گروه رسانه/
کتاب در برابر استبداد
بیست درس قرن بیستم
نویسنده: تیموتی اسنایدر
مترجم: بابک واحدی
نشر گمان
کتاب در برابر استبداد نوشتهٔ تیموتی اسنایدر (مورخ و پژوهشگر متخصص نازیسم و کمونیسم) و ترجمهٔ بابک واحدی است. نشر گمان این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی ۲۰ درس پیرامون قرن بیستم است.
منشأ نگارش کتاب در برابر استبداد یک پست فیسبوک بوده است؛ پست فیسبوک که در آن تیموتی اسنایدر، مورخ مشهور حوزهٔ تاریخ حکومتهای نازی و شوروی، به انتخاب رئیسجمهوری جدید امریکا واکنش نشان میداد؛ به انتخاب دونلد ترامپ. این نویسنده در نوشتهٔ خود به ترامپ تاخت و سرنوشتی را هشدار دهد که بهگفتهٔ امریکاییها مدتها بود خیال میکردند هرگز بر سرشان نخواهد آمد.
کتاب حاضر در ۲۰ بخش نوشته شده است. نویسنده در مقدمه توضیح داده است که تاریخ تکرار نمیشود، ولی راه را نشان میدهد. اسنایدر در این کتاب، دانش جامع و گستردهاش از تاریخ جهان و بهویژه تاریخ استبداد را به کار میگیرد تا از تحولات قرن بیستم ۲۰ درس تنظیم کند. اسنایدر که پیش از این با کتاب «سرزمین خون» خودش را در جایگاه یکی از برترین مورخان معاصر جهان نشانده بود، در این کتاب کمحجم، حاصل سالها مطالعه پیرامون تاریخ تحولات سیاسی جهان را، بهشیوهای موجز و مؤثر، در اختیار خواننده میگذارد.
خواننده در این کتاب میآموزد که اطاعت از حاکمان جبار خیلی اوقات اجباری و ناگزیر نبوده است و خیلیها پیش از آنکه کسی از آنها اطاعت بخواهد، زانو میزنند و فرمانبرداریشان را پیشکشِ حاکم میکنند؛ یا این که نداشتن زندگی خصوصی و استقلال فکر و عمل، بستری است برای سوءاستفادهٔ استبداد.
نداشتن زندگیِ خصوصی و استقلال فکر و عمل بستری است مهیّا برای سؤاستفادهٔ استبداد،
از تکرار جملاتی که همه میگویند خودداری کنید. به شیوهٔ بیانیِ خاص خودتان فکر کنید، حتا اگر برای بیان آن چیزی باشد که فکر میکنید همه میگویند. سعی کنید خودتان را از اینترنت دور کنید. کتاب بخوانید.
بدبینیِ عمومی احساس دانا و متفاوت بودن به ما میدهد ؛ این طرز فکر غلطی است.
به چشم دیگران نگاه کنید و احوالپرسی کنید این کار فقط رعایت ادب نیست. بلکه جزئی از شهروندی و لازمهٔ عضو مسئول جامعه بودن است. همچنین روشی است برای حفظ ارتباط با پیرامونتان، شکستن موانع اجتماعی و شناختن کسانی که میتوانید به آنها اعتماد کنید و کسانی که شایستهٔ اعتمادتان نیستند. اگر فرهنگ عیبجویی را در پیش بگیریم، به دنبال شناخت چشمانداز روانشناختیِ زندگیِ روزمرهتان خواهید بود.
جوامع درهم بشکنند، دموکراسیها سقوط کنند، اخلاقیات فروبپاشد و مردمان عادی یکباره خودشان را اسلحه به دست بالای سر گورهای دستهجمعی بیابند.
۱۱. پرسوجو کنید خودتان سر از ماجراها درآورید. وقت بیشتری را به خواندن مقالات بلند اختصاص دهید. مشترک رسانههای چاپی شوید تا از روزنامهنگارانِ تحقیقی حمایت کنید. بدانید که هدف بعضی از چیزهایی که در اینترنت منتشر شدهاند ضربه و صدمه زدن به شماست. وبسایتهایی را که در مورد ادعاهای کارزارهای پروپاگاند تحقیق و حقیقتیابی میکنند بشناسید (که بعضی از آنها در خارج از کشور هستند). مسئولیت آنچه را با دیگران به اشتراک میگذارید بر عهده بگیرید.
نمادهای امروز راه به واقعیتهای فردا میگشایند. حواستان به صلیبهای شکسته و دیگر نمادهای نفرت باشد. نگاهتان را برنگیرید و به آنها عادت نکنید. خودتان دستبهکار شوید و از بین ببریدشان، و سرمشق دیگران شوید که آنها هم همین کار را بکنند.
رژیمهای اقتدارگرا معمولاً نیروی پلیسیِ ضدشورش دارند که وظیفهاش پراکندنِ مردمی است که میخواهند اعتراض و تظاهرات کنند، و یک نیروی پلیس مخفی که در شرح وظایفش قتل مخالفان یا هر کسی که دشمن فرض میشود هم گنجانده شده است.
تا میتوانید شجاع و دلیر باشید اگر هیچیک از ما حاضر نباشیم در راه آزادی بمیریم، همه زیر پای استبداد خواهیم مرد.
با زبانتان مهربان باشید؛ از تکرار جملاتی که همه میگویند خودداری کنید. به شیوهٔ بیانیِ خاص خودتان فکر کنید، حتا اگر برای بیان آن چیزی باشد که فکر میکنید همه میگویند. سعی کنید خودتان را از اینترنت دور کنید. کتاب بخوانید.
برای مقابله با هر گونه استبداد باید ابتدا از خودمان شروع کنیم .
اگر در خدمت حکومت هستید و اسلحه با خود حمل میکنید، خدا به شما عمر بدهد. ولی بدانید که در شُرور گذشته مأموران پلیس و سربازانی هم دست داشتهاند که ناگهان روزی شروع کردهاند به کارهای غیرمعمول. آمادهٔ نه گفتن باشید.
یکی از نخستین اهداف حکومتهای استبدادی زبان است، و این حکومتها با تحریف و تغییر و سؤتعبیرِ واژگان و فرمِ زبانْ وجود و عملکردشان را توجیه میکنند و راهِ شناخت استبداد را بر آیندگان میبندند. اسنایدر در این درسِ مهم میگوید که تا میتوانید به واژهها فکر کنید، و حرف بقیه را بی فکر و تأمل تکرار نکنید. حتی اگر همان حرف را میزنید با کلمات خودتان بگویی
در اوایل سال ۲۰۱۶ روسیه در آلمان هم وحشتی ساختگی بر پا کرد. روسیه همزمان که بر سر غیرنظامیانِ سوری بمب میریخت و از این طریق پناهجویان مسلمان را مجبور میکرد راه اروپا را در پیش بگیرند، از نمایشی خانوادگی سوءاستفاده کرد تا به آلمانیها بقبولاند که مسلمانان به کودکان تجاوز میکنند. باز هم هدف ایجاد اختلال و بیثباتی در یک نظام دموکراتیک و تبلیغ احزاب راست افراطی بود. در ماه سپتامبر پیش از آن (۲۰۱۵)، دولت آلمان اعلام کرده بود که به نیم میلیون پناهجوی جنگ سوریه پناه خواهد داد. پس از آن بود که روسیه بمباران سوریه را آغاز کرد؛ بمبارانی که غیرنظامیان را هدف گرفته بود. آنها پس از آنکه به قدر کافی پناهجو آفریدند، دستبهکار جعل روایتی مناسب وضعیت شدند. در ژانویهٔ ۲۰۱۶ رسانههای روسیه این شایعه را بر سر زبانها انداختند که دختربچهای روسیالاصل و ساکن آلمان، که چندی ناپدید شده بود، هدف تجاوز گروهی مسلمانان قرار گرفته. سازمانهای دست راستیِ آلمان، با سرعتی شکبرانگیز، اعتراضاتی علیه دولت راه انداختند. و وقتی پلیس محلی به مردم گزارش داد که چنین تجاوزی هرگز رخ نداده، رسانههای روسیه به پلیسِ آلمان انگ لاپوشانیِ واقعیت زدند. حتا دیپلماتهای روس هم به این نمایش پیوستند.
حاکمان مستبد به دنبال دستاویزی میگردند که شما را با آن حلقآویز کنند
تاریخ تکرار نمیشود، ولی راه نشان میدهد.
تمامیتخواهی تفکیک میان امر خصوصی و امر عمومی را از بین میبرد و نهفقط برای اینکه آزادی را از افراد بگیرد بلکه همچنین میخواهد کل جامعه را از سیاست عادی جدا ساخته و به سمت نظریههای توطئه سوق دهد. به جای آنکه حقایق برایمان تعریف شوند یا تفاسیری از آنها به ما داده شود، اغوایمان میکنند که به وجود واقعیتهای مخفی و توطئههای خصمانهای ایمان بیاوریم که پرده از همهچیز برمیدارند .
شهامت به معنای فقدان ترس، یا اندوه، نیست. بلکه به معنای شناخت سریع مدیریت وحشت و مقاومت در برابر آن است، از همان لحظهٔ وقوع حمله، که این کار سختتر از هر زمان دیگری به نظر میرسد.
و یک همهپرسی (در مورد مسئلهای که پاسخ «صحیح » آن از قبل مشخص بود) برگزار کردند تا نظم جدید را به تأیید مردم برسانند.
در قرن بیستم همهٔ دشمنان بزرگ آزادی با سازمانهای غیردولتی و خیریهها و نهادهای مشابه سرِ جنگ داشتند.
۱. در اطاعت پیشدستی نکنید ! بیشترِ قدرتی که در اختیار اقتدارگرایی قرار میگیرد داوطلبانه به آن داده شده است. در چنین زمانهای افراد پیشاپیش به این فکر میکنند که حکومت سرکوبگرتر چه خواهد خواست و بعد بدون اینکه آن چیز از آنها خواسته شده باشد آن را در اختیار حکومت میگذارند. شهروندی که چنین رفتاری را در پیش گرفته است در واقع به قدرت میآموزد که با وی چهها میتواند بکند.
شهامت به معنای فقدان ترس، یا اندوه، نیست. بلکه به معنای شناخت سریع مدیریت وحشت و مقاومت در برابر آن است، از همان لحظهٔ وقوع حمله، که این کار سختتر از هر زمان دیگری به نظر میرسد.
« نهادها » هستند که به ما کمک میکنند منزلت و شأنمان را حفظ کنیم. اما آنها هم به کمکمان نیاز دارند. از « نهادهای ما » دم نزنید مگر اینکه واقعاً با تلاش در جهت حفظ و تقویتشان، آنها را مال خود کنید. نهادها نمیتوانند از خودشان دفاع و محافظت کنند. اگر از همان ابتدای کار از آنها دفاع نکنیم یکی پس از دیگری فروخواهند ریخت. پس نهادی را که برایتان مهم است ... یک محکمه، یک روزنامه، یک قانون، یک اتحادیهٔ کارگری .... انتخاب کنید و پشت آن را بگیرید.
انسانها بهشدت پذیرای قواعد جدید یک وضعیت جدید هستند. آنها به طرز غریبی حاضرند در راه اهداف جدیدی که یک مقام جدید پیش چشمشان گذاشته به انسانهای دیگر آسیب بزنند و آنها را بکشند.
تمامیتخواهی تفکیک میان امر خصوصی و امر عمومی را از بین میبرد و نهفقط برای اینکه آزادی را از افراد بگیرد بلکه همچنین میخواهد کل جامعه را از سیاست عادی جدا ساخته و به سمت نظریههای توطئه سوق دهد. به جای آنکه حقایق برایمان تعریف شوند یا تفاسیری از آنها به ما داده شود، اغوایمان میکنند که به وجود واقعیتهای مخفی و توطئههای خصمانهای ایمان بیاوریم که پرده از همهچیز برمیدارند.
اطاعت پیشدستانه در آغاز کار به معنای پذیرش و یکرنگ شدن غیرارادی با وضعیتی جدید است، بدون اینکه دربارهاش فکر کنیم.
اگر هیچیک از ما حاضر نباشیم در راه آزادی بمیریم، همه زیر پای استبداد خواهیم مرد.
برانداختن یک حکومت قانونْ بدون وکلا، یا برگزاریِ دادگاههای فرمایشی بدون قضّات، دشوار است که فقط به بهای از دست دادن آزادی میتوانید به امنیت دست یابید معمولاً میخواهند هم آزادی و هم امنیت را از شما سلب کنند. هیچ بعید نیست که آزادی را فروگذاریم و امنیت بیشتر هم به دست نیاوریم. احساس تبعیت و تمکین در برابر مقام حاکم شاید آرامشبخش باشد، ولی این با امنیت واقعی فرق دارد. از طرف دیگر به دست آوردن کمی آزادی شاید ترسناک و اضطرابآور باشد، ولی این ناخوشی و اضطراب موقت خطرناک نیست. بهراحتی میتوان نمونههای مختلفی آورد از شرایطی که در آن هم آزادی و هم امنیت را همزمان قربانی میکنیم: وقتی وارد یک رابطهٔ بیمار میشویم یا به یک فاشیست رأی میدهیم. از طرف دیگر هم میتوان بهراحتی تصور کرد که چطور میتوانیم انتخابی کنیم که هم آزادی و هم امنیت را افزایش میدهد، مثل بیرون آمدن از یک رابطهٔ بیمار یا مهاجرت از یک کشور فاشیستی. این وظیفهٔ حکومت است که هم آزادی و هم امنیت را افزایش دهد.
ناسیونالیست ما را تشویق میکند که بدترین حالت ممکنِ خودمان باشیم و بعد به ما میگوید که بهترین هستیم. یک ناسیونالیست، به نوشتهٔ اورول، « اگرچه مدام در اندیشهٔ قدرت، پیروزی، غلبه و انتقام است» ، معمولاً « به آنچه در دنیای واقعی میگذرد علاقهای ندارد». ناسیونالیسم نسبیگراست، چرا که تنها واقعیت موجود نفرتی است که ما نسبت به دیگران در دل داریم. به قول دانیلو کیش رماننویس، ناسیونالیسم « هیچ ارزش همهگیری ندارد، نه ارزشی زیباشناختی و نه اخلاقیاتی » . در مقابل، یک میهندوست خواهان آن است که ملت به آرمانهایش برسد، که یعنی از ما میخواهد بهترین حالت خودمان باشیم. میهندوست باید دغدغهٔ دنیای واقعی را داشته باشد، چرا که این دنیا تنها جایی است که میتوان در آن به کشور او عشق ورزید و بقای آن را تضمین کرد. میهندوست ارزشهای همهگیر دارد، معیارهایی که او با استفاده از آنها ملت و کشور را داوری میکند، و همواره با نیتی خیر .
« حقیقت چیست؟ » بعضی وقتها این سؤال را به این خاطر میپرسیم که میخواهیم دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم. بدبینیِ عمومی احساس دانا و متفاوت بودن به ما میدهد، حتا با وجود اینکه همراه با هممیهنانمان در باتلاق بیتفاوتی افتادهایم. تواناییِ ما در تفکیک واقعیتهاست که از ما یک فرد میسازد و اعتماد جمعیِ ما به دانش رایج است که از ما یک جامعه میسازد. فردی که تحقیق و پرسوجو میکند، از طرف دیگر شهروندی است که خلق میکند و میسازد. رهبری که از پرسوجوگران خوشش نمیآید بالقوه مستبد است.
در اطاعت پیشدستی نکنید !
برانداختن یک حکومت قانونْ بدون وکلا، یا برگزاریِ دادگاههای فرمایشی بدون قضّات، دشوار است.
رهبران نازی با جعل اعتقادی عمومی مبنی بر اینکه زمانهٔ فعلی زمانهای استثنایی است از مخالفان خویش جلو میافتند و بعد آن وضعیت استثنایی را به یک وضعیت اضطرار دائم تبدیل میکنند. اینجاست که شهروندان آزادیِ واقعی را در ازای امنیت ساختگی فرومیگذارند.
اعتراضات را میتوان از طریق رسانههای اجتماعی سازمان داد. ولی هیچچیز واقعی نخواهد بود مگر اینکه کارش به خیابانها بکشد. اگر حاکمان مستبد در دنیای سهبُعدی با عواقب اقدامات خویش روبهرو نشوند، هیچچیز تغییر نخواهد کرد.
بدبینیِ عمومی احساس دانا و متفاوت بودن به ما میدهد، حتا با وجود اینکه همراه با هممیهنانمان در باتلاق بیتفاوتی افتادهایم.
به قدرت رسیدن پوتین و حذف دو نهاد بزرگ از سوی او ــ یعنی تلویزیون خصوصی و پُست انتخابیِ فرماندار محلی ــ با مدیریت تروریسم واقعی، جعلی و محل تردید میسر شد.
ما تا بدانجا آزاد هستیم که شناخت و اطلاعات دیگران از خودمان را تحت کنترلمان داشته باشیم و ما باشیم که تعیین میکنیم در چه شرایطی آنها به اطلاعات شخصی ما دست مییابند.
بیشترِ قدرتی که در اختیار اقتدارگرایی قرار میگیرد داوطلبانه به آن داده شده است. در چنین زمانهای افراد پیشاپیش به این فکر میکنند که حکومت سرکوبگرتر چه خواهد خواست و بعد بدون اینکه آن چیز از آنها خواسته شده باشد آن را در اختیار حکومت میگذارند. شهروندی که چنین رفتاری را در پیش گرفته است در واقع به قدرت میآموزد که با وی چهها میتواند بکند.
در ماه نوامبر آن سال مقامات آلمان (بی هیچ مخالفتی) انتخابات پارلمانی و یک همهپرسی (در مورد مسئلهای که پاسخ “صحیح” آن از قبل مشخص بود) برگزار کردند تا نظم جدید را به تأیید مردم برسانند. برخی یهودیان آلمان هم به خواست رهبران نازی رأی دادند با این امید که نشان دادن وفاداریشان موجب شود نظام جدید به آنها وفا کند؛ که امیدی بس واهی از آب درآمد.
زندگیِ ما سیاسی است، نه به این خاطر که دنیا اهمیتی به احساسات ما میدهد بلکه به این سبب که دنیا به کردار ما واکنش نشان میدهد.
یکی از نخستین اهداف حکومتهای استبدادی زبان است، و این حکومتها با تحریف و تغییر و سؤتعبیرِ واژگان و فرمِ زبانْ وجود و عملکردشان را توجیه میکنند و راهِ شناخت استبداد را بر آیندگان میبندند.
زندگیِ ما سیاسی است، نه به این خاطر که دنیا اهمیتی به احساسات ما میدهد بلکه به این سبب که دنیا به کردار ما واکنش نشان میدهد.
در رمانِ فارنهایت ۴۵۱ ری بردبری، که در سال ۱۹۵۳ منتشر شد، شهروندان نشستهاند به تلویزیونهای هوشمندشان خیره شدهاند و آتشنشانان به دنبال کتابها میگردند و به آتش میکشند. در رمانِ ۱۹۸۴ اورول، که در سال ۱۹۴۹ منتشر شد، کتاب قدغن است و تلویزیون دوطرفه است، تا حکومت بتواند همیشه شهروندان را زیر نظر داشته باشد. در ۱۹۸۴ زبانِ رسانهٔ تصویری بهشدت محدود و مقیّد است، تا مفاهیمی که مردم برای تفکر دربارهٔ وضع موجود، یادآوریِ گذشته و تصورِ آینده نیاز دارند از آنها گرفته شود.
شاید از خیره شدن به صفحهٔ تلویزیون گریزی نباشد، ولی دنیای دوبعدیِ تصویر بیمعنی خواهد بود مگر اینکه از آن ابزارهای ذهنی، که در جای دیگر به دست آوردهایم، در درک آن بهره بگیریم. وقتی همان واژهها و جملههای هر روزِ رسانهها را تکرار میکنیم، فقدانِ یک چارچوب بزرگتر را پذیرفتهایم. داشتن همچو چارچوبِ فکریِ بزرگتری مستلزم مفاهیم بیشتر است و داشتن مفاهیم بیشتر هم مستلزم خواندن.
بر خلاف فضای آنلاین که هر کسی در آن میتواند مقاله و یادداشتی را بازنشر کند، تحقیق و نگارش کار سختِ زمانبر و هزینهبری است. پس قبل از آنکه « رسانههای کثیرالانتشار » را به باد تمسخر بگیرید، توجه داشته باشید که این رسانهها دیگر کثیرالانتشار نیستند. بلکه همین تمسخر شماست که کثیرالانتشار و آسان است،
اگر وکلا هنجار « عدم اجرای حکم بدون محاکمه » را کنار نمیگذاشتند، اگر پزشکان قاعدهٔ « عدم جراحی بدون رضایت بیمار » را میپذیرفتند، اگر آن اهالیِ کسبوکار «ممنوعیت بردهداری » را به رسمیت میشناختند، اگر بوروکراتها از بررسی و ثبت اسناد جنایتها سر باز میزدند، رژیم نازی در پیاده کردن جنایتهایی که امروز بر پیشانیاش حک شدهاند کار سختی پیش روی خود میدید.
زندگیِ ما سیاسی است، نه به این خاطر که دنیا اهمیتی به احساسات ما میدهد بلکه به این سبب که دنیا به کردار ما واکنش نشان میدهد.
۵. اخلاقیات حرفهای را فراموش نکنید وقتی رهبران سیاسی الگوی نادرست و نامطلوبی هستند، تعهد حرفهای به عمل عادلانه و درست اهمیت بیشتری مییابد. برانداختن یک حکومت قانونْ بدون وکلا، یا برگزاریِ دادگاههای فرمایشی بدون قضّات، دشوار است. اقتدارگرایان به کارمندان مطیع نیاز دارند و رؤسای اردوگاههای کار اجباری دنبالِ کاسبکارانی هستند که نیروی کار ارزان میخواهند.
زندگیِ ما سیاسی است، نه به این خاطر که دنیا اهمیتی به احساسات ما میدهد بلکه به این سبب که دنیا به کردار ما واکنش نشان میدهد.
الیگارشی روس که پس از انتخابات سال ۱۹۹۰ شکل گرفت همچنان به کارش ادامه میدهد و سیاست خارجیای را در پیش گرفته که برای ویران ساختن دموکراسیهای جاهای دیگر دنیا طراحی شده است.
در واقع وِندال فیلیپس، الغاگرای آمریکایی، بود که گفت « دائم گوشبهزنگ بودن بهای آزادی است » ، و افزوده بود که « نعمت آزادی مردمی باید هر روز برداشت شود، وگرنه میگندد و از بین میرود » .
انسانها بهشدت پذیرای قواعد جدید یک وضعیت جدید هستند. آنها به طرز غریبی حاضرند در راه اهداف جدیدی که یک مقام جدید پیش چشمشان گذاشته به انسانهای دیگر آسیب بزنند و آنها را بکشند .
در عالم سیاست اینکه بگویید فریب خوردهاید بهانهٔ خوبی نیست. لِشِک کولاکُفْسْک
وقتی تفاوت میان آنچه میخواهید بشنوید و حقیقت را انکار کنید، تسلیم استبداد شدهاید. این انکار واقعیت میتواند طبیعی و خوشایند به نظر برسد، ولی نتیجهٔ آن سقوط و تنزّل فردیِ شماست .
بدبینیِ عمومی احساس دانا و متفاوت بودن به ما میدهد، حتا با وجود اینکه همراه با هممیهنانمان در باتلاق بیتفاوتی افتادهایم
از همتایان خود در کشورهای دیگر بیاموزید دوستیهایتان با دوستان خارج از کشور را حفظ کنید، یا دوستانی در کشورهای دیگر بیابید. مشکلات کنونی در ایالات متحده جزئی از یک روند بزرگتر است و هیچ کشوری نخواهد توانست بهتنهایی راهحلی برای این مشکلات بیابد. مطمئن شوید که خودتان و خانوادهتان گذرنامهٔ معتبر دارید.
استبداد مدرن مدیریت وحشت است. به وقت حملات تروریستی یادتان باشد که حاکمانِ اقتدارگرا از همچو رخدادهایی برای تحکیم قدرتشان سوءاستفاده میکنند. اینکه فاجعهای ناگهانی رخ داده و حالا باید مثلاً قیود و موازنهها را برداشت، احزاب مخالف را منحل کرد، آزادیِ بیان را به حالت تعلیق درآورد، و حقِ محاکمهٔ عادلانه و حقوق دیگر را برچید، قدیمیترین حقّهٔ کتاب راهنمای سیاستِ هیتلری است. « فریبش را نخورید » .
تاریخ ما را قادر میسازد که الگوها را ببینیم و داوری کنیم. تاریخ برای ما ساختارهایی را به تصویر میکشد که میتوانیم در درون آنها به دنبال آزادی بگردیم. تاریخ لحظاتی را برابر چشمان ما عیان میسازد که هر یک با دیگری متفاوت است و هیچکدامشان کاملاً منحصربهفرد نیستند. درک یک لحظهٔ تاریخی مترادف است با پی بردن به فرصت خلق لحظهای دیگر. تاریخ به ما اجازه میدهد مسئولیتپذیر باشیم: نه بابت همهچیز، اما دستکم بابت چیزی.
تمامیتخواهی تفکیک میان امر خصوصی و امر عمومی را از بین میبرد و نهفقط برای اینکه آزادی را از افراد بگیرد بلکه همچنین میخواهد کل جامعه را از سیاست عادی جدا ساخته و به سمت نظریههای توطئه سوق دهد. به جای آنکه حقایق برایمان تعریف شوند یا تفاسیری از آنها به ما داده شود، اغوایمان میکنند که به وجود واقعیتهای مخفی و توطئههای خصمانهای ایمان بیاوریم که پرده از همهچیز برمیدارند
یکی از نخستین اهداف حکومتهای استبدادی زبان است، و این حکومتها با تحریف و تغییر و سؤتعبیرِ واژگان و فرمِ زبانْ وجود و عملکردشان را توجیه میکنند و راهِ شناخت استبداد را بر آیندگان میبندند.
وقتی شبهنظامیِ هوادارِ رهبر و پلیسِ رسمی و ارتش درهم بیامیزند، نابودی آغاز شده است.
در تکتکِ مواردِ کشتار دستهجمعی و تیرباران یهودیان، نیروهای معمولیِ پلیسِ آلمان دست داشتند. در مجموع شمارِ یهودیانی که بهدستِ نیروهایِ معمولیِ پلیس کشته شدند بیشتر از قربانیانِ نیروهایِ آینستاسگروپن بوده است. بسیاری از این مأموران هیچ آموزشِ خاصّی برایِ این کار ندیده بودند. آنها خودشان را در وادیای ناشناخته یافته بودند، دستوری به آنها رسیده بود، و نمیخواستند ضعیف به نظر برسند. در برخی مواردِ نادر هم که این مأموران از دستورِ کشتار سرپیچی کردند، هیچ جزایی ندیدند. بعضی از سرِ اعتقادشان به قتل آدم کشتند. ولی بسیاری دیگر فقط از اینکه مقابلِ مافوق بایستند میترسیدند. سوای همرنگی با جماعت و پیروی از دستورات، عواملِ دیگری هم در کار بودند. ولی بدونِ این فرمانبرداران، آن جنایات غیرممکن میشدند.
رهبری که از پرسوجوگران خوشش نمیآید بالقوه مستبد است.
ولی بر خلاف فضای آنلاین که هر کسی در آن میتواند مقاله و یادداشتی را بازنشر کند، تحقیق و نگارش کار سختِ زمانبر و هزینهبری است. پس قبل از آنکه “رسانههای کثیرالانتشار” را به باد تمسخر بگیرید، توجه داشته باشید که این رسانهها دیگر کثیرالانتشار نیستند. بلکه همین تمسخر شماست که کثیرالانتشار و آسان است، و ژورنالیسم واقعی به حاشیه رفته و دشوار است.
دستمزد لولهکش یا مکانیک را دادن به نظرمان کاملاً طبیعی است، ولی دلمان میخواهد اخبار به رایگان به دستمان برسد. اگر پول لولهکش یا تعمیرکار را ندهیم، نمیتوانیم انتظار نوشیدن آب یا راندن ماشینمان را داشته باشیم. پس چرا داوریهای سیاسیمان را بدون یک پاپاسی سرمایهگذاری شکل میدهیم؟ هر قدر پول بدهیم آش میخوریم.
« اگر ستون اصلیِ نظام دروغ باشد، پس عجیب نخواهد بود که تهدید اساسیِ آن راست گویی باشد» . از آنجا که در عصر اینترنت تکتک ما ناشر هستیم، تکتک ما مسئولیت شخصیِ درک عمومی از حقیقت را بر گردن داریم.
اعتراضات را میتوان از طریق رسانههای اجتماعی سازمان داد. ولی هیچچیز واقعی نخواهد بود مگر اینکه کارش به خیابانها بکشد. اگر حاکمان مستبد در دنیای سهبُعدی با عواقب اقدامات خویش روبهرو نشوند، هیچچیز تغییر نخواهد کرد.
سرقت نامهنگاریهای شخصی، به بحث گذاشتن آنها، یا انتشار آنها، چه از سوی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا یا روسیه انجام شود و چه هر نهاد دیگری، اساس حقوق ما را از بین میبرد. اگر ما نتوانیم تعیین کنیم که چه کسی چه زمانی چه چیزی دربارهٔ ما میخواند، امکان عمل در زمان حال و برنامهریزی برای آینده را از دست میدهیم. هر آن کس که امکان سرک کشیدن در حریم خصوصیِ شما را داشته باشد میتواند شما را تحقیر کند و شرمسار سازد و بهعمد روابطتان را برهم بزند.
در قرن بیستم همهٔ دشمنان بزرگ آزادی با سازمانهای غیردولتی و خیریهها و نهادهای مشابه سرِ جنگ داشتند. کمونیستها همهٔ چنین گروههایی را ملزم به ثبت رسمی کرده بودند و از آنها نهادهای کنترلچی ساختند. فاشیستها نظامی خلق کردند که خودشان آن را « نظام صنفی » میخواندند و در آن تکتک فعالیتهای انسانی جای خاص خودش را داشت، و همه تحت سلطه و تابع حکومت و حزب بودند. حاکمان مستبد امروز (در هند، ترکیه و روسیه) هم اصلاً تاب تحمل تجمعات آزاد و سازمانهای غیردولتی را ندارند.
شکی نیست که سیاستمداران امروز وقتی از تروریسم حرف میزنند، دارند از خطری واقعی خبر میدهند. ولی وقتی سعی میکنند ما را جوری تعلیم دهند که آزادی را به نام امنیت فروبگذاریم، باید حواسمان را جمع کنیم و تسلیم ایشان نشویم. برای داشتن یکی از این دو لزوماً نباید دیگری را فدا کرد. درست است که گاهی اوقات یکی را به بهای از دست دادن دیگری به دست میآوریم، اما گاهی اوقات هم چنین نیست. کسانی که با اطمینان به شما میگویند !
۱۸. در اتفاقات غیرمنتظره خونسرد باشید ؛ استبداد مدرن مدیریت وحشت است. به وقت حملات تروریستی یادتان باشد که حاکمانِ اقتدارگرا از همچو رخدادهایی برای تحکیم قدرتشان سوءاستفاده میکنند. اینکه فاجعهای ناگهانی رخ داده و حالا باید مثلاً قیود و موازنهها را برداشت، احزاب مخالف را منحل کرد، آزادیِ بیان را به حالت تعلیق درآورد، و حقِ محاکمهٔ عادلانه و حقوق دیگر را برچید، قدیمیترین حقّهٔ کتاب راهنمای سیاستِ هیتلری است. « فریبش را نخورید » .
یک ناسیونالیست، به نوشتهٔ اورول، «اگرچه مدام در اندیشهٔ قدرت، پیروزی، غلبه و انتقام است» ، معمولاً «به آنچه در دنیای واقعی میگذرد علاقهای ندارد » .
میهندوست باید دغدغهٔ دنیای واقعی را داشته باشد، چرا که این دنیا تنها جایی است که میتوان در آن به کشور او عشق ورزید و بقای آن را تضمین کرد. میهندوست ارزشهای همهگیر دارد، معیارهایی که او با استفاده از آنها ملت و کشور را داوری میکند، و همواره با نیتی خیر و آرزوی بِهروزی بیشترِ آن.
سیاست به تفکیک خیر از شر تبدیل میشود، به جای آنکه بحث بر سر راهحلهای ممکن برای مسائل واقعی باشد. از آنجا که بحران همیشگی است، احساس ضرورت همیشه وجود دارد؛ برنامهریزی برای آینده محال یا حتا خیانتکارانه به نظر میرسد. چطور میتوان در اندیشهٔ اصلاح بود وقتی دشمن همیشه پشت دروازههاست؟
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.