صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

« لعنت به این رسم تبرُّک »

عروسیِ گُلناز

ودود فتحعلی زاده/ دبیر زبان و ادبیات پارسی

داستان های کوتاه معلمی از ودود فتحعلی زاده و عروسیِ گُلناز در صدای معلم

در تاریخ زندگی انسان ها در هر کجا بیشتر مردم در گذشته گذران شومی در حیات خویش داشتند . این شومی را اغلب ، آداب و رسوم هنجارها و ارزش ها سبب می شدند که اقلیّتی مسلّط بر اکثریّت ، هر یک از آنها را با قصّه بافی ها به خواسته های آسمانی پیوند می دادند ؛ و با گذشت زمان به باورهایی تبدیل می کردند که عدّه ای واقعاَ می پذیرفتند .

تعدادی باور نداشتند ، ولی می گفتند اگر در چهار چوب آنها به سر نبریم بعد از مرگ عذاب اُخروی خواهیم داشت .

برخی هم که باور نداشتند و خود را مقیّد به عمل نمی دانستند با نیروی سر کوب اقلیّتِ مسلّط رو به رو شده و در کمالِ نا باوری به باورِ اجباری وادار می شدند .

نمونه ای از آنها رسم ازدواج در اوجِ دورانِ ارباب و رعیّتی در ملِک آباد بود ، که لازم است خواننده هایِ جوان آگاهی کوتاهی از این دوران داشته باشند .

داستان های کوتاه معلمی از ودود فتحعلی زاده و عروسیِ گُلناز در صدای معلم

در نظام ارباب و رعیّتی یکی یا دو سه نفر از این اقلیّت ها کلّ زمین های یک یا چند روستا را در اختیار خود داشتند نه کشاورزان !

کشاورزان فقط حقّ کِشت و زرع در زمین را داشتند و از محصولِ به دست آمده هر چه بود یک پنجم را ارباب بر می داشت بدون آن که کار کرده باشد یا سرمایه ای گذاشته باشد و باقی مانده را کشاورز !

حالا پرسش این است چرا گاهی یک یا چند روستا بیش از یک ارباب داشتند ؟ چون ارباب ها جدّ اندر جدّ صاحب زمین بودند شاید هم به باورشان اوّلین جدّشان زمین را از خدا گرفته بود که جدّ دیگرشان به حساب می آمد و وقتی که اربابی می مُرد زمین ها بینِ فرزندانش قسمت می شدند در نتیجه بعضی از روستا ها چند ارباب داشتند . احساس قرابتِ آنها با خدا نیز از انتخاب واژه یِ ارباب بر خویش کاملاً پیداست یعنی " خدایان " !

عظمت خانم ارباب روستای ملِک آباد بود . در آنجا رسم بر این بود هر جوانی ازدواج می کرد ، داماد و عروس را به عظمت خانم معرفی می کردند ، ایشان به مشاور محافظت از قداست آداب و رسوم خود دستور می داد عروس را شب قبل از ازدواج به پسرش عبدالرحمان صیغه کند تا ازدواج مشروع گردد و بارها به هر معترضی گفته بود یعنی تو دوست نداری عروس پیش از رفتن به خانه یِ بخت تبرُّک شود ؟!

محمد باقر پدر آرش و عیوَضعلی پدر گُلناز ازدواج این دو را به عظمت خانم اطلاع دادند . صیغه را میرزا فتح الله که جیره خوارش بود خواند و قرار شد مراسم شب تبرُّک انجام شود .

داستان های کوتاه معلمی از ودود فتحعلی زاده و عروسیِ گُلناز در صدای معلم

عبدالرحمان خان در مراسم شب تبرُّک بر اسب سفید سوار می شد و عروس را با دامن قرمز ، پیراهن سفید و شالی سبز پشتش سوار می کردند ، توبره ای پُر از سیب سرخ دست عبدالرحمان می دادند که یک به یک آنها را تا رسیدن به دارالعماره یِ عظمت خانم بین جمعیت مشایعت کننده بیندازد که از نداری بعضی هایشان سالها میوه نخورده بودند .

آن شب که گلناز پشت عبدالرحمان سوار بر اسب بود با دیدن زیبایی گُلناز ، سیب ها را تُند تُند انداخت و کیسه خالی شد .

مشایعت کنندگانِ ناراضی از این رسم نا جوانمردانه فریاد سر دادند .

« عظمت خانم نگو جُوک - تجاوُز نه تبرُّک » .

فریادها چنان در فضا پیچید ، اسب رمید و به جای خانه یِ عظمت خانم با سرعت به کوچه یِ بُن بستی رفت که انتهایش دیوارِ بُتنی داشت .

اسب ناگهان ایستاد امّا عبدالرحمان به جلو پرت شد ، سرش به دیوار خورد و بی حال بر زمین افتاد .

او را به شفا خانه بُروند .

گلناز با آرش ازدواج کرد ، امّا عبدالرحمان که ضربه یِ مغزی شده بود تنها سه روز زنده ماند و در آن مدّت مدام تکرار می کرد :

« لعنت به این رسم تبرُّک » و هر کسی می پرسید این پشیمانی را از چه کسی آموختی ؟ می گفت :

«  از معاویه یِ دوّم پسرِ یزید  »


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

داستان های کوتاه معلمی از ودود فتحعلی زاده و عروسیِ گُلناز در صدای معلم

سه شنبه, 16 بهمن 1403 17:05 خوانده شده: 394 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + 0 -1 --
ناشناس 1403/11/17 - 15:14
در باره میتینگ د.جلیلی در یک مدرسه در آ.پ تهران از وزیر اصولگرا چه انتظار با معاونان وزیر مدیران کل و...اصولگرا!!!!
پاسخ + +1 0 --
ناشناس 1403/11/18 - 12:53
کاش اسمی برده نمی شد در ابتدا و در پایان. کلا نام ها غلط اندازند به سوی گمراهی و سعادت.
پاسخ + +3 0 --
بافنده لیسانس 1403/11/18 - 20:35
این متن را که خواندم یاد بزرگی سرپرست کارگاهم افتادم
دوشنبه 15 بهمن به کمک مالی سرپرست رفتم بیمارستان کلینیک تون.
در اونجا اسم جعفر دانش را شنیدم فکر کنم می رفت پیش متخصص مغز و اعصاب، یکی مثل اون که معلمه و کار حلاف میکنه و یکی هم مثل سرپرست کارگاه که تو این 13 سال این همه مطلقه و بیوه و دختر دور و برشه هیچ خلافی نمیکنه
سرپرست شنبه 20 بهمن دعوتمون کرد سالن محراب برای همایش فرش بریم و خودش نمیاد. فهمیدم تو شهر دیگه ای تو مدرسه دولتی بطور پنهانی تدریس میکنه
الانم یکی مثل جعفر دانش مثل خان هست و یکی دیگه مثل سرپرست کارگاه با اون همه سوادش باید بیاد کار ضعیفتر انجام بده
پاسخ + +1 0 --
ناشناس 1403/11/20 - 14:50
یکی ازپسران آرش وگلنارازدانشگاه امام صادق فارغ التحصیل شده ودررده های بالاخدمت می کند!!!
پاسخ + +1 0 --
ناشناس تر 1403/11/20 - 23:00
نا شناس گرامی انگار جایگاه بازیگران در نگاه شما جا به جا شده آرش ارباب و گلناز زن او نیست آنها از رنج کشیده هایند
پاسخ + 0 0 --
ناشناس 1403/11/22 - 12:27
منظورم پسری بودکه ازمتبرک شدن اوتوسط عبدالرحمان خان به دنیاپاگذاشته بود!!!
پاسخ + 0 0 --
ناشناس تر 1403/11/23 - 18:34
هزاران آفرین بر شما

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور