اولین باری که حاجی بابایی را دیدم اوایل بهمن سال 1385 مقارن با تجمعات معلمان در مقابل مجلس برای اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری بود .
او به میان تجمع کنندگان آمد و سخنانی ایراد کرد که البته شرح آن در گفت و گوی سخن معلم با ایشان به تفصیل آمده است .
پس از گذشت سال ها در یک مناظره رادیویی که از من دعوت شد طرف دیگر گفت و گو قرار بود حاجی بابایی باشد اما ایشان نیامد .
مجری برنامه دلیل این عدم حضور را تلاقی با کلاس های ایشان بیان کرد .
در سخن معلم تصمیم گرفتیم که با ایشان گفت و گویی داشته باشیم .
موضوع را مطرح کردیم اما تا مدت ها خبری نشد تا سرانجام به واسطه یک دوست قرار بر این شد تا با ایشان گفت و گویی داشته باشیم .
فکر نمی کردیم که این گفت و گو بیش از 5 ساعت به طول بینجامد .
پرسش های ما فراوان بود و سعی کردیم مهم ترین آن ها را مطرح کنیم .
زمانی که حاجی بابایی به پرسش ها پاسخ می داد توام با ابراز هیجان ، احساس و نیز حرکاتی بود که کلام را با زبان بدن هماهنگ می نمود .
نگارنده حداقل در دو مورد در گفت و گو با فانی شرکت داشته است .
عکس العمل این دو فرد به هیچ وجه قابل مقایسه نیست .
بدون تردید ، حاجی بابایی بسیار احساسی تر ، پر شورتر و حتی عاطفی تر با مخاطب سخن می گوید چیزی که متاسفانه در فانی مشهود نیست .
زمانی که رو به روی فانی می نشینی و صحبت می کنی باید مواظب باشی که خوابت نبرد !
نوع بیان و فن خطابه و نیز استفاده از برخی شگردهای سخنرانی ، نوعی کاریزما به حاجی بابایی اعطا کرده است و او به خوبی از این حرکات در جای خودش استفاده می کند .
او با تکیه بر فرهنگ شفاهی که فرهنگ غالب میان معلمان به ویژه جلسات آن ها مانند شورای معلمان و زنگ های تفریح است و نیز استفاده از حکایات ، امثال ، استعاره و مهم تر از غلبه حاشیه بر متن به واقع سخنران حاذقی است .
حاجی بابایی روان شناسی معلمان را به خوبی می شناسد و از آن برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کند .
او با تعریف و تمجیدهای متوالی و متعدد از معلمان و جایگاه آنان و این که من هم معلم هستم و... سعی می کند تا احترام و تواضع مخاطبان را برانگیزد و حتی آنان را وادار به تمکین نماید .
شاید بتوان این را مهم ترین جنبه شخصیت وی دانست .
اما در سوی دیگر سکه باید گفت که حاجی بابایی یک فرد کاملا سیاسی است .
مهم ترین مشکل که حتی به سطح بحران در جامعه ما می رسد همانا بیماری " سیاست زدگی " است .
این « سندرم اجتماعی » تاثیرات خود را بر دستگاه تعلیم و تربیت نیز گذاشته است .
در عرصه تعلیم و تربیت ، " سیاست " همچون سمی است که آن را از درون ایزوله و متلاشی می کند .
اما باید توجه داشت که « تربیت سیاسی » با آن چه می بینیم تفاوت ماهوی دارد .
مظاهر و نمادهای تربیت سیاسی مفاهیمی همچون تفکر انتقادی ، پرسشگری و نفی است که اصولا با نظام آموزشی ما تناسب و سنخیت چندانی ندارد .
فردی که به عنوان وزیر آموزش و پرورش تعیین می شود باید از نظر علمی و معیارهای کاری کارکشته تعلیم و تربیت باشد و وزنه علمی و سواد حرفه ای او در کنار سایر ویژگی ها مانند روابط عمومی خوب و... اقتدار او را نزد جامعه و سایر دولت مردان صد چندان کند .
