صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

" دختران باور کرده اند که کسی در این جامعه قرار نیست آنان را ببیند و مشروعیت توانمندی و وجود آنان را قبول نماید"

حاشیه ای بر یادداشت : "راه حل چیست ؟ جواب این بود : " چرا ما نه ؟ بزنیمشون ! "

مینو امامی/ همکار صدای معلم

خشونت در مدارس دخترانه

مسایل اجتماعی و واقعیت موجود در آن با دخالت رفتارهای بشر ، پیچیده و بحرانی می گردد. افراد وقتی عادت به پنهان ساختن صورت مسایل و اهتمام به عدم حل خردمندانۀ آنها می یابند ، این وضعیت شدید هم می گردد. اصولا مسئولان در اثر نابخردی و یا ناتوانی چنین عمل می کنند و از سرایت آن به عنوان درون مایۀ فرهنگی به آحاد مردم غافلند. ما یاد گرفته ایم که خطاها و لرزش ها و ناتوانی های خود را بر روی دوش دیگری بگذاریم . ما بدین طریق تصور می کنیم که راه حل مناسبی پیدا کرده ایم و یا از شرّ فشار و عذاب مشکلات رهایی یافته ایم ، اما صورت هیچ مسئله ای تا به پاسخ مناسب منتهی نشود ، پاک نمی گردد. ما طی چهل سال به درد انباشت مسایل حل نشدۀ کنار گذاشته شده مبتلا هستیم . ما در چنین وضعیتی فقط حال را دیدیم و از فردا و عواقب آن بر فردایی ها غافل گشتیم. نباید فراموش کنیم که هر رفتار امروز ما کِشته ای است که فردا درو خواهد شد.

خشونت در مدارس ، چه از سوی کادر آن و یا دانش آموزان ، نتیجۀ انباشت 23 سالۀ غفلت ها و بی اعتنایی های ماست . خشونت یک هیجان نابخردانه اما سهل الوصول برای خالی کردن فشارهای بیرون بر روح و روان افراد است. اگر مبدأ تعمیم یافته و یا انفجار خشونت در مدارس را دهه 90 در نظر بگیریم ، امروز همۀ ما تاوان انباشت مسایل اخلاقی و رفتاری لاینحل و یا به حال خود رها شدۀ خودمان را در مدارس ، می پردازیم. با سه تحلیل زیر :


1 - ما نسلی هستیم که انقلاب و جنگ را یا با تجربۀ شخصی در میادین مبارزه و یا به دلیل هم زمانی وجودمان در ایام انقلاب و یا از طریق انتقال میراث به کودکان امروز ، آموزش دیده ایم پس خشونت هم بخشی از این تحولات اجتماعی است. خشونت پدیده ای اکتسابی است و ما آن را برای دفاع از محرومیت خود و یا اثبات وجود خود به کار می بندیم.
2- ما ارزش ها و هنجارهای فرهنگ عمومی و رسمی خود را که برای زندگی انسانها ، ضرورتی حتمی و اجتناب ناپذیر است ، از دست داده ایم و حتی نسبت بدان ها غفلتی جرم آمیز ورزیده ایم. یک نوع خیانت به همدلی و همبستگی اجتماعی انسانها.
3 - همیشه اما بیشتر از دهۀ 60 تا به امروز ، دغدغۀ دختران در جامعه ما ، برخورداری از امتیازات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بوده است. آنان در طول تاریخ ایران ،هر دائم شاهد تبعیض ها و تفاوت های شدید جنسیتی تا حد تحقیر و تحمیق جلوه نمودن ، بوده اند. آنان وقتی از مسیر قانونی و حقوق مدنی نتوانسته اند به حق و حقوق مورد انتظار خود برسند ، ناخودآگاه با تصور حکومت خشونت و زورمداری مردان ، استفاده از خشنونت را جایگزین انتظار دسترسی به خواسته های خود نموده اند.

دختران باور کرده اند که کسی در این جامعه قرار نیست آنان را ببیند و مشروعیت توانمندی و وجود آنان را قبول نماید.آنان از انتظار خسته اند. پس ما چرا نباید همچون مردان دست به خشونت بزنیم تا هم فشار درونی خود را خالی کنیم و هم به اهداف خود برسیم. حداقل اگر این مسیر ما را به سر منزل مقصود نرساند ، خود را اثبات کرده ایم و از زشتی های افراد مقابل خود ، انتقام گرفته ایم. هر چند خشونت ، هیجانی است که همیشه قابل کنترل و در اراده فرد نیست ، اما دختران گویی با اراده و میل خود ، آن را برگزیده اند. در واقع این برداشت ، نتیجۀ انباشت بی اعتنایی های ما نسبت به خواسته ها و نیازهای انسانی و اجتماعی آنان است. نوعی مقاومت منفی برای اعلام این فریاد که : " بس است دیگر ، نمی توانم نفس بکشم ."
برای توضیح بیشتر به بررسی نظریۀ "محرومیت نسبی " از " تِد رابرت گر " می پردازم :

"چنانچه در راه دستیابی افراد به اهداف و خواسته‌هایشان مانعی ایجاد شود ، آنان دچار محرومیت نسبی شده و نتیجۀ طبیعی و زیستی این وضع ، آسیب رساندن به منبع محرومیت است. محرومیت نسبی نتیجه تفاوت درک شده میان انتظارات ارزشی (خواسته‌ها) و توانایی‌های ارزشی (داشته‌های) افراد است . محرومیت نسبی می‌تواند سه نوع متفاوت داشته باشد:

1 - محرومیت نزولی ، که در آن انتظارات افراد ثابت اما توانایی‌هایشان به ‌طور مداوم کاهش می‌یابد.
2 - محرومیت ناشی از بلند پروازی ، یعنی در حالی که توانایی‌های افراد ثابت است انتظارات شان افزایش می‌یابد.
3 - محرومیت صعودی که پس از یک دوره رشد هم‌ زمان انتظارات و توانایی‌ها ، توانایی‌ها از رشد صعودی بازایستاده یا کاهش شدیدی می ‌یابد و انتظارات همچنان حالتی صعودی دارند. هر چه محرومیت نسبی ایجاد شده بر اساس تفاوت میان انتظارات و توانایی‌ها شدیدتر باشد، آن گاه نارضایتی شدیدتر و احتمال و شدت خشونت هم بیشتر خواهد بود. " (1)

خشونت در مدارس دخترانه

اگر دقت کنید مشاهده خواهید کرد که ممانعت ما از رسیدن دختران به اهداف و خواسته هایشان آنان را به محرومیت نسبی ، هدایت کرده است و امروز آنان دارند به منبع محرومیت آسیب می زنند. یک آسیبی که چندین وجه دارد و به خود و خانواده و جامعه نیز ، سرایت می کند. امروز این فریاد " بزنیمشون " در مدارس است و به یک دهه نرسیده وارد دانشگاه خواهد شد و از خانوادۀ پدری به خانواده ای که خود تشکیل خواهد داد . یک سرایت گنگ ، ناپیدا اما فوق العاده سریع و مخرب.

محرومیت نسبی نتیجۀ تفاوت میان انتظارات ارزشی و یا خواسته ها با توانایی های ارزشی و یا داشته هاست. دقیقا منطبق با شرایط مغفول ماندۀ دختران امروز و زنان فردای جامعۀ ما. در این میان هر فردی قرار بود رئیس جمهور شود یا به او وعدۀ حضور در ورزشگاه ها را داد و یا استفاده از زنان در مدیریت های کلان را و..... انتظارات ارزشی که توقع آن ایجاد شد اما هرگز به توانایی های ارزشی زنان توجهی همه گیر و اساسی ، صورت نگرفت. پس یکی از نتایج این محرومیت نسبی ، برابر خواهی در قبال جنس مذکر و یا مقابل خود است . اما متأسفانه او تنها منطق کور دسترسی در این جامعۀ مرد مدار را در خشونت یافته است ، چون آن را از پدر و برادر و همسر و مقامات مرد در جامعه خود کسب کرده است. تبعیض جنسیتی ، امروز با واکنش خشونت ، اثبات می کند که حرف اول را منطق و خرد نمی زند. برای اثبات موجودیت خود پس تو نیز بزن . همان آموزشی که به کودکان مان در ایام مدرسه رفتن می دهیم ، اگر زدنت تو هم بزن نترس مرد باش ! امروز آنان فقط دستورات آموزشی والدین و معلمان و برنامه های تلویزیون را پیروی می کنند. معلمان اگر چه به طور مستقیم این پیام را به مخاطبان خود نداده اند اما نتیجۀ "برنامۀ پنهان " آموزش آنان چنین تداعی را خلق کرده است.

متأسفانه هر سه نوع مشروعیت مورد نظر تِد رابرت گر ، در بین دختران ما حادث شده است :

الف - دقیقا محرومیت نزولی برای دختران جامعه ما رخ داده است ، یعنی انتظارات دختران ثابت اما توانایی‌هایشان به ‌طور مداوم کاهش یافته است. آنان همیشه خواهان حقوق برابر بوده اند . در خانه و مدرسه و اجتماع . اما از هر سه محروم مانده اند.پس به همانند گری خود با پسران دست زده اند. دختران زیادی در جامعه ما چون پسران رفتار می کنند چون به نحو دیگر نمی توانند خود را اثبات کنند و یا یا جامعه تعریف مناسبی به او برای خویشتن خویش بودن آموزش نداده است. پس اگر همانند پسران لباس بپوشم و راه بروم و حرف بزنم ، پس من نیز هستم!

خشونت در مدارس دخترانه

ب - بدترین نوع محرومیت نیز رخ داده است یعنی محرومیت ناشی از بلند پروازی ، یعنی در حالی که توانایی‌های دختران ثابت مانده است ، انتظاراتشان افزایش یافته است . از یک سو به دلیل نادیده شدن ، توانایی های دختران ، تغییری نیافته است اما از سوی دیگر با افزایش تعداد پذیرش و ظرفیت دانشجو دختر در دانشگاه ها نسبت به پسران ، انتظارات آنان رشد سریعی برای توقع زایی داشته است. همانند جامعه ای که در آن فرهنگ سنتی حاکمیت دارد اما آثار فرهنگ مدرن در آن رخنه کرده است !

ج - و نوع سوم که محرومیت صعودی است ، نیز در جامعه ما نمود عینی دارد . انقلاب با خود تحولات فکری آورده است و انتظارات و توانایی های دختران و زنان مستعد رشد گردیده است ، اما توانایی های آنان به لحاظ غفلت و بی اعتنایی نظام اجتماعی ، رشد صعودی نداشته است و در مقابل ، انتظارات به رشد صعودی خود ادامه داده است که ادامۀ تحصیل زنان در سطوح عالی نیز بدان دامن زده است. در واقع محرومیت نسبی ایجاد شده مابین انتظارات و توانایی های دختران ، شدیدتر شده و احتمال و شدت خشونت بیشتر گردیده است.

ما با ترک تحصیل و اشتغال زودرس و بیش از حد متعارف پسران در جامعه از یک سو و با ایجاد جذابیت کسب پول و ثروت در بازار ، از سویی دیگر ، میدان تحصیل را به دختران سپرده ایم و تعادل نسبت جنسی در آموزش را بر هم زده ایم. تحصیلات عالی ضمن آن که خرد و شعور افراد را می افزاید ، توقع و انتظارات آنان را نیز برای اشتغال و ازدواج و زندگی می افزاید و این همان نقطۀ عدم تعادلی است که ایجاد کرده ایم. شاید این مهم در یک جامعۀ پیشرفته ، حُسن هم شمرده شود اما در جامعۀ مردمدار و یا مردسالار ما ، قبول چنین اقتداری برای زنان از سوی مردان ، عملا ناممکن است. همین امر از دلایل مهم افزایش سن ازدواج و آمار طلاق در جامعه نیز هست.

اگر دقت کنید خشونت مورد انتظار فقط برای دانش آموزان دختر ، به وجود نیامده است ، معلمان زن نیز چارۀ رهایی از بی انضباطی و ناهنجاری رفتار ئر کلاس و مدرسه را در خشونت جسته اند. تبعیت از ضرب المثل : " زدی ضربتی ، ضربتی نوش کن " یک الگو برداری کور از واقعیت های ناملموس جامعه که در عین مستحق دیدن خویش در عمل بدان ، متوجه نوع عمل و نتیجۀ آن نیستیم.

افزایش خشونت و جرم و جنایت در هر جامعه ای از همین مجاز بودن و صاحب حق دانستن افراد برای مقابله به مثل کردن ، حاصل می شود. یعنی وقتی که صُغری و کُبری اصول تعلیم و تربیتی ما و یا نتیجۀ عملی آن برای کودکان در خانواده و دانش آموزان در مدرسه ، دسترسی به این مهم باشد که اگر او دزدی می کند ، پس چرا من نکنم . اگر او ضرب و جرح می کند ، پس چرا من نکنم و..... افراد ناخواسته به هنجارشکنی میل پیدا می کنند و ضدارزش ها جایگزین ارزش های معمول هر جامعه ای سالم جهت نیل به اهداف و خواسته ها می گردد. این روال تبعیت از " نظریۀ برنامه پنهان درسی " است که ما به کودکان خود آموزش داده و می دهیم. وقتی جامعه ای برنامه ای شفاف ، مدوّن ، اصولی و خردمندانه ای برای تبعیت مردم خود نداشته باشد همۀ واکنش های آنها متأثر از این نظریه می گردد ، چون جامعه کنترل و هدایت را از خود سلب و به فاکتورها و شاخص های نامربوط و گنگی سپرده است.

جامعۀ بحران زده ، هر دائم به زایش بحران های جدید و حتی ناشناخته یاری می رساند. ما در تمامی نظام های خود شاهد انواع بحران ها هستیم در خانواده : بحران چشم و هم چشمی ، خودباختگی ، مصرف زدگی ، پول ستایی ، خروج رسالت تربیت از دوش والدین و انتقال آن به فضای مجازی و ماهواره ، فقر و محرومیت اقتصادی و.....

در آموزش و پرورش : بحران جدایی پرورش از آموزش ، چندگانگی در شکل مدارس ، ترویج و تشدید تضاد طبقاتی ، از بین بردن عدالت آموزشی و طبقاتی ساختن آن ، پیروی مستقیم و عمیق از نابسامانی های اقتصادی ، رشد جمعیت دانش آموزی بدون فراهم ساختن امکانات لازم برای آن چون معلم و فضای مناسب آموزشی ، غفلت از محتوای آموزشی ، پناه بردن به مذهب برای جامعه پذیر کردن مورد انتظار نظام سیاسی ، فرسوده بودن مدیریت کلان و..... در عین حال بحران های سیاسی و اقتصادی هم در تخریب ارزش ها و هنجارها ، ثبات و آرامشی را تجربه نکرده است.
حال شما خود قضاوت کنید ، کدام نقش و جایگاه در این کشتی به گِل نشسته ، قادر است کاملا سالم و در امنیت ، خود را به ساحل نجات رساند ؟!!

1) ویکی پدیا . دانشنامه آزاد . نظریه محرومیت نسبی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

پنج شنبه, 09 اسفند 1397 11:02 خوانده شده: 4479 دفعه چاپ

نظرات بینندگان  

پاسخ + +40 0 --
ناشناس 1398/11/28 - 08:38
احسنت
پاسخ + +3 0 --
ناشناس 1402/11/14 - 20:59
داستان دیروز است یعنی سال ۹۷ نوشته شده است اما مفهوم آن نتیجه ای برای ماجرای شعار زن زندگی آزادی است!

گویی این متن آینده ای نه چندان دور را بر اساس دلایل تغییر رفتار دختران، پیش بینی کرده است!
پاسخ + 0 0 --
مدیر 1403/01/16 - 10:10
امروز تصمیم گرفتم یادداشت های
گزیده و درج شده این بخش را مطالعه
کنم. هم لذت بردم و هم دلیل انتخاب
را فهمیدم.
در مورد این یادداشت معتقدم
هر زخمی یک روز شکافته شده
و عفونت درونی آن موجب رسوایی

عاملان ایجاد آن زخم می شود.

نظر شما

صدای معلم، صدای شما

با ارائه نظرات، فرهنگ گفت‌وگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور