معلم سرچشمه آگاهی است. معلم نماد دانایی و توانایی است. باور حاکم در هر جامعۀ سالم و توسعه یافته بر قداست فعالیت معلم بنا
شده است. اگر معلم را به شمع و دانش آموز را به پروانه تشبیه می سازند ، بدان دلیل است که معلم منبع نور و روشنایی است.
آنچه ذکر شد نه انشای ادبی بود و نه تعارف اجتماعی و نه به عنوان یک معلم خودستایی . وقوف به نقش معلم در تنویر افکار و رشد و
ترویج آگاهی مبنای توسعه پایدار نظام آموزشی هر کشوری است. طرح بیش از حد مشکلات و معضلات نظام آموزشی و گاه شاید بزرگنمایی آنها ، چه از سوی مسئولین با تعقیب اهداف بیشتر سیاسی تا اصلاحی و چه از سوی مجموعه فرهنگیان و کارشناسان و متخصصان ، حقیقتِ شغل معلمی و جایگاه آن را در اثرگذاری مستمر و حتی گاه تا پایان عمر یک فرد ، در هاله ای از ابهام نگه می دارد.
آنجایی که ما دنبال تقدیم " شأن و منزلت " خود از مسئولین نظام آموزشی هستیم و از این بابت بسیار گلایه مندیم ، خاستگاه هر دو در
مدفنی از سوء برداشت ، پنهان می ماند و برای همین است که مدام از ما اصرار هست و از مسئولان انکار. چون خود ما معلمان هم متوجه وجود این دو گوهر گرانبها یعنی شأن و منزلت در بطن شغلی خود نیستیم .
معلمان از جمله مشاغل مطیع و ملایم این جامعه هستند و همین باعث زایش یک محافظه کاری مؤدبانه و محترمانه ای در وجود و بین آنهاست که شاید به اشتباه آن را شأن و منزلت شغلی می نامند. وجود ترس و محافظه کاری به دلیل فردی یا اجتماعی ، رفتار ی قابل انتقال به دانش آموزان است. در کلاس درسی که یک معلم خارج از صفحات کتاب درسی ، چیزی بر معلومات دانش آموزان نمی افزاید ، کلاس به نوعی بی تفاوت ، همرنگ ، خسته کننده و بی روح است. انگار نه انگار که این دانش آموز مثلا 12 یا 16 سال سن دارد . دلمرده و افسرده . یک اثرپذیری عمیق از معلم خود اما بدون رگ و پی وراثت .
یک معلم بدون آن که بخواهد با رفتار بی تفاوت ، مــحافظه کارانه ، تکرار پذیر و بــی روح خود ، دانش آموزان کــلاس درس را به طــور معجزه آسایی خواب می کند . خواب بیداری بدتر از خواب واقعی است چون در آن فرد شدیدا بی هویت و بی هیجان و بی تحرک می گردد، اصطلاح مردگان متحرک !! و از اینجاست که خلاقیت ، ابراز وجود ، خودباوری ، رشد عقلانی ، برای دانش آموز رنگ می بازد.
بی اعتنایی معلم به اهمیت سپرده شدن 20 الی 300 دانش آموز در یک سال تحصیلی به او نتایج ناخوشایند چبران ناپذیری خواهد داشت . اگر یک معلم فقط دردها و رنج های خود را ببیند و ناتوانی فردی و اجتماعی خود را در حل و فصل آنها باور داشته باشد ، او به خطر افتادن سرنوشت و حقوق دانش آموزان خود را نخواهد دید.
یک روزمـــرگی تکرار شونده بی نتیجه و بدون بار ارزشــتی که امکان هر نوع رشــد روحی – عقلی را از دانش آموزان سلب می نماید. چنین معلمی هر دائم از شرایط شغلی خود ناراضی است و عدم انجام مسئولیت خود را منوط به همین شرایط ذکر می کند ، اما قربانیان اصلی این جو مخدوش دانش آموزان هستند. یا بهتر است بگوئیم آینده جامعه قــربانی چنین بی اعتنایی می گردد.
پس معلمی که به دلیل ترس و محافظه کاری و یا بی اعتنایی ، شهامت و توان نقد و ابراز نظر یا وجود ندارد نسل آینده را مطیع و کُپی یکدیگر تربیت خواهد کرد.
این چنین معلمان همان کسانی هستند که به جای درخواست حل مشکل درِ بسته نشدۀ کلاس ، دستور می دهند تا پاک کن لای در گذاشته شود و صورت مسأله در جای خود باقی می ماند . لذا دانش آموزان چنین معلمانی فقط به حفظیات درسی و گرفتن نمره عالی یا قبولی اکتفا می کنند . از نظر دانش آموزان چنین معلمانی سکوت در کلاس درس یعنی رعایت ادب و انضباط برای دریافت نمره 20 اخلاق و رفتار. یعنی جلب رضایت معلم. این برداشت نتیجه رفتار معلم با اوست.
بیایید الفبای ایستادن و تفکر کردن و نقد کردن و نتیجه گیری منطقی کردن را به آنان یاد دهیم بهتر است در چنین شرایطی ساده که تأثیرات منفی آن ممکن است تا آخر عمر بر باور و پنداشت دانش آموز رسوب نماید ، 5 دقیقه ادامه درس را متوقف کرده و از دانش آموزان بپرسیم به نظر شما با این درِ خراب که بسته نمی شود و صــدا یا سرمــای راهرو را به کلاس وارد می کند چگونه برخورد کنیم ؟ تا بچه ها بیندیشند و ابراز وجود نمایند تا رشد کنند تا ارزش گذاری سادۀ ساده را درک کنند.
آری به همین سادگی می شود در یک کلاس درسی نقد کرد ، جست و جو کرد ، رابطه منطقی علت و معلولی پیدا کرد و مهم تر از همه نتیجه گیری کرد ، بدین طریق دانش آموز یاد می گیرد که بی تفاوت نباشد و از کنار مسایل کوچک به سادگی عبور نکند. یعنی بایستد و تأمل کند. مشکلات فردای جامعه بدین نحو راه حل می یابد. و گرنه فردا اگر او مسئولی در یک سازمان گردد به جای بهبود شرایط سازمانی ، همان تخته پاک کن را لای درخواهد گذاشت و قصه نادانی ما ادامه خواهد داشت. داستان ریگ کفش و ادامه مسیر با آن را شاید در کتاب فارسی ابتدایی برخی به یاد دارند ، به جای آن که رفتن را با زخم ریگ کفش دشوار سازیم، بهتر نیست 30 ثانیه بایستیم و آن ریگ را از کفش خود درآوریم ؟
چرا :
برخی به جای حل مسایل کوچک ، حاضر به ایجاد دردسر بزرگترند؟!
بحث آزاد و نقد و بررسی هر مقوله مفید به زبان ساده در کلاس درس یعنی جسارت "خود نشانی "و تبلور رشد استعدادهای دانش آموزان .
دانش آموزان هر چند اراده و اختیار دارند و موجود انسانی هستند اما باید قبول داشته باشیم که همانند خمیری آماده شکل دهی و شکل پذیری هستند . این ما معلمان هستیم که باید در هنگام انجام وظایف شغلی خود مراقب نوع شکل دهی به این خمیر زنده باشیم. هیجان یادگیری آنان را به یأس و نومیدی ناشی از بی اعتنایی یا ترس خود قربانی نسازیم. در ماجرای تلخ مدرسه منطقه 2 تهران شاهد بودیم که خمیر دانش آموزان چگونه به اراده ما می تواند شکل منفی و مذموم به خود گیرد !
اگر معلم اصل احترام متقابل و نوع دوستی را در کلاس درس فراموش نماید و با برقراری مقررات سخت و خشک و انعطاف ناپذیر ، قدرت و توان ابراز وجود دانش آموزان را خاموش سازد ، انتظار داشتن مسئولانی پاسخگو با برنامه هایی تغییرپذیر و تحول زا برای فردای جامعه ، محال است.
ما دیروز آنان را به سکوت متأسی از ترس و اطاعت پذیری دعوت و راغب کرده ایم و امروز ثمره های آن را می چینیم. اگر امروز ما معلمان در تله های مسدود تربیتی 30 – 40 سال پیش خود گیر کرده ایم و هیچ امید فرجی برای رهایی از مشقت و فــقر و تنــگدستی برایمان وجود ندارد ما خود متهمیم. به یاد بیاوریم چند بار در هر جلسه کلاس درس گفتیم : حرف نزن . ساکت . سکوت امروز مسئولان همان مُهر خاموشی ماست که بر دهان و زبان ایام دانش آموزی آنان زده ایم.
"خودنشانی " همیشه بار منفی ندارد و می تواند جنبه های مفید و ارزنده ای هم داشته باشد. حداقل برای دانش آموزان خود که به دور از هر نوع قراردادهای نمایشی یا مرضی ما بزرگترها برای خودنشانی اند ، این اجازه را به آنان بدهیم تا خودی نشان دهند. تا خودِ قابل رشدشان را در منصه ظهور به نمایش بگذارند.
کلاس درس پایگاه توانمندی و عزم ماست که در انتظار تبلور آزادمنشی و آزادپنداری و نقد مفید و سازنده است.
بیایید الفبای ایستادن و تفکر کردن و نقد کردن و نتیجه گیری منطقی کردن را به آنان یاد دهیم. اول خودمان باید همه اینها را تـجربه کنیم تا اثرات مفید باور آنها در دانش آموزان ما جوانه بزند. راستی اگر کم بودن ساعت آموزشی و زیاد بودن حجم کتاب رشته ای خاص احتمال هر گونه بحث آزاد در کلاس را به معلم نمی دهد باید حداقل جلسه 1/5 ساعتی به هر معلم برای این مورد داده شود. قرار نیست همه معلمان مسایل اجتماعی – اقتصادی تحلیل کنند. هر معلم حیطه درسی خود را بکاود. دبیر شیمی از تلاش و زندگینامه دانشمندان و بزرگان علم شیمی ایرانی و غیرایرانی سخن گوید و دانش آموزان را در بحث شرکت دهد. و فیزیک و ریاضی و.... همین طور. این تجزیه و تحلیل یا این گفت و گوی به دور از نمره دهی سنتی نظام آموزشی ، شور و شوق دانش آموزان را می افزاید ، آنها فرصت شناخت و الگوجویی می یابند. آنها امکان "خودنــشانی "مفیـــد برای جامعه را می یابند.
اشتباه است که این 1/5 ساعت را در اختیار دبیر پرورشی قرار دهیم چون ارتباط معنوی معلم و دانش آموز ، عمیق تر از حتی ارتباط برخی از والدین با فرزندانشان است. ما باید این حلقه احترام معنوی را ارج نهیم تا جامعه ارجمند گردد. نعمت آزادی کلاس درس را با هیچ چیز دیگر مقایسه ، کم رنگ یا بی اثر نسازیم.**
** همکاران محترم ، قصد داشتم از دو واژه " آزاد اندیشی " و " خودنمایی " در متن بالا استفاده نمایم اما با مراجعه به سایت های گوناگون ، متوجه شدم که مفهوم هر دو واژه از قصد نوشتاری بنده به دور است لذا از مفاهیم " بحث آزاد " و "خودنشانی "، استفاده کرده ام. هدفم از واژه "خودنشانی " نمایش توانایی ها و قابلیت های خود است اما این اصطلاح در جایی نیامده است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
جبران ناپذیری
بدون بارارزشی
سپاس
زدم فالی / شدم لالی
شما لطف دارید. معنا را آنانی ادراک می کنند که خزانه معنی اند. سپاس.
« اگر معلم را به شمع و دانش آموز را به پروانه تشبیه می سازند، بدان دلیل است که معلم منبع نور و روشنایی است. »
تفاوت شمع و معلّم در این است که شمع را می سازند تا بسوزد ولی معلّم می سوزد تا بسازد.
پیروز و سربلند باشید.
آموزش یک جمله به اندازه ارزش یک کتاب چـــند
صد صفحه ای گاه ارزشمند است.
کـم گوی و گزیده گوی گواهی بر جمله ارزشـمند
شماست.فرق نمی کند سازنــده جمله باشید یا
صرف کننده آن . مهم منتقل کننده بودنتان است.
سپاس.
الفبای موفّقیّت و رضایت از زندگی ( تلاش برای شدن ) تهیّه و تنظیم: علی صادقی- مشاور مرکز آموزشی مدرّس2 همدان
الف- انتخاب آگاهانه، اعتماد به نفس و ارتباط انسانی با دیگران
ب- بهره وری با بینش و برنامه ریزی
پ- پویایی ذهن و پشتکار در امور
ت- تصمیم گیری، تفکّر خلّاق و تفکّر انتقادی و تواضع در رفتار
ث- ثابت قدم بودن و ثبات شخصیّت
ج- جرأتمندی، جدّیّت در کارها و جاذبه ایجادکردن
چ- چالش پذیری و چاره اندیشی برای امور
ح- حفظ حریم ها و حرمت گذاشتن به حقوق خود و دیگران
خ- خودآگاهی، خوش خُلقی و خدمت به خلق خدا
د- دوست داشتن و دوست داشته شدن
ذ- ذکاوت و ذهنیّت مثبت
ر- راست گو و روراست بودن
ز- زمان بندی برنامه ها و زنده دل بودن
ژ- ژرفابینی و ژرف اندیشی
س- ساده زیستی، سرزندگی و سلامت جسم و روان
ش- شادابی و شور و نشاط داشتن در زندگی
ص- صبر و شکیبایی در مواجهه با سختی ها
ض- ضابطه مند بودن و ضرورت رفتار منصفانه
ط- طمأنینه و طلب خیر و نیکی برای خود و دیگران
ظ- ظلم ستیز بودن و ظاهری آراسته داشتن
ع- عشق ورزیدن، عمل گرایی و عدالت خواهی
غ- غیور بودن و غنیمت شمردن فرصت ها
ف- فعّال و فهیم بودن و فتوّت در کارها
ق- قانونمندی و قوی دل بودن در برابر مسائل و مشکلات
ک- کمک کردن به دیگران و کنترل هیجانات خود
گ- گشاده رویی، گوش دادن فعّال و گزیده گویی
ل- لجبازی نکردن و لذّت بردن از زندگی
م- مهارت مقابله با استرس و مسؤولیّت پذیری
ن- نظم و انضباط در کار و نجابت در رفتار
و- واقع بینی، وقت شناسی و وجدان کاری
ه- هماهنگی، همدلی و همدردی با دیگران
ی- یکرنگی و یگانگی در ارتباط با دیگران
به امید به کارگیری آن در زندگی فردی و اجتماعی
پیروز و سربلند باشید.
آموزش الفبا در اولین سن فراگیری صورت می گیرد و فقط برای کلاس اولی هاست ،اما آموزش الفبای موفقیت و رضایت از زندگــی در طول زندگی و برای
همه لازم است.سپاس
« آنچه یاد گرفتم و آنچه یاد نگرفتم!
من عاقبت یاد گرفتم
در صفِ بلندِ اتوبوس
خمیازه ام را چنان پنهان کنم
که به نفرت از شرایط موجود، متّهمَم نکنند.
من عاقبت یاد گرفتم
در کلاس های درسم
برای بچّه های خوب و حرف شنو
- که بعضی هایشان تعهّدهایی سپرده بودند -
یک ساعت تمام
چنان حرف بزنم که انگار هیچ چیز نگفته ام.
من عاقبت یاد گرفتم
به پاسبان هایی که باطوم به دست دارند
چنان لبخند بزنم
که گویی از خودشانم
و به افسرانِ پلیس چنان با احترام نگاه کنم
که انگار از سه جنگ پیاپی، پیروزمندانه بازگشته اند
و از نرده های آهنیِ باغ های بزرگان
چنان چشم بردارم
که پنداری هرگز چنان نرده ها، قصرها و بزرگانی وجود نداشته اند.
در حضور رئیسم
از سودمندی هایی که امکان دارد اقداماتِ جاریِ دولت داشته باشد،
و در حضور کارمندانم
از لزومِ نظم و ترتیب در کارها - تحتِ هر شرایطی!
و در حضور همسایگانم
از شفّافیّت تصویرِ تلویزیونِ جدیدمان
و شرکتِ صمیمانه در جشن های ملّی،
و در حضور دوستانم
از بازی ورق و ...،
و در تاکسی و اتوبوس
از پل های هوایی که احتمالاً بهبود مختصری در وضع عبور و مرور
تهران ایجاد خواهد کرد،
و در گردشگاه های عمومی
از انواعِ گلکاری های مناسب، و انتخابِ به جایِ درختانِ بِهِ ژاپنی
برای تزیین،
و در تلویزیون
از بهترین ...،
و در مقاله هایم
از مشکل عظیم و غول آسایِ کمبود تخم مرغ و لیموترش و لوبیا چیتی
چنان سخن بگویم
که شهری بر بی گناهیِ من گواهی دهد.
دروغ چرا گویم ، مرحوم نادر ابراهیمی شاعر دوران نوجوانی بنده هست . اما در تلاطم زندگی حقیقتا
فراموش کرده بودم .
ممنون از احیای ادبــــیات ملی مان برای به خاطر
داشتن و زنده نگه داشتن زیبائی های خلق شده توسط آنان.
گاه چنین تلنگرهایی برای بیداری اذهان به خواب رفته ضروری است.
اما جناب آقای صادقی،
چنین نـــگارش شما باعث می گردد تا متن در حاشیه قرار بگیرد، یا علی گوئید و قلم بدست شوید.منتظریم .
من عاقبت یاد گرفتم
به گُل ها دست نزنم
نزدیک لانه ی زنبورها نروم
گوشِ گربه را نکِشم
دُم سگ را لگد نکنم
به قاطرانِ چموش، سیخونک نزنم
دستم را به طرف آتش نبرم
چشمم را به دوردست ها ندوزم
عکسِ لرزانِ خودم را توی رودخانه ی تاریخ نبینم
و به همه ی ...ها سلام و تعظیم کنم!
من عاقبت یاد گرفتم
بی صدا و با لبخندی نمکین، گریه کنم
و به سختی گریه کنم
آنگونه که همه بپندارند از شادیِ بسیار، اشک به چشم آورده ام.
من، همه ی اینها را عاقبت یاد گرفتم
و چه دشوار و کُشنده بود یاد گرفتن همه ی اینها
امّا هرگز، هرگز، یاد نگرفتم
وقتی در خانه هستم
زیر لب نگویم: « مُرده شویِ این اوضاع و زندگی را ببرد! »
گرچه مکرّر و مرتّب به بچّه هایم می گویم:
« مبادا این حرف را توی مدرسه بزنید!
پدرتان، پدر بی گناهتان بیچاره می شود » 1357
روحش شاد و یادش گرامی باد.
فرمایش شما متین. اما کلاس درس از رگ گردن
هم به معلم نزدیک تر است. چرا تصور می کنیم هر بحث یعنی سیاسی و خطرناک است؟!
یک گفتگوی ساده برای پیدا کردن مناسب ترین
راه برای درِ کلاسی که بسته نمی شود،
می تواند بهانه یک گفتگوی چند نفره برای یافتن
راه حل باشد.
تشکر.