حاجی بابایی در گفتار و استفاده از واژه ها سعی می کند که خود را یک " ابرمرد " و " فرد مقتدر " نشان دهد و خود را عصاره جامعه معلمان معرفی کند .
این حس ماجراجویی و ایفای نقش " قهرمان " و " منجی " بسیار باب طبع جامعه و به ویژه معلمان است .
مردم و معلمان که به نوعی روابط سیستمی بر آن حاکم است تمایل دارند که شخصا هزینه ای برای تحقق اهداف متقبل نشوند و خود را همواره در پشت یک " قهرمان " مخفی کنند .
حاجی بابایی خیلی سعی کرده و می کند که خود را در نقش یک " قهرمان " برای معلمان جا بزند اما واقعیت آن است که افراد سیاسی همواره نگرش " ابزاری " بر رویکرد و عملکردهایشان غالب است و به مثابه صفحه شطرنج هر حرکت باید منتج به نتیجه و حداکثر منافع باشد .
حاجی بابایی پس از 4 دوره نمایندگی مجلس با هدف غایی تصاحب " ریاست جمهوری " سعی کرد تا از کانال وزارت آموزش و پرورش و استفاده از پتانسیل عظیم و فراگیر جامعه فرهنگیان و معلمان بخت خود را بیازماید .
اما هیچ گاه فکر نمی کرد که وزیر آموزش و پرورش شدن و کسب محبوبیت به این سادگی ها باشد !
او به صراحت در گفت و گو با سخن معلم به این واقعیت اعتراف می کند که در زمان نمایندگی اش از همه پرسش می کرد و دیگران را به چالش می کشید اما در زمان وزارت باید به همه پاسخ گو می بود !
تراکم انباشت فرهنگیان و معلمان در طی سال های متمادی و نبود یک اراده جدی برای حل اساسی و بنیادین این وزارتخانه مادر موجب شده است که مشکلات آن چند وجهی و چند بعدی شوند .
واقعا حل مشکلات این دستگاه از عهده یک نفر خارج است و یک عزم ملی و اراده جدی می طلبد .
شکل گیری این عزم ملی نیازمند آن است که آموزش و پرورش از سطح یک وزارتخانه بالاتر رفته و وارد لایه های مختلف اجتماع شود و به گفتمان غالب آن به ویژه نخبگان و روشنفکران تبدیل شود .
حاجی بابایی تلاش می کرد تا از ابزار رسانه و افکار عمومی در حد نهایت بهره ببرد .
برگزاری 562 سخنرانی در مدت 44 ماه وزارت که بهطور متوسط هر دو روز بیش از یک سخنرانی عمومی می شود نشانه توجه حاجی بابایی به قدرت رسانه است اما ماحصل این همه حرف زدن چه بوده است ؟
حاجی بابایی به این پرسش سخن معلم پاسخ نمی دهد و از کنار آن رد می شود !
او به فراست دریافته است که جامعه هر چیزی که به چشمش بیاید را می پذیرد .
این حضور مداوم و نفس گیر برای همان هدفی بوده است که وی از پیش برای خودش تعریف و تبیین کرده است : " رسیدن به هدفی بالاتر".
حاجی بابایی به کرات از سخن معلم به عنوان یک گروه سیاسی یاد می کند و این که حامی و توجیه گر اقدامات وزارتخانه و شخص فانی است اما آدرس و یا دلیل مشخص و قابل استنادی برای این ادعا مطرح نمی کند .
مهم ترین دلیلی که ارائه می کند این عبارت است که شما 40 روز برای رای نیاوردن استیضاح فانی سینه زدید و در مقابل استیضاح ایستادید اما در بخشی از گفت و گو با افتخار عنوان می کند که موضعش در برابر استیضاح فانی در مجلس " مخالف " بوده است و حتی برای این کار به نمایندگان و شخصیت ها تلفن زده و دیدارهایی هم داشته است !
در واقع ، حاجی بابایی تحمل یک موضع را در یک رسانه معلمی ندارد اما با شیوه ای سیاست بازانه و شاید سیاست ورزانه سعی می کند تا خود را " نماد اخلاق " و " توجه به منافع عمومی " مطرح کند .
از مسائل مهم در این گفت و گو بحث " تشکل ها " است .
واقعیت آن است که تاکنون هیچ یک از وزرای آموزش و پرورش قدم های جدی و اساسی برای " متشکل شدن " معلمان برنداشته اند .
حتی دکتر محمد علی نجفی با وجود سابقه و عملکردی درخشان و ذهنیتی مثبت در میان افکار عمومی معلمان شاهد شکل گیری تشکل های معلمی در آموزش و پرورش نبودیم علی رغم آن که دکتر نجفی تحصیل کرده دانشگاه های خارج از کشور بود و قطعا به سیستم های پیشرفته تعلیم و تربیت و وجود و وجوب اتحادیه و سندیکا در آن واقف بود .
شاید شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوره در این وضعیت تاثیرگذار بوده است .
اما حاجی بابایی پس از روی کارآمدن به عنوان وزیر و با وجود پستی به نام " مشاور وزیر در امور تشکل ها " خیلی آن را جدی نگرفت و به صورت سربسته از فردی به نام " کریمیان " نام می برد که البته بعدها با اهدای پست مدیر کلی استان چهارمحال بختیاری عملا این جایگاه را تعطیل کرد .
البته حاحی بابایی به صراحت موضع خود را در برابر موضوع "تشکل " مشخص نمی کند اما سرانجام به این واقعیت اعتراف می کند که واقعا اعتقادی به بحث تشکل برای معلمان نداشته و ندارد !
این ها جملاتی هستند که با صراحت توسط ایشان بیان می شوند :
" آیا شما می توانید 7000 هزار معلم جمع کنید .
این 7000 هزار معلم را جمع کردن ؛ آن موقع شما می گویی تشکل ها ؟!
شما بفرمائید چند درصد معلمان جزء تشکل ها هستند ؟ تشکل های محترم .
آیا یک درصد معلمان هم جزء این تشکل ها هستند ؟ شما بفرمایید نیم درصد !
به جای معلمان حرف نزنید !"
باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که نقش معلمان در فرآیند تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها همواره اسمی بوده است و نقش آنان حداکثر از " مشاور " بالاتر نرفته است .
اما حاجی بابایی با توسل به شعارهای زیبا و همه پسند سعی می کند تا این حلقه مفقوده را پر کند و شاید بسیاری از معلمان هم تحت تاثیر جو و وضعیت ساختگی تسلیم آن می شوند .
او پاسخ های روشنی به تعریف و تببین جایگاه قانونی معلمان در مراکزی مانند صندوق ذخیره فرهنگیان ، شورای عالی آموزش و پرورش و... نمی دهد و در برابر پرسش های متوالی سخن معلم در برابر حذف " سازمان نظام معلمی " توپ را به زمین طرف مقابل می اندازد و از زیر بار مسئولیت پذیری و پاسخ گویی فرار می کند !
او همواره سعی می کند با " گفتار درمانی " مطالبات واقعی معلمان را به تعویق بیندازد .
یکی از نکات مهم در این گفت و گو تغییر ساختار وزارت آموزش و پرورش در زمان وزارت ایشان بود .
زمانی که از ایشان در مورد فلسفه و چرایی تغییر ساختار و واقعا این که آیا نیازی به این کار با وجود آماده نبودن شرایط و موقعیت بود سوال شد پاسخ او ارجاع به سند تحول بنیادین و برخی مطالب و موضوعات خارج از موضوع بود .
این که مثلا آقای دکتر نجفی هم این کار را انجام داد اما ایشان در برابر این پرسش پاسخ قانع کننده ای به مخاطب نمی دهد !
در همه کشورهای توسعه یافته سعی می شود تا درجه عدم تمرکز در ساختار تصمیم گیری در سامانه آموزش افزایش یابد و « مدرسه » به عنوان سیاست گذار آموزشی و محور آموزش تعریف و تبیین شود .
در نظام آموزشی که مدرسه عملا کاره ای نیست و حتی برای کوچک ترین امور باید از اداره منطقه و یا ناحیه مجوز گرفته شود تغییر ساختار و بازی با " اعداد " واقعا چه مشکلی از آن حل خواهد کرد ؟
زمانی که « معلم » به عنوان قطب آموزش نقشی در طراحی محتوا و مواد آموزشی ندارد و همه چیز از بالا به پایین دیکته می شود تغییر ساختار جز اتلاف منابع و تولید استرس و بی ثباتی نتیجه ای در پی نخواهد داشت .
برآیند تغییر ساختار در زمان وزارت حاجی بابایی رجعت به نظام آموزشی چند دهه قبل است !
تغییراتی که در زمان جاجی بابایی انجام شد مهم ترین پیامد آن بی نظمی در سامان دهی نیروی انسانی و تولید استرس برای معلمان در تغییرات پایه تحصیلی بود .
اما چرا فرضا حاجی بابایی با وجود بی نتیجه بودن این کار و اتلاف منابع مبادرت به این کار کرد ؟
واقعیت آن است که تغییر به چشم مردم می آید .
تغییر ساختار پدیده ای است که در انظار مردم قرار می گیرد و نشانه پر کار بودن یک مدیر و یا مسئول تلقی می شود اما کسی واقعا به این نمی اندیشد که چنین تغییراتی اثرات زیان بار خود را سال ها بعد بر جای می گذارند .
تغییر ساختار اگر منتج به تمرکززدایی نشود فقط یک حرکت عوام فریبانه است و در واقع جفا در حق همه عناصر مشغول در آن است .
از دیگر مسائلی که در زمان وزارت حاجی بابایی رخ داد و البته مجالی برای طرح نیافت " استخدام های فله ای و بی ضابطه " بود .
جمعیت دانش آموزی در سال 1394 حدود 13 میلیون نفر و در سال 1374 ، 17726955 بوده است .
در واقع در بیست سال اخیر تا به امروز جمعیت دانش آموزی حدود 30 درصد کاهش داشته است .
اما در این دو دهه تغییر خاصی در تعداد معلمان کشور روی نداده است و بر اساس آخرین آمار در سال 1394 تعداد پرسنل وزارت آموزش و پرورش 978 هزار نفر است .
این در حالی است که با کاهش جمعیت دانش آموزی باید تعداد معلمان نیز کاهش می یافت .
به عبارت دیگر، اگر این روند مسیر طبیعی خود را طی تناسب یاد شده طی می کرد پرسنل وزارت آموزش و پرورش در سال 1394 باید به حدود 700 هزار نفر و یا نهایتا 750 هزار نفر می رسید .
اما حاجی بابایی با وارد کردن بیش از 200 هزار نفر در مدت 4 سال وزارت خویش به بدنه وزارت آموزش و پرورش چرخه طبیعی را به هم زد و کاهشی در تعداد و جمعیت معلمان رخ نداد !
البته ایشان در این گفت و گو به صراحت از آن دفاع می کند .
بنا بر اذعان کارشناسان و اطرافیان حاجی بابایی بسیاری از این نیروها که وارد آموزش و پرورش و حتی بدنه ستادی و مدیریتی آن شدند اهل همدان بوده اند !
در واقع ، او با این کار و با تولید اشتغال برای افراد به ویژه همشهریان حیات سیاسی خود را تضمین کرد !
این افراد با خانواده هایشان در واقع ماندگاری حاجی بابایی را در چرخه قدرت و به نشانه قدرشناسی از او بیمه کرده اند .
