" زمانی در خود غرب نوآوری که یکی از ممیزات اصلی مدنیت امروزی می باشد در مسیر تکفیر و گناه قرار داشته است ، اما صاحبان اندیشه و اراده سیاسی از پا ننشستند و خطرات موجود را به جان خریدند تا این که دره های انتقام پرور را به دره های انتقاد پرور تبدیل نمودند .... " ( 1 )
حدود 3 سال از دوران دبستان من در پیش از انقلاب گذشت .
ناظم مدرسه " وزین " سابق همیشه عصبانی بود و با خود شلنگی را حمل می کرد .
خانم " اسرافیلی " ناظم دیگر مدرسه بود . وقتی پشت میکروفون قرار می گرفت اکثر اوقات با امر و و نهی و عتاب و خطاب با دانش آموزان صحبت می کرد .
علی رغم " زن بودن " اما به نظر می رسید بهره ای از ظرافت های زنانگی نبرده و خشن و بی رحم بود .
خانم " فلاحی " آموزگار سال اول دبستان با بچه ها دوست بود .
آموزگار سال دوم آقای " فاضل " روحانی بود .
هرگاه دانش آموزی مساله ریاضی را بلد نبود از تحقیر فروگذار نمی کرد .
برخی اوقات با دست پشت گردن او را می نواخت .
مربی بهداشت مدرسه نسبت به بهداشت و سلامتی دانش آموزان حساس بود .
بر خلاف آموزگار سال سوم که آن هم خانم بود و بیشتر نگران ظاهر و آرایشش بود اما خانم " ایمن " مربی بهداشت مدرسه با دانش آموزان رابطه ای عاطفی و دو سویه داشت .
یکی از ناظم های مدرسه همیشه در کیف خود خط کش 50 سانتی حمل می کرد که البته یک طرفش تیغه فلزی داشت و حتی در زمستان دانش آموزان را مجبور می کرد که دست خود را خیس کنند و با آن به دست دانش آموزان ضربه می زد ... اگر محیط مدرسه فضای نقد و گفت و گو باشد همه یاد می گیرند که مسئولیت پذیر باشند ؛ به قراردادهای اجتماعی و قانون احترام بگذارند و مهم تر از همه فرهنگ پرسشگری و مطالبه گری در ذهن ناخودآگاه جامعه شکل گرفته و نهادینه می شود
انقلاب که شد مدارس مختلط تفکیک شدند .
گفتند که دختران در همان مدرسه می مانند و پسران باید به مدرسه " بلال حبشی " بروند .
جدا شدن از دوستان و همکلاسی هایی که چند سال در یک کلاس بودیم برای من واقعا سخت بود .
برای من در آن سن قابل فهم نبود چرا باید پسران را از دختران جدا کرد .
احساس می کردم بر خلاف تمایل باطنی ام به زندانی دیگر تبعید شده ام .
مگر می شد با دانش آموزانی که دختر بودند و همبازی تو یک دفعه بگویند که نباید آن ها را ببینی .
این حس در خیلی از دانش آموزان بود و آن ها را آزار می داد .
اما اجباری بود که باید اعمال می شد .
وقتی خاطرات دوران دبستان را در ذهن می گذارنم خاطرات خیلی خوبی از معلمان در ذهنم تداعی نمی شود .
رابطه بین دانش آموز و مسئولان مدرسه غالبا " یک طرفه " بود .
هیچ گاه شلنگی و چوبی که همیشه توسط " ناظم " مدرسه حمل می شد از خاطرم فراموش نمی شود .
در مدرسه راهنمایی " شیخ بهایی " هم وضعیت همین طور بود .
آقای " ادیب " ناظم مدرسه هم دائما با خود شلنگی را حمل می کرد .
انگار ناظم و یا برخی از معلمان بدون چوب و یا شلنگ قدرت و یا اتوریته ای نداشتند .
پیش از انقلاب بچه ها در صف می ایستادند و با هدایت " پیشاهنگان " مدرسه سرود شاهنشاهی خوانده می شد و بقیه هم همراهی می کردند .
پس از انقلاب هم ناظم و یا مدیر مدرسه مثل " پادگان " به بچه ها دستور می داد .
" از جلو نظام ؛ خبر دار "
وقتی دانش آموزی نتواند در مدرسه حرف بزند ، انتقاد کند و همیشه دعوت به سکوت می شود این ها مانند " عقده " در روان او متراکم می شوند و در امثال " مدیری ها " متجلی می شوند نظمی که در مدرسه به دانش آموزان آموزش داده می شد ایستادن در یک صف و گوش کردن به فرامین مسئولان مدرسه بود .
حتی مبصر کلاس دقت می کرد که کفش های بچه ها هم در یک خط و رو به جلو باشد .
تا جایی که می دانم و به خاطر می آورم خیلی از معلمان و ناظم ها " انتقاد پذیر " نبودند .
اکثر آن ها انتظار داشتند وقتی در برابر شان می ایستی کاملا ساکت باشی ؛ خدای ناکرده حرفی نزنی و همیشه سرت را به نشانه تایید بالا و پایین کنی .
یک بار مادرم نسبت به عملکرد معلم سال سوم دبستان خواهرم که البته 3 سال از من بزرگ تر است انتقاد کرده بود .
با این که درس های خواهرم خوب بود اما آن سال مردود شد .
مادرم همیشه از این موضوع به عنوان " خاطره خیلی بد " یاد می کند و با قطعیت اعتقاد داشته و دارد که آموزگار کلاس از " مریم " خواسته است انتقام بگیرد .
وارد دبیرستان هم که شدیم وضعیت تقریبا همان بود .
" معاون مدرسه " بر خلاف سابق با خود خط کش بلندی را حمل می کرد .
البته در اتاق خود کابلی را داشت و برخی اوقات از آن برای " تربیت بچه ها " از آن استفاده می کرد .
همیشه وقتی خاطرات " دبستان " تا " دبیرستان " را با خود مرور می کنم احساس خوب و خوشایندی به من دست نمی دهد .
وارد مرکز تربیت معلم هم که شدیم به خاطر حالت " شبانه روزی " اش تقریبا مثل پادگان بود .
خیلی ها برای آن که بتوانند پس از فراغت از تحصیل دو ساله سر کلاس نروند و خود را در اداره ای مشغول کنند ؛ فیلم بازی می کردند و کارهایی را انجام می دادند که با خلوت شان تفاوت های بسیاری داشت .
در کلاس های " تربیت سیاسی " که در تربیت معلم برگزار می شد و باید محل گفت و گو و انتقاد و بحث بود یک نفر را با عنوان " کارشناس " می آوردند و ایشان سخنرانی می کرد .
تریبون آزادی نبود و سوالات هم به صورت کتبی و گزینشی خوانده می شد . چهره های عصبانی دانش آموزان در این نقاشی برای من جای شکی باقی نمی گذارد که دانش آموزان ما تجربه های تلخ و گزنده نا کامی را بر گرده های نحیف خود متحمل می شوند
14 سال تمام را در پادگانی به نام " مدرسه " سپری کردم .
در کنار کتاب های درسی همیشه علاقه ی شدید و وافری به مطالعه کتب غیردرسی داشتم .
همیشه عضو کتابخانه مدرسه بودم و از مطالعه کتاب های غیردرسی لذت می بردم .
البته همیشه والدین و خویشان به من نذکر می دادند که اصل کتاب های درسی است و این کتاب ها آدم ها از مسیر منحرف می کند و معدل را پایین می آورد .
فکر می کردم دانشگاه جایی متفاوت باید باشد .
بیش از 6 سال از دوران عمرم در دانشگاه تهران سپری شد .
در سال 78 که دوره کارشناسی ارشد را در این دانشگاه با معدل حدود 18 به پایان رساندم در دوره دکتری شرکت کردم .
علی رغم قبولی در آزمون " تافل " و نیز ذهنیت مثبتی که نسبت به قبولی خود در آزمون تشریحی داشتم اما دانشگاه حتی به من کارنامه هم نداد چه برسد به دعوت برای مصاحبه تخصصی .
برخورد من با اساتید اکثرا از نوع " انتقادی " بود و البته علی رغم شعار اکثر اساتید و حتی تدریس کتاب های " تفکر انتقادی " تصورم این بود و هست که آن ها نمی خواستند برای دوره نسبتا طولانی دکتری مرا تحمل کنند .
پس از ناکامی در ادامه تحصیل در مقطع PHD تصمیم گرفتم تا در عرصه " رسانه " فعالیت های اجتماعی خود را ادامه دهم .
با برخی که صحبت می کنم خاطرات اکثر آن ها در تنبیه و خشونت و تحقیر معلمان خلاصه می شود .
از نحوه تنبیه و روش های مختلف خاطره های مختلفی را نقل می کنند و این حس خوبی به معلم نمی دهد .
در هفته معلم امسال تصمیم گرفتم که در درس خودم 3 دانش آموز را تشویق کنم .
« مبین رمضانیان » که سال قبل و امسال در درس زبان انگلیسی رتبه آورده و چند جایزه از اداره منطقه و اداره کل گرفته بود از او خواستم که یک خاطره " خوب " و یک " خاطره " بد " از دوران تحصیل اش را برای دانش آموزان در سر صف بگوید .
خاطره بد چنین بود :
در دوره اول متوسطه سر کلاس نسبت به یکی از مطالب مطروحه توسط معلم زبان ایراد گرفته و برای او از یک کتاب مطلب درست را بازگو کرده بود .
تک تک کلماتی که معلم بر زبان می آورد و رفتاری که از خود بروز می دهد تا پایان عمر بر روان و ذهن دانش آموزان حک خواهد شد مبین تاکید می کرد که معلم از این کار او ناراحت شده و ضمن تحقیر در مقابل سایر دانش آموزان ، نمره خیلی پایینی در آخر ترم به او داده بود .
آیا این مسائل به آسانی از ذهن دانش آموزان پاک می شوند ؟
ممکن است برخی بگویند که این معلمان در " اقلیت " هستند و نمی توان یک مورد را به همه تعمیم داد اما در پاسخ باید گفت که جامعه حداقل در موضوع " مطالبات معلمان " با آن ها همراه و همدل نیست و آن قدر که که با کارگر همدلی می کند با معلمان یکدل نیست .
برای موضوع ظریف و حساسی مانند آموزش حتی یک معلم هم با این تفاسیر زیاد است .
در این جا نمی خواهم رفتار و گفتار « مهران مدیری » را در برنامه خندوانه ( این جا ) تایید کنم و البته هر رفتار و عملکرد هر فردی باید در جایش مورد " نقد " قرار گیرد .
( باید تاکید کنم به عنوان یک معلم و مدیر این رسانه به هیچ وجه سیاست ها و نگرش حاکم بر صدا و سیما نسبت به موضوع آموزش را تایید نمی کنم و متاسفانه نگاه این دستگاه رسانه ای نسبت به موضوع تعلیم و تربیت یک نگاه دست چندم بوده و در موضوع تبلیغات برای کنکور خلاصه می شود .
حتی برنامه ای مانند " پرسشگر " را یک شوی تبلیغاتی برای جمع کردن مخاطب می دانم و تاکنون بحث های جدی با حضور کارشناسان مستقل و منتقد انجام نشده است و البته به همین دلیل تاکنون مورد استقبال و توجه معلمان واقع نشده است ... در این موضوع در آینده بیشتر خواهم نوشت )
در یادداشتی که به این مناسبت در صدای معلم منتشر شد ( این جا ) تقریبا همه مدیری را به باد انتقاد گرفته و او را محکوم کرده بودند .
حتی دو دوست محترم و همکار نیز در مورد آن مطلبی نوشتند .
اما نه در نظرات ( کامنت ها ) و نه در مطالبی که به صورت وسیع در شبکه های اجتماعی منتشر شده بود حتی یک نفر علت این رفتار را جویا نشده و یا آن را تحلیل نکرده بود .
در آن کلیپ مدیری با آگاهی کامل و با اعتماد به نفس از کارهای خود می گوید و اصلا هم احساس ناراحتی نمی کند .
حاضرانی هم که در استودیو نشسته اند با او کاملا همراهی می کنند .
آیا این وضعیت تامل برانگیز نیست ؟
اگر دانش آموزی بتواند در محیط مدرسه به راحتی نظرش را بیان کند و انتقادش را بدون ترس و واهمه ابراز کند دیگری چه نیازی است که بخواهد به چنین کارهایی دست بزند و یا حرف هایی از این جنس بزند ؟
اگر محیط مدارس ما به جای آن که خشن و مانند پادگان باشد و تنها هنرش " یکسان سازی " آدم ها باشد به تفاوت های فردی احترام بگذارد و سخن آنان را بشنود ؛ آیا در آینده هنرمندان و سایر اقشار جامعه ما این چنین از دوران " مدرسه " یاد خواهند کرد ؟
« شیرین یوسفی » در یادداشتی که قبلا در صدای معلم منتشر شده است ( این جا ) به موضوع " نقاشی یک دانش آموز کلاس هشتمی " اشاره کرده و آن را تحلیل می کند .
در بخشی از این مطلب آمده است :
" ....ساختار های صلب فرهنگی و نگاه آمرانه به مقوله فرهنگ، اجتماع، خانواده و مدرسه زمینه ساز تجربه های نا کام فردی و اجتماعی فراوانی برای دانش آموزان در مدرسه، خانواده و جامعه شده است. انباشت این نا کامی ها در روح و روان نحیف این عزیزان، هیمه مستعدی برای شعله ور شدن ایجاد کرده است. در نقاشی مورد نظر شعله های برآمده از هیمه نا کامی دانش آموزان" ساختمان مدرسه و معلمان"را درخود فرو برده است. چهره های عصبانی دانش آموزان در این نقاشی برای من جای شکی باقی نمی گذارد که دانش آموزان ما تجربه های تلخ و گزنده نا کامی را بر گرده های نحیف خود متحمل می شوند.... )
آیا کارکرد مدرسه و نظام آموزشی و عوامل آن همان است که در جامعه می بینیم ؟
دانش آموزان در مدارس ما " آزادی " و " خود بودن " را تجربه نمی کنند .
تنها کارکرد مدرسه و معلم در نظام آموزشی ما " ماشین توصیه و نصیحت " است .
به آن ها آموزش داده نمی شود که چطور باید دیگران را نقد کنند و البته نقدپذیر هم باشند .
