اصلاح طلبان می گویند معلمان را باید از میان « بهترین ها » انتخاب کرد و این را در اداره سازمان خودشان مشارکت بدهیم . حتما نتیجه ی بهتری خواهیم گرفت .
پلیس را در مدرسه وارد نکنیم .
بگذارید معلم خودش مدرسه را اداره کند .
نتیجه ی بهتری خواهید گرفت .
یک اشاره ای به مسئله پرورشی شد. من سابقه معلمی ام را برای شما مرور کردم تا بگویم که بیگانه با مسائل پرورشی و آموزشی در مدارس هرگز نبودم.
من این را به عنوان یک معلم ریاضی گفتم و شاید یکی از موثرترین و فعال ترین مربیان پرورشی بودم بدون این که کسی به من بگوید که تو مربی پرورشی هستی یا چرا کارهای پرورشی می کنید.
ما در دبیرستان صائب که درس می دادیم آقای عباس آقا زمانی که شما او را می شناسید معروف به ابو شریف که یک زمانی فرمانده سپاه در اوایل انقلاب بود. ما با آقای ابوشریف زندان بودیم. در مدرسه صائب ایشان ادبیات و زبان عربی تدریس می کردند. تقریبا بدون استثنا هر زمانی که دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد برنامه داشت یک بنز 180 داشت . هشت نه نفر از بچه ها را پر می کرد می برد حسنیه ارشاد پای صحبت دکتر علی شریعتی ؛ تمام که می شد همه را سوار می کرد می آورد یکی یکی در خانه هایشان می رساند بعد به خانه خود می رفت. یک دبیر بود و یک مربی پرورشی نیز بود.
من می خواهم بگویم آن چیزی که به عنوان مربی پرورشی با هر تعریفی که می شود - به هیچ وجه قصد جسارت به این همکاران عزیز را ندارم و سوء تفاهم نشود- این باعث شد که معلمان ما از فعالیت پرورشی و تربیت منع شوند یا رسمی یا غیر رسمی. این اتفاق عملا افتاد.
این تلفیق را که ما اعلام کردیم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس جلسه ای گذاشت که بداند قضیه چیست.
من توضیح می دادم که معلمان نیروهای اعظم آموزش و پرورش هستند . بیشترین نیرو معلمان هستند. اینها در کار تربیتی و پرورشی با وضع موجود موفق ترند ولی اینها ممنوع شدند. یکی از نمایندگان گفت چه کسی ممنوع کرده است. یکی دیگر از نمایندگان به نام آقای حسنوند که خودش معلم بود و اهل لرستان بود گفت خیر آقا ؛ ممنوع کرده بودند. من خودم معلم بودم در یک جلسه ای در کلاس راجع به خدا و قرآن و پیغمبر صحبت کردم ساعت بعد من را در دفتر توبیخ کردند و مدیر و مربی پرورشی به من گفتند که این کار شما نبوده برای چه این کار را کردید ؟ این اتفاق عملا افتاده بود. به نا حق هم افتاده بود.
حالا دوستان پرورشی و آقای عبادی می گویند که هیچ کس ممنوع نکرده بود. قانون منع نکرده بود ولی عملا این اتفاق افتاده بود و ما بخش اعظمی از نیرویی که باید در پرورش نسل جوانمان موثر واقع شود گفته بودیم آقای معلم یا خانم معلم تو برو قرآن درس بده، آقا یا خانم دیگری باید بیاید بچه را قرآن خوان کند. معلم تعلیمات دینی تو تعلیمات دینی درس بده و فلان معلم باید او را برای نماز خوان کردن به مسجد ببرد. این دوگانگی ایجاد شده بود. نباید منکرش شویم.
آن چه ما گفتیم این بود که باید این دو را با هم تلفیق کنیم. یگانه شود. معنی ندارد ما یک جا داشته باشیم به عنوان شورای عالی تربیت یک جا داشته باشیم به عنوان شورای عالی آموزش و پرورش. یک جا داشته باشیم سازمان برنامه ریزی آموزشی یک جای دیگر داشته باشیم سازمان آموزشی تربیتی. اگر آن کتاب دارد تالیف می شود آن کتاب برای تربیت بچه ها دارد تالیف می شود و نمی تواند بدون نگاه تربیتی کتاب تالیف کند. یک جا داشته باشیم انتشارات آموزشی یک جا داشته باشیم انتشارات پرورشی. هم پول خرج کنیم هم این بدون توجه به محتوای آن کتاب بنویسد وهم آن بی توجه به محتوای آن کتاب بنویسد. اینها را یکی کنیم. کتاب ما آموزشی و پرورشی باشد. معلم ما آموزشی و پرورشی باشد. معاون مدرسه آموزشی و پرورشی باشد و مدیر مدرسه ....
وقتی می گفتیم چرا در مدرسه شما مثلا فلان کج روی وجود دارد و فرضا چرا در بچه ها این قدر سیگاری زیاد است می گفت برو از معلم پرورشی بپرس .... من چه اختیاری دارم ! اینها باید یکی شوند. یگانه عمل کنند. این در شورای معاونین آموزش و پرورش مطرح شد. همه به اتفاق آراء منهای یک رای دادند که تلفیق کار درستی است. آقای زرهانی خودشان پرورشی بودند و خیلی از دوستان دیگری که آنجا بودند از مشاوران که پرورشی بودند رای به درستی این کار دادند.
آقای عبادی که معاون پرورشی بودند گفت دارید عجله می کنید ! به من شش ماه وقت بدهید من تلفیق را در شش ماه انجام می دهم.
برداشت من این بود که کار سیاسی می شود و با زور سیاسی نمی گذارند که اتفاق بیفتد ؛گفتم همه این صاحب نظران آموزش و پرورش موافقند همین جا مصوب می شود ؛ شما هم هر کمکی می توانید بکنید.
آقای عبادی یک کتابی نوشته اند به نام فراز و نشیب امور تربیتی یا پرورشی در دوره اصلاحات. من یک قسمتی از این کتاب را خواندم . چیزهایی را در اول آن نوشته اند که ای کاش نمی نوشتند. اگر نمی نوشتند بهتر بود.
بعد از معرفی امور تربیتی که چه بوده و چه کرده و ... از موفقیت های دوره خودش اسم برده که من آن را تایید می کنم و بعد که گفته اند یک عده ای از روی حسادت یا کلمه ی حسودان چشم دیدن این موفقیت ها را نداشتند و سکان دار کم اطلاع آموزش و پرورش را تحریک کردند یا خط دادند که برود و این تلفیق را انجام دهد و تا مرز انحلال پیش ببرد.
یک چیز دیگر هم اضافه کرده اند این که آدم هایی که چشم به میز وزارت داشتند و قسمت شان نشد.
تا جایی که من می دانم قرار بود مرحوم مهندس علاقه مندان وزیر شوند. همه کارهایش را هم کرده بودند برنامه اش را هم نوشته بودند ولی دو روز مانده به معرفی به مجلس رفته بودند پیش آقای خاتمی با اصرار که حتی به من گفتند و به گریه افتادند خواهش کردند که از آن کار معافش کنند.
من را برای وزرات کار با تعاون که می خواست یکی شود کاندیدا کرده بودند و برنامه ام را برای آن جا نوشته بودم . وقتی ایشان با آن اصرار که می گوید من را وزیر نگذارید ؛ به من پیغام دادند که تو بیا و ما هم ر فتیم و با چک و چانه قبول کردیم که باشد .
آقای خاتمی گفتند چون در اول مهر نمی شود که آموزش و پرورش بدون وزیر بماند اسم من باشد ولی شما به فکر کس دیگری هم باشید.
ایشان گفتند شما می توانید تا آخر ادامه بدهید.
پس کسی که به میز وزارت چشم داشته لابد آقای علاقه مندان بوده و آقای علاقه مندان با این اصرار و سماجت رفت گفت من نمی خواهم باشم ( خدا رحمتش کند و روحش شاد)
از افتخارات من این است که ایشان آمدند و با من کار کردند. چون از من سرتر بودند و من شکی ندارم. قطعا از من شایسته تر بود و از افتخارات من بود که گفتند من با شما می ایستم و کار می کنم.
اگر آقای عبادی این دو سه جمله را ننوشته بود این کتاب بیشتر به آدم می چسبید که تا آخر بخواند و این مطالب آن را خراب کرد.
جلسه بعدی که ایشان می آید می شود پرسید که چرا اینها را نوشتید.
بگویید فلانی هم گلایه کرد .
حالا من کم اطلاع بودم ؛
آقای علاقه مندان ، آقای فانی ، آقای مختار موسوی ، آقای زرهانی و دوستان دیگر که عضو شورای معاونین بودند آیا آنها هم کم اطلاع بودند ؟
همه عقل کامل شان را دادند دست یک آدم کم اطلاع ناقص العقل که من بعید می دانم آن گونه باشد .
بعد از آن پژوهشکده تعلیم و تربیت توسط آقای تاجیک اسماعیلی نظر سنجی کرد و بیش از هشتاد درصد به درستی تلفیق نظر دادند. مخلوط هم بودند چون نپرسیدند که شما معلم هستید یا مربی. بیش از هشتاد درصد به درستی آن نظر دادند.
آقای عبادی در مدتی که بود قدم های خیلی خوبی برداشته بود. من کاملا تایید می کنم. تشکیل سازمان دانش آموزی و تصویب اساسنامه در زمان ایشان انجام شد. اجرای آن در زمان ما اتفاق افتاد . متنش و مصوبه اش را قبول دارم شاید در اصلاح طلبی از من یک قدم جلوتر باشند.
این را که می گویم نمی خواهم نفی کنم. اما می خواهم بگویم که نگاه اصلاح طلبانه به موضع امور پرورشی و آموزشی تلفیقی است و نگاه غیر اصلاح طلبانه تفکیکی است. این را از همه صحبت ها می توانیم بفهمیم. نگاه اصلاح طلبانه در امر تربیتی بچه ها این نیست که ما افتخار می کنیم که بچه های سیزده چهارده ساله را تشویق کردیم به جنگ بروند چون در کارنامه ای که آقای عبادی تهیه کرده یک قسمت از افتخاراتش همین است که دانش آموزان را به جبهه فرستاد. جبهه رفتن کار خوبی است ولی وظیفه بچه سیزده چهارده ساله نیست.
من به عنوان دیدگاه اصلاح طلبانه می گویم دانش آموز جایش در مدرسه است باید درسش را بخواند و آماده شود. بعد وقتی به آن سنی که می خواهد برسد رسید و آموزش های لازم برای آن کار را دید سپس انجام دهد.
پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
چه خبر از رتبه بندی موثر و جدید؟ یا تشکیل سازمان نظام معلمی؟؟