان کاسته شود. آب خنک بنوشند، برای کارهای خود برنامه ریزی داشته باشند (مثلا برای رفتن به محل کار یا تحصیل، کمی زودتر از خانه خارج شوند تا ترافیک و رفتارهای نادرست رانندگی برخی از افراد باعث شعله ورشدن خشم آنها به دلیل احتمال دیر رسیدن به محل مورد نظرشان نشود) و در نهایت از همه مهم تر اینکه با گفتن یک ذکر کوتاه و یاد خدا، خشم خود را فروبنشانند. گروه دوم هم باید مهارت های ابراز وجود را از کارهای ساده یاد بگیرند. مثلا اگر با خانواده یا دوستان خود بیرون رفتند و از آنها پرسیده شد که چه نوع بستنی ای می خورید، حتما نظر شخصی شان را بگویند و حق انتخاب را به دیگری ندهند. خانواده این افراد باید هرگونه ابراز وجود یا «نه» گفتن آنها را مورد حمایت و تشویق قرار بدهند تا این افراد زیر سلطه خشونت رفتاری و کلامی دیگران خارج شوند. به این ترتیب، چنین افرادی می توانند با سلامت در جامعه زندگی کنند.
 
آمریکا، خشن ترین جامعه
برحسب آمار، آمریکا پرخاشگرترین جامعه در سطح جهانی است و میزان پرخاشگری در آن به صورت قتل، استفاده از اسلحه و تجاوز جنسی در این کشور بسیار بالاست. روان شناسان معتقدند در آمریکا اصولا پرخاشگری تشویق می شود و این تشویق معمولا به وسله فیلم های هالیوودی کرد پیدا می کند، اما در ایران که این مشوق وجود ندارد، جامعه شناسان مشکلات اقتصادی و افسردگی را مهم ترین عامل پرخاشگری و ریشه خشونت را در تداوم تاریخی مبارزه و مقابله انسان با خطرها و تهدیدهای محیط زندگی فرد می دانند که بر تفکر و رفتار و چگونگی برخورد ما با تهدیدها و  خطرها اثر می گذارد.
 
امسال خشن تر از پارسال!
طبق آماری که در سایت الف در تاریخ 23 مهر 92 منتشر شد، خشونت هایی از جمله ضرب و شتم عمدی و غیرعمدی، توهین، تهدید، تخریب جزو بیشترین خشونت ها در ایران هستند. همچنین سازمان پزشکی قانونی آمار مراجعه افراد بر اثر صدمه های ناشی از نزاع در کشور را در فروردین و اردیبهشت سال گذشته، بیش از 104 هزار نفر اعلام کرده است. این آمار در مقایسه با آمار مشابه در سال گذشته رشدی 0.4 درصدی دارد. هر 9 ثانیه یک خشونت در کشور رخ می دهد. براساس آمار رسمی 19.9 درصد از خشونت های خانگی در تهران را خشونت های جسمی و 52.4 درصد از آن را خشونت های روانی تشکیل می دهد.
 
خشونتما یک جامعه خشن هستیم
دکتر حسینی، استاد دانشگاه و آسیب شناس در نشستی درباره خشونت گفت: جامعه ایران یک جامعه خشن است وقتی پرونده های قضایی ایران را بررسی می کنیم، متاسفانه با توجه به مقیاس نسبی با جمعیت کشورمان، باید بگوییم که یک جامعه خشن هستیم به عبارت دیگر، وقتی ردیف های قابل ملاحظه و آماری را که در قتل عمد، درگیری ها و خشونت های فیزیکی وجود دارد و باعث تشکیل پرونده های قضایی شده و آن پرونده ها به پزشکی قانونی ارجاع داده می شود و نگاه می کنیم، به این نتیجه می رسیم که جامعه خشنی داریم.
 
پلیس بیشتر خشونت بیشتر
دکتر تقی آزاد ارمکی، جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران هم در نشستی درباره خشونت گفت: وقتی پلیس در جامعه زیاد است، نشان دهنده خشونت در جامعه است. یکی از علل بروز خشونت در جامعه ایران، کاهش کنترل اجتماعی است. منظور از کنترل اجتماعی، پلیس نیست. زیاد بودن پلیس در جامعه به این معنا نیست که کنترل زیاد است یا کم بودن آن نشان می دهد کنترل اجتماعی وجود ندارد. وقتی پلیس زیاد است، نشان دهنده وجود خشونت در جامعه است  کمااینکه در ایران مجازات هایی که وجود دارد باعث کاهش جرایم نشده و باعث افزایش خشونت هم شده است.
هفته نامه زندگی مثبت - ترانه آوا
 
منتشرشده در پژوهش
چهارشنبه, 29 ارديبهشت 1394 18:44

شرایط اخراج موقت دانش‌آموز از مدرسه

مهدی نوید ادهم گروه اخبار /

مهدی نوید ادهم دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش  در پاسخ به این پرسش که «آیا مطابق قوانین و آیین نامه داخلی مدارس، امکان اخراج دانش‌آموز از مدرسه وجود دارد؟ »، اظهار داشت: دانش‌آموزانی که به هر دلیلی به قانون‌مندی مدرسه توجه نکنند و وظیفه دانش‌آموزی خود را انجام ندهند، به گونه‌های مختلف با آنها برخورد می‌شود.

وی افزود: در نخستین اقدام تذکر از سوی معلم و مدیر مدرسه داده می‌شود و سپس خانواده دانش‌آموز در جریان این اقدامات قرار خواهند گرفت و اگر این اقدامات اثربخش نبود، شورای مدرسه می‌تواند برای اخراج آن دانش‌آموز تصمیم‌گیری کند که این اقدام هم بر اساس آیین‌نامه اجرایی مدرسه با اطلاع اولیای دانش‌آموز خواهد بود.

نوید ادهم ادامه داد: اگر جابه‌جایی دانش‌آموز از یک مدرسه به مدرسه دیگر هم اثربخش نباشد، آن وقت اختیار به منطقه آموزش و پرورش داده شده است که در شرایط استثنایی می‌توانند برای مدتی دانش‌آموز را از مدرسه دور کنند؛ اصل بر این است که در مدرسه و منطقه مشکل مرتفع شود.

دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش با تأکید بر اینکه اصل بر اخراج دانش‌آموز از مدرسه نیست، گفت: تلاش می‌شود تا مشکل دانش‌آموز با مشاوره و همراهی خانواده در مدرسه حل و فصل شود، اگر آن هم اثر بخش نبود به تشخیص مدرسه و منطقه، مدت زمانی اخراج در نظر گرفته می‌شود.

بر اساس قوانین اجرایی و داخلی مدارس، در هر شرایطی امکان اخراج مستقیم دانش‌آموز از مدرسه وجود ندارد و برای انجام اخراج موقت یا جا‌به‌جایی از مدرسه به مدرسه‌ای دیگر حتماً باید شورای مدرسه تشکیل و برای آن دانش‌آموز تصمیم‌گیری شود.

فارس

تبعیض  اخیرأ طرحی تحت عنوان رتبه بندی معلمان به تصویب هیأت محترم وزیران رسیده است، که طبق اظهارات مسئولین ارشد وزارت محترم آموزش و پرورش، بن مایه و هدف اصلی از اجرایی ساختن آن، واداشتن و سوق دادن معلمین عزیز و زحمتکش به سمت انجام کار پژوهشی و تحقیقی در حوزهٔ مرتبط شغلی، جهت پویایی بیشتر و ارتقاء کیفیت و افزایش بهره وری در امر مقدس تعلیم و تعلم می‌باشد.

مخلص کلام در این ارتباط، اینکه طبق اظهارات این مسئولین عزیز، همانا معلم‌تر کردن معلمان هدف اصلی این طرح می‌باشد که البته ناگفته نماند که به نظر می‌رسد تصویب آن نیز تا حدودی از پی درخواست‌های مکرر فرهنگیان محترم از چندی قبل، مبنی بر افزایش حقوق و مزایای دریافتی شان، جهت افزایش قدرت خرید و برابری در مقابل نواسانات ناشی از جهش دائمی و رو به جلو تورم باشد.

طرح، همانند سایر طرح‌های دیگری که در این چند سالهٔ اخیر به زیبایی و ظرافت خاصی تدوین و تصویب و به زیبایی هر چه تمام تری مجلد شده و جهت ابلاغ و اجراء آماده گردیده است، طرح بسیار جالب، امیدوار کننده و در عین حال آرمان گرایانه‌ای است  و فعلأ در چارچوب و چهارگوشه ی برگه‌های آچار به خوبی قامت راست نموده و پیش می‌رود و تمام زوایای پیدا و پنهانش واکاوی و مشخص خواهد گشت.

اکنون هم که در آستانه‌ایم، پیشاپیش همه چیز مهیاست تا عن قریب وارد مدینهٔ فاضلهٔ کیفیت آموزشی و سرزمین گل و بلبل علمی که در ذهن متصور آن هستیم بشویم و اما یک چیز...و آن اینکه به نظر می‌رسد و بیم آن می‌رود که این نیز مثل بعضی از قبلی‌ها، به هنگام پیاده سازی از روی اوراق بر محور واقعیت و فضای موجود، جور در نیاید و متروک بماند و اثری را که خواهانیم در برنداشته باشد.امید که هر چه باشد اینگونه نباشد.!

این بیم از آنجا بیشتر رخ می‌نماید که از همین ابتدا واکنش‌هایی را درجامعهٔ مشمول، بدین شرح بروز داده است:

1 - به نظر می‌رسد آن‌ها (ما معلمین) ! از اینکه دولت افزایش حق و حقوق طبیعی شان را که برای سایر کارمندان اتوماتیک وار به تبعیت از افزایشات تورمی است، منوط و مشروط به بi دست آوردن یک سری رتبه و انجام فعالیت‌ها و تکلیف معلم و شاگردی کرده که خود مبدع آنند، و در واقع از اینکه از سیاست هویچ و چماق استفاده کرده، رنجیده خاطر شده و چینی نازک عواطف شان ترک بر داشته است.

2-  معلم‌تر شدن دیگر چه موضوعی است؟ مگر قشر زحمتکشی که تاکنون و قبل از این در این چند سالهٔ اخیر در سرما و گرما، روز و شب و‌گاه و بیگاه به اقصی نقاط دور افتادهٔ این مرز و بوم پروانه وار پر کشیده‌اند و در آتش غوطه خورده‌اند و قلندر وار تیغ بر سر کشیده‌اند و خود را همرنگ و فدای فرزندان این سرزمین کرده‌اند، تلاشی درجهت معلم‌تر شدن نبوده و ازاین باب چشم داشتی داشته‌اند که حال منتظر پاداش باشند؟ و اگرمنظور از معلم ترشدن، فنی‌تر شدن و تکنیکی‌تر شدن معلم در امور شغلی‌اش باشد - که منظور هم همین است - به نظر شما غم نان اگر می‌گذاشت و این پرندهٔ دوّاردرسطح شهر، فرصتی و مجالی می‌یافت، برای تحقق این امرلحظه‌ای فروگذار می‌کرد؟

۳ -  مگر بانکی‌ها، نفتی‌ها، بهداشتی‌ها، آلومینیومی‌ها، فولادی‌ها و سایرین که به طور طبیعی به خاطر افزایش تورم هرساله مزایایشان افزایش یافته و می‌یابد به واسطهٔ این است که مثلأ:

بانکی‌ها بانکی‌تر می‌شوند!