وقتی دانش آموزی نتواند در مدرسه حرف بزند ، انتقاد کند و همیشه دعوت به سکوت می شود این ها مانند " عقده " در روان او متراکم می شوند و در امثال " مدیری ها " متجلی می شوند .
( البته این نیازمند آن است که معلمان خود نقادی را آموخته باشند )
معلم نباید فکر کند و یا این توهم برای او ایجاد شود که اگر فرضا دانش آموزی از عملکرد او انتقاد کرد شیرازه اداره کلاس فرو ریخته و اقتداری برای مدیریت کلاس برای او باقی نخواهد ماند .
تک تک کلماتی که معلم بر زبان می آورد و رفتاری که از خود بروز می دهد تا پایان عمر بر روان و ذهن دانش آموزان حک خواهد شد .
اما متاسفانه کم نیستند معلمانی که به این موضوعات نگاه " سطحی " دارند و خیلی آن ها را جدی نمی گیرند .
اگر محیط مدرسه فضای نقد و گفت و گو باشد همه یاد می گیرند که مسئولیت پذیر باشند ؛ به قراردادهای اجتماعی و قانون احترام بگذارند و مهم تر از همه فرهنگ پرسشگری و مطالبه گری در ذهن ناخودآگاه جامعه شکل گرفته و نهادینه می شود .
در این صورت معلم دیگر نیازی نخواهد داشت که همیشه از موضع ضعف و انفعال شاهد به سخره گرفته شدن و یا متلک های دیگران باشد و بخواهد دائما جایگاه خود را برای دیگران اثبات کند ؛ چرا که نقش " مرجعیت " معلم احیا شده و جامعه این جایگاه را با احترام خواهد نگریست.
( 1 ) نگرشی بر بنیان های دولت مدنی در غرب ، انوش جعفری ، تهران : آرون ، 1380 ، چاپ اول ، ص 12
نظرات بینندگان
اما در کنترل برخی از کلاس های ناهنجار، معلم اگر دگتری روانشناسی هم داشنه باشد، ناخواسته مجبور می شود، ضد علمش عمل کند....
این مشکل عمیق تر از این هاست....
تا هنگامی که به آموزش واقعی و رفتار منطقی در بیرون از مدرسه ، احساس نیاز نشود، ما در مدرسه همچنان در اول خط مانده ایم ...
دوست عزیز
تئوری همیشه مقدمه عمل است .
قرار است این "آموزش واقعی و رفتار منطقی در بیرون از مدرسه " توسط چه کسی احساس نیاز شود ؟
معلمی کار حساسی است و قاعدتا هر کسی که این حرفه را بر عهده می گیرد باید صلاحیت های معلمی را داشته باشد .
این جا است که جای خالی " سازمان نظام معلمی " احساس می شود .
دوست عزیز !
مساله خیلی ساده است .
خیلی هم عمیق نیست .
معلمی نیاز به حوصله ، علم و استفاده از تجربیات دیگران و دانش روز دارد .
معلمی که قادر به اجرای " پروتکل معلمی " نیست باید از این شغل حداحافظی کند .
پایدار باشید .
آقای شهاب
نباید مباحث را خلط کرد .
معلم تعریف دارد .
کسی هم منکر نقش معلم در توسعه و نوسازی جامعه نیست .
افرادی نظیر توماس ادیسون ، آلبرت انیشتین ، چارلز داروین ،رابرت گودارد ، ایساک نیوتن ، سقراط ،روبرت استرنبرگ و... توسط نظام رسمی آموزش طرد و محکوم شدند .
پایدار باشید .
امثال مدیریها جوان ها و... با مدرسه و معلم و...به مدرک و پست و مقام رسیده اند و...
همکار محترم
سپاسگزارم .
فکر می کنم اگر معلم و مدرسه هم نباشد آدم های موفق راه خود را پیدا می کنند .
مگر توماس ادیسون را از مدرسه اخراج نکردند ؟
ادیسون با این که مشکل شنوایی داشت با کمک مادرش و در کتابخانه مدارج علمی را طی کرد ....
در حال حاضر ، " مدرسه " از کارکرد و عملکرد خود کاملا منحرف شده است .
درون داد نظام آموزشی کودکان سالم ، طبیعی و بانشاط هستند و اکثر برون دادهای آن هم در حال حاضر انسان های افسرده ، مسئولیت گریز و ناآشنا به حقوق شهروندی می باشند .
حتی پس از ورود به دانشگاه هم این انسان ها هدف خود را نمی دانند و اساسا توجیه نیستند که چه باید بکنند .
این ها نیازمند بازنگری و نوآوری هستند .
مهران مدیری ها هم تلنگری بر این کالبد خسته و روزمره هستند .
پایدار باشید .
بعد از سالها وقتی به یاد بحثهای آزاد و تبادل نظر برخی معلمان با دانش آموزان میفتم لذت میبرم و "حال خوشی پیدا میکنم"
خانم حسینی
کثرت و حجم مطالب و کتب درسی موجب شده است تا هدف اصلی در پروسه آموزش گم شود .
دانش آموزان باید بتوانند گفت و گو کنند ، همدیگر را گوش کنند و استدلال کنند .
معلم هم نقش " تسهیل گر " و " راهنما " را دارد .
پایدار باشید .
همه مخالف استفاده از آلات تنبیه درمدارس هستند حتی کسی که از این ابزارها استفاده می کند مدرسه نمونه ی کوچکی از یک جامعه است وقتی در جامعه نیروی انتظامی برای ایجاد نظم وامنیت وجود دارد چرادر مدارس نباید چنین نیروهایی وجود داشته باشد وقتی دانش آموزی به حقوق دیگر دانش آموزان تجاوز می کند اصول اخلاقی را زیر پا می گذارد چه باید کرد معلمان امروز بسیار مظلوم هستند انواع خشونت ها در مورد آن ها اعمال می شود درحالیکه شما معلمان را خشونت طلب وظالم معرفی کرده اید واقعا متاسفم آبا عمل مهران مدیری نشانه ی ظلم معلم است یا مظلومیت او مدیری اگر خشونتی از طرف معلم دیده بود مطمئنا بیان می کرد این عمل قبیح نشان دهنده ی مظلومیت معلم است نه ظالم بودن او
آقای شهاب
دقیقا مشکل این جا است .
مدرسه با کلانتری و نیروی انتظامی فرق می کند .
آن ها نیروی قهریه هستند و در آن جا " انسان " ساخته نمی شود .
اما مدرسه قرار است در رفتار انسان ها تغییر و تحول ابجاد کند .
بنده تجارب خود را بازگو کرده ام .
همه را هم با یک چوب نرانده ام اما معتقدم برآیند نهایی این دستگاه ضد خودش عمل می کند .
آیا می توان به خاطر خوشایند دیگران واقعیات را کتمان کرد ؟
البته دو نهاد مدرسه و خانواده باید در مفاهیم و اهداف توجیه بوده و اتفاق نظر داشته باشند .
این نیازمند فرهنگ سازی رسانه های مستقل برای تغییر وضعیت است .
اما در عالم واقعیت باید پذیرفت مظلوم چوب رفتار خودش را می خورد .
اگر معلمان به قول شما دیده نمی شوند و یا نقش آن ها کم رنگ است باید به درون توجه کرد .
اگر جامعه از مدرسه مطالبه گری و پرسشگری را آغاز کند ، حقوق خود را بشناسد و بر احیای آن بایستد دیگر ظالم و متعدی نخواهد بود .
پایدار باشید .
آقای پورسلیمان
منظورمن این بود که باید مدرسه را یک جامعه ی کوچک فرض کنیم وچیزی شبیه نیروی انتظامی وجود داشته باشدهمانطور که جامعه نیروی انتظامی دارد ودر برخورد با یک متخلف روانشناس را برای برخوردبا این موضوع نمی فرستد البته این حرف من منکر نقش روانشناسان وروانپزشکان در درمان اختلالات روحی نیست ولی همه ی افراددارای اختلالات روحی با چنین دانش هایی قابل درمان نیستند بنابراین باید هم برخورد فیزیکی باشد وهم انجام کارهای روانشناسانه دراین جامعه ی کوچک بایدغیر از نیروی امنیتی پزشک ،روانشناس ،مشاور ومددکار و..حضورداشته باشند ودرغیر اینصورت معلم مدیر معاون نمی توانند همه کاره باشند وکلیه ی مسائل دانش آموزان را باکمال متانت وبدون برخورد حل وفصل کنند بنده هم موافق مظلوم ماندن معلم نیستم هراندازه مطالبه گری وجود داشته باشد با زافراد متخلف وجود دارند وراهی غیر از برخورد نیست اشکال از ساختار آموزشی است نه کادرمدرسه
آقای شهاب
ظالم و مظلوم مفاهیم نسبی و قابل تغییر هستند .
یعنی بک فرد هم می تواند نقش ظالم و هم در موقعیتی دیگر نقش مظلوم را بازی کند .
بسیار دیده ام مدیران زیر دستی که در برابر مقامات بالاتر چون بید لرزیده و خاضع بوده اند اما همین ها وقتی در برابر افراد پایین تر قرار می گیرند گستاخ می شوند و امر و نهی می کنند .
معلم هم در حلقه ای از آخرین مرحله مورد ظلم قرار می گیرد اما به دانش آموز که می رسد به خاطر یک انتقاد و یا حرکت انتقام می کشد .
این چرخه معیوب باید اصلاح شود .
پایدار باشید .
برگرفته از متن:
« به عنوان یک معلم و مدیر این رسانه به هیچ وجه سیاست ها و نگرش حاکم بر صدا و سیما نسبت به موضوع آموزش را تایید نمی کنم و متاسفانه نگاه این دستگاه رسانه ای نسبت به موضوع تعلیم و تربیت یک نگاه دست چندم بوده و در موضوع تبلیغات برای کنکور خلاصه می شود. »
بله متأسّفانه همین طور است که مرقوم نموده اید.
« حتی یک نفر هم نپرسید چرا زیر معلم ترقه می گذاشتی؟ »
زنده یاد محمد زُهَری از شعرای معاصر:
« از یکی پرسیدم ره اندیشه کجاست؟
با تحیّر پرسید: از کدامین شهری؟
گفتم: از شهر ببینید و نپرسیدم!
گفت: عافیت در این است که ندانی ره اندیشه کجاست! »
متأسّفانه نظام آموزشی، هم خود ما را منفعل بار آورده و هم از ما می خواهد دانش آموزان را منفعل بار بیاوریم.
وقتی در یک کلاس، همه نسبت به یک پدیده ی اجتماعی یا ... یک جور می اندیشند، بهتر است بگوییم کسی در مورد آن پدیده یا ... نمی اندیشد.
جناب صادقی
کاملا موافقم .
نظرات شما برای بنده راهگشا می باشند و بابت آن سپاسگزارم .
مهم این است که با حوصله و تفکر می نویسید و غلط املایی ندارید .
پایدار باشید .
چالز اسپنسر چاپلین:
« هر کاری کردم که بفهمند، ولی باز نگاه کردند و خندیدند! »
مشکل در بیان امثال مدیری ها نیست، مشکل در قهقه خندیدن دیگران به این گفته هاست. البتّه متأسّفانه تریبون دست امثال مدیری هاست. ( دست امثال غلامحسین شکوهی، توران میرهادی و پریرخ دادستان و ... که عالمانه صحبت می کردند ) که نیست. تازه از این زنده یادها هم مگر گاهی در چنین رسانه ای حرف به میان بیاید.
نه تنها مهارت تفکّر انتقادی، که مهارت های ده گانه ی اساسی زندگی در آموزش و پرورش و آموزش عالی کشور مغفول واقع شده است!
در سال 1990 در بانکوک تایلند رؤسای جمهور 150 کشور جهان در همایش مهمّی حضور داشتند که موضوع احساس خلأ در بین دروسی بود که در مدارس تدریس می شد و آن آموزش مهارت های ده گانه ی زندگی بود. بسیاری از کشورهای حاضر از همان سال اقدام به گنجاندن این مهارت ها در لابه لای دروس شدند و عملاً به آن پرداختند و امروز بهره اش را می برند و متأسّفانه پس از چندین دهه ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم!
1- مهارت خودآگاهی
2- مهارت همدلی
3- مهارت ارتباط بین فردی
4- مهارت برقراری رابطه ی مؤثّر
5- مهارت تصمیم گیری
6- مهارت حلّ مسأله
7- مهارت تفکّر خلّاق
8- مهارت تفکّر انتقادی
9- مهارت مقابله با استرس ها
و 10- مهارت مقابله با هیجانات
به امید آموزش علمی و عملی این مهارت ها در مدارس و آموزش عالی و تربیت شهروندانی توانمند با هوش هیجانی بالا برای مقابله با مسائل روزمرّه ی زندگی.
پیروز و سربلند باشید.
بقول آقای پورسلیمان ،اما ، حجم کتب درسی و برنامه آموزشی وقتی را برای این امر باقی نمیگذارد
نکته دیگر
بدلایل گوناگون از جمله مشغله اولیا و مشکلات اقتصادی در اغلب اوقات و به دلایل دیگر ، خانواده و رسانه و جامعه برنامه ای برای آموزش ، تثبت مهارت های زندگی ندارد...
هر موضوعی ابعاد مختلفی دارد که باید بررسی همه جانبه صورت گیرد تا کم و کاستی ها مشخص شود.
همکار محترم فرهنگی
به نظرم باید در این مباحث " تعصب " را کنار گذاشت .
در ژاپن و یا کره و تایوان و... دانش آموزان موظفند مدرسه را تمیز کنند .
در این مدارس خدمتگزار وجود ندارد .
آیا من و شمای معلم که صحبت از شان و شکوه استاد می زنیم آیا حاضریم در کنار دانش آموزان این کار را انجام دهیم ؟
آیا تاکنون سابقه داشته است که جلوی دانش آموزان خم شده و زباله داخل نیمکت را برداشته و داخل سطل زباله بیندازیم تا تلنگری بر دانش آموز باشد و یا شان و شکوه اجازه چنین کاری را به ما نمی دهد ؟
خلاقیت لزوما به معنای لودگی و زیر پاگذاشتن هنجارها و نرم ها نیست .
باید بپذیریم که آقای مدیری یک هنرمند توان مند است .
نمی شود وقتی مطابق میل ما حرف می زند و یا سریال های خوب می سازد برای او " به به " و " چه چه " کنیم اما اگر فرضا به روش من معلم ایراد گرفت و یا خاطره ای را نقل کرد او را لجن مال کنیم !
چرا یادداشت ارتباطی با عنوان ندارد ؟
در این جا سعی کرده ام یک حرکت و واکنش های انجام شده را در قالب بیان تجربیات شخصی خودم آسیب شناسی کنم .
آیا غیر از این است ؟
پایدار باشید .
جناب آقای پورسلیمان ، بنده در مدرسه نمونه
اول متوسطه چرک و کثافت در و دیوار کلاس
را با مواد شوینده همگام تمیز کرده ام. برای
این که غر نزنند و شکایت نکنند اول وسایل را
از مبصر می خواستم بیاره و خودم شروع می کردم
آنان هم تشویق به عمل می شدند. با شور و شوق
و لذت از تمیزی. از زمین زباله برنداشته ام اما برای
انداختن کوچک ترین کاغذ یا دستمال کاغذی بلند
می شدم تا سطل زباله می رفتم و گلایه می کردم
از روی صندلی زباله به سوی سطل تیراندازی نکنید.
به نظر من هر معلم در کلاس درس عامل تحول می تواند
باشد چون کوچک ترین حرکات ما زیر ذره بین آنهاست.
خانم امامی
سپاس از نظر و همت شما .
البته خیلی کم دیده ام معلمان این مساله را به عنوان یک " معضل " در شورای معلمان مطرح کنند اما در خاطره یشان به سفرهای مختلف از بی فرهنگی مردم در زباله پراکنی چه گله ها که نمی کنند !
بخش مهمی از رفتارهای ما در مدرسه و در خانواده ساخته و پردازش می شوند .
بارها دیده ام که پیرمردها و پیرزنان در پارک ها راه می روند و کارهایی انجام می دهند که اصلا با سن شان تناسب ندارد .
تا می آیی صحبت کنی می گویند :
ای بابا !
خانه از پای بست ویران است !
و یا مسائل سیاسی و... را شاهد می آورند .
پایدار باشید .
موفق باشید.
دوست عزیز فرهنگی
چند نکته لازم به ذکر است .
1- نیازی به نقل قول از " خارجی " ها نیست .
سخن باید مبنای عقلی و استدلالی داشته و به قول " روسو " با عنصر احساس و عواطف برخاسته از " وجدان " هم آمیخته شود . ( کتاب امیل )
2- یکی از مشکلات جوامع استبدادی این است که هر فردی در این جامعه سعی می کند خود را سخنگو و عصاره جمع و کل سیستم نشان دهد .
شما یک نفر هستید .
بنده با شما ممکن است در برخی نقاط اختلاف نظر داشته باشم اما چگونه و بر اساس چه شواهد و قرائنی به این نتیجه رسیده اید که اگر من با شما مخالف بودم با همه مشکل دارم .
3- یکی دیگر از مشکلات و البته نتایج جوامع استبدادی فرافکنی وظایف هر فرد به دیگران و نیز سیستم است .
در واقع بر اساس رویکرد محض به " هویت مشترک سازی " در نظام آموزشی ما سعی می کنیم اصالت فرد را بیرون بریزیم و او را " هیچ کاره " بدانیم و تعمیم دهیم .
همه منتظرند همه چیز از بالا درست شود .
به قول " ویل دورانت " در کتاب درآمدی بر تاریخ تمدن :
" کشورهامان ، چون از تجمع ما پدید آمده اند ، همان هستند که ما هستیم ؛ قوانین و احکامشان بر مبنای طبایع ما ، و اعمال شان کردار زشت و زیبای ماست در مقیاسی بزرگ تر . "
4- نمی فهمم چرا شما برای نظام آموزشی یک کشور از واژه " چشم بادامی " استفاده می کنید ؟
آیا این کشور اسم ندارد ؟
اگر ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم ژاپن می شود باید به دنبال ریشه ها بود.
مردمی که به خاطر کار کردن زیاد می می میرند و یا دچار افسردگی می شوند .
البته این جا هم مردم می دوند اما نوع دویدن فرق می کند .
5- نقش حکومت در امور غیر قابل اغماض است اما هیچ گاه نباید مسئولیت های فردی خود را نادیده بگیریم .
در کشور ما کسی به کسی جایگاه نمی دهد .
هر کسی و یا گروهی باید خودش برای خودش جایگاه ایجاد کند .
اگر معلمان پس از گذشت دهه ها هنوز جایگاه ندارند و کسی آن ها را تحویل نمی گیرد ؛ باید مشکل را در خود این جامعه دید و بعد سراغ بقیه رفت ...
پایدار باشید .
از جملاتی از این دست که هر از چندگاهی در یادداشتهای شما تکرار میشود به این نتیجه رسیده ام که شما مشکل را متوجه خود معلمها می کنید:
"اگر معلمان پس از گذشت دهه ها هنوز جایگاه ندارند و کسی آن ها را تحویل نمی گیرد ؛ باید مشکل را در خود این جامعه دید و بعد سراغ بقیه رفت ..."
پس با این حساب اینکه الان بنده با شما بحث و جدل دارم مشکل از ناحیه خود شماست ... آیا این منطق درست است؟
اگر شما کل مطالب و تحلیل های مرا در این رسانه و سایر رسانه ها مطالعه کرده بودید هیچ گاه به این نتیجه نمی رسیدید .
در تحلیل وقایع نباید مطلق انگاری کنیم .
برخی تصور می کنند چون نام این رسانه " صدای معلم " است باید در هر حال و هر شکلی حتی اگر فرضا تقصیر متوجه معلمان باشد از معلمان دفاع کنیم .
رسانه کارکرد رسانه دارد و حزب و جناح و ارگان نیست .
عملکرد همه قابل نقد است .
معلم هم اگر خطایی انجام داد باید عملکردش مورد نقد قرار گیرد .
نباید فرض را بر این بگذاریم که معلم خط قرمز است و نباید عملکردش مورد نقد و نقادی قرار گیرد .
نقد من متوجه اشخاص نیست و نقطه کانونی متوجه فرآیندها و روندها است .
به خاطر اهمیت کار معلم باید سعی کنیم درصد خطاها و اشتباهات به حداقل برسد .
آیا شما مخالف این سخن هستید ؟
" شرف المکان بالمکین "
پایدار باشید .
من در دوران تحصیل شما نبودم و این نگارش زیبا و دقیق باعث شد بی نهایت تصویر سازی برای دورانی که شما احساس و لمس کردید رو داشته باشم
واقعا" زیبا و هیجان انگیز بود. مث همیشه استفاده کردم
زنده باد.
آقای آزاد
سپاسگزارم .
امیدوارم که دیگر مدارس شاهد چنین خاطرات تلخ و گزنده ای نباشند .
امیدوارم مدارس طوری باشند که وقتی تعطیل می شوند گرد غم و حسرت بر گونه معلم و دانش آموز بنشیند و احساس دلتنگی کنند .
پایدار باشید .
آیا شما تاکنون در دبیرستان در کلاس های که امثال{ ترقه گذار... }باشند، تدریس کرده اید؟ تا درک حضوری از آن داشنه باشید/
تا بقهمید معلم با اندیشه و غلاقه به کلاس می رود اما با کسالت و ...از آن بیرون می آید./
اموزشی که باید ارامش آفرین برای معلم باشد/ ؟ /
آقای محمود
معلم در کلاس برنامه ریز و سیاست گذار است .
مسئولیت کلاس بر عهده معلم است و رفتارهای او تماما بر دانش آموزان و زندگی او تاثیر می گذارند .
چرا ما معلمان اکثرا عادت به " خود انتقادی " نداریم ؟
چرا دائما سعی می کنیم خود را بدون فراهم کردن مقدمات " خیلی بزرگ " نشان دهیم ؟
چرا نمی خواهیم قبول کنیم که حداقل برخی رفتارهای معلمان غلط و غیرعلمی است ؟
بارها شده است از دانش آموزان تجربیات و خاطراتی شنیده ام که به خاطر یک حرکت کوچک متحمل مجازاتی بزرگ شده اند ؟
اگر معلم در کلاس درس ارتباط را درست تعریف کند و بتواند با دانش آموزان به صورت " دو سویه " ارتباط برقرار کند اداره کلاس هم آسان تر خواهد شد .
همان گونه که متاسفانه اکثریت جامعه ما " نقدناپذیر " است معلم این جامعه ما تفاوتی با آن ندارد .
اکثر اوقات اگر کسی انتقادی از ما کند بدون آن که آن را بشنویم و یا ذره ای تامل کنیم واکنش نشان می دهیم و حتی به لجاجت و عناد روی می آوریم .
( این رفتار در همه اجزا و ارکان این جامعه ساری و جاری است )
باور من این است اگر معلمان ما گونه دیگری بودند الان وضعیت جامعه طور دیگری بود .
محض اطلاع عرض کنم بنده حدود 20 سال است در هنرستان های کار و دانش تدریس می کنم .
کلاس های 40 تا 45 نفره هم تدریس کرده ام .
قرار نیست اگر کسی از من معلم انتقاد کرد بگویم که خودت چه کاره ای ؟!
پایدار باشید .
خانم تقی زاده
سپاسگزارم .
باید سعی کنیم از فرمول " ستمدیدگی " خارج شویم و نقش فعالی را در معادلات و معدلات ایفا کنیم .
عملکرد کارلوس نشان داد که مدیریت ایرانی - البته از نوع رانت خوار و راحت طلب اش - پاسخ گوی مشکلات جامعه نیست .
سیستم باید به شایسته ها بها دهد و البته لازمه این تحول خواست و اراده و عزم عمومی جامعه و نیز نقش ما معلمان در نهادینه کردن فرهنگ مطالبه گری و پرسشگری است .
پایدار باشید .