آذربایجان شرقی
آذربایجان شرقی
گروه اخبار / پروانه گنجه ای
نشست هم اندیشی بازنشستگان فرهنگی با یکی از حقوقدانان دست اندرکار تصویب قانون مدیریت خدمات کشوری جهت یافتن راهکار قانونی جهت « رفع تبعیض و افزایش حقوق بازنشستگان » برگزار می شود .
زمان : سه شنبه 9 / 4 / 94 سلاعت 30 / 9 صبح
مکان : خیابان شریعتی - نرسیده به سید خندان - پارک اندیشه - سالن اجتماعات فرهنگ سرای اندیشه
پایان پیام /
معلم یعنی تعلیم دهنده فرزندان یک کشور و به سان باغبانی است که باید از فرزندان کشور در برابر آسیب های گوناگون محافظت کند.هر چه قدر باغبان مقتدر باشد و از کار خود بیشتر راضی باشد، در نتیجه آسیب های وارده به جامعه کمتر خواهد بود.به عبارتی معلمان سربازان فرهنگی جامعه هستند که از فرهنگ جامعه در برابر تحولات داخلی و خارجی محافظت می کنند.در عصر جدید که عصر تهاجم فرهنگی قدرت های خارجی به همه کشور ها من جمله کشور ماست، اهمیت این موضوع پررنگ تر از گذشته است.
لذا لازم است مسئولان به جای تعریف و تمجید از معلمان آن هم بیشتر در روز معلم،اقدام عملی نسبت به حل مشکلات آنان داشته باشند.
برخی از موارد مهم در مورد معلمان بیان می شود:
1- ساعات کار معلمان
نکته بسیار تامل برانگیز که میان اقشار جامعه و حتی برخی از مسئولان مطرح می شود،این است که معلم در هفته 24 ساعت کار می کند ،در روزهای برفی،سیل، آلودگی هوا و سایر موارد مدارس تعطیل است،تابستان سه ماه و ایام نوروز 15 روز مدارس تعطیل است.
1-1 در مورد ساعت کار، همه جای دنیا ساعت کار معلم همین حدود و یا کمتر از ایران است.پس این موضوع جهانی است و همه جای دنیا اعمال می شود.این مورد سختی کار معلمان را نشان می دهد و اینکه بخشی از کار معلم مانند مطالعه، تحقیق، تصحیح اوراق در خانه انجام می گیرد.
1-2 روزهای برفی، بارانی و... از طرف مسئولان و به جهت کاهش حوادث تعطیل می شود و خیلی از خانواده ها در این روزها حتی با اعلام نشدن تعطیلی مدارس،از فرستادن بچه ها به مدرسه خودداری می کنند.پس این تعطیلات هم برای معلمان و هم برای دانش آموزان می باشد ولی متاسفانه فقط به نام معلمان تمام می شود !
1-3 تعطیلات تابستانی و ایام نوروز هم از قدیم بوده است و همه جای دنیا با توجه به اقلیم کشور شان، تعطیلات مشابه ایران دارند.آیا به نظر عقلایی که فکر می کنند تابستان و نوروز هم،باید فرزندان شان به مدرسه بروند، تحصیل در هوای گرم و آن هم به مدت 12 ماه اصلا امکان پذیر است!
پس این طبیعت کار معلم هاست.لذا اساتید دانشگاه ،کشاورزان، پزشکان ،آتش نشانان، نظامیان هر کدام بنا به نوع شغل خود، وظیفه خود را انجام می دهند و کسی هم معترض نیست؟!
ما ما معلمان زیاد هستیم ولی زیادی نیستیم.این بهانه ها فقط برای ندادن حق ماست و نه چیز دیگری !
2- حقوق معلمان
معلمان با اینکه جزو با سوادترین کارمندان دولت هستند ولی کمترین دریافتی را دارند .
دولت و سایر مسئولان مربوطه باید بدانند احترام متولی بر امامزاده واجب است. وقتی شما برای معلمان احترام نمی گذارید چطور از دانش آموزان و دیگر اقشار جامعه باید انتظار احترام و منزلت داشت؟
وقتی اقشار فرهیخته جامعه مورد بی مهری مسئولان قرار می گیرند و به مشاغل دوم و سوم که سنخیتی با منزلت آنان ندارد روی می آورند،چطور باید از آنان کیفیت آموزشی و ارتقاء فرهنگ جامعه را داشت!
همه می دانند که ریشه بسیاری از معضلات فعلی مانند اعتیاد، طلاق و خشونت در جامعه نتیجه بی توجهی به معلم و مدرسه است.پس برای نجات جامعه ضروری است همانند بودجه های کلان نظامی و بهداشتی،به بودجه آموزشی هم توجه شود ، زیرا اگر جامعه را مانند دندان تصور کنیم ،ناهنجاری های جامعه به تدریج همانند باکتری ها ،جامعه را نابود خواهد کرد.
حدود یک دهه پیش افرادی که برای زیارت به کشور سوریه رفته بودند تعریف می کردند که در آن کشور حقوق معلم و پزشک یکسان است و معلمان از جایگاه بالایی برخوردارند.اما در کشور ما متاسفانه برعکس است و افرادی که درآمد بیشتری دارند حقوق بیشتری دارند و بر عکس.
باز هم تاکید می کنم ما بخیل دیگران نیستیم همه حق شان را بگیرند ولی وقتی می گوییم کسری بودجه داریم و یا در آمد کشور پایین است،باید فشار بر همه اقشار یکسان وارد شود و این فشار فقط برعده زیادی از کارمندان مانند معلمان نباشد!
بهتر است همه درآمدها به خزانه رود و از آنجا برای همه عادلانه تقسیم شود نه اینکه مثلا وزارت نفت یا نیرو به دلخواه خود هر مبلغ را به عنوان پاداش یا حقوق به کارکنان خود بدهند و وزارتخانه ما چون درآمد ندارد،مصرفی تلقی شده و حقوق ناچیز به کارمندانش بدهد! هر چند ما مصرفی به حساب می آییم ولی این همه دکتر، مهندس،قاضی و.. را ما تعلیم نداده ایم و تربیت نکرده ایم؟
تولید ما ساختن انسان های باسواد و متخصص برای کشور است.
این نگاه به آموزش و پرورش فاجعه بار است و باید نگاه افراد مسئول تغییر کند.
ما معلمان هم مثل دیگران در جامعه زندگی می کنیم و فرزندان مان ازدواج می کنند، ما و اعضاء خانواده مان مریض می شوند و مانند دیگران خرج داریم.حق ما این است که مانند برخی کارمندان مرفه باشیم و از تمام مزایا برخوردار باشیم.البته ما منکر حق دیگران نیستیم ولی فقط از حق خود دفاع می کنیم و خواستار زندگی حداقلی و آبرومندانه هستیم.
مسئولان و جامعه ، باید برای معلمان احترام بالایی قائل شوند و باید مدیون زحمات معلمان خود باشند.
لذا احترام به معلم باید در جامعه نهادینه شود و همه خود را موظف به این کار بدانند.
گروه اخبار /
به گزارش خبرنگار ایلنا، سوم تیرماه سال جاری یعنی درست 4 روز گذشته بود که پیامی تلخ و دردناک از سوی یکی از معلمان این مرز و بوم در یکی از شبکه های اجتماعی و در گروههای منتسب به فرهنگیان منتشر و در پی آن بازنشر یافت. پیام بدین شرح بود؛ «به دلیل عمل نکردن بیمه به تعهداتش و عدم پرداخت هزینههای سرسامآور درمانی این جانب علی مولایی از 6 ماه گذشته تاکنون و به علاوه آزار و اذیت بنده بیمار و ناتوان در خصوص تشکیل چند باره پرونده و تغییر چندباره فاکتورهای درمانیام و ایرادهای بی خود و بیجهت و دلایل ناپسند جهت نپرداختن یا به تعویق انداختن هزینههای درمانیام از ادامه درمان خودداری میکنم.»
به دنبال نشر این پیام در شبکههای اجتماعی با این معلم به گفتوگو پرداختیم.
علی مولایی سی و شش سال دارد و دانشجوی دکتری رشته ریاضی است؛ او نه تنها نیروی رسمی آموزش و پرورش است و در مقطع دبیرستان تدریس میکند، در دانشگاه نیز به صورت پاره وقت مشغول به فعالیت است. این آقا معلم در ایذه یکی از شهرهای بختیاری نشین استان خوزستان در جنوب غرب ایران زندگی میکند و صاحب یک فرزند پسر است.
مولایی وضعیت بیماری و نحوه درمان خود را این گونه شرح میدهد و میگوید: شهریور 1392 بود که به دلیل برخورد با یک سنگ، دردی در مفصل لگن سمت راست خود احساس کردم و پس از عفونت جزئی آن به پزشک در ایذه مراجعه کردم و تا آذر ماه 93 حدود 15 ماه به پزشکان مختلفی مراجعه کردم و پزشکان تشخیص ندادند که من به چه مریضی مبتلا شدهام.
این آقا معلم از عدم تشخیص به موقع پزشکان از بیماری او و تجویز داروهای بیربط با بیماری گله میکند و میگوید: من از ضعف برخی پزشکان در تشخیص بیماری گلهمندم. در طول 15 ماه 13 بار به پزشکان عمومی نامدار شهرم و پزشکان متخصص داخلی مراجعه کردم، ولی متاسفانه تشخیصهای غلط دادند و آمپولهای غیرمرتبط با بیماریام به من تزریق شد.
به گفته مولایی چندین بار آمپول به مفاصلش تزریق شده اما بهبود نیافته، اما با مراجعه دوباره به پزشک، وی عنوان کرده که این آمپولها باید بازهم تزریق شود و 6 آمپول به مفاصلش تزریق شده و پس از آن کلا زمینگیر شده است.
مولایی ادامه میدهد: رفته رفته درد من بیشتر شد و این درد به مهرههای کمر، مفصل چپ لگن، زانو و حتی مفاصل کتفم گسترش یافت، تا اینکه در آذر ماه 93 این دردها من را زمینگیر کرد و پزشکان هم توضیحی در باره چرایی آن به من نمیدادند. با اینکه سونوگرافی، ام آر آی و آزمایشهای مختلف از من گرفته شد، اما یا داروی اعصاب مینوشتند و یا مسکن و تقویتی، برخی هم میگفتند؛ به کمبود ویتامین d مبتلا هستید.
او بیان کرد: پس از مراجعات بسیار زیاد به پزشکان ایذه در نهایت به پزشکی مراجعه کردم که از روی همان سونوگرافی قبلی که پزشک قبلی هم تشخیص نداده بود، در آن نوشت که تومور دارم، اما پزشکان قبلی اذعان می کردند که تنها یک التهاب جزئی است و این شد که این تومور به تمامی مفاصل بدنم گسترش یافت.
این آقا معلم ادامه داد: به دلیل اینکه در ایذه متخصص خون و سرطان نداشتیم، به تهران رفتم که حتی در ابتدا به من جواب رد دادند اما با این حال شیمی درمانی کردم و در حال حاضر در وضعیت بهتری قرار دارم، اما خانهنشین شدهام و روند درمان باید ادامه یابد.
او با انتقاد از عدم همکاری اداره بیمه شهرستان ایذه میگوید: ما در حال حاضر یک بیمه پایه داریم و چون این بیمه بعضی خدمات پزشکی را پوشش نمیدهد، بیمه تکمیلی شدهایم و این بیمه مابهالتفاوت درمان را پوشش میدهد.
این فرهنگی ادامه میدهد: زمانی که بیمه طلایی فرهنگیان با بیمه ایران قرارداد داشت و زمانی که مهلت این قرارداد در حال اتمام بود، فاکتورهای درمانیام تلمبار شد و این هزینهها را به من بازنگرداند به این بهانه که آموزش و پرورش پول ما را نداده و به تبع آن بیمه هم پول را نمیدهد.
مولایی معتقد است؛ در حال حاضر که بیمه فرهنگیان با بیمه آتیهسازان حافظ قرارداد بسته، شرایط بدتر شده است.من که بیمار خاص هستم، باید هزینه درمانیام کامل پرداخت شود. سه عمل جراحی در آذرماه انجام دادهام و حدود 12 میلیون تومان هزینه کردم، اما بیمه حدود 30 الی 40 درصد یعنی حدود 4 میلیون پرداخت کرده است.
این معلم ادامه میدهد: شیمیدرمانی خود را از تاریخ 22 دی ماه سال گذشته در تهران شروع کردم و تا الان که حدود 6 ماهی میگذرد هر چه فاکتور به بیمه دادهام، پس فرستادند. هر سه هفته یکبار به اهواز میرفتم و از اهواز با هواپیما برای ادامه درمان خود به تهران میرفتم و شرایط بسیار سخت بود.
مولایی با بیان اینکه در حال حاضر نیاز به هزینه درمان دارم و باید به دکترم پول نقد بدهم، میگوید: تقریبا سه ماه است که هر بار که فاکتورهای هزینه درمانیام را به بیمه میبرم با مشکل مواجه میشوم و درحال حاضر بیمه برای پرداخت هزینهها امروز و فردا می کند. چند شب گذشته زمانی که دیدم، راه چارهای ندارم به شبکه های اجتماعی متوسل شدم و پیامی را نوشتم.
در حال حاضر برای انجام اسکن در بیمارستان مسیح دانشوری در تهران نوبت گرفتم و باید قبل از موعد نوبتم یعنی دوشنبه 15 تیرماه 5 میلیون تومان به حساب بیمارستان واریز کنم که پرداخت این هزینه در توانم نیست.
پاسخ اداره بیمه استان خوزستان
براساس پیگیریهای خبرنگار ایلنا از اداره بیمه استان خوزستان، امروز مابقی هزینه درمان این معلم به حساب او واریز شده است.
در همین رابطه مهدی رفیع کارشناس مالی اداره بیمه فرهنگیان استان خوزستان در گفتوگو با خبرنگار ایلنا از پرداخت مابقی هزینه درمان این معلم خبر داد و گفت: از همکاران در خصوص این ماجرا پرسیدم و آنها گفتند که مدارک ایشان نواقص داشته است؛ منتها یک جاهایی کوتاهی هم شده و آقای مولایی توجیه نشده که چگونه نواقص مدارک را برطرف کند و یکی دو ماهی زمان برده است. براساس تعهدی که داریم، باید یک ماهه پرداخت کنیم و 15 روز بیشتر از این مدت زمان برده است. من پیگیری و سندشان را ثبت کردم.
کارشناس مالی اداره بیمه استان خوزستان با اشاره به اینکه به منظور جلوگیری از ایجاد مشکلات این چنینی و رفاه حال بازنشستگان این شهرستان شعبهی بیمه دیگری در ایذه راهاندازی خواهد شد، گفت: علاوه براینکه امروز یا فردا به همراه مدیر شعبه استان خوزستان از آقای مولایی عیادت خواهیم کرد، با اداره شعبه بیمه در تهران مکاتبه خواهیم کرد که خارج از سقف قرارداد بیمه به این معلم کمک کند.
اعلام رئيس قوه قضائيه درباره اينكه سال گذشته 15 ميليون پرونده وارد دستگاه قضا شده است، به خودي خود خبر غريبي است. لايه زيرين اين خبر را اگر بنگريم نتيجه شگفتي به دست ميدهد.
هر دعواي حقوقي حداقل دو سر دارد، يكي شاكي و ديگري متهم. اگر 15 ميليون پرونده در يك سال وارد دستگاه قضا شده است پس حداقل 30 ميليون نفر درگير آن شدهاند و چنانچه بدانيم جمعيت 18 ساله به بالاي كشور در حدود 55 ميليون نفر است، اين نتيجه حاصل ميشود كه در سال گذشته بيش از نيمي از جمعيت بالغ كشور درگير پرونده قضايي بودهاند يعني يا شاكي بودهاند يا متهم. در نگاه نخست ميتوان شرايط بد اقتصادي اعم از ركود و تحريم و بيكاري را در افزايش جرائم نقش آفرين دانست كه البته همين طور است.
وقتي ماهانه 550 هزار قطعه چك برگشت ميخورد كه معادل 5 / 13 درصد كل چكهاي صادر شده است، نميتوان عامل اقتصادي را در افزايش پروندههاي قضايي بيتأثير انگاشت.
با همه اين احوال، معطوف دانستن همه عوامل افزايش صور مختلف بزهكاري به عامل اقتصادي، ما را در دام شتاب زدگي و تقليل گرايي ميافكند. قطعاً همه انواع جرايمي كه در حوزههاي مختلف رخ ميدهد را نميتوانيم به حوزه اقتصاد تقليل دهيم.
قتل، جرايم اخلاقي، اختلاس، دستاندازي به بيتالمال در انواع و صور متعدد آن از زمينخواري تا جنگلسوزي و دكلربايي و قاچاق كالا و رشوهگيري و رشوهدهي و آدمربايي و ضرب و جرح و تجاوز به حريم خصوصي و عمومي و حقوق يكديگر و تخريب اموال و زيرميزي و مريض فروشي و تهديد و تجاوز و خيانت و طلاق و هزار و يك شكل ديگر از تخلفات و جرايم و بزهكاريها و ناهنجاريها را نميتوان يك سره و عليالاطلاق پديدههايي ناشي از اقتصاد قلمداد كرد. درست است كه اقتصاد ميتواند در انواع جرايم نقشآفرين و صاحب سهام باشد اما همه جرائم در شمارگان مرتكبانش، الزاماً عامل اقتصادي ندارد، بلكه در بسياري موارد به حوزه «فرهنگ» مربوطند. حوزهاي كه عليرغم شعارهايي كه دربارهاش ميدهيم، كماكان مغفول و منزوي است.
براي پاسخ گفتن به اين پرسش كه حوزه فرهنگ اساساً به چه معناست و حدود و ثغورش چيست و بر چه تأثير ميگذارد و از چه تأثير ميپذيرد، در اين ستون مجالي نيست و به اين ميزان ميتوان اكتفا كرد كه «فرهنگ را مجموعهاي از رفتارهايي ميدانند كه فرد براي همساني با گروه ميآموزد.»
فرهنگ در طول تاريخ شكل ميگيرد اما در هر دورهاي متغير و متحول ميشود. دستگاههاي گسترده حاكميتي ميتوانند بر فرهنگ تأثيرگذار باشند و حتي دست به فرهنگسازي بزنند.
عرصه فرهنگ آفريني، عرصه وسيعي است. دولتها توسط نظام آموزش و پرورش ميتوانند بر فرهنگ تأثير بگذارند.
آموزش و پرورش بزرگترين نهاد فرهنگي و حاكميتي دولت است. آموزش و پرورش نهادي است كه در پهناي سرزمين گسترده است و همه جامعه را از طفوليت دربر ميگيرد و بيشترين آموزش افراد را برعهده دارد. متن و شيوه آموزش و پرورش در اختيار و انحصار دولتهاست. اين موضوع بدان حد در دنيا عموميت دارد كه نظريهپردازي مانند جورج لوكاچ از آن به عنوان سلطه آموزش و پرورش نام ميبرد. او انتقاد ميكند كه دولتها با نفوذ به حوزه شهروندان در طلاييترين سالهاي كودكي تا جواني، ذهن و جهت فكري جامعه را به آن سو كه خود ميخواهند هدايت ميكنند.
نهاد دوم تاثيرگذار بر فرهنگ، تلويزيون است. تلويزيون را عامه پسندترين و تودهايترين جلوه فرهنگ در قرن بيست و يكم دانستهاند. تلويزيون ميتواند حتي در دور دستترين نقاط كه آموزش و پرورش هم به آن نرسيده است، نفوذ كند. تلويزيون ميتواند همه افرادي كه سهواً يا عمداً به آموزش و پرورش پا نگذاشتهاند زير سيطره خود بگيرد.
اكنون اين پرسش را ميتوان طرح كرد كه در شرايطي كه اين دو نهاد پهن پيكر در ايران ساليان درازي است كه فعاليت ميكنند و در همين حال فرهنگ عمومي كماكان به حد شكوه برانگيزي دچار كژ كاركردي است به شكلي كه هم مسئولان از آن شكوه ميكنند و هم مردم از آن ناراضياند، آيا اين امر حاصل ناكارآمدي ذات اين دو نهاد است يا ضعف و بيساماني در بهكارگيري آنها؟
به ديگر سخن، از پس دهها سال حضور و نفوذ دولتها در ذهن جامعه، با دو ابزار به شدت تنومند و نيرومند «آموزش و پرورش» و «تلويزيون» و با توجه به اين كه شعار اصلي دولتها در اين ساليان، فرهنگ و تعالي فرهنگي بوده است، چگونه است كه هم جامعه از وضع فرهنگي خود نالان است و هم حاكميت از آن نگران به گونهاي كه فرياد قوه قضائيه را برآورده است؟
در اينباره لازم است بيشتر سخن بگوييم.
روزنامه اطلاعات
گروه اخبار /
مدارس دانشآموزان تیزهوش شهر تهران این روزها در حالی به ثبتنام دانشآموزان میپردازند که صحبت از انحلال یا ادغام آنهاست.
شماری از اولیای دانشآموزان این مدارس چند روزگذشته پیامکهایی از مدرسه دریافت کردهاند که خبر از انحلال مدرسه میدهد. کلید انحلال و ادغام مدارس تیزهوشان از پارسال و درمصاحبه وزیرآموزش وپرورش با خبرنگاران مبنی برکیفیت پایین برخی مدارس تیزهوشان زده شد. وزیر آموزش و پرورش افزایش این مدارس را بیرویه و بدون اصول کارشناسی میداند و معتقد است ادامه این روند و فعالیت این مدارس به ضرر نظام تعلیم و تربیت کشور است.
«نستوه» معاون سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان در این باره معتقد است: «بر اساس نظر وزیر آموزش وپرورش مبنی بر توجیه نداشتن تعداد مدارس تیزهوشان، دانشآموزان ورودی این مدارس مهر امسال 34 درصد کاهش یافت و خیلی از مدارس از پذیرش دانشآموز جدید ممانعت کردند.»
سخنگوی آموزش و پرورش شهر تهران نیز از انحلال و ادغام 3مدرسه در مناطق 11، 14، 9 و 5 تهران خبر میدهد و اینکه دانشآموزان این مدارس باید با مدارس دیگر ادغام شوند. مسعود ثقفی فقدان امکانات لازم آموزشی و پرورشی در این مدارس را دلیل این انحلال اعلام میکند.
روزنامه ایران
وقتی نخستینبار مجوز تجمع فرهنگیان صادر شد و آنها تصمیم گرفتند سکوت را برای فریادشان انتخاب کنند، این باور در آنها شکوفا شد که باید برای احقاق حقوق صنفی خویش در صحنه حاضر باشند، باید سکوت را غنیمت دانسته و کمی جدیتر این آیین را پاس دارند.
باید معنای معلمی را در شکوه معلمی و قلمشان فریاد برآورند و از علم و عمل شان در پاسداشت قلم دفاع کنند!
باید هماره تأکید داشته باشند که علم، نه در سیطره سیاست باشد و نه در زیر پرچم ایدئولوژی، بلکه باید علم در زیر لوای علم باشد و پر از درون مایه روشنگری!
اما آنچه در طول این چندسال معلمان را به یأسی دو چندان مبتلا کرده و آنها را دچار روزمرگی کرده، به حاشیه رانده شدن آموزش در جامعه ما هست. معلمان چیزی فراتر از آنچه حق شان هست، نمیخواهند و جز از عدالت، سخنی نمیگویند!
آنها در سکوتشان فریادی جاریست که نباید آموزش در مضیقه مالی گرفتار باشد!
آنها میگویند: نه آموزش به غفلت مالی رشد میکند و نه در این بحران معلم میتواند تاثیرگذار باشد! نه چراغ مدرسه، نورش روشنی بخش خواهد بود و نه سلامت اجتماعی و روانی عاید مجموعه خواهد شد!
حال با این تفاسیر در سکوت معلمان چه چیزی جاریست؟ آیا جز این است که میخواهند بگویند سرانجام نادیده انگاری آموزشی، رشد غوغاهای پوپولیستی است!
آیا جز این است که میخواهند بگویند در این راه بیمایه فطیر است؟
باید این دغدغهها را پاسداشت و جدیتر به مسأله نگریست. چراکه اگر میخواهیم شهروندی آگاه تربیت کنیم و او را مسئول و متعهد بارآوریم باید کمی بیشتر از اکنون به آموزش توجه کنیم و یادمان باشد معلم در رأس هرم آموزش است که باید دغدغهاش جز آموزش نباشد. بیگمان خیلی گذرا باید این مهم را یادآوری کنیم که چه کردهایم؟
آیا دغدغه اصلی آموزش هست؟ که اگر باشد مستلزم نگاهی همهجانبه است و عدم توجه، یعنی در حاشیه قرار گرفتن آن و این یعنی چشمها را باید شست!
باید معنی فریادهای بیصدا را فهمید و برای آگاهی کمی بیشتر دغدغه داشت.
روزنامه شهروند
فارس