نفتی‌ها نفتی‌تر می‌شوند!

بهداشتی‌ها بهداشتی‌تر می‌شوند!

آلومینیومی‌ها براق‌تر می‌شوند!

و یا فولادی‌ها آبدیده‌تر می‌شوند!

نه!

بلکه حق طبیعی آنهاست که ناچارأ به تناسب تورم هرساله جیب شان پف بکند! معلم هم یکی از همین‌ها، مگر غیر از این است!

۴ -  بعید به نظر می‌رسدحداقل ۸۵ هزار تومان (کمترین رتبه) و حداکثر ۳۰۰ هزارتومان (بالا‌ترین رتبه که اصلأ دست یافتن به آن هم به این راحتی‌ها نیست) در مقابل افزایش حداقل ۴۵۰ و حداکثر۸۰۰هزار تومانی بانکی‌ها، پولی باشد که بتواند معلم فرورفته تا بنا گوش در قرض، که حداقل تا ۵ سال آینده خودرا پیش فروش کرده و زمان کسبی و معیشتی خود رابه صاحبان اجناس قسطی از دست داده است را بتواند مجاب کند تا راضی شود ایستگاه تاکسی و میدان شهر را‌‌‌ رها و پشت میزهای سخت و خشن کتابخانه‌ها قوز کند برای معلم‌تر شدن و بدست آوردن مبلغی نا‌چیز آنهم با هزار منّت و اما و اگر و احتمال که آیا بدهند یا ندهند!

5 - معلم‌تر شدن خرج دارد! آری خرج! معلم نخواسته و نخواهد خواست تا چک سفید امضاء برایش درب منزل ببرند، بل که او خواستار حقوق و مزایایی در حدّ رفع حوائج و نیازهای روزمره و تکریم استحقاقی خود است.

آنچه آمد گلایه‌ای بود و بس!

امید که خاطری را آزرده نساخته باشد!

دعا می‌کنیم به درگاه خداوند متعال و از پی این دعای خیر هم تمام تلاش خود را نیز صادقانه به کار می‌گیریم که ان شاءالله این طرح به خوبی اجراءگردد، حتی اگر از این حیث هم چیزی به ما نرسد!

چرا که معلمیم و آموخته‌ایم که خود را باید فدا کرد تا دیگران بمانند!

و این حقیقت معلمی ست!

فرارو

منتشرشده در یادداشت
چهارشنبه, 29 ارديبهشت 1394 10:32

آخرین خبر و جزئیات بیمه طلایی فرهنگیان

بیمه طلایی فرهنگیان گروه اخبار /

بطحایی، معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش گفت: از سال جاری بیمه طلایی فرهنگیان به روش صندوقی اجرا خواهد شد.

معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش در خصوص بیمه طلایی فرهنگیان عنوان کرد: بیمه ظرف امروز یا فردا نهایی می‌شود. دو بسته بیمه‌ای که بیشتر مورد اقبال فرهنگیان قرار گرفته است، نهایی شده است.

بطحایی ادامه داد: در بسته شماره ۲، خدماتی که در سال گذشته توسط بیمه طلایی به فرهنگیان ارائه می‌شد، مدنظر قرار گرفته است و در بسته شماره ۳ ویزیت و داروهای ارزان قیمت پیش‌بینی نشده است.

تفاوت بسته ها :

وی افزود: حق بیمه در بسته شماره ۲ معادل ۳۰ هزار تومان است که ۱۵ هزار تومان آن توسط بیمه‌شده و ۱۵ هزار تومان توسط دولت پرداخت می‌شود و در بسته شماره ۳ حق بیمه معادل ۲۵ هزار تومان است که ۱۵ هزار تومان آن توسط دولت و ۱۰ هزار تومان توسط بیمه شده پرداخت می‌شود.

بیمه طلایی به روش جدید:

وی گفت: امسال برای افزایش کیفیت کار در بحث بیمه طلایی فرهنگیان به روش صندوقی عمل خواهیم کرد. در روش صندوقی ما ریسک بیمه را می‌پذیریم تا کیفیت بیمه افزایش یابد. بنابراین مشکلاتی که در سال گذشته از سوی فرهنگیان در خصوص کمبود مراکز درمانی یا تاخیر در پرداخت هزینه‌های درمان مطرح می‌شد، به حداقل ممکن کاهش می‌یابد.

بطحایی افزود: در روش صندوقی دیگر شرکت بیمه‌گذار چندان تفاوتی نمی‌کند چرا که شرکت بیمه حق‌العملی را از ما دریافت می‌کند و بابت آن اسناد پزشکی را رسیدگی کرده و هزینه بیمه شده را پرداخت می‌کند.

توصیه آموزش و پرورش:

وی بیان کرد توصیه ما به فرهنگیان انتخاب بسته شماره ۳ است چرا که بیمه پایه توسعه بسیار خوبی را داشته و ویزیت و داروهای ارزان‌قیمت از طریق بیمه پایه عرضه می‌شود. به همین دلیل به فرهنگیان توصیه می‌کنیم تا بسته شماره ۳ را انتخاب کنند که سهم بیمه شده کم‌تر از بسته شماره ۲ است. 

تسنیم

منتشرشده در اقتصاد
چهارشنبه, 29 ارديبهشت 1394 08:20

روابط عمومي‌هاي آموزش‌ و پرورش در كما

علیرضا جدایی  گروه مدرسه اعتماد|با گذري به فضاي مجازي و جست‌وجو در حوزه آموزش و پرورش پايگاه‌هاي اطلاع‌رساني و روابط عمومي ادارات جلب ‌توجه مي‌كند؛ سايت‌هايي كه اغلب كمترين كاركرد و جذابيت را ندارند و تعداد بازديد‌كنندگان از اين سايت‌ها بسيار پايين است. معلمان، دانش‌آموزان و اوليا به عنوان مخاطبان بالقوه اين رسانه‌ها عدد چندده ميليوني را شكل مي‌دهند كه نيازهاي متعدد وپرسش‌هاي فراواني دارند، نيازها و پرسش‌هايي كه پاسخ آنها را نمي‌دانند بايد از چه كسي وكجا دريافت كنند.
به جز مركز اطلاع‌رساني و روابط عمومي وزارتخانه و تا حدي ادارات كل، ساير روابط عمومي‌هاي حدود ٧٠٠منطقه فعاليت چنداني ندارند در حالي كه اين نهاد به‌ عنوان يكي از نهادهاي مدرن مي‌تواند نقش بسيار موثر و مفيدي در پويايي و انسجام و كارآمدي يك سازمان داشته باشد به ويژه در يك سازمان آموزشي كه تمام فرآيند آن با محوريت عنصر انساني صورت مي‌گيرد.
به نظر مي‌رسد روابط عمومي‌ها در آموزش و پرورش نيازمند تحول اساسي هستند به همين منظور و به بهانه روز ارتباطات و روابط عمومي گفت‌وگويي با عليرضا جدايي، رييس مركز اطلاع‌رساني و روابط عمومي وزارت آموزش و پرورش انجام داديم تا به ابعاد مختلف اين موضوع بپردازيم.

* متاسفانه در سازمان‌ها روابط عمومي مثل يك سازمان آتش‌نشاني عمل مي‌كند. يعني آقايان طرح و برنامه خود را بدون هرگونه بسته رسانه‌اي ارايه مي‌كنند و بعد از آنكه ابلاغ و فضاي رسانه‌ها و افكار عمومي ملتهب شد، تازه از روابط عمومي مي‌خواهند كه آتش را خاموش كند. آيا اين عدم تدبير در مديريت، ظلم بزرگي به سازمان و مخاطبانش نيست؟!
در حوزه آموزش و پرورش نيز سال‌هاست گسست صف و ستاد جدي است. پويايي، نشاط، تحرك و به‌روز بودن در ستاد اين وزارتخانه كمرنگ است. لذا فرهنگيان و معلمان حق دارند در اين فضاي كم‌اعتمادي به طرح‌ها و برنامه‌هاي اين وزارتخانه اميد چنداني نداشته باشند. وزش نسيم روح‌افزاي پويايي و نشاط در ستاد اين وزارتخانه، ضروري است

* تعريف شما از روابط عمومي چيست يا به‌ عبارتي شما با توجه به تعاريفي كه از روابط عمومي وجود دارد كدام تعريف را مناسب‌تر مي‌دانيد؟
 واقعيت اين است كه كمتر حوزه و بخشي مانند روابط عمومي، تعاريفش هر روز تغيير مي‌كند، چراكه زنده‌ترين و پوياترين بخش‌ها، بخش روابط عمومي است. به همين جهت است كه ثابت ماندن تعاريف جديد آن مشكل است.
در همين خصوص شايد بتوان از تعريف «ركس هارلو» كه از پيشگامان روابط عمومي در جهان و صاحب تاليفات گوناگوني است به عنوان يكي از مهم‌ترين تعاريف ياد كرد. از نظر وي «روابط عمومي عبارت است از دانشي كه به وسيله آن نهادي مثل آموزش وپرورش، آگاهانه مي‌كوشد به مسووليت اجتماعي خويش عمل كند تا بتواند تفاهم و پشتيباني كساني را كه براي موسسه (سازمان)  اهميت دارند به دست آورد.»

* با اين توجه، روابط عمومي چه جايگاهي در مديريت يك سازمان دارد؟
روابط عمومي بخشي از وظايف مديريتي شخص اول هر سازمان است، زيرا عملي مداوم و طرح‌ريزي شده است كه از طريق آن مي‌توان تفاهم و پشتيباني مورد نياز و لازم را كه دستگاه با آنها سرو كار دارد، به دست آورد.