جالب آن که ورود این تعداد نیرو با چراغ سبز رئیس دولت و سکوت و حتی همراهی مجلس نهم انجام شد .
نتیجه آن که معلم به علت این سیاست و حرکت غلط باید در کلاس 40 نفره تدریس کند و معلمان هنوز ندانند و درک نکنند که مسئولان حاضر نسبت دانش آموزان به معلمان را 21 به 1 بیان می کنند اما در کلاس هایی تدریس می کنند که دو برابر این تعداد است !
مسئولان فعلی هم سعی می کنند با کاهش ساعات دروس و یا حذف برخی پست های کلیدی در مدارس که نتیجه مستقیم آن " کاهش و افت کیفیت آموزشی " است تا می توانند هزینه های پرسنلی را کاهش دهند تا شاید از سر فصل های آزاد شده از محل صرفه جویی بتوان در جاهای دیگر مصرف کرد !
شاید اگر این پرسش اساسی مطرح شود که در حال حاضر بزرگ ترین مشکل آموزش و پرورش و معلمان چیست بسیاری آن را مطالبات این قشر به ویژه در حوزه " اقتصاد و معیشت " معرفی کنند .
به نظر می رسد مشکل فرهنگیان و معلمان یک مشکل تاریخی باشد .
در سال 1340 و زمانی که معلمان به علت پایین بودن اشل حقوقی در میدان بهارستان تجمع کردند شلیک یک گلوله به مغز « دکتر ابوالحسن خانعلی » موجب شد تا حقوق آنان در مجلس چند برابر شده و وضعیت خیلی بهتر شود .
اما با بهبود وضعیت نسبی حقوق و با به وزارت رسیدن محمد درخشش رئیس باشگاه مهرگان ، معلمان به خانه های خود رفتند و کرکره تشکل ها هم پایین کشیده شد !
در حالی که مسئولان این باشگاه می توانستند و باید نسبت به تمهید تشکیل اتحادیه و یا سندیکا اقدامات لازم را انجام می دادند اما این کار انجام نشد و معلمان و نخبگان نیز ضرورت این کار را احساس نکردند و از کنار آن گذشتند ...
دوران وزارت دکتر نجفی با وجود اجرای قانون نظام هماهنگ پرداخت و بهبود نسبی وضعیت معلمان در حوزه معیشت و اقتصاد باز هم ضرورت چنین کاری احساس نشد .
گویی در آموزش و پرورش همه چیز به وزیر آموزش و پرورش ختم می شود و گروه مرجع معلمان خود مرجعی برای پی گیری مطالبات خود ندارند و چشم به راه یک " قهرمان " و یا " ناجی " برای خارج کردن آنان از وضعیت موجود هستند .
حاجی بابایی نیز علی رغم درآمدهای افسانه ای و بی سابقه دولت از محل فروش نفت به میزان بیش از 700 میلیارد دلار و با وجود تبلیغات فراوان نتوانست گشایش محسوسی در وضعیت معیشت و اقتصاد آنان ایجاد کند و یا با طراحی یک سازمان مقدمه ای برای حل مساله بگشاید .
حاجی بابایی با وجود تاکید فراوان بر وجه حاکمیتی آموزش و پرورش نتوانست لوازم اجرای این ادعا را فراهم نماید و آموزش و پرورش هم چنان در عداد امور خدماتی و تصدی گری باقی ماند .
این یک واقعیت است که آموزش و پرورش در اولویت جامعه و مسئولان نیست .
برای تبدیل وضعیت باید صورت مساله تعریف شود .
باید افکار عمومی به این نقطه برسد که توسعه پایدار از آموزش و پرورش شروع می شود و گشودن راه های دیگر ، آب در هاون کوبیدن و آدرس غلط دادن است .
تجسم این وضعیت و دورنما نیازمند آن است که ابتدا معلمی باید به عنوان " یک حرفه " و " تخصص " تعریف و تبیین شود .
شکل گیری چنین مفهومی نیازمند یک تشکیلات حرفه ای و نظام مند مانند " سازمان نظام معلمی " است .
سازو کاری که هیچ یک از وزیران آموزش و پرورش حتی قادر به مفهوم سازی و فرهنگ سازی سازمانی برای آن نشدند و وزیری مانند مرتضی حاجی در برابر تشکیل « شورای عالی معلمان » سکوت کرد و وزرایی چون فرشیدی ، حاجی بابایی و علی احمدی آن را عملا از سند تحول بنیادین حذف کردند !
این مساله واقعا به یک معما تبدیل شده است که چرا وزرای آموزش و پرورش هیچ گاه نخواستند و یا نتوانستند وارد این فاز شوند و معلمان از حالت توده ای به یک شکل " نظام مند " درآورند .
به نظر می رسد مهم ترین دلیل همانا چیرگی سیاست و نگاه امنیتی از بیرون باشد .
فرضا اگر یک سازمان نظام معلمی قدرت مند و مستقل با مشارکت مستقیم و واقعی معلمان شکل بگیرد و این سازمان بتواند معلمان را براساس شایستگی ها و صلاحیت ها گزینش و درجه بندی کند ؛ دیگر هر فردی در آموزش و پرورش مسئولیت نخواهد گرفت و معیار بر اساس شایسته سالاری خواهد بود .
این تشکیلات حتی قادر خواهد بود که وزیر به دولت معرفی کند و در آن زمان دیگر دخالت افراد بیرونی و غیر آموزشی و حتی نمایندگان مجلس برای اعمال نظر در مناصب و پست های مدیریتی به حداقل خواهد رسید !
نشستن به انتظار ظهور یک منجی مانند یک وزیر مقتدر انتظاری عبث و بیهوده است .
معلمان نباید فریب شعارهای پوپولیستی و غیرواقعی را بخورند .
فضا باید به گونه ای ساخته و پرداخته شود که اصولا مجالی برای " موج سواری " توسط هیچ فردی و مقامی فراهم نباشد و افراد در زمان تصدی مسئولیت و پس از آن در برابر عملکردشان پاسخ گو باشند .
سخن معلم از حدود دو سال پیش ایده تشکیل « فراکسیون صنفی معلمان » را مطرح کرد .
لازمه طرح آموزش و پرورش به عنوان محور توسعه پایدار استفاده از پتانسیل دستگاه تقنینی و قانون گذاری برای تسهیل فرآیندهاست .
در کنار آن حضور آگاهانه و مستمر فرهنگیان و معلمان در " رسانه " و بیرون آمدن از لاک " فرهنگ شفاهی " و نهادینه کردن فرهنگ تفکر انتقادی و پرسشگری می تواند افکار عمومی جامعه را برای پذیرش ایده های جدید فراهم نماید .
آری !
کلید تحول در دست " معلمان " است .
نظرات بینندگان
به نظر اینجانب مشکل آموزش وپرورش ما بیشتر خود نیروهای این وزارتخانه است من فکر می کنم الگوی سپاه الگوی جالبی برای آ پ باشد سپاه بین سالهای 75 تا 80 اکثر نیروهای ناکار آمد خود را بازنشسته کرد وانصافا با حقوق ومزلیای در خور توجه بعد از آن به جای آنکه نیروها سراغ سپاه بروند سپاه دنبال نیروها رفت والان نیروهای قدر ومنظم وکار آمدی دارد انقلاب آپ هم باید چنین باشد حالا چگونه نمی دانم
جناب آقای فراهانی
همکار محترم
از لطف شما سپاسگزارم .
خوشحال می شوم یادداشتی بر این گفت و گو داشته باشید .
پایدار باشید .
به نظر من کسی که وزیر آپ می شود باید پر انرژی بوده و حداقل ده سال در مدرسه کار کرده باشد تا دقیقا شرایط کلاس و مدرسه را لمس کرده باشد .اعتقاد به روش های نوین تعلیم و تربیت و اجرای آن نیز می تواند باعث تحول نظام آموزشی گردد.( البته به شرطی که شورای عالی انقلاب فرهنگی با او مخالفت نکند) همچنین دولت و مجلس او راددر زمینه بودجه برای حقوق معلمان و سرانه های اموزشی و پرورشی حمایت کند
حالا هر چی شما میخوای اسمشو بذار...
جوان مملکت همونطورکه به وقتش رفتن جلوگلوله وبرامیهنشون جنگیدن الان هم برادران وخواهران همونها نیازمند شغل هستندو باید بهشون بها بدیم وحمایتشون کنیم حاج بابایی اینکارو کردو قابل تقدیر هستش ..درود بر شرفت مرد
جناب پور سليمان از جنابعالي سوالي دارم:
سازمان نظام معلمي بسيار خوب است ، اما مثلا در وزارت بهداشت «سازمان نظام پرستاري» چه گلي بر سر پرستاران زده است؟ كجاست اجراي طرح تعرفه گذاري خدمات پرستاري؟آيا فاصله 100 تا 500 برابري دريافتي پزشكان با پرستاران قابل توجيه است؟ آن هم در شغلي كه در تمام دنيا جزء 10 حرفه سخت دنيا طبقه بندي مي گردد!
در وزارت بهداشت پزشك سالاري وجود دارد! در آموزش و پرورش چه چيزي سالاري مي كند؟ معلوم نيست!
ولي با جمله پاياني جنابعالي كاملا موافقم:
« کلید تحول در دست " معلمان " است .»
آقای احمد
عملکرد ناقص و یا بد دلیل لازم و یا کافی برای پاک کردن صورت مساله نیست !
جامعه ایران استعداد عجیبی در دور زدن قانون و قلب ماهیت پدیده ها دارد .
برای پیش گیری باید نظارت عمومی را تقویت کرد .
باید به دنبال نرم سازی برای احترام به قوانین بود .
شما اگر راه حل بهتری دارید خوشحال می شوم بفرمایید .
پایدار باشید .
سلام
از محبت شما سپاسگزارم .
پایدار باشید .
خدا قوت همکار ارجمند تحلیل جالبی بود ،بخصوص که بعد از مصاحبه با ایشان چنین تحلیلی در فهم سخنانشان بسیار تا ثیر گزار است .اما بدبختی این است که بی حزبی چنان در ایران نهادینه شده که متاسفانه گرایش و نزدیکی به افرادی از نوع حاجی بابایی که به نوعی "کاست "حکومتی واجتماعی تبدیل شده است ،ونزدیکی به این نوع شخصیتها به مرور عادت ومطلوب خود خواسته مردم شده است !؟در این میان فرهنگیان نیز از بدنه جامعه جدا نیستند و در همین فضا رشد کرده وزندگی میکنند !وبه نظر میرسد در چنین فضایی رسیدن به مطلوبی معقول واتحاد در اتخاذ تدابیری متشکل ومتحد از سوی فرهنگیان مسیری صعب ودشوار است چون قوم وگروهی که قهرمان پرستند هر لحظه قهرمانی میسازند تا به پشت گرمی اوضعف هارا البته خود خواسته یا نبینند یا کم رنگ تر ببینند !!!
دوست عزیز
حسینی
از نظرتان سپاسگزارم .
باید برای آگاه سازی جامعه تلاش کرد .
هنوز زمینه های پوپولیسم در جامعه ما بسیار قوی است .
با رشد عقلانیت جلوی موج سواری گرفته می شود .
پایدار باشید .
نظر منم اینه که شما بیشتر دوس دارین حاج بابائی رو تخریب کنین تا اینکه یه مطلب علمی بذارین
هر کسی یه سری نکات مثبت و منفی داره .......بهتر بود در حین انتقاد از نکات مثبت هم یاد میکردین
دلت از کجا پُره من فکر کنم کمتر حرف بزنی بیشتر به نفعت باشه