رابطه بین دین آموزش یکی از مهم ترین دغدغه های صاحب نظران و مسئولان و سیاستگذاران تعلیم و تربیت در ایران است . چیستی این رابطه و حدود آن جنبههای مختلف دارد و دیدگاههای متفاوتی در مورد آن بیان میشود. . انقلاب اسلامی ایران به عنوان انقلابی برآمده از بطن جامعه ایران ، آرمانهایی با خود داشت که در شعارهای آن متبلور شده بود. ساختن جامعه اسلامی از جمله اهدافی بود که کوشندگان انقلاب اسلامی در پی آن بودند و آموزش وپرورش از جمله راههای برساختن جامعه جدید به حساب میآمد.
بسیاری از چهرههای انقلاب اسلامی سابقه معلمی و تالیف کتب درسی داشتند. گمان جامعه و رهبران انقلاب این بود که عرصه فرهنگ نیازمند تحولاتی اساسی است. هر چند انقلاب فرهنگی در دانشگاه و آموزش عالی رخ داد ولی تحولات مهمی در عرصههای مختلف کتب درسی و گزینش نیروی انسانی آموزش و پرورش انجام شد. تاسیس نهادی همچون « امور تربیتی » تاثیر فراوانی بر تحولات داخلی نظام تعلیم و تربیت کشور گذاشت .
نگرش به معلم موجب شد که جایگاه معلم مورد توجه برنامهریزان و تصمیمگیران قرار گیرد و نهادهایی همچون گزینش شکل گرفتند تا معلمانی در طراز مطلوب ، جذب و به کارگرفته شوند. این گمان که مهمترین رکن آموزش معلّم است، مسئله نیروی انسانی را بالاتر از سایر مسائل آموزش و پرورش نشاند.
کتب درسی نیز بر پایه نگرش به آموزش و پرورش تحول یافت و این تغییرات در طول چهل و شش سال گذشته هم چنان ادامه دارد.
کلیه این موارد بر اساس رابطه دین و آموزش و نگرش به تربیت دینی شکل گرفته است . تربیت دینی را باید واسطه بین دین و آموزش دانست که نحوه آموزش دینی را معین مینماید. رابطه دین و آموزش و تربیت دینی به منزله بحثی تربیتی در نظر گرفته میشود و از منظر علوم تربیتی به آن پرداخته میشود؛ در حالی که این رابطه فراتر از امر تربیتی نسبت مستقیم با جامعه و سیاست دارد .
این نوشتار با این فرضیه به نگارش درآمده است که رابطه بین دین و آموزش و مسئله تربیت دینی امری فراتر از علوم تربیتی است و باید بر مبنای تفاهم در جامعه انجام شود .تفاهمی که بر اساس رابطه بین دین و آموزش مشخص گردد .کنش ارتباطی و جهان زیست به عنوان مبنای نظری در این نوشتار استفاده میشود تا بر مبنای آنها رابطه بین دین و آموزش و تربیت دینی مورد واکاوی قرار گیرد.
اول ) کنش ارتباطی و جهان زیست
کنش ارتباطی نظریهای است از یورگن هابرماس ، فیلسوف آلمانی . هابرماس از جمله اندیشمندانی به شمار میآید که به بحرانهای جوامع مدرن میپردازد. بر اساس نظریه کنش ارتباطی میتوان الگویی از رابطه بین سیاست و فرهنگ را ارائه داد که دربردارنده انسجام اجتماعی سازگار با یک جامعه متعادل و پویا باشد.
هابرماس کنش ارتباطی را در برابر کنش راهبردی میدانست. « کنش ارتباطی صرفا یک عمل گفتاری نیست، بلکه شیوهای است برای بازآفرینی جامعه . دلیل این است که هر فرآیند رسیدن به تفاهم ، در پس زمینه یک پیش تفاهم به لحاظ فرهنگی ریشهدار صورت میگیرد. آنچه در کنش ارتباطی عرصه یا تصریح می شود از زیست جهان مشترک ما گرفته میشود » . (5 :44و45) به این ترتیب کنش ارتباطی به مفاهیمی میانجامد که « با عنایت به وجه کارکردی درک متقابل قادر به انتقال و بازسازی شناخت فرهنگی است و با عنایت به وجه کنش هماهنگ ساز به همبستگی اجتماعی و ایجاد وحدت و یکپارچکی کمک میکند و با عنایت به وجه اجتماعی شدن (خوپذیری اجتماعی) به تکوین هویتهای شخصی کمک می کند. بدین ترتیب ساختارهای نمادین جهان زیست نیز از طریق تداوم و استمرار شناخت معتبر ؛ تثبیت همبستگی گروهی و اجتماعی شدن کنشگران مسئول باز تولید می گردد » . (10 :389) به این ترتیب کنش ارتباطی عرصهای است که بر اساس ایجاد تفاهم به بازتولید جامعه می پردازد.
کنش ارتباطی از زیست جهان ما نشات می گیرد . جهان زیست همان جایی است که وجود ما بخشی از آن است و « ناظر به کلیت واقعیت های اجتماع و فرهنگ است و می تواند نقطه آغازین برای تدوین نظریه اجتماعی به حساب آید » . (5 : 49)
هابرماس با پرداختن به دو مقوله جهان زیست و سیستم، رابطه بین سیاست و فرهنگ را تبیین مینماید . سیستم از منظر هابرماس از طریق قدرت و پول به استعمار زیست جهان می پردازد .
« جهان زیست فرهنگی – که در واقع همان خاستگاه معانی فرهنگی ، همبستگی اجتماعی و هویت شخصی افراد است – شدیدا از سوی ( ساز وکارهای مداخله گر یا هدایت عینیت گرا ) نظیر بازار و بوروکراسی در معرض مستعمره شدن قرار می گیرد . از سوی دیگر دیگر در سطوح فرهنگ ، جامعه و شخصیت نیز این مستعمره شدن سبب ایجاد بحرانهای سیاسی در نتیجه فقدان معنی ، افزایش ناهنجاریها و فقدان انگیزه میگردد : . (10 : 141)
مباحث هابرماس پیرامون کنش ارتباطی و جهان زیست مفصّل است ولی آنچه در این جا به عنوان نگاه نظری برای تبیین بحث این نوشتار استفاده میشود این است که جهان زیست ایرانی که خاستگاه معانی فرهنگی ، همبستگی اجتماعی و هویت شخصی ایرانیان است، عناصر مختلفی را در برمیگیرد که بخشی از آن دین است. نهادهای آموزشی به عنوان یک سیستم میکوشند تا جهان زیست را در استعمار خود درآورد . این رابطه بین جهان زیست و سیستم میتواند موجب به وجودآمدن کنش ارتباطی گردد و همبستگی اجتماعی و هویتهای ایرانی و اسلامی را باز تولید و تقویت کند یا موجب بحرانزایی در جامعه شود.
دوم) پیشینه رابطه دین و آموزش
یکی از اولین فلاسفهای که به مسئله تربیت توجه داشت افلاطون بود . « افلاطون برآن است که اصلاح اخلاقی جامعه دغدغهای سیاسی است . آدمیان موجوداتی صرفا عقلانی نیستند بلکه در چنبره امیال و شور و شهوت خود نیز گرفتارند . برای اخلاقی کردن مردم باید آنها را بر طبق قوانین عادلانه و در چارچوب نظام سیاسی اخلاقی و دادگرایانهای تربیت کرد » . (2 :19 -20) . رابطه بین سیاست و تربیت از جمله مباحثی است که فلاسفه و اندیشمندان مختلفی به آن پرداختهاند.
یکی از مهم ترین نمونه های بارز رابطه دین و آموزش، تاسیس مدارس نظامیه توسط خواجه نظام الملک است. « شاهکار اثرگذار خواجه نیز که ثمره شور و اشتیاق به فقه شافعی و کلام اشعری است ، احداث مدارس نظامیه در شرق جهان اهل سنت برای مبارزه و مقابله با باورهای معتزله و نهادهای باطنیان دائر به تربیت داعیان شیعی است . نظامیه ها در بغداد و نیشابور و آمل و موصل و هرات و دمشق وبلخ و غزنه و مرو و بصره سنگرهای سنیگری در مقابله با تبلیغات شیعهگری چه اسماعیلیه و اثنی عشری و نیز سنیهای مخالف بودند و نظام الملک که خود شافعی بود مقرر کرد که مدرس و واعظ و کتابدار نظامیه بغداد باید شافعی باشند و برای طلاب نفقه و راتبهای مقرر داشت » .( 4: 15 -18)
گفتار فوق از اسطوره شناس شهیر ، دکتر ستاری گویای دیرپایی مسئله دین و آموزش است.
نظام آموزشی به شکل نوین، پدیدهای است که پس از انقلاب مشروطه در ایران به وجود آمد. آموزش دینی از ابتدای تاسیس آموزش و پرورش نوین یکی از مهمترین برنامه های درسی مدارس بوده است. در نخستین مصوبات شورای عالی معارف درسهای قرآن و شرعیات و آیات منتخبه برای دوره ابتدایی پیش بینی شده بود. نویسنده کتاب نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن کوشیده است برآمدن نظام آموزشی نوین را از میان اندیشههای متفاوت در دوران مشروطه نشان دهد.
وی تاکید دارد که : « حامیان انقلاب مشروطه با توجه به رویکردشان به آموزش جدید به چند گروه تقسیم شدند . یک گروه که روحانیان بودند از همه راسختر اهمیت آموزش را به طور کلی پذیرفتند. اما نظام مدارس جدید را برای تمدن اسلامی و جایگاه خودشان در جامعه خطرناک تلقی میکردند . برخلاف اینها ، روشنفکران لیبرال از مدارس جدید به عنوان مسیر اصلی برای حرکت به سوی تمدن غربی تجلیل میکردند.
مشروطه خواهان با توجه به قدرت اسلام و روحانیت برای نشان دادن اینکه آموزش مدرن لزوما در تعارض با دین نیست ، شروع به استدلال کردند. تنها عده اندکی چون آخوندزاده ، سپه سالار و طالبوف گه گاه از جدایی آموزش و دین جانبداری میکردند » . (9: 74)
این نگرش به مسئله رابطه بین دین و آموزش بود که برنامه ریزان نظام آموزشی را وامیداشت تا برنامههای دینی را در مواد درسی مدارس بگنجانند. ضمن اینکه با توسعه مدارس جدید ، بخش زیادی از روحانیان نیز به عنوان آموزگار و دبیر به استخدام وزارت معارف و وزارت فرهنگ درآمدند .جریانهایی که مناشری به آنها اشاره دارد در طول سال های پس از مشروطه به فعالیت خود ادامه دادند و هر کدام با بخشی از جهان زیست ایرانی پیوند داشتند.
برسازی نظام آموزشی ایران تحت تاثیر شکل گیری هویت ملی ایرانی در دوران پس از مشروطه بود. اینکه ایرانیان کیستند سوال مهمی بود که در هنگام مشروطه به وجود آمد. رابطه بین نهاد دین و آموزش در این دوران نیز تابعی از نگرش ایرانیان به هویت ملّی خود بوده است.
مخالفین مدارس جدید، و موافقان آن بازتابی از دیدگاههای خود در مورد هویت ایران را بیان می کردند . این نکته مهم است که که در دوران رضاخان روحیه ناسیونالیسم باستانگرا آن چنان رشد کرد که نوع نگرش به مسئله آموزش را نیز تحت تاثیر قرار داد. این نگرش افراطی آن چنان شور بود که صدای افرادی همچون سید حسن تقی زاده را درآورد. وی در نامهای که اسفند 1323 به تهران نوشت : تدابیر بچه گانه متعصبین تهران که در فرهنگستان جمع شده می خواهند با قطع رابطه از عرب ، امپراطوری داریوش را احیا و علم ساسانیان را برافرازند و با تدبیل کلمه جواب به پاسخ انتقام از سعد بن ابی وقاص بگیرند به دست خود مقراض خطرناک فرهنگستان را گرفته و علاقه های بی شما ما از هموطنان عربی زبان و ترکی زبان خودمان یکایک قطع کنند و مانند کبک سر در برف بکنند به خیال آنکه دنیا آنها را نمیبیند و ادعا کنند که غیر از ایرانی نژاد و و اولاد داریوش کسی در ایران نیست و اگر زبان دیگری حرف زدند باید دندان سخن گویندگان عربی و ترکی و کردی و ترکمنی را خورد کرد نه تنها ما را به جایی نرساند بلکه مضرترین کار و مهلک ترین ضرباتی است به وحدت ملی ایران » . (6 :222) .
ذکر فقره فوق بدین قصد است که به رابطه مغشوش بین دین و آموزش در این دروان اشاره شود. رابطهای که در سایه تلاش های روشنفکرانی بودند که در پی دین زدایی از جامعه ایران بودند. .« روشنفکران نسل اول به درجات مختلف بر ضرورت زدودن هویت ایرانی از زنگارهایی که آن را در طی تاریخ فراگرفته است تاکید گذاشتند. زبان فارسی ، نژادآریایی و مذهب زرتشت در نزد برخی روشنفکران تندروتر سه پایه اصلی هویت از دست رفته ایران به شمار می آمدند» . (3 :820) همین نگرشها منجر به شکلگیری گفتمان باستانگرایانهای شد که گفتمان رسمی حکومت پهلوی بود. در برابر روحیات باستانگرایانه ، مقاومتهایی مهمّی شکل گرفت. فضای عمومی جامعه ایران در این دوران تحت تاثیر همین کشمکش بین هویت های متفاوتی بود که هرکدام قرائتی از ایران داشتند . آموزش و پرورش نیز بالتبع ذیل همین رویاروییها تعریف میشد.
