گروه گزارش /
روز سه شنبه سیزدهم دی ماه نشست کمیته فرهنگیان تهران با حضور برخی معلمان از مناطق تهران و نیز نواحی شهر ری ، فشافویه و کهریزک برگزار گردید .
علی محمد مصلحی به عنوان « مسئول ائتلاف فراگیر فرهنگیان » در این نشست گزارش کوتاهی از کارهای انجام شده را ارائه کرد .
طاهره نقی ئی ، مسئول کمیته فرهنگیان ائتلاف اصلاح طلبان در این رابطه به سخن معلم گفت :
دوستان نقطه نظرات خود را بیان کردند. رئوس برنامه های ما در موضوع " انتخابات " حول موارد زیر خواهد بود :
1- قرار شد دوستان شرکت کننده در این نشست با همکاری دیگر دوستان فرهنگی نشست های منطقه ای خود را برگزار کنند و با دعوت از چهره های موثر منطقه و یا فعالان خوشنام صنفی و سیاسی با بدنه آموزش و پرورش ارتباط فعال برقرار کنند.
2- دوستان در هر منطقه با جذب فرهنگیان خود را برای حضور پر تعداد در اجتماعات شمال، جنوب، شرق، غرب و مرکز آماده نماید.
3- هدف نهایی ما برگزاری یک گردهمایی متشکل از فرهنگیان است که ان شاءالله با تلاش و همراهی و هم افزایی همه دوستان امکان پذیر خواهد بود.
4- در همه این مراحل از چهره هایی مانند دکتر نجفی ، دکتر اکرمی و جناب حاجی و دیگر چهره های احتمالی مثل همکاران زندانی ( اگر در مرخصی بودند) کمک خواهیم گرفت.
5- با توجه به استقبال معلمان از فضای مجازی توصیه هایی برای در خدمت گرفتن این رسانه شد.
مسئول کمیته فرهنگیان در ادامه ضمن طرح برخی پیش فرض ها در زمینه انتخابات تصریح کرد :
* در انتخابات شرکت می کنیم.
* با جریان اصلاح طلبی هم سو هستیم.
* برای قرار دادن کاندیداهای فرهنگیان در لیست ائتلاف تلاش می کنیم.
* برای قرار دادن مطالبات فرهنگیان در برنامه های ائتلاف تلاش می کنیم.
* از لیست ائتلاف اصلاح طلبان کاملا حمایت می کنیم.
* از کاندیداهای فرهنگی لیست ائتلاف اصلاح طلبان به شرط آنکه میثاق نامه معلمان را امضاء کنند جداگانه حمایت می کنیم.
* با ستاد در زمینه انتخابات به صورت فعال همکاری خواهیم کرد.
پایان گزارش /
گروه اخبار /
« مسعود کردپور » یکی از معلمان آذربایجان غربی است که به دلیل پاره ای فعالیت ها ، توسط هیات های تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش به " مجازات بازخرید خدمت با پرداخت 45 روز حقوق مبنای مربوطه در قبال هر سال خدمت " محکوم و دیوان عدالت اداری نیز شکایت ایشان را رد نمود .
« مسعود کردپور » در اول دی ماه سال جاری در نامه ای که به وزیر آموزش و پرورش نگارش و در سخن معلم منتشر گردید ( این جا )این طور نوشته بود :
" خواهشمند است با توجه به بيانات حضرتعالي در رسانه ها و مطبوعات جهت بازگشت به كار كساني كه در دولت قبلي با برخورد روبه رو گشته اند و با توجه به سياست هاي دولت تدبير و اميد و رعايت حقوق شهروندي و قانون اساسي و بيانات مقامات عالي نظام مبني بر جذب حداكثري دستورات لازم را جهت بررسي پرونده و بازگشت به كار صادر فرمائيد .
اجركم عندالله "
پیش از آن جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در نامه ای به وزیر آموزش و پرورش خواهان بازگشت به کار ایشان شده بودند . ( این جا )
نامه زیر توسط نماینده وزیر و مدیر کل دفتر هماهنگی هیات های رسیدگی به تخلفات اداری وزارت آموزش و پرورش به دفتر امور مجلس نگارش و ارسال گردیده است :
پایان پیام /
ما : ضمن تشکر از زمانی که برای گفت و گو با ما دادید مقدمتا بفرمایید : خصوصی سازی یعنی چه ؟
رفیق صنفی : خصوصیسازی یعنی کوچک کردن دولت
ما : کوچک کردن دولت خوب است یا بد ؟
رفیق صنفی : خصوصی سازی و کوچک کردن دولت باعث سلطه شرکتهای چندملیتی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت و بانک جهانی و نئولیبرالیسم و مناسبات سرمایهداری و ریگانیسم و تاچریسم و اتاق بازرگانی نهاوندیان می شود. البته خوشبختانه امپریالیسم جهانی نفس آخرش را می کشد و دولت به کوری چشم دشمنان روز به روز بزرگ تر می شود. کوچک شدن دولت یعنی مشت آهنین فرادستان !
ما : آیا شما الگویی از آموزش دولتی موفق در جهان سراغ دارید ؟
رفیق صنفی : بله دولت های رفاه بعد از جنگ جهانی در کشورهای سرمایه داری که البته اشتباه نکنید ، رفاه این دولت ها نتیجه فعالیت احزاب کارگری و برابری طلب در این کشورها بود و گرنه ماهیت سرمایه داری همیشه استثمار و خصوصی کردن مدارس و اخراج معلمان بوده است. همان گونه که در دولت روحانی می بینیم.
ما : اگر احزاب کمونیست اروپایی این قدر مردمی و محبوب بودند چرا در اروپای غربی به قدرت نرسیدند ؟
رفیق صنفی : لطفا گرا ندهید . بنده گفتم احزاب کارگری و برابری طلب . در پاسخ شما باید بگویم که شرکتهای چندملیتی و صندوق جهانی پول و سازمان تجارت و بانک جهانی و نئولیبرالیسم با مشت آهنین تاچر و ریگان اجازه رشد احزاب کارگری را ندادند.
ما : خوب در جاهایی مانند شوروی و بلوک شرق که کمونیست ها به قدرت رسیدند آیا عدالت آموزشی اجرا شد؟
رفیق صنفی : باز هم گرا دادی ؟ در آنجا هم انحصارات بین المللی و تاچریسم و ریگانیسم و صندوق بین المللی پول و اتاق بازرگانی نگذاشتند عدالت و برابری پیاده شود.ما با امپریالیسم و استکبار جهانی مخالفیم و آنها را دلیل بدبختی بشریت می دانیم. شما اتاق بازرگانی را دست کم گرفته ای . نهاوندیان نماینده کیست؟
ما : سوالم را تکرار می کنم ، آیا شما در جهان امروز الگویی از بخش دولتی موفق سراغ دارید؟
رفیق صنفی : بله ! دولت های سوئد و نروژ و دانمارک و فنلاند نمونه ای از دمکراسی های خلقی و اقتصاد دولتی هستند.
ما : آیا این کشورها باقیمانده دولت های رفاه سرمایه داری اروپا نیستندکه همواره مورد طعن و لعن کمونیست ها و مارکسیست ها بودند ؟
رفیق صنفی : سلطه شرکتهای چندملیتی و صندوق جهانی پول و سازمان تجارت و بانک جهانی و نئولیبرالیسم در مناسبات سرمایهداری و ریگانیسم در این کشورها خیلی زیاد نیست. ما الان به صورت تاکتیکی از آنها حمایت می کنیم لابد انتظار داشتی کره شمالی را مثال بزنم تا مچ گیری کنی ؟
ما: شما خبردارید که در کشورهای اسکاندیناوی بخش خصوصی آموزش و پرورش از دهه 90 فعال است و این کشورها حضور بخش خصوصی در آموزش و پرورش را تشویق می کنند. پس دلیل حمایت شما به عنوان یک فعال صنفی برابری طلب و عدالت خواه از آنها چیست؟
رفیق صنفی : البته اینها همان سوسیال دمکرات های سازشکاری هستند که ما اصلا قبولشان نداشتیم و در مقابل جریان اصیل کارگری ایستادند . ولی در برابر تهاجم شرکتهای چندملیتی و صندوق جهانی پول و سازمان تجارت و بانک جهانی و نئولیبرالیسم و ریگانیسم، از اینها حمایت می کنیم .
ما : چرا شما از سیستم دولتی کره شمالی و کوبا و زیمبابوه و نیکاراگوه و ونزوئلا مثال نمی زنید؟ آیا اینها نمونه های بهتری برای آموزش و پرورش دولتی نیستند؟
رفیق صنفی : متاسفانه شما فریب تبلیغات تاچریسم و ریگانیسم و نئولیبرالیسم را خورده اید. خطر نفوذ نئولیبرالیسم به دستور صندوق بین المللی پول در ایران جدی است. شما بحث را منحرف می کنید. مساله اصلی دولت نئولیبرال و فرادست و کاربدست روحانی است.
ما: نظر شما در مورد اینکه 90 درصد مدارس آیالات متحده پابلیک هستند و هزینه آموزش را دولت می پردازد چیست؟ حتی دولت به مدارس خصوصی سوبسید می دهد.
رفیق صنفی : اینها همه نتیجه فریبکاری بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و نئولیبرالیسم است. در ایالات متحده سرمایه داران خون کارگران را می نوشند. استثمار کارگران و فقر عمومی یعنی 99 درصد جامعه بیداد می کند . اما با تبلیغات مردم را فریب می دهند. مردم امریکا آرزو دارند به کوبا پناهنده شوند اما به زور جلوی آنها را گرفته اند. دیکتاتوری سرمایه نامرئی است.
ما : اما در همه کشورهای سرمایه داری دولت هزینه آموزش و پرورش دوره عمومی را می پردازد. این تبلیغات نیست یک رویه است.
رفیق صنفی : در این کشورها دولت در اختیار فرادستان است و توده های خلق و کارگران را استثمار می کنند و بخش ناچیزی ازدسترنج کارگران را خرج آموزش و پرورش رایگان می کنند تا مانع انقلاب کارگران شوند. اما کارگران فریب سرمایه داران خونخوار را نمی خورند.
ما : حالا برگردیم به ایران . آیا در آموزش و پرورش ایران خصوصی سازی جریان دارد؟
رفیق صنفی : عجب سوالی ! رفسنجانی این بزرگ سرمایه دار لیبرال، کلید خصوصی سازی را زد. خاتمی سازشکار هم ادامه داد و الان با رجعت تئوریسینهای خصوصیسازی دولت رفسنجانی به کابینه روحانی، این سیاست با شتاب بیشتری در راستای ادغام مناسبات اقتصادی در بازار جهانی انجام میگیرد.
ما : در این مرحله وظیفه مبرم زحمتکشان چیست ؟
باید جلو ورود ایران با بازارهای جهانی را هر طور شده بگیریم. دولت روحانی خیلی خطرناک است چون مجری سیاست های بانک جهانی است.
ما : برخی می گویند که شما و دلواپسان جبهه پایداری دغدغه های مشترکی دارید؟ دولت احمدی نژاد در زمینه تقویت بخش دولتی و حمایت از مستضعفان شعار می داد. این روزها محمد مهدی زاهدی و حاجی بابایی هم مرتبا در مورد خطر خصوصی سازی هشدار می دهند.
رفیق صنفی : این تهمت همسویی ما با سرمایه داری ناجوانمردانه است. اتفاقا احمدی نژاد عامل رفسنجانی و مجری سیاست های صندوق بین المللی پول بود. احمدی نژاد و خاتمی دستشان در یک کاسه است. احمدی نژاد به ظاهر شعارهای چپی می داد. اما هدفش بدنام کردن جریان های اصیل مدافع طبقه کارگر مثل "سندیکای کارگران نقاش" و رفیق چاوز و رفیق اورتگا بود.
ما : الان سیاست دولت روحانی در بخش آموزش و پرورش چیست که شما مخالف آن هستید؟
رفیق صنفی: اجرای تاچریسم و ریگانیسم و نسخه صندوق بین المللی پول به نفع فرادستان آموزشی و از بین بردن اصل 30 قانون اساسی .
ما : ممکن است کمی توضیح بدهید ؟
رفیق صنفی : کاملا واضح است. دولت آموزش را کالایی کرده و مدارس غیرانتفاعی را توسعه می دهد و در مدارس دولتی از دانش آموزان پول می گیرد. پس نتیجه می گیریم که دولت مدارس دولتی را به خویشان و دوستان خود فروخته و معلمان را اخراج کرده است.الان آموزش در ایران فقط مختص طبقات فرادست است.
ما : لطفا یکی از مصادیق خصوصی سازی و فروش مدارس دولتی را بفرمایید .
رفیق صنفی : سیاست ظالمانه و ضد آموزشی خرید صندلی از مدارس خصوصی از مصادیق فروش مدارس دولتی است.
ما : اینکه یک عده دانش آموز در مناطق پرتراکم با پول دولت در مدرسه غیر انتفاعی درس بخوانند چه اشکالی دارد ؟ اینکه خصوصی سازی نیست.
رفیق صنفی : سرتا پا اشکال است . اولا دولت از این طریق می خواهد در هزینه ها صرفه جویی کند . آیا این خیانت نیست؟ وظیفه دولت ریخت و پاش است نه صرفه جویی . ثانیا این دقیقا دستور صندوق بین المللی پول است. تاچریسم و ریگانیسم از همین جا شروع شد. ما باید جلو پیشروی دولت لیبرال نو روحانی را بگیریم. این دولت با پشتیبانی رفسنجانی خطر بزرگی است.
ما : مدافعان خصوصی سازی می گویند، مجبور کردن خانواده ها به ثبت نام فرزندانشان در مدارس دولتی ، سلب آزادی شهروندان است.
رفیق صنفی : تأکید بر اصل آزادی از سوی نئو لیبرالها گمراهکننده است ، زیرا حق آزادی و انتخاب شامل فرزندان اقلیت فرادست میشود .ما با فرادستان مخالفیم. اما شما از حق آزادی و انتخاب آنها دفاع می کنید؟ لیبرالیسم چه کهنه و چه نو جز بدبختی برای بشر دستاوردی نداشته است. ما طرفدار حکومت برابری طلب و عدالتخواه هستیم.
ما : شما با چه نوع رویکردی در آموزش و پرورش موافقید ؟ دولتی ؟ خصوصی ؟ مشارکتی ؟
رفیق صنفی : دولت باید اداره مدرسه را از صفر تا صد به ذینفعان واقعی آن یعنی معلمان و دانش آموزان و والدین واگذار نماید و فقط پول بدهد.
ما : این که پیشنهاد آقای روحانی بود که گفت اداره مدارس را به تعاونی های معلمی با هزینه دولت واگذار کنند. مدارس هیات امنایی هم نوعی از اداره مدارس توسط معلمان و اولیا با پول دولت است.
رفیق صنفی : اگر قبول کنیم که دولت روحانی چنین پیشنهادی داده است تحلیل های ایدئولوژیک ما غلط از آب در می آید و دیگر نمی توانیم بگوییم دولت روحانی مجری سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول است. در نتیجه ما این خبر را تکذیب می کنیم و می گوییم دولت روحانی طرفدار واگذاری مدارس به بخش خصوصی بر اساس اصول تاچریسم و ریگانیسم است و ما از حقوق فرودستان و مزدبگیران حمایت می کنیم.
ما: اما روحانی در عالم واقع چنین حرفی زده است . سندش موجود است .
رفیق صنفی : واقعیت اگر با ایدئولوژی ما جور در نیاید گور پدر واقعیت ! کاری می کنیم که واقعیت خودش را نظرات علمی ما سازگارکند. واقعیت ارزش ندارد مهم حقیقت است که نزد ماست و مولای درزش نمی رود. ما علمی حرف می زنیم و شما ایده آلیستی و خرده بورژوایی .
ما : اما وزیر آموزش و پرورش گفته : "توسعه مدارس غیردولتی به معنای خصوصیسازی در آموزشوپرورش نیست."
رفیق صنفی : مسئله اصلی ایشان خرید خدمات آموزشی و بسترسازی برای سیاستهای پولی کردن آموزش است که البته همسو باسیاست کلان امپریالیسم جهانی و صندوق بین المللی پول و نئو لیبرالیسم و خصوصی سازی مدارس دولتی است. سیاست روحانی سلب مالکیت عمومی در عرصه آموزش به سود بخش خصوصی است.
ما : آیا شما یک نمونه ، تنها یک نمونه از سلب مالکیت مدارس دولتی و واگذاری آن به بخش خصوصی سراغ دارید؟
رفیق صنفی : وقتی ماهیت دولت روحانی ،سرمایه داری نئولیبرالی است وقتی دولت مجری سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول است .وقتی دولت می خواهد اقتصاد ایران را در نظام بین المللی امپریالیسیتی ادغام کند شما دنبال نمونه می گردی ؟ طبق تحلیل علمی ما همه چیز واضح و مبرهن است . مساله آن قدر واضح است که نیازی به مثال ندارد.
ما : الان باید معلمان چه کار کنند ؟
رفیق صنفی : معلمان باید با دولت سرمایه داری نئولیبرال روحانی که مجری سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول است، مبارزه کنند و نگذارند اقتصاد ایران در نظام بین الملل ادغام شود. معلمان ایران نباید رفسنجانی پولدار و خاتمی سازشکار را فراموش کنند. اگر دیر بجنبیم مدارس دولتی را فروخته و معلمان را اخراج می کنند و فقط بچه های فرادستان حق دارند به مدرسه بروند.
ما : چرا این کار را می کنند ؟
رفیق صنفی : چون ماهیت امپریالیسم و سرمایه داری همین است. خطر روحانی و رفسنجانی جدی است. دشمن اصلی ما امپریالیسم و مناسبات سرمایه داری بین المللی و سلطه شرکتهای چندملیتی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت و بانک جهانی و نئولیبرالیسم و مناسبات سرمایهداری و ریگانیسم و تاچریسم است. اگر همه اینها را در یک جمله خلاصه کنیم می شود دولت روحانی . دولت روحانی یعنی نظام سلطه.
ما : آیا صحبت های شما بوی سیاست و ایدئولوژی نمی دهد؟
رفیق صنفی : سوال خوبی است. مبارزه طبقات فرودست علیه فرادستان یک مبارزه کاملا صنفی است. تهمت مارکسیست و کمونیست و سیاسی کاری به ما نمی چسبد. ما خواهان اتحاد مزدبگیران ایران یعنی کارگران و معلمان و پرستاران زیر پرچم سرخ کارگری و مبارزه برای ایجاد جامعه ای بی طبقه و برابر هستیم. مبارزه صد درصد صنفی و مسالمت آمیز ما تا نابودی نظام سرمایه داری و بر قراری برابری ادامه دارد.ما به هیچ حزب و جناحی وابسته نیستیم و پیاده نظام هیچ جناحی نمی شویم و فریب بازی های انتخاباتی جناح های سرکوبگر سرمایه داری را نمی خوریم. مخصوصا اصلاح طلبان سازشکار را قبول نداریم. همه سروته یک کرباسند.
ما: به عنوان سوال اخر چه پیامی برای معلمان دارید؟
رفیق صنفی : معلمان باید بدانند که خطر اصلی و عمده دولت نئولیبرال روحانی است که خصوصی سازی را به دستور شرکتهای چندملیتی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت و بانک جهانی و نئولیبرالیسم و مناسبات سرمایهداری و ریگانیسم در ایران اجرا می کند. اگر روحانی موفق به ادغام اقتصاد ایران در اقتصاد بین المللی شود، آموزش کالایی می شود و همه مدارس دولتی را می فروشند و معلمان را اخراج می کنند. کما اینکه این کارها شده است . اما ما نباید بگذاریم این دولت موفق شود.این را هم که ما داریم آب به اسیاب راست افراطی می ریزیم شایعه لیبرال های نو است و ما کاملا مستقل هستیم و هیچ مبارزه ای بدون هژمونی ما به سرانجام نمی رسد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
علی اصغر فانی در آموزش و پرورش مدیری شناخته شده و رده دوم و دور از سیاست بود ، اما دو اتفاق در دوره پر حادثه ریاست جمهوری احمدی نژاد، نام فانی را در فضای سیاسی مطرح کرد. اولی گرفتن حکم سرپرستی وزارتخانه از دست احمدی نژاد درسال 84 و و دوم ریاست ستاد فرهنگیان مهندس میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری 88 .
رای عدم اعتماد مجلس به محمدعلی نجفی در تابستان 92 معلمان را آزرده کرد. سایه نجفی روی صندلی وزارت فانی تا مدت ها سنگینی می کرد. در سال 84 پس از ناکامی علی اکبر اشعری وزیر پیشنهادی احمدی نژاد در اخذ رای اعتماد مجلس هفتم ، علی اصغر فانی به عنوان سرپرست وزارت آموزش و پرورش منصوب شد.
مدیران وقت آموزش و پرورش تمایل داشتند آقای احمدی نژاد، فانی را به عنوان وزیر به مجلس معرفی کند، اما رییس جمهور ، محمود فرشیدی دبیرکل " کانون تربیت اسلامی " را به مجلس معرفی کرد. با معرفی محمود فرشیدی و رای اعتماد مجلس به او ، دوره 70 روزه سرپرستی فانی هم تمام شد. دلیل اینکه چرا احمدی نژاد، فانی را به عنوان وزیر آموزش و پرورش کابینه دولت نهم معرفی نکرد، مشخص نیست، اما همان زمان در راهروهای وزارتخانه به نجوا می گفتند که فانی شرط عزل همه مدیران اصلاح طلب آموزش و پرورش از سوی احمدی نژاد را نپذیرفته است.
بخت و اقبال با فانی یار بود که به عنوان وزیر کابینه احمدی نژاد به مجلس معرفی نشد زیرا هم اعتبار خود را به عنوان یک تکنو کرات از دست می داد و هم احتمالا عمر وزارت او طولانی نمی شد.
سرنوشت خواب دیگری برای فانی دیده بود .
در انتخابات 88 مسئولیت ستاد فرهنگیان مهندس موسوی به عنوان جدی ترین رقیب احمدی نژاد را به عهده گرفت. با اعلام نتیجه انتخابات فانی بی سروصدا به دانشگاه برگشت و موضع گیری سیاسی خاصی از او ثبت نشد. با اینکه بسیاری از افراد دورتر از فانی به عنوان عامل فتنه یا ساکت فتنه مشمول محرومیت شدند اما فانی در کابینه اعتدالی حسن روحانی موفق شد از مجلس اصول گرا به عنوان وزیر آموزش و پرورش رای اعتماد بگیرد.
فانی متولد محله نازی آباد تهران در سال 1333 ، دارای همسر فرهنگی و دو فرزند است. همسر او خانم شیر محمدی هم فرهنگی است . او مدرک فوق لیسانس راه و ساختمان از دانشکده فنی دانشگاه تهران و دکترای مدیریت رفتار سازمانی و منابع انسانی از دانشگاه تربیت مدرس دارد. به گفته خودش از کلاس دهم دبیرستان کار ندریس در دبیرستان ها را شروع کرد و در دوره دانشجویی به عنوان یکی از بهترین دبیران منطقه 16 تهران شناخته می شد. معلمان قدیمی او را انسانی مودب و اخلاق گرا و استوار بر باورهای عقیدتی خویش به یاد می آورند.
یکی از همکاران سابق او می گفت : "فانی در گفتار و کردار نرم ، اما در اعتقادات مذهبی خود سرسخت است."
در دهه 60، از مدیران وابسته به طیف خط امام بود و البته رابطه کاری خوبی با نمایندگان جناح راست مانند علی اکبر پرورش و حدادعادل در آموزش و پرورش داشت. در شهریور 59 به استخدام رسمی آموزش و پرورش در آمد و با درس و تخته سیاه خداحافظی کرد.
ابتدا معاون و کمی بعد رییس منطقه 16 آموزش و پرورش تهران شد . از استخدام در آموزش و پرورش تا سرپرستی منطقه ۱۶ در شرایط ویژه آن دوره فقط چندماه طول کشید، فانی در باره کارهای انجام شده در دوره سرپرستی منطقه ۱۶ می گوید: "استراتژی اصلی ما در منطقه ۱۶ پاک سازی معلم ها، اصلاح مدیریت، آرام کردن فضای مدرسه ها، جایگزینی معلمان مرد در مدارس دخترانه و تربیت جوانان برای جایگزینی خودمان بود."
در سال های اول انقلاب هزاران تن از معلمان و مدیران مدارس به دلایل سیاسی و عقیدتی اخراج و یا بازنشسته و بازخرید شدند. برای اخراج مخالفان از اصطلاح تحقیر آمیز "پاک سازی" استفاده می شد و منظور، پاک کردن محیط های آموزشی از وجود مخالفان بود.
فانی که در خانواده ای مذهبی و متعصب بزرگ شده بود، می نویسد: "معلم کلاس اولم خانم بود، ولی از کلاس دوم علاقه مند بودم که به کلاسی بروم که معلمش مرد باشد؛ شاید دلیل آن تعصبات دینی بود که به واسطه پدرم... در ما ایجاد شده بود."
فانی در سال 93 در گفت و گو با روزنامه جمهوری اسلامی چگونگی استخدام خود را این گونه شرح می دهد: "سال ۵۹ آقای [حسین] مظفر رئیس ناحیه ۷منطقه ۱۶ فعلی بود. عزت الله عباسی معاون آموزشی و آقای [ رحیم ] عبادی معاون پرورشی بودند...بچه مسلمان های ناحیه ۷ به آموزش و پرورش شهر تهران رفتند و برای من یک ردیف استخدامی گرفتند. بعدها آقای مظفر معاون استان تهران شد و عباسی ریاست اداره شد و برای من حکم معاونت ناحیه ۷ را صادر کردند. عباسی که به جبهه رفت آقای خوشنویسان که مدیر کل شهر تهران بود برای من حکم سر پرستی زد.
در سال 60 یک سال بعد از استخدام در حالی که دوره 2 ساله آزمایشی او تمام نشده بود ، ابلاغ مدیرکلی آموزش و پرورش کردستان را از دست علی اکبر پرورش گرفت و از سال 60 تا 64 در این استان به عنوان مدیرکل خدمت کرد.
او ادعا می کند که یکبار یک دختر خانم وابسته به تشکیلات مجاهدین خلق در کردستان نقشه ترور او را کشیده . اما با دستگیری این دختر نقشه ترور فانی لو رفت. با انتصاب کاظم اکرمی به عنوان وزیر ، فانی به تهران برگشت و از 64 تا 68 معاون آموزشی وزیر بود.
فانی این گونه مدیرکل آموزش و پرورش کردستان شد: "سال ۱۳۶۰ من مسئول منطقه ۱۶ آموزش و پرورش (ناحیه ۷ قدیم) تهران بودم. توسط وزیر وقت آموزش و پرورش -ـ مرحوم آقای پرورش ـ- احضار شدم. گفتند که چند پست مدیریتی از جمله دفتر آموزش عمومی وزارتخانه و ادارات کل استانهای بوشهر، آذربایجان غربی و کردستان فاقد متولی است و از من خواستند یکی از این مسئولیتها را بپذیرم. من به اراده خودم سختترین (کردستان) را انتخاب کردم تا دینم را به انقلاب اسلامی ادا کرده باشم."
فانی اضافه می کند: "من انصافاً به کردستان رفتم که دیگر برنگردم ! این را خدا میداند و بس!"
روایت فانی از انتصابش به عنوان مدیرکل کردستان همه واقعیت را در بر ندارد. رفتن او به کردستان بی مقدمه و تصادفی نبود. قبل از پذیرش مسئولیت در آموزش و پرورش کردستان به عنوان نماینده ویژه علی اکبر پرورش وزیر وقت، به کردستان رفته بود. فانی پس از بازگشت با ارائه یک گزارش هشت صفحه ای محرمانه، خواهان برنامه ریزی برای حاکمیت فرهنگی در کردستان شد. این گزارش مورد تایید قرار گرفت و حکم مدیرکلی فانی صادر شد.
وی هنگام گرفتن ابلاغ مدیرکلی آموزش و پرورش کردستان ۲۷ سال سن و یک سال سابقه خدمت رسمی در آموزش و پروش داشت. فانی استثنا نبود. نشستن جوانان 20 تا 30 ساله روی صندلی مدیریت حتی در سطح وزارت و وکالت عادی بود. آن زمان بحث "تعهد یا تخصص" در بین انقلابیون مسلمان در مورد شرایط احراز پستهای مدیریتی وجود داشت و نظر غالب این بود که تعهد بر تخصص مقدم است و حتی اگر کسی فقط تعهد داشته باشد می تواند پستهای حساس را اشغال کند.
فانی از سال 68 تا دوم خرداد 76 از آموزش و پرورش فاصله گرفت. او از سال 68 تا 72 معاون دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس و از 72 تا 76 ، معاون فرهنگی بنیاد شهید بود .
بازگشت مظفر به عنوان وزیرآموزش و پرورش دولت اول خاتمی در سال 76 ، علی اصغر فانی را در سمت معاون وزیر به آموزش و پرورش کشاند. فانی ، اکرمی و مظفر را می توان سه یار دبستانی آموزش و پرورش نامید.
اکرمی در سال ۶۴ وزیر آموزش و پرورش دولت میرحسین موسوی شد ، او فانی را از کردستان احضار کرد و به او پیشنهاد کرد که مدیر کل آموزش و پرورش استان تهران شود. فانی این پیشنهاد را رد کرد و در اظهار نظری غیر متعارف بلافاصله به وزیر پیشنهاد کرد که او را به عنوان معاون خودش انتخاب کند.
فانی ماجرا را این گونه شرح می دهد: "شخصا پیشنهاد تصدی پست معاونت آموزش وزارت اموزش و پرورش را در شرایطی به وزیر وقت دادم که کمترین تجربه کارستادی نداشتم."
آقای اکرمی این پیشنهاد را پذیرفت.
فانی در ادامه می گوید: "روزی که اکرمی حکم معاونت آموزشی را برای من صادر کرد، از من پرسیدند: شهر تهران را به چه کسی بدهیم؟ من آقای مظفر راپیشنهاد کردم." آقای اکرمی هم توصیه او را می پذیرد و مظفر را مدیرکل تهران می کند. فانی مدعی است که در سال ۷۶ یکی از گزینه های سید محمدخاتمی برای وزارت آموزش و پرورش بوده، اما وقتی مظفر به او خبر می دهد که او نیز پیشنهاد وزارت را دریافت کرده، به جای رقابت، در تهیه برنامه به مظفر کمک می کند.
مظفر نیز بعد از انتخاب به عنوان وزیر آموزش و پرورش در سال ۷۶، علی اصغر فانی را به عنوان معاون خود انتخاب کرد.
دوستی بین فانی ، حسین مظفر و سیدکاظم اکرمی تا کنون پایدار مانده است. لابی گری مظفر در مجلس در رای اعتماد نمایندگان مجلس نهم به فانی موثر بود.
فانی هم بعد از رسیدن به وزارت تلافی کرد . فانی هم در سال ۹۲ مظفر را به عنوان عضو هیات امنای صندوق ذخیره فرهنگیان و سید کاظم اکرمی را به عنوان مشاور ارشد خود برگزید. هر چند حسین مظفر از نظر سیاسی از این دو تا حدودی فاصله گرفته است اما تفاوت مشرب سیاسی تاثیری در رابطه دوستی این سه تن نگذاشته است.
در سال ۶۷ محمدعلی نجفی به عنوان وزیر آموزش و پرورش وارد کابینه میرحسین موسوی شد و بعد انتخاب اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس جمهور، نجفی در پست وزارت آموزش و پرورش باقی ماند. کانون تجمع مدیران چپ گرا، اداره کل آموزش و پرورش تهران حول حسین مظفر بود. حسین مظفر دستور محمد علی نجفی برای عزل یکی از مدیران سخت گیر تربیت معلم را اجرا نکرد و نجفی هم حسین مظفر را برکنار کرد.
فانی پس از آمدن نجفی به آموزش و پرورش، این وزارتخانه را موقتا ترک کرد و معاون فرهنگی بنیاد شهید شد. در سال ۷۰ علی اصغر فانی، حسین مظفر و عزت الله عباسی که دورنمایی برای بازگشت خود به مدیریت نمی دیدند، مجتمع آموزشی غیر انتفاعی جماران را در منطقه ۱۱ تهران تاسیس کردند. این مجتمع آموزشی پسرانه با مساحت ۲۷۰۰ مترمربع در خیابان امام خمینی ، نرسیده به میدان حر ، خیابان شهید مرادی واقع شده است. مدیریت این مجتمع را یکی از دوستان فانی در دوره مدیرکلی کردستان بر عهده دارد.
بعد از دوم خرداد 76 و روی کار آمدن دولت اصلاحات ، حسین مظفر سکان وزارت اموزش و پرورش را در دست گرفت و علی اصغر فانی را به عنوان معاون خود انتخاب کرد.
در دولت دوم سید محمد خاتمی بار دیگر به عنوان معاون وزیر منصوب شد. در دوره وزارت مرتضی حاجی، همچنان پست معاونت آموزشی را حفظ کرد. بعد از دوره 70 روزه سرپرستی و با به حرکت درآمدن ماشین عزل و نصب ها توسط فرشیدی در سال 84 ، فانی بار دیگر به دانشگاه تربیت مدرس کوچ کرد و به عنوان استادیار و سرپرست دبیرخانه شورای تعلیم و تربیت ، مشغول به کارشد.
نمودار مدیریتی فانی نشان می دهد که از عمر 33 ساله مدیریتش ، نیمی را در آموزش و پرورش و نیم دیگر را در دانشگاه تربیت مدرس و بنیادشهید گذرانده است.
چپ گرا های دهه 60 وزارت آموزش و پرورش بر خلاف چپ های وزارت ارشاد ، هیچ گاه تبدیل به اصلاح طلب تمام عیار نشدند و عده ای از آنها با راست های جدید ، همپوشانی و قرابت های فکری و عملی دارند. حسین مظفر به دلیل همین قرابت ها از اردوی چپ به جمع هواداران احمدی نژاد پیوست.
فضای مدیریتی آموزش و پرورش به برهوت می ماند.
در میان مدیران سابق و کنونی آموزش و پرورش، محمدعلی نجفی توانست به مدد هوش و سواد و تجربه به سطح یک مدیر استراتژیک ملی ارتقا یابد. اما نجفی دقیقا محصول فضای مدیریتی آموزش و پرورش نبود.
امروز در میان مدیران آموزش و پرورش چه اصول گرا و چه اصلاح طلب یا اعتدالی پیدا کردن یک مدیر در حد و اندازه وزارت بسیار مشکل است.
بعد از انتخابات ۹۲ و رای عدم اعتماد مجلس به نجفی این بحث در محافل نزدیک به رییس جمهور مطرح بود که چه کسی از خانواده آموزش و پرورش به مجلس معرفی شود؟
از هر طرف که می رفتی به سه چهار تا اسم مشخص برخورد می کردی که کم و بیش در حد و اندازه فانی بودند.
به نظرم سوال اساسی این است که چرا سطح مدیریت یک وزارتخانه آموزشی و فرهنگی حتی با مقیاس ها و استاندارد های داخلی تا این اندازه نازل است؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بسیاری از اوقات برخی از فعالان در حوزه زنان و کنشگران زن صنفی در حوزه آموزش و پرورش این پرسش را مطرح می کنند که چرا و با وجود جمعیت کارکنان و پرسنل غالب زنان نسبت به مردان ؛ زنان سهم اندکی در تصدی مدیریت های آموزش و پرورش در سطوح میانی و فوقانی دارند ؟
از سوی دیگر این فرضیه نزد تعداد قابل توجهی از فرهنگیان به ویژه مردان مطرح است : به علت آن که ترکیب جنسیتی شاغل در آموزش و پرورش متعلق به زنان است ؛ همین مساله موجب شده است تا آنان به علت برخی ویژگی ها همواره مدافع وضع موجود باشند و " زنانه شدن آموزش و پرورش " در بخش " صف " موجب شده است تا پیگیری مطالبات صنفی به یک صدای واحد تبدیل نشود ؟
نزديك ۵۳ درصد پرسنل آموزش و پرورش را خانمها تشكيل ميدهند اين درحالي است كه ۵۱ درصد دانشآموزان پسر هستند.
در شهر تهران بيش از ۸۰ درصد معلمان خانم هستند .
سال ٩٢ رييس مركز آمار و فن آوري ارتباطات و اطلاعات وزارت آموزش و پرورش اعلام كرد: « تعداد كل معلمان و كاركنان، يك ميليون و ١٣ هزار و ٦٥٥ نفر است كه از اين تعداد ٤٨١ هزار نفر را معلمان و كاركنان مرد و ٥٣٢ هزار نفر را كاركنان و معلمان زن تشكيل ميدهند. »
در تابستان سال 1393 بود که وزیر آموزش و پرورش در مورد افزايش تعداد معلمان زن هشدار داد .
برای پاسخ به این پرسش ها می توانیم به برخی آمارها در این زمینه اشاره کنیم :
سایت الکسا رتبه سایت ها را به همراه برخی اطلاعات دیگر در اختیار کاربران قرار می دهد .
جداول زیر میزان مراجعه زنان نسبت به مردان را در فضای مجازی و در سایت های آموزش و پرورش و معلمی نشان می دهد :
وزارت آموزش و پرورش :
اداره کل آموزش و پرورش تهران :
سایت سخن معلم :
سایت فرهنگیان نیوز :
سایت آموزش نیوز :
سایت مدرسه نیوز :
سایت معلم پرس :
حتی در سایت میگنا که مجموعه کاملی از مقالات و مطالب روان شناسی، تربيتی و اخبار علمی و آموزشی و اطلاعات تحصيلات تکميلی را ارائه می کند باز میانگین زنان مراجعه کننده به این سایت کم تر از مردان است :
نمودار زیر میزان مراجعه افراد بر اساس جنسیت را به سایت سخن معلم نشان می دهد :
همان گونه که در تصویر مشخص است ؛ 2 / 81 درصد از مراجعه کنندگان به سایت سخن معلم " مردان " و تنها 8 / 18 درصد را زنان تشکیل می دهند .
این آمار بسیار شبیه ترکیب جنسیتی شاغل در آموزش و پرورش شهر تهران است که بیش از 80 درصد معلمان را زنان تشکیل می دهند .
می توان از این جداول و نیز آمارهای ارائه شده چنین نتیجه گرفت که :
" زنان نسبت به مردان پی گیری کم تری نسبت به موضوعات آموزش و پرورش و نیز مطالبات فرهنگیان و معلمان " حداقل در فضای مجازی دارند . "
شاید با ملاحظه اندکی تغییرات بتوان این وضعبت را به فضای غیرمجازی هم تعمیم داد البته اگربپذیریم که یکی از لوازم حرفه معلمی آشنا بودن به مسائل روز و اطلاع از آخرین تحولات در این حوزه باشد .
روند رو به افزایش جنسیت زنانه آن گونه که وزیر آموزش و پرورش هشدار داده است می تواند مبین این فرضیه باشد که میان مطالبه محوری در آموزش و پرورش و افزایش جنسیت زنان رابطه معکوس وجود دارد .
پس می توان اکنون به فرضیه اول پاسخ گفت .
زنان کنشگری که همواره به حضور کم رنگ زنان در پست های مدیریتی ( میانی – فوقانی ) اعتراض دارند باید توجه کنند که آیا اصولا و با توجه به جداول ارائه شده در بالا ، زنان می توانند واجد تصدی چنین جایگاهی شوند در حالی که خیلی به موضوعات آموزش و پرورش حساس نیستند و یا حداقل پی گیر موضوعات در فضای مجازی نمی باشند ؟
در واقع ، احتمالا به علت همین صفت است که مدیران و برنامه ریزیان ترجیح می دهند از افراد پی گیر و مطلع تر در حوزه های مدیریتی استفاده نمایند .
و اما در مورد فرضیه دوم که در بالا مطرح شود باید گفت :
آمار رسمی و قابل استنادی در مورد نسبت جنسیتی معلمان شرکتکننده در اعتراضات صنفی این قشر در دسترس نیست ولی با تکیه بر مشاهدات و تجربیات شخصی میتوان با اطمینان گفت که معلمان مرد نسبت به معلمان زن مشارکت و فعالیت بیشتری در اعتراضات و تحصنهای صنفی دههی اخیر معلمان داشتهاند.
دلیل مشارکت بیشتر مردان معلم نسبت به زنان معلم در اعتراضات و تحصنهای صنفی با وجودی که تعداد مردان در آموزش و پرورش کمتر است؛ تا حد زیادی روشن به نظر میرسد. اکثریت غالب معلمان زن سرپرست خانوار محسوب نمیشوند و با وجود کم بودن حقوق معلمی به دلیل درآمد شوهرشان مشکلات معیشتی و اقتصادی کمتری دارند و به همین دلیل انگیزه و فشار کمتری برای بیان مطالبات صنفی خود دارند ولی معلمان مرد به دلیل آنکه سرپرست خانوار محسوب میشوند و لزوما هم همسرانشان شاغل نیستند با مشکلات معیشتی و اقتصادی بیشتری درگیر هستند و به همین دلیل انگیزه و فشار بیشتری برای همراهی در حرکتهای صنفی معلمان دارند. علاوه بر این به دلایل متعدد در تمامی جوامع مردان نسبت به زنان مشارکت بیشتری در اعتراضات جمعی دارند و به همین دلیل امکان حضور یک مرد در اعتراضات و تحصنهای صنفی و اجتماعی بیشتر از یک زن است. ( 1 )
در مجموع می توان گفت که بر طبق نظریه " نیاز و انگیزش " افراد می توانند حضور خود را در در رفتارهای سازمانی تعریف و تببین کنند .
از نظر نگارنده تنها فرمولی که می توان در بخش اول یعنی بحث " مدیریت برای سطوح میانی و فوقانی " ارائه نمود موضوع " شایسته سالاری " است .
قضاوت در مورد حق زنان در تصدی مدیریت های میانی و فوقانی بدون استناد به شایستگی ها ، کاراکترهای شخصیتی و حتی مهارت های ادارکی و تنها بر اساس " جنسیت " یک شعار از جنس پوپولیسم و یا عوام پسندانه است و طرح چنین مباحثی کمکی به حل مساله و موضوع مطالبه محوری در آموزش و پرورش نخواهد کرد .
باید به این موضوع توجه ویژه داشت که گفت و گو از نوع " کنشی " و " متعصبانه " ما را به جایی نمی رساند و موجب « تقریب نگرش ها » نمی شود .
در نظام مدیریتی که بر اساس " شایسته سالاری " نباشد و کار به دست کاردان سپرده نشود ؛ " زن بودن " و یا " مرد بودن " خیلی تفاوتی ندارد !
شاید این توع شعارها خوشایند عوام باشد اما گره های اصلی را نخواهند گشود .
چرا معلمان فرهیخته و معزز درحیطه نظر و تفکر و قلمرو و حوزه ی اجتماعی اقدام به شکستن تابوها و نامناسبات حاکم بر زندگی و جامعه ی خود نمی نمایند ، معلمان خود قهرمانند و نباید به دنبال قهرمان بگردند . معلمان جامع تمامی توانمندی ها و شدن های نو و جدید هستند به شرط آنکه چشم ها را شسته و با نگرش و تحلیلی نو در راستای جایگاه و نقش بی بدیل خود به نقش آفرینی و خلق رویدادها و اتفاقات جدید و در خور خود بپردازند .
معلمی اندیشه ورزی ، گرایش و کنش مستمر و پی درپی در جهت تغییر و تحول درخود و جامعه است . نقش و کارکرد معلمی روشن گری و ارائه راه های بدیع و اثربخش برای نیل به توسعه ی پایدار و سعادت مندی فرد و جامعه است .
شدن های جدید و پایه ریزی تمدنی راه گشا که کشور را از بن بست های متعدد و متکثر موجود که عمدتا برآمده و ما حصل مدیریت نادرست و غیر کارشناسانه است نجات و رهایی بخشد و طریق اعتلا و خوشبختی را برای ایرانیان پایه گذاری نموده و نهادینه سازد و به ریل گذاری و مناسب در این راستا بپردازد.
چرا معلمان معزز به به شکستن تابوها و موانع موجود برسرراه همت نمی گمارند ؟
چرا به حرکت و کنش اثربخش و راهبردی که برای همیشه در تاریخ ایران عزیز تحقق منویات و مطالبات آنان را رقم زده و حاکم گردانیند ، مبادرت و اقدام نمی ورزند؟ تابوها و آنچه که باید شکسته و فرو ریخته شوند ، چیستند؟
اساسا این سوال مطرح است که چرا به گونه ای گسترده و چشم گیر معلمان و صاحب نظران در علوم انسانی از ورود اثربخش و جدی به عرصه ی تحولات اجتماعی و جریان سازی و چالش دراین راستا استنکاف و خوداری می نمایند و جامعه ی خود را و به ویژه نسل نوجوان و جوان را به خود رها و واگذاشته اند و حساسیت لازم و ضروری را دراین جهت ازخود بروز و ظهور نمی دهند؟
امروز مدارس ما از جهات گوناگون دارای معضلات و مشکلات بسیاری است ؛ چرا معلمان فرهیخته که مهمترین گروه مرجع در کشورمان هستند در برون رفت مدارس از ناملایمات و مشکلات به گونه ای شایسته و در خور نقش آفرینی نمی نمایند ؟
چالش هایی چون خلاء فکری و آرمانی یا به تعبیری فقدان هویت یا بی هویتی که در میان جامعه و اقشار آن به ویژه دانش آموزان درحال سیطره بخشی و تسلط می باشد. حال این معلمان روشنفکر مسئول چرا به شایستگی روشنگری ننموده و ایفای نقش نمی نمایند؟
مسلم اذعان می نماییم که مشکلات و تنگناهای منزلتی ومعیشتی معلمان بزرگوار در ایجاد چنین فضایی بسیار نقش داشته و خود نمایی می کند اما هم معلمان محترمی که در رنج طاقت فرسای معیشتی هستند و هم آن عده قلیلی که مشکلات کمتری دارند باید بر اساس رسالت معلمی صحنه را خالی ننموده و در آوردگاه مدرسه و جامعه همواره حضوری پررنگ و شاداب داشته باشند و مانند عده ای به من چه را سرلوحه ی عمل و کنش خویش قرار ندهند !
نباید در ارائه نقطه نظرات و دیدگاه ها استبداد زده بود و خود و دگر سانسوری نمود ، متاسفانه به جهت سابقه ی طولانی و بلند حاکمیت نظام و سیستم استبدادی و خودرایی در سپهر و فضای سیاسی کشورمان و نوع فرهنگ حاکم در جامعه و فقدان و ضعف آموزش های شهروندی و نبود تربیت سیاسی بهینه در آموزش وپرورش رسمی و غیر رسمی کشور و محدودیت های موجود در جامعه و نظام اداری آن در پهنه ی قوای مجریه ،قضائیه و مقننه که خود به محدودیت های موجود می افزاید ، سبب شده است تا عدم شفافیت در ارکان اداری جامعه حاکم گردد و متاسفانه دراین فضا به رویکرد نقد و پرسش گری لطمات فراوانی وارد شده است ؛ اما به واقع تابوها چیستند که باید شکسته شوند .
قبل از پرداختن و ورود به این بحث لازم است برای الگودهی و الگوگیری و ایجاد و افزایش روحیه ی لازم به مصلحان بزرگ در تاریخ بشر اشاره نماییم که در حرکت اصلاح طلبانه و اصلاح گرایانه ی خود مصمم و موفق بودند و ما معلمان نیز هر یک به نوبه ی خود می توانیم با قدرت و قوت پای جای پای آنان نهیم و به توفیقاتی که آنان در جامعه ی عصر و دوره ی خود دست یافتند دست یابیم و حصارها و بندهای ساختگی و پوشالی زر، زور و تزویر را شکسته و با تکیه بر آزاد اندیشی و اخلاق و عقلانیت درجهت برون رفت و رها شدن از زندان ها و حریم های خود و دیگر ساخته تمامی مساعی و تلاش خود را به کاربریم .
برخی از انواع و مواردی از تابوهای موجود چنبره زده بر افکار، رفتار و کنش تعداد قابل توجهی از فرهنگیان ومعلمان را شاید بتوان درعبارت ها و عناوینی در پیش رو به رشته ی تحریر در آورد :
1- عدم خودباوری و اتکا به نفس برای شکل دهی و خلق شدن های جدید و بدیع
2- فقدان روحیه و گرایش وکنش به کار تیمی، گروهی و تشکیلاتی
3- کم توجهی و گریز از سازمان دهی و نداشتن برنامه و مانیفست فردی و اجتماعی
4- عدم گرایش لازم و اثرگذار در رویکرد و کنش سیاسی
5- ضعف در حمیت ،حمایت و دل سوزی لازم درمیان همکاران
6- ضعف در فداکاری و توجه لازم به یکدیگر و فقدان تلاش لازم درجهت رشد و اعتلای همکاران
7- تلاش اندک درگرایش و رویکرد درتحقیق و نوآوری و پژوهش در حیطه ی عملکردی
8- به سطح پرداختن و عدم غور لازم در موضوعات مربوط به وظایف شغلی و عملکردی
9- نوع مرموزی ازخودشیفتگی و خودمحوری .
البته به موارد مطرح شده موارد دیگر نیز می توان اشاره و اضافه نمود .
موارد مذکور نقد درون است .
درجامعه ی معلمان که چنانچه بخواهیم از این موقعیت و جایگاه خارج شویم و منویات و مطالبات منزلتی و معیشتی آنان شکل تحقق به خود بگیرد باید به گونه ای شجاعانه و متهورانه سعی وافر در برون رفت از آنان را وجهه ی امور و تلاش خود قرار داده و دهیم تا با تظاهرات و نمودهای اجتماعی و سیاسی و فکری و فرهنگی به مواردی که درفوق اشاره گردید برای همیشه پایان وخاتمه داد .
دراین جا به نمونه و مصداقی عینی می پردازم .
انتخابات را در کشور را معلمان برگزار می نمایند ، با توجه به آرایی که عده ای از منتخبین در شورای شهر و مجلس شورای اسلامی اخذ نموده و پیروز انتخاباتی می گردند اگرگردانندگان و مجریان انتخابات که همانا معلمان محترم هستند به همراه خانواده های معززشان اراده نمایند و به فرد و لیستی مشخص و معین اقبال نشان داده و رای دهند هرآینه آن فرد و لیست انتخاباتی رای خواهند آورد.
همانا مطالب فوق بیانگر و وصف بعد اجتماعی و انعکاس بعد خارجی و اجتماعی معلمان محترم است و همگان اذعان و اقرار به این حقیقت روشن داریم که از جهت فردی معلمان معزز انسان های فرهیخته و ارزشمندی هستند که به معنی واقعی جایگاه مرجعیت را درجامعه داشته و بر اساس تحقیقات مراکز پژوهشی و امنیتی رتبه ی نخست را در سلامت و شایستگی فردی و اجتماعی را به خود اختصاص داده و حائز و دارا می باشند .
موارد مذکور ناظر بر بعد اجتماعی و دیپلماسی معلمان عزیز می باشد و طبیعی است که معلمان محترم و بزرگوار از جهات صفات و ویژگی های شخصیتی و اخلاقی همگی انسان های وارسته و خودساخته ای هستند که درخور تقدیس و احترام ویژه ای می باشند ، بحث حقیر مربوط به شمار قابل توجهی از همکاران ارجمند محسوب می شود که درباب و رویکرد اجتماعی نیاز مبرم واساسی به بررسی عملکردی و بازسازی دارند.
باید نوع نگاه خود را دربعد اجتماعی تغییر داده و از تماشاچی بودن به کارگردانی رویدادهای اجتماعی تغییر رویه و موضع دهند .
آنچه که معلمان محترم را به منزلت ومعیشت شایسته خواهد رسانید خود آنان می باشند که باید دست یابی به قدرت سیاسی را وجهه ی همت خود قراردهند و صاحب رای در رقم خوردن رویدادها و اتفاقات گردند.
البته در این مقال به نقش تاثیرگذار تشکلات فرهنگیان در عدم روی آوری معلمان عزیز به فعالیت و کنش سیاسی باید اشاره نمود که در جای و فرصتی دیگر باید پرداخت اما آنچه که دراین نوشتار مورد تاکید حقیر می باشد ایجاد ظرفیت لازم در شکل دهی و ساخت و خلق بعد اثر بخش در ابعاد سیاسی و اجتماعی است که باید به عنوان یک وظیفه ی حرفه ای به آن نگریسته شود و با گرایش و کنش منسجم و تشکیلاتی برای تعیین سرنوشت خود ، خود اقدام نماید و انتظار نداشته باشند دیگران برای احقاق حق آنان به قیام و اقدام بپردازند.
انتخابات پیش رو و انسجام و دخالت آگاهانه و فعالانه در آن فرصتی مناسب برای رفع ضعف های سیاسی و اجتماعی بوده و زمینه ساز تحقق مطالبات و منویات آنان خواهد بود به شرط آنکه متفق و متحد داوطلبین شایسته را شناسایی و به آنان رای دهند .
با دیدی وسیع و همه جانبه و با مهربانی و همدلی و هم زبانی و به دور از صفات نا مناسب اخلاقی یکدیگر را تقویت و حمایت نماییم.
هر دو سال یک بار با نزدیک شدن به انتخابات، بحث تکراری پی گیری مطالبات فرهنگیان و احقاق حقوق آنان سر خط برنامه های پیشنهادی کاندیداها می شود. غیر از نقش مهم و تأثیرگذار فرهنگیان در اجرای انتخابات، حضور ایشان و خانواده هایشان در پای صندوق های رأی از ظرفیت های بزرگ نظام محسوب می شود.
حال باید ببینیم که حضور مؤثر این قشر فرهیخته در مناسبات اجتماعی و سیاسی کلان کشور، بعد از فرآیند انتخابات چه گشایش هایی را برای آنها به ارمغان خواهد آورد. گرچه عدم وفای به عهد منتخبین در اغلب موارد، باعث کمرنگ شدن اعتماد این قشر فرهیخته و زحمتکش به وعده های کاندیداهای ادوار مختلف شده است، اما هرگز باعث نشده که آنها ذره ای از آرمان های ملی و دینی خود عقب نشینی کنند.
لذا شایسته نیست که توجه مسئولان اجرایی و قانون گذاران نظام فقط در این مواقع به توانمندی های معلمان و نقش مؤثر آنان در محاسبات نظام معطوف شود.
با توجه به جایگاه ویژه فرهنگیان در تشکیل زیرساخت انسانی، فکری و اجرایی کشور، ضروری است که در برنامه ریزی های توسعه و پیشرفت آینده و سیاستهای کلان کشور جایگاه معلمان به طور جدی تر مورد توجه خاص قرار گیرد که کوتاهی در این امر تهدیدات جدی را برای آینده کشور در بر خواهد داشت. تهدیداتی در حوزه فرهنگ، مدیریت، اقتصاد، علوم و امنیت و ... .
به عنوان مثال موضوع و راهبرد اقتصاد مقاومتی در آینده پیشرفت اقتصادی و صنعتی کشور ما بسیار کارگشا خواهد بود.
همان طور که رهبری معظم نظام فرمودند، درون زا بودن اقتصاد بومی ( نه درون گرا ) از شاخصه های اصلی اقتصاد مقاومتی است که ریشه در فرهنگ نهادینه شده در دوران کودکی افراد خصوصاً دوره دبستان دارد. از سوی دیگر آموزش بهره وری، کارآفرینی، بازیافت، صناعت و ... همه از مواردی است که اگر در مدارس ابتدایی ما به آن توجه شود، در آینده مدیرانی کارآمد، خلاق و انسان های کارآفرین و کارآمد را تقدیم جامعه خواهد کرد.
یا اینکه فرهنگ دوری از اسراف و انس با قرآن و احترام به نظر جمعی و ... همه قابل بنانهادن در سنین مدرسه است.
حال سوال این جاست که آیا بستر برای چنین سیاست هایی در آموزش و پرورش فراهم شده است؟
آیا انتخاب و گزینش معلمان برای چنین اهدافی صورت می گیرد؟
آیا تربیت معلمان در همین راستا صورت می گیرد؟
آیا برنامه آموزشی موجود در نظام آموزشی ظرفیت چنین راهبردها و سیاست هایی را دارد؟
آیا نگاه به معلم و فرهنگ در کشور ما به اندازه نفت اهمیت یافته است؟
آیا جایگاه و منزلتی که در دین مبین اسلام برای معلم بیان شده است و در قانون سیاست های کلی آموزش و پرورش و سند تحول بنیادین مطرح شده، در باور مسئولان نقش بسته است. آیا انسان سازی از پول سازی و استخراج نفت و ... برای جامعه ما اولویت دارد؟
و ده ها سوال دیگر که برای دست یابی به استقلال هویتی، اقتدار اقتصادی، توسعه و رفاه باید به آنها پاسخ داده شود.
مخلص کلام اینکه نظام باید :
فرهنگیان را نه یک قشر مصرف کننده غیر مولد، نه سرباز پیاده ای که فقط برای اجرای فرامین ستادی ها و ... به کار می آید، بلکه مغز متفکر جامعه و مولد فکر و اندیشه و خلاقیت برشمرد و نه تنها بر شمرد بلکه تمجید کرد. توجه کرد و محور قرار داد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار / جمعی از فرهنگیان و معلمان در نامه ای به رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نسبت به نحوه عملکرد این دستگاه نسبت به انعکاس مسائل موجود در آموزش و پرورش و مطالبات معلمان اعتراض نمودند.
متن کامل این نامه که در اختیار سخن معلم قرار گرفته است به شرح زیر است
گروه اخبار /
به دليل خلاء ناشي از عدم وجود احزاب و تشكلهاي فعال و فراگير و به دليل عدم وجود نهادهاي صنفي و اتحاديههاي مربوطه فعال و قدرتمند، فصل انتخابات كه فرا ميرسد اقشار و صنوف مختلف به بهانه انتخابات و با استفاده از فضاي نسبتا بازي كه ايجاد ميشود و با توجه به حساس شدن جامعه، مسوولان و رسانهها اقدام به طرح مطالبات و خواستههاي خود ميكنند.به ويژه پس از رويداد مهم و تاريخي دوم خرداد ٧٦ « مطالبه محوري » يكي از رويكردهاي مهم و اساسي بوده و هست چه در انتخابات رياست جمهوري و چه در انتخابات مجلس، تا حدي كه ميتوان در هر انتخابات و حول محور هر يك از كانديداها و جريانهاي سياسي چند مطالبه اصلي را به عنوان يك ميثاقنامه نانوشته هواداران آن كانديدا يا جريان تلقي كرد.
كمپينهاي مختلف انتخاباتي كه سال به سال با مرزهاي مشخص و نهادهاي معين تشكيل شده و گسترش و توسعه يافته است در واقع عطش جامعه را براي رقابتهاي جرياني و حزبي نشان ميدهد، عطشي كه نشان از پي بردن جامعه به ضرورت رقابتهاي غيرتودهاي و مدني است تا در نتيجه آن امكان انتخاب معنادار از يكسو و ارزيابي عملكرد افراد و احزاب و جريانها از سوي ديگر فراهم شود.
در انتخابات رياستجمهوري سال ٩٢ كمپين حاميان كانديداها آن قدر معنادار و جهتدار بود و طرفداران آنها به طور مشخص بر اولويت مطالبات خود تاكيد داشتند كه نتايج آخرين انتخابات تاكيد بر مطالباتي بود كه وقفهاي هشت ساله در آن ايجاد شده بود.در اين سير تحولات سياسي و اجتماعي و در ميان اقشار و اصنافي كه در فصل انتخابات مطالبات خود را فرياد ميزدند معلمان همواره پررنگ و موثر حضور داشته و مهمترين خواستههاي خود را از كانديداها مطالبه ميكردند و تلاش داشتند تا آموزش و پرورش را مورد توجه قرار دهند و از نامزدها بخواهند برنامه خود را براي حل مسائل اين حوزه ارايه دهند.تشكيل ستاد فرهنگيان در ايام تبليغات انتخاباتي در قالب ائتلافها يا شاخه فرهنگيان ستاد انتخاباتي كانديداها از جمله مصاديق حضور پررنگ معلمان در فصل انتخابات و تاثيرگذاري بر فضاي سياسي كشور است.علاوه بر حضور گسترده و فردي معلمان در اين عرصه، پس از دوم خرداد ٧٦ و به دنبال تشكيل چند تشكل معلمي بهويژه در عرصه اصلاحطلبي، تشكلها به صورت منسجم و سازمانيافته نيز نقشآفريني كردند و در دو زمينه يعني «طرح مطالبات» و «انتخاب كانديدا» فعال بودند.
اما دلايل مختلف از جمله تفاوت ديدگاه به ويژه تقابل فعاليتهاي صنفي و سياسي مانع از اين شده تاكنون بهرغم اينكه معلمان زيادي وارد مجلس ميشوند و فراكسيونهاي پرتعدادي از فرهنگيان هم تشكيل ميشود اما از تعهد به پيگيري ويژه مطالبات معلمان و توجه به مسائل آموزش و پرورش خبري و اثري نباشد.اكنون در آستانه يك انتخابات ديگر كنشگران صنفي و سياسي معلمان و تشكلهاي معلمي فعالتر شدهاند و به دنبال اين هستند تا مطالبات خود را در متن برنامههاي نامزدها قرار دهند و در پيوند با ائتلافها كساني را انتخاب كنند كه متعهد به پيگيري مطالبات معلمان و مسائل آموزش و پرورش باشند. به همين منظور ما در گروه صفحه مدرسه «اعتماد» به بررسي چند و چون اين تحركها پرداختيم تا ببينيم اينبار معلمان و تشكلهاي معلمي چه طرحها و برنامههايي دارند.
مشكلات و مطالبات معلمان و كاركرد دوباره مجلس
٭ علي پورسليمان/ سخن معلم/ برشي از يك يادداشت:
موضوع انتخابات به ويژه انتخابات مجلس كه هر ٤ سال يك بار در جامعه ما مطرح ميشود داراي ابعاد گوناگون و مهمي است. نقش فرهنگيان و معلمان در اين انتخابات از جهات مختلف مهم و راهبردي است ضمن آنكه آنان غالبا به عنوان عوامل اجرايي و نظارتي نقش اصلي را دارند و اين حضور در «سلامت انتخابات» مهم است از آن جهت كه معلمان در مقايسه با ساير گروهها و اقشار «گروه مرجع» هستند و سلامت نفس و صداقت آنان قابل چشم پوشي نيست.
«انتخابات» يك فرصت مهم و طلايي براي طرح مطالبات در سطوح مختلف ازسوي جامعه فرهنگيان و معلمان و نيز ارايه برنامه و راهكار به كانديداها براي توجه بيشتر و اساسيتر به مشكلات اين دستگاه بزرگ و مولد است. هنوز باورها و نگرشها نسبت به مقوله آموزش و پرورش دست نخورده و تابع همان معادلات قديمي و حتي سنتي است. در اين ميان نقش فعالان تشكلها و نخبگان بسيار مهم و استراتژيك است. نقش آنان در مرحله اول ميتواند در قالب «گفتمانسازي» و «فرهنگسازي» تعريف شود. البته تاكنون گامهايي براي اين مرحله طي شده اما كافي نبوده است. اينكه چرا به انتخابات به عنوان «فصل طرح مطالبات» و «فرآيند تكميل مطالبه محوري» نگريسته نميشود دلايلي دارد. مهمترين دليل براي اين مساله به ايفاي نامناسب، ناقص و جهتدار نقش اين گروه يعني فعالان تشكلها و نخبگان بازميگردد. عدم ايفاي كاركرد منطقي و كارساز نسبت به موضوع انتخابات موجب شده است تا فرهنگيان و معلمان بعضا اين موضوع را جدي نگيرند و به غير از تعدادي كه احتمالا خود كانديدا هستند با اين موضوع درگير نشوند.
بسياري ازمشكلات و حتي مطالبات بر زمين مانده فرهنگيان و معلمان به كاركرد مجلس در دو بعد «تقنين و نظارت» بازميگردد و معلمان نميتوانند و نبايد در مقابل اين واقعه مهم بيتفاوت يا منفعل باشند. ايده تشكيل «فراكسيون صنفي معلمان» در مجلس آينده بايد به يك گفتمان غالب تبديل شود.
«مطالبه محوري» و ارايه «سرفصلهاي مهم» در مطالبات همراه با راهكار و كار كارشناسي بايد در دستور كار تشكلها قرار گيرد. رويكرد حداقلي موجب انفعال و در حاشيه قرار گرفتن در صحنه و حذف از معادلات خواهد شد. رويكرد حداكثري نيز بدون توجه به بايستهها و پيش زمينهها و احتمالا سهم خواهي موجب افتراق و انشقاق بيشتر ميان تشكلها و بدنه معلمان خواهد شد. انتخابات را به عنوان يك فرصت بيبديل براي طرح آموزش به عنوان توسعه پايدار در حوزه عمومي بدانيم و عمل كنيم.
نقش كليدي و آگاهي بخش معلمان
يادداشتي از روزنامه پيام همدان:
در ميان مباحث مختلفي كه پيرامون انتخابات مطرح ميشود، دو موضوع مهم يعني حضور و مشاركت حداكثري و انتخاب درست و آگاهانه بيش از هر چيز مورد تاكيد قرار ميگيرد. به طوري كه مقام معظم رهبري نيز در بيانات خود اين دو نكته مهم و كليدي را كه لازمه يك انتخابات پرشور، حماسي و غرورآفرين است، مورد تاكيد قرار دادهاند.
تحقق هر يك از اين ضرورتها در گروي فراهم شدن شرايط و زمينههايي است كه اقشار مختلف در مهيا شدن آن نقش دارند. در اين ميان نخبگان و فرهيختگان جامعه به لحاظ سطح آگاهي بالا و اشراف به مسائل از توان و ظرفيت بالايي براي اين نقشآفريني و تاثيرگذاري در جامعه برخوردارند. فرهنگيان و معلمان از جمله اين اقشار هستند كه از دوران مبارزات انقلابي و دفاع مقدس تاكنون حضور و مشاركت پررنگي در صحنه داشتهاند و نقش خود را در عرصههاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي به خوبي ايفا كردهاند. بدون ترديد مهمترين نقش اين قشر ارزشمند براي آگاهيبخشي به جامعه و شناسايي و تبيين اهداف و مسيرهاي پيشرفت جامعه به صورت پررنگي مشاهده شده است. از طرفي نقش كليدي و تقريبا منحصربهفرد معلمان در جامعهپذيري دانشآموزان و به طور كلي جوانان و نوجوانان بر كسي پوشيده نيست و از همين نكته ميتوان دريافت كه فرهنگيان جامعه در بحث مشاركتهاي سياسي و اجتماعي نيز نقشآفرين هستند.
به هر حال مشاركت معلمان در عرصههاي مختلف و روندهاي گوناگون جامعه به قدري اهميت دارد كه ميتوان گفت پيشرفت و توسعه كشور در ابعاد مختلف بستگي فراواني به حضور موثر فرهنگيان در صحنه دارد. اين حضور و مشاركت در عرصه انتخابات نيز بسيار پررنگ بوده و در دورههاي پيشين آثار و نتايج آن خود را هم در ايجاد شور و نشاط انتخاباتي و هم برگزاري موفق انتخابات نشان داده است. اين نقشآفريني در ابعاد مختلف قابل بحث است كه مهمترين آن همان زمينهسازي براي مشاركت حداكثري و پرشور مردم در انتخابات از يكسو و فراهم كردن شرايط انتخاب درست و آگاهانه ازسوي ديگر است. البته در كنار اين دو نكته مهم و كليدي، همكاري و نقشآفريني فرهنگيان در امر برگزاري انتخابات نيز از اهميت خاصي برخوردار است به طوري كه تجربه نشان ميدهد كه معلمان بيشترين نقش را در اين زمينه داشتهاند و به انجام بهتر امور مربوط به انتخابات و برگزاري موفق و آبرومندانه آن كمك شاياني كردهاند. در دو انتخابات پيش رو نيز كه از اهميت مضاعفي برخوردار است و مردم اعضاي دو مجلس شوراي اسلامي و خبرگان رهبري را برخواهند گزيد، انتظار براي حضور و مشاركت جدي و موثر فرهنگيان به عنوان يك قشر آگاه، فرهيخته و نخبه در عرصه انتخابات بسيار بالاست.
تفاوت ديدگاه در تشكلهاي معلمي
برشي از يك نظر/ شيرزاد عبدالهي:
ديدگاههاي مختلفي در مورد حضور تشكلهاي معلمان در انتخابات اسفندماه مجلس شوراي اسلامي وجود دارد. برخي تشكلها معتقد به مشاركت فعال در انتخابات هستند و حضور انتخاباتي خود را در چارچوب جريان اصلاحطلب تعريف ميكنند. به عنوان نمونه انجمن اسلامي معلمان و مجمع فرهنگيان ايران اسلامي از جمله احزاب و گروههاي تشكيلدهنده شوراي هماهنگي اصلاحطلبان هستند و تلاش ميكنند علاوه بر طرح مطالبات سياسي جامعه، برخي از مطالبات معلمان را در برنامه انتخاباتي جريان اصلي اصلاحطلب بگنجانند.
سازمان معلمان ايران نيز خود را جزيي از فرآيند اصلاحات ميداند و اعلام كرده كه از هر فهرستي كه مورد تاييد اصلاحطلبان و جريان اصلاحطلبي باشد حمايت ميكند. اين سه تشكل اصلاحطلب ضمن پارهاي انتقادات به دولت حسن روحاني، بهطور استراتژيك خود را حامي دولت اعتدال ميدانند. آنها معتقدند كه حل مشكلات معلمان از جمله مسائل معيشتي در گرو حل مسائل اساسي كشور و گشوده شدن گرههاي اقتصادي و ديپلماسي كشور و حل مشكلات ايران با جهان است. در ميان كانونهاي صنفي معلمان كه طبق اساسنامه تشكلهايي غيرسياسي هستند ديدگاههاي مختلفي نسبت به انتخابات وجود دارد. برخي از فعالان معتقدند كه كانونهاي صنفي به صورت تشكيلاتي نبايد نفيا و اثباتا وارد پروسه انتخابات شوند اما افراد عضو كانون يا اعضاي هياتمديره كانونها بر اساس گرايشهاي سياسي و شخصي خود ميتوانند در انتخابات به عنوان رايدهنده يا نامزد شركت كنند، اما تشكلهاي صنفي رسما نسبت به انتخابات موضعي نميگيرند و بيانيهاي صادر نميكنند. برخي از فعالان كانون معتقدند كه استفاده از اعتبار و نام كانونهاي صنفي براي مقاصد جناحي و انتخاباتي خطري است كه كانونهاي صنفي را بهشدت تهديد ميكند. به عقيده آنها، نه تنها كانونها حق حضور در انتخابات را ندارند، فعالان صنفي هم حق ندارند اعتباري كه در مسير فعاليتهاي صنفي كسب كردهاند را خرج و هزينه انتخابات كنند، يعني فعالان صنفي به صفت فردي و با شخصيت حقيقي هم نبايد در پروسه انتخابات وارد شوند.
جدا از انجمن اسلامي معلمان، مجمع فرهنگيان، سازمان معلمان و كانونهاي صنفي، يك جريان حاشيهاي تشكلهاي معلمي متشكل از برخي عناصر اداري، معتقد است كه تشكلهاي صنفي و صنفي – سياسي فرهنگيان بايد ائتلافي تشكيل دهند و تمام كانديداهاي فرهنگي را در سراسر كشور شناسايي كرده و وارد رايزني شوند و سرانجام ليستي از بين معلمان اطلاح طلبي كه سرانجام تاييد ميشوند را به جامعه فرهنگيان معرفي كنند.
گروه صفحه مدرسه «اعتماد»
هر از چندی بر خلاف مدنیت، حقوق شهروندی و آداب انسانیت و تعقل و تدبر، افرادی تهی از عقلانیت و شعور و وجدان، تحرکاتی مذموم از خود بروز داده و به یاوه سرایی، درشت گویی و سبک سری می پردازند. چنان موجوداتی که به قول سقراط حکیم، بزرگترین علت بدبختی و پلشتی شان، جهل و فقدان علم و درک می باشد، با سخنان نسنجیده و سبک خود به تنش و پراکنش در جامعه دامن زده و تشخیص نمی دهند که بازخورد و خروجی جنون فکری، قلمی و گفتاری و نوشتاری آنان چه خواهد بود!؟
گاها برخی لایه های آپارتاید سیاسی و یا ایدئولوژیک و پارادایم هیستریک و زرسالاری که الحق پاشنه ی آشیل آنان در بسیاری از موارد فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و روانی به لحاظ ساختاری می لنگد و سخت ضربه پذیر است و شمشیر داموکلس را در ابعاد گوناکون و اهریمنی آن بر بالای سر خویش احساس و لمس می کنند و از "اسب تروا" و دست انتقام الهی، انسانی و دترمینیسم تاریخ، سخت غافلند و به رغم آن که هماره به اختاپوس قدرت خود دل باخته و شارلاتانیسم ژورنالیستی را به یدک می کشند، مع الوصف به لحاظ آن که در برخی قمارهای سیاسی، انتخاباتی و تقسیم و یا احراز هژمونی حزبی و فراکسیون ها، خود را بازنده دانسته و هرگز هم از تاریخ و تجارب تلخ روزگاران، عبرت لازم را نمی گیرند و دیواری نیز کوتاه تر از دیوار آموزش و پرورش و قشر فرهنگیان و نخبگان و فرهیختگان عرصه ی ادب و هنر و فرهنگ و درس و مشق و مدرسه نمی بینند،
به جای ارائه طریق مثبت، نقد دلسوزانه و منصفانه و مشفقانه و مودبانه و مجربانه، چون وزارت آموزش و پرورش و سکان داری آن و پتانسیل عظیم و سرنوشت ساز و بسترهای مناسب برآمده از آن و ملزومات کاربردی و کارآمدی آن را در اختیار و در کنف قدرت خود نمی بینند و همچنین حداقل تا چندین سال در عرصه ی آموزش و پرورش باب میل خود، خویش را شکست خورده و تا حدودی منزوی می نگرند، به عنوان مثال چنین سخنانی بر زبان می رانند و سرنا را از سر گشادش می دمند که بله میزان ساعات کاری معلمان و فرهنگیان در سال 6 ماه و در هفته 24 ساعت است و فرهنگیان هنری و کاری جز اعتراض ندارند و دولت هم ناز آنان را می کشد و یا به قول و کنایه و اشاره ی آن کاریکاتوریست که متاسفانه معلمان را افرادی العیاذبالله بیکار و گداصفت به نمایش گذاشته بود، غافل از آن که شغل فرهنگی و معلمی با توجه به امکانات و تسهیلات اندک و ناقص و حداقل حقوق نسبت به بسیاری وزارت خانه ها و ارگان ها و نهادها و ... و تحویل گرفتن کودکان و نوجوانانی که به لحاظ فرهنگی، وراثت، تربیت و خلاءها و انباشته های سیاسی مخرب و رشته رشته شده و شکننده و زخم برداشته ملهم و منبعث از تبلیغات استعماری رسانه های خبری و تصویری اجانب و نیز بد عمل کردن ها و تنش زائی های جریان های سیاسی داخلی و انبوهی از مشکلات و معضلات اقتصادی- معیشتی، متضرر گشته اند شغلی زیان آور و بس فرسایشی و کمرشکن می نماید، به اضافه ی آن که بسیاری فرافکنی ها توپ را به زمین فرهنگیان انداخته است! و بسیاری از نق زن ها و منتقدین و بهتر است بگوییم مخالفین آبگوشتی و دیمی، عرضه و قابلیت و هنر یک ساعت تدریس و سر و کله زدن با نوجوانان و جوانان این زمانه را ندارند!!؟ و همچنان بیرون گود نشسته اند و می گویند لنگش کن!
در آموزش و پرورش هم مثل سایر جاها تا فرد بخواهد به استخدام رسمی در بیاید تمام روز را بایستی مشغول کار باشد اگر اضافه کاری ها را هم به ساعات کاری آنان بیفزاییم که در بسیاری موارد قطع شده است و نیمچه حق التدریس و یا احیانا و در مواردی شغل دوم را هم در نظر بگیریم شاید به میزان حقوق برخی وزارت خانه ها و ارگان ها و نهادها نرسد که اگر هم برسد تا حدودی آن هم در مواردی تساوی برقرار می گردد.
این اضافه کاری پفکی و خیالی مزد و شغل دوم هم در صورت تحقق، چیزی است که بدون وجود شغل خارجی و انجام آن می بایستی به فرهنگیان پرداخت گردد!
آیا کذابان این قدر قوه دراکه و تعقل ندارند که بدانند عمده فرهنگیان به خصوص معلمان و دبیران معزز و محترم به میزان ساعات کاری خود در آموزش گاه و گاها بیشتر از آن به مطالعه و تحقیق مبادرت می ورزند تا نونهالان و فرزندان مردم ایران و نیز فرزندان همین مدعیان و لاف زنان، دانا و محقق و اندیشمند بار آیند!!؟
واقعا که انصاف و وجدان و خرد، خوب چیزی است که متاسفانه نه در دنیای غیر انسان ها، کوچکترین جایگاهی نداشته و از این بابت باید تاسف فراوان خورد!
از قدیم چه نیکو گفته اند که آدم دروغگو کم حافظه می شود! اگر تعطیلاتی وجود دارد غیر فرهنگیان و غیرمعلمان هم از آن منتفع می گردند. کجا یک معلم آن همه مرخصی های مختلف از استعلاجی گرفته تا ماموریت ها با آن حق و حقوق و پاداش ها و غیره برخوردار است!؟
در فصل تابستان هم به اصطلاح اسمش تعطیلات طولانی آن چنانی است اولا چنین سنتی از قدیم الایام وجود داشته و ربطی به حال ندارد، ثانیا تجربه نشان داده که در فصل گرما خود دانش آموزان، توان و رغبت تحصیل ندارند و عادت به تعطیلی در تابستان به فطرت ثانوی مبدل گشته است و چنانچه اگر خلاف آن اتخاذ شود و مسئولان آموزش و پرورش بخواهند تعطیلات تابستان را ملغی کنند با مقاومت دانش آموزان و خانواده های آنان که معترضین و نق زنان و یاوه سرایان هم جزو آنان هستند روبرو خواهند شد و بهانه خواهند آورد که ای داد و بیداد می خواهند تعطیلات و خوشی ما را زهر مار کنند!!؟ پس ثابت می گردد که این چنین ایرادها و توپیدن به معلمان، از سر صدق و صفا و صرف انتقاد نبوده و غرض و مرضی در کار می باشد!
ادارات آموزش و پرورش در تابستان نیز دائر بوده و معلمان نیز علاوه بر آن که برای جبران مافات و کم و کاستی حقوق و دخل شان مجبورند در کنار مختصر پولی که بر اثر زحمت و کار (آن هم به طور نوسان و گهگاه و پاره وقت و ناقص) به دست می آورند برای تجدیدی ها و امتحانات آنان وقت قابل توجهی را مصروف می دارند.
پس تابستان آنها نه تعطیلات آن چنانی دارد و نه کار دوم و جنبی برای همه ی آنان وجود دارد تازه اگر چندرغازی هم نصیب آنان گردد تنها ذره ای از آن چیزی است که حق آنان بوده و بسیار کمتر از آن میزانی است که بعضی ها چپو چپو می کنند.
مدیر و معاونین حداقل چند روز در هفته های تابستان را موظفند در مدرسه حاضر گردند و در شهریور ماه و گاها و بیشتر اوقات حتی در تیر ماه هم این تراژدی تکرار می گردد. با این توضیحات و مطالب غیر قابل انکار و اظهر من الشمس، دیگر چه جای بلوف زدن و اتهام زنی و تفرقه افکنی است!!؟
جناب دروغگویی که مدعی هستی معلمان به اعتراض عادت کرده و کاری جز اعتراض ندارند، اولا این اعتراض ها که برخلاف اگراندیسمان حضرتعالی و همپایگی هایتان بسیار اندک و موردی بوده و ثانیا حق طبیعی، شرعی، قانونی و مدنی و عرفی آنان است و چنانچه اگر حق و حقوق آنان آن چنان که برای شماها محفوظ و ملحوظ می باشد، متحقق می گردید، این گونه مثل خار در چشمان تان نمی خلید! و اگر شما حضرات نیز جای معلمان بودید نه تنها معترض و ناراضی بودید بلکه صدایتان گوش فلک را هم کر می کرد! و آسمان و زمین و زمان را به هم می دوختید!
....و اما سخنی هم با آن برادران عزیز فرهنگی داریم که به جهت ابراز خشم و نارضایتی از رفتار و عملکرد غلط، انحرافی و ضد انسانی- فرهنگی آن روزنامه کذایی و آن قلم به دست نادان به قلم و علم و معرفت، روزنامه را به آتش کشیدند، ضمن پاسداشت مرام و ایده و شجاعت و غیرت و حمیت شما و این که احساس مسئولیت و تعهد نموده و بی تفاوتی را برنتابیدند، مع الوصف این دکترین و منشور الهی، انسانی را بایستی مدنظر داشت که چه بسا معاندان و مغرضان دوست داشته باشند و حتی دست به تحریک بزنند و آتش بیار معرکه باشند که طرف مقابل از جاده ی تعقل و تفکر و اعتدال و توازن و منطق خارج گشته، پاسخ قلم به قلم را کنار نهاده و وارد جریان و طوفان سهمگین و مهیبی شود که کنترل و یا خارج شدن و مدیریت اصولی و منطقی و معقول آن سخت و یا محال گردد.
در چنان درامی تراژیک، دشمن و یا بازی خوردگان و محرکان داخلی و مشوقان خارجی آنان، از فرط خوشحالی و مسروری، جشن گرفته و به پایکوبی می پردازند و این چنین به جهانیان وانمود می سازند که طرف مقابل، حرف و حدیث و منطق و استدلال برای عرضه و ابراز نمودن نداشته و در موضع انفعالی و عکس العملی و واکنشی متعصبانه و عجولانه قرا گرفته است!
این همان مصداق آب به لانه ی مورچه ها انداختن تلقی می شود! در صورت عدم پاسخ مستدل و منطقی و دست زدن به خشونت و عصیان و آتش زدن روزنامه و غیره، مخالفان و طراران و ماجراجویان و نان به نرخ روزخوران، ضمن محکوم و متهم ساختن افراد مقابل و آشوبگر و خشن جلوه دادن آنها، هم خویشتن را برنده اعلام و معرفی می نمایند و هم این که زمینه ی بستر سرکوب و حداقل، پاک کردن صورت مسئله را باز می یابد و این گونه در بازی خطرناک و عجیب کیش و مات بر حقانیت و برتری صوری و موذیانه خود، جامه ی عمل پوشیده و به اهداف شوم خود فائق می آید!
نبایستی فراموش کنیم که اساسا، برخورد دفعی شتاب زده و احساسی آن هم آتش زدن روزنامه و هر جریده ای، کتاب و غیره روشی پسندیده و معقول و محکمه پسند نمی باشد.
خداوند در قرآن کریم حتی مومنان را از فحش و ناسزا گفتن به خدایان، بت های مشرکان برحذر می دارد زیرا در صورت دشنام دادن به تعبیر خدا در کتاب مقدس قرآن، آنان نیز به مقدسات شما ناسزا می گویند!!؟
البته در چندین جای قرآن کریم آن هم پس از آن همه بصیرت بخشی، آگاهی بخشی، مهربانی، عطوفت، انعطاف، گذشت و نصایح مشفقانه و نیز "لا اکراه فی الدین" و اجازه ی اظهار نظر و انتقاد دادن و اعطاء آزادی کامل و فوق تصور بشری و بیش از سایر مکاتب و ادیان و مرام ها به مخالفان، در موارد خاص و ویژه آن هم در موقف و در مقام تدافعی و نه تهاجمی و نه حمله ابتدا به ساکن، دستور مقابله و مبارزه با خرافه، ظلم و مقابله به مثل با سران شرک و کفر و نفاق و به بند و بردگی کشندگان خلق خدا و محرومان و مظلومان و لعن آنان "... یلعنهم الله و ... " داده شده است که آن هم نادر و استثنا می باشد!
اما عقل، دین و بشریت و عرف هرگز به آتش کشیدن کتاب و روزنامه را نمی پسندد، این مغول ها و بنی امیه و امثال کسروی عامل و مزدور انگلیس و رضاخان قلدر بودند که کتب و مکتوبات را آتش می زدند و متاسفانه احمد کسروی فراماسون و پیروانش با تحریکات بیگانه و اینتلیجنس سرویس و جاسوسان، حتی قرآن و مفاتیح و ادعیه ی الهی و کتب حافظ و سعدی و بسیاری از شعرا و اندیشمندان و روزنامه های طرف مقابل را طعمه ی آتش ساختند که برخی احزاب مشکوک در آستانه ی مشروطه و پس از آن نظیر مظفر بقایی و توده ای ها و چماق به دستان دربار و شعبان بی مخ ها و هواداران بی کله و احمقشان به چنان اقداماتی شنیع و قبیح مبادرت می ورزیدند!
و صد البته قصدمان یکسان سازی عمل آنان با اقدام اخیر آتش زدن روزنامه خراسان و همشهری را نداریم و این برادران از سر عشق و غیرت و علاقه به فرهنگیان و تنفر از مخالفان و خدای ناکرده نه از منظر توحش و وابستگی به این قرآن دست به چنین اقداماتی زده اند اما سخن این جاست که در تاکتیک اشتباه کرده اند! و لا غیر.
سخن و قلم از جمله فاکتورها و مولفه های مهم و تاثیرگذار هستند که با تکیه گاه و گرانیگاه علم و عقل و معرفت قادر هستند بزرگترین ترک ها و شکاف ها را در دیوارهای قطور سنگی و آهنین جهل و خرافه و ظلم و سیاهی ایجاد نمایند و چشمه سارهای دانایی و ایمان و اراده و همت را پدیدار نموده و آدمیان تشنه و شیفته ی حق و حقیقت را در زلال معرفت و پاکی و نور سیراب نمایند.
چه بسیار انسان های دانا، فاضل، هوشمند که با نور علم و همت و اراده ی پولادین و خلل ناپذیر خود و با توجه به کلان نگری، آینده نگری و جهان نگری وسیع و اقیانوسی خود حربه را از طرف مقابل گرفته و خودخواهان و مدعیان کاذب و تنگ نظران را سر جای خود نشانده اند. تاریخ زندگانی بشر مملو و مشحون از چنین افتخاراتی است.
سقراط چه سان بساط دروغ و خدعه و نیرنگ و خرافه و سیاه نمایی های سوفیست ها و شعبده بازان زمانه را که خلق الله را سرکیسه می کردند و خود را محق و طرف مقابل را باطل جلوه می دادند، بر هم زد و چاره ی کار را در مبارزه با جهل جاهلان و دزدان سر گردنه ی ایدئولوژیک را در علم و دانایی و هوشمندی دانست.
یاران پیامبر همچون جعفرابن ابیطالب و سایر پیروان صدیق و دانشمند و فرازمند نبی اکرم اسلام (ص) چگونه با آن استدلال ها و منطق والا و جذاب و شیرین و در عین حال کوبنده و ماندگار و تعیین کننده ی خویش و با دفاع اساسی از مرام خود و رفع اتهامات ناجوان مردانه به عیسی مسیح (ع) و مریم پاک (س) و با تکیه بر مستدلات قرآنی، ضمن مجاب ساختن نجاشی پادشاه حبشه و زمینه سازی برای گسترش اسلام و توسعه و رشد مسلمانان و جلوگیری از محکومیت و مغبون واقع شدن و رفع خطر از مسلمانان، ابوسفیان و دست نشاندگان و مزدوران وی و کسانی را که مترصد قتل آنها بودند منکوب و منزوی نمودند!
و یا آن دخترک دانا و هوشمند که با آن استدلالات و منطقیات خود و مجاب نمودن حجاج بن یوسف ثقفی سفاک و خون ریز و جلاد، جان هزاران انسان بی گناه مظلوم را از مرگ قطعی و حتمی نجات داد و خدمات شایان توجهی به عالم بشریت و دیانت و معنویت و تاریخ نمود!
با آن دلائل و سخنان پر محتوی و محکمی که آن دختر بچه در مقابل آن ظالم تاریخ عنوان نمود و خاطر نشان کرد که اگر قصد جان این همه افراد را داری پس چگونه و بر چه کسانی می خواهی حکومت کنی برای بقاء حکومتت هم که شده به زنده ماندن این مردم نیاز داری و چنانچه اگر به عنوان مایات و خراج ثروت آنها را از کفشان بیرون آوری، چگونه با این فقر و تنگدستی و فشار بر مردم می خواهی اقتصاد و مملکت را بچرخانی و بر عایدات دولت بیفزایی!؟
در واقع، این حجاج و طرفداران او بودند که محتمل شکست شدند و نه مردم و مخلوقات الهی و آن مردم مظلوم که می رفت جانشان ستانده شود جان سالم به در بردند و بر نبوغ و هوش و دانایی و ایمان و اراده و شهامت آن دخترک، گل های مرحبا و احسنت نثار کردند! و نام آن دختر بچه و آن منطق و استدلال خلل ناپذیرش در تاریخ جاری بشری و گذر ایام و زمان جاودانه ماند! هم اینک و با توجه به اوضاع و شرایط حساس منطقه و جهان و با عنایت به نقشه های شوم و خانمان سوز استکبار جهانی و برخی ایادی پنهان و آشکار آن و عربده کش های مستانه و افزون خواهانه ی دشمنان این آب و خاک و دین و ملت و کشور، نیازمند هر چه بیشتر امنیت خاطر ، آرامش، همبستگی، اتحاد و توجه به منافع کلان نظام و کشور و دشمن شناسی در اشل گسترده داریم.
شایسته است که یادآوری نماییم اقتدار و شکوه و صلابت و کیان امروز کشور و عظمت و عزت این مرز و بوم و میهن اسلامی، مرهون دکترین و مشی و روش هوشمندانه و آگاهانه و انعطاف معقول و متوازن و در عین حال صلابت مرام و گفتار مردم، مسئولین و رهبری حکیمانه امام فقید و رهبری محبوب ملت می باشد و همگان بایستی چنین الگو و مانفیستی را نصب العین خود قرار بدهیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید