گروه اخبار/

محمدجواد جمالی نوبندگانی عضو هیات رئیسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری خانه ملت، با اشاره به حساسیت موضوع افزایش حقوق ها در سال 98، گفت: اینکه گفته می شود افزایش حقوق ها به شکاف طبقات منجر می شود درست است اما باید بدانیم که بحث حقوق مسئولیت ها و تخصص ها مطرح است، به عبارتی مساوات با عدالت کاملا متفاوت است.
نماینده مردم فسا در مجلس دهم شورای اسلامی، ادامه داد: برای افزایش حقوق باید مدرک، جایگاه و مسئولیت را در نظر بگیریم، هر چه فرد مسئولیت بیشتر و جایگاه بالاتری دارد به صورت طبیعی تاثیرگذاری فرد نیز بیشتر است، بنابراین باید مراقب دو موضوع در افزایش حقوق ها باشیم.
وی اظهار داشت: در درجه نخست افزایش حقوق ها نباید به شکاف بیشتر طبقانی منجر شود و از سوی دیگر باید مراقب باشیم که افزایش حقوق برای نخبه و مسئول به گونه ای باشد که جوابگوی مسئولیت فرد باشد.
جمالی نوبندگانی افزود: این احتمال وجود دارد که با پرداخت حقوق کم به افرادی که مسئولیت بالاتری دارند به دلیل کاهش انگیزه در این افراد به سیستم مدیریتی آسیب وارد شود.
وی در ادامه گفتوگو با خبرگزاری خانه ملت، با بیان اینکه نمی توان حقوق یک مهندس را برابر با حقوق فردی در رتبه پایین تر در نظر گرفت، گفت: اگر حقوق افراد در رتبه ها و پست های مختلف به یکدیگر نزدیک باشد انگیزه افراد کاهش پیدا می کند از این لحاظ چنین اتفاقی را قابل قبول نمی دانم.
این نماینده مجلس با بیان اینکه تصمیم گیری در زمینه افزایش حقوق ها حساس و ظریف است، تاکید کرد: با تصمیم گیری برای افزایش حقوق ها افراد نباید احساس عدم عدالت کنند و انگیزه هایشان برای پیشرفت و انجام کارهای حساس و پر مسئولیت از بین برود.
عضو هیات رئیسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، پیشنهادی برای رفع این مشکل عنوان کرد و افزود: باید سازمان برنامه و بودجه طراحی رتبه بندی حقوق ها را تغییر دهد تا هم افراد متناسب با مدرک تحصیلی و مهارتشان ازحداقل معیشت برخوردار باشند و هم نخبگان، مسئولان و متخصصان امر احساس نکنند چه مسئول باشند چه نباشند، دریافتی نزدیک به دیگران را می گیرند.
پایان پیام/

هنگام تبلیغات کاندیداهای نمایندگی مجلس شعارها و حرف هایی که افراد می زنند قابل تامل و البته تاسف است .
انواع وعده ها و قول هایی که به مردم داده می شود بدون آن که در آینده در مورد آن ها پاسخ گو باشند .
البته با توجه به حافظه فرار و کوتاه مدت جامعه ما کسی هم به جد پس از انتخاب آن ها و ورود به مجلس پی گیری نمی کند .
درست مثل قضیه امضای « میثاق نامه معلمی » توسط تعدادی از افرادی که به واسطه اعتماد جامعه به مجلس راه پیدا کردند و ظاهرا جز " صدای معلم " فرد ، جریان و یا تشکلی پی گیر آنان نیست .
سال 1377 که مجمع عمومی سازمان معلمان ایران برای انتخاب نخستین دوره شورای مرکزی منتخب در مناطق تهران برگزار می شد انواع ائتلاف ها با شعارها و محورهای متعدد شکل گرفته بود .
حرف هایی زده می شد ، چیزهایی نوشته می شد که مشخص بود بدون مطالعه و یا مبانی کارشناسی و حتی عقلانی لازم است .
هدف فقط ورود به شورای مرکزی بود .
آن دوره دبیر کل سازمان معلمان ایران آقای حیدر زندیه بود که معاون هماهنگی و اجرایی مدیر کل آموزش و پرورش شهر تهران بود .
بسیاری از اعضای شورای مرکزی را نیز روسای مناطق و یا معاونین آن ها تشکیل می دادند و تعدادی هم " معلم " بودند .
احساس می کردم این همه رقابت شدید و تنگاتنگ برای ورود به شورای مرکزی آشنا شدن با این مدیران و پی ریزی " رانت " دوستی و رفاقت برای اموری مانند گرفتن پست مدیریت و... است .
در نخستین مجمع عمومی سازمان معلمان ایران که در دبیرستان البرز برگزار گردید از بیش از 100 نفر اعضای مجمع عمومی تقریبا همه کاندیدای ورود به شورای مرکزی بودند .
پس از تجمعات و تحصن هایی که در فاصله سال 1380 تا 1385 برگزار گردید تعداد اعضای فعال در مناطق به تدریج کاهش و حتی برخی از مناطق تعطیل شدند .
زمانی که به عنوان مسئول تشکیلات و برنامه ریزی این سازمان در یک منطقه حضور پیدا کرده بودم باید برای تشکیل شورای منطقه حداقل 15 نفر باید حضور پیدا می کردند اما به علت استقبال کم معلمان مجبور شدیم سرایدار مدرسه را نیز برای به حد نصاب رسیدن کاندیدای ورود به شورا کنیم !
تجارب نشان می دهند در انتخاباتی مانند مجلس ، شوراهای شهر و روستا و... منتخبین پس از ورود زمانی که در برابر پرسش های مطالبه گرانه تعدادی از شهروندان قرار می گیرند انگار تازه " واقع گرا " شده و از محدودیت ها ، موانع و تنگناها سخن می گویند .
فرضا از کمبود بودجه ، دخالت نهادهای موازی و... می نالند و این که واقعا کاری از دست آن ها ساخته نیست .
گویا این افراد چنین مسائل و چالش هایی را قبل از تصاحب صندلی و جایگاه نمی دیدند .
اگر هم در آن موعد زمانی به آن ها بگویی که کاری از دست شما بر نمی آید ، ساختار متصلب است ، ظرفیت افراد برای پی گیری و مطالبه گری به اندازه کافی نیست و ... شروع به فلسفه بافی کرده و می گویند که موفقیت باید تدریجی باشد ، گام ها باید آهسته برداشته شوند و توجیهاتی از این دست ...
قائم مقام وزیر و سرپرست مرکز امور هماهنگی، ارتباطات و حوزه وزارتی آموزش و پرورش میزان مشارکت را تا 4 اسفند 65 هزار نفر اعلام کرده است .
از سوی دیگر امیرعلی نعمت اللهی گفته است تمام کسانی که دارای کدپرسنلی آموزش و پرورش و کد بازنشستگی هستند اعم از معلمان، بازنشستگان، کادر اداری ستادی، دانشجو معلمان و اساتید مجاز به شرکت در این انتخابات هستند.
با توجه به آمار واجدین شرایط برای رای دادن در خوش بینانه ترین حالت میزان مشارکت فرهنگیان حدود 5 درصد خواهد بود .
در 3 یادداشت پیشین در مورد دلایل این انتخابات به تفصیل سخن گفته ام .
1- "پس از تجربه ناموفق در انتخابات صندوق ذخیره فرهنگیان ؛ بطحایی برای کسب مقبولیت در میان معلمان باید صداقت نشان دهد "
انتخابات شورای عالی آموزش و پرورش همان شیپور را از سرگشادش زدن است !
2- " بهترین کاری که وزیر آموزش و پرورش میتواند برای احیای نقش معلم انجام دهد همان تعریف هویت حرفهای مطابق سند تحول بنیادین از طریق سازوکار سازمان نظام معلمی باشد که سالها پیش عامدانه و آگاهانه معلمان را از ایفای نقش محروم کردند "
انتخابات شورای عالی آموزش و پرورش؛ کلید مشارکت معلمان نیست
3- همه می خواهند در " قله " باشند اما کسی به " صعود " نمی اندیشد
مطالبه گری در آموزش از " مدرسه " آغاز می شود نه شورای عالی آموزش و پرورش !
اما آن چه می خواهم در این جا روی آن تاکید کنم تحلیل محتوایی شعارها و چیزهایی است که بعضا تحت عنوان " برنامه " توسط تعدادی از کاندیداها بیان شده است .
نگاهی به این مطالب نشان می دهد که گویا قرار است شورای عالی آموزش و پرورش به تنهایی حلال همه مشکلات و چالش های نظام آموزش و پرورش باشد و احتمالا تاکنون اعضای این شورا از چنین پتانسیل عظیمی اطلاعی نداشته اند .
فارغ از اشکالات نگارشی و املایی متعددی که در این مکتوبات توسط کاندیداها مشاهده می شود برخی از آن ها نشان از فقدان شناخت ماهیت و فرآیند " آموزش " توسط برخی از آنان دارد .
مثلا کاندیدایی یکی از برنامه های خویش را " نقد تصمیمات وزیر توسط فرهنگیان " اعلام کرده است . در این جا باید به این واقعیت تلخ ناشی از فقر فرهنگی غالب در جامعه فرهنگیان کشور اقرار و اعتراف کنم که جست و جوی من برای پیدا کردن حداقل یک نفر از میان آن 2300 نفر کاندیدای شورای عالی آموزش و پرورش که حداقل برنامه خویش را تاسیس و یا استارت " سازمان نظام معلمی " اعلام کند بی نتیجه بود
آیا ماهیت شورای عالی آموزش و پرورش برای چنین موضوعی پیش بینی شده است و این که نقد وزیر آموزش و پرورش معمولا در " رسانه ها " بیان می شود ضمن آن که بنده تاکنون نقدی جدی توسط اکثریت این کاندیداها در رسانه ها به صورت مستمر و یا حرفه ای مشاهده نکرده ام .
یکی دیگر از کاندیداها برنامه های خویش را " داشتن حزب قوی و تاثیرگذار با عنوان حزب فرهنگیان ایران " اعلام کرده است .
آیا این گونه امور در چارچوب وظایف شورای عالی آموزش و پرورش است ؟
دیگری گفته است :
" من اگر بنشینم ، تو اگر بنشینی ، چه کسی برخیزد ؛ من اگر برخیزم ، تو اگر برخیزی ، همه برمی خیزند "
این گونه تفکرات هر چند در حد شعارهای داغ و رای جمع کن طبقه بندی می شود اما به نظر می رسد بر اساس همین روحیه و نگرش است که مسئولان تاکنون به تاسیس " سازمان نظام معلمی " روی خوش نشان نداده اند . احساس می کردم این همه رقابت شدید و تنگاتنگ برای ورود به شورای مرکزی آشنا شدن با این مدیران و پی ریزی " رانت " دوستی و رفاقت برای اموری مانند گرفتن پست مدیریت و... است
بسیاری از کاندیداها روی یک فاکتور تقریبا توافق داشته اند :
ارتقای منزلت اجتماعی و حرفه ای و البته معیشتی .
اما راهکار عملیاتی برای این مفهوم کلی چیست ؟
چگونه باید هویت حرفه ای برای معلمان را تعریف و تببین کرد ؟
مکتوبات اکثریت این عزیزان بیشتر در حد بیان روزمه ، تربیون آزاد و بیان آرزوها بوده است تا ارائه برنامه .

و در این جا باید به این واقعیت تلخ ناشی از فقر فرهنگی غالب در جامعه فرهنگیان کشور اقرار و اعتراف کنم که جست و جوی من برای پیدا کردن حداقل یک نفر از میان آن 2300 نفر کاندیدای شورای عالی آموزش و پرورش که حداقل برنامه خویش را تاسیس و یا استارت " سازمان نظام معلمی " اعلام کند بی نتیجه بود .
در وزارت کوتاه مدت دانش آشتیانی افتخار آن را پیدا کردم تا عضو کارگروهی حدودا 30 نفره برای بررسی طرح تشکیل سازمان نظام معلمی باشم .
این اعضا عبارت بودند از :
(1 - فریدون واسعی - مدیرکل دفتر حقوقی و حمایت قضایی کارکنان ؛ 2- اسفندیار چهاربند (آقای سعیدی)- رئیس مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و فناوری اطلاعات ؛ 3- حسین فرزانه (هاشم مسعودی) - معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی ؛ 4- مرضیه گرد- معاون سازمان مدارس غیردولتی و مشارکت های مردمی و خانواده ؛ 5- آقای دکتر عظمتی(آقای پورکمالی)- رئیس دانشگاه تربیت دبیرشهید رجایی ؛ 6- دکتر مهرمحمدی - سرپرست دانشگاه فرهنگیان ؛7- آقای مهندس اسماعیلی - مدیر هنرستان ماندگارصنعتی تهران ؛ 8 - خانم دکتر رضایی- نماینده پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش ؛ 9 - علیرضا هاشمی سنجانی - سازمان معلمان ایران ؛ 10-عادل عبدی - مشاور وزیر در امور تشکل ها ؛ 11- آقای رفیعی - مسئول پیگیری دفتر وزیر ؛ 12 - مجتبی زینی وند - مدیرکل دفتر وزارتی ؛13- آقای دکتر شامانی- صاحب نظر (رشته حقوق) ؛ 14- آقای مهندس قربان خانی- ریاست سازمان نظام مهندسی استان تهران ؛ 15- آقای دکتر آدابی- (آقای محمد شریفی مقدم (قائم مقام سازمان)- ریاست سازمان نظام پرستاری ؛ 16- آقای دکتر علیرضا زالی - آقای دکتر علی اصغر پیوندی (آقای سجادی مدیرکل حوزه ریاست) ریاست سازمان نظام پزشکی کل کشور ؛ ریاست سازمان نظام پزشکی تهران بزرگ ؛ 17- آقای موسوی(سید حسن الحسینی) - دبیرانجمن اسلامی معلمان ؛ 18- آقای دکتر عباسپور- مدیرامور شوراهای وزارت آموزش و پرورش ؛ 19- فرج کمیجانی- دبیرکل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی ؛ 20- علی محمد مصلحی - انجمن اسلامی معلمان ؛ 21- آقای یزدان پناه مدیر کل آموزش و پرورش عشایر ؛ 22- مهناز احمدی - مدیر کل دفتر امور زنان ؛ 23- علیرضا جدایی - رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی ؛ 24- آقای مددی - مشاور وزیر ؛ 25- آقای علی شکوهی - تحلیل گر ؛ 26- آقای سلیمی جهرمی - مشاور وزیر (مرکز نیروی انسانی) ؛ 27- علی پورسلیمان ؛ مدیر صدای معلم ؛ 29- آقای مهدوی - مشاور عالی وزیر ؛ 30- عبدالرسول عمادی - رئیس مرکز سنجش ؛ 31- احسان اورنگیان - معاون مدیر بالندگی دانشگاه فرهنگیان

پس از صرف حدود 3 ماه و یک کار فشرده مطالعاتی برای تغییر این طرح سرانجام نهایی شد و برای اقدام در اختیار وزیر وقت قرار گرفت .
متاسفانه از آن زمان تاکنون هیچ گاه این موضوع به صورت جدی مطالبه فرهنگیان نبوده است و علی رغم آن که یکی از موارد سه گانه مندرج در میثاق نامه معلمی بوده اما هیچ تشکلی از آن 9 تشکل حتی اشاره ای هم بدان نکرده است . انفعال این 3 نفر در کنار ضعف مفرط بطحایی به عنوان وزیر آموزش و پرورش که حتی نتوانسته است در تبدیل فرهنگ امنیتی به امنیت فرهنگی نمره ای کسب کند شرایط را به این جا رسانده است که پشتوانه منتخبان آینده شورای عالی آموزش و پرورش کم تر از 5 درصد جامعه فرهنگیان کشور خواهد بود
تنها رسانه ، فرد و جریانی که مدافع تشکیل سازمان نظام معلمی بوده است فقط و فقط صدای معلم بوده است . تا جایی که اطلاع دارم به جز من از آن کارگروه کسی پی گیر اجرای مصوبات آن کارگروه نبوده است .
حداقل نمایندگی از مجمع فرهنگیان ایران اسلامی و سازمان معلمان ایران که در کارگروه بررسی تشکیل سازمان نظام معلمی بوده اند موضع شان تاکنون فقط " سکوت " بوده است .
این تشکل ها به همراه سایرین در برابر عدم اجرای میثاق نامه معلمی توسط نمایندگان منتخب مجلس هم سکوت کرده اند .
آیا منطقی و عقلانی است با توجه به عملکرد و کارنامه این افراد و تشکل ها دوباره فرهنگیان به لیست مورد نظر آنان اعتماد کنند ؟

شاید اگر آن 3 نفر منتخب صندوق ذخیره فرهنگیان مطالبه گر واقعی بودند و در یک ساله گذشته این قدر منفعلانه و یا منفعت طلبانه با مسائل برخورد نمی کردند می شد برای تشویق فرهنگیان برای شرکت در این انتخابات مفری جست .

اما انفعال این 3 نفر در کنار ضعف مفرط بطحایی به عنوان وزیر آموزش و پرورش که حتی نتوانسته است در تبدیل فرهنگ امنیتی به امنیت فرهنگی نمره ای کسب کند شرایط را به این جا رسانده است که پشتوانه منتخبان آینده شورای عالی آموزش و پرورش کم تر از 5 درصد جامعه فرهنگیان کشور خواهد بود .

بهترین کاری که در حال حاضر می شود انجام داد توصیه 3 نفر منتخبان صندوق ذخیره فرهنگیان به استعفا حداقل برای بارگزاری اندکی سرمایه اجتماعی در جامعه ناامید و سرخورده ما خواهد بود .






















ما عارف خویشیم و نمایشگر رازیم
در دام جهان بسته آن ناز و نیازیم
دل باخته مست ازل خادم مهریم
در عشوه معشوقه دل راز ببازیم
همراه علومیم و فُضیل خط راهیم
در گردنه عشق کرامات بسازیم
وابسته هجریم که در فکر وصالیم
قانون عمل در خط محراب نبازیم
با خلق بسازیم و زمان را بنگاریم
در پهنه این دشت به میزان بنازیم
از مدرسه عشق بگیریم علومی
با دید خدا رسته آن راه درازیم
از غیر بریدیم دل و در خط رازیم
همراه ولی مست ز جان سوی نمازیم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ در نشست رسانه ای که « حسین خنیفر » رئیس دانشگاه فرهنگیان با خبرنگاران برگزار کرد صدای معلم نامه ای را برای گفت و گوی اختصاصی تسلیم ایشان نمود .
در این گزارش آمده بود :"
در پایان این نشست ؛ صدای معلم نامه ی رسمی در مورد برگزاری نشست اختصاصی را تسلیم رئیس دانشگاه فرهنگیان کرد که همان جا برای پی گیری تحویل آقای رحیمی رئیس روابط عمومی گردید .
« صدای معلم » به خنیفر گفت که امیدوار است این نامه دعوت به سرنوشت نامه به آقای بطحایی در مورد برگزاری نشست اختصاصی دچار نشود که بیش از یک سال است بدون پاسخ مانده است .
با پی گیری روابط عمومی و در کم تر از 24 ساعت زمان برگزاری این گفت و گو قطعی گردید .
« صدای معلم » لازم می داند از سرعت عمل روابط عمومی و پاسخ گویی رئیس دانشگاه فرهنگیان به یک رسانه معلمی تشکر و قدردانی نماید .
بخش سوم این گفت و گو را می خوانیم.

وزیر محترم آموزش و پرورش
با سلام
خبرهایی مبنی بر حضور حضرتعالی در استان یزد برای دومین مرتبه در چندین ماه گذشته منتشر شده است که این موجب خوشحالی و مسرت جمیع معلمان گردیده است .
در دفعه قبل هرچه تلاش کردیم جلسه ایی با فعالین معلمان داشته باشید ، نتیجه ای در برنداشت . حال که خبر حضور مجدد شما در استان منتشر شده است ، انتظار داریم ملاقاتی با جمعی از فعالین شاغل فرهنگی داشته باشید.
بعد از طرح موضوع باز درخواست ما مورد قبول واقع نشده است .وقتی می بینیم تعداد انگشت شماری از بازنشستگان متنفذ و متمول به راحتی شما را ملاقات می کنند ، به عنوان یک فعال اعتدالی شرمنده همکارانی می شوم که شبانه روز برای ابقای دولت روحانی در انتخاب تلاش کرده اند و حال به راحتی به فراموشی سپرده شده اند و به آنها توجهی نمی شود.
اگر معلمان شاغل نتوانند وزیر خودشان را ملاقات کنند پس باید با چه کسی درد دل خود را بیان کنند؟
چرا به خواسته های به حق معلمان که دیدار با شماست ترتیب اثری داده نمی شود؟

انتظار فرهنگیان استان یزد این است که دفتر حضرتعالی فرصتی را برای ملاقات با معلمان هر چند اندک در نظر بگیرد وگرنه انتشار اخبار حضور شما در استان یزد هیچ نفعی جز حسرت ندیدن شما و ذهنیت منفی برای شاغلین در بر نخواهد داشت .
در پایان لازم به ذکر است جمیع بازنشستگان آموزش و پرورش در یزد گنجینه های تمام نشدنی این اداره هستند که اکثر بابت حقوق و مزایای خود حال و روز خوبی ندارند و ماه ها است حق التدریس خود را دریافت نکردند.
اگر امکانات و منابع و منافع آموزش و پرورش یزد برای همه ی این بزرگان به صورت مساوی در نظر گرفته می شد، معلمان شاغل همگی خوشحال و خرسند بودند و از آن استقبال می کردند.
حال که می بینند در سنوات گذشته، چند نفر بازنشسته خاص بر منافعی که متعلق به عموم معلمان است چنبره زدند و همه جلسات حضور فعال دارند، جز جلساتی که در آن حق و حقوق معلم باید پرداخت شود ؛ این رفتارها باعث تبعیض و بی عدالتی و نارضایتی در بین عموم جامعه فرهنگی استان شده است.
باتشکر .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها /
علی رغم برگزاری نشست های مکرر تشکل های صنفی با مسئولان وزارت آموزش و پرورش و به ویژه وزیر که گزارش آن ها تاکنون در پرتال وزارت آموزش و پرورش منتشر شده است اما گزارش ها حاکی از عدم رضایت و نیز موفقیت در روند این گونه جلسات است .
شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران متشکل از کانون های صنفی سراسر کشور در بیانیه ای در کانال اطلاع رسانی خود چنین می نویسد :
نیک میدانیم که اساسی ترین راه برون رفت از وضعیت موجود و قرارگرفتن در مسیر درست توسعه، توجه ویژه به آموزش و پرورش و ارتقای منزلت معلمان است.
سالها بی توجهی برنامه ریزان و مسئولان کشور نسبت به دانشآموزان و فرهنگیان و تضییع دامنه دار حقوق آنها در کنار سایر عوامل، زمینه ساز بروز وضعیت اسفبار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حال حاضر کشور شده است.
تورم و گرانی افسارگسیخته و نهادینه شده کنونی که مردم زیر بار فشار طاقت فرسای آن، کمر خم کردهاند، نمودی عینی و ملموس از وضعیت بحرانی و غیرقابل تحمل مزبور است.

سالهاست که فرهنگیان متعهدانه و با بهرهگیری از راهکارهای قانونی تلاش نمودهاند سیاست گذاران را متقاعد نمایند که به منظور تحقق توسعه پایدار و رشد همه جانبه کشور، آموزش و پرورش را در اولویت برنامهریزی و بودجهبندی کلان خود قرار دهند اما متاسفانه همواره پاسخ مسئولان به این درخواست هوشمندانه، برخوردهای قهری با منتقدان دلسوز فرهنگی و تحریف ماهیت مطالبه گری فرهنگیان در نزد افکار عمومی بوده است.
این شورا در ادامه می افزاید :
شایان ذکراست که پس از تحصنهای مهر و آبان ۹۷ معلمان، شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران علی رغم تجربه های تلخ گذشته، بار دیگر تلاش نمود تا از طریق مذاکره و هم اندیشی با مصادر قدرت برای رفع مشکلات موجود، شیوه ای تعاملی در پیش بگیرد تا مسئولان و برنامهریزان بتوانند در فضایی آرام با ایجاد تغییرات لازم و ضروری در بودجه سال ۹۸ و اختصاص سهم منطقی به آموزش و پرورش، قدم هایی اساسی برای رفع مشکلات موجود بردارند. اما در دیدار های اخیر نمایندگان تشکلهای صنفی فرهنگیان کشور که در اول اسفند ۹۷ با جمعی از نمایندگان مجلس از جمله اعضای کمیسیون تلفیق، مسئولانی از وزارت آموزش و پرورش و افرادی از نیروهای امنیتی در تهران صورت گرفت، کاملا مشخص گردید که آموزش و پرورش و فرهنگیان کماکان جزو اولویتهای تصمیم سازان کشور نیست و روند بی توجهی عامدانه به مقوله آموزش و معیشت فرهنگیان همچنان ادامه دارد.
بنابر ادعای نمایندگان مجلس، متاسفانه وزیر آموزش و پرورش حتی در جلسه کمیسیون تلفیق، جهت دفاع از سهم بودجه وزارتخانه تحت تصدی خود، حضور نیافته است.

همچنین علی رغم هماهنگیهای به عمل آمده، جناب وزیر و معاون پشتیبانی ایشان در جلسه برنامهریزی شده با تشکل های صنفی در تاریخ مزبور حضور نیافتند تا نشان دهند در همچنان بر پاشنه پیشین می چرخد.
در پایان این شورا خواسته های خود را به شرح زیر اعلام کرده است :
۱- آزادی فعالان صنفی فرهنگی و بسته شدن همه پرونده ها در این زمینه.
۲- رفع تمام موانع قانونی برای فعالیت رسمی و آزاد تشکل های صنفی فرهنگیان در سراسر کشور.
۳- اختصاص سهم کافی و وافی در بودجه سال ۹۸ به آموزش و پرورش تا سرحد رفع مشکلات عدیده مدارس، ترمیم اساسی حقوق فرهنگیان و پرداخت تمام معوقات آنها اعم از مطالبات معلمان خرید خدمت، حق التدریسی و ...
۴- همسان سازی حقوق بازنشستگان فرهنگی با شاغلان و ارتقای آن به بالاتر ازحد خط فقر.
۵- لغو قرارداد با بیمه ناکارآمد تکمیلی فعلی و جایگزینی آن با بیمه ای کارآ و پاسخگو برای فرهنگیان شاغل و بازنشسته.
۶ - توقف سیاست پولی سازی مدارس و اجرای اصل ۳۰ قانون اساسی.
پایان پیام/

مسایل اجتماعی و واقعیت موجود در آن با دخالت رفتارهای بشر ، پیچیده و بحرانی می گردد. افراد وقتی عادت به پنهان ساختن صورت مسایل و اهتمام به عدم حل خردمندانۀ آنها می یابند ، این وضعیت شدید هم می گردد. اصولا مسئولان در اثر نابخردی و یا ناتوانی چنین عمل می کنند و از سرایت آن به عنوان درون مایۀ فرهنگی به آحاد مردم غافلند. ما یاد گرفته ایم که خطاها و لرزش ها و ناتوانی های خود را بر روی دوش دیگری بگذاریم . ما بدین طریق تصور می کنیم که راه حل مناسبی پیدا کرده ایم و یا از شرّ فشار و عذاب مشکلات رهایی یافته ایم ، اما صورت هیچ مسئله ای تا به پاسخ مناسب منتهی نشود ، پاک نمی گردد. ما طی چهل سال به درد انباشت مسایل حل نشدۀ کنار گذاشته شده مبتلا هستیم . ما در چنین وضعیتی فقط حال را دیدیم و از فردا و عواقب آن بر فردایی ها غافل گشتیم. نباید فراموش کنیم که هر رفتار امروز ما کِشته ای است که فردا درو خواهد شد.
خشونت در مدارس ، چه از سوی کادر آن و یا دانش آموزان ، نتیجۀ انباشت 23 سالۀ غفلت ها و بی اعتنایی های ماست . خشونت یک هیجان نابخردانه اما سهل الوصول برای خالی کردن فشارهای بیرون بر روح و روان افراد است. اگر مبدأ تعمیم یافته و یا انفجار خشونت در مدارس را دهه 90 در نظر بگیریم ، امروز همۀ ما تاوان انباشت مسایل اخلاقی و رفتاری لاینحل و یا به حال خود رها شدۀ خودمان را در مدارس ، می پردازیم. با سه تحلیل زیر :
1 - ما نسلی هستیم که انقلاب و جنگ را یا با تجربۀ شخصی در میادین مبارزه و یا به دلیل هم زمانی وجودمان در ایام انقلاب و یا از طریق انتقال میراث به کودکان امروز ، آموزش دیده ایم پس خشونت هم بخشی از این تحولات اجتماعی است. خشونت پدیده ای اکتسابی است و ما آن را برای دفاع از محرومیت خود و یا اثبات وجود خود به کار می بندیم.
2- ما ارزش ها و هنجارهای فرهنگ عمومی و رسمی خود را که برای زندگی انسانها ، ضرورتی حتمی و اجتناب ناپذیر است ، از دست داده ایم و حتی نسبت بدان ها غفلتی جرم آمیز ورزیده ایم. یک نوع خیانت به همدلی و همبستگی اجتماعی انسانها.
3 - همیشه اما بیشتر از دهۀ 60 تا به امروز ، دغدغۀ دختران در جامعه ما ، برخورداری از امتیازات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بوده است. آنان در طول تاریخ ایران ،هر دائم شاهد تبعیض ها و تفاوت های شدید جنسیتی تا حد تحقیر و تحمیق جلوه نمودن ، بوده اند. آنان وقتی از مسیر قانونی و حقوق مدنی نتوانسته اند به حق و حقوق مورد انتظار خود برسند ، ناخودآگاه با تصور حکومت خشونت و زورمداری مردان ، استفاده از خشنونت را جایگزین انتظار دسترسی به خواسته های خود نموده اند.
دختران باور کرده اند که کسی در این جامعه قرار نیست آنان را ببیند و مشروعیت توانمندی و وجود آنان را قبول نماید.آنان از انتظار خسته اند. پس ما چرا نباید همچون مردان دست به خشونت بزنیم تا هم فشار درونی خود را خالی کنیم و هم به اهداف خود برسیم. حداقل اگر این مسیر ما را به سر منزل مقصود نرساند ، خود را اثبات کرده ایم و از زشتی های افراد مقابل خود ، انتقام گرفته ایم. هر چند خشونت ، هیجانی است که همیشه قابل کنترل و در اراده فرد نیست ، اما دختران گویی با اراده و میل خود ، آن را برگزیده اند. در واقع این برداشت ، نتیجۀ انباشت بی اعتنایی های ما نسبت به خواسته ها و نیازهای انسانی و اجتماعی آنان است. نوعی مقاومت منفی برای اعلام این فریاد که : " بس است دیگر ، نمی توانم نفس بکشم ."
برای توضیح بیشتر به بررسی نظریۀ "محرومیت نسبی " از " تِد رابرت گر " می پردازم :
"چنانچه در راه دستیابی افراد به اهداف و خواستههایشان مانعی ایجاد شود ، آنان دچار محرومیت نسبی شده و نتیجۀ طبیعی و زیستی این وضع ، آسیب رساندن به منبع محرومیت است. محرومیت نسبی نتیجه تفاوت درک شده میان انتظارات ارزشی (خواستهها) و تواناییهای ارزشی (داشتههای) افراد است . محرومیت نسبی میتواند سه نوع متفاوت داشته باشد:
1 - محرومیت نزولی ، که در آن انتظارات افراد ثابت اما تواناییهایشان به طور مداوم کاهش مییابد.
2 - محرومیت ناشی از بلند پروازی ، یعنی در حالی که تواناییهای افراد ثابت است انتظارات شان افزایش مییابد.
3 - محرومیت صعودی که پس از یک دوره رشد هم زمان انتظارات و تواناییها ، تواناییها از رشد صعودی بازایستاده یا کاهش شدیدی می یابد و انتظارات همچنان حالتی صعودی دارند. هر چه محرومیت نسبی ایجاد شده بر اساس تفاوت میان انتظارات و تواناییها شدیدتر باشد، آن گاه نارضایتی شدیدتر و احتمال و شدت خشونت هم بیشتر خواهد بود. " (1)

اگر دقت کنید مشاهده خواهید کرد که ممانعت ما از رسیدن دختران به اهداف و خواسته هایشان آنان را به محرومیت نسبی ، هدایت کرده است و امروز آنان دارند به منبع محرومیت آسیب می زنند. یک آسیبی که چندین وجه دارد و به خود و خانواده و جامعه نیز ، سرایت می کند. امروز این فریاد " بزنیمشون " در مدارس است و به یک دهه نرسیده وارد دانشگاه خواهد شد و از خانوادۀ پدری به خانواده ای که خود تشکیل خواهد داد . یک سرایت گنگ ، ناپیدا اما فوق العاده سریع و مخرب.
محرومیت نسبی نتیجۀ تفاوت میان انتظارات ارزشی و یا خواسته ها با توانایی های ارزشی و یا داشته هاست. دقیقا منطبق با شرایط مغفول ماندۀ دختران امروز و زنان فردای جامعۀ ما. در این میان هر فردی قرار بود رئیس جمهور شود یا به او وعدۀ حضور در ورزشگاه ها را داد و یا استفاده از زنان در مدیریت های کلان را و..... انتظارات ارزشی که توقع آن ایجاد شد اما هرگز به توانایی های ارزشی زنان توجهی همه گیر و اساسی ، صورت نگرفت. پس یکی از نتایج این محرومیت نسبی ، برابر خواهی در قبال جنس مذکر و یا مقابل خود است . اما متأسفانه او تنها منطق کور دسترسی در این جامعۀ مرد مدار را در خشونت یافته است ، چون آن را از پدر و برادر و همسر و مقامات مرد در جامعه خود کسب کرده است. تبعیض جنسیتی ، امروز با واکنش خشونت ، اثبات می کند که حرف اول را منطق و خرد نمی زند. برای اثبات موجودیت خود پس تو نیز بزن . همان آموزشی که به کودکان مان در ایام مدرسه رفتن می دهیم ، اگر زدنت تو هم بزن نترس مرد باش ! امروز آنان فقط دستورات آموزشی والدین و معلمان و برنامه های تلویزیون را پیروی می کنند. معلمان اگر چه به طور مستقیم این پیام را به مخاطبان خود نداده اند اما نتیجۀ "برنامۀ پنهان " آموزش آنان چنین تداعی را خلق کرده است.
متأسفانه هر سه نوع مشروعیت مورد نظر تِد رابرت گر ، در بین دختران ما حادث شده است :
الف - دقیقا محرومیت نزولی برای دختران جامعه ما رخ داده است ، یعنی انتظارات دختران ثابت اما تواناییهایشان به طور مداوم کاهش یافته است. آنان همیشه خواهان حقوق برابر بوده اند . در خانه و مدرسه و اجتماع . اما از هر سه محروم مانده اند.پس به همانند گری خود با پسران دست زده اند. دختران زیادی در جامعه ما چون پسران رفتار می کنند چون به نحو دیگر نمی توانند خود را اثبات کنند و یا یا جامعه تعریف مناسبی به او برای خویشتن خویش بودن آموزش نداده است. پس اگر همانند پسران لباس بپوشم و راه بروم و حرف بزنم ، پس من نیز هستم!

ب - بدترین نوع محرومیت نیز رخ داده است یعنی محرومیت ناشی از بلند پروازی ، یعنی در حالی که تواناییهای دختران ثابت مانده است ، انتظاراتشان افزایش یافته است . از یک سو به دلیل نادیده شدن ، توانایی های دختران ، تغییری نیافته است اما از سوی دیگر با افزایش تعداد پذیرش و ظرفیت دانشجو دختر در دانشگاه ها نسبت به پسران ، انتظارات آنان رشد سریعی برای توقع زایی داشته است. همانند جامعه ای که در آن فرهنگ سنتی حاکمیت دارد اما آثار فرهنگ مدرن در آن رخنه کرده است !
ج - و نوع سوم که محرومیت صعودی است ، نیز در جامعه ما نمود عینی دارد . انقلاب با خود تحولات فکری آورده است و انتظارات و توانایی های دختران و زنان مستعد رشد گردیده است ، اما توانایی های آنان به لحاظ غفلت و بی اعتنایی نظام اجتماعی ، رشد صعودی نداشته است و در مقابل ، انتظارات به رشد صعودی خود ادامه داده است که ادامۀ تحصیل زنان در سطوح عالی نیز بدان دامن زده است. در واقع محرومیت نسبی ایجاد شده مابین انتظارات و توانایی های دختران ، شدیدتر شده و احتمال و شدت خشونت بیشتر گردیده است.
ما با ترک تحصیل و اشتغال زودرس و بیش از حد متعارف پسران در جامعه از یک سو و با ایجاد جذابیت کسب پول و ثروت در بازار ، از سویی دیگر ، میدان تحصیل را به دختران سپرده ایم و تعادل نسبت جنسی در آموزش را بر هم زده ایم. تحصیلات عالی ضمن آن که خرد و شعور افراد را می افزاید ، توقع و انتظارات آنان را نیز برای اشتغال و ازدواج و زندگی می افزاید و این همان نقطۀ عدم تعادلی است که ایجاد کرده ایم. شاید این مهم در یک جامعۀ پیشرفته ، حُسن هم شمرده شود اما در جامعۀ مردمدار و یا مردسالار ما ، قبول چنین اقتداری برای زنان از سوی مردان ، عملا ناممکن است. همین امر از دلایل مهم افزایش سن ازدواج و آمار طلاق در جامعه نیز هست.
اگر دقت کنید خشونت مورد انتظار فقط برای دانش آموزان دختر ، به وجود نیامده است ، معلمان زن نیز چارۀ رهایی از بی انضباطی و ناهنجاری رفتار ئر کلاس و مدرسه را در خشونت جسته اند. تبعیت از ضرب المثل : " زدی ضربتی ، ضربتی نوش کن " یک الگو برداری کور از واقعیت های ناملموس جامعه که در عین مستحق دیدن خویش در عمل بدان ، متوجه نوع عمل و نتیجۀ آن نیستیم.
افزایش خشونت و جرم و جنایت در هر جامعه ای از همین مجاز بودن و صاحب حق دانستن افراد برای مقابله به مثل کردن ، حاصل می شود. یعنی وقتی که صُغری و کُبری اصول تعلیم و تربیتی ما و یا نتیجۀ عملی آن برای کودکان در خانواده و دانش آموزان در مدرسه ، دسترسی به این مهم باشد که اگر او دزدی می کند ، پس چرا من نکنم . اگر او ضرب و جرح می کند ، پس چرا من نکنم و..... افراد ناخواسته به هنجارشکنی میل پیدا می کنند و ضدارزش ها جایگزین ارزش های معمول هر جامعه ای سالم جهت نیل به اهداف و خواسته ها می گردد. این روال تبعیت از " نظریۀ برنامه پنهان درسی " است که ما به کودکان خود آموزش داده و می دهیم. وقتی جامعه ای برنامه ای شفاف ، مدوّن ، اصولی و خردمندانه ای برای تبعیت مردم خود نداشته باشد همۀ واکنش های آنها متأثر از این نظریه می گردد ، چون جامعه کنترل و هدایت را از خود سلب و به فاکتورها و شاخص های نامربوط و گنگی سپرده است.
جامعۀ بحران زده ، هر دائم به زایش بحران های جدید و حتی ناشناخته یاری می رساند. ما در تمامی نظام های خود شاهد انواع بحران ها هستیم در خانواده : بحران چشم و هم چشمی ، خودباختگی ، مصرف زدگی ، پول ستایی ، خروج رسالت تربیت از دوش والدین و انتقال آن به فضای مجازی و ماهواره ، فقر و محرومیت اقتصادی و.....
در آموزش و پرورش : بحران جدایی پرورش از آموزش ، چندگانگی در شکل مدارس ، ترویج و تشدید تضاد طبقاتی ، از بین بردن عدالت آموزشی و طبقاتی ساختن آن ، پیروی مستقیم و عمیق از نابسامانی های اقتصادی ، رشد جمعیت دانش آموزی بدون فراهم ساختن امکانات لازم برای آن چون معلم و فضای مناسب آموزشی ، غفلت از محتوای آموزشی ، پناه بردن به مذهب برای جامعه پذیر کردن مورد انتظار نظام سیاسی ، فرسوده بودن مدیریت کلان و..... در عین حال بحران های سیاسی و اقتصادی هم در تخریب ارزش ها و هنجارها ، ثبات و آرامشی را تجربه نکرده است.
حال شما خود قضاوت کنید ، کدام نقش و جایگاه در این کشتی به گِل نشسته ، قادر است کاملا سالم و در امنیت ، خود را به ساحل نجات رساند ؟!!
1) ویکی پدیا . دانشنامه آزاد . نظریه محرومیت نسبی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

می گویم مربی اما شما بشنوید مجری. همیشه درحال اجرا هستم. هرساله هزار و یک برنامه ی غیرآموزشی در مدرسه اجرا می شود که همه باید تحت ولایت من بدبخت صورت گیرد.این طور که پیداست در مدرسه نه کسی از من مسلمان تر است و نه انقلابی تر. روی همین حساب ، موقع نمازـ که قاعدتا لطفش به جماعت است ـ همکاران دفتر نشین با چشم و ابرو مرا تا دم در نمازخانه بدرقه می کنند.
سیزده آبان هم که می رسد، به تنهایی باید دهن استکبار جهانی و ایادی اش را سرویس کنم.بعد از این همه آزمایش و خطا در این همه سال، به این نتیجه رسیده ام که مربی باید خوش صدا باشد و خوش اخلاق و خوش خط و خوش قیافه. من اما از دار دنیا همین خط خوش را داشتم که آن هم باظهور بنر و پرینتر، پرید.
روزگاری صدای منگنه کوبیدن من در راهروی مدرسه،گوش فلک را کر می کرد و معلمان در حال تدریس را کلافه و بچه های تنبل را خوشحال.آن نیز به لطف برخی مدیران که از مدیریت مدرسه ، فقط رنگ آمیزی در و دیوار مدرسه را در اواخر تابستان بلدند، ممنوع شد.
دیگر باید هم مواظب روی دیوار باشم و هم نگران سلامت روح این همه بچه ی بیزار. تا قبل از پیدا شدن اینترنت و گوشی های همراه، همه فن حریف بودم و همه چیز دان. در به در می گشتم دنبال یک پیس نمایش و یک متن سرود.الان اما درمانده ام و وامانده. هنوز نه برای جنگ نرم آماده ام و نه می دانم ارتش سایبری چیست.کار با وب و بکم را هم بلد نیستم. خیال می کنم چت، ابزارشیطان است و ایمیل داشتن یعنی غرض و مرض داشتن.در این اوضاع و احوال بی در و پیکر مجازی، من هنوز دنبال احکام مربوط به روابط دختر و پسر می گردم.
من با نماز ارزیابی می شوم.بچه ها که نماز می خوانند،من خوشحال می شوم. انگار برای من نمازمی خوانند.هرچه نمازخانه باشکوه تر می شود، بنده نستوه تر توی چشم می زنم.این همه مواظب نماز خواندن بچه ها در مدرسه بودم و آخر نفهمیدم آیا این یک فرایند آموزشی است یا یک سلوک روحانی.اگر اولیست، پس چرا در برنامه درسی نمی آید و اگر دومیست، پس این همه تحمیل و تشویق من برای چیست؟
گاهی خیال می کنم بهترین لطف و خدمت نظام آموزشی برای اقامه نماز، در حذف آن از برنامه روزانه مدرسه است. با این همه ناشکر نیستم، بازهم خوب است که می توانم وصیت کنم وقتی مردم، از بین نمازهای قضا شده ام، فقط فکری به حال نمازهای صبح و مغرب و عشایم بکنند چون نمازهای ظهر و عصر را در مدرسه با بچه ها خوانده ام.
راستی، نگفتم؛ بچه ها معمولا چپ چپ نگاهم می کنند.خیال می کنم برایشان مثل توپی هستم که از جایی نا معلوم شوت شده ام توی دست و پایشان.طفلکی ها مانده اند که شوتش کنند یا صبرکنند تا صاحبی برایش پیدا شود.
یک بار درحیاط مدرسه شنیدم که دانش آموزی به دوستش می گفت: معلم باید طبیعی رشد کرده باشد، معلم پرورشیا، همشون هورمونین.جایی خواندم که قریب پنجاه مورد فعالیت برای مربی در مدرسه هست و من خدا را شکر می کنم که مربی توانمندی نیستم و گرنه زیربار این همه کار کم می آوردم. خوب که فکر می کنم می بینم راه را عوضی آمده ام.
شاید از اول تابلو را اشتباهی سر راهمون گذاشتند.یعنی من درست اومدم اما راه اشتباه بود . شاید هم از یک جایی باید درست می پیچیدم اما منحرف شدم و هنوز هم در همان مسیرم. با این همه ، همیشه به حال مربیانی که فعالند، غبطه می خورم و ... نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
معاون ابتدایی وزارت آموزش و پرورش گفت : «برای اجرای این سیاستها مشکلات زیادی بر سر راه ما قرار داشت، مشکل اول واکنش جامعه نسبت به این سیاستها و تغییرات ناشی از آن بود که البته ما واکنش جامعه درباره بحث کودکان و مسائل مربوط به آن را مثبت ارزیابی میکنیم، مشکل بعدی دوم مقاومتهایی از سوی اصحاب ثروت بود. آنها تلاش کردند با ایجاد شائبه و رفتن به سراغ حوزههای علمیه، اهداف خود را پیگیری کنند. شاید برای اولین بار بود که آموزش و پرورش با ارائه اطلاعات صحیح و شفاف سازی برای دغدغهمندان باعث تغییر نگاه این افراد شدیم و آنها هم اذعان کردند که اطلاعات غلط به آنها داده شده است.»