اخیرأ طرحی تحت عنوان رتبه بندی معلمان به تصویب هیأت محترم وزیران رسیده است، که طبق اظهارات مسئولین ارشد وزارت محترم آموزش و پرورش، بن مایه و هدف اصلی از اجرایی ساختن آن، واداشتن و سوق دادن معلمین عزیز و زحمتکش به سمت انجام کار پژوهشی و تحقیقی در حوزهٔ مرتبط شغلی، جهت پویایی بیشتر و ارتقاء کیفیت و افزایش بهره وری در امر مقدس تعلیم و تعلم میباشد.
مخلص کلام در این ارتباط، اینکه طبق اظهارات این مسئولین عزیز، همانا معلمتر کردن معلمان هدف اصلی این طرح میباشد که البته ناگفته نماند که به نظر میرسد تصویب آن نیز تا حدودی از پی درخواستهای مکرر فرهنگیان محترم از چندی قبل، مبنی بر افزایش حقوق و مزایای دریافتی شان، جهت افزایش قدرت خرید و برابری در مقابل نواسانات ناشی از جهش دائمی و رو به جلو تورم باشد.
طرح، همانند سایر طرحهای دیگری که در این چند سالهٔ اخیر به زیبایی و ظرافت خاصی تدوین و تصویب و به زیبایی هر چه تمام تری مجلد شده و جهت ابلاغ و اجراء آماده گردیده است، طرح بسیار جالب، امیدوار کننده و در عین حال آرمان گرایانهای است و فعلأ در چارچوب و چهارگوشه ی برگههای آچار به خوبی قامت راست نموده و پیش میرود و تمام زوایای پیدا و پنهانش واکاوی و مشخص خواهد گشت.
اکنون هم که در آستانهایم، پیشاپیش همه چیز مهیاست تا عن قریب وارد مدینهٔ فاضلهٔ کیفیت آموزشی و سرزمین گل و بلبل علمی که در ذهن متصور آن هستیم بشویم و اما یک چیز...و آن اینکه به نظر میرسد و بیم آن میرود که این نیز مثل بعضی از قبلیها، به هنگام پیاده سازی از روی اوراق بر محور واقعیت و فضای موجود، جور در نیاید و متروک بماند و اثری را که خواهانیم در برنداشته باشد.امید که هر چه باشد اینگونه نباشد.!
این بیم از آنجا بیشتر رخ مینماید که از همین ابتدا واکنشهایی را درجامعهٔ مشمول، بدین شرح بروز داده است:
1 - به نظر میرسد آنها (ما معلمین) ! از اینکه دولت افزایش حق و حقوق طبیعی شان را که برای سایر کارمندان اتوماتیک وار به تبعیت از افزایشات تورمی است، منوط و مشروط به بi دست آوردن یک سری رتبه و انجام فعالیتها و تکلیف معلم و شاگردی کرده که خود مبدع آنند، و در واقع از اینکه از سیاست هویچ و چماق استفاده کرده، رنجیده خاطر شده و چینی نازک عواطف شان ترک بر داشته است.
2- معلمتر شدن دیگر چه موضوعی است؟ مگر قشر زحمتکشی که تاکنون و قبل از این در این چند سالهٔ اخیر در سرما و گرما، روز و شب وگاه و بیگاه به اقصی نقاط دور افتادهٔ این مرز و بوم پروانه وار پر کشیدهاند و در آتش غوطه خوردهاند و قلندر وار تیغ بر سر کشیدهاند و خود را همرنگ و فدای فرزندان این سرزمین کردهاند، تلاشی درجهت معلمتر شدن نبوده و ازاین باب چشم داشتی داشتهاند که حال منتظر پاداش باشند؟ و اگرمنظور از معلم ترشدن، فنیتر شدن و تکنیکیتر شدن معلم در امور شغلیاش باشد - که منظور هم همین است - به نظر شما غم نان اگر میگذاشت و این پرندهٔ دوّاردرسطح شهر، فرصتی و مجالی مییافت، برای تحقق این امرلحظهای فروگذار میکرد؟
۳ - مگر بانکیها، نفتیها، بهداشتیها، آلومینیومیها، فولادیها و سایرین که به طور طبیعی به خاطر افزایش تورم هرساله مزایایشان افزایش یافته و مییابد به واسطهٔ این است که مثلأ:
بانکیها بانکیتر میشوند!
نفتیها نفتیتر میشوند!
بهداشتیها بهداشتیتر میشوند!
آلومینیومیها براقتر میشوند!
و یا فولادیها آبدیدهتر میشوند!
نه!
بلکه حق طبیعی آنهاست که ناچارأ به تناسب تورم هرساله جیب شان پف بکند! معلم هم یکی از همینها، مگر غیر از این است!
۴ - بعید به نظر میرسدحداقل ۸۵ هزار تومان (کمترین رتبه) و حداکثر ۳۰۰ هزارتومان (بالاترین رتبه که اصلأ دست یافتن به آن هم به این راحتیها نیست) در مقابل افزایش حداقل ۴۵۰ و حداکثر۸۰۰هزار تومانی بانکیها، پولی باشد که بتواند معلم فرورفته تا بنا گوش در قرض، که حداقل تا ۵ سال آینده خودرا پیش فروش کرده و زمان کسبی و معیشتی خود رابه صاحبان اجناس قسطی از دست داده است را بتواند مجاب کند تا راضی شود ایستگاه تاکسی و میدان شهر را رها و پشت میزهای سخت و خشن کتابخانهها قوز کند برای معلمتر شدن و بدست آوردن مبلغی ناچیز آنهم با هزار منّت و اما و اگر و احتمال که آیا بدهند یا ندهند!
5 - معلمتر شدن خرج دارد! آری خرج! معلم نخواسته و نخواهد خواست تا چک سفید امضاء برایش درب منزل ببرند، بل که او خواستار حقوق و مزایایی در حدّ رفع حوائج و نیازهای روزمره و تکریم استحقاقی خود است.
آنچه آمد گلایهای بود و بس!
امید که خاطری را آزرده نساخته باشد!
دعا میکنیم به درگاه خداوند متعال و از پی این دعای خیر هم تمام تلاش خود را نیز صادقانه به کار میگیریم که ان شاءالله این طرح به خوبی اجراءگردد، حتی اگر از این حیث هم چیزی به ما نرسد!
چرا که معلمیم و آموختهایم که خود را باید فدا کرد تا دیگران بمانند!
و این حقیقت معلمی ست!
فرارو
نظرات بینندگان
ادمه دارد
حق فرزند مطيع و مودب خود را به فرزند خشن مى دهد تا اورا ساكت كند و سروصدا را بخواباند و در طول تاريخ ديده شده مظلومان هميشه موجب جرى تر شدن ظالمان مى گردند
البته شايد مثال مودبانه و ملموسى نباشد ولى متاسفانه در حال حاضر بگونه اى شده كه معلمين به افرادى قانع ، صرفا دنبال معنويات ، بدور از هرگونه آرزوهاى مالى و مادى و تقريبا شبيه يك " مرتاض " تعبير مى شوند و جالب است كه اين موضوع به برخى از فرهنگيان نيز القا و جزء باور آنها و يا حداقل مسولين آنها شده است و حتى وقتى بودجه را تقسيم مى كنند ته كيسه هرچه ماند با سلام و صلوات و ساز ودهل تقديم معلم مظلوم مى كنند و اين مطلب به جامعه نيز تسرى يافته كه كاسبها هر جنسى باد كرده را براى معلمين با كلى تبليغات دروغين كنار مى گذارند (بنجل فروشى )
ادامه دارد
ويا اولياء دانش آموزان درروز معلم ويا اعياد در صندوقچه خانه شان مى گردند و اجناس بدر نخور ، پيراهنهاى گشاد ، روسرى هاى بدرنگ ، تقويم هاى تاريخ گذشته و ربع ربع ربع سكه را كه گاهى قلابى هم از كار در مى آورد با هزار ادا و اصول تقديم معلم مى كنند كه باعث بسى تاسف است
واين موارد و هزاران موارد گفته نشده كه بدليل رعايت شان معلمين عزيز و ادب از ذكر آنها خوددارى ميگردد نشات گرفته ازرفتار مسولين و بزرگان جامعه با اين فرزندان مودب و سربزير است و بخاطر همين ظلم مضاعف و " دومينويى " است كه تا " ثريا مى رود ديوار كج"!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هیچ سازمانی رو. ندیدم مثل آموزش و پرورش که نیروی صاحب تالیف. که دستی به قلم و پژوهش دارد را کنار بگذاره و نیروهای کم سواد و کم تجربه را به صرف آشنا داشتن پست بدهد.
فقط باید آشنا داشته باشی.... پدرت ,برادرت آبدارچی اداره و وزارتخانه هم باشه کارت راه میفته, اما اگر ده تا مقاله کتاب و ترجمه تو رزومه ات باشه بدون آشنا و پارتی راه به جایی نمی بری, حتی برا گرفتن یک ابلاغ ساده
موش و گربه بازی با معلمان کافیست.....................
معلمی هستم معلم زاده نوه ی یک معلم و خواستم بگویم در این وادی تا بوده سیاهی بوده و تاریکی و ما معلمین محکومین ابدی به رنج و خجل بودن در پیشگاه زن و فرزندانمان...
هیچ امیدی نیست
آن کس که میفهمد را فرمان نبرند
این شب تاریک همچنان گرمای زندگیمان را سردتر می کند
و حتی کور سوی نور شمعی از برای روشن شدن خانه هامان نیز نیست...
متعجبم که چرا بی خود دست و پا میزنیم وقتی دستی به سویمان دراز نخواهد شد
فرد مورد نظر نه تخصص و نه توانایی دارد فقط نیروی آقای زنگنه و مطیع امر اوست.
1- بازگو کردن مشکلات و کمبودهای جامعه به مسئولین مملکتی نتیجه بخش است 2- احساس می کنم افرادی مثل من قادر به بهبود وضعیت خود نیستند 3 - فکر می کنم افرادی مثل من در تعیین بسیاری از رخدادهای زندگی خود نقشی ندارند.4- افرادی چون من دستمان به جایی بند نیست و حرفمان به گوش مسئولان نمی رسد 5- شهروند عادی هم می تواند بر تصمیمات دولت تأثیر بگذارد 6- در برخورد با تحولات کشور احساس ناتوانی می کنم. 7 - فکر می کنم مقامات و مسئولین کشوری به نظرات افرادی مثل من احتیاجی ندارند. 8- رأی دادن تنها راهی است که افرادی مثل من از طریق آن می توانند نظر خود را درباره چگونگی اداره امور توسط حکومت بیان کنند. 9- آن قدر در زندگی خود گرفتارم که نمی توانم به سیاست فکر کنم.