ایرانیان در جاده میرقصند، در توقف جانفرسای داخل تونل میرقصند، در دشت، جنگل و بیابان میرقصند، در کلاس، مترو و در خیابان می رقصند، در قبرستان و در بیمارستان، اینجا، آنجا و خلاصه همه جا میرقصند.
معین میخواند: «گلهای خشک تو گلدون خبر از درد میده، خبر از جدایی و زندگی سرد میده» و ایرانیان با خبرِ این درد هم میرقصند.
و آن وقت دانمارک میشود شادترین کشور جهان!
حتما دلیلی دارد.
ما مردمانی «غمشاد» هستیم.
و ای کاش می شد این کلمه را ترجمه کرد.
فردین علیخواه – جامعه شناس
***
حدود دو هفته ای است که مدارس تهران را به خاطر آلودگی هوا تعطیل کرده اند .
وزیر آموزش و پرورش در پاسخ به پرسش یک خبرنگار می گوید که مدارس تعطیل نیستند اما کیست که نداند این نوع آموزش ها با توجه به پیشینه ی آن ها که فقدان اثربخشی و کارایی شان در دوران کرونا ثابت شد ؛ فقط یک « رفع تکلیف » است و بس .
اما پرسش این است چرا وزیری که ادعا می کند در بیش از 20 کشور جهان تدریس کرده است این را نمی داند و خود را به « تغافل » و « تجاهل » می زند ؟
آیا در همان کشورها هم مدارس را مثل « آب خوردن » به خاطر آلودگی هوا و... تعطیل می کنند و وزیر هم خم به ابرو نمی آورد و حتی از دیگران هم طلبکار می شود ؟ آن چه ماند ؛ عبای عریان بر قامت تعلیم و تربیت و تولید دانش آموزان بی سواد و طلبکار و تنبل بود که عواقب آن به سادگی قابل رویت بوده و خواهد بود .
از زمان آغاز این تعطیلی ، تغییر معنادار و یا قابل توجهی در ترافیک خیابان های تهران و رفتارهای ترافیکی « شهرنشینان » مشاهده نشد گویی انگار نه انگار که هوا آلوده است .
با وجود اعلام پلیس و هشدارها که البته بیش تر « توخالی » بودند و ضمانت اجرایی نداشتند ، کامیون ها و وسایط نقلیه سنگین در اتوبان ها و خیابان ها شب هنگام و با خیالی آسوده در حال تردد بودند .
جالب است که عمر برخی از این وسائط نقلیه به حدود نیم قرن پیش می رسد و سوخت آنان هم گازوئیلی است . کافی است که پشت سر آنان قرار بگیرید تا خفه شدن را کاملا احساس و لمس کنید .
من توقیف و یا برخورد جدی در این مدت ندیدم و یا نشنیدم .
رسانه ها نیز به فراخور خویش و کم و بیش به این مساله پرداختند . آیا واقعا « ضریب هوشی ایرانی ها » سقوط کرده است و قادر به تحلیل این مسائل نیستند ؟
آن چه برای من قابل تامل بود آن است که بسیاری و به ویژه کنش گران بر استفاده از مازوت در نیروگاه ها و نیز بنزین بی کیفیت تاکید داشتند اما پرسشی که همواره بدون پاسخ باقی می ماند آن است که به فرض نیروگاه ها از سوخت استاندارد استفاده کنند و بنزین با کیفیت هم در اختیار اتومبیل ها قرار گیرد .
آیا مشکل حل می شود ؟
شما تصور کنید هر روز در تهران و به گواهی آمار مسئولان بیش از چهار میلیون خودروی فعال در تهران در حال تردد هستند .
بیش از سه میلیون موتور سیکلت ها هم در حال جولان دادن می باشند . ( این جا )
روزانه بیش از 20 میلیون سفر در تهران صورت می گیرد . متاسفانه و شوربختانه همچون دوران کرونا ، معلمان اثبات کردند که از « گذشته » چیزی نیاموخته اند .
اگر فقط اگزور این همه وسایل در کنار هم قرار گیرند تصور کنید چه حجمی را اشغال خواهند کرد و میزان دودی که از آن ها متصاعد می شود ؛ چقدر خواهد بود .
آیا تهرانی که در محیطی مانند یک « فروچاله » بزرگ قرار گرفته و اطراف آن هم به لطف و برنامه ریزی مسئولان با برج و باروهای بلند و خیره کننده احاطه شده است ؛ واقعا تحمل این حجم از دود و آلایندگی را دارد ؟
جالب است که در این هنگامه ؛ شهرداری تهران با آب و تاب خبر از افتتاح بزرگراه و یا بزرگراه های دیگری در شهر دود زده ای مانند تهران می دهد .
آیا فهم این مساله ساده خیلی مشکل است ؟
آیا واقعا « ضریب هوشی ایرانی ها » سقوط کرده است و قادر به تحلیل این مسائل نیستند ؟
به گواهی « تاریخ » و « روان شناسی اجتماعی » ؛ ایرانی ها معمولا چیزی را که در راستای « منافع شخصی » و خوش آیند آنان نباشد ؛ « جدی » نمی گیرند .
زمانی امری جدی گرفته می شود که واقعه و یا حادثه ای ، زندگی آنان را از اساس فلج کند و یا آنان را از هستی ساقط کند .
در این مواقع هم کاری نمی توان کرد جز حسرت و افسوس و سرخوردگی .
آیا اروپایی ها و کشورهای توسعه یافته که خود مولد بهترین خودرو و مناسب ترین سوخت هستند ؛ این را نمی فهمند که سیاست آنان در جهت ترویج فرهنگ دوچرخه سواری و توسعه حمل و نقل عمومی قرار گرفته است و حتی از فضای اتومبیل ها می کاهند و در اختیار آن دو قرار می دهند ؟
اما این جا ؛ تحلیل ها و نگرش ها به گونه ی دیگری است .
برخی کنش گران و ناراضیان از جمهوری اسلامی تصور می کنند با گسترش نارضایتی و خشم در چنین مواردی زمینه برای ظهور « آن شورش عمومی جمعی » مهیا می شود اما این ها همه و همه « توهم » است .
موضوع مکتوب من پرداخت به این مساله نیست اما به راحتی و بدون استناد به نظریات جامعه شناسی پیچیده و غامض می توان اثبات کرد که در « جامعه ی رو به انحطاط ایران » که سرمایه اجتماعی آن به « صفر » رسیده است ؛ فرجامی جز فروپاشی و پراکندگی در انتظار نیست .
متاسفانه و شوربختانه همچون دوران کرونا ، معلمان اثبات کردند که از « گذشته » چیزی نیاموخته اند .
بدون تردید ؛ استمرار تعطیلی مدارس در ایران آن هم به مدت بیش از دو سال که قرینه ای در هیچ جای دیگر جهان ندارد ؛ جز با همراهی معلمان ، دانش آموزان و اولیای آنان که ترجیع بند استدلال شان « حفظ جان » عنوان می شد ؛ امکان پذیر نبود .
در این مثلث شوم ؛ و همان گونه که توصیف آن پیش تر رفت ؛ هدف خانواده ها جز ابتیاع نمره چیز دیگری نبود .
معلمان هم برای آن که سر و صدای ذی نفعان بلند نشود ، فله ای به نذر و نذور « نمره » پرداختند .
مدیر و اداره و... هم در این اوضاع « راضی » به نظر می رسیدند .
آن چه ماند ؛ عبای عریان بر قامت تعلیم و تربیت و تولید دانش آموزان بی سواد و طلبکار و تنبل بود که عواقب آن به سادگی قابل رویت بوده و خواهد بود .
فعلا هوا پاک است .
همه ارکان در همه سطوح بی آن که ببینند که در این دو هفته « نفس کشیدن » چقدر سخت و جان فرسا بود دوباره از فردا کمر به نابودی « محیط زیست » خواهند بست تا دوباره روز از نو و روزی از نو .
نظرات بینندگان