وقتی نخستینبار مجوز تجمع فرهنگیان صادر شد و آنها تصمیم گرفتند سکوت را برای فریادشان انتخاب کنند، این باور در آنها شکوفا شد که باید برای احقاق حقوق صنفی خویش در صحنه حاضر باشند، باید سکوت را غنیمت دانسته و کمی جدیتر این آیین را پاس دارند.
باید معنای معلمی را در شکوه معلمی و قلمشان فریاد برآورند و از علم و عمل شان در پاسداشت قلم دفاع کنند!
باید هماره تأکید داشته باشند که علم، نه در سیطره سیاست باشد و نه در زیر پرچم ایدئولوژی، بلکه باید علم در زیر لوای علم باشد و پر از درون مایه روشنگری!
اما آنچه در طول این چندسال معلمان را به یأسی دو چندان مبتلا کرده و آنها را دچار روزمرگی کرده، به حاشیه رانده شدن آموزش در جامعه ما هست. معلمان چیزی فراتر از آنچه حق شان هست، نمیخواهند و جز از عدالت، سخنی نمیگویند!
آنها در سکوتشان فریادی جاریست که نباید آموزش در مضیقه مالی گرفتار باشد!
آنها میگویند: نه آموزش به غفلت مالی رشد میکند و نه در این بحران معلم میتواند تاثیرگذار باشد! نه چراغ مدرسه، نورش روشنی بخش خواهد بود و نه سلامت اجتماعی و روانی عاید مجموعه خواهد شد!
حال با این تفاسیر در سکوت معلمان چه چیزی جاریست؟ آیا جز این است که میخواهند بگویند سرانجام نادیده انگاری آموزشی، رشد غوغاهای پوپولیستی است!
آیا جز این است که میخواهند بگویند در این راه بیمایه فطیر است؟
باید این دغدغهها را پاسداشت و جدیتر به مسأله نگریست. چراکه اگر میخواهیم شهروندی آگاه تربیت کنیم و او را مسئول و متعهد بارآوریم باید کمی بیشتر از اکنون به آموزش توجه کنیم و یادمان باشد معلم در رأس هرم آموزش است که باید دغدغهاش جز آموزش نباشد. بیگمان خیلی گذرا باید این مهم را یادآوری کنیم که چه کردهایم؟
آیا دغدغه اصلی آموزش هست؟ که اگر باشد مستلزم نگاهی همهجانبه است و عدم توجه، یعنی در حاشیه قرار گرفتن آن و این یعنی چشمها را باید شست!
باید معنی فریادهای بیصدا را فهمید و برای آگاهی کمی بیشتر دغدغه داشت.
روزنامه شهروند
نظرات بینندگان
چگونه است که مجلس به افرادی مثل نجفی و فرجی دانا رای اعتماد نمی دهند و به ضعیف ترین عضو کابینه دو مرتبه رای اعتماد میدهند برای شما عجیب نیست؟؟؟