* با توجه به تعريفي كه از روابط عمومي ارايه شده چه الگويي را  براي روابط عمومي صحيح مي‌دانيد؟ و آيا اين الگو در آموزش و پرورش در حال عملياتي شدن  است؟
 براساس يافته‌هاي به دست آمده از پژوهش‌هاي صورت گرفته، روابط عمومي‌ها در ايران متاسفانه با «الگوي تبليغي» سازگارند. «اطلاع‌يابي» از نيازها و انتظارات افراد و محيط در حال تغيير، به عنوان فرآيند اصلي كار در روابط عموي‌ها و بسترسازي لازم براي «اطلاع‌رساني» و برقراري روابط و مناسبات سازنده و دوسويه، به‌طور عمد مورد غفلت قرار گرفته و زيرساخت‌ها و ساختارهاي پژوهشي لازم براي تحقق اين امر وجود نداشته و ندارد.  روابط عمومي‌ها، پل ميان مديريت سازمان و جامعه هستند. همواره به اين مورد تاكيد داشته و دارم كه ارتباط دوسويه و تعامل مثبت مردم و سازمان، باعث تامين اهداف سازمان و خواست‌هاي مردم مي‌شود. افراد، سازمان‌ها و جوامع هميشه به ‌دنبال بهترين و برتر شدن هستند و براي رسيدن به اين‌هدف و تبديل آن از ايده به عمل، بايد الگو و شيوه‌هاي خاصي براي راهنمايي و مسير حركت خود داشته ‌باشند. نكات مهمي براي تبديل‌شدن روابط ‌عمومي آموزش و پرورش به روابط‌عمومي مطلوب و برتر وجود دارد. ازجمله اين ‌نكات به مواردي از قبيل آينده‌نگري،  مديريت بحران،  اعتبارسازي، احساس هويت و نظريه‌پردازي و تحليل مسايل و برخورداري از ساختار تشكيلاتي مناسب مي‌توان اشاره كرد.

* از نظر شما فضاي حاكم يك روابط عمومي چگونه بايد باشد؟
«روابط عمومي مطلوب، روابط عمومي است كه «فضاي انتقادي» بر آن حاكم باشد».
در چند دهه قبل، روابط عمومي در سازمان‌ها خصوصا در كشورمان صرفا‌‌ يك مجري يا كارپرداز بود. مجري در برگزاري مراسم و مناسبت‌ها و در كنار آن وظايف اوليه يك روابط عمومي آماتور نيز وجود داشت. اين جايگاه شايد براي آن زمان مناسب بود و شايد هم نه. در واقع هدايت ارتباطي هر سازماني را مدير آن سازمان بر عهده داشت و روابط عمومي تنها نقش اجرا‌كننده آن را عهده‌دار بود. اما در عصر حاضر با توجه به اينكه نقش روابط عمومي‌ها در پاسخ به مسائل پيچيده گسترش يافته و به‌صورت يك حرفه درآمده است و جهان مملو از پيام‌هاي گوناگون و در هم تنيده شده، به كسي نياز است كه اين پيام‌ها را تفسير، تحليل و طبقه‌بندي كرده و رابط ميان گروه هايي باشد كه فوايد و ارزش‌هاي مختلفي دارند و امروزه اين وظيفه بر عهده روابط عمومي‌ها است. البته در اين راستا ما ده‌ها تحليل محتوا از رسانه‌ها و پيام‌ها ي ارتباطات مردمي تهيه، تدوين و ارايه كرده‌ايم كه متاسفانه كمتر در مسير تصميم‌سازي و تصميم‌گيري‌هاي سازماني مورد توجه قرار گرفته است.

* چه عواملي در روابط عموي اثرگذار هستند و داراي اهميت ويژه‌اي هستند؟
توسعه ارتباطات بين‌المللي و ظهور پديده جهاني شدن، بر اهميت و اولويت فعاليت‌هاي ارتباطي و اطلاعاتي افزوده و باعث شده است كه روابط عمومي‌ها نقشي تعيين‌كننده در روندهاي رقابت، تضاد و همبستگي بين‌المللي و توسعه روحيه همگرايي و تفاهم در ميان افراد ايفا كنند.

* با اين وجود عمده‌ترين وظايف روابط عمومي‌ها را چه مي‌دانيد؟
به نظر من براي اينكه بدانيم جايگاه نوآوري و نقش آن در روابط عمومي كجاست، نيازمند نيم‌نگاهي به وظايف روابط عمومي هستيم. به اعتقاد اساتيد اين بخش، اعمال مديريت شايسته در جامعه، نياز به اطلاعات و آگاهي‌هاي متقن، به روز، واقعي و كارآمد از جامعه دارد. دستيابي به اين اطلاعات و آگاهي‌ها نياز به روابط عمومي قوي و پايدار را ضروري جلوه مي‌دهد. اگر بخواهيم به عمده وظايف روابط عمومي بپردازيم مي‌توانيم به اين محورهاي اشاره كنيم.
اطلاع‌رساني (مطلع كردن و خبر دادن)، ترغيب، تشويق، ترويج و اقناع مخاطب، سرمايه‌داري اجتماعي، يعني انجام تحقيقات اجتماعي و افكارسنجي و پيوند آن به منابع سازمان و عموم مردم، ارتباطات درون‌سازماني (هماهنگي عوامل مورد نياز سازمان)، برقراري ارتباط با افراد و سازمان‌هاي بيروني، به نحوي كه براي آن فرد يا سازمان اهميت داشته يا در آينده خواهد داشت.

*نگرش‌هاي متفاوتي به جايگاه و كاركرد روابط‌عمومي‌ها وجود دارد كه اين نهاد را درعمل براي اهداف و اغراض خاصي به خدمت مي‌گيرد به نظر شما از منظر حرفه‌اي كدام نگرش وكاركرد صحيح است؟
روابط عمومي از دل تاريخ مي‌آيد و تغيير فكر رهبران، شرط اصلي تحولات اجتماعي است. برخي اين اعتقاد ناصواب را دارا هستند و مي‌گويند كه به مردم نبايد كاري داشت و به عالم قدرت بايد پاسخگو بود. يعني اينكه تو پاسخگوي دولتي نه مردم.  متاسفانه گاهي به علت فاصله گرفتن از اصول روابط عمومي به عنوان يك دانش سياست گذار، روابط عمومي در خدمت افراد اداره مي‌شود، نه سيستم! البته ما در آموزش و پرورش بسيار تلاش كرده‌ايم كه محصولات روابط عمومي در اختيار سيستم قرار گيرد، نه افراد.  روابط عمومي در سيستم‌هاي انحصاري به جاي اينكه وسيله اطلاع‌رساني قرار گيرد، تبديل به ابزاري جهت حذف مي‌شود يا محصولات فرهنگي روابط عمومي‌ها در خدمت افراد قرار مي‌گيرد تا سازمان!
 لذا بهتر است گفته شود: «همه‌چيز بايد درست شود تا روابط عمومي درست شود». در آموزش و پرورش نيز گاهي نگرش‌هاي غيرعلمي به مقوله روابط عمومي ديده  مي‌شود.
«ما سيستم نداريم و سيستمي عمل نمي‌كنيم» و اين «فقدان سيستم، رمز عدم فهم ما  از اين اشكال است».

*مديران و مسوولان بايد نسبت به عملكرد خود پاسخگو باشند در حالي كه برخي از آنها حاضر به پاسخگويي نيستند و اين مساله دست‌اندركاران روابط عمومي را با مشكلاتي مواجه مي‌سازد براي اين مساله به‌نظر شما چه بايد كرد؟
در آموزش و پرورش با وجود تلاش‌هاي خوب صورت گرفته در ١٦ ماه اخير، همچنان تا رسيدن به يك روابط عمومي نقاد، تحليلگر، انديشه‌ورز، پويا و مشاور فاصله داريم.
برخي از سازمان‌ها امروزه به دنبال زرق و برق هستند. نه پيام‌رساني درستي دارند و نه آمار دقيقي مي‌دهند. در آمار دادن به مردم و دولت نيز خيلي دقيق نيستند. مثلا تا كارايي و كارآمدي و طرح و برنامه‌اي نباشد چه چيز را بايد اطلاع‌رساني كنيم؟ روابط عمومي تسهيلگر ارتباط است و آماده ارسال محتوا، خب اگر چيزي، نباشد روابط عمومي چه كند؟! در حالي كه در عصر جهاني شدن به نقش مهم روابط عمومي اين‌گونه نگاه مي‌كنند كه نقش هدايت‌گرانه روابط عمومي در همسو كردن افكار عمومي با اهداف سازمان، مي‌تواند از چالش‌ها و بحران‌هاي احتمالي جلوگيري كند، طبيعي است كه اين مهم جز از طريق دريافت بازخورد‌ها و انعكاس آن به مديريت عالي جهت تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي حاصل نمي‌شود. متاسفانه اكنون در فرآيند نظام مديريتي و نظام سازماني و پروسه تصميم‌سازي و تصميم‌گيري، اصلا روابط عمومي حضور ندارد. روابط عمومي را كارپرداز مي‌خواهند و البته دست چندم! و اصلاح اين اوضاع اسفناك نيازمند يك تغيير نگرش جدي است و اين تغيير نگرش، قطعا زمانبر خواهد بود

* يك روابط عمومي چگونه مي‌تواند پاسخگوي مطالبات فرهنگيان و مخاطبان باشد؟
 سازمان‌هايي كه خلاقيت و نوآوري يكي از فاكتورهاي مهم و درخور توجه در كارشان محسوب مي‌شود، هيچگاه به گذشته رضايت نداده و همواره با بهره‌گيري از سازوكارهاي خلاقانه، تغيير در نگرش و رفتار را سرلوحه امور خويش مي‌دانند. آنان به ايده‌هاي نو احترام مي‌گذارند و با رغبت و حساسيت آنها را دنبال مي‌كنند. به نظرم آموزش و پرورش نيز به يك پوپايي و نشاط ويژه‌اي نياز دارد تا دچار تعطيلي تاريخي و انجماد در گذشته نشود. يكي از واحدهاي هر سازمان پويا، روابط عمومي آن سازمان است و چنانچه اين واحد، برخوردار از پويايي و خلاقيت باشد مي‌تواند تحرك و نشاط را به تمامي سازمان منتقل سازد. اصولا نوآوري در سياست‌ها، برنامه‌ها و فعاليت‌هاي روابط عمومي فعال، يكي از مولفه‌هاي اصلي به شمار مي‌رود. با جهاني كه هر لحظه در حال تغيير است، روابط عمومي‌ها ناچارند به سمت ايده‌هاي نو گام بردارند. حال سازماني كه خود از ايستايي در رنج است، چگونه مي‌تواند از روابط عمومي فراكنشانه برخوردار باشد تا بتواند حلقه ارتباطي با مخاطبانش باشد؟

* برخي معتقدند كه روابط‌عمومي‌هاي كنوني فرآيندهاي رشد و توسعه طبيعي را طي نكرده‌اند و فاقد ويژگي‌هاي دموكراتيك و مدرن هستند. از نظر شما اين برداشت چقدر با واقعيات موجود در آموزش و پرورش نزديك است؟
 در آموزش و پرورش گاهي به دليل اينكه روابط عمومي از حيطه تصميم‌گيري خارج مي‌شده است و نگاه دانش‌بنياني را از آن جدا مي‌كرده‌اند، روابط عمومي از حالت پويايي خود خارج شده و روزمرّگي عاقبت آن مي‌شده است. الان نيز روابط عمومي در حوزه تصميم‌سازي‌ها و تصميم‌گيرهاي اساسي سازماني آن‌گونه كه بايسته و شايسته است، حضور ندارد و صرفا حلقه وابستگان قديمي، اين مهم را انجام مي‌دهند و روابط عمومي را به اشتباه دست‌چندم مي‌بينند. اما در قالب جديد، پيشرو بودن روابط عمومي در تصميم‌گيرها اصل مهم تلقي مي‌شود. زيرا در تعاريف جديد و امروزين، اين روابط عمومي است كه به عنوان موتور محرك نقش اصلي را بازي مي‌كند. ما گاهي شاهد اين بوده‌ايم كه وزارت آموزش‌وپرورش نداشته‌ايم، اما وزير آموزش‌وپرورش داشته‌ايم! زيرا بسياري از مسوولان به فلسفه وجودي سازماني كه مسووليت آن را به عهده دارند، دقت نكرده‌اند و به علت سيستماتيك نبودن كارهاي‌مان نتوانسته‌ايم اين را جا بيندازيم كه روابط عمومي براي سازمان‌ها لازم و سودمند است. البته ناگفته نماند كه يكي از مشكلات اساسي ما اين است كه مقامات هنوز در درك جامع و مانع از مردم سالاري با ضعف روبه‌رو هستند.

* گذشته از آموزش و پرورش به نظر شما آيا روابط عمومي در كشور ما به صورت مردم سالارانه عمل  مي‌كند؟
٢٠٠، ٣٠٠ سال است كه يك نوع بي‌اعتمادي در جان ما ايراني‌ها ريشه دوانده است. در روابط عمومي، اعتماد يك اصل است و اعتماد به نفس و اعتماد به ديگران لازم و ملزوم كار در روابط عمومي است. جلب اعتماد، نيازمند شروط زيادي است. تاريخ ما پر از بي‌اعتمادي است. با حسن تفاهم و ايجاد اعتماد متقابل بايد حيات اين روابط استمرار يابد. در ارتباط با مردم، همه‌چيز بايد طوري زيرنظر گرفته شود كه اجازه رخنه يك سرسوزن بي‌اعتمادي و بي‌اعتقادي را ندهيم. حتي يك اپسيلون بي‌صداقتي، پذيرفتني نيست.
در ايران، برخلاف كشورهاي پيشرفته، براساس بي‌نيازي حكومت به مردم و استقلال اقتصادي و وابستگي‌اش به نفت، پروسه استقرار همه‌جانبه مردم سالاري و تبديل شدن آن به يك الگوي غالب با كندي رخ خواهد داد. در حوزه آموزش و پرورش نيز سال‌هاست گسست صف و ستاد جدي است. پويايي، نشاط، تحرك و به‌روز بودن در ستاد اين وزارتخانه كمرنگ است. لذا فرهنگيان و معلمان حق دارند در اين فضاي كم‌اعتمادي به طرح‌ها و برنامه‌هاي اين وزارتخانه اميد چنداني نداشته باشند. وزش نسيم روح‌افزاي پويايي و نشاط در ستاد اين وزارتخانه، ضروري است.

* براي ايجاد الگوي مردم سالاري و حرفه‌اي و تغيير فرهنگ و نگرش‌ها چه بايد كرد؟
در ايران زمينه‌هاي فرهنگي هيجاني و عاطفه‌گرا معمولا نقش غالب دارند. در چنين فرهنگي اصولا مديريت كمتر علمي و بيشتر مبتني بر روابط عاطفي است. به همين علت است كه نقش روابط عمومي در اصلاح و پيشبرد امور اجتماعي بسيار مهم‌تر از ساير فرهنگ‌ها خواهد بود و در نتيجه با سازوكارهاي كاملا متفاوتي عمل مي‌كند. در آموزش و پرورش وضعيت موجود از وضعيت مطلوب فاصله چشمگيري دارد و براي اصلاح آن بايد فرهنگ‌سازي كرد. كم و كاستي‌هاي مالي و اعتباري، وجود قوانين و مقررات مانع‌آفرين در بخش نقل و انتقال نيروهاي كارآمد به اين مركز و نبود يك بينش متعالي به مقوله روابط عمومي، ما را در ايجاد تغيير نگرش فرهنگي با مشكلات عديده‌اي مواجه كرده است. تغيير فرهنگ و نگرش‌ها لوازمي دارد كه مرتبه نخست آن تغيير نگرش مديران عالي اين وزارت به مفهوم اطلاع‌رساني، رسانه، افكار عمومي و... است.

* به نظر مي‌رسد بين معلمان و مديران و مسوولان ارتباط سازنده‌اي وجود ندارد. روابط عمومي براي اينكه بتواند حلقه ارتباطي آموزش و پرورش و معلمان باشد بايد چگونه عمل كند؟
از آنجايي كه برقراري ارتباط و انتقال پيام، هسته مركزي و كانون اصلي فعاليت‌هاي روابط عمومي را تشكيل مي‌دهند، مسوولان روابط عمومي بايد به خوبي وسايل و كانال‌هاي ارتباطي موجود در جامعه مخاطبان را بشناسند و با روش‌ها، الگوها و شيوه‌هاي جديد بسياري از ضعف‌هاي فني و اجرايي را با استفاده از روش‌هاي جديد و نوآورانه پوشش دهند تا بتوانند حلقه ارتباطي مناسبي بين معلمان و مسوولان باشند و با انتقال حساسيت‌ها و دغدغه‌هاي معلمان به مسوولان در جريان افكار عمومي مخاطبان خود بوده و در نهايت عملكرد مسوولان را نيز به گوش مردم برسانند. بنابراين بايد شبكه ارتباطي و اطلاع‌رساني و روابط عمومي‌هاي آموزش و پرورش در كشور فراهم شود. الان مسوولان مرتبط در اين بخش فاقد پست مرتبط در اين زمينه هستند و آناني كه در اين حوزه مشغول به كارند عموما آموزش حرفه‌اي  نديده‌اند

* در غرب تكثرگرايي فرهنگي، زمينه انتقاد اجتماعي و تنوع ديدگاه‌ها و سبك‌هاي زندگي را فراهم و تقويت كرده است. اين درحالي است كه هم از نظر سياسي و هم از منظر فرهنگي چنين تكثري ممكن نبوده و نيست با  اين وجود سرانجام نهاد روابط عمومي در كشور ما چه خواهد شد؟
در غرب، عرصه اقتصادي نخستين قلمرو ظهور روابط عمومي بوده و مديريت اطلاعات براي سازگاري سازمان‌هاي متبوعه با تحولات گسترده اجتماعي ضرورت يافته و در ايران، اقتصاد دچار بيماري هلندي، تك‌محصولي و متاثر از نظام‌هاي سياسي استبدادي گذشته، همراه با نظام فرهنگي بسته، زمينه دموكراتيك ظهور روابط عمومي را فراهم نكرده است. به‌طور كل هرگاه دولت‌هاي دموكراتيك يا حتي شبه‌دموكراتيك به قدرت مي‌رسند فضا براي روابط عمومي انتقادي، تحليلگر و مخاطب‌پژوه باز مي‌شود. پس روابط عمومي را مي‌توان تابع مستقيم نگاه و نگرش دولت‌ها قلمداد كرد.

* با توجه به گذشته تاريخي روابط عمومي‌ها، ما همواره شاهد شكلي‌ترين روش‌ها در روابط عمومي‌ها بوده‌ايم كه در ايران محتوايي تبليغي داشته به يك نياز جدي اجتماعي تبديل نشده است، راهكار و آسيب‌شناسي شما در اين زمينه چيست؟
 ورود رسمي ما به كهكشان گوتنبرگ، ‌با شيوه‌هايي بوده كه تنها براي تبليغ سياسي، آن هم از نوع بزرگ‌نمايي‌هاي دروغين به كار افتاده است، به عنوان نمونه روزنامه فتح‌نامه اگرچه نام «فتح» داشته، اما روايت شكست بوده است، روايت شكست سهمگين ديپلماسي و ارتش ايران از روسيه تزاري. در واقع اجراي غلط روابط عمومي در ايران، با انتشار كتاب فتح‌نامه درباره جنگ‌هاي ايران و روسيه آغاز شده است. مي‌خواهم بگويم اصلا روابط عمومي در ايران فلج متولد شد و هنوز سازمان‌هاي ما اين كودك فلج را درمان نكرده‌اند. تاسيس روابط عمومي در ايران را به دوران ناصرالدين‌شاه نسبت مي‌دهند كه شاه پس از سفر فرنگ تصميم گرفت در دربار قاجار، گونه‌اي از روابط عمومي را به زعم خود ايجاد كند. البته او اين كوشش را به قصد تبليغات حكومتي تعقيب كرده است. ‌ريشه‌هاي تاسيس حرفه روابط عمومي به معناي امروزي را بايد به دوران پس از شهريور ١٣٢٠ نسبت داد. دواير تبليغات، انتشارات، اطلاعات و نام‌هايي نظير روابط يا استخبارات و اداراتي با نام‌هاي مشابه پس از شهريور ١٣٢٠ بيانگر اين است كه كوشش‌هايي براي ايجاد روابط عمومي در آن دوران به عمل آمده است.
 از آنجا كه روابط عمومي معاصر ايران مانند بسياري از كشورها به‌طور اجتناب‌ناپذيري با تاريخ، اوضاع اقتصادي، ساختار وكاركردهاي وسايل ارتباط جمعي، فلسفه غالب سياسي و مذهبي كشور در هم آميخته شده است، روندهاي هنجارسازي و قالب‌بندي رفتار سازماني اهالي اين حرفه متناسب با فرهنگ، سياست و اقتصاد كشور شكل گرفته است. درايران كنوني، كشور به ترويج ايدئولوژيك اهميت مي‌دهد و در اين زمينه هم به وسايل ارتباط جمعي نوين و هم سنتي مي‌انديشد. درحقيقت ميزان تلاش براي تبليغ ايدئولوژيك در سراسر تاريخ ايران بي‌سابقه است. 

* از نظر شما عوامل موثر در ايجاد روابط عمومي مطلوب در آموزش و پرورش كه الان فاقد آن است، چيست؟
براي دستيابي به روابط عمومي مخاطب‌مدار و خلاق چهار عامل خيلي مهم است .
اول- استقلال روابط عمومي
نخستين موضوع براي پرورش خلاقيت، اهميت استقلال فكري و تصميم‌گيري در هر بخش است. اين موضوع در روابط عمومي در درجه نخست اهميت قرار دارد. روابط عمومي زماني مي‌تواند به تعالي سازماني كمك كند كه درك كند جايگاه خود را در سازمان به عنوان واحد مستقل پيدا كرده است. اينكه روابط عمومي به عنوان يك سازمان كارپرداز و اجرايي ديده شود و سطح آن تنزل يافته و در سطح زيرمجموعه دفتر وزارتي باشد قابل قبول نيست و بايد تغيير يابد و واجد استقلال حرفه‌اي باشد.
دوم- تخصص‌گرايي
بدون شك دنياي امروز، دنياي تخصص است. توجه به استقلال هر واحدي با بهره‌گيري درست و اصولي از تخصص امكان‌پذير است. در واقع تخصص و استقلال‌طلبي لازمه توسعه هر سازماني هستند. در آموزش و پرورش هر كس خود را صاحب نظر رسانه و افكار عمومي مي‌داند و به خود اجازه دخالت مي‌دهد. اما در هنگام مشكل پاسخگو نيست.
سوم - نظرسنجي مستمر از فعاليت‌هاي سازمان
 كوشش در راه شناخت آرا و عقايد مردم (مخاطب) مساله مهمي است. در دنياي پيچيده امروزي شناخت افكار عمومي دشوار است، زيرا انسان در اين عصر دايما در حال تغيير و تحول است. در اين زمينه روابط عمومي مي‌تواند با رصد نظرات مخاطبان سازمان، نيازهاي آينده آنها را پيدا كرده و به مديريت و ساير بخش‌ها منعكس كند. اين مقوله كاملا در آموزش و پرورش مغفول مانده و پژوهشكده‌هاي تعليم و تربيت نيز به اين مهم با توجه به شرح وظايف‌شان بي‌توجه و بي‌عنايت  هستند.
چهارم - بهره‌گيري از دانش روز
براي اينكه يك روابط عمومي نقش خود را در توسعه و تعالي سازماني درست ايفا كند، نيازمند ارتقاي سطح دانش خود در فواصل زماني خاص است. اگر روابط عمومي در راه توسعه و توليد فكر، از تغيير و تحولات روز دنيا فاصله بگيرد، جايگاه خود را از دست داده و در نهايت سازمان متعالي به وقوع نمي‌پيوندد. مقوله آموزش‌هاي ضمن خدمت هم كه كلا تعطيل است كه حداقل ما پيرامون چگونگي آن بحث كنيم، فعلا در مورد بودن يا نبودن آن مي‌گوييم .

* ساختار نيروي انساني، يكي از عوامل تعيين‌كننده در كيفيت اجراي ماموريت و وظايف سازمان‌ها و روابط عمومي‌هاست. آيا اين ساختار در روابط عمومي‌ها   اجرايي شده است؟
 متاسفانه هيچ يك از روابط عمومي‌ها از ساختار و سازماندهي مطلوب برخوردار نيستند، در يك ساختار نيروي انساني متخصص و كارآمد بايد توزيع تخصصي، سني، تجربي، جنسيتي، مهارتي و ماموريتي نيروي انساني متوازن و مبتني بر هم‌افزايي انرژي مصروف كار باشد. بر اين اساس، تركيب نيروي انساني ياد شده بيانگر نبود ساختار تخصصي در روابط عمومي است و به‌طور كلي روابط عمومي‌ها ‌از ساز وكار، سيستم، تكنيك و لوازم تكنولوژيك، اداري، اعتباري و...  بهره‌اي ندارند.

* با توجه به اين اوصاف بعيد است روابط عمومي در آموزش و پرورش نقش خود را به درستي ايفا كند و به‌طور حتم با موانعي دراين مسير روبه‌رو است، اين موانع ازچه جنسي هستند؟
نقصان در منابع انساني كارآمد، كارشناس حرفه‌اي با تحصيلات مرتبط از يك‌سو و فقدان زيرساخت‌هاي سخت‌افزاري و نبود زير‌ساخت‌هاي نرم‌افزاري مانند مباني فكري، حقوقي و مديريتي از ديگر سو سبب شده است تا روابط عمومي‌ها در آموزش و پرورش در پاسخگويي سيستماتيك و نهادينه شده به نيازهاي افكار عمومي ناتوان باشند. در نتيجه كاركردهاي روابط عمومي نه تنها در مقابل افكار عمومي قرار گرفته، بلكه به عنوان يك خرده سيستم در منظر سيستم بزرگ‌تر (وزارتخانه‌ها، شركت‌ها و...) نيز نامطلوب به نظر مي‌رسد. البته مداخلات بيجا و غيرحرفه‌اي افراد غيركارشناس كه از اين حوزه به صورت حرفه‌اي چيزي نمي‌دانند اما در همه بخش‌هاي اين حوزه مداخله منفي دارند را نيز به اين موانع بايد افزود. قفل شدن منابع مالي و ايجادتنگناهاي مالي نيز خود مزيد بر علت است كه در نهايت وضعيت را به صورت نگران‌كننده‌اي در آورده است و به عنوان نمونه من بعد از پذيرش مسووليت در اين بخش، معاونت برنامه‌ريزي و مخاطب پژوهي را راه‌اندازي، ساختار، تشكيلات، پست وشرح وظايف آن را تدوين وارايه كردم. اما براي آوردن يك معاون حدود يك سال دويدم تا بالاخره اجازه ورود بيابد. توقعات و مطالبات بحق فرهنگيان جدي است و پاسخگويي به آنها نيازمند جديت بيشتر در توجه جامع به مقوله مهم «روابط عمومي» كه هدف غايي آن «اقناع مخاطب»  است.

برش

روابط عمومي‌ها در ايران متاسفانه با «الگوي تبليغي» سازگارند
*  روابط عمومي‌ها، پل ميان مديريت سازمان و جامعه هستند.
*  روابط عمومي مطلوب، روابط عمومي است كه «فضاي انتقادي» بر آن حاكم باشد.
*متاسفانه گاهي به علت فاصله گرفتن از اصول روابط عمومي به عنوان يك دانش سياست گذار، روابط عمومي درخدمت افراد اداره مي‌شود، نه  سيستم!
*روابط عمومي در سيستم‌هاي انحصاري به جاي اينكه وسيله اطلاع‌رساني قرار گيرد، تبديل به ابزاري جهت حذف مي‌شود.
*در آموزش و پرورش نيزگاهي نگرش‌هاي غيرعلمي به مقوله روابط عمومي ديده مي‌شود.
* تا كارايي و كارآمدي و طرح وبرنامه‌اي نباشد چه چيز را بايد اطلاع‌رساني كنيم؟
* حال سازماني كه خود از ايستايي در رنج است، چگونه مي‌تواند از روابط عمومي فراكّنشانه برخوردار باشد تا بتواند حلقه ارتباطي با مخاطبانش باشد؟
* در حوزه آموزش و پرورش نيز سال‌هاست گسست صف و ستاد جدّي است.

*مي‌خواهم بگويم اصلا روابط عمومي در ايران فلج متولد شد و هنوز سازمان‌هاي ما اين كودك فلج را درمان نكرده‌اند.
* در ايران كنوني، كشور به ترويج ايدئولوژيك اهميت مي‌دهد و در اين زمينه هم با وسايل ارتباط جمعي نوين و هم سنتي مي‌انديشد. در حقيقت ميزان تلاش براي تبليغ ايدئولوژيك در سراسر تاريخ ايران بي‌سابقه  است.
*متاسفانه هيچ يك از روابط عمومي‌ها از ساختار و سازماندهي مطلوب برخوردار نيستند.

چهارشنبه, 29 ارديبهشت 1394 07:47

ما محکوم به اعتمادیم

اعتماد سازی در جامعه

زندگی در جامعه بدون اعتماد، هراس‌آور است، اگر که اصلا مقدور باشد. جامعه‌ای که مردمانش باور قلبی‌شان باشد جمله معروف هابز، آنجا که گفت: «انسان، گرگ انسان است.» شرایطی که در آن یا باید کمین بگیری که دریده نشوی و یا چنگال تیز کنی برای دریدن و این بیش از هر چیز، جنگ را تداعی می‌کند به عنوان یک موقعیت آنومیک، یک خطر همه‌جانبه هر لحظه که انواع کنوانسیون‌ها و ضوابط، حتی سعی بر کنترل آن نیز دارند، که زندگی در چنین بلبشویی، اگر به صورت موقت بتواند دوام بیاورد، قطعا شانسی برای همیشه ندارد.

روی یک فرد، تا چه حد می‌توان حساب کرد، چه میزان قابل تکیه کردن است و چه کاری را تا چه حد می‌توان به او سپرد؟ همه این تعابیر، معانی‌ای هستند که در لغت‌نامه‌های فارسی برای مدخل «اعتماد» آمده‌اند.

بی‌اعتمادی اما در حالت عادی، یک مرحله آستانه‌ای است که باید نهایتا از آن گذر کرد و انواع امتحان‌ها و آزمون‌ها برای آن در سطوح رسمی و غیررسمی طراحی شده است. در اسطوره‌شناسی اسلامی، حتی کل آفرینش، یک آزمون بزرگ است تا میزان لیاقت بنده‌ها که تعبیر دیگرش می‌تواند همان ظرفیت شان برای مورد اعتماد قرار گرفتن باشد، مشخص گردد. لیاقت شان در برعهده گرفتن همان چیزی که در ادبیات فارسی، استعاره «بار امانت» برای آن به کار رفته است. بی‌اعتمادی به این معنا، یک موقعیت منطقی و موقتی است که اتفاقا عقل سلیم نیز موید آنست.

بی‌اعتمادی اما در معنای دیگرش، یک احساس عمومی تعمیم‌یافته است، تیپی از عدم اطمینان همه برای تکیه دادن به همه. احساسی قوی، بی‌آنکه هیچ پشتوانه تجربی مشخصی در هر مورد خاص، از آن حمایت کند. تیپی از بی‌اعتمادی واگیردار که درست مثل یک بیماری اپیدمی، در جامعه ساری می‌شود و در ترکیب با تجربیات کوچک شخصی، چرخه‌هایی از تقویت را ایجاد می‌کند و به یک حالت ذهنی بیمارگون، دائمی و پیش‌رونده تبدیل می‌شود که هر رابطه‌ای با فرد جدیدی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. آنچه منظور این یادداشت از بی‌اعتمادی است، تعبیر دومی است که توضیح داده شد و در ادبیات علوم اجتماعی از آن تحت عنوان فرسایش سرمایه‌های اجتماعی یاد می‌شود.

اما بحث از اعتماد و بی‌اعتمادی در چه شرایطی دارد مطرح می‌شود؟

در شرایطی که دورکیم به ما می‌گوید نظم جدید جامعه، جای نظم پیشین را گرفته و نظام تقسیم کار مکانیک، جای خودش را به نظام تقسیم کار ارگانیک داده و به تبع آن، ما از همبستگی مکانیک به همبستگی ارگانیک گذار کرده‌ایم. موقعیت جدیدی که دیگر نه لزوما همانندی‌هایمان و باورمان به ارزش‌ها و اعتقادات مشترک، که نیاز به ما یکدیگر، نخ اتصال مان به هم است. اینکه در تقسیم کار جدید، هر کدام داریم بخشی از نیازهای دیگری را تامین می‌کنیم و متقابلا از کاری که او برای رفع نیازهای ما انجام می‌دهد بهره می‌بریم و در این چرخه، جدای از اینکه به لحاظ شخصیتی که هستیم و چگونه فکر می‌کنیم و جدای از ارزش و ماهیت کاری که می‌کنیم، همه به هم وابسته‌ایم و زندگی‌هایمان بیش از پیش در قالب یک چرخه اکوسیستم‌وار در هم گره خورده است. در چنین شرایطی ظاهرا بیش از همیشه نیازمند اعتماد متقابل هستیم چرا که زندگی‌مان را ناگزیر، بخش‌بخش کرده و تصدی هر کدام از این بخش‌ها را به دیگری‌ای سپرده‌ایم که بیش از همیشه برایمان ناشناس و غریبه است.

در چنین شرایطی ناگزیریم اعتماد داشته باشیم به چیزی که می‌خوریم، بی‌آنکه دقیقا و یقینا بدانیم، کی، کجا، توسط چه کسی، با چه موادی و به چه شیوه‌ای تهیه شده است. ما هر چه قدر هم وسواسی و دقیق، نهایتا باید آن را بخوریم صرف اینکه به ما گفته می‌شود مناسب خوردن است. جسم خود را در اختیار نظام پزشکی‌ای قرار می‌دهیم که نمی‌دانیم با آن ابزارها و تجهیزات پیشرفته‌اش درون ما چه می‌بیند، داروهایی که تجویز می‌کند چه عوارض منفی‌ای خاص ما می‌توانند داشته باشند و عملیاتی که روی جسم ما انجام می‌شود تا چه حد ضروری و از سر خیرخواهی است؟ پدال گاز وسیله نقلیه‌ای که سواریم و مرگ و زندگی‌مان در گرو آنست را فشار می‌دهیم، صرف اینکه استانداردهای مربوطه را دارد و ما باید به سیستم کنترل کیفی‌ای که باز نمی‌دانیم توسط چه کسانی، با چه میزانی از دقت و تعهد کاری، انجام شده اعتماد ‌کنیم. مثال‌هایی از این دست بسیار زیاد هستند ولی در همین حد کفایت می‌کند که ببینیم زندگی اجتماعی ما در جهان مدرن، در چه شبکه در هم تنیده‌ای از تقسیم کار، اسیر شده و چرا گفته می‌شود که بیش از همیشه نیازمند اعتماد به یکدیگر هستیم.

تناقض اینجاست؛ ما در شرایطی باید بیش از همیشه به هم اعتماد کنیم که شاید بیش از همیشه نیز در معرض خطر بی‌اعتمادی نسبت به هم هستیم. ما با حرکت از اجتماعات به تعبیر تونیس، گمن‌شافتی دیروز به جوامع گزل‌شافتی‌ای ورود پیدا کرده‌ایم که در آن، یکدیگر را نمی‌شناسیم و عمدتا راه‌های ساده‌ای نیز برای این کار در اختیار نداریم. ما با هم غریبه‌ایم، به تعبیر باومن «غریبه‌ها ابداعی مدرن نیستند ولی غریبه‌هایی که مدتی طولانی و حتی تا ابد غریبه می‌مانند ابداعی مدرنند!» ما غریبه‌هایی هستیم که در بهترین حالت فقط می‌توانیم نیت یکدیگر را حدس بزنیم ولی هرگز به اطمینان نمی‌رسیم. غریبه‌هایی که همواره در هر فرهنگی، قاعده منطقی، دوری و فاصله گرفتن از آن‌هاست چرا که بین غریبه و خطر، تیپی از همنشینی معنایی وجود دارد.

در چنین شرایطی، قوانین و حقوق چه کمکی می‌توانند به ما بکنند؟ به نظر برخی، پناه بردن به این حوزه و زیستن محتاطانه در سایه امنیت و حمایت آن، منطقی‌ترین راه است. افرادی از این تیپ تفکر، بسیار زیادند و خیلی راحت می‌توان در جامعه امروزی پیدایشان کرد. این‌ها کسانی هستند که مثلا در معامله، وسواس عجیبی در مستندسازی و مکتوب کردن همه چیز دارند و همچنین میل وافری به پیش‌بینی تمامی شرایط غیرمنتظره‌ای که ممکن است بتواند زمانی بازی را به ضرر آن‌ها بچرخاند. حاصل، طبیعتا تیپی از استرس و فشار روانی مداوم، اول از همه برای خودشان است که مبادا همه موارد قید نشده باشد یا مبادا خودشان ناخواسته از مفاد قرارداد، تخطی کنند؟ و در وهله دوم، تیپی از تخریب روابط انسانی است که حاصل نگاه توام با شک زننده‌ای به طرف مقابل شان است. چرا که ناچارا با خود این گفت و گوی درونی را دارند که احتمالا این همان گرگی باشد که همیشه از او ترسانده شده‌ایم. طبیعتا انعطاف‌ناپذیری در روابط و تعاملات، حاصل ناگزیر چنین شرایطی است و نسبت به هر آنچه به زعم خودشان، مغایر با قرارداد، پیش آمده باشد شدیدا برخورد می‌کنند و نتیجه، تحمیل نوعی از فشار در رابطه و زیاد شدن هزینه‌های روانی و اجتماعی آنست. موجودی که هنوز بر سر جبر و اختیار او پس از هزاران سال بحث فلسفی، بحثِ باز هست، موجودی که در ساختار اجتماعی دومینوواری زندگی می‌کند که همه چیز از اختیار خودش خارج می‌شود (درست مثل صف‌های پرازدحام مترو، بی‌آنکه بخواهد، تحت فشار جمعیتی که معلوم نیست نقطه آنومیک آن کجاست، بخشی از نیرویی می‌شود که به جلو رانده شده و به نفرات جلوی خود فشار وارد می‌آورد) چنین موجودی چه‌طور می‌تواند همواره و در هر شرایطی، تن به ساختار صلب قوانینی بدهد که همه چیز را می‌خواهند تحت کنترل داشته باشند؟

حقوق، دانشی مفید و ابزاری لازم برای بشر بوده و هست ولی بحث اساسی آنست که آیا تاکید بر آن‌ و سخت‌گیری در کاربردش (حتی با فرض اینکه امکان‌پذیر باشد) راهگشاست و می‌تواند ما را از اعتماد به یکدیگر و از روابط انسانی و پویایی آن، بی‌نیاز کند؟ می‌تواند آیا جایگزین مناسبی برای احساس بی‌اعتمادی ما باشد؟  آیا اعتماد به واسطه‌ای به نام قانون می‌تواند خلا ناشی از بی‌اعتمادی ما نسبت به یکدیگر را پوشش دهد یا ما همچنان نیازمند اعتماد کردن و مورد اعتماد قرار گرفتن بی‌واسطه نیز هستیم؟ این را نه به عنوان یک نیاز اجتماعی که به عنوان یک نیاز روانی می‌توان مطرح کرد. اگر قانون، وسیله‌ایست که توسط ما وضع شده و بناست ما را به انسجام اجتماعی به عنوان یک هدف برساند، آیا تاکید صرف بر این وسیله، خود مصداق «مراسم‌گرایی»‌ای نمی‌شود که مرتون از آن صحبت می‌کند؟

شرایطی که وسیله در آن بر هدف، برتری پیدا می‌کند و خود، عدم انسجام را به عنوان نتیجه در پی دارد. آیا قوانین به تنهایی می‌توانند ذات متغیر، نسبی و پیچیده جهان اجتماعی را مدیریت کنند؟ آیا محدود کردن جهان اجتماعی به دنیای تصنعی و خشک قوانین، تیپی از ساده‌انگاری مسائل و نیز بی‌احترامی به مقام انسانیت نیست؟ شکل دیگری از آنچه مارکس، از خودبیگانگی نامید نیست؟ آیا ما اسیر ساخته دست خود نشده‌ایم و فراموش نکرده‌ایم که این «ما» بودیم که قانون را ساختیم و قانون قرار بود زندگی «ما» را بهتر کند؟

قطعا یادداشت حاضر، منکر نقش ضروری قوانین در انسجام سازمان اجتماعی جوامع پیچیده امروزی نیست، بلکه اعتراض به رویکردهایی است که در تبیین نقش قوانین، افراط می‌کنند. اعتراض به نگاه عمومیت‌یافته و رایجی است که طبیعت و سرشت بشری را به یکی از ساحت‌های ساخته دست آن یعنی حقوق، تقلیل می‌دهد. اعتماد کردن در شرایط فعلی جهان و نابه‌سامانی‌های امروز جامعه، کار بسیار دشواری است و حق می‌توان داد به همه افرادی که بی‌اعتمادی، بخشی از نگاه آن‌ها به کلیت هستی شده (و قطعا خود نگارنده نیز کاملا از این اتهام، مبری نیست) اما آن‌چه شاید وظیفه انسانی ماست، تلاش برای نپذیرفتن این شرایط است. کمک کردن به خودمان و دیگران که بتوانیم هنوز حس خوب اعتماد کردن و مورد اعتماد قرار گرفتن را به عنوان میراثی از گذشتگان مان حفظ کرده و مثل مشعل روشن المپیک، به نسل بعد منتقل کنیم. وظیفه ما شاید نپذیرفتن طعم ملس زندگی در به تعبیر وبر، قفس آهنین قوانین است و تلاش برای حفظ طعم مطبوع اعتماد که قطعا هنوز خاطره‌ای از آن را در گوشه‌ای از ذهنمان و هنوز در رفتار گذشتگانمان داریم.

اینکه چه‌طور می‌توان از این شرایط خارج شد و اعتماد کرد؟

شاید راه حل ساده‌ای نداشته باشد ولی بدون شک اعتماد کردن را تنها با اعتماد کردن می‌توان آموخت و این میسر نمی‌شود جز در تمرین‌های ساده روزانه.

در تجربه ساده بازی کودکان در پارک و تلاش برای نترساندن آن‌ها از ارتباط با دیگران و حداقل از کودکان دیگر. در کمی منعطف بودن در روابط روزمره و تلاش برای به حساب آوردن مناسبات و روابط انسانی در کنار مستندات حقوقی‌ای که از قضا محکم هم تنظیم شده‌اند... در پرسیدن زمزمه‌وار از خود، در اوج زمانی که وسوسه بی‌اعتمادی داریم: «ایا واقعا نمی‌شود هیچ سطحی از اعتماد را آزمود؟» و نگاه کردن به این موضوع به عنوان وظیفه‌ای انسانی و اجتماعی. مصلحت جمعی، درازمدت و پایدار همه ما در انست که گذشته از مدیریت مراودات موردی و شخصی‌ای که با هم داریم و عموما قرار است صرفا با واسطه قانون کنترل شود، بیاموزیم که به هم اعتماد کنیم.

تلاشی که روان‌شناسان هم سعی دارند از خلال گفتمان مثبت‌اندیشی، ترویجش داده و ما را به آن دعوت کنند...

انسان شناسی و فرهنگ

منتشرشده در یادداشت
چهارشنبه, 29 ارديبهشت 1394 06:05

نشان زرین برای صندوق ذخیره فرهنگیان

صندوق ذخیره فرهنگیان گروه اخبار /

موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان به واسطه سرمایه گذاری در حوزه های تاثیرگذار بر اقتصاد کشور و همچنین سودآوری موثر برای فرهنگیان عضو موسسه، موفق به دریافت دو لوح تقدیر و تندیس زرین برگزیدگان اجلاس در حوزه برترین سازمان تاثیر گذار در سرمایه گذاری های موثر در اجلاس متخصصان و روسای بانک، بیمه، بورس و شرکت های تاثیرگذار در اقتصاد کشور (باینکس) شد.

موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، بانک صادرات، بانک شهر، بانک انصار، بیمه پارسیان، بانک قوامین، شرکت سرمایه گذاری توسعه ملی و بانک مهر اقتصاد از مهم ترین موسسات برگزیده این اجلاس بودند.در این اجلاس شهاب الدین غندالی مدیر عامل موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، به پاس موفقیت در توسعه و بالندگی و بر اساس نتایج بررسی نظرسنجی لوح تقدیر دریافت کرد.

براساس شاخص ها و استانداردهای اعلام شده از سوی دبیرخانه این اجلاس و ارزیابی های صورت گرفته، صندوق ذخیره فرهنگیان موفق به دریافت نشان زرین برترین سازمان تاثیر گذار در سرمایه گذاری های موثر شد.

به گزارش روابط عمومی موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، دریافت گواهی اعتبار و کیفیت سازمان بین المللی ICS Group موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان همچنین با شایستگی کامل، گواهی اعتبار و کیفیت سازمان بین المللی اعتباربخشی ICS Group در حوزه سرمایه گذاری را دریافت کرد.

میرزابابا مطهری نژاد دبیر کل اجلاس، با بیان این که نظارت بر عملکرد کیفی سازمان ها باید از طریق سازمان های مردم نهاد انجام شود، گفت: رضایت مندی مشتریان هدف نهایی تولید کنندگان و ارایه دهندگان خدمات است، اما این امر باید از سوی نهادهای بیرونی پایش شود و تحقق این امر جز با نظارت مردمی از طریق سازمان های مردم نهاد میسر نیست.

وی همچنین افزود: اعطای گواهینامه اعتبار به سازمان ها براساس معیارها و ضوابط بومی و بین المللی است. دبیرخانه توسعه صنایع ملی ایران که به عنوان یک سازمان مردم نهاد در راستای بازبینی و هم اندیشی مشترک بخش دولتی و خصوصی عهده دار امر نظر سنجی، بازبینی کننده و تعامل کننده با این دو بخش در روند بهبود فضای کسب و کار و توسعه صـنایع مذکور است با همکاری نهاد اعتبار بخشی ICS Group در سال های اخیر به چندین نهاد برتر ایرانی نشان زرین و گواهی کیفیت اعطا کرده است.دومین اجلاس متخصصان باینکس با همکاری موسسه اعتبار سنجی آلمانی با حضور بانک ها و موسسات مالی عمده کشور در مرکز همایش های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران برگزار و از برترین های این حوزه تقدیر شد.

منتشرشده در اقتصاد
چهارشنبه, 29 ارديبهشت 1394 05:46

جامعه‎ي سالم از ديدگاه حضرت سليمان

دکتر فرشاد علی یاری حضرت سليمان از خردمندترين انسان‎هاست ، وي جانشين حضرت داوود و يكي از چهار فرزند او است كه براساس روايات اسلامي خداوند حكم نبوّت را به او داده است وليكن كتاب مقدس او را يك پادشاه مقتدر معرفي مي‎كند. خداوند آدمي و ديو و مرغ را همچون لشكريان فرمانبردار او كرد. جلال، شكوه و عظمت او مشهور است. عزيز‎الدين نسفي عقل را در بدن آدمي همانند سليمان مي‎داند كه چون اسير ديو شهوت گردد، ديو بر تخت مي‎نشيند و سليمان كمر به خدمت او مي‎بندد. اما اگر سليمان بر ديو تسلط يابد مي‎تواند او را به فرشته تبديل كند و از او كار بكشد. خداوند در رؤياي شبانه بر وي ظاهر شده فرمود: اي سليمان هرچه مي‎خواهي بخواه كه به تو عطا خواهد شد. آن حضرت خواهش بسيار عالي كرد و حكمت را طلب كرد و خداوند متعال دولت و احترام را نيز بر آن افزود. بنابر كتاب مقدس سلطنت سليمان چهل سال طول كشيد. همان‎گونه كه هر انساني از جهان هستي، جامعه و پديده‎هاي اجتماعي، باورها و اعتقاداتي دارد بدون شك حضرت سليمان از اين قاعده مستثني نيست. بنابراين نگارنده‎ي مقاله بر آن است تا افكار، عقايد و باورهاي حضرت سليمان را از كتاب امثال، جامعه و غزل‎هاي سليمان بيرون بياورد و با استفاده از سخنان وي جامعه‎ي حضرت سليمان را ترسيم نمايد.

مهم‎ترين اصلي كه در سخنان حضرت سليمان مشاهده مي‎شود حكمت است. وي شاهرگ حيات جامعه را حكمت و دانايي مي‎داند و بيان مي‎كند كسي كه حكمت و ادب را خوار مي‎شمارد احمق است و به جوانان چنين نصيحت مي‎كند كه نصيحت پدرت را بشنو و از تعليم مادرت روي‎گردان مشو. زيرا سخنان ايشان مانند تاج و جواهر، سيرت تو را زيبا خواهند ساخت. (امثال، باب يك آيه‎ي 7، 8 و 9)

حضرت سليمان نجات جامعه را در حكمت مي‎داند و معتقد است كه ناآگاهي، افراد جامعه را از پاي درخواهد آورد و جامعه را در بلا و مصيبت و در ناامني فرو خواهد برد. وليكن اگر حكمت و دانايي در جامعه رشد پيدا كند و همچون درخت تنومند گردد. در اين صورت است كه عدالت، انصاف و صداقت بر جامعه حاكم خواهد شد به طوري كه چنين مي‎فرمايد: اگر به سخنانم گوش بدهي، خواهي فهميد كه عدالت، انصاف و صداقت چيست و راه درست كدام است (امثال، فصل دوم، آيه‎ي 9).

حضرت سليمان فوايد حكمت را در جامعه به شرح ذيل بيان مي‎كند؛

1- مردم جامعه در كمال لذّت و شادي زندگي خواهند كرد

2- شرارت و بدي از جامعه رخت خواهد بست

3-حقّه‎بازي و نادرستي در جامعه جايگاهي نخواهد داشت

4- محبّت و دوستي وخوشبختي در جامعه همچون طلاي ناب خودنمايي خواهد كرد 

5- حكمت به انسان زندگي خوب و طولاني، ثروت و احترام مي‎بخشد 

6- حكمت تاج عزّت و افتخار را بر سرانسان خواهد نهاد 

7- حكمت عدالت و انصاف را در قضاوت به دنبال خواهد داشت

8- حكمت عمر را زياد ميكند ولي درمقابل حماقت انسان را خوار و ذليل مي‎كند.

حضرت سليمان انسان دانا و آگاه را انسان سالم مي‎داند پس هرچه كه آگاهي و حكمت در جامعه بيشترشود جامعه سالم تر خواهد بود برهمين اساس دركتاب«تائوته چينگ» چنين آمده است كه؛

«هركس صاحب فضيلت گردد، به كودكي شيرخوار مي‎ماند كه هيچ گزنده‎ي زهرناك او را نخواهد گزيد و هيچ درنده‎ي خون‎خوار او را نخواهد دريد و هيچ مرغ شكاري او را صيد نتواند كرد زيرا كه او داراي قوت «تائو» است و به حيات ابد نايل گرديده هرچند بدن او شايد بپوسد و زايل گردد، ولي نفس او جاويدان زنده مي‎باشد.» (تاريخ اديان، جان بي‎ناس، ص 351)

حكمت زماني كه در جامعه حاكم شود صلح و دوستي و محبّت افزايش پيدا مي‎كند، مقرّرات و قوانين در جامعه به خوبي اجرا مي‎شود و سرقت، دزدي، تجاوز و هرگونه اعمال ناشايست به مراتب كاهش مي‎يابد.

حضرت سليمان شاخصه‎هاي انسان سالم را كه منجر به جامعه‎ي سالم مي‎شود به شرح ذيل بيان مي‎كند:

1- دوري از كينه و نفرت؛

2- دوري از پرحرفي؛ كه انسان را به سوي گناه مي‎كشد.

3- خداترسي؛ كه باعث مي‎شود انسان گناه نكند و انسان در كمال آرامش و آسايش زندگي كند.

4- درستكاري و دوري از دروغ؛ چرا كه حضرت سليمان بيان مي‎كند: از دهان درست‎كاران غنچه‎هاي حكمت مي‎شكفد، اما زبان دروغ‎گويان از ريشه كنده خواهد شد. (امثال، باب 10 آيه‎ي 31)

5- دوري از تقلّب و كلاه‎برداري؛ كه افراد متقلّب و كلاه‎بردار امنيت اقتصادي، سياسي، اجتماعي و غيره را به هم مي‎زنند. در اين صورت جامعه به سوي هرج و مرج كشانيده مي‎شود و فقير، فقيرتر و غني، غني‎تر مي‎گردد.

حقوق افراد جامعه ناديده گرفته مي‎شود و جامعه بيمار مي‎شود. پس بايد تلاش كرد تا ريشه‎هاي تقلب و كلاهبرداري در جامعه خشكانده شود و صداقت و يكرنگي هم‎ چون گلهاي زيبا شكوفا شود و به جامعه طراوت خاصي ببخشد.

6- دوري از تكبّر؛ غرور و تكبر باعث سرافكندگي افراد جامعه مي‎شود و زمينه‎هاي بيمار بودن جامعه را فراهم مي‎كند. چنان‎كه حضرت سليمان در اين باره مي‎فرمايد: غرور منجر به هلاكت مي‎شود و تكبّر به سقوط مي‎انجامد. بهتر است انسان متواضع باشد و با ستم‎ديدگان بنشيند تا اين‎كه ميان متكبّران باشد و درغنايم آنان سهيم باشد (امثال، باب 16 آيه 18 و 19) بنابراين افراد جامعه لازم است كه فروتن و متواضع باشند بر همين اساس است كه شاعر مي‎گويد:

افتادگي آموز اگر طالب فيضي     هرگز نخورد آب زميني كه بلند است

7- امين بودن افراد جامعه؛ به طوري كه افراد امين اسرار را در دل خود مخفي نگه مي‎دارند و زمينه‎هاي اختلاف و نزاع و درگيري را در جامعه به وجود نمي‎آورند. اگر همه‎ي افراد جامعه امين باشند ديگر نيازي به دستگاه عريض و طويل قوه قضائيه و نيروي انتظامي و غيره نيست. در چنين جامعه‎اي مردم اصول را مي‎فهمند. درد يكديگر را حس مي‎كنند و خدا را حاكم بر خود مي‎دانند. اوامر الهي را اجرا مي‎كنند و منشأ خير و بركت براي جامعه باشند. به طوري كه سخنان اين افراد ديگران را زنده مي‎كنند و بركت خداوند شامل حال آن‎ها خواهد شد. امنيت حاكم بر جامعه مي‎شود و مردم در چنين جامعه‎اي در كمال آسايش و آرامش زندگي خواهند كرد. نظم بر جامعه حاكم مي‎شود و خردمندان حاكم چنين جامعه‎اي خواهند بود.

8- سخاوت و بخشندگي؛ سخاوت و بخشندگي كه موجبات كاميابي افراد را فراهم مي‎كند و ديگران از اين عمل پسنديده در جامعه بهره‎مند خواهند شد. اگر افراد ثروتمند و غني بخشنده باشند و دست فقير و بي‎نوايي را بگيرند باعث اقتدار ساختار اجتماعي مي‎شود و اين عمل انعكاسي از سنن فوق طبيعي يا الهي است و نتايج اين عمل پسنديده به خود شخص بخشنده و سخاوتمند مي‎رسد. بر همين اساس قرآن كريم تأكيد مي‎كند كه اگر يك دانه بخشش كنيد هفتاد دانه از آن مي‎رويد. حضرت سليمان نيز بر همين اعتقاد مي‎باشد چنان‎كه در امثال مي‎فرمايد: هستند كساني كه با سخاوت خرج مي‎كنند و با اين وجود ثروتمند مي‎شوند؛ و هستند كساني كه بيش از اندازه جمع مي‎كنند امّا عاقبت نيازمند مي‎گردند. (امثال، باب 11، آيه‎ي 24)

9- وفاي به عهد؛ كه يكي از شاخصه‎هاي انسان سالم مي‎باشد. حضرت سليمان در اين ارتباط مي‎فرمايد: خدا كساني را كه به قول خود وفا مي‎كنند دوست دارد، ولي از اشخاص بدقول بيزار است. (امثال، باب 12، آيه‎ي 12) وفاي به عهد اعتماد را در جامعه افزايش مي‎دهد و همين موضوع سبب اقتدار و عزّت جامعه مي‎شود. خداوند همواره از انسان مي‎خواهد كه به عهد خود وفا كند و در اين صورت است كه جامعه شكوفا مي‎شود و هيچ‎گونه نيرنگ، بدي، ناصداقتي و ‎… نمي‎تواند در جامعه نقشي داشته باشد بلكه همه‎ي افراد جامعه به يكديگر اعتماد مي‎كنند و مرزهاي سياسي، اقتصادي و ‎… ديگر معنايي ندارد چرا كه همه در عهد خود با خداوند و جامعه وفادارند و همه همديگر را درك مي‎كنند. نزاع و درگيري جايگاهي نخواهد داشت و آرامش بر جامعه حكم‎فرما خواهد شد. چرا كه تمام بدبختي‎ها و گرفتاري‎ها حاصل بي‎اعتمادي و بي‎قولي مي‎باشد.

10- راستي و صداقت؛ حضرت سليمان (ع) مي‎فرمايد: بهتر است انسان فقير باشد و با صداقت زندگي كند تا اين‎كه از راه نادرست ثروتمند شود. (امثال، باب 19، آيه‎‏ي 1) حضرت سليمان نتايج صداقت و راستي را به شرح ذيل بيان مي‎كند:

الف) به زندگي رونق مي‎دهد؛

ب) سخنان خوب درست‎كاران،

ديگران را احيا مي‎كند؛

ج) سعادت را به انسان عرضه مي‎دارد؛

د) راستي انسان را از تنگنا رهايي مي‎دهد؛

هـ) شخص درست‎كار از حيات برخوردار مي‎شود اما آدم بدكار به سوي مرگ مي‎رود؛

و) دروغ انسان را در دام گرفتار مي‎كند ولي راستي و صداقت موجب رهايي مي‎گردد؛

ز) صداقت انسان را حفظ مي‎كند در صورتي كه بدي انسان را به نابودي مي‎كشاند.

دروغ، ذلّت و خواري را به دنبال دارد. اگر ما دروغ بگوييم تن به خواري و ذلّت داده‎ايم و از خداوند دور شده‎ايم و در اين صورت است كه آرامش درون مان را از دست مي‎دهيم و شادي را هرگز نخواهيم ديد. صداقت و راستي مشكلات انسان را برطرف مي‎كند به طوري كه انسان راستگو شكست‎ناپذير است. صداقت و راستي مانع پيروي انسان از هواي نفس مي‎شود. و به دنبال هوا و هوس نمي‎رود. شهوت‎راني نمي‎كند و خود را خدمتگزار ديگران مي‎داند. اگر انسان صادق باشد به دنبال آن جامعه سالم و صادق خواهد بود. اگر راستي و صداقت در جامعه جاري شود امنيت و آسايش همچون باران رحمت انسان‎ها را زنده مي‎كند و شرارت و بدي جايگاهي نخواهد داشت.

11- فعّاليت و پركاري؛ تلاش و كوشش گنج گران‎بهايي است كه جامعه را احيا مي‎كند به گونه‎اي كه فقر و تنگدستي در جامعه‎ي پويا و پرتلاش معنا نخواهد داشت. آدم تنبل آن‎چه را كه آرزو مي‎كند به دست نمي‎آورد امّا شخص كوشا كامياب مي‎شود. (امثال، باب 13، آيه‎ي 4) تلاش و كوشش از شاخصه‎هاي جامعه‎ي سالم است. به طوري كه در تمام اديان الهي توصيه به كار و كوشش شده است به طوري كه امام صادق (ع) در اين باره مي‎فرمايد: كسي كه براي خانواده‎اش كار و كوشش مي‎كند مانند رزمنده‎اي است كه در راه خدا جهاد مي‎كند. پيامبر گرامي اسلام نيز دست پينه بسته كارگران را مي‎بوسيد. حضرت سليمان مي‎فرمايد: راه آدم تنبل با خارها پوشيده است و اين يعني خواري، ذلّت و بدبختي. پس بنابراين هرچه افراد يك جامعه بيشتر تلاش كنند آن جامعه سالم‎تر خواهد بود.

12- محبّت و مهرورزي؛ حضرت سليمان مي‎فرمايد: درست‎كار و مهربان باش تا عمر خوشي داشته باشي و از احترام و موفقيّت برخوردار شوي. (امثال، باب 21، آيه‎ي 21) اگر محبّت و مهرورزي در بين افراد جامعه رواج پيدا كند، انسان‎ها از زندگي خود لذّت مي‎برند و شاد خواهند بود. غم و غصه نگراني و اضطراب ديگر جايگاهي نخواهد داشت. با محبّت كينه، نفرت، حسادت و خصلت‎هاي بد ديگر از جامعه رخت برخواهد بست. در چنين جامعه‎اي همه احساس مسئوليّت مي‎كنند. به يك‎ديگر عشق مي‎ورزند و ديگران را بر خود مقدم مي‎دانند و از غرور و تكبّر دوري مي‎كنند بر همين اساس حضرت سليمان مي‎فرمايد: هرگاه پادشاهي مهربان و درست‎كار و دادگستر باشد، سلطنتش پايدار مي‎ماند. (امثال، باب 20، آيه‏ي 28)

محبّت به ديگران يعني احترام به جامعه، قانون، مقررات و اين‎كه ديگران را بر خود ترجيح دهيم و در اين صورت است كه جامعه به موفقيت خواهد رسيد. و نيز حضرت سليمان در اين ارتباط مي‎فرمايد: نان خشك خوردن در جايي كه محبّت هست، بهتر است از غذاي شاهانه خوردن در جايي كه نفرت وجود دارد.

13- رهبري خردمندانه براي جامعه؛ حضرت سليمان معتقد است كه: بدون رهبري خردمندانه، ملّت در زحمت مي‎افتد. اما وجود مشاوران زياد امنيت كشور را تضمين مي‎كند. (امثال، باب 11، آيه‎ي 14)

جامعه‎ي ايده‎آل و سالم جامعه‎اي است كه رهبري آن را انسان كامل و خردمندي به عهده داشته باشد. چنين جامعه‎اي دچار معضلات، انحرافات و آسيب‎هاي اجتماعي نمي‎گردد چنان‎كه سعدي در اين ارتباط مي‎فرمايد:

چه غم ديوار امت را كه دارد چون تو پشتيبان

                                             چه باك از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتيبان

پادشاه عادل يا همان رهبر خردمند همانند سايه‎ي خدا بر روي زمين مي‎باشد. بر همين اساس رهبر خردمند بايد صاحب اقتدار باشد نه فقط قدرت. چرا كه اقتدار به معناي پذيرش داوطلبانه است.

حضرت سليمان جامعه را همانند ارگانيزم زنده‎اي مي‎داند كه هر عضوي وظيفه و كاركرد مشخّصي دارد. اين ساختار اجتماعي براي هركدام از اعضايش بسته به جايگاه آن‎ها كاركرد ويژه‎اي را به وجود مي‎آورد و ارگانيزم زنده بايد اعضايش سالم باشد و در صورتي مي‎تواند سالم باشد كه شاخصه‎هاي فوق را داشته باشد. حضرت سليمان با بهره‎گيري از گفتار متضاد واقعيت‎هاي زندگي اجتماعي را جلوه‎گر مي‎سازد به گونه‎اي كه مي‎فرمايد: خبرچين هرجا مي‎رود اسرار ديگران را فاش مي‎كند، ولي شخص امين اسرار را در دل خود مخفي نگه مي‎دارد. وي جامعه‎ي سالم را جامعه‎اي مي‎داند كه حكمت و دانايي و تمام خصلت‎هاي نيك همچون راستي، صداقت، مهرباني، كار، فعّاليت و غيره بر آن حاكم باشد و از ناصداقتي، اضطراب، پريشاني، ترس و ‎… به دور باشد.

جامعه‎ي آرماني حضرت سليمان سراسر حكمت، معرفت و دانايي است و افراد آن حكيمانه زندگي مي‎كنند و با كمال لذّت و خوش‎حالي و بدون هيچ چشم‎داشتي معرفت و دانايي را به ديگران هديه مي‎دهد. در اين جامعه ظلم؛ ستم، رشوه، دزدي، ربا و ‎… معنا و مفهومي ندارد.

منابع و مآخذ:

1- امثال سليمان، كتاب مقدس، بي‎تا.

2- جامعه‎ي سليمان، كتاب مقدس، بي‎تا.

3- غزل غزل‎هاي سليمان، كتاب مقدس،‌ بي‎تا.

4- گلستان سعدي، محمدعلي فروغي، انتشارات امير كبير، تهران،1361.

5- تاريخ‎ جامع اديان، جان بي‎ناس، ترجمه‎ي علي‎اصغر حكمت، انتشارات اميركبير.


ارسال مطلب برای سخن معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

عالی - 6.3%
خوب - 6.5%
تاثیر چندانی نداشته است - 29%
رتبه بندی فقط به ایجاد نارضایتی بیشتر معلمان و تبعیض درون سازمانی انجامیده است - 58.2%

مجموع آرا: 414

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور