جناب آقای دکتر محمدباقر نوبخت
معاون محترم رئیس جمهور و ریاست محترم سازمان مدیریت و برنامه ریزی
خبر درگذشت برادر گرامی تان موجب تاثر و تالم ما و همکاران گردید .
ضمن عرض تسلیت به حضرت عالی و خانواده محترم تان برای روح آن مرحوم طلب آمرزش و برای بازماندگان صبر و بردباری مسئلت داریم .
پایان پیام /
بالاخره « بخشنامه رتبه بندی معلمان » با آن همه بوق و کرنایی که از یک سال قبل تیم وزیر محترم به راه انداخته بودند از راه رسید و چشم ما را روشنی بخشید .
البته لازم است بدانیم به جز موجودات فضایی همه از افزایشی حقوقی که قرار بود دست معلمان را بگیرد خبر داشتند از جمادات گرفته تا انسان های نخستین در جزیره های باهاما !
اما سوال اینجاست :
* معلمانی که چند سال است در « مناطق کمتر توسعه » یافته خدمت کرده و با سابقه ای کمتر از 24 سال (به دلیل تعجیل ) حائز رتبه عالی شده اند حال با یک رتبه تنزل رتبه خبره خواهند داشت در حالی که این رتبه راچند سال قبل اخذ نموده بودند ؟
* تکلیف معلمانی که بین 20 تا 23 سال سابقه دارند چه می شود ؟
آیا این اجحاف نیست که آنها حائز رتبه خبره شده و سه سال تمام (مطابق بخشنامه ) در این رتبه باید توقف داشته باشند و این یعنی با 26 سال سابقه رتبه عالی را اخذ خواهند کرد.
* جای خالی همکاران بازنشسته و جدید الاستخدام در این بخشنامه ناراحتی از آن را دو چندان می کند .
* تکلیف همکاران شاغل در مناطق کمتر توسعه یافته با ارسال این بخشنامه مشخص نیست و این تناقضی آشکار با بخشنامه قبلی در مورد تعجیل در احراز رتبه و طبقه شغلی دارد ، چرا که تمام زحمات چندین ساله آنها طی سال های گذشته با اجرای این بخشنامه بر باد خواهد رفت باید توجه داشت که بخشنامه جدید تعجیل و ارتقای طبقه را از تاریخ اجرای 1 / 7 / 94 در نظر گرفته است .
کاش کارکنان وزارت خانه با سنجش تمام جوانب اقدام به تدوین بخشنامه ای جامع و کامل می کردند تا با کمترین مشکل بیشترین بازدهی را در حوزه آموزش و پرورش داشته باشند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هر ساله با نزدیک شدن به بازگشایی مدارس در اول مهر مسایل مربوط به آموزشوپرورش و موضوع تحصیل میلیونها دانشآموز در مدرسه مناسب و دلخواه مورد توجه بیشتر مردم و دولت قرار میگیرد. از مسایل و سختیهای مربوط به راه یافتن و ثبتنام دانشآموزان به مدرسهای مناسب از نظر تعلیم و تربیت گرفته تا تحصیل در مدرسهای مطلوب از نظر شرایط فیزیکی و فضای آموزشی مناسب موضوعاتی است که ذهن اولیای امر و اولیای دانشآموزان را به خود مشغول میکند.
بدیهی است یکی از ملاکهای مدرسه دلخواه نزد دانشآموزان و اولیا، مدرسهای است که امکانات مناسب و فضای کافی و ایمن در اختیار دانشآموزان قرار میدهد تا تحرک فیزیکی متناسب با سن و سال خود را در کلاس و خارج از کلاس داشته باشد و دارای بنایی آن چنان مستحکم باشد که او را در برابر خطرات و بلایای طبیعی و حوادث و رویدادهای غیرطبیعی احتمالی محافظت کند.
امروزه همگان نیک میدانند که قرار داشتن تهران و برخی کلان شهرها و مناطق پرجمعیت کشور روی گسل زلزله، تهدید و خطر بالقوهای است که همواره در کمین جان میلیونها کودک این مرزوبوم است. آماری که مسوولان مطلع از مدارس در معرض خطر ارایه میدهند، عمق و گستردگی فاجعه احتمالی را به خوبی عیان میسازد.
بنا به گفته مسوولان در حال حاضر حدود ۷۲ هزار کلاس درس خطرآفرین در کشور وجود دارد که هماینک ۴۰ هزار کلاس درس در حکم بمب ساعتی هستند که اگر عمل کنند، فاجعهای بزرگ رخ میدهد.
گفته میشود در حال حاضر ۱۳۱ هزار و ۹۰۰ کلاس در سطح کشور باید هر چه سریعتر تخریب و بازسازی شوند و ۱۲۶ هزار کلاس نیز باید مقاومسازی شوند.
در حال حاضر از ۱۵هزار و ۶۵۷ کلاس در استان تهران، ۱۷۵۴ مدرسه فاقد هرگونه استحکام بوده و عمر ساختمانهای آنها به اتمام رسیده است و به همین دلیل تخریب و بازسازی این مدارس در قالب طرح مقاومسازی در دستور کار قرار دارد.
در عین حال بیش از ۲۳ هزار و ۷۲۹ کلاس درس استان نیز دارای استحکام نسبی است. از مجموع سه هزار و ۹۷۵ کلاس درس استان بیش از ۳۹ هزار و ۲۵۰ کلاس نیازمند تخریب و بازسازی یا مقاومسازی مبرم است و تنها ۱۴هزار و ۷۲۵ کلاس یعنی حدود ۳۰ درصد از مجموع کلاسهای استان دارای استحکام لازم است.
بیتردید تحصیل در یک فضای آموزشی وسیع و نوساز و محکم حق مسلم میلیونها دانشآموز ایرانی است. داشتن مدارس نوساز و استاندارد نهتنها شرایط زیست و تحصیل دانشآموزان را آسان، موثر و لذتبخش میکند بلکه در مواقع ضروری و پیشامدهای ناگوار طبیعی این بناهای مستحکم میتوانند نقشی موثر در کاهش بلایا داشته باشند و کارکرد مراکز مهم و پرفایده برای عملیات امداد و نجات را ایفا کنند.
بهعنوان نمونه عینی، تجربه زلزله در روستایی در آذربایجان و تخریب همه خانهها و سرپا ماندن تنها مدرسه نوساز منطقه نشان داد که مدارس مجهز و مستحکم، هنگام زلزله، نهتنها جان صدها دانشآموز را ایمن نگه میدارند و از مصائب میکاهند بلکه میتوانند به عنوان یک پایگاه مناسب امدادرسانی در خدمت درمان فوری و موقت آسیبدیدگان و حتی اسکان موقت آنها به کار آیند.
بنابراین نوسازی و مقاومسازی مدارس از جمله ضروریترین اولویتهای دولت است که تعلل در آن میتواند به فجایع گسترده و غیرقابل تصوری منجر شود. علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.
اما پرسشی که طرحش اینجا ضروری به نظر میرسد، این است که چرا با توجه به آگاهی و اشراف کامل مردم و مسوولان بر ضرورت بازسازی و مقاومسازی فوری مدارس به شدت آسیبپذیر کنونی و با وجود تامین اعتبار نسبتا و فعلا مکفی روند کار مقاومسازیها و نوسازیها دچار تعلل و کندی است؟
دلایل عدیدهای موجب این تعلل و تاخیر است و از جمله مهمترین دلیل کندی کار مقاومسازی مدارس شدیدا در معرض خطر، اختلاف دو وزارتخانه آموزشوپرورش و مسکن و شهرسازی بر سر طراحی، اجرا و نحوه نظارت بر روند مقاومسازی مدارس فرسوده است.
اختلاف بین سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور و وزارت مسکن و شهرسازی در آییننامه اجرایی مقاومسازی مدارس فرسوده اینک مانعی است که روند مقاومسازی و بازسازی مدارس را با کندی مواجه ساخته است و شوربختانه بوروکراسی کند و دستوپاگیر کنونی و اختلافات و ناهماهنگیها بین بخشهای مختلف دولت مانعی جدی بر سر راه بازسازی و مقاومسازی سریع مدارس آسیبپذیر ایران است؛ مانعی که تعلل در آن میتواند جان میلیونها دانشآموز را در معرض خطر قرار دهد و خسارات و فجایع جبرانناپذیری را به همراه آورد.
روزنامه جهان صنعت
گروه اخبار /
پوشیدن لباس فرم یکدست از آن موضوعاتی است که اکثر دانش آموزان نسبت به آن شکایت میکنند و برایشان دلنشین نیست .ساعت طولانی که در مدرسه سپری می کنند را فقط با یک لباس خاص باشند که مشابه آن برتن سایر همکلاسی هایشان نیز است. اما در این زمینه جامعه شناسان نظر متفاوت تری دارند.
دکتر مریم یوسفی، جامعه شناس، در خصوص این موضوع گفت: «از نظر من به عنوان یک جامعه شناس پوشیدن لباس هماهنگ و یکدست تحت عنوان فرم مدرسه اتفاق پسندیده و خوبی است. این موضوع را از دو جهت می توان بررسی کرد. در وهله اول لباس فرم یکسان باعث می شود دانش آموز، هویت تثبیت شده ای برای سایر افراد جامعه داشته باشد و همه افراد جامعه اعم از ماموران پلیس، رانندگان تاکسی و .. متوجه شوند که این نوجوان یک دانش آموز است. در نتیجه سبب می شود نحوه برخورد خودشان را با او بدانند، به طوری که اگر این یکدستی در لباس وجود نداشته باشد، نابه هنجاری رخ دهد.»
وی افزود: «در اکثر کشورهای دنیا از کشورهای اروپایی و غربی تا آسیایی، دانش آموزان تا سطح دیپلم پوشش خاص و یکدستی می پوشند که برای مقاطع مختلف تفاوتهایی دارد واین به آن دلیل است که شناسایی دانش آموزان راحت تر باشد برای مثال کادر آموزشی مدرسه یا کسی که از بیرون وارد نظام آن مدرسه می شود راحت تر می تواند تشخیص دهد کدام دانش آموز در چهم قطعی تحصیل می کند و این سبب می شود از نظر ایجاد هماهنگی و برقراری نظم و ترتیب امکان خوبی در اختیار کادر مدرسه قرار بگیرد.»
این جامعه شناس در ادامه گفت: « از جنبه دیگر می توان گفت پوشیدن لباس یکدست سبب بروز حس وحدت بین دانش آموزان می شود. در کشور ما شکاف طبقاتی عمیقی بین اقشار مختلف جامعه وجود دارد که هر روز هم در حال عمیق تر شدن است. اگر انتخاب نوع لباس به عهده خود دانش آموزان و خانواده های آن های گذاشته شود، به طبع آن دسته که در طبقه اجتماعی بالاتری هستند، لباس های بهتر و لوکس تری می پوشند و در نتیجه آن روحیه دانش آموزان متعلق به طبقات پایین تر تضعیف می شود. اما وجود لباس یکدست در محیط آموزشی سبب می شود دانش آموزان صرف نظر از نوع خانواده همه برابر و یکسان باشند و برابری و اتحاد را از سنین کودکی و نواجوانی یاد بگیرند.»
وی بیان کرد: « متاسفانه این همبستگی در کشور ما فقط در مدرسه وجود دارد و خارج از آن در محیط خانواده تربیت به گونه ای است که خانواده ها به شکاف طبقاتی دامن می زنند. ولی پوشش یکدست در مدارس باعث می شود حداقل در محیط آموزشی همه به یک چشم دیده شوند و معلمان و ناظران مدرسه متوجه طبقه اجتماعی دانش آموزان نشوند تا در برخورد آن ها تاثیر بگذارد.»
برنا
گروه اخبار /
محمد بطحایی، معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش می گوید قانون ممنوعیت بهکارگیری بازنشستگان در دستگاههای اجرایی باعث بروز مشکلاتی درخصوص بهکارگیری نیروهای حقالتدریس در مدارس شده است.
وی با اعلام اینکه اجرای این قانون شامل تعداد زیادی از کارکنان آموزش و پرورش نمیشود، گفت: معلم بازنشسته تماموقتی که دراختیار باشد، نداریم.
بازنشستگانی که در آموزش و پرورش مشغول بهکارند افرادی هستند که ۲، ۴ یا ۶ساعت حقالتدریس در جایی نیاز داشتیم و از این بازنشستگان استفاده میکردیم. همین ساعات حقالتدریس این افراد را که جمع کنیم حدود ۵یا ۶هزار نفر را شامل میشود، اما این ساعات طوری نیست که اگر ۶هزار نفر دراختیار آموزش و پرورش قرار گیرد بتوانیم جای آنها را پر کنیم.
معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش جزئیات مشکلسازی این مصوبه برای مدارس را چنین توضیح داد: « ممکن است در یک منطقهای ۳ساعت فیزیک و در منطقهای دیگر ۶ساعت شیمی نیاز داشته باشیم؛ بهعبارتی این مصوبه انعطاف سازماندهی را از ما میگیرد. »
اما علی اصغر فانی شهریور امسال در واکنش به مصوبه مجلس مبنی بر منع بهکارگیری نیروهای بازنشسته در دستگاههای دولتی گفت: ما مدیریت کردیم و برنامهریزیهای خود را سامان دادیم لذا مشکلی نیست.
نمایندگان مجلس ۴شهریور امسال مصوب کردند هرگونه به کارگیری افراد بازنشسته در دستگاههای اجرایی ممنوع است. البته این مصوبه هنوز نهایی نشده است و بهدلیل آغاز تعطیلات تابستانی ۳هفتهای مجلس، الحاقیههای آن بررسی نشد که باید به همین زودیها در دستور کار نمایندگان قرار بگیرد.هرچند عدهای از نمایندگان منتقد این قانون معتقدند برخی نقایص در شورای نگهبان تأیید نخواهد شد؛نقایصی مانند تعیین تکلیف برای نهادهای غیردولتی و ایجاد محدودیت برای انتصابهای انجام شده از سوی رهبر معظم انقلاب.
فارس
« کاش مجلس تصویب می کرد تا خط دیگری ، زیر خط فقر بکشند، شاید ما هم به حساب آمدیم . »
« هیچ عدالتی بهتر از بازگرداندن حقوق پایمال شده نیست. » (حضرت علی علیه السلام )
کدام ملت ازهمه با سعادت تراست؟ ملتی که دارای قانون باشد،از آن سعادتمندتر؟ ملتی که قانون آن جریان دارد، از آن باسعادت تر؟ ملتی که در قانونش تبعیض نیست و از آن هم سعادتمندتر ؟ ملتی که هیچ گاه به قانون محتاج نیست.
((سخنان رهبر معظم انقلاب در رابطه با فساد، فقر و تبعیض: هر دولتی، هر مسوول دولتی، هر انسان روشن بینی، هر عالم دینی و هر فرزانه ای، اگر مبارزه با فقر و فساد و تبعیض را دنبال کند، مردم او را یاری خواهندکرد. عوامل انحطاط و عقب ماندگی سه چیز است: یکی فقر، یکی فساد و یکی تبعیض. مشکلات ما از این سه پایه شوم و از این سه عنصر مخرب است. مسوولان کشور، چه در قوه مجریه ، چه در قوه قضائیه و چه در قوه ی مقننه ، باید با فقر و فساد و تبعیض در این مملکت مبارزه کنند. امروزه مهمترین بخش اصلاح دراین کشور، عبارت است از مبارزه با فقر و فساد و تبعیض، بیش از فقر، تبعیض، برای مردم گزنده است.))
جناب آقای رئیس جمهور
امروزه اداره ی زندگی و تامین هزینه های کمرشکن آن برای بازنشستگان فرهنگی غیرممکن شده و اکثریت آن ها خسته از بی عدالتی و تبعیض و شرمنده همسر و فرزندان خود می باشند.
آقای رئیس جمهور !
یک بازنشسته فرهنگی ،نه کارانه ی ماهیانه دارد، نه اضافه کاری، نه حق مسکن و نه حق ایاب و ذهاب، نه حق ماموریت و نه حق شیفت، نه بن خریدکالا دارد و نه کمک های غیرنقدی ماهیانه و نه پاداش آخرسال و نه مانند شرکت های دولتی پاداش بستن حساب ها، نه مانند کارکنان زحمتکش بانک ها ، وام های چند ده میلیونی با درصدهای بسیار پایین جهت خرید خودرو و مسکن ،که در آخر خدمت هم تمام آن ها بخشیده شوند و در هنگام بازنشستگی صاحب چندین آپارتمان و خودرو لوکس شود و... امتیازاتی که ارگان ها و نهادهای دیگردارند.
ما بازنشستگان فرهنگی فقط یک حقوق ماهیانه ی ثابت داریم که مقداری از آن بابت بیمه های درمان، تکمیلی، عمر، بیمه ی خودرو اگر داشته باشیم، مالیات ،شهریه دانشگاه بچه هایمان، اقساط وام های با درصد بالایی که باهزار دربه دری و به ناچار برای تامین جهیزیه و... و یک عیدی ثابت که پول آجیل و شیرینی شب عید هم نمی شود.
حال با توجه به اجحاف فراوانی که درحق ماشده است و تفاوت معناداری که در دریافت حقوق بازنشستگی با سایر وزارتخانه ها، موسسات دولتی، ارگان ها و نهادهای دیگر داریم، علت این تفاوت فاحش درحقوق و مزایا از چیست؟
و اینکه دولت شما که خود را، دولت تدبیر و امید و دولت اجرای عدالت و قانون می داند، برای از میان برداشتن آنچه تبعیض نام دارد، چه اقدام خداپسندانه ای انجام داده اید؟
تا کی ما بازنشستگان فرهنگی باید چشم و گوش خود را در برابر این همه تبعیض ببندیم؟
کارد به استخوان ما رسیده است، صورتی برایمان نمانده که بخواهیم آن را با سیلی سرخ نکه داریم.
جناب رئیس جمهور !
اگر سمعکی از جنس انصاف باشد،صدای له شدن و خردشدن استخوان هایمان زیر چرخ هزینه های زندگی به گوش می رسد.
نمی دانیم چرا هر وقت حرف از حق حقوق بازنشستگان فرهنگی می شود، مسوولین کشور یک پارچه و هماهنگ و هم صدا و هم نوا، فریاد برمی آورند، بودجه نیست، پول نداریم، خزانه ی کشور خالی است و هزاران بهانه ی دیگر ؟
وزیر محترم آموزش و پرورش هم به جای اینکه از حق وحقوق ما دفاع کند، می گوید: این برنامه از 70 سال قبل بوده، دولت نهم و دهم مقصرند که حق و حقوق بازنشستگان فرهنگی کم است.
چرا برای فرار از اجرای عدالت از جیب دیگران خرج می کنید؟ چرا دیگران را مقصر جلوه می دهید؟
شما در این دو سال که قدرت را به دست گرفته اید، کدام قدم مثبتی را در افزایش حقوق و مزایای فرهنگیان بازنشسته برداشته اید؟
چرا بودجه برای وزارت علوم که به قول مسوولین نظام مثل ما مصرف کننده هستند، هر چه بخواهند وجود دارد،چرا برای سایر نهادها، ارگان ها و موسسات دولتی دیگربودجه فراوان است؟
جناب آقای رئیس جمهور !
با عنایت و توجه به حقایق و واقعیت های موجود درباره وضعیت نابه سامان و بحرانی ،نگران کننده و زجرآور حقوق فرهنگیان بازنشسته و در حالی که در روزهای در پیش رو، هیات دولت نوشتن لایحه ی بودجه سال1395 را در دستورکار خودخواهد داشت ؛ ازشما و هیات محترم دولت تقاضا داریم ردیف بودجه ی مخصوص و جداگانه در رابطه با افزایش حقوق بازنشستگان فرهنگی، حداقل 2 یا 3 برابر شاغلین درنظر گرفته و با رایزنی های لازم با نمایندگان مجلس، نظر مثبت آن ها را جلب کنید.
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
باتقدیم احترام
شهریورماه1394
رونوشت جهت اطلاع و پیگیری موضوع :
* دفتر مقام معظم رهبری
* دبیرخانه ی شورای نگهبان
* ریاست مجلس شورای اسلامی
* کمیسیون اصل 90
* فراکسیون فرهنگیان مجلس
* کمیته ی آموزش وپرورش مجلس
* کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس
* معاون مدیریت و برنامه ریزی رئیس جمهور،آقای نوبخت
* وزیر آموزش و پرورش
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
تراژدي تقابل «دارا و ندار» هميشه تراژدي غمانگيزي بوده. جنگهاي قرون وسطايي كه براي به دست گرفتن قدرت به وجود ميآمد، نتيجه يورش ثروتمندان بر پابرهنگان بوده است. حتي سر و كله اين تقابل در آموزش هم وجود دارد، آنهم در كشور ما!
جامعهاي اسلامي كه در اصلي سيام قانون اساسياش حرف از رايگان و يكسان بودن آموزش براي همگان مطرح شده. وزير آموزش و پرورش، علي اصغر فاني چند روز پيش گفت: «جداسازی مدارس کودکان کار از سایر کودکان صحت ندارد و ما دوست داریم تمامی کودکان تحصیل کنند.» گرچه اين صحبت، سخن بسيار خوبي است اما جزو بديهيات نظام اسلامي ماست. اينكه اصلا چنين چيزي مطرح شود، جاي تعجب دارد. اما فارغ از اين سخن، در جامعه ما تقابل دارا و ندار در آموزش به شدت مشهود است. نمونه بارزش مدارس غيرانتفاعياي هستند كه در ازاي دريافت پول بيشتر، خدمات بيشتر و بهتري ارائه ميكنند. هميشه خانوادههاي فقيرتر حسرت فرستادن فرزندانشان به مدارس «خوب» مثل مدارس غيرانتفاعي را با خود حمل كردهاند اما چرا با وجود اين تقابل بازهم مسئولان از يكسان بودن آموزش حرف ميزنند؟
با پيمان نودينيان، معلم سنندجي و كارشناس آموزش درباره تفاوت تحصيلداراها و ندارها صحبت كرديم.
* چرا آموزش کودکان فقیر و غنی یکسان نیست؟
محمد لطفی، نماینده سمنها در اتاق فکر شورای ساماندهی کودکان کارو خیابان گفته است: «وقتی اول مهر میآید؛ برخی کودکان مشاهده میکنند که سایر هم سن و سالانشان لباس پوشیدهاند و به مدرسه میروند و آن فضای عمومیای را که همه ما تجربه کردهایم، تجربه میکنند اما آن کودکان نمیتوانند؛ چنین فضایی را تجربه کنند. دلیل این موضوع ممکن است؛ فقر، نداشتن برگه هویت و ضعف فرهنگ خانوادگی باشد که این کار نوعی کودکآزاری است. البته منظور من همه کودکان نیست بلکه کودکانی است که نمیتوانند به هر دلیلی وارد چرخه تحصیل شوند.» او درباره تحصيل كودكان كار توضيح داده كه: «برخی گمان میکنند منظور از درس خواندن کودکان کار این است که آنها را فقط وارد ساختمان مدارس کنیم. گروه دیگری نیز براین باورند که این کودکان باید جدا از کودکان عادی، درس بخوانند زیرا ممکن است؛ تجربیاتی داشته باشند که سایر کودکان را آلوده کنند، این در حالی است که کودکان کار باید همچون کودکانی که در شرایط عادی زندگی میکنند، درس بخوانند یعنی در مدارس کنار سایر کودکان و در ساعات مدارس» لطفیادامهميدهد: «در همه جاي جهان این گرایش ایجادشده است که کودکان استثنایی را در کنار کودکان عادی قرار دهند، آن وقت ما میخواهیم کودکان عادی را استثنا کنیم؟ این دیدگاهی متفاوت است، حال اگر جناب آقای فانی گفتهاند که ما میخواهیم همه کودکان درس بخوانند، بسیار عالی و البته کمی هم دیر است».
مدارس غيرانتفاعي براي كودكان غني؟!
«در حال حاضر مدارسی تاسیس شده است که شهریههای 20 یا 30 میلیونی میگیرند و آموزش را به کالایی تبدیل کردهاند که در دسترس همگان نیست و اینکه کسی بخواهد؛ مدارس جداگانه برای کودکان کار ایجاد کند نمونه دیگر تایید این مطلب است. پیام اینگونه مدارس به جامعه آن است که آموزش کودک فقیر با کودکی که دارای شرایط اقتصادی خوبی است، باید متفاوت باشد.»
اين صحبتهاي لطفي دقيقا مويد اين نكته است كه دولت برخلاف تمام شعارهايش، به آموزش يكسان و عادلانه در ميان مردم اعتقادي ندارد. گرچه اين رويه فقط در دولت حاضر نيست و از ابتداي راهاندازي مدارس غيرانتفاعي در دولت سازندگي، همه دولتها به اين مدارس اهميت ويژه دادهاند. پيمان نودينيان ميگويد: «از دوران آقاي رفسنجاني به اين طرف، خصوصي كردن مدارس به صورت يك رويه شده است. رويهاي كه هيچ گاه حذف نشده بلكه بيشتر شده است. دولت از طرفي ناتوان است كه بتواند مدارس را به خوبي اداره كند، از آن طرف مدارس به بخش خصوصي واگذار ميشوند.»
به گفته نودينيان نه تنها بحث مدارس غيرانتفاعي چشم گير است بلكه در دولت نهم و دهم حتي بحث معلمهاي شركتي براي بعضي مدارس هم مطرح شدند. معلمانی كه از نظر حرفهاي چندان مناسب تدريس در مدارس نبودند: «در اين دوره، افراد غيرحرفهاي را به كار ميگرفتند. من با اين قضيه مخالف هستم. كاملا بحث كيفيت آموزش در كشور ما فراموش شده. در مدارس دولتي مخصوصا در محل خدمت من، سطح برخورداري بچهها از وسايل كمك آموزشي و همينطور امكانات آموزشي، محله به محله با هم فرق دارد، پايين شهر با بالاي شهر فرق دارد. اگر در محلات فقيرنشين يك ماشين تر و تميز داشته باشيد، برخوردهايي كه مردم دارند و نگاههايي كه آنها به شما دارند كاملا متفاوت است. اين قضيه در ميان بچه ها هم كاملا مشهود شده و نتايج فاجعهباري را رقم ميزند».
وقتي پولدارها عزيزتر ميشوند
«مدارس غيرانتفاعي يك واقعيت در جامعه ما است. بچههايي كه تمكن مالي بيشتري دارند از آموزش بهتري برخوردار هستند چه به لحاظ مدرسه و چه به لحاظ حمايت خانوادگي و چه به لحاظ توجهي كه مدارس به آنها ميكنند. معلماني كه در مناطق محروم در حال فعاليت هستند بيشترين تلاششان را ميكنند اما فضاي مدرسه اين اجازه را نميدهد كه راندمان كار بالا برود. بچهاي كه الان گرسنه سر كلاس مينشيند و با مسائل عديده تربيتي مواجه است، نميتواند بازده خوبي داشته باشد.» اين صحبت نودينيان خبر از فقر امكانات در بعضي از مدارس دولتي ميدهد. او معتقد است كيفيت آموزشي زماني محقق ميشود كه بچهها باهم برابر باشند و از امكانات يكسان برخوردار شوند: «اما متاسفانه معلمان خوب در مدارس غيرانتفاعي هستند! در اين صورت ما نگران نسلي هستيم كه درحال پرورش يافتن هستند».
آموزش خوب حق همه است
«آموزش خوب حق همگان است فارغ از اينكه چقدر ثروت داشته باشند. بحثهايي كه سالهاست در حال پيگيري هستيم همين آموزش همگاني است. به نظر ما حق همه است كه از آموزش باكيفيت برخوردار باشند. من هم شخصا با تبديل كردن آموزش به يك كالاي پر زرق و برق مخالف هستم. به اين معني كه خصوصي كردن آموزش و پرورش يعني تبديل كردن آموزش و پرورش به يك كالاي پر زرق و برق در حالي كه مبناي آموزش همان آموزش همگاني است كه بايد همه به آن توجه كنند.» الان كه اروپا و آمريكابا مشكلات و بحرانهاي اقتصادي روبهرو هستند مجبورند بودجه آموزش و بهداشت را كم كنند. همين اتفاق باعث شده به كيفيت آموزش ضربه سنگيني بخورد كه سالهاست در پي ترميم آن هستند. آن قدر كه حتي كنگرههاي جهاني براي حل اين معضل برگزار ميكنند.
اتفاقي كه نه تنها در كشور ما رخ نميدهد بلكه مسئولان به راحتي از كنارش عبور ميكنند.
روزنامه قانون
پاييزي ديگر در راه است و من بار ديگر به مدرسه نميروم. به خاطر دارم اول مهر، هنگام آراستن و بافتن موهاي بلند دخترم با احساسي صادقانه، نه براي دلخوش كردن و كاستن از اندوه كودكانهاش براي بازگشت به مدرسه به او ميگفتم: بهت حسوديم ميشه، كاش من جاي تو بودم، و او هربار چهره در هم ميكشيد و ميگفت: كاش من هم جاي تو بودم!
البته، خداي مهربان آرزويش را برآورده كرد.
او بالاخره درسش تمام شد و از دانشگاه به خانه بازگشت، و من دوباره درسم را از سر گرفتم و رهسپار مدرسه شدم. در چند سال گذشته، با شروع سال تحصيلي، وقتي ميخواستم سر به سرش بگذارم، و خاطرات اندوهبار كودكيش را به يادش بياورم، آراسته، كيف و كتاب در دست، به اتاقش ميرفتم، از خواب بيدارش ميكردم و با لبخند شيطنتآميز دستورات ضروري خانه را به او ميدادم و اتاقش را ترك ميكردم. هنگام ترك اتاق با غرولند تكيه كلام خودم را به خودم تحويل ميداد و ميگفت:
عجب دنياي وارونهاي!
واقعاً عجب دنياي وارونهاي!
چون من با اينكه پاييز زندگي ام را سپري ميكنم، هنوز بدون ذرهاي تغيير در عواطفم، با همان احساس پرحرارت كودكي، اول مهر و بازگشت به مدرسه را دوست دارم.
اما، حتي يك كودك و نوجوان هم در اطرافم نمييابم كه از آمدن موسم مدرسه هيجانزده و خوشحال باشد.
اضطراب تمام شدن تابستان و فرارسیدن پاییز سراپاي وجودشان را فراگرفته است؛ نوجوانها از معاشرت و وقتگذراني با يكديگر سير نميشوند و حتي حاضر نيستند، ساعتي را در جمع خانواده بگذرانند. كوچكترها هم جنون بازي گرفتهاند، جيغ و فريادهاي جنونآميزشان را حين بازی آبپاشي از اين بالا، حتي از اين مسافت دور ميشنوم و غرق شادي و هيجانی كودكانه ميشوم. اغلب در محوطه، لابي يا در آسانسور، آنها را در حال چانهزني و التماس به مادرانشان ميبينم:
مامان توروخدا، توروخدا آخر تابستونه، بذار بيشتر پايين بمونم. دخترم نيز هميشه همينطور التماس ميكرد و من چه ظالمانه مقاومت ميكردم.
راستي بچهها را چه شده است؟ يا بهتر است بگويم در مدارس چه خبر است، كه آنها حتي شوق و ذوق تجديد ديدارهاي شاد اول مهر با دوستانشان را ندارند. يعني مدرسه در طول اين سي چهل سال تا اين اندازه وحشتناك شده است؟
چند سال پيش، پسر خواهرم كه سال چهارم يا پنجم دبستان بود، با آگاهي از اين كه من رشتة تربيت ميخوانم با لحني گلايهآميز به من گفت: خاله، من با اينكه زرنگ ترين شاگرد مدرسه هستم، اما احساس خوشبختي و خوشحالي نميكنم. از حرفش هم جا خوردم، هم بهشدت متأثر شدم. شايد به اين دليل كه از يك پسربچة دهساله انتظار شنيدن چنين درددلي را نداشتم!
او هنوز هم جزو زرنگترين شاگردان مدرسه و ماية اميد مسئولان مدرسه براي كسب افتخار براي مدرسه در رقابتها و المپيادها است، و هنوز هم با وجود برخورداري از توجة ويژه و احترام از سوي معلمان، مسئولان و دوستانش، از مدرسه بيزار است. البته من هنوز اين تناقض را كاملاً درك نكردم و حدسهايی خام ميزنم. در دورة ما بچههاي كامياب به ندرت از مدرسه بيزار بودند، فراواني بيزاران از مدرسه در ناكامان به مراتب بيشتر از كاميابان بود.
اما امروز شاهد آنم كه بچههاي موفقتر از مدرسه بيزارترند. آيا به اين دليل نيست كه ما واقعاً در يك دنياي وارونه زندگي ميكنيم، و يك پديدة عجيب وارونه را تجربه ميكنيم: دانشآموزان در خدمت مدرسه و نه مدرسه در خدمت دانشآموزان؟
به نظرم اگر قادر به درك اين پديده شويم، ديگر افسردهتر و بيزارتر شدن دانشآموزان موفقتر عجيب به نظر نميرسد. زيرا پي ميبريم، دانشآموزان بنابر مقاصد و نيات معلوم و نامعلوم مورد بهرهكشي مدارس براي بالا بردن رتبههايشان قرار گرفتهاند. هرقدر موفقتر، انتظار و فشار و بهرهكشي بيشتر، پس افسردهتر و بيزارتر.
ميگويند اسبهاي مسابقه براي مسابقه دادن آفريده شدهاند و تشنة مسابقه دادن هستند. البته، من با وجود شلاق و مهميز سواركار هرگز اين افسانه دربارة اسبها را باور نكردم و نه هرگز باور ميكنم كه كودكان طبيعت اسب مسابقه را حتي تحت آموزشهاي سخت و توانفرسا واقعاً بپذيرند. زیرا اگر ميپذيرفتند، احساس خوشبختي و خوشحالي ميكردند. اما ظاهراً برخي باور ميكنند و پذيرفتهاند. زيرا به جاي «مدرسه» با برنامههاي رغبتبرانگيز مناسب طبع كودكان ترجيح دادهاند، مزرعة تربيت اسب مسابقه تأسيس كنند.
البته ناگفته نماند، در اینجا بچهها بيشتر به مدارس غيرانتفاعي ميروند. راستش من هم اگر اسب يا كودك بودم از تصور بازگشت به مزرعة پرورش اسب مسابقه، شلاق و مهميز و دويدن جنونآميز در ميدانهاي مسابقه و شرطبندي ماتم ميگرفتم، و احساس خوشبختي و خوشحالي نميكردم. اما، خوشبختانه آن قدر خوششانس بودم كه در يك مزرعه پرورش اسب مسابقه پرورش نيافتم، بلكه در يك «مدرسه» ملي و يك دبيرستان دولتي پرورش يافتم كه گويا برنامههايشان به مراتب مناسبتر با طبيعت كودكان و نوجوانان بود. زيرا بار ديگر پاييز فرا ميرسد و من به دليلي كاملاً متفاوت با دختر جوانم، پسر خواهر نوجوانم و كودكان بازيگوش اطرافم دلتنگ و افسردهام. دلتنگ و افسرده از اين كه پاييزي ديگر از راه رسيد و من بار ديگر به مدرسه نميروم.
هنوز جسارت سخن گفتن از مرگ تربيت در مدارس كشورم را ندارم، اما به هيچ وجه نميتوانم به عنوان يك «شاهد» چشمم را به روي نشانهها ببندم و به حال ناخوش برنامة درسي مدارس شهادت ندهم.
برنامة درسيي كه خوشحالي و احساس خوشبختي را از بچهها گرفته است.
آنها سال هاست كه پاييز اين فصل شاد رنگي سرشار از مواهب يادگيري را انتظار نميكشند و در اضطراب آمدنش به سر ميبرند.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .