زندگی گاه در اشکال هندسی باز و بسته بر آدمی نمایان میشود. به عنوان مثال، گاه به شکل یک مارپیچ باز همچون جاده یا رودخانهای در میان شیارها و پستی بلندیهای کوه و دشت ظاهر شود، و گاه به شکل یک دایرة بسته. من اخیراً شکل گرد پیچ در پیچ آن را تجربه کردهام. زیرا، پس از سالها دوباره در کوچهای مقیم شدهام که چند سال از بهترین دوران تحصیلیام را در آن سپری کردم. این روزها، هر بار که از کنار در چوبی آبی رنگ قدیمی مدرسة سابق و کتیبة جدیدش میگذرم، به خودم میگویم: دنیا واقعاً گرد است، و اتفاقاتاش هم یک چرخه است، مثل چرخة فصول.
فصل گرم امتحانات فرا رسیده است، و من وقتی دانشآموزان مضطرب، بیخیال و سرخوش راهی سوی مدرسه، امتحان، و سرنوشت را میبینم، گویی نوجوانی خودم را نظاره میکنم. واقعاً عجیب است، با این که بیش از سی سال از آن دوران میگذرد، اما عواطف و خاطراتم آن قدر با قدرت نزدم حاضر میشوند که گاه از حضور زندهشان میترسم. چطور ممکن است با گذشت این همه سال آنها هنوز با من باشند؟ تا حالا کجا بودند؟ آیا در اعماق دستنایافتنی ناخودآگاه مدفون بودند، و با زلزلهای ناگهانی دوباره به سطح آگاهی آمدهاند؟ یا در تونلهای حلقوی و متداخل زمان سفر میکردند، و برحسب تصادف دوباره آنها را ملاقات میکنم؟
در نگاه اول و در ظاهر، مدرسة محبوبام در سفرش در طول زمان چندان تغییری نکرده است. زیرا، سازمان میراث فرهنگی با چسباندن یک کتیبه به سر درش، بیگانگان را از دستاندازی بدان منع کرده است. اما در نگاه دوم و در باطن، گویی اتفاقاتی رخ داده است. پس از چند ماه رفت و آمد در کوچة قدیمی مدرسه، ناگهان متوجه چیزی میشوم که در نگاه اول متوجه آن نشده بودم. مدرسه گویی در محاصره است. اطراف مدرسه پر شده از ساختمانهای جدید چند طبقة دانشکدهها و پژوهشکدههای دانشگاههای سرشناس تهران که با قامت بلندشان بر مدرسة کوتاه قامت قدیمی ما سایه انداختهاند. از قضا، من نیز ساکن یکی از آنها شدهام. با رسیدن فصل جدید، و رفت و آمدهای جدید، حلقة محاصره را بهتر مشاهده میکنم. مدرسه محبوب من واقعاً در محاصره دانشگاه و سوداگران آن است. با رسیدن موسم امتحانات، کوچه پر شده از صدای موتور سیکلتهای حامل دعوتنامههای دلالان و سوداگران دانشگاه؛ پیکهای «سرنوشت» که دانشآموزان را با بستههای پر زرق و برق رنگی جلب، و به سوی آیندهای روشن در یک دانشگاه رویایی دعوت میکنند. اما، واقعاً عجیب است. چرا این دعوتنامهها و پیکهای سرنوشت، مرا به یاد دعوتنامه و پیک آن شهر بازی کذایی در قصة پینوکیو میاندازند؟ این تداعی از کجا سرچشمه میگیرد؟ چه شباهتی میان آن شهربازی کذایی و دانشگاه رویایی آیندهساز ما وجود دارد؟
باید بگویم، روایتی که میخواهم تعریف کنم، قبلاً در جایی دیگر و جمعی دیگر تعریف کردهام، اما با رسیدن موسم امتحانات، و آغاز تحرکات مهاجمان و بیگانگان عرصة تربیت، دوست دارم برای معلمان خوانندة سخن معلم نیز آن را تعریف کنم.
داستان از این قرار است که،
روزی دوستی در گرماگرم بحثی از من پرسید: «كي و تحت چه شرايطي مدرسه و يادگيريهاي مدرسهاي شيرين و جذاب ميشود؟» و «كي و چگونه آدمها به واقع تبديل به يادگيرندگان مادامالعمر ميشوند؟» دوست داشتم همان موقع بيدرنگ به او پاسخ میدادم: آنگاه كه توانستيم استقلال و تماميّت هريك از مقاطع تحصيلي را به رسميت بشناسيم و مقاطع پايينتر را از زير ساية شوم مقاطع بالاتر خارج كنيم. اما با خود گفتم، بايد سر فرصت و با برانگيختگي بيشتر، یادداشتی را بدين ادعا اختصاص بدهم. سرانجام بهانهاش فراهم شد. زیرا چیزی نگذشت که در كوران رقابتي كه انگار پاياني براي آن متصور نبود، قرار گرفتم، و مسئلة كهنهام دوباره تازه شد. منظورم "مسئلة رقابت" است. بهدليل قرار گرفتن در كوران مسابقهای ديگر، به اندازة كافي برانگيخته شدم كه بتوانم ضمن پاسخ به پرسشهای آن دوست، در باب تجربة خودم از رقابت بنويسم.
برایش نوشتم، جديترين رقابت دوران ما كنكور بود. منظورم كنكور دانشگاه است، نه كنكورهاي نوظهور مقاطع مختلف تحصيلي براي ورود به اين دبستان خوب يا آن دبيرستان استثنایی. در دوران ما، جديترها، سوم دبيرستان جداً به فكر رقابت جدي زندگي تحصيليشان ميافتادند، و جديها نيز سال آخر به تكاپو ميافتادند. اما امروزه شاهد آنيم كه پدران و مادران و مدارس دورانديش از ابتدايي به فكر دانشگاه بچهها هستند.
اغلب، لطیفهها در خاطرم نميمانند، اما از بس برخي رخدادهاي تربيتي روزگار ما مسخره به نظرم ميرسند، اين يكي به دلم نشست و در خاطرم ماند. در جایی اطلاعیة طنزی خواندم بدین مضمون: مادران و پدران دورانديش بشتابيد! از هماكنون ميتوانيد نوزادان خود را به كانون ... بسپاريد! زيرا كانون ... سرانجام موفق شد، پس از سالها زايشگاههايي در كنار آموزشگاههايش تأسيس كند، و به آرزوي شما پدران و مادران دورانديش جامة عمل بپوشاند.
تجربه و آگاهي من از عارضة رقابت در نظام تربيت به سالهاي تحصيل فرزندم بازميگردد؛ وقتي كه يك لنگه پا و بهتزده در آستانة يك مدرسة غيرانتفاعي ايستاده بودم و از طريق آیفون به سؤالات مشروط معاون مدرسه جهت گشودن در مدرسه براي ثبت نام پاسخ ميدادم؛ سؤالاتي از اين قبيل كه تحصيلاتتان چقدر است؟ و شغل خودتان و همسرتان چيست؟ سرانجام با قانع شدن خانم معاون در آن مدرسة خوب منطقة سه تهران به رويم گشوده شد، اما من هرگز از آن عبور نكردم. به ياد دارم، آن قدر متلاطم و آشفته شده بودم كه اتومبيلام را همانجا رها كردم و براي به دست آوردن آرامش ذهني و گرفتن تصميم درست، پياده به خانه بازگشتم. بايد بار ديگر با خودم ميجنگيدم، پس همين كار را كردم. سرانجام توانستم در برابر آرزوها و هوسهاي مادرانة خودم و سرزنشهاي تمامنشدني خانوادهام مقاومت كنم، و دست فرزندم را بگيرم و در يك مدرسة راهنمايي دولتي نامنويسي كنم. عزم جدي داشتم كه از اين طريق، او را از آسيبهاي رقابتهايي حفظ كنم كه فكر ميكردم، برخي مدارس و در صدر آنها مدارس غيرانتفاعي، آگاهانه يا ناآگاهانه ترويج ميكردند.
خوشبختانه، فرزندم همانند من، به دليل مصون ماندن از عوارض رقابت، زندگي تحصيلي آرام و نسبتاً شادي را سپري كرد، البته نه تا آن حد كه هرازگاهي چون مادرش دلش براي مدرسه تنگ شود. يكي از مهمترين پيامدهاي اين تصميم آن بود كه از شانس معاشرت با دوستان شاد خيرخواه و نه رقيبان مضطرب بدخواه برخوردار شد.
سالها بعد، وقتي صحبت به ميان آمد و از علت تصميم ناگهاني آن روز برايش گفتم، رفت و نظرات دوستان مدرسهاش و ديگران را آورد و برايم خواند. همگي آنان از دوران تحصيلشان در آن مدرسة كذايي یا مدارس كذايي مشابه آن، و كارهاي غيراخلاقي همكلاسيها (بخوانيد رقيبان!) در موسم رقابت و هنگام امتحانات به عنوان كابوس و خاطرات بد تحصيلي ياد كرده بودند.
به گمانم، مهمترين ويژگي مدرسة ما كه من گهگاه دلتنگاش ميشوم، تجربة يادگيري در كنار دوستان بود، نه در كنار رقيبان. پررنگترين خاطرة مدرسة ما، خاطرة دوستيهاي به دور از رقابتها، شيطنتها و دسيسهچينيهاي مرسوم اين روزگار است.
بهخوبي به خاطر ميآورم كه موسم امتحانات، بيش از اوقات ديگر از همديگر سراغ ميگرفتيم تا با صحبت كردن و خنديدن و مسخره كردن درسهاي سخت و معلمان سختگير بر اضطرابهايمان غلبه كنيم، نه آن كه دسيسه كنيم، رقيب را مشغول كنيم يا در شب امتحان جزوههايش را بدزديم، تا مبادا بيشتر درس بخواند و نمرهاش بالاتر شود (از اعترافات يك دانشآموز دبيرستاني در فيسبوك).
مهمترين ويژگي مدرسة ما، شانس يادگيري از معلمان بلندپرواز و بي قيد و بندي بود كه چندان در قيد رساندن ما به دانشگاه نبودند. معلم جبر و مثلثاتمان به ما نميگفت: اين فرمول را در كلة پوکتان فرو كنيد، چون آناليزها نشان ميدهد، اين فرمول جزو سؤالات پرتكرار است، و هر دو سال يكبار در آزمونهاي نهايي يا در كنكور سراسري تكرار ميشود، بلكه خودش را پاي تختة كلاس هلاك ميكرد تا ما نيز بتوانيم چيزي را مشاهده كنيم؛ چيزي كه احتمالاً او در آن فرمولهاي رياضي ميديد و ما نميديديم.
ميخواست ما نيز همچون او رياضيات را كشف كنيم و با زيباييهاي دنياي رياضيات با همة نظم و آشفتگيهايش آشنا شويم. در مدرسة ما بهندرت واژة تفرقهافكنانة "نخبگان" بر زبان اهالي مدرسه جاري ميشد، نميدانم! شايد در ميان خودشان يا در دلشان آن را تكرار ميكردند. از جاهاي ديگر خبر ندارم، اما معلمان بيقيد و بند مدرسة ما زياد در قيد گروهبندي دانشآموزان براساس تلاششان و برچسب زدن به آنها نبودند؛ برچسبهايي چون "نخبه" و "عادي". همه چيز برايمان مثل يك راز باقي ماند. معلم محبوبمان هرگز به ما نگفت، فوقتلاشگريم يا تلاشگريم يا نيازمند كمك.
نميدانم، شايد او نيز مثل ما، شازده كوچولو را خوانده بود و ميدانست: "زبان سرچشمة سوءتفاهمهاست" و ممكن است با نخبه خواندن یک نوجوان اسير غرور نوجواني در يك كلاس چهل و دو نفره، يكي صعود كند و چهل و يكي سقوط! شايد، در ذهناش يك ساختار بينقص افقي را تصور ميكرد، مثل آرايش پرواز پرندگان مهاجر. حتماً همينطور است، زيرا اكنون كه از اينجا به فعاليتهايش مينگرم، بهخوبي ميتوانم مشاهده كنم، چطور خودش به دليل تجربة راه، همانند سردستة پرندگان مهاجر در نوك پيكان قرار گرفت، و دانشآموزان با فواصل مختلف در يك ساختار افقي به دنبال او سفر آغاز كردند؛ سفر به سرزمين ناشناختة رياضيات. او با شايستگي همة ما را به مقصد نه، بلكه به رياضيات وارد كرد.
همچنين بهخوبي به خاطر دارم، پدر و مادرهاي كمتحصيلاتمان، در انجمن اوليا مربيان گرد هم ميآمدند، پول روي هم ميگذاشتند، دستمزد معلمان استثنايي مدرسه براي ساعتهاي فوقالعادة روزهاي تعطيل را ميپرداختند تا فرزندانشان در كنار يكديگر پيشرفت كنند، نه همانند والدين نخبه و تحصيلكردة امروزي كه از پرداخت و كمك به مدرسة دولتي به اين دليل طفره ميروند كه مبادا كلاسهاي فوقالعادة باكيفيت با استادان مجرب برگزار شود و رقيبان در شرايط برابر با فرزندشان درس بخوانند، و تهديدي براي آيندة وي گردند (به گفتة مدير يك دبيرستان دولتي در مصاحبه با من، وقتي از دلايل عدم مشاركت شايستة اوليا براي كمك به ارتقا كيفيت مدرسه سخن ميگفت).
حال اگر از من بپرسيد: كي و چگونه آدمها به واقع تبديل به يادگيرندگان مادامالعمر ميشوند؟ پاسخ ميدهم:
• آنگاه كه ذهن و فكر و هوششان از بند اين رقابتها، اضطرابها و ترفندها براي به جايي رسيدنها و درواقع به هيچجا نرسيدنها رها شود. وقتي كه سیاستگذاران، مسئولان، مدعيان و متخصصان تربيت، واقعاً به تربيت براي خير انسان و جستجوي بيپايان آن بنگرند، و استقلال و تماميّت مقاطع ابتدايي و متوسطه را براي دستيابي و تحقق مراتبي از آن به رسميت بشناسند.
• آنگاه كه معلمان رهيده از قيد و بند انتظارات مسئلهدار جامعه قادر شوند، همانند برخي معلمان آزاده و بيقيد و بند مدرسة ما با توسل به لطائفالحيل معلمي (نه فقط به پشتوانة دانش، تخصص و فن) لذت فهم و يادگيري خاص هر مقطع را فارغ از تشويش رساندن دانشآموزان به مقاطع ديگر، در همان فرصتهاي خاص مقطعي كه دانشآموزان را در اختيار دارند، به آنها بچشانند.
• آنگاه كه باور كنيم، ميتوان مدرسه را بدون هيچ لطمهاي به آيندة بچهها از سايهسار دانشگاه خارج كرد. فكر ميكنم، مادامي كه ابر ضخيم تيرة دانشگاه بر مدرسه سايه انداخته است، و معلم با نگراني به آسمان گرفته و باراني مدرسه مينگرد، به بچهها اجازة بيرون رفتن و تنفس در هواي آزاد يك مدرسة واقعاً ابتدايي را نميدهد. بچهها از كمترين حقوق خود يعني شاد زيستن در مدرسه محروماند، و بايد در كلاس بمانند، تست بزنند، و مسائل كتابهاي سبز و آبي و قرمز و مشكي فلان كانون را براي تضمين آيندة مبهم خود حل كنند.
منظورم از «مدرسة واقعاً ابتدايي»، مدرسهاي است كه كلاس رياضياتاش فقط به اين دليل مضحك كه تا اطلاع ثانوي دانشگاه شريف مهمتر از دانشگاه تهران و بقية جاهاست، مهمتر از زنگ تاريخ و انشاء نيست. زنگ تفريحاش واقعاً زنگ بازي و وسطي و جيغ و شادي و يادگيري از انواع ديگر است، نه وول زدن در حياطهاي فسقلي غيراستاندارد آموزشي، تا 15 دقيقة استاندارد آمادگي مجدد مغز براي كلاس علوم يا رياضي سپري شود.
بنابراين، با توجه به شرايط حاكم، ميتوان پيشبيني كرد كه امكان اين كه دانشآموزان به يادگيرندگان مادامالعمر بدل شوند، بسیار کم است. زيرا وضعيت امور حاكي از آن است كه آنها از لذت يادگيري محروم و از مدرسه بيزارند، و صرفاً از سر اجبار و تكليف چيزهايي به نام ادبيات و علوم و رياضي ياد ميگيرند -البته اگر بتوان آن را يادگيري خواند- تا به جايي كه بايد برسند، رسانده شوند. ما نيز از وضعيت امور و اين شرايط ناآگاه نيستيم. اگر به مقالات رجوع كنيد، متوجه ميشويد كه
• بهخوبي آگاهيم، كميّت بر كيفيّت غلبه دارد، حتي آنگاه كه با شامورتيبازي ارزشيابي كمّي كيفي ميشود، و اگر به تيغ نقد برهنهاش كني، ميبيني همان كمّي است كه به رداي كيفي درآمده است؛ درست مثل تحقيقات تربيتيمان (لطيفة معروف دلمه و كوفته).
• بهخوبي آگاهايم كه براي مدارس، دلالت پديدة انفجار دانش، منفجر كردن مغز دانشآموزان شده است. بهخوبي آگاهايم كه برنامة درسي در برخي مدارس به جاي آن كه در خدمت غايات تربيت باشد، ملعبة دست سياستمداران، سوداگران تربيت، و پدران و مادران به اصطلاح دورانديش است كه "دور"شان دورتر از نوك دماغشان نيست.
• بهخوبي آگاهايم كه به جاي آن كه كارايي و اثربخشي را در لذتبخشتر كردن يادگيري جست و جو كنيم، آن را در گنجاندن مواد بيشتر در ذهن دانشآموزان، در كمترين زمان ممكن، و با كمترين هزينه ممكن جستجو ميكنيم. شيوههاي جديد و در حال شيوع يادگيريمان، بيشتر اسارت و كنترل را تداعي ميكند تا آزادي را. از آزمایشگاه تحقيقات يادگيريمان، هر روز بري ميرسد، تازهتر از تازهتري ميرسد. به عنوان مثال، موجوداتي عجيبالخلقه به نام "پشتيبان" بيرون آمده است كه گويا وظيفة جديشان تماسهاي مستمر روزانه براي پيگيري پيشرفت تكاليف دانشآموزان در منزل، مهماني و مسافرت است؛ و وظيفة راستينشان يادآوري اين است كه او همواره تحت نظارت و اسير مدرسه تا رسيدن به دانشگاه است.
آري، ما همة اين كارها را با آگاهي براي تضمين آيندة دانشآموزان انجام ميدهيم، آگاهانه با نيت خير، آنان را در نظام تربيت به عوارض «رقابت» مبتلا ميكنيم، رقابتي كه تا پايان عمر دست از گريبانشان برنميدارد، و به همان اندازه كه موجب تنزل انگيزههاي سالم يادگيري در دوران دانشآموزي است، موجب تنزل انگيزة يادگيريهاي مادامالعمر، و تلاش و كار شرافتمندانه در دوران بزرگسالي است.
آري، چه خوشمان بيايد چه نيايد، ما تا مغز استخوان به سم رقابت آلودهايم، و آگاهانه در نظام تربيت كودكان را به سم رقابت آلوده ميكنيم. در نتیجه، اگر سخن از خير تربيت است، من هيچ خيري در ساختاري كه مقاطع در آن، فقط و فقط، پلة رسيدن به مقاطع بالاترند، نميبينم.
هيچ زيبايي و خيري در معماري پلكاني آن مشاهده نميكنم.
پس، چه بهتر و چه خيرتر كه واژگونش كنيم.
* پژوهشگر و عضو انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران
در یک سیستم اگر ارتباط بین بدنه ی کاری و مدیریت به صورت دائمی و سیستماتیک وجود نداشته باشد، رفته رفته به استبداد رای و گسست درون سیستمی می انجامد.
در نظام آموزش پرورش ایران ساختار هرم مدیریت سیستم به صورت از بالا به پایین شکل گرفته است. به همین دلیل بدنه آموزش و پرورش که همان معلمان هستند ،هیچ گونه ارتباط ارگانیک با نظام مدیریتی و تصمیم سازی ندارند. این موضوع باعث شده است مدیریت آموزش و پرورش هرجند از بین خود همکاران فرهنگی نصب شوند ولی به دلیل اینکه از بالا به پایین چیده شده اند، معلمان خود را هیچ گاه دخیل در آن نمی دانند. . مدیریت آموزش و پرورش به صورت سلیقه ای ایده ها و تفکرات خود را پیاده می کند که در بسیاری از موارد مورد نقد جدی همکاران قرار گرفته است. البته نقدهایی که عموما راه به جایی نمی برد.
با توجه به حساس و استراتژیک بودن نقش این وزارت خانه در ساختن نسل آینده کشورباعث تاسف بسیار است که تصمیم سازی های این وزارت خانه بسیار مهم منحصر به جمعی باشد که با بدنه ی هشتصد هزاری تحصیل کرده ی خود ارتباط ارگانیک و سیستمی ندارد و از افکار و نظرات آن ها به صورت سازمان یافته بی بهره است.
شایسته آن است که آموزش و پرورش راه کارهایی را برای بهره بردن از افکار و اندیشه ها و تجربیات این جمع چندصد هزار نفری فرهیخته و تحصیل کرده بیاندیشد،تا همچنان که شاهد بوده و هستیم ، تصمیمات کلان در زمینه ی نظام آموزشی، محتوای کتب درسی ،نحوه ی ارزشیابی از دانش آموزان و همکاران فرهنگی ... توسط افراد معدودی صورت نگیرد .
یکی از راهکارها ، شورایی شدن آموزش و پرورش می باشد. این شورا در هر شهرستان با رای مستقیم نماینده دبیران مدارس ( البته مدارسی که بزرگ هستند و دبیران زیاد دارند دو یا سه نماینده ) تشکیل می شود و اعضای آن می تواند به طور مثال پانزده نفر باشد . وظیفه ی این شورا انتخاب رییس آموزش و پرورش شهرستان و نظارت بر عملکرد مدیریت شهرستان و همچنین تشکیل جلسات در هر سه ماه با حضور معلمان آن شهرستان و مدیریت آموزش و پرورش و بحث و بررسی پیرامون مشکلات آموزشی و پرورشی و رفاهی آموزش و پرورش شهرستان می باشد. انتخاب مدیران مدارس نیز بایستی با پیشنهاد مدیریت شهرستان و تصویب شورای شهرستان باشد.
در سطح استانی نیز چنین شورایی بابد شکل بگیرد . شورای استان از بین شوراهای شهرستانی و با انتخاب مستقیم شوراهای شهرستان خواهد بود. این شورا نیز می تواند پانزده عضو داشته باشود و وظیفه ی آن انتخاب و برکناری مدیر کل و نظارت بر عملکرد ایشان و تصمیم سازی ها در سطح اداره کل استان است . این شورا نیز هرسه ماه در اداره کل با حضور مدیریت استان و شهرستان ها تشکیل جلسه داده و به بحث و بررسی پیرامون مشکلات و معضلات آموزشی و پرورشی و رفاهی آموزش و پرورش استان خواهد پرداخت .
در سطح وزارت خانه نیز شورایی متشکل از مثلا هفتادو پنج نفر از اعضای شورا های استان ها که با رای مستقیم شوراهای استانی، شکل می گیرد . البته بسته به جمعیت استان ها تعداد سهمیه هر استان در این شورا فرق می کند و هر استان حداقل یک نماینده در این شورا خواهد داشت . وظیفه ی آن معرفی وزیر به رییس جمهور که ایشان او را به مجلس معرفی کند ، نظارت بر کار وزیر و برکناری وزیر از اختیارات این شورا می باشد . از دیگر اختیارات این شورا تعیین راهبرهای کوتاه مدت و بلند مدت برای آموزش و پرورش می باشد . اعمال تغییرات در نظام آموزشی و کتب درسی نیز از اختیارات این شورا خواهد بود. البته این تغییرات در کمیته های تخصصی انجام پذیرفته و نهایتا به تصویب شورا خواهد رسید. این شورا نیز هرسه ماه در وزارت خانه تشکیل جلسه خواهد داد و با حضور وزیر و معاونین ایشان به بحث و بررسی مسائل و مشکلات موجود در آموزش و پرورش خواهند پرداخت . همچنین در تابستان هر سال شوراهای استانی و شورای وزارتی و مسئولین وزارت خانه به اتفاق گرد هم آمده و به بحث و بررسی و انتقال نظرات شوراهای استان به سطح وزارت خانه خواهند پرداخت.
مطمئنا با توجه به منتخب بودن اعضای این شوراها از سوی معلمان ، در درجه اول ارتباط بین بدنه ی آموزش و پرورش و مدیریت آن ارتباطی سیستماتیک و دو سویه خواهد بود. ثانیا سلایق سیاسی و گروهی جای خود را به انتخاب مستقیم و شایسته گزینی خواهد داد . ثالثا این شوراها چون در بین جامعه معلمان حضور دارند و به صورت مستقیم از مشکلاتی که در مدارس وجود دارد آگاهند و به صورت مستقیم از نظرات همکاران فرهنگی استفاده می کنند و آن ها را به مدیریت انتقال می دهند. مجموع این ها باعث می شود جامعه فرهنگیان ،سیستم مدیریت را از صدر تا ذیل را از خود دانسته و با همدلی و علاقه بیشتر به امر مهم تعلیم و تربیت نسل آینده بپردازند.
به امید آن روز
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
مدیر آموزش از راه دور آموزش و پرورش گفت: برخی از مراکز مهارتی برای جذب مشتری از تبلیغاتی مانند «دیپلم فوری» استفاده می کنند که از طریق دستگاه قضائی با این مراکز برخورد کردیم.
گودرز شاهمرادیدرباره جعل مدارک تحصیلی در آموزش از راه دور، اظهار کرد: جعل مدارک تحصیلی از ناهنجاری های اجتماعی است که بر اساس نیاز جامعه همچون تب مدرک گرایی شکل می گیرد.
وی افزود: جعل مدارک تحصیلی خارج از نظام آموزش و پرورش صورت می گیرد و به مدرسه و آموزش و پرورش ارتباطی ندارد.
مدیر آموزش از راه دور وزارت آموزش و پرورش تصریح کرد: ما تقاضای رسیدگی جدی از سوی قوه قضائیه در این مورد را داریم.
وی تاکید کرد: جعل مدارک تحصیلی در آموزش و پرورش و آموزش از راه دور صحت ندارد و قانون با جعل برخورد خواهد کرد.
شاهمرادی تصریح کرد: آموزش از راه دور نظارت خود کنترلی، تخصصی و عالی دارد که ۳ بار در یک نیم سال از مدارس انجام می گیرد که میزان تخلفات در این مدارس را به حداقل رسانده است.
وی با بیان اینکه هیچ یک از مراکز مهارتی مدرسه آموزش از راه دور نیست ادامه داد: یکی از مشکلات ما این است که برخی از مراکز مهارتی از تبلیغاتی همچون دیپلم فوری برای جذب مشتری استفاده می کنند که از طریق دستگاه قضائی با این مراکز برخورد کردیم.
شاهمرادی با تاکید بر اینکه در مدارس آموزش از راه دور دیپلم فوری صادر نمی شود، تصریح کرد: شرایط مدارس آموزش از راه دور همانند شرایط مدارس عادی است و باید دانش آموزان به سختی مراحل را طی کنند تا دیپلم بگیرند.
به گفته وی، آزمون های مدارس آموزش از راه دور در مدارس دولتی که توسط ادارات آموزش و پرورش مشخص شده با نظارت کامل برگزار می شود.
مهر
گروه اخبار/
حسرت مدرسه، شاید فقط یکی از دردهای کودکان کار و بازمانده از تحصیل باشد اما حسرتی است که دولت قول داده بود از دل این کودکان برداشته شود. براساس آمار پارسال 156 هزار کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد اما آمارهای غیررسمی عددی بالای سهمیلیون را نشان میدهد. این آمار نشان میدهد تعدادی از دانشآموزانی که بین شش تا 17 سال دارند یا اصلا رنگ مدرسه را نمیبینند یا اینکه به هر دلیلی مجبور میشوند مدرسه را ترک کنند. بسیاری از دانشآموزان به دلیل فقر مجبور به ترک مدرسه میشوند، با این حال علیاصغر فانی در روزهای ابتدای وزارتش قول داده بود عدالت آموزشی بین تمامی دانشآموزان برپا خواهد شد و دیگر هیچ دانشآموزی از تحصیل که جزء حقوق اولیه شهروندی است، محروم نخواهد شد اما این قول محقق نشده است.
ابتدای سال تحصیلی 94-93 معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش از جستوجوی خانهبهخانه در سطح کشور برای شناسایی دانشآموزان بازمانده از تحصیل برای بازگشت به مدرسه خبر داد اما با این وجود، 65 درصد فرزندان خانوادههای فقیر کشور به دلیل فقر توان ادامه تحصیل را ندارند. پیش از این علیاصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش هم وعده داده بود در این سال تحصیلی کودک بازمانده از تحصیل وجود نخواهد داشت، ادعایی که با واقعیت سازگار نیست. او در پاسخ به این تناقض و در گفتوگو با فرهیختگان گفته بود: «برای شناسایی و کمک به کودکان بازمانده از تحصیل که بیشتر آنها جزء کودکان کار هستند هماهنگیهایی را با وزارت تعاون، کار و امور اجتماعی انجام دادهایم و در همین راستا اعتباراتی را برای این کار پیشبینی کردهاند. وزارت آموزش و پرورش هم همکاریهای لازم را انجام میدهد تا بتواند از امکانات وزارت تعاون، کار و امور اجتماعی استفاده کند و کودکان کار بازمانده از تحصیل را شناسایی کند اما ما تنها بهعنوان سازمان آموزشی میتوانیم فعالیتهای خود را انجام دهیم در حالی که دانشآموزان بازمانده از تحصیل مشکلات دیگری دارند که اگر حل شود تحصیل آنها آسانتر خواهد شد.»
نیاز کودکان کار به کسب درآمد و پول قسمتی از مشکلات آنهاست که به گفته وزیر آموزش و پرورش «خارج از اختیار وزارت آموزش و پرورش» است. البته فانی ابراز امیدواری کرده است «با هماهنگی با وزارت تعاون به تدریج مشکل کودکان بازمانده از تحصیل حل شود» اما این را هم یادآوری کرده که «کودک کار غم نان دارد و باید در اولین قدم غم نان او را از بین برد.»
نانآوران کوچک بیسواد هستند
نمونهای از مشکل کودکان کار و بازمانده از تحصیل در گفتههای اسکندر لطفی، معلم مریوانی نمود پیدا میکند. به گفته او، امسال 400 دانشآموز مریوانی به دلیل نداشتن پول به مدرسه نمیروند. او در اینباره به فرهیختگان میگوید: «حدود 100 دانشآموز ابتدایی و300 دانشآموز راهنمایی و دبیرستان امسال برای سال تحصیلی جدید ثبتنام نکردهاند که فقر و نبود امکانات کافی آنها را وادار به ترک تحصیل کرده است.» به گفته لطفی، بزرگترین آرزوی بسیاری از این دانشآموزان درس خواندن است که هیچوقت به آن نمیرسند.
آمار دانشآموزان دختر و پسر هم در این باره متفاوت است. براساس آماری که لطفی ارائه میکند، به دلیل فقر فرهنگی برخی خانوادهها یا اینکه دختران باید برای ادامه تحصیل به روستای دیگر یا به مدارس شبانه بروند، دخترها بیشتر از پسرها مجبور به ترک تحصیل میشوند. به گفته او، این موضوع درباره پسرها فرق دارد چراکه هر پسر در خانواده روستایی حکم نانآور خانواده را دارد و وقتی به مدرسه برود خانوادهها هم از درآمدی که از کار کردن فرزندشان به دست میآید، محروم میشوند. ضمن اینکه پسرها باید خرج تحصیلشان را هم بدهند و به همین دلیل اغلب پسرها تنها مقطع ابتدایی را میتوانند بخوانند و بعد از آن باید به دلیل فقر خانوادگی وارد بازار کار شوند.
به گفته او، در مریوان بیش از 35 هزار دانشآموز وجود دارد که در هر سال تعدادی از این دانشآموزان به دلیل فقر نمیتوانند به تحصیل خود ادامه دهند.
او معتقد است: «اگر مسئولان برای دانشآموزان روستایی امکانات و بودجه در نظر بگیرند میتوان بسیاری از این دانشآموزان را به چرخه تحصیل بازگرداند.» این همان قولی است که وزیر آموزش و پرورش در آغاز به کارش به همه اعلام کرده و این روزها تبدیل به آرزویی برای کودکان بازمانده از تحصیل شده است.
روزنامه فرهیختگان
گروه اخبار /
پس از شروع به کار صفحه آموزش و پرورش در سایت « جماران » به مدیریت آقای دکتر رضا نهضت ( از اعضای شورای نویسندگان سخن معلم ) و نیز صفحه « مدرسه » در روزنامه « اعتماد » به مدیریت خانم « شهیندخت میان دشتی » ( از اعضای شورای نویسندگان سخن معلم ) که روزهای چهارشنبه هر هفته منتشر می شود ؛ این بار " صفحه معلم " به مدیریت خانم " فرخنده قربانی مقدم " ( از اعضای شورای نویسندگان سخن معلم ) در روزنامه آفتاب یزد و در روزهای شنبه منتشر خواهد گردید .
« گروه سخن معلم » این حضور ارزشمند و با اقتدار فرهنگیان و معلمان را در عرصه رسانه ها تبریک گفته و امیدوار است تا جامعه فرهنگی کشور از " فرهنگ شفاهی " فاصله گرفته و با حضور مستمر و تاثیرگذار خود در رسانه ها و افکار عمومی ، آموزش و پرورش و معلمان را به مساله روز جامعه و دغدغه نخست مسئولان و برنامه ریزان تبدیل نمایند .
پایان پیام/
اصفهان
از نظر فرانسوآ لانتوم و کریستوف حلو مدرسه و شاغلین آن امروزه با « دوره ای دست و پنجه نرم می کنند که در آن ویژگی ها و شرایط شاخه های مختلف اجتماعی دائما درحال تغییر و تحول هستند.» این دو جامعه شناس در تحقیق خود، سه حالت مختلف حرفه ی آموزگاری را توصیف می کنند : شروع ، تسلط و انصراف. در مرحله ی اول میل به انجام کار مورد علاقه...
هفته ملی بدون دخانیات با شعار جهاني "مقابله با قاچاق مواد دخاني" و شعار ملي "زندگي بدون دخانيات، حقي براي همه" از ۴ تا ۱۰ خرداد در ایران برگزار میشود. آخرین روز هفته، روز جهانی بدون دخانیات (World No Tobacco Day) است. در سال ۱۹۸۷ سازمان بهداشت جهانی روز ۳۱ ماه میبرابر با ۱۰ خرداد، را روز جهانی بدون دخانیات اعلام کرد. در این روز از همه خواسته میشود که ۲۴ ساعت از مصرف انواع دخانیات خودداری کنند. هدف، جلب توجه همگان به خطر گسترش و زیانهای ناشی از مصرف دخانیات و بررسی راهکارهایی برای جلوگیری از مرگ و میر ناشی از آن است.
سازمان بهداشت جهانی (WHO)، برای موضوعات مهمی مانند اهدای خون، بیماری سل، مالاریا، هپاتیت و ایدز روزهای خاص اعلام کرده است. قرار گرفتن خطر مصرف دخانیات در کنار خطرات ناشی از بیماریهای ایدز و هپاتیت و سل و مالاریا، نشانه جدی بودن و گستردگی خطر مصرف دخانیات است. سالانه حدود ۶ میلیون نفر بر اثر استفاده از دخانیات میمیرند و ده درصد آنها به خاطر "دود دست دوم" ناشی از مصرف دیگران جان خود را از دست میدهند.
حسین آذریپور عضو کمیته سیاستگذاری ستاد کشوری قانون کنترل دخانیات در آبان ۹۳ به خبرگزاری فارس گفت: "در حال حاضر ۲۵ درصد از مردان و ۴ ممیز ۵ درصد زنان، قلیان و سیگار مصرف میکنند." وی در مورد مصرف دخانیات درمیان دانشآموزان گفت: "شیوع مصرف سیگار در بین دانشآموزان کشور خیلی بالا نیست و بیشتر [افراد] سایر انواع مواد دخانی که بیشتر قلیان است را مصرف میکنند." آذریپور اضافه کرد: "در رابطه با قلیان باورهای غلطی وجود دارد، خانوادهها تصور میکنند مصرف آن بیخطر است چرا که دود از آب رد میشود. در حالی که... آب در قلیان اثری روی ترکیب دود قلیان نمیگذارد." به گفته آذریپور بعضی والدین برای نزدیکی به فرزندانشان به آنها قلیان تعارف میکنند!
مصرف قلیان در کودکان باعث اعتیاد به نیکوتین میشود و چون راه اندازی قلیان سخت است، مصرف کننده به سمت مصرف مواد سهلالوصول مانند سیگار تغییر جهت میدهد. عضو کمیته... کنترل دخانیات در این خصوص گفت: "پیشبینی میشود طی سالهای آینده مصرف قلیان به دلیل اعتیاد به نیکوتین، به مصرف سیگار تبدیل شود."
به گزارش خبر آنلاین بر اساس نتایج پژوهشی در سال ۹۱ که توسط دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام شده، در یک جامعه آماری ۴۵۲۳ نفری، ۶۴ درصد دانش آموزان پسر و ۴۳ درصد از دختران مصرف قلیان را تجربه کردهاند. مطابق این پژوهش از هر ۱۰ دانش آموز سه نفر تجربه کشیدن سیگار را داشتهاند.
به گزارش خبر آنلاین نتایج تحقیق دیگری در در دانشگاه تربیت معلم تهران منتشر شده که در میان جامعه آماری ۴۴۷ نفری دانش آموزان کرجی ۵۷ درصدگفتهاند که حداقل یک بار در طول عمر خود یک نوع ماده شامل سیگار، قلیان، مشروبات الکلی، و سایر مواد را امتحان کردهاند. مهرزاد حمیدی، معاون تربیت بدنی و سلامت وزیر آموزش و پرورش در آذر ماه سال گذشته با رد آمارهای ارائه شده در باره اعتیاد دانش آموزان گفت: "پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش مسئولیت شیوعشناسی دخانیات و مواد مخدر را در آموزش و پرورش عهده دار است."
وزارت آموزش و پرورش یکی از ۱۲ عضو اصلی ستاد مبارزه با مواد مخدر است. با این حال بر سر آمار دانش آموزان معتاد با ستاد مبارزه با مواد مخدر اختلاف نظر دارد. سال هاست که بر سر آمار یک درصدی دانش آموزان معتاد بین آموزش و پرورش و ستاد مبارزه با مواد مخدر اختلاف و بگو مگو جریان دارد، در حالی که بر اساس نتایج دو پیمایشی که در بالا بیان شد. ابعاد مساله فراتر از یک درصد است. آمار یک درصدی مبنای دقیقی ندارد و معلوم نیست نتیجه کدام پیمایش و چه جامعه آماری است. گاهی گفته میشود یک درصد کل دانش آموزان و گاهی از یک درصد دانش آموزان راهنمایی و متوسطه سخن میگویند. اخیرا هم یکی از مسئولان ستاد مبارزه با مواد مخدر گفت: "یک درصد دانشآموزان مقطع دوم متوسطه کشور مواد مخدر مصرفکننده میکنند."
در یک میزگرد تلویزیونی شبکه ۲ سیما که پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ۹۴ پخش شد، حمید صرامی نماینده ستاد مبارزه با مواد مخدر با اشاره به اینکه سن ۱۵ سالگی سن شیوع و تجربه مصرف در کشور است گفت: "۳۳ درصد دانش آموزان در یک تحقیق مواد گفتهاند که یکی از اعضای خانوادهشان سیگاری است. ۵ درصد دانش آموزان گفتهاند یکی از اعضای خانوادهشان معتاد است. ۴درصد گفتهاند، دوستان حشیشی داشتهاند. ۵ درصدگفتهاند که دوستان آنها مصرف کننده تریاک هستند... در سال ۸۱ نیم درصد از دانش آموزان مقطع راهنمایی و دبیرستان گرایش به مواد مخدر داشتند و در سال ۹۰ این میزان به یک درصد رسیده، یعنی زمینههای خطرپذیری، فشار مصرف، گروه همسالان و مصرفهای یک باره، زیاد شده."
مسعود کیایی نماینده آموزش و پرورش در این میزگرد با غیر قابل قبول خواندن آمار یک درصد دانش آموز معتاد که از سوی ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام شده گفت: "این آمارها بیشتر از طریق مطالعات شیوعشناسی به دست میآید و آمارهای دقیقی برای سنجش میزان اعتیاد نیست. این مطالعات بُعد مصرف، تمایل، زمینه، دسترسی و مانند آن را میسنجد و مجموع اینها را به عنوان فاکتور خطرپذیری اعلام میکند. این آمارها با فرض دقیق بودن، برای سنجش اعتیاد نیستند، بلکه برای سنجش خطرپذیری است." سخن نماینده آموزش و پرورش در این میزگرد دقیقتر بود. از روی شواهدی مانند آمار والدین معتاد نمیتوان به طور قطع گفت که چند درصد دانش آموزان معتاد هستند.
رکورد غیر دقیقترین اظهار نظر هم متعلق محمداسماعیل افشار عضو هیاتمدیره جمعیت مبارزه با استعمال دخانیات است که در خطبه پیش از نماز جمعه این هفته تهران با استناد به سخنان دبیر یکی از دبیرستانهای کشور گفت: "این دبیر عنوان میکرد که در کلاس درس مشاهده کردم دانشآموزان از زیر میز موادی را رد و بدل میکنند، بنابراین یک روز با همراهی مدیر مدرسه، کشوهای دانشآموزان را بررسی کردیم که تعداد سیگار به دست آمد و حتی سر برخی از سیگارها کنده شده و داخل آن حشیش جاسازی شده بود." این گونه اظهار نظرها پایه علمی ندارد ضمن اینکه فاقد جنبه آموزشی است.
این اشکال به آموزش و پرورش وارد است که در تهیه آمار آسیبهای اجتماعی کوتاهی کرده و زمینه را برای حدس و گمان آماده میکند. ظاهرا آموزش و پرورش خطر را پذیرفته اما نه درهای وزارتخانه را به روی محققان میگشاید و نه برنامهای جامع و علمی برای برخورد با این پدیده دارد.
مدیرکل آموزش وپرورش شهر تهران از اختصاص سالانه یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان بودجه برای پیشگیری از اعتیاد در مدارس تهران خبرداد. حصور ۳۶۰ مدرس روانشناسی جهت پیشگیری از اعتیاد در مدارس از جمله برنامههای این اداره کل است. اسفندیار چهاربند گفت: "آموزش والدین و کارمندان آموزش و پرورش و برگزاری جشنواره جوان سالم دو برنامه درجهت پیشگیری از اعتیاد است." در شهر تهران ۱۷۰۰ مدرسه متوسطه دوره اول و دوره دوم دایر است که در ۳۸۰ مدرسه فعالیتهای پیشگیرانه از اعتیاد انجام میشود. به گفته آقای چهاربند این مدارس عمدتا در محلات آسیب پذیر واقع شدهاند.
پدیده مصرف الکل، دخانیات و مواد مخدر در بین نوجوانان همه کشورها وجود دارد. در کشورهای توسعه یافته آمار آسیبهای اجتماعی در مدارس سالانه از سوی مراکز تحقیقاتی تهیه و توسط مراجع ذیربط رسما اعلام میشود و دعوایی هم بر سر کم و زیاد بودن آمار صورت نمیگیرد. به عنوان مثال در آماری که توسط دانشگاه میشیگان امریکا تهیه و توسط موسسه ملی سوء مصرف مواد مخدر این کشور منتشر شده، درصد مصرف الکل، سیگار، ماری جوانا و... در مدارس در سال ۲۰۱۴ اعلام شده است.
مطابق این پژوهش در سال گذشته میلادی، ۱ممیز۴ درصد دانش آموزان کلاس هشتم و ۳ ممیز ۲ درصد دانش آموزان کلاس دهم و ۶ ممیز ۷ درصد دانش اموزان کلاس ۱۱ و ۱۲، روزانه سیگار مصرف کردهاند. هر چند مصرف سیگار نسبت به سالهای قبل کاهش داشته اما روشهای دیگر مصرف تنباکو در میان دانش آموزان در حال افزایش بوده است. مصرف قلیان در میان دانش آموزان کلاس ۱۲ به ۲۲ ممیز ۹ درصد رسیده است. در سال گذشته ۹ درصد دانش آموزان کلاس هشتم و ۲۳ ممیز ۵درصد دانش آموزان کلاس دهم و ۳۷ ممیز ۵ درصد دانش آموزان کلاس ۱۲ گفتهاند که در یک ماه گذشته مشروب الکلی مصرف کردهاند. ۶ ممیز ۵درصد دانش آموزان کلاس ۸ و ۱۶ ممیز ۵ درصد دانش آموزان کلاس ۱۰ و ۲۱ ممیز ۲ درصد دانش آموزان کلاس ۱۲ گفتهاند که در ماه های گذشته ماری جوانا مصرف کرده اند.
روز
گروه اخبار / کارشناس آسیب شناسی اجتماعی در کشور با تاکید بر اینکه 85 درصد از افراد سیگاری دارای والدین سیگاری هستند، گفت: کودکان و نوجوانان اولین درسهای اخلاق و رفتار را در خانواده و توسط والدین آموزش میبینند