گروه گزارش - تاریخ بازدید : 11 مهر 1398 /

نخستین گزارش صدای معلم در مورد " خانه معلم سرعین " شنبه 9 مرداد 1395 با عنوان " گزارشی از خانه معلم سرعین / نگاهی به وضعیت شهرستان توریستی سرعین !/ آیا در سرعین چیزی به نام شهرداری وجود دارد ؟ ( گزارش تصویری ) " منتشر شد . ( این جا )
دومین گزارش از این خانه ی معلم حدود یک سال بعد در تاریخ چهارشنبه 29 شهریور 1396 با عنوان : " یک سال گذشت ....افزایش 100 درصدی تعرفه ها در خانه معلم سرعین ! شهرداری تکانی به خودش داد اما آموزش و پرورش انگار نه انگار !( گزارش تصویری) " منتشر گردید . ( این جا )
در این گزارش آمده بود :
" در بازدید مجددی که از خانه معلم سرعین داشتیم به نظر می رسید که اتفاق خاصی رخ نداده بود .
برخورد مسئول پذیرش مثل پارسال غیرفرهنگی و طلبکارانه بود .
حتی بنر " خوش آمدگویی " به معلمان و همکاران فرهنگی را نیز برداشته بودند .
معلمی می گفت عمدا برداشته اند تا معلمان نیایند و این جا را به " غیرفرهنگی ها " بدهند تا پول بیشتری درآورند !
دیگر باید به چه زبانی بگویند !
با این حال مثل سال قبل و سال های پیش ظرفیت تکمیل بود !
سرعین یک شهرستان با هتل ها ، هتل آپارتمان ها و مهمان پذیرهای متعدد و فراوان است .
تعرفه های خانه معلم سرعین تفاوت چندانی با سایر جاها ندارد بلکه در برخی مواقع بیشتر هم هست اما مشخص نیست که چگونه توسط معلم ها و سایر مراجعه کنندگان پر می شود و ظرفیت تکمیل می خورد ...
معلم دیگری که برای اجاره به خانه معلم سرعین مراجعه کرده بود و با " پاسخ منفی " رو به رو شده بود با حالت اعتراضی می گفت که اگر قیمت ها بیش از این هم شوند باز هم اجاره می کنند و باز هم می نویسند :
" ظرفیت تکمیل است " !
نکته مهم و قابل توجه این است که تنها در عرض یک سال قیمت اجاره در خانه معلم سرعین دو برابر شده است .
این افزایش 100 درصدی بهای خدمات در خانه معلمی که متعلق به آموزش و پرورش و معلمان است و در حالی که حقوق معلمان در این یک سال از افزایش کم تر از 10 درصدی برخوردار بوده است قابل توضیح نیست .
می شود گفت وضعیت خانه معلم سرعین در این حداقل یک سال نه تنها تغییری نکرده است که حتی برای معلمان هم بدتر شده است ! بهتر است مسئولان وزارت آموزش و پرورش کمی بالاتر به خیابان چالدران مراجعه و هتلی را که برای کارمندان قوه قضائیه ساخته شده است را رویت کنند .
آموزش و پرورش به راه خود می رود ...
اما بخش دیگر گزارش صدای معلم در مورد پارکی بود که در این شهرستان است .
به نظر می رسید که شهرداری به انجام تغییراتی در این پارک دست زده است .
سنگفرش پارک در خیلی جاها عوض شده و ترمیم شده بود .
در بخشی که منتهی به بخشداری و فرمانداری می شد در حال " جدول کشی " بودند...
اگرچه وضعیت " نظافت و پاکیزگی " تغییر چندانی نکرده بود و شاید مقصر بیشتر کسانی باشند که علی رغم تابلوی " چادر زدن ممنوع " بی خیال به تذکرات و هشدارها ، همیشه و همه جا کار خود را انجام می دهند !
نکته دیگر این بود که اتومبیل پارسالی دور از چشم دیگران و در جای دیگری که در " دید " نباشد پارک شده بود !
احتمالا مسئولان و مدیران شهری این شهرستان ، گزارش صدای معلم را خوانده اند و تکانی به خودشان داده بودند .
اما مدیران آموزش و پرورش همچنان راه خود را می روند .... "
در این مدت گویی نه اداره کل آموزش و پرورش استان اردبیل و نه اداره آموزش و پرورش سرعین این گزارش را رویت کرده بودند !
همیشه جای پرسش جدی است که روابط عمومی های وزارت آموزش و پرورش در بیش از 750 منطقه و ناحیه آموزشی کشور و نیز واحدهای مختلف و متعدد ستادی و اداری در این وزارتخانه به چه کاری مشغول هستند و برون داد و بازده واقعی این واحدهای بوروکراتیک و زاید برای نظام آموزشی چیست ؟
آیا وظیفه روابط عمومی فقط در این خلاصه می شود که چند خبر را به صورت کلیشه ای و قالبی کار کرده و در کنار عکس ها و تصاویر بی کیفیت به همراه سخنان تکراری و غیرحرفه ای مسئولان و مقامات منتشر کند ؟
هزینه هایی که برای کارمندان روابط عمومی از جمله حقوق ، هزینه سفر ، پشتیبانی و... مصرف می شود در کنار هزینه هایی که برای نگهداری ، پشتیبانی و مسائل فنی سایت انجام می شود واقعا چه دستاوردی برای آموزش و پرورش و ذی نفعان آن یعنی دانش آموزان و معلمان دارد ؟
سومین گزارش ( خبر ) در صدای معلم دوشنبه 27 خرداد 1398 منتشرشد . ( این جا )
در بازدید اخیری که اخیرا از خانه معلم انجام شد بازهم وضعیت تغییر چندانی نکرده بود .
نکته ی مهم آن است که خانه ی معلم سرعین تابلو ندارد .

هر چند با دقت در سخنان حجت الاسلام محمود اصغری امام جمعه سرعین که در جلسه شورای آموزش و پرورش شهرستان سرعین بیان کرده است می توان به دلیل آن پی برد .
« اصغری » گفته است :
" زمین و ساختمان احداث شده مدرسه حجاب دخترانه شهر سرعین وقفی بوده و جزو فضای آموزشی محسوب می شود و واقفان این مدرسه ناراضی از اسکان فرهنگیان هستند .
امام جمعه سرعین تاکید می کند :
" حتی نماز خوانده شده در این مکان حرام است. "

کانال " سرعین شهریمیز " می نویسد :
" پنج شنبه مورخ 18 مهرماه 98 در جلسه ای با حضور مدیر کل آموزش و پرورش استان با فرماندار سرعین اهم مسایل و موارد آموزش وپرورش شهرستان مورد بررسی قرار گرفت.
در این جلسه حسن پور با بیان عملکرد شهرستان در حوزه های مختلف آموزش و پرورش شهرستان سرعین، از خیّرین مدرسه ساز شهرستان به عنوان نماد خیرخواهی و مشارکت پذیری در سطح استان نام برده و بیان داشتند در سال جاری ۱۰ مورد از فعّالیت های خیّرین در قالب مدرسه سازی، مرمت و تکمیل فضاهای آموزش و پرورش سرعین توسط این عزیزان انجام شده و یا در حال انجام می باشد.
ایشان از اقدام خیرخواهانه خیّرین در امر کیفیت بخشی مدارس تقدیر و تشکر نموده و از عملکرد مجمع خیرین مدرسه ساز و مشارکت اولیاء در کنار منابع دولتی به عنوان الگوی سازنده مشارکت در شهرستان یاد کردند.

در این نشست همچنین در رابطه با موارد ذیل بحث و توافق به عمل آمد:
1- تفکیک حیاط مدرسه حجاب از خانه معلم و استفاده اختصاصی دانش آموزان از محوطه در ایام تحصیل نصب نرده و حایل

2- استاندارد سازی کلاس های مدرسه حجاب و تبدیل سوئیت به کلاس درس و برداشتن سرویس های بهداشتی
3- مطالعه و بررسی و همچنین اعلام نتیجه به شورای آموزش و پرورش شهرستان در مورد احداث مدرسه دوازده کلاسه در جنب اداره فعلی آموزش و پرورش
4- پیگیری و انجام مقدمات واگذاری اداره مرکز اقامتی (خانه معلّم) مربوطه به شهرستان سرعین
5- پیگیری اداره کل آموزش و پرورش استان از وزارتخانه جهت اخذ مجوز لازم احداث مرکز آموزشی و رفاهی "
نکته ی قابل توجه آن است که مطابق گزارش این کانال مدیر کل آموزش و پرورش استان اردبیل دستور شفاهی جداسازی حیاط مدرسه حجاب و ایجاد دیواربین محوطه مدرسه و ساختمان خانه معلم را جهت اجرا را صادرکرده است .
به عبارت دیگر ، مشخص نیست اداره آموزش و پرورش سرعین که حتی اختیار کشیدن یک " دیوار " را هم ندارد به چه دردی می خورد و چه جایگاهی دارد ؟
این در حالی است که مطابق قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش ؛ شورای آموزش و پرورش شهرستان 22 مورد وظیفه و اختیار برای آن تعریف و تبیین شده است و به عنوان نمونه بند 4 از ماده 8 این قانون بر برنامه ریزی و تصمیم گیری در مورد اجاره ، احداث و توسعه اماکن آموزشی و پرورشی شهرستان دلالت دارد .
سرعین یک شهرستان برخوردