صدای تق تق درب کلاس را می شنوم. مشغول درس دادن هستم. رشته کلامم قطع می شود. درب را باز می کنم. یکی از دانش آموزان درخواست ورود به کلاسم را دارد. دانش آموز کلاس بغلی است. از کلاس اخراجش کرده اند. نمی خواهد در راهرو علاف باشد. بچه بازیگوشی است. علاقه ای به درس و مدرسه ندارد. می گوید به اصرار خانواده به مدرسه می آید. صدای خوبی دارد و عاشق آواز خواندن است. می گوید دوست دارد در آینده خواننده شود. به او اجازه ورود می دهم. ناخودآگاه سرکی به راهرو می اندازم. دو تا بچه دیگر را می بینم که در راهرو دارند باهم صحبت می کنند.به طرف من می آیند.آنها هم درخواست اجازه ورود به کلاسم را دارند. هرکدام مال یک کلاس اند. به آنها نیز اجازه ورود می دهم. در کلاس آرام و بی صدا می نشینند و من درسم را ادامه می دهم. گاهی در بحث ها مشارکت هم می کنند و گاهی نیز بعضی از سوالات را از آنها می پرسم.زنگ تمام می شود. در زنگ بعد درب کلاس را باز می کنم که هوای کلاس کمی عوض شود. به رسم عادت سرکی به راهرو می کشم. دوباره چند تا بچه را می بینم. همان ها هستند. به طرفم می دوند و خواهش می کنند که بهشان اجازه ورود به کلاس بدهم. رویشان نشده است که دوباره مزاحم کلاسم شوند و دوباره اجازه می دهم.
این تقریبا داستان هر روز کلاس من در اغلب سال های تدریسم بوده است.سال هاست که کلاس من مامن و پناهگاه دانش آموزان به قول همکاران " شارلاتان و درس نخوان و بی تربیت " شده است.
فقط اسم مدارس و نام دانش آموزان عوض شده است وگرنه سال هاست که آش همان آش است.
دیروز هم همین داستان بود. زنگ که می خورد به دفتر رفته و دفتر نمره را کمی محکم تر بر روی میز می کوبم و با ناراحتی می گویم: چه از جان این بچه ها می خواهید؟ چرا هر روز و هر ساعت از کلاس اخراجشان می کنید؟ چرا باید کلاس من هر ساعت پذیرای دو یا سه دانش آموز خارج از لیست باشد؟ مگر کلاس ریاضی کسل کننده و سنگین است یا کلاس فلان درس و بهمان درس ؟
معلم دینی یا به قول امروزی ها پیام های آسمان در مورد یکی شان می گوید: از کلاس اجازه گرفته و 40 دقیقه بعد به کلاس آمده است.از فلان خیابان سر در آورده و...
می گویم: خب چرا اجازه می دهید از کلاس بیرون برود؟ مگر نمی شناسیدش ؟
می گوید: آدم چه می داند؟ شاید حاجتش ضروری باشد. آدم باید درک کند!
می گویم : خب چرا فقط در این مورد درکش می کنید؟ چرا در موارد دیگر دکش می کنید؟
معلم اجتماعی می گوید: نمی گذارند درس بدهیم. مزاحم کلاس هستند. زیاد حرف می زنند و حواس بچه ها را پرت می کنند.
می گویم : چرا در کلاس من این گونه نیستتد؟ چرا آنجا ساکت و آرام می نشینند و کاری به کسی ندارند؟ درس خوان نیستند. ولی آزاری هم برای من و کلاسم ندارند.
می گویم: اگر همه دانش آموزان، جملگی درس خوان و با تربیت و با اخلاق باشند، پس ما دیگر اینجا چه کاره ایم؟ دیگر معلم می خواهند چه کار؟
پس شما به عنوان معلم چه هنری دارید ؟
یعنی رسالت شما این است که فقط درس بدهید؟ یعنی من که معلم ریاضی هستم فقط و صرفا باید ریاضی درس بدهم و بس؟ پس اخلاق و تربیت دانش آموزان چه می شود؟
پس روش های درست زندگی کردن و شخصیت سازی در این بچه های معصوم را چه کسی یادشان دهد ؟
همهمه ای دفتر را فرا می گیرد.
معلم ادبیات می گوید: کتاب ها پرحجم اند و زمان کم. ما آن قدر وقت نداریم و نمی توانیم نیمی از وقت کلاس را صرف کنترل این دانش نوع آموزان بکنیم.
درس مان در وقت معین تمام نمی شود.
می گویم : اگر درستان تمام نشود دنیا به آخر می رسد؟ اگر این دانش آموزان ریاضی یا ادبیات یاد نگیرند از زندگی ساقط می شوند؟
قطعا نمی شوند.
اما اگر این دانش آموزان از مدرسه خارج شوند و درگیر یک نزاع خیابانی شوند و چاقویی بخورند و یا چاقویی به شکم کسی فرو کنند.هم خودشان و هم خانواده شان از زندگی ساقط می شود و هم مشکلات لاینحلی برای طرف مقابل شان ایجاد می کنند. بودن این بچه ها در مدرسه و نبودن در بین خیل عظیمی از ناهنجاری های جامعه هم برای ما بعنوان متولیان تعلیم و تربیت در جامعه ، و هم برای خود این بچه و خانواده هایشان غنیمت است.
بگذارید بچه ها کنار ما و دم دست ما باشند ، تا اینکه بروند و بزه کاری های جامعه را ببینند و یاد بگیرند.
تا اینکه...
می پرند وسط کلامم.
می گویند: ما که دایه ی مهربان تر از مادر نیستیم. خانواده های این نوع دانش آموزان فقط آنها را از سر خودشان وا می کنند و فقط می خواهند چند ساعتی را در مدرسه باشند و در خانه اذیت شان نکنند. ما هم حوصله شان را نداریم. اینها مزاحم های کلاس هستند.
مدیر صدایش در می آید.می گوید: بعضی از خانواده ها با زبان خودشان گفته اند که ما خود می دانیم که فرزندمان درس خوان نیست و کاره ای نمی شود.اما مدرسه را مکانی امن می دانیم و می خواهیم که بچه مان اوضاعش از این بد تر نشود. شاید سرش به سنگ بخورد و تغییری در رفتارش حاصل شود. اگر هم نشود، لااقل در کوچه و خیابان نیست و خیالمان راحت است که نابه هنجاری های جامعه را کمتر می بیند و شاید کمتر به دام این ناهنجازی ها بیافتد.
معلمان می گویند: ما نمی توانیم. اعصابشان را نداریم. خودمان هزار و یک درد و گرفتاری داریم. با این میزان حقوق و این سطح زندگی مدینه ی فاضله از ما می خواهید؟
فلانی میوه فروش است و دو تا سه برابر ما درآمد دارد و اعصاب خوردی های ما راهم ندارد.
می گویم خب چرا شما هم نمی روید میوه فروش شوید ؟
اگر حقوق تان کم است خب کار نکنید. معلمی نکنید. بروید و شغل دیگری که درآمد بیشتری دارد را پیشه کنید.
اگر هم نمی توانید و نمی خواهید بروید، پس چرا به دست مزدتان اعتراض نمی کنید؟ پس چرا در اعتراضات و تجمعات و کنش های میدانی مشارکت نمی کنید؟
حالا که شغل عوض کردن برایتان مقدور نیست و معترض هم نمی شوید، و چاره ای جز معلمی با این میزان حقوق و دست مزد و مزایا ندارید پس آن را درست انجام دهید .
و ادامه می دهم: بهتر است دق دلی خودمان را سر دانش آموزان مان خالی نکنیم. این گرفتاری ها و مشکلات برای همه یکسان است. من هم مثل شما حقوق می گیرم و مشکلاتم شاید از شما هم بیشتر باشد. چرا دانش آموز از بقیه کلاس ها اخراج می شود و به کلاس من پناه می آورد؟ چرا در کلاس ریاضی چنین رفتارهایی ندارد و مزاحم دیگر دانش آموزان نمی شود؟
معلم اجتماعی می گوید: خب ، شما با این کار مانع از تنبیه هایی می شوید که ما اعمال می کنیم. ما دانش آموزان را به عنوان تنبیه از کلاس اخراج می کنیم که در راهرو بایستند و تنبیه شوند و شما به آنها پناه می دهید و تنبیه ما را خنثی می کنید.
می گویم: باور کنید این کار تنبیه نیست ، بلکه ضعف مدیریت کلاس است. قطعا دانش آموزی که بتواند آستانه صبر معلمش را لبریز کند و کاری کند که معلم او را از کلاس اخراج کند پیروزی برای آن دانش آموز و شکست برای آن معلم بوده است.بیشتر این دانش آموزان از خدایشان است که از کلاس اخراج شان کنید.
چون محیط کلاس را خشک و کسل کننده می بینند ، دوست دارند از کلاس خارج شوند و کاری می کنند که شما از کلاس اخراج شان کنید و شما نیز دقیقا مطابق خواسته آنها، همان پازلی را که آنها چیده اند اجرا می کنید.
هنر معلم، تنها تدریس این درس های پرحجم و بی فایده نیست. هنر معلم ، صرفا درس دادن به تعدادی بچه درس خوان و با اخلاق نیست.
هنر معلم درس دادن به همه نوع دانش آموزی است و اگر دانش آموزانی اهل درس خواندن نیستند، هنر این است که راه حل هایی برای علاقه مند کردنشان به درس و کلاس و مدرسه پیدا کند و اگر هیچ راه حلی به ذهنش نمی رسد و یا همه راه ها را امتحان کرده و به نتیجه نرسیده است (که قطعا چنین چیزی امکان ندارد)، هنر این است که در کنار خود و در کلاس، مدیریت و کنترل شان نماید.
ما که صرفا برای درس دادن به کلاس نمی رویم.
ما نمونه ی اخلاق و الگوی همه جانبه برای دانش آموزان هستیم. باید همیشه به روز و آماده باشیم. باید همیشه حرفی برای گفتن داشته باشیم. باید همیشه راه حلی جدید در چنته داشته باشیم.
دانش آموزی که اهل درس خواندن نیست را با این اتهام، که نباید از چرخه کلاس و مدرسه حذف نماییم !
قرار نیست که همه پرفسور و دکتر و مهندس و معلم شوند.اینها در دوره آموزش و پرورش عمومی به سر می برند و بچه هستند و ما باید بیشتر به فکر تربیت آنها و نشان دادن راه و رسم درست زندگی کردن به آنها باشیم، تا این درس های متعدد و پرحجم و گاها بی فایده.
می گویند: یعنی دانش آموز از ما هنرمندتر است و سر ما کلاه می گذارد؟
می گویند: الان تو به ما توهین می کنی و خودت را عاقل و فهمیده می خوانی و همه ما را ناتوان در کلاس داری و...
می گویم: به خدا این طور نیست.فقط شاید من کمی طاقت و حوصله بیشتری به خرج دهم وگرنه همه شما استاد بنده هستید و اگر در حرفهایم ایرادی هست قطعا ایراد در نحوه بیانم بوده است ؛ وگرنه من چنین جسارت هایی نکرده و نمی کنم و از همه شما معذرت خواهی می کنم.
فقط نباید این مهم را فراموش کنیم که دانش آموز، خط قرمز ماست.نباید به آنها خیانت کنیم.نباید کوتاهی کنیم. باید همه را به چشم بچه های خودمان ببینیم.باید همان انتظاری را که از معلمان فرزندان خود داریم ، خودمان هم در حق شاگردانمان برآورده کنیم.
معاون به دفتر می آید و می گوید که کلاس ها آماده هستند و دیگر وقت رفتن به کلاس است.
و دوباره با باری از اندوه و نگرانی دفتر نمره را برمی دارم و به کلاس می روم و دوباره مثل همیشه منتظر بچه های سرگردان در راهروها، برای ورود به کلاسم می مانم.
در راه رفتن به کلاس، به این فکر می کنم که عجب سوپرمنی شده ام من !
و نیش خندی می زنم.
مگر می شود ناجی چند نفر بود؟ مگر چند نفر را می شود تغییر داد ؟
پارسال هم در یک مدرسه دیگر، همه همکاران برای یکی از دانش آموزان صورت جلسه ای بلندبالا نوشته و امضا کرده بودند و به طور جدی قصد داشتند که از مدرسه اخراجش کنند.
من نگذاشتم، و همه صدایشان بلند شد و گفتند تحت هیچ شرایطی به این دانش آموز اجازه ورود به کلاس هایمان را نمی دهیم.
آنجا نیز ناچار شدم سوپرمن شوم و تعهد نمایم که فقط به کلاس من بیاید و سر هیچ کلاسی نرود تا مزاحم فرآیند تعلیم و تربیت هم کلاسی هایش در کلاس نشود تا معلمان راحت بتوانند درس شان را بدهند !
و فقط معلم هنر با من همراهی کرد. و تا پایان سال این دانش آموز، سه روز متوالی فقط به کلاس ریاضی و دو روز دیگر فقط به کلاس هنر می آمد.
و در هردو کلاس نیز کاملا آرام و حتی کمک حالمان بود.
در این افکار بودم که به در کلاس رسیدم. وارد کلاس شدم. اما این بار در را باز گذاشتم تا اگر بچه های سرگردان دوباره آمدند، این بار نیاز به در زدن نداشته باشند و هر وقت بخواهند وارد شوند در به رویشان باز باشد.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
سوال از شما لطفا مرا راهنمایی کنید با این دانش اموز باید چه رفتاری کرد
در مدرسه ای که نه مشاوری وجود دارد ونه پدر ومادر این داشن اموز حاضر هستند به مدرسه بیایند و مدیرو معاون هم میگویند کاری به کارش نداشته باشید برادرانش از گردن کلفت ها واشرار هستند وممکن است بیرون مدرسه برایتان مشکل درست کنند
با
تو جه به تمام جوانب این مسئله لطفا پاسخ دهید با این داشن اموز باید چه کار کرد ؟
لطفا پیگیری و درج کنبد خوزستان شوش دانیال
در ضمن معلم مسئول معتاد شدن و چاقو کشی دانش اموزان نیست که ما مجبور باشیم اینها رو تحمل کنیم.
فشار عصبی( بیشتر از همکاران). درد کمر. دردپا و حالا بیشتر از 10 دقیقه توانایی ایستادن ندارم و درد شدید.
ولی هنوز روی عقیده خود هستم و صبر و اخلاق عملی خودم رو افزایش میدم.
در ضمن اضافه کاری ممنوع و کار در بیرون برای کسری درامد. آری
تشکر
لازم است به استحضار دوستان برساند این مطلب کلی بوده و برای افراد خاص و استثنا قابل تعمیم نمی باشد.
قطعا دانش آموزانی وجود دارند که استثنا هستند و نمی توان آنها را به هیچ صراطی مستقیم کرد.
در جواب همکار عزیزمان هم که فرپودند که از دست مدیر و معاون و... فرار کرده و خود را زرنگ می دانند باید عرض کنم که دانش آموز برای این کار می تواند از مدرسه خارج شده و یا قاطی دانش آموزانی شود که در حیاط ورزش دارند.همچنین در مطلب اشاره ای به اشتیاق دانش آموزان برای کلاس ریاضی نشده.بلکه اشاره به مامن و پناهگاه شدن کلاس ریاضی برای این نوع دانش آموزان شده است.
همین که دانش آموز کنار دست ما باشد در امنیت است.دیگر مسائل خود به خود حل می شود.
وقتی دانش آموز به خوبی درک می کند اگر فوق لیسانس هم بگیرد مثل برادر بیکار خواهد شد وقتی پدر مادر باید چند شیفته کار کنند وقتی... دگر چه انگیزهای برای یادگیری خواهد داشت تازه حالا یه معلم فلک زده ی بی نون و لحاف بیاد پناه چی باشه... همه مثل جنابعالی وارث حقیقی انبیا نیستند...
خدا به داد این جامعه برسد با این آموزش و پرورش
با این روش که به دانش آموز می فهمانم که من دشمن و در مقابلش نیستم.بلکه دوست و در کنارش هستم.
تا جایی که دانش آموز به این نتیجه می رسد که نباید معلمی را که دوستش است و پناهش می دهد ناراحت کرد و کاری کرد که دیگر پناهش ندهد.
دوست بزرگوار:هر آنچه را که خود در توان نداریم شعار نپنداریم.شاید دیگری بتواند کاری انجام دهد که از عهده ما خارج باشد.