به این ترتیب رابطه دین وآموزش به عنوان یک مسئله مهم و اساسی در نظام آموزشی ایران درآمد. تشکلهایی همچون جامعه تعلیمات اسلامی که مدارس متفاوتی را در سراسر کشور برای خانوادههای مذهبی تاسیس می کردند، نشانههایی از تلاش برای آشتی میان دین و آموزش مدرن بود. ضمن اینکه تعلیمات دینی همچنان مورد توجه روشنفکران مسلمان محسوب میشد. دکتر یدالله سحابی که در زمان دولت دکتر مصدق مدیرکل فرهنگ تهران بود اقدام به تاسیس دانش سرای تربیت معلم دینی و قرآن کرد تا معلمان دینی مسلمان را وارد آموزش و پرورش نماید.
مهندس بازرگان در دهه سی کتاب تعلیم قرآن تدوین نمود و در دهه چهل اقدام به تاسیس مدرسه کرد. روحانیونی همچون دکتر بهشتی و دکتر باهنر که تحصیلات دانشگاهی نیز داشتند در دهه پنجاه از مولفان کتب درسی بودند.
موارد فوق نشان میدهد که رابطه دین و آموزش نوین در دوران پس از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی از تضاد به تدریج به سمت همراهی و حضور منتقدانه روحانیون ، روشنفکران مسلمان و اقشار مذهبی جامعه در روند آموزش نوین شد .
مهندس بازرگان در سال 1338 مقالاتی را در شمارههای 9 و 10 و 11 مجله ای به نام « مجموعه حکمت» با نام آموزش تعالیم دینی منتشر کرد که مجموعه آن در سال 1356 به صورت کتاب جیبی منشتر شد . یادداشتهایی نیز از مهندس بازرگان در جلد نهم مجموعه آثار وی با نام « برنامه تربیت و تعلیم دینی » منتشر شده است. در یادداشتهای مذکور طرحی برای آموزش درس دینی در دوره ابتدایی ارائه میشود. وی در مقاله آموزش تعالیم دینی تاکید دارد که :
« لازم است دینداری از حالت رکود و جمود و انتساب به طبقات وامانده و بیسواد بیرون آید و مُهر کهنگی و داغ بطلان از چهره تابناک آن زودوده شود» . ( 1 :77)
رابطه بین نظام آموزشی و نظام سیاسی در زمان پیروزی انقلاب اسلامی چندان گرم نبود. علاوه بر نارضایتیهایی که در زمینه کمبود نظام دانشگاه و نوع استخدامها وجود داشت .« بخش عمدهای از جامعه از آثار مخرّب فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی نظام آموزشیای که در پایان سلطنت رخ نشان داده بود در عذاب بودند. مثلا اینکه به قول معروف نظام آموزشی جو ( نوکری غرب) را ترویج میدهد به شدت مورد بحث بسیاری از افراد بود. برخی دیگر به ارزشهای سکولار ترزیق شده توسط مدارس و دانشگاه ها به دانشجویان انتقاد داشتند » .( 9 : 429)
موارد فوق از عمده عوامل شکل گیری اعتراضات در بین دانشجویان و دانشآموزان بود . نوع آموزش های دینی مدارس با آنچه در جامعه ایران می گذشته است تفاوت های اساسی داشته اند ولی برخلاف آنچه سیاست گذاران نظام پهلوی می پنداشتند، نظام آموزشی نتوانست منجر به شکل گیری مشروعیت برای نظام سیاسی شود و جامعه ایران را براساس رویکرد باستانگرایانه بازتولید کند.
سیستم آموزشی رژیم پهلوی مغلوب جهان زیست ایرانی شد و جهان زیست ایرانی در برابر ایدئولوژی باستانگرایانه پهلوی به قرائتی متفاوت و متضاد با قرائت رسمی به کنش ارتباطی رسید و انقلاب اسلامی به وقوع پیوست .
تاسیس نهادهایی همچون حسینیه ارشاد که بعدا نقش موثری در تولید اندیشههای مبارزه علیه رژیم پهلوی داشت از جمله نشانههای رابطه تنش آلود بین سیستم آموزش و پرورش و جهان زیست ایرانی بود.
جامعه ایران مباحث مذهبی را از بیرون سیستم آموزشی می آموخت. وجود صدها کتابخانه در مساجد و آموزشهایی که در مساجد داده می شد نیز با ایدئولوژی باستان گرایانه رژیم پهلوی در تضاد بود . این روند موجب شد که مخالفین میدان خود را بسازند که مستقل از حوزه حکومت بود و در آن میدان به کنش ارتباطی دست یابند و به تفاهم برسند . نتیجه این شکلگیری میدان متفاوت انقلابی بر پایه اسلام بود که مهمترین مولفه فرهنگی جهان زیست ایرانی محسوب میشد.
سوم ) نگرش به آموزش و پرورش پس از انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوع نگرش به رابطه دین و آموزش تغییرات اساسی یافت .بند 1 اصل سوم قانون اساسی از جمله مواردی است که کمتر به آن پرداخته می شود و رویکرد مهم انقلاب اسلامی به مسائل فرهنگی و اجتماعی را به اجمال بیان کرده است. براساس بند فوق یکی از وظایف دولت جمهوری اسلامی ایران ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی است. بدین ترتیب تکلیفی بر عهده نهادهای اجرایی گذاشته می شود تا بر اساس آن جامعهای نو به وجود آید .
فصل اول قانون اهداف و وظایف وزارت آموزش و پرورش که در سال 1366 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است به اهداف اساسی آموزش و پرورش میپردازد . ماده 1 قانون فوق تاکید دارد که تقویت و تحکیم مبانی اعتقادی و معنوی دانشآموزان از طریق تبیین و تعیین اصول و معارف احکام دین مبین اسلام و مذهب حقهجعفری اثنیعشری بر اساس عقل، قرآن و سنت معصومین (ع) هدف اصلی آموزش و پرورش است. ماده 2 همان قانون نیز اهداف دیگری را برای آموزش و پرورش تعیین میکند که از جمله آن ها رشد فضائل اخلاقی و تزکیه دانشآموزان بر پایه تعالیم عالیه اسلام، تبیین ارزشهای اسلامی و پرورش دانشآموزان بر اساس آنها ، تقویت و تحکیم روحیه اتکال به خدا و اعتماد به نفس و ایجاد روحیه تعبّد دینی و التزام عملی به احکام اسلامی برشمرده میشود .بدین ترتیب تربیت دینی به رکن اصلی نظام تعلیم و تربیت کشور تبدیل میشود.
در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی تربیت دینی نیز مانند سایر امور تحت تاثیر گفتمانهای موجود و رابطه آن با گفتمان اصلی تغییر کرده است. در دهه شصت وجود ایدئولوژی انقلابی و قدرت آن موجب میشود که تربیت دینی نیز به شکلی ایدئولوژیک درآید .
در طول سالهای دولت اصلاحات تلاشهایی برای اضافه شدن درسهایی همچون حقوق شهروندی به آموزش رسمی شد که ناکام ماند .
در سالهای پس از انقلاب محدوده آموزش و پرورش افزایش کمّی فراوانی یافت و میزان سواد از 47 به 87 درصد رسید . تحصیلات متوسطه نیز رشد بالایی یافت . همزمان با این تحولات ، تحولاتی نیز در عرصه فرهنگ رخ داد که فضای سیاسی جدید را نیز به وجود آورد.
در دهه شصت تضاد چندانی بین سیستم آموزش و جهان زیست ایرانی به چشم نمی خورد ولی به تدریج از دهه هفتاد تحولاتی در جهان زیست ایرانی به وجود آمد . این تحولات در جهان زیست نتوانست تاثیر چندانی بر سیستم آموزشی بگذارد . مهمترین دلیل این عدم تاثیرگذار را باید در تهیه و تصویب « سند تحول بنیادین آموزش و پرورش » دانست .
در کنار جامعه متکثری که در دهه های هفتاد و هشتاد در انتخاباتهای مختلف خود را نشان میداد، نویسندگان سند تحول بنیادین آموزش و پرورش اهمیتی برای تکثر موجود در جامعه قائل نشدند.
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در سه بخش « فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی » ، « فلسفه تربیتی رسمی در جمهوری اسلامی ایران» و « رهنامه» تدوین شده است. ابتدای سند با آیه 97 سوره نحل آغاز می شود:
" منْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد میگردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که میکردند به آنان عطا میکنیم".
سند بر اساس آیه شریفه فوق هدف نظام تعلیم و تربیت را حیات طیبه قرار میدهد . بدین ترتیب حیات طیبه که خداوند متعال آن را بر دوش پیامبران نیز نمی داند بر عهده آموزش و پرورش گذاشته می شود.
به موجب سند برنامه درسی ملی ؛ « هدف اصلی نظام سیاسی به طور اعم و نظام آموزشی به طور اخص ، تربیت دینی به معنای عمیق و گسترده آن است » . به این ترتیب در حال حاضر نهاد تعلیم و تربیت مسئولیت دارد تا دانش آموزان را به حیات طیبه برساند و تربیت دینی، مهمترین هدف نظام تعلیم و تربیت کشور به شمار میرود.
چهارم ) نمونه هایی از تربیت دینی در کتب درسی
مقایسه جملات ابتدایی دو کتاب دینی سال 1360 و چاپ سیزدهم کتاب هدیههای آسمانی 1403 تفاوت نگاه بین دو تربیت دینی از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون را نشان می دهد. مقدمه کتاب فرهنگ اسلامی و تعلیمات دینی دوم دبستان سال 1360 هدف از تالیف کتاب فوق را انتقال یک سلسه مفاهیم به ذهن دانشآموزان نمیداند بلکه هدف اصلی را پرورش صحیح روح و روان دانشآموزان و تکامل بخشیدن به زندگانی آنها برمیشمرد در ادامه میافزاید: هدف اصلی اینست که عقاید صحیح دینی با عمق جانشان درآمیزد واز عمق جانشان بجوشد به طوری که از دستبرد شیطان در امان بمانند. ولی جملات ابتدایی کتاب هدیه های آسمانی که خطاب به معلمان نوشته است به جای تاکید بر عقاید به انگیزه و رفتار تاکید می کند و می نویسد: امیدواریم با تدریس کتاب حاضر شاهد شکوفایی هرچه بیشتر انگیزهها و رفتارهای دینی عزیز میهن اسلامیامان باشیم . تفاوت جملات یاد شده به خوبی تفاوت بین نگرش عقیدهگرای ابتدای انقلاب با نگرش رفتار گرای کتاب های فعلی را نشان می دهد .
نمونه دیگر این نوع نگاه در کتاب های دینی دوره های مختلف تحصیلی قابل مشاهده است. بخش اول کتاب دین و زندگی 3 سال دوازدهم رشته ادبیات و علوم انسانی به تفکر و اندیشه اختصاص دارد. در این کتاب پس از دو درس در مورد هستی بخش و یگانه بی همتا در درس سوم به توحید و سبک زندگی میپردازد.
درس فوق بازتاب زندگی در سبک زندگی را بررسی می کند .
در سه درس بعدی بخش مذکور تاثیر توحید در نوع زندگی مورد بحث قرار میگیرد. در هیچ یک از متون سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و سند برنامه درسی ملی اشارهای به حق انتخاب فرد و حق سوال و پرسش نمیشود . اگر هم اشارهای وجود دارد، نتایج این پرسش مشخص و معین شده محسوب می گردد .
موارد بالا به خوبی نشان میدهد که ؛
کتب دینی از ابتدای انقلاب اسلامی به تدریج از بینش به سمت رفتار رفتهاند و تاکید بیشتری بر رفتارهای دینی دارند.
ششم) وضعیت فعلی دینداری در ایران
نظرسنجیهای رسمی نشان میدهد که جامعه ایران مسیری متفاوت با آموزههای دینی آموزش و پرورش را می رود.
« موج چهارم پیمایش ارزش ها و نگرشهای ایرانیان» یکی از نمونههای مستند و علمی محسوب میشود که « پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات » وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مسئولیت انجام آن را بر عهده داشته است . نتایج غیر رسمی این پیمای نمایی از وضعیت دینداری در میان جامعه ایران را نشان می دهد.
در مورد سوال « در انجام امور مهم زندگی چقدر به خدا توکل می کنید؟ » 5 / 87 درصد پاسخگویان به میزان زیادی در امور مهم زندگی به خدا توکل میکنند .
در مورد سوال « خودتان را تا چه اندازهای فردی مذهبی می دانید ؟ » 10 درصد اصلا خودشان را مذهبی نمی دانند . 12 درصد خودشان را کم مذهبی می دانند و و 23 درصد خودشان را مذهبی متوسط میدانند . این پاسخ در بین افراد 15 تا 29 سال سن به ترتیبی است که 14 درصد خودشان را اصلا مذهبی نمی دانند و 31 درصد کم مذهبی میدانند. به این ترتیب د ر بین همه اقشار 22 درصد خودشان را اصلا مذهبی نمیدانند یا کم مذهبی میدانند و در سن 15 تا 29 سال که آموزههای آموزش و پرورش را گذراندهاند این میزان به 45 درصد میرسد .
در پیمایش فوق 62 درصد پاسخ دهندگان موافق منوط نکردن گزینشهای استخدامی به عقاید دینی هستند ، 73 درصد به جدایی دین و سیاست اعتقاد دارند و 41 درصد مخالفت خود را با لزوم حجاب اعلام کرده اند .
این آمارها نمونههایی از وضعیت دینداری در جامعه ایران است و ناکامی سیاستهای دینی آموزش و پرورش را نشان میدهد.
هفتم ) در جست و جوی راه سوم
در حال حاضر سیاست گذاران و تصمیم گیران فرهنگی با این گزاره که سیاستهای آموزش و پرورش در زمینه دینداری ناموفق بوده اند موافق نیستند و حداقل در این مورد سکوت میکنند. نمونههای عینی و ملموس این عدم موفقیت در عرصه جامعه به خوبی مشاهده میشود و نتایج موج چهارم پیمایش ارزش ها و نگرشهای ایرانیان نیز آن را به خوبی بیان میکند .
حضور نیروهایی از جامعه که در طول تاریخ معاصر نیز حضور چشم گیری داشتهاند و خواهان حذف کامل دین از عرصه آموزش هستند نیز در برابر سیاستهای رسمی وجود دارد . با این ترتیب رابطه دین و آموزش را باید در میان دو نیروی پیشران رشد پدیده جدایی دین و سیاست که بالتبع شامل آموزش میشود و اصرار سیاست گذاران فرهنگی بر اجرای سیاستهای آموزشی دید.
دکتر جلال ستاری که در کتاب کم حجم خود به عنوان « فرهنگ دولت مدار » به رابطه بین فرهنگ و سیاست در تاریخ ایران به ویژه در عصر سلجوقیان میپردازد به نکته مهمی اشاره می کند:
« مسئله اصلی یا اساسی ، فقط لزوم دخالت دین و در سیاست و یا برعکس ضرورت تفکیک آن دو از یکدیگر و مجادله بر سر محاسن یا معایب آن نیست . دین به معنی ایمان ، یا اعتقاد قلبی و باطنی و نه حتما ایدئولوژی که بر همه شئون زندگی فردی و اجتماعی اشراف داشته باشد ، مایه اعتلا و استکمال آدمی است و فرهنگ بیمایه و پشتوانه ایمان و اخلاص و اخلاق ، وسیله تخدیر و هرزهپروری و ترویجی مشرب اصالت بذات و کام جویی و فساد و خود سوزی و ابیقورگرایی(اپیکورگرایی) ، میگردد » .( 4: 104)
دوگانه موجود در مورد آموزش و دین واقعیت موجود جامعه ایران محسوب میشود.
راهکار سومی در مورد رابطه دین و آموزش قابل تصور است . بر پایه این راهکار باید رابطه بین دین و آموزش با در نظر گرفتن شرایط جدید جامعه مورد تحلیل و واکاوی قرار گیرد .
در طول تاریخ ایران دین جایگاه مهمی در جهان زیست ایرانی داشته است . فقدان کنش ارتباطی بین سیستم آموزشی و جهان زیست مهمترین عامل شکلگیری فضای موجود است ؛ نقطه اصلی بحران موجود را باید در عدم ارتباط بین آنچه در متون قانونی کشور از جمله بند 1 اصل 3 قانون اساسی ذکر شده است با حقوق و حق انتخاب افراد دانست . جامعه ایران بر اساس آنچه بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی عنوان میکنند، همچنان جامعهای دینی است .
دکتر مقصود فراستخواه از جمله این متفکران است که بر این نکته داشته است که: « براساس پیمایش ها و مشاهدات مشخص شده دین در ایران همچنان بخشی از فرهنگ و جامعه است که در دلها جا دارد. اما چون تداعی سیاسی دارد و با سیاست به معنای دولت حل شده ، در نتیجه در ذهن و جان برخی از طیفهای اجتماعی نفوذ آن دچار مناقشه شده است» . (8: 10)
دکتر بیژن عبدالکریمی در کتاب « رهایی بخشی یا سلطه » به نقد مبانی نظام تعلیم و تربیت دینی در آموزش و پرورش ایران میپردازد . وی در این کتاب به عدم درک روشن دین و تجربه دینی در نظام آموزشی کشور اشاره میکند و بین چهار نوع اسلام تفاوت میگذارد:
نگرش فوق می تواند با جهان زیست ایرانی هماهنگی بیشتری داشته باشد و موجب ایجاد تفاهم بین سیستم آموزشی و جهان زیست ایرانی شود .
به نظر می رسد آموزههای دینی نظام آموزش و پرورش تفاوتی بین اسلامهای فوق قائل نشده است.
آموزش و پرورش ایران فاقد یک نگاه راهبردی در مورد تکثر موجود در جهان زیست ایرانی است و میخواهد همه دانش آموزان را به یکسان مومن و معتقد تربیت کند و محصولات یکسانی را ارائه دهد .
در هیچ یک از متون سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و سند برنامه درسی ملی اشارهای به حق انتخاب فرد و حق سوال و پرسش نمیشود . اگر هم اشارهای وجود دارد، نتایج این پرسش مشخص و معین شده محسوب می گردد .
این نوع نگرش به مسئله دین و نظام آموزشی و تحولات موجود بررسی رابطه بین دین و نظام اموزشی را ضروری ساخته است.
در حال حاضر برای همه دانش آموزان یک نوع کتاب درسی تهیه میشود و فرض کتب درسی آن است که دانش آموزان همه اصول دینی را پذیرفته اند و حال در صددند تا ایرادهای خود را برطرف نمایند حال آن که کتاب های دینی فوق برای جامعه متکثر امروز چارهساز نیست .
سخن پایانی ؛
مسئله رابطه بین دین و آموزش در ایران مسئله مهم و اساسی است . دو سوی این مسئله یعنی آنان که نظام آموزشی را در هدف تربیت دینی می دانند و آنان که خواهان جدایی کامل دین و آموزش اند فارغ البالاند و حکم خود را صریح بیان میدارند ولی هر دو نگرش فوق در تجریههای خود موفق نبوده اند. همین است که باید به فکر راه سومی بود که هم از دین به عنوان مهمترین مولفه فرهنگی جهان زیست ایرانی پاسداری کند و هم حق انتخاب افراد را به رسمیت بشناسد . این تفاهم می تواند به بازتولید جامعه کمک کند و منجر به بازتولید جامعه پویا و متعادل گردد .
تضاد میان سیستم آموزشی و جهان زیست ایرانی امری است که به ضرر فرهنگ و جامعه ایران بوده و آثار مخرب خود را در عرصه سیاست نشان می دهد. برای گذار از شرایط موجود باید پذیرفت که با یک جامعه متکثر رو به رو هستیم که نگاهها و نیازهای متفاوتی در عرصه دین دارند .
نگارش کتابهای دینی براین اساس صورت میگیرد که همه دانش آموزان یکسان میاندیشند . این نوع نگرش یکسان نگر در تقابل با جهان زیست ایرانی است و موجب تضاد سیستم آموزش و پرورش با جهان زیست فوق میشود.
راه چاره پذیرش تکثر موجود در جهان زیست و تالیف کتابهای مختلف برای نیازهای متفاوت است. ایمان به عنوان یک امر مهم در حفظ جامعه باید حفظ گردد ولی وظیفه آموزش و پرورش نه مومن نمودن دانش آموزان که پذیرش حق انتخاب آنها و ارائه متون لازم برای آشنایی بیشتر آن ها با اسلام است. این روند باید از طریق کنش ارتباطی و شکلگیری یک تفاهم در عرصه عمومی انجام گیرد که منجر به جامعهپذیری و ارتقای همبستگی ملی میگردد.
منابع:
1-بازرگان،مهدی، مجموعه آثار ، جلد 9، مباحث اعتقادی ، 1379، شرکت سهامی انتشار .
2- بشیریه ، حسین ، از این جا تا ناکجا ، دیباچه ای بر آسیبشناسی سیاسی ،نشر نی ،چ پنجم ،1403.
3- بشیریه حسین، عقل در سیاست،نشر نگاه معاصر، چ پنجم 1394.
4-ستاری، جلال، فرهنگ دولتمدار ،کتاب پارسه، چاپ اول،1401.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پس از گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان تربیت دینی و اسلامی سازی مهم ترین هدف مسئولان آموزش و پرورش است .
تاسیس امور تربیتی اولین گام مهم آموزش و پرورش پس از انقلاب برای یکسان سازی فضای آموزش و پرورش بود ولی با گذشت زمان و گذر از فضای انقلابی ، راهکارهای جدیدی در این مسیر به کار گرفته شد و همچنان ادامه دارد .
از جمله آخرین اقدامات برای خالص سازی و دینی سازی فضای مدرسه مصوبه روز یکشنبه 10 دی مجلس شورای اسلامی در مورد تشکیل « مسجد - مدرسه » است .
بر اساس این مصوبه وزارت آموزش و پرورش مکلف است به درخواست اشخاص حقیقی و حقوقی که متقاضی ایجاد مدرسه و یا مرکز آموزشی و پرورش غیر دولتی به عنوان بخشی از یک مسجد هستند مشروط به موافقت هیات امنا مسجد رسیدگی کرده و ضمن رعایت ضوابط فنی برای ساختمان مسجد منظور شده از سوی متقاضی مجوز ایجاد مدرسه مسجد محور و یا مرکز آموزشی و پرورشی مسجد محور را به متقاضی مربوطه بدهد.
رضامراد صحرایی وزیر فعلی آموزش و پرورش نیز مرتب از استخدام نیروهای طلبه و جهادی در آموزش و پرورش خبر می دهد . وی روز شنبه 16 دی در سی امین اجلاس سراسری نماز در زنجان اظهار کرد: با حمایتهای دولت سیزدهم مقدمات جذب ۱۹ هزار مربی پرورشی پس از پانزده سال انتظار در سال جدید پیش رو تحقق یافته است.
در برابر برنامه های مذکور اخباری مثل پایین بودن میانگین نمره دینی در امتحانات نهایی پایه دوازدهم و دین گریزی گسترده در میان دانش آموزان نشانه فضای مقاومت در میان دانش آموزان است .
از یک سو مسئولان در نظر دارند تا با تاسیس مسجد مدرسه و استخدام روحانیان و نیروهای همفکر ، محیط آموزش و پرورش را مطلوب نمایند و از سوی دیگر مقاومت دانش آموزان در بی علاقگی به درس دینی و برنامه های پرورشی خود را نشان می دهد . ایده های مسئولان آموزش و پرورش برنامه ای برای تحول در برنامه های دینی و تربیتی نیست بلکه تلاش مضاعف برای اعمال قدرت است تا بر سردرگرمی ذهنی سرپوش گذاشته شود .
نعمت الله فاضلی در کتاب ارزشمند خود ؛ « مسئله مدرسه » به نکته مهمی در مورد امتناع دانش آموزان از گفتمان مدرسه در دوره پسا انقلاب اشاره دارد .
وی عامل اصلی این امتناع را نه صرفا محتوای دینی و آموزه ها و جهان بینی و ایدئولوژی بلکه شیوه های آشکار و پنهان اعمال قدرت روی سوژه ها می داند ؛ سوژه هایی که عملا به ابژه تقلیل یافته اند و فاقد هر گونه اختیار و آزادی می شوند . (مسئله مدرسه ، دکتر نعمت الله فاضلی ،نشر هوش ناب ، چاپ اول ، پاییز1401، ص 57)
همین رویکرد اعمال قدرت یک سویه مهم ترین ویژگی برنامه های تربیتی و دینی آموزش و پرورش است . براساس این روش نیازی به حق انتخاب دانش آموزان نیست .
مهم ترین سند ایدئولوژیک سازی نظام تعلیم و تربیت کشور ، « سند تحول بنیادین آموزش و پرورش » است که در سال 1390 به تصویب رسید و با تصویب آن « حیات طیبه » به عنوان هدف آموزش و پرورش تعیین شد .
بر این اساس آموزش و پرورش باید دانش آموزان را به حیات طیبه برساند و مدرسه نیز باید مدرسه ای صالح باشد که در جهت حیات طیبه فعالیت کند.
بر اساس « سند برنامه درسی ملی » که به منزله نقشه جامع یادگیری در آموزش و پرورش است ، حوزه یادگیری حکمت و معارف اسلامی به عنوان یکی از دوازده حوزه یادگیری و تربیت آموزش و پرورش برشمرده می شوند .
بر اساس بند یاد شده ؛ « حکمت به عنوان علم متین ، صحیح و استوار دست آورد قوه تعقل دانسته می شود و زمانی به وقوع می پیوندد که فرد در فرآیند صحیح تفکر با هدایت و رهبری عقل سلیم و نقل صحیح قرار گیرد . هر چند در جملات مزبور از قوه تعقل استفاده می شود ولی فرایند صحیحی برای تفکر وجود دارد که نیازمند هدایت و رهبری عقل و نقل است . این عبارات ، تکلیف تربیت دینی در آموزش و پرورش را مشخص می سازد.
از همین روست که همه سوالات در کتاب های دینی جواب مشخصی دارند و جواب دیگر یا امکان انتقاد یا عدم پذیرش آن ها متصور نیست .
برنامه درسی ملی ؛ حوزه یادگیری حکمت و معارف اسلامی را به سه حوزه اعتقادات (دانش در باره واقعیت ها ) ، اخلاق ( دانش در مورد باید و نبایدها ) و احکام تقسیم می نماید . همین تقسیم بندی نشانه آنست که کتاب دینی آموز ش و پرورش باید در چارچوب گفتمان فقهی - کلامی حجم زیادی از مطالب مختلف را به دانش آموزان منتقل نماید و توجهی به سایر گفتمان های دینی مانند گفتمان های عقلی – فلسفی و گفتمان عرفانی نمی شود .
بیژن عبدالکریمی گفتمان فقهی کلامی را به دلایل ویژگی های خاص خود هم چون تکیه بر ظواهر دینی ، تبدیل جوهره وجودی ، حضوری ، قلبی و غیر مفهومی ایمان به پاره ای آموزه ها و گزاره های حصولی ، تاریخی و نظری اعتقادی و نیز اتخاذ روش جدلی برای اثبات آموزه های فرقه ای و کلامی و تعهد و انقیاد نسبت به پاره ای از آموزش های خاص و وجود خط قرمز های فراوان در آن و صدور حکم تکفیر برای هرگونه نوآوری و تفسیر های جدید از دین ، منجر به سلب آزادی فکری و معنوی که از شرایط رشد و بالندگی فکری و نظری هر فرهنگی ، از جمله فرهنگ دینی است می داند . (رهایی بخشی یا سلطه ، نقدی بر مبانی تعلیم و تربیت در ایران ،انتشارات نقد فرهنگ ،چاپ دوم ،1397، ص 132)
احاطه گفتمان فقهی - کلامی موجب شده است که کتب دینی راهکار مناسبی برای روزگار فعلی نداشته باشند . کتب دینی برای زمانه ای دیگر نوشته شده اند که با جهان امروز تفاوت دارد . این ناهمخوانی میان زمان فکری کتب دینی با زمانه فعلی موجب قهر میان دانش آموز و گفتمان مدرسه می شود .
مهم ترین مبنای دین در برانگیختن ایمان است .
ایمان به عنوان اصل دینداری پیش از متون فقهی و کلامی به وجود آمده است . بر اساس آیه 14 سوره حجرات ، قرآن کریم میان مسلمان بودن و مومن بودن تفاوت می گذارد و لازمه ایمان را ورود به قلب می داند :
« قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ... ؛ عرب های بادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم، بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم. اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است». این آیه تاکیدی بر قلبی بودن و وجودی بودن ایمان است و امکان اینکه امری دولتی و رسمی و تابع سیاست ها و برنامه ریزی های دولتی نشود ندارد . در حالی که برنامه تربیتی آموزش و پرورش و محتواهای آموزشی سعی در رسمی نمودن اعتقاد بدون در نظر گرفتن ایمان دارند ؛ حال آن که اگر اعتقاد بدون ایمان باشد منجر به تحولی نمی شود .
کتب دینی و برنامه های تربیتی و پرورشی آموزش و پرورش در تعیین نسبت بین دینداری و ایمان سردر گمند و گمان دارند با سخنرانی یک مبلغ یا خواندن یک کتاب و ... بنیانی های فکری دانش آموزان متحول می شود.
ایمان امری وجودی است که با نیازهای زمان و واقعیت ارتباط دارد و با انتقال انبوهی از اطلاعات فقهی و کلامی بر مبنای اعمال قدرت به دانش آموزان پدید نمی آید . پذیرش به عنوان پیش فرض ایمان در کتاب های دینی و آموز های حکمت و معارف اسلامی آموزش و پرورش به آن آزادی و کرامت انسان توجهی می شود.
در جهانی که صدها شبهه و سوال در مورد مسائل دینی وجود دارد با کتاب های دینی کسی مومن نمی شود بلکه نیازمند حق تفکر انتقادی و آزادی پذیرش یا رد آموزه ها است .
مسئولان آموزش و پرورش ایدئولوژی اعمال قدرت دارند و سردرگمی خود در زیر پوشش اعمال قدرت را پنهان می کنند . آن ها می کوشند با خالص سازی فضا از طریق به کارگیری نیروهای طلبه و جهادی یا تاسیس مسجد - مدرسه آن را به سمت مطلوب خود نوسازی کنند در حالی که خالص سازی آموزش و پرورش از طریق این گونه تغییرات آموزشی ، جذب معلمان همفکر و به کارگیری روحانیان فقط بر شدت مقاومت دانش آموزان می افزاید .
ایده های مسئولان آموزش و پرورش برنامه ای برای تحول در برنامه های دینی و تربیتی نیست بلکه تلاش مضاعف برای اعمال قدرت است تا بر سردرگرمی ذهنی سرپوش گذاشته شود .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از جنبههای مهم تربیت که در نظام آموزش و پرورش کشور اهمیت دارد، تربیت دینی است. تربیت دینی ناظر بهتمامی جوانب زندگی دنیوی و اخروی انسان است. بر همین اساس، مسئله این پژوهش آن است که علیرغم اهمیت تربیت دینی، نسبت به تبیین مؤلفههای تربیت دینی بر اساس اهداف ساحتهای ششگانه سند تحول بنیادین، پژوهشی صورت نگرفته است. این پژوهش با روش تحلیلی و قیاس عملی، درصدد تبیین مؤلفههای تربیت دینی بر اساس اهداف مندرج در متن سند فلسفه تربیت جمهوری اسلامی ایران و ساحتهای ششگانه تربیتی است که این ساحتها عبارتاند از: ساحت تربيت اعتقادي، عبادي و اخلاقی، ساحت تربيت اجتماعي و سياسی، ساحت تربيت زيستي و بدني، ساحت تربيت زیباییشناختی و هنری، ساحت تربيت اقتصادي و حرفهای، ساحت تربيت علمي و فنآوری.
یافتههای پژوهش بیانگر آن است که مؤلفههای گوناگونی را میتوان در زمینه تربیت دینی استنتاج نمود که عبارتاند از: هویت دینی، انتخاب آگاهانه، تلاش برای ارتقای معنوی، خودشناسی، حفظ کرامت و عزتنفس و... است. اصولی که برای تبلیغ در مراکز مذهبی استنتاج شده، عبارتاند از: اصل آگاهیبخشی، اصل ارتباط سازنده با جوانان، اصل تناسب و اعتدال با نیازهای جوانان، اصل محبت و اصل تدریج.
از دیرباز، تربیت انسان و چگونگی دستیابی او به کمال، از همواره موردعلاقة هر اندیشمند و نظریهپرداز بوده است (هاشمی اردکانی، 1388، 162). تربیت از نظر لغوی، به معنای پروردن، پروراندن، پرورش دادن، ادب و اخلاق به کسی یاد دادن (عمید، 1362، 311)؛ همچنین علاوه بر معانی، تربیت این به معنای بارآوردن است (مطهری، 1366).
اتحادیة بینالمللی آموزش و پرورش، تربیت را فراهم کردن رشد کامل تواناییهای هر شخص بهعنوان فرد و نیز بهعنوان جامعهای مبتنی بر همبستگی و تعاون دانسته است. تربیت از تحول اجتماعی جداییناپذیر بوده و یکی از نیروهای تعیینکنندة تحول است؛ بنابراین هدف تربیت و روشهای آن باید بهطور دائم با پیشرفت شناخت کودک، انسان و جامعه که حاصل علم و تجربه است، مورد بازنگری قرار گیرد (میالاره[3] و ژان،1370). شهید مطهری، تربیت را پرورش دادن و به فعلیت رساندن استعدادها و ایجاد تعادل و هماهنگی میان آنها میداند تا از این راه، متربی به حد بالای کمال (شایستة خود) برسد (مطهری،1371، 90). این تعاریف در عین تعدد، در این جهت توافق دارند که تربیت، مجموعة تدابیر و روشهایی است که برای به فعلیت درآوردن ابعاد گوناگون انسان به کار گرفته میشود (شعارینژاد، 1376 و شریعتمداری، 1386). با توجه به این تعریف، مربی باید ابعاد انسان را بشناسد تا بتواند جریان تربیت را بر اساس سرشت و فطرت او انجام دهد (مزینانی، 1382).
از سوی دیگر، بنابر نظر علمای دینی و صاحبنظران، دین، نوعی زندگی است و تربیت دینی، فرآیندی است که آدمی را برای نحوه خاصی از حیات (به تعبیر علامه جعفری، حیات معقول) مهیا میسازد (حسینی، 1379، 189). این نحوه زندگی، بر مبنای اصول، قواعد و راهبردهای از پیش تعیینشدهای شکل میگیرد که از طریق دین، عقاید و شریعت به آدمی عرضه شده است.
مروری بر مفاد متون دینی و فرهنگی، ما را با این واقعیت غیرقابل انکار روبهرو میسازد که دین (اسلام)، یک پدیده جهانی است و در تجربه تاریخی خود همواره برای جهانی شدن کوشیده است و امروزه نیز دیندارن و پیروان آئین حنیف اسلام باید برای جهانی شدن آن بکوشند. آیات قرآنی بهصراحت یا بهصورت غیرمستقیم از جهانی بودن رسالت پیامبر (ص) و محدود نبودن آن به عصر مشخصی سخن گفته و نگاه جهانی دین را حکایت کرده است (انبیاء/ 107).
از سوی دیگر تبلیغ دین، به معنای رساندن پیامهای خداوند به بندگان در مرحله نخست برعهده پیامبران و اوصیاء آنان و در مراحل بعد بر دوش عالمان دین گذاشتهشده است. بر اساس زمینهای که تبلیغ در اختیار عالمان دین میگذارد، آنان نیز میتوانند با بهره گرفتن از بسترهای سنتی همچون مساجد یا بسترهای نوین همچون فضای سایبری، تعالیم دینی در زمینههای مختلف را در اختیار جهانیان قرار دهند.
نگاهی به آنچه در متون دینی درباره تبلیغ انعکاس یافته، نشان میدهد که تبلیغ دین در آشنایی مردم با آموزههای دینی و تحکیم باورها و ارزشها نقش بسیار اساسی ایفا میکند. قرآن، بهترین و برترین سخن را دعوت به سوی خداوند میداند: «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللهِ وَعَمِلَ صَلِحًا و قَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ»؛ (و کیست خوشگفتارتر از آنکس که بهسوی خدا دعوت نماید و کار نیک کند؟ و گوید: «من [در برابر خدا] از تسلیمشدگانم».
چنانکه خداوند بهصورت مکرر اعلام فرمود که ابلاغ، اصلیترین مسؤولیت پیامبران است؛ بهعنوان نمونه در سوره مبارکه مائده چنین آمده است: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ»؛ (و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد و [از گناهان] برحذر باشيد، پس اگر روى گردانديد، بدانيد كه برعهده پيامبر ما، فقط رساندن [پيامِ] آشكار است).
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یوسف نوری وزیر جدید آموزش و پرورش در سفر اخیر خود به قم بر این تاکید نموده است که: « حوزه های علمیه باید به کمک نظام آموزش و پرورش بیایند و حتی مدارس وابسته به حوزه علمیه شکل بگیرند و شاهد تربیت دینی در مدارس باشیم» .
وی در ادامه گفته است : « ما با تشکیل نهاد همکاری حوزه علمیه و آموزش و پرورش از حوزههای علمیه درخواست میکنیم که در نظام آموزشی کشور ورود کنند و در این راستا باید حضور طلبههای جوان در مدارس و دانشگاهها زمینهسازی شود تا بچهها، نوجوانان و جوانان بیشتر از گذشته با دین آشنا شوند» .
خلاصه سخنان وزیر آموزش و پرورش آن است که آموزش و پرورش فعلی آن چنان که باید دینی نیست و نیاز دارد تا با حضور طلاب ، زمینه آشنایی بیشتر دانش آموزان با دین فراهم گردد .
آموزش و پرورش ایران همواره در طول سال های پس از انقلاب با این معضل روبه رو بوده است که آیا آن چنان که باید و شاید دینی است یا خیر ؟
برون دادهای نظام آموزش و پرورش که در حال حاضر به عنوان واقعیت های موجود در خیابان ها و محلات جلوی دید همگان هستند به خوبی نشان می دهند که با اهداف مصوب این نهاد تفاوت های اساسی دارند؛ از این رو همواره از معضلی به نام تربیت دینی و دیندار نمودن دانش آموزان سخن گفته می شود و طرح هایی در این زمینه ارائه می گردند . از جمله این طرح ها ، حضور روحانیان در مدارس به منظور آشنایی دانش آموزان با دین می باشد . وزیر آموزش و پرورش بیش از هر چیز به فهم واقعیت های موجود جامعه و آموزش و پرورش و حضور هویت های متکثر و دلایل شکل گیری آنها نیاز دارد.
حضور روحانیان در مدارس امر تازه و بدیعی نیست و در طول یک صد سالی که از شروع تعلیم و تربیت نوین در ایران می گذرد بسیاری از آموزگاران و دبیران در کسوت روحانیت بوده اند . با تشکیل مدارس جدید، روحانیان مهم ترین منبع تامین نیروی انسانی بودند. به کار گیری روحانیان برای تدریس در رشته های مرتبط هم با توجه به نیاز مبرم آموزش و پرورش به نیروی انسانی جدید گامی در جهت حل معضلات موجود می باشد ولی حضور روحانیان با هدف دینی سازی مدارس برآمده از رویکرد خاصی است که در طول سال های گذشته مدیریت کامل کلیه امور محتوایی و برنامه ریزی آموزش و پرورش را بر عهده داشته است و اجازه هیچ گونه تخطی از این اندیشه را به هیچ یک از مدیران وزارت آموزش و پرورش نداده است ولی همچنان از معضلی به نام غیر دینی بودن تربیت انتقاد دارد و درصدد حل آن می باشد . این رویکرد خاص از هرگونه خود انتقادی می پرهیزد و معضل را در جای دیگری می بیند .
این رویکرد به آموزش و پرورش ، بحران تربیت را در حد بحران دینی و ساز وکارهای اجرایی حل آن را نیز به حضور روحانیان تقلیل می دهد و می کوشد تا با پاک کردن صورت مسئله خیال خود را راحت سازد. از سوی دیگر واقعیت های موجود نیز از چشم این رویکرد بی اهمیت تلقی می گردد و نیازی به فهم واقعیت ی های موجود و ساختار های فرهنگی و اجتماعی که در طول سال های گذشته شکل گرفته است احساس نمی گردد .
اگر بحران تربیتی وجود دارد حل آن در ابتدا به فهم کلیات و مختصات این بحران و دلایل شکل گیری و بروز آن بر می گردد . برای مثال اگر چاپلوسی و تملق در جامعه ای وجود دارد با تذکر دادن یا نصیحت کردن تحولی به وجود نمی آید . بروز این رفتارهای ناپسند محصول ساختارها و دلایلی هستند که تا وجود دارند با چاپلوسی و تملق نیز روبه رو هستیم . در مورد بحران تربیت نیز دلایلی وجود دارند که باید با کمک متخصصان و اندیشمندان مورد بازشناسی و فهم و بررسی قرار گیرند و زمینه های شکل گیری آن رفع گردد.
در طول سال های پس از انقلاب شکل گیری تربیت دینی از جمله مهم ترین اولویت های نظام آموزش و پرورش کشور بوده است. این دغدغه در طول سال های نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی با مشکلات کمی روبه رو بود زیرا ساخت فرهنگی و اجتماعی سال های نخست انقلاب همخوانی و همسویی حداکثری با رویکرد آموزش و پرورش در زمینه تربیت دینی داشت .
پس از شروع به کار دولت سازندگی، تحولاتی نیز در آموزش و پرورش رخ داد و تلاش شد تا آموزش و پرورش متناسب با تحولات سیاسی و اجتماعی تحول یابد ولی مخالفت بخش اصول گرای عرصه سیاست با هر نوع تحول از یک سو و ناهمخوانی تحولات آموزش و پرورش با سرعت تحولات اجتماعی و فرهنگی از سوی دیگر این تغیرات را با مشکلات فراوانی روبه رو ساخت و ناکام گذاشت. در حال حاضر آموزش و پرورش نگاهی تمامیت گرا به مقوله تربیت دارد و درصدد است تا یک نوع هویت و سبک زندگی را به دانش آموزان منتقل کند حال آنکه جامعه امروز متکثر است و هویت های متفاوتی در مدرسه حضور می یابند . این تکثر موجود در مدارس از سوی برنامه ریزان رسمی با دیده انکار و یا بی اهمیت دیده می شوند و همین بر ابعاد مشکلات موجود می افزاید .
این دوگانه خصلت یک جانبه گرای آموزش و پرورش و تکثر موجود در جامعه و دانش آموزان نیازمند فهمی نوین از جامعه ایران و طراحی آموزش و پرورش متناسب با آن می باشد . اینکه تصور شود دانش آموزان با سخنرانی کردن دیندار می شوند تجربه ای است که اشتباه بودن آن از ابتدا محرز و مشخص است . ایمان و دینداری امری قلبی است که بر پایه باور های درونی افراد شکل می گیرد و پرداختن مکرر به ظواهر بدون توجه به ریشه های این مسئله دردی دوا نخواهد کرد و فقط طرحی تازه اجرا می گردد و پس از مدتی باز هم از بحران تربیت سخن گفته خواهد شد .
دینداری بر پایه فهمی خود آگاهانه از دین تبلور می یابد و رشد می کند. رفتار های دینی و دینداران موجبات رشد دین می گردد و صرف سخنرانی کردن تاثیری نخواهد داشت . در حالی که صدها برنامه دینی و مذهبی در صدا و سیما انتشار می یابند و تریبون های رسمی نیز همواره و روزانه به امر تبلیغ دین مشغولند، چرایی عدم موفقیت آن ها مهم ترین گام وزارت آموزش و پرورش در طراحی برنامه های تربیتی می باشد .
آموزش و پرورش و نهادهای رسمی عدم موفقیت خود را در عدم موفقیت در تربیت دینی ثابت نموده اند و نشان داده اند توانایی این چنین امر مهمی را ندارند . رفتار های دینی مخلصانه و خلاقانه و خارج از چارچوب های رسمی مهم ترین عامل افزایش دینداری می باشند که خارج از توان آموزش و پرورش می باشد .
یوسف نوری نخستین وزیری نیست که راهکارهایی برای حل مشکل تربیت دینی در مدارس ارائه می دهد و پیرامون این موضوع سخن می گوید ولی راهکار پیشنهادی وی بارها آزموده شده است و سرکنگبینی بوده است که صفرا می افزاید و گرهی نخواهد گشود .
وزیر آموزش و پرورش بیش از هر چیز به فهم واقعیت های موجود جامعه و آموزش و پرورش و حضور هویت های متکثر و دلایل شکل گیری آنها نیاز دارد.
مناسبات فرهنگی و اجتماعی جامعه ما تحولاتی شگرفی را به خود دیده است حال آن که برای وزیر آموزش و پرورش و جریان های همفکر وی همچنان در بر همان پاشنه می چرخد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مدت زمان مدیدی است که متخصصان امور دینی عادت کرده اند در مورد هر آنچه که مربوط به دین است با تکلف و پیچیدگی بی حد و حصری صحبت کنند و مخاطبانشان را با القای این حس که اندیشمندی در امور دینی نیاز به سالها ریاضت و بحث و فحص و مکاشفه دارد، از دایره پرسشگری و خردورزی بیرون برانند. این موضوع در خصوص مسائل مربوط به "تربیت دینی" نیز مصداق دارد. از آرمان گرایی افراطی در تنظیم اهداف تربیت دینی گرفته تا تنظیم سامانه تربیتی بر مبنای فلسفه صدرایی همه در چنین سنت ناپسندی ریشه دارند. متون تعلیم و تربیت اسلامی از متقدمین گرفته تا متاخرین آنان، در تعیین اهداف تربیت دینی راه به گزافه رفته و اهدافی همچون "به کمال رسیدن" (بدون ارائه تعریف درستی از کمال)، "نیل به قرب الهی"، "متصف به صفات الهی شدن"، "رسیدن به حیات طیبه" و . . . را بدون اینکه مصداق عینی چنین مفاهیم انتزاعی را مشخص کنند در دستور کار تربیت دینی قرار داده اند و برای باز کردن گره های ناگشودنی در تربیت دینی به جای قبول شکست این سیستم و چاره اندیشی برای ریشه یابی این معضل، به مبهم گویی و غامض نویسی رو آورده اند و به این شکل تربیت دینی را بیش از پیش در بن بست گرفتار کرده اند و در توجیه دلایل شکست ، به پیاده نشدن تربیت دینی واقعی در طول 14 قرن و وجود سیستم های تربیتی رقیب که قوی تر عمل می کنند اشاره کرده اند که همه مصادیق عذر بدتر از گناه است.
برای ریشه یابی دلایل شکست این مدل تربیتی بهتر است کارمان را با یک پرسش بنیادین آغاز کنیم که آیا اصولا تربیت دینی فعلی قابل تحقق است یا خیر؟
واقعیت امر این است که تربیت دینی هنگامی که در بافت و موقعیت جوامع اسلامی قرار می گیرد، دچار یک تناقض مفهومی شده و در پی آن تربیت از معنای اصیل خود تهی می شود. آیا اصولا تربیت دینی فعلی قابل تحقق است یا خیر؟
تربیت را در هر مکتب تربیتی و با هر معنایی که در نظر بگیریم، پرورش قوه عقل به عنوان تنها ابزاری که شاخص های تمیز حق از باطل و خوب از بد را ارزانی می دارد، از اجزای تفکیک نشدنی مفهوم تربیت است. یکی از راه های پرورش عقلانیت، دادن امکان و حق انتخاب به انسانهاست. تنها در موقعیت انتخاب "این" یا "آن"، انسانها به تمرین عقلانیت می پردازند. سوال مهم و بسیار چالشی در اینجا این است که وقتی در جامعه ای، دین و مذهب هر دو از طریق شناسنامه و بدون داشتن حق انتخاب و به عنوان تنها گزینه ممکن به فرزند منتقل می شود و فرد اگر پس از رسیدن به بلوغ فکری تصمیم به تعویض دین خود یا خروج از دین داشته باشد محکوم به مرگ می شود پرورش عقلانیت در کجای امر تربیت دینی تحقق می یابد؟ تربیت دینی در این حالت بدون توان پرورش قوه تعقل، در بهترین حالت فقط می تواند دانش دینی را منتقل کند و افراد را با مناسک و آیین های دینی آشنا کند که در نهایت به همان سیستم تربیتی با مدل بانک داری تبدیل می شود که وظیفه اش انباشتن حافظه انسانها از اطلاعات تهی از معناست و اینجاست که تربیت دینی راهش از تربیت معنوی نیز جدا می شود. یعنی دینی که در اصل برای ایجاد معنویت و ادای رسالت معناسازی در زندگی انسانها مبعوث شده است در نهایت در سیستم تربیت دینی به پدیده ای بر ضد خود تبدیل می شود.
از سوی دیگر تربیت دینی در جوامعی که پیش فرض آنها دیندار بودن انسانها از بدو تولد است به دلیل ناکارآمدی در پرورش عقلانیت، از مدار تربیت اخلاقی نیز دور می شوند. در گفتمان سنتی از تربیت اخلاقی، اخلاق یعنی مزین بودن فرد به فضائل اخلاقی. در این گفتمان، روش های تربیت اخلاقی، پند و موعظه و اسوه سازی است که مطابق بسیاری از پژوهشهای متخصصان تعلیم و تربیت دینی از جمله ناکارآمدترین روشها در تربیت اخلاقی انسانهاست.
در دنیای کنونی با وجود پیچیدگی هایی که در سبک زندگی ایجاد شده و مناسبات حاکم میان انسانها دست خوش تحولات عمیق شده است، تقلیل مفهوم اخلاق به تعین یافتن فضائل در افکار و رفتار انسانها، بسیار ساده انگارانه و گمراه کننده خواهد بود. در عصر حاضر، اخلاق ناظر بر عقلانیت و قدرت حل مساله در دوراهی های بغرنج زندگیست، انتخاب میان بد و بدتر، خوب و بهتر، بی مسئولیتی و مسئولیت پذیریست. اخلاق یعنی مسئولانه انتخاب کردن و متعهدانه پاسخگو بودن. در سیستم تربیت دینی که افراد حتی امکان تعقل و تامل در مورد اصول دین خود را ندارند و آنها را همچون پیش فرض های قطعی و محتوم و غیر قابل تشکیک زندگی خود باید بپذیرند، عقلانیتی که پیش نیاز زیست اخلاقیست چگونه پرورش می یابد؟
بهترین راه ارزشیابی در مورد اثر بخشی یک مدل تربیتی، بررسی خروجی های آن مدل است. آنچه که از خروجی های نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه دیده شده است، همه شواهدی دال بر خروج جوانان از دایره اخلاق و معنویت است. شاید زمان تجدید نظر در رویکردهای تربیتی فرا رسیده باشد. اگرچه نسلهای بسیاری قربانی ندانم کاریهای مدعیان بی دانش و بصیرت شده اند ولی توقف امروز این سیستم ناکارآمد و آسیب رسان بی شک بهتر از فردا خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پیش تر رسانه صدای معلم نشستی با جمعی از صاحب نظران تعلیم و تربیت داشت که خانم جمیله علم الهدی نیز در آن جمع حضور داشت. ( این جا ) و ( این جا ) و ( این جا )
اظهارات ایشان در خصوص عدم شکست تربیت دینی و ادله ضعیف اقامه شده در این خصوص، تکرار مکررات قرنهای طولانی پس از ظهور اسلام است. آن مدل فکری که به این شکل احتجاج می کند که ما پس از ۴۳ سال هنوز تربیت دینی نداشته ایم و اگر پیاده شود چنین و چنان می کند برگرفته از همان مدل فکری حاکمیت است که ما هنوز حکومت اسلامی نداشته ایم و اگر پیاده شود چنین و چنان می شود و ناگفته نماند که این داستان ریشه های تاریخی بلند به قدمت ۱۴ قرن دارد و مساله امروز و دیروز نیست و به همین دلیل است که از آن به عنوان مدل فکری یاد می کنم. آن تفکر که القا می کند حکومت دینی در زمان غیبت در صورت تحقق معجزه ای در پی خواهد داشت به طور کامل در جریانات فکری تعلیم و تربیت نیز تعین یافته و ما را در چرخه تکرار اشتباهات مهلک انداخته است. لازمه چنین طرز تفکری با پیش فرض شکست ناپذیر بودن تربیت دینی که من نام آن را خود شیفتگی دینی گذاشته ام، استفاده از اسنادات بیرونی است یعنی منتسب کردن تمام شکستها و ناکامیها به عوامل خارج از ما و طرز تفکر ما تا به این وسیله بتوانیم حکم برائت یک سیستم شکست خورده را بگیریم و همچنان به راه غلط خود ادامه دهیم به امید روزی که دشمنان از دشمنی کردن خسته شوند و تسلیم افکار ما شوند.
اصطلاحاتی از قبیل تهاجم فرهنگی، توطئه دشمنان داخلی و خارجی و تربیت سکولار یا سکولاریسم آموزشی که در سخنان خانم علم الهدی بسیار پیچیده ترسیم شده و از آن به عنوان رقیب تربیت دینی یاد شده همه از آن مدل روانشناختی اسنادات بیرونی نشات می گیرد که ریشه های آن در این پیش فرض است که ما بهترینیم که نتیجه آن عدم مسئولیت پذیری و پاسخگو نبودن متولیان حکومت و تربیت نسبت به خطاها و کج روی هاست چرا که از یک سیستم خوب یک خروجی بد به دست نمیآید و اگر خروجیها یک سره بد و فاسد شده اند گناهش بر گردن حکومت اسلامی و تربیت دینی نیست و دیگران مسببان شکست بوده اند.
نکته ای که در استدلال خانم علمالهدی محل اشکال است نادیده گرفتن منطق فضاهای رقابتی است. در منطق رقابت، بهترینها در صدر قرار می گیرند و ضعیف ترها حذف می شوند. باید از ایشان سوال کرد چگونه است که آنچه در ذهن شما و هم کیشانتان بهترین و بی نقص ترین است هنگام مواجهه با رقبای پیچیده، ضعیف می شود و اگر نخواهیم بگوییم شکست می خورد به یک سیستم ناکارآمد تبدیل می شود؟ تربیت سکولار تفاوتش با مدل شما در این است که هم خود میفهمد چه می گوید و چه می خواهد و هم به مخاطبانش می فهماند که آنها را به کدام سمت و سو می راند و اگر سرش رو به آسمان نیست حداقل پایش بر زمین است.
اگر شما پاسخ این سوال را نمی دانید اجازه بدهید راهنمایی تان بکنیم تا شاید باور کنید که در این کشور متخصصین تعلیم و تربیتی هستند که اندازه شما یا بیش از شما تعلیم و تربیت را فهمیده اند.
اگر می بینید سیستمهای رقیب در فضای رقابت، سیستم مورد اقبال شما را از میدان به در می کنند دلیلش این است که آنها بلدند چگونه خود را به روز رسانی کنند. آنها به جای ساختن مدل تربیتی از روی افکار یک فیلسوف ۵۰۰ سال پیش، که ای بسا هم نسبت وسیع و وثیقی با تعلیم و تربیت نداشته باشد، بر اساس نیازهای روز از متخصصین و فلاسفه تعلیم و تربیت معاصر و حی و حاضر استفاده میکنند تا اگر مدلشان با شکست مواجه شد به آنها رجوع کنند و بگویند بر اساس اصل تعهد و مسئولیت پذیری اشکال کارتان را پیدا کنید تا نسلهای بیشتری قربانی نشوند.
در مدلی که شما ساخته اید که نه خود اصلاحگر است و نه انتقاد پذیر، چه کسی پاسخگوی بیش از چهار دهه کژکارکردی نظام فکری و فلسفی تعلیم و تربیت است؟
اینکه خود را پشت واژه های پر طمطراقی همچون حکمت متعالیه و حرکت جوهری پنهان کنیم و هر کس خواست انتقادی کند با گفتن شما ملاصدرا را نفهمیده اید بایکوتش کنیم، راه به سویی جز ترکستان نمی بریم.
تربیت سکولار تفاوتش با مدل شما در این است که هم خود میفهمد چه می گوید و چه می خواهد و هم به مخاطبانش می فهماند که آنها را به کدام سمت و سو می راند و اگر سرش رو به آسمان نیست حداقل پایش بر زمین است. پس از این همه سال به ما نگفتید چرا در راه آسمانی کردن کودکانمان پایشان را از زمین نیز بریدید و آنها را معلق بین زمین و آسمان تبدیل به موجودات بی هویت کردید. آنها را به هوای "حرکت جوهری" با "عَرَض"هایشان بیگانه کردید.
بیایید نسلها را قربانی سیاست بازیهایمان نکنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
انتشار خبر استخدام تعدادی از طلاب و روحانیان در آموزش و پرورش بازخوردهای مثبت و منفی فراوانی را به وجود آورد . حضور روحانیان در مدارس امر تازه و بدیعی نیست و در طول یک صدسالی که از شروع تعلیم و تربیت نوین در ایران می گذرد بسیاری از آموزگاران و دبیران در کسوت روحانیت بوده اند .
با تشکیل مدارس جدید، مهم ترین منبع تامین نیروی انسانی از روحانیان بود که در مدارس جدید به تدریس ، نظامت و مدیریت می پرداختند و حتی در سال های قبل از انقلاب تالیف کتب دینی توسط بزرگانی همچون شهید بهشتی و شهید باهنر صورت می گرفت. این که هر فردی اعم از روحانی و غیرروحانی برای امرار معاش از تخصص خود بهره بگیرد امری مذموم نیست ؛ از این روز استخدام روحانیان با رعایت مقررات برای تدریس در رشته های مرتبط به ویژه در شرایط فعلی که آموزش و پرورش با بحران شدید نیروی انسانی روبه رو است در راستای حل مشکلات آموزش و پرورش می باشد ولی در صورتی که حضور روحانیان در مدارس با هدف حل مشکلات تربیتی صورت گیرد تا راهکاری برای " بحران تربیت" باشد با یک برنامه جدید روبه رو هستیم که نقدو بررسی آن لازم و ضروری می باشد . استخدام معلم در رشته های مختلف وظیفه وزارت آموزش و پرورش است و به کارگیری روحانیان نیز دراین زمینه و در رشته های تخصصی حق آن هاست ولی خلط این موضوع با بحران تربیت امری غلط است .
طرح فوق را باید در چارچوب برنامه های تربیتی و دینی آموزش و پرورش و با آسیب شناسی برنامه هایی که در طول سال های پس از انقلاب اسلامی ارائه شده است مورد ارزیابی قرارداد .
در شرایط فعلی آموزش و پرورش به دلایل مختلف در دستیابی به اهدافی که برایش ترسیم شده ناکام مانده است و بخش زیادی از دلایل این ناکامی از عوامل بیرون از آموزش و پرورش ناشی می شود .
دراین مورد ذکر موارد زیر ضرورت دارد:
1- مسئله بحران تربیت :
آیا بیان اینکه آموزش و پرورش با بحران تربیت روبه رو شده است اذعان به غیردینی بودن آموزش و پرورش است ؟ در حال حاضر کلیه امور مربوط به آموزش و پرورش از گزینش و استخدام معلمان ، تالیف کتب درسی و ....براساس معیار های نظام جمهوری اسلامی تدوین شده اند. عمده معلمان نیز از اقشار مذهبی جامعه استخدام شده اند و دیدگاه های دینی و مذهبی دارند. رسانه ها و نهادهای متفاوتی نیز در زمینه تبلیغات دینی برنامه های گسترده ای را اجرا می نمایند و تلاش می شود از همه ابزارها برای رشد دینداری در سطح جامعه استفاده گردد .
حال این پرسش مهم مطرح می شود اگر در شرایط موجود با بحران تربیت روبه رو هستیم دلیل این بحران چیست و عوامل تاثیرگذار آن کدامند ؟ آیا نباید در فضای تعاملی پیرامون آن گفت و گو کرد و نقش آموزش و پرورش و دلیل کژکارکردی آن بررسی و به عوامل موثر دیگر در این زمینه پرداخته شود ؟
اگر آموزش و پرورش نتوانسته است شوق و شور دینی سال های ابتدای انقاب اسلامی را نگه دار د و حتی آن را تضعیف کرده است ؛ آیا بهتر نیست دراین زمینه آسیب شناسی صورت گیرد ؟
در حال حاضر بیشترین تعداد بخشنامه ها و برنامه های وزارت آموزش و پرورش در بخش معاونت پرورشی می باشند و شاغلین معاونت های پرورشی از سطح وزارت تا مناطق سعی و اهتمام فراوانی در برگزاری صحیح برنامه های فوق دارند ولی میزان اثر بخشی این برنامه ها مورد واکاوی علمی و تخصصی قرار نمی گیرد .
آیا این بحران تا حد زیادی به نگاه غلط به انسان نشات نمی گیرد که باید با سخنرانی دینداری را رشد داد؟ حال آنکه تربیت به ویژه در شرایط امروز ایران و جهان مقوله ای به مراتب پیچیده تر از گذشته است که صرف سخنرانی نقش موثری در آن نخواهد داشت .
2 - کثرت و وحدت در آموزش و پرورش :
برای فهم کثرت موجود در دانش آموزان امروز نیازی به انجام نظر سنجی و پایش های علمی نیست . اندکی تامل در وضعیت پوشش ، گفتار و رفتار دانش آموزان و توجه به اندیشه های آنان نشان می دهد که با وضعیتی متفاوت روبه رو هستیم که آموزش و پرورش امروز ما آمادگی کافی برای برنامه ریزی در شرایط موجود را ندارد و همچنان با تکرار برنامه های آزمایش شده کوشش می شود واقعیت ها پنهان گردند .
پروکروستس ،افسانه ای یونانی، است که رهگذران را به بهانهی مهماننوازی به خانهی خود میبرد و روی تختی میخواباند و اگر از طول تخت کوتاهتر بودند آنقدر آنها را میکشید تا همطول تخت شوند، و اگر بلندتر از تخت بودند از پاهایشان میبرید تا به اندازهی تخت درآیند ؛ آموزش و پرورش امروز نباید نقشی همچون پروکروستس داشته باشد باشد و همه افراد را یکسان در اندیشه و پوشش ببیند و بخواهد .
کثرت موجود در دانش آموزان باید به رسمیت شناخته شود و برنامه های کلان آموزش و پرورش بر مبنای پذیرش کثرت موجود و تلاش عقلانی برای نیل آگاهانه داوطلبانه به وحدت تبیین گردد. وحدتی که بتواند دانش آموزان را ضمن حفظ تکثر درراستای منافع ملی ، توسعه و فردای ایران تربیت نماید .
هرزمانه ای ویژگی های خاص خو د را دارد و انتظار اینکه طرح های قدیمی با زمانه های متفاوت سازگار باشد عبث و بیهوده می باشد . برای مثال تجربه " امور تربیتی " در دستیابی به اهداف خود در دهه اول انقلاب اسلامی موفق بود ولی این موفقیت بیش از هرچیز مرهون فضای همدلانه و انقلابی برخواسته از انقلاب اسلامی بود که امور تربیتی را از منبع بی پایانی از شوق و شور دیندارانه و انقلابی بهره مند می ساخت . آیا بیان اینکه آموزش و پرورش با بحران تربیت روبه رو شده است اذعان به غیردینی بودن آموزش و پرورش است ؟
تکرار تجربه امور تربیتی در شرایط فعلی بدون در نظر گرفتن شرایط موجود و تغییر در اهداف و برنامه موفقیت ندارد .
معضل امروز آموزش و پرورش ایران عدم درک مناسب در کثرت موجود در جامعه ایران و تدوین راهکارهای مناسب تربیتی برای دستیابی به وحدت در اهداف اسلامی و ملی می باشد ، از این رو بیش از بحران تربیت با بحران نظریه عقلانی ، کارآمد و واقع گرایانه در آموزش و پرورش ایران روبه رو هستیم .
3- آموزش و پرورش و دینداری :
آیا آموزش و پرورش نقشی در دینداری دارد؟
در اصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران وظایفی برای دولت برشمرده شده است که از جلمه آن « ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی » می باشد . براین اساس یکی مهم ترین وظایف دولت ایجاد یک محیط مساعد می باشد که در آن فضایل اخلاقی رشد نماید . ایجاد محیط مساعد به معنای دیندار ساختن انسان ها نیست بلکه وظیفه دولت و بالتبع آن آموزش و پرورش را محدود به زمینه سازی برای ایجاد فضایل اخلاقی ونه دینداری می نماید.
حال آن که در سند تحول آموزش و پرورش براساس آیه 97 سوره نحل (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ / هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات [حقيقى] بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش خواهيم داد) حیات طیبه را هدف این نهاد قرارداده است .
بدین ترتیب سند فوق که سند رسمی و پایه آموزش و پرورش می باشد حیات طیبه را که وعده خداوند به انجام دهندگان عمل صالح می باشد را بر دوش آموزش و پرورش قرارداده است .
تفاوت میان نگاه قانون اساسی در مورد ایجاد مساعد برای رشد فضایل اخلاقی و نگاه فعلی آموزش و پرورش برای حیات طیب دو نگرش متفاوت را در رویکرد آموزش و پرورش به دینداری به وجود می آورد .
در نگاه قانون اساسی دولت باید بستر ساز رشد فضائل اخلاقی باشد و بکوشد زمینه های آن را به نحوی فراهم آورد که مردم با حفظ حقوق و آزادی هایشان بتوانند در این زمینه گام بردارند و حداقلی از آزادی در انتخاب را با خود به همراه دارد ولی نگاه سند تحول نگاهی تمامیت گرایانه به آموزش و پرورش دارد و جایگاه آموزش و پرورش را از بستر ساز به تعیین کننده و پیش برنده تغییر می دهد .
در نگاهی که وظیفه آموزش و پرورش را ایجاد محیط مساعد می داند حق انتخاب با دانش آموز است ولی در نگاه مطلوب سند تحول ، آموزش و پرورش باید وعده خداوند متعال به انجام دهندگان عمل صالح را به سرانجام برساند و نقش آزادی انسان را کمرنگ و بی رنگ می شود و به ایجاد مقاومت در بین دانش آموزان می انجامد و بر بحران تربیت می افزاید.
استخدام معلم در رشته های مختلف وظیفه وزارت آموزش و پرورش است و به کارگیری روحانیان نیز دراین زمینه و در رشته های تخصصی حق آن هاست ولی خلط این موضوع با بحران تربیت امری غلط است .
بحران تربیت موجود بدون فهم وضعیت موجود و دلایل این بحران و تدوین نظریه ای که کثرت در جامعه و آموزش و پرورش را به رسمیت بشناسد و حدود مسئولیت آموزش و پرورش در سوق دادن دانش آموزان را به نحوی عقلانی و روزآمد طراحی نماید امکان پذیر نیست .
نگاه همدلانه به کثرت موجود در آموزش و پرورش زمینه های رشد فضائل اخلاقی را فراهم می سازد . این نگاه همدلانه بدون آسیب شناسی و بازنگری در برنامه های تربیتی – دینی آموزش و پرورش ممکن نیست .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
علم اخلاق ، علمی ست که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار اختیاری متناسب با آن ها را معرفی می کند و شیوه ی تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان می دهد. ( ابن مسکویه ، تهذیب الاخلاق و طهاره الاعراق ، ص 27)
هدف نهایی علم اخلاق این است که انسان را به کمال سعادت حقیقی خود – که همانا هدف اصلی خلقت جهان و انسان است – برساند.
در تمامی دروس دوره ی ابتدایی این گونه پیکربندی کرده اند که تدریس منتهی به جلوه صفات و ذات باری تعالی شود و قدرت و عظمت آفریدگار در جهان هستی و طبیعت آفرینش او ، جلوه گر شود و این که تمام جهان طبیعی و بی اراده به تسبیح جمال و جلال خداوندی مشغولند .
معلمان در این زمینه تلاش خود را داشته اند که غایت کار را به این هدف برسانند. البته آنانی که زمینه رستگاری را دارند ، اصل مطلب را زود می گیرند.
امام علی ( ع) می فرماید : « از حال فرزندان اسماعیل ، فرزندان اسحاق و فرزندان یعقوب عبرت بگیرید. چقدر حالات ملت ها با هم مشابه و صفات و افعالشان شبیه یکدیگر است. در تشتت و تفرق آنان دقت کنید ، زمانی که کسری ها و قیصرها مالک بودند. (خطبه قاصعه/192)
فرزندم ! درست است که من به اندازه ی همه ی کسانی که پیش از من زیسته اند ، عمر نکرده ام ، اما در کردار آن ها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار آن ها به سیر و سیاحت پرداختم تا بدان جا که همانند یکی از آن ها شدم . بلکه گویا در اثر آنچه تاریخ آنان به من رسیده با همه ی آن ها از اول تا آخر بوده ام. ( نهج البلاغه ، نامه 31 )
علوم تربیتی در علم اخلاق با بهره گیری از دستاورد های روان شناسی و شناسایی اصول حاکم بر رفتار انسان و تلاش در جهت آگاهی از فرمول هایی که کنش ها و واکنش های آدمی در چارچوب آن ها شکل می گیرد ، زمینه های رشد و شکوفایی هر چه بیشتر استعدادهای علمی ، اخلاقی و مهارت های حرفه ای را فراهم می آورد و اگر توجهی به عوامل و زمینه های اخلاقی داشته باشد ،نگاه او به این عوامل صرفا یک رویکرد ابزاری و واسطه ای است و چون وجود فضیلت های اخلاقی ، فرد را در طی مراحل تربیتی یاری داده ، آن ها را مورد توجه قرار می دهد.
این مطالب در وسعت بیشتر و عمیق تر در حوزه و دانشگاه تحت عناوین مختلف من جمله فلسفه تعلیم و تربیت تدریس می شود. ولی هنوز تحقیقاتی صورت نگرفته است که نفعش در جامعه برای چند نفر بوده است !
تربیت ، خود به معنای پرورش استعدادهای نهفته در وجود انسان است. خداوند با خلقت انسان ، قوا و استعدادهای زیادی در وجود او به ودیعه گذاشته که هر کدام از این استعدادها برای تکامل و رسیدن به مقصد نهایی ، او را یاری می نماید و اگر هر یک از این استعدادها شکوفا شود از هر طلا و نقره ای با ارزش تر خواهد بود و به فرموده ی پیامبر « اَلّناسُ معادِنُ كَمَعادِنِ الَّذهَبِ وَ الْفِضَّه » مردم معادنی هستند مانند طلا و نقره ( بحار الانوار – ج 58 – ص 65) در این شرایط وقتی از تربیت اسلامی و روزهایی که به عناوین مختلف فقط برای رفع تکلیف بخشنامه وار در آموزش و پرورش بر دوش مدارس و به خصوص معلمان گذاشته می شود باید جدا گله مند شد. مطالبه گری کرد که قطعا وقتی عملی در پشتوانه نیست ، ادعای مفهوم و تفسیر آن چگونه می تواند در کل کشور سازنده باشد ؟!
البته مرحوم آیت الله بهجت معتقد بودند مردم در فطانت و بلادت اختلاف زیاد دارند. مأمون و امین نزد یک معلم درس می گرفتند. معلم زير فرش مأمون كاغذ گذاشت و او متوجّه شد، ولى زير فرش امين خِشت گذاشت و او نفهميد.
بسیاری از استعدادهای افراد ، حتی برای خود آنان ناشناخته می ماند و متوجه نمی شوند که چه توانایی ها و لیاقت هایی دارند و این وظیفه ی پدر و مادر و مربی است که با دقت و مهارت ، به جست و جو و کشف آن ها بپردازد.
رهبر معظم انقلاب در دیدار معلمان و فرهنگیان سراسر کشور در 17 اردیبهشت 1393 در باب تربیت نیروی انسانی و سبک زندگی فرمودند :
« ما ملّتى هستیم با آرمانهاى بلند، با حرفهاى بزرگ، با قلّههاى ترسیمشدهاى - که می خواهیم خودمان را به این قلّهها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهاى صبور، عاقل، متدیّن، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى ، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایى که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود. هدف، ایجاد یک جامعهى نمونه است. شما می خواهید در محدودهى ایران عزیز - که از لحاظ جغرافیایى در یک نقطهى بسیار حسّاسى از دنیا هم واقع شده است - یک جامعهاى بسازید که به برکت اسلام و زیر پرچم قرآن، الگو باشد. اگر با حرفهاى این نویسندگان و منتقدان و متفکّرانشان آشنا باشید، مىبینید مدتها است، چندین سال است که صدایشان در آمده است؛ گوشههاى فاسدشده و رو به افزایش فساد در جامعهشان را دارند نشان می دهند؛ زندگى مادّى اینجورى است. بله، از لحاظ علم و پیشرفتهاى فنّاورى و این چیزها پیش رفتهاند، کارهاى بزرگى انجام دادهاند؛ امّا آنطرف قضیّه، زمین ماند و همین زمینشان میزند. آن جامعهاى مورد نظر اسلام است که از لحاظ مادّى، یعنى از لحاظ ثروت، از لحاظ علم، از لحاظ سطح زندگى، در سطح بالایى باشد؛ از لحاظ اخلاق و معنویّت هم در آن سطح و یا بالاتر از آن سطح باشد. این می شود جامعهى اسلامى؛ شما می خواهید این را درست کنید؛ این راه خیلى طولانى در پیش دارد. و این شدنى است، کسى نگوید نمی شود؛ چرا، خیلىچیزها را خیال می کردند نمی شود، شد.»
« و من کلام له صلّی اللَّه علیه و ءاله: النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّه». آنچه که در این جملهی شریف و کوتاه و پرمغز مورد نظر است، وجود استعدادهای پنهان در هر فردی از افراد انسان است. اینکه حالا بعضی این بحث را به بحث جبر و تفویض و این چیزها متصل می کنند، این دور شدن از محتوای واضح و ظاهر این حدیث شریف است. در این حدیث می خواهد بفرماید: همچنان که معادنی وجود دارد که در اینها طلا هست، نقره هست - حالا این دو تا را به عنوان مثال ذکر کردهاند؛ معادن گوناگونی وجود دارد - و ظاهر کار، سنگ است، خاک است، زمین است، چیزی محسوس نیست، اما اگر بکاوید، اگر بشناسید، اگر قدر بدانید، در زیر همین سنگ و خاک معمولی، یک عنصر گرانبها پیدا خواهید کرد که ارزش آن با ارزش آنچه که در ظاهر دیده می شود، قابل مقایسه نیست، انسانها هم همین جورند؛ یک ظاهری وجود دارد که در حرکات و سکنات و گفتار و رفتار و کردار انسانها، آدم اینها را میبیند؛ اما یک باطنی هم وجود دارد که آن عبارت است از استعدادهای متراکمی که خدای متعال در وجود انسان گذاشته است. البته این استعدادها یکسان نیستند - همچنان که معادن یکسان نیستند - اما همه در این جهت شبیه همند که آنچه در کمون است و آنچه در باطن وجود انسان است، بسی ارزشمندتر است از آنچه که شما در ظاهر مشاهده می کنید. همچنان که اگر روی معدن کار کردید، تلاش کردید، زحمت کشیدید، میتوانید به آن مادهی ذیقیمتی که در آن هست، برسید، در انسان هم همین جور است؛ احتیاج به تلاش دارد؛ باید کسانی سعی کنند این استعدادها را به فعلیت برسانند. شرط لازم هم این است که شما این ماده را بشناسید. کسی که نداند طلا چیست یا نقره چیست، اگر در این معدن به طلا هم برخورد کند، چون نمی شناسد، از آن صرف نظر خواهد کرد. باید بدانید طلا یعنی چه و چه ارزشی دارد، بعد بروید استخراج کنید، زحمت بکشید، طلا را استحصال کنید. در انسان هم همین جور است. مربیان بشر، مربیان کودکان و بالخصوص جوانان که می خواهند از این استعدادهای خدادادی که در انسانها هست، استفاده کنند، باید این استعدادها را بشناسند، قدر این استعدادها را بدانند، بعد بروند دنبالش. همچنان که ما در زمینشناسی می رویم تحقیق می کنیم، ببینیم آیا این زمین دارای معدن هست یا نیست، معدن آن چیست، اندازه و مبلغ و حجم آن چقدر است، راهِ درآوردن آن چیست، در مورد انسانها هم همین جور است. بعضی، استعدادهای برجسته و فراوانی دارند؛ بعضی، استعدادهای کمتری دارند. نوع استعدادها هم فرق میکند؛ طلا یک جا لازم است، نقره هم یک جای دیگر لازم است؛ آنجایی که شما از نقره باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمیرسید؛ آنجایی که از آهن باید استفاده کنید، اگر از طلا استفاده کردید، به نتیجه نمیرسید؛ هر کدام برای یک کاری لازم است. انسانها با استعدادهای گوناگونشان، تأمین کنندهی نیاز جوامع بشری برای سیر الیاللَّه و سیر الیالکمالاند؛ همهی این استعدادها باید استخراج شود. این، وظیفهی مربیان جوامع را سنگین می کند؛ وظیفهی حکومتها را سنگین می کند. استعدادیابی، استعدادشناسی، قدر استعداد را دانستن، راه استخراج این استعدادها و به فعلیت رساندن آنها را بلد بودن، بعد با ظرافتِ تمام این را دنبال کردن، این آن چیزی است که بروز استعدادها را نتیجه خواهد بخشید؛ پیغمبران این کار را می کردند: «لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکّروهم منسیّ نعمته ... و یثیروا لهم دفائن العقول». پیغمبران خرد انسانها را برمیآشفتند، آنها را مبعوث می کردند، آنها را به کار وامی داشتند؛ این همان کشاندن استعداد است. بنابراین «النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة». به هیچ انسانی نباید با نگاه تحقیر نگاه کرد؛ نه، در او یک استعدادی هست که ای بسا جامعه به آن استعداد نهایت نیاز را دارد.
بله، بعضیها هستند میآیند دنیا، هفتاد سال، هشتاد سال هم عمر می کنند، می روند، اما این استعدادشان کشف نمی شود؛ در واقع به اینها ظلم می شود، اینها مظلوم واقع می شوند. اگر استعداد او کشف می شد، ممکن بود یک نابغهای بشود، یک شخصیت برجستهای بشود. این، وظیفهی مربیان جامعه را، از جمله روحانیون را، معلمان را، اجزاء حکومت را، دستگاههای مختلف تربیتی را زیاد می کند. مبادا به این استعدادها بیاعتنایی شود.
بیانات رهبر انقلاب در جلسه درس خارج فقه23/11/1391
می توان گفت ، سازندگان اصلی هر محیط ، نخبگان و سردمداران آن جامعه و محیط اند. بنابر این یکی از شیوه های ایجاد محیط تربیتی مساعد ، پدید آورندگان الگوهای شایسته در آن محیط و طرد الگوهای ناشایست است. وجود الگوهای محبوب جامعه ، به خودی خود از افراد ، آن محیط را به سوی آنان سوق می دهد و مکارم اخلاقی ایشان را ، دیگران الگو برداری می کنند.
آلبرت بندورا ( 1978) که از واضعان نظریه یادگیری اجتماعی است ، مهم ترین نوع یادگیری انسان را ، یادگیری مشاهده ای می داند که همان تقلید یا سرمشق گیری است. فرد با انتخاب یک الگو یا سرمشق ، به تقلید آن رفتار می پردازد. بندورا ، این نوع یادگیری را در چهار مرحله توضیح می دهد. مرحله ی توجه ، به یاد سپاری ، باز آفرینی و انگیزش. ویژگی های حالت تمایز ، باز عاطفی ، پیچیدگی ، برجستگی و ارزش کاربردی در سرمشق و ظرفیت حسی ، سطح برانگیختگی ، آمادگی ادراکی و تقویت پیشین در مشاهده گر به عملکرد منطبق با رفتار سرمشق مساعدت می کند.
آرتور شوپنهاور در کتاب در باب حکمت زندگی خود می گوید : « کسی که در همه ی حوادث آرامش خود را حفظ می کند ، نشان می دهد که می داند امکان شر در زندگی چقدر بزرگ و پر تنوع است ؛ و از این رو به آنچه در زمان حال اتفاق می افتد به منزله ی بخش کوچکی از آنچه ممکن است هنوز پیش بیاید می نگرد. این منش انسان های شکیباست که وضعیت نوع بشر را هرگز فراموش نمی کنند ، بلکه همواره به خاطر دارند که هستی انسان چه اندوهبار و اسفناک است و بلایایی که در معرض آن هاست بی شمارند ...»
اکنون که به واسطه ی قرارگیری پخمگان به جای نخبگان در جامعه ، اهم مسئولیت ها در اختیار افرادی قرار گرفته است که تعلیم و تزکیه را از هم جدا کرده اند ، چگونه انتظار می رود که تربیت اسلامی ، اخلاق پسندیده ای را در نسلی که با چشمان تیزبینی شرایط را برانداز می کند ، مؤثر واقع شود؟
مثل آن که وضعیت اسفبار و اندوهگین همین امروز باشد.
تفکر انتقادی در تربیت اسلامی چه جایگاهی دارد؟ امر به معروف و نهی از منکری که خود الگوی تربیتی ست و در بالادست وجود ندارد و هر نوع انتقادی ، محدودیت برای منتقد ایجاد کند ، کدامین الگوهای اولیه تربیتی در علم اخلاق و ارزش های سرنوشت ساز در آن حفظ شده است؟
بهترین شیوه ی تربیت آن است که ما خود را تربیت کنیم . رفتار ما در منزل و نزد فرزندان ، رفتاری صحیح و متین و پسندیده و قابل تقلید باشد. اسم این روش تربیتی ، « تربیت الگویی » است.
حال سوال اینجاست ، چرا مسئولینی که امروز برای جامعه به عنوان خدمتگزار گمارده شده اند ، رویه ای را می روند که در سرفصل های الگوهای شایسته تربیتی جایی ندارد؟
مگر الگوی تربیتی آن ها با مردم عادی فرق دارد؟ آیا نباید از اولیای خانه اول و دوم آن ها گله مند شد؟
از شعارهای ارزنده ی سازمان بهزیستی کشور این است که : « کودک از شما تقلید می کند ، سعی کنید یک شخصیت قابل تقلید باشید».
آن سخن گرانقدر امام صادق ( ع) که می فرماید: « كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ الی الخیر بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» ( بحار الانوار – ج 7 – ص 302 ) سازندگان اصلی هر محیط ، نخبگان و سردمداران آن جامعه و محیط اند. بنابر این یکی از شیوه های ایجاد محیط تربیتی مساعد ، پدید آورندگان الگوهای شایسته در آن محیط و طرد الگوهای ناشایست است. وجود الگوهای محبوب جامعه ، به خودی خود از افراد ، آن محیط را به سوی آنان سوق می دهد و مکارم اخلاقی ایشان را ، دیگران الگو برداری می کنند.
با غیر زبانتان ( یعنی با اعمالتان ) هدایتگر مردم به سوی نیکی ها باشید.
باز بیانگر همین تربیت و هدایت الگویی است.
مگر مسئولین در دولت ایران از تربیت اسلامی فاصله داشتند و دارند؟
و یا بهتر بپرسیم ، آیا با تربیت اسلامی و اخلاق و اندیشه های اسلامی بار نیامده اند؟
آیا نمی دانند که چگونه خلاصه ی هر پند تربیتی را اجرا کنند ؟ پس چرا این قدر به مردم دروغ می گویند ؟
آنقدر مردم را سرکار گذاشته اند که اگر واقعیتی هم در حرف هایشان نهفته باشد ، کسی باور که هیچ بلکه برایش تره هم خرد نمی کند!
امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند : « عجبت لمن یتفکر فی ماکوله کیف لا یتفکر فی معقوله فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه »
من تعجب می کنم از کسی که درباره خوردن و آشامیدن خود فکر می کند ولی عقل خود را به کار نمی اندازد (به معنویات فکر نمی کند) پس اگر غذایی شکمش را به درد آورد، از آن پرهیز می کند; ولی جان و روانش را از امور پلید و مضر نگه نمی دارد!
مسلما با توجه به سواد و آگاهی که همه مسئولین علی الظاهر دارند ، قطعا در مسیر خود اشتباه نکرده اند و آگاهانه تا بدین جا پیش رفته اند.
باید تأسف خورد برای آن پدر ها و مادرهایی که چنین فرزندانی را پرورش داده اند.
پدر و مادری که بر خود لازم ندید در رشد بهداشت روانی و اخلاقی و تربیتی فرزندش تلاش و کوشش کند که امروز برای کشورش و جامعه ای که می توانست امروز سرآمد همان تمدن 2500 ساله باشد ، مفید و سرشار از اقتدار و افتخار شود.
قرار نیست همه مردم ملت را بدارند. ولی وقتی کسی قبول می کند که مسئولیت کاری را داشته باشد ، از او انتظارات زیاد است. به این خاطر است که سرپرستی و مدیریت را هرکسی نباید تقبل کند.
برخی از مردم تصور می کنند اگر چند روز غذا به خانواده و زیردستان خود ندهند ، جنایتی بس عظیم مرتکب شده اند ، در حالی که نه تنها چند روز بلکه چند سال هم از دادن غذای واجب تری امتناع ورزیده اند!
دیل کارنگی ، بیراه نمی گوید ؛
عده ای بدن فرزندانشان را غذا می دهند ، ولی خیلی به ندرت ممکن است لیاقتشان را نیز غذا بدهند.
مسئولینی که امروز ، فنون و مسائل تربیتی را خود به خوبی فرانگرفته اند ، ضعف در وضع جسمی و وزن بدنی ندارند ، چه بسا که مراقبت های شکمی ، چاقی مفرط هم حاصل کرده و قدم هایشان را کُند نموده است. نفس نفس می زنند و برای حل مشکلات مردم ، یکی دو تا پله را توان بالا و پایین رفتن ندارند. برای همین است که صندلی ها را رها نمی کنند!
آموزش و تمرین فن تربیت را فقط مدرسه نمی تواند بیاموزد.
پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند:
«دَعِ اِبْنَكَ يَلْعَبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ يُؤَدَّبْ سَبْعَ سِنِينَ وَ أَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنِينَ فَإِنْ أَفْلَحَ وَ إِلاَّ فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ خَيْرَ فِيهِ»
وسائل الشیعه، ج 15،ص 193
فرزندت را تا هفت سال اول زندگی برای بازی کردن رها کن و هفت سال نیز او را در کنار خود قرار دهد ، اگر رستگار شد که هیچ ؛ ولی اگر راه رستگاری را پیش نگرفت ، از جمله ی کسانی است که خیری در وجود او نیست.
محیط خانه و الگوهای اولیه در شخصیت پذیری فرزند بسیار حائز اهمیت است.
احساس می شود ، کسانی که با زندگی و آینده مردم بازی می کنند ، نتوانسته اند الگوهای تربیتی را به خوبی آموزش دیده باشند و فرصتی برای تعلیم آنان اختصاص داده نشده است. مع الاسف این امر باعث گردید، ضد تربیتی امروز باب شود و سخت ترین لطمه را کودکان و نوجوانانی می بینند که به خاطر مشغله های زیاد کاری والدین خویش ، خارج از خانه برای تأمین مایحتاج ، مجبور هستند هر روز صحنه هایی از نمونه تربیت شدگان نسل قبل را در انواع رسانه های ملی ببینند که ضد و نقیض های رفتاری فراوانی را به همراه دارد. جامعه ما همین الان هم دچار بی تفاوتی در ارزش ها شده است.
مدیریت برنامه ریزی و کنترل بحران که در کشور نیست. مدیریت هیجان هم آنقدر گنگ است که شاید با حمله اشتباه گرفته می شود. چه بسا جرات بیانش هم خطرناک است. کلا یا این طرف بام می افتید یا از آن طرف بام. حد وسط نیست.
مسئولین امروز، کودکان دو دیروز هستند. به خوبی یاد گرفته اند با بهترین فن بیان و جسارت تمام بدون آنکه ذره ای احساس نگرانی از عواقبش داشته باشند ، دروغ بگویند.
در کتاب بادبادک باز خالد حسینی ، خواندم که پدر به پسرش گفت: « بدترین و بزرگترین گناه ، از نظر وی دزدی ست »
همین که تو شخصی را می کُشی ، پدر یا همسری را از خانواده ای دزدیده ای.
خوب است اضافه کنیم ، وقتی در مقابل نه یک نفر بلکه میلیون ها نفرراست نمی گویی هم دزدی می کنی. چون حقیقت را از مردم ربوده ای. اعتماد را از مردم می دزدی. انرژی را از مردم می گیری. آرامش را از ملت سلب می کنی .
بهتر است تابلوهای خطر در جاده ی تربیت را برای هشدار دادن ضد تربیت ها و روش های غلط در دفترهای کارتان نصب کنید. در اتاق جلساتتان آویزان کنید. هر چند نمی خوانید ولی شاید پیش چشمتان باشد تلنگری باشد.
در بعضی موارد ، تنها به روش غلط اکتفا می شود ، زیرا روش صحیح آن ، به خوبی آشکار است. " من تعجب می کنم از کسی که درباره خوردن و آشامیدن خود فکر می کند ولی عقل خود را به کار نمی اندازد . "
این جمله در زبان اهل علم شایع است كه « تعرف الاشیاء باضدادها » یعنی اشیاء از راه نقطه ی مخالف و نقطه ی مقابلشان شناخته می شوند و به وجود آنها پی برده می شود.
حضرت امام خمینی در فرصتهای مختلف مقام شامخ معلم را ستوده است و آن را شغل انبیاء نامیده است. حضرت امام با توجه به نقشی که معلم در تربیت نسل جوان به عهده دارد، همواره با رهنمودهای خود سعی داشته اند از یک طرف بر رفعت مقام و ارزش کار معلم تأکید نمایند و از طرف دیگر معلمین را بر این امر آگاه سازند که آن معلمی را اسلام می ستاید و به آن بها می دهد که علاوه بر تواناییهای مختلف علمی در مرحله اول در مقام تهذیب نفس برآیند و در این راستا معلمین بعنوان اولین چیزی که به شاگردان خود ارائه می دهند، روحیه حق طلبی و گرایش بسوی تعالیم الهی باشد.
متاسفانه این سخن امام (ره) در مهم ترین دستگاه کشور که آموزش و پرورش است به بار ننشسته است. امروز بنیاد علمی و پژوهشی که باید در آموزش و پرورش بیشترین کابرد را داشته باشد ، جایش را به شوراهایی داده است که هنوز دست چپ و راستشان را نمی دانند و برای خود قانون را چون دیگ برای این مقام و آن مقام بالا و پایین می گذارند. دیگر معلم رهنمود نمی کند. بخشنامه هاست که کار معلم را به عهده گرفته است.
البته شوراهای دانش آموزی بی ریا بیش از جلسات مکرر و بی فایده با هزینه های گزاف در این اتاق و آن اتاق توفیر دارد. از حرص و جوش نوجوانان و جوانان امید زنده می شود . هر چند تا کهنه سالان طمع حرف اول دارند ،عرصه ای برای آزمودن توانایی های این نسل پدیدار نمی شود!
ای کسانی که متأسفانه متعهد به مسئولیت هایتان نیستید ، زحمت معلمان را در مدرسه هزار برابر نکنید. چون دست آن ها بسته است نمی توانند در کلاس درس همه چیز را برای دانش آموزان بگویند. اگر دروغ بگوید که دیگر معلم نیست. اگر هم راست بگوید که دیگر معلم نمی ماند. برخی مواقع بالاجبار سکوت می کنند.
با توجه به گستردگی پوشش رادیو و تلویزیون در سراسر کشور، حضرت امام با تأکید بر نقش مهم و اساسی این رسانه گروهی در موقعیت های مختلف بر بُعد تعلیم و تربیتی این رسانه نیز همواره تأکید داشته و بارها بر لزوم اهتمام هر چه بیشتر مسئولین بر این امر تأکید کرداه اند ؛ هر چند هنوز هم برای معلمان این موقعیت هم وجود ندارد.
«من همیشه از رادیو و تلویزیون نگرانی داشته ام، برای اینکه این رادیو و تلویزیون یک بنگاهی است که از تمام این رسانه های گروهی مهمتر است، برای اینکه الان در تمام دهات، در تمام شهرستانها تقریبا عمومی شده است. این رادیو تلویزیون باید اصلاح بشود، یعنی باید متحول بشود به یک بنگاه تعلیمی و تعلیمات اسلامی. باید رادیو تلویزیون مربی جوانهای ما و مربی مردم کشور باشد، نه اینکه مطالبی در آن گفته بشود که مخالف با وضعیت کشور است و مخالف با مصلحت کشور است و جوانهای ما را طوری بار می آورند که برای خودشان نباشند و برای دیگران باشند.»
از دیگر رسانه های گروهی که می تواند در راستای تعالی تعلیم و تربیت نسل جوان نقش مهمی را ایفا کند، مطبوعات و نشریات به هر نوع و هر صورت است. حضرت امام در این رابطه می فرمایند:
«در باب نشریات،خودتان می دانید که نقش نشریات درهر کشوری از همه چیزها بالاتر است،روزنامهها و مجلات می توانند که یک کشور را رشد بدهند و هدایت دهند به راهی که صلاح کشور است و می توانند که به عکس عمل بکنند، مع الاسف در ایران، در آن زمان، بی استثناء نشریات و نوشته ها غیر اسلامی بود و آنان برای برنامه ای که انحراف جوانان بود، به هر راهی تمسک کردند از جمله به نشریات، مجلات آنروز جوانان را به فساد می کشاند.»
امروز آن خوش بینی هایی که امام (ره ) برای مردم و سربلندی ملت می دیدند ، تنها حق مسلم عده ای شد که استحقاق آموزش برتر ، رفاه برتر پله های ترقیشان شد. همه چیز میلی ست. حتی نوع تربیت!
آرزوی آموزش سالم و زوال بی سوادی را جز با هدر دادن منابع آموزشی که حق هر شهروند ایرانی ست گرفته شد. نخبگان خانه نشین و یا فراری شدند و روایت ارباب رعیتی در جامعه حکم فرما شد.
در این شرایط وقتی از تربیت اسلامی و روزهایی که به عناوین مختلف فقط برای رفع تکلیف بخشنامه وار در آموزش و پرورش بر دوش مدارس و به خصوص معلمان گذاشته می شود باید جدا گله مند شد. مطالبه گری کرد که قطعا وقتی عملی در پشتوانه نیست ، ادعای مفهوم و تفسیر آن چگونه می تواند در کل کشور سازنده باشد ؟!
وقت ارزشمند یک معلم در پس اهمال کاری های مسئولین تضییع می شود. این را به عنوان اموری که در شوراهای خود به عنوان جلسه هماهنگی تربیت اسلامی برگزار می کنید ، جدای از عکس های یادگاری به بحث بیشتری بگذارید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یادش به خیر ... یک معلم دینی داشتیم !
بحثهایی مطرح میکرد و به بچه ها اجازه می داد در موردش فکر کنند، بحث کنند ، همدیگر را به چالش بکشند. کلاسش خیلی پرهیاهو و جنب وجوش بود. من اویل از او خوشم نمی آمد .
منی که همیشه پشت اولین میز کلاس می نشستم، زنگ ایشان می رفتم آخر کلاس.
یک روز به من گفت : ساکتی ، چیزی نمی گویی ؟
گفتم : آقا من سوادم در حد سواد شما نیست...خلاصه بگویم من دوست ندارم از نسل میمون باشم! شما از نسل میمون، منم از نسل آدم!
نمی دانم این جمله را با توجه به بحث کلاس چه جوری گفتم.
کل کلاس ازخنده رفت بالا.
معلم سرخ شد.
اما ... اما ایشان به اعصابش مسلط بود. باز لبخند زد. گفت این هم یک نظر است، هر کسی می تواند دیدگاه خودش را داشته باشد.... آزاده ....
در عمرم آدمی به خوبی ایشان ندیدم.
کاش دوباره ببینمش.
کمپین مبارزه با بی شعوری
گروه گزارش/
دوشنبه 23 دی دومین نشست علمی – تخصصی با عنوان " ایدئولوژی و برنامه درسی " با برنامه ریزی و همت پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و با همکاری انجمن مطالعات برنامه درسی ایران و انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران برگزار گردید .
اعضای میزگرد دکتر مقصود فراستخواه عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی ؛ دکتر اسدالله مرادی عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان ؛ دکتر نادر سلسبیلی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ؛ دکتر رضا ملایی رئیس حوزه یادگیری معارف و قرآن سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی و دکتر محمد حسنی عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بودند .
مدیریت این نشست را دکتر سیدمحمد حسین حسینی پژوهشگر مطالعات آموزش و پرورش بر عهده داشت .
این نشست در مجموع بیش از 3 ساعت به طول انجامید و در پایان پرسش و پاسخ بین حاضران و سخنرانان برگزار گردید .
« صدای معلم » در این بخش ، سخنان دکتر اسدالله مرادی عضو هیات علمی دانشگاه فرهنگیان را به صورت کامل منتشر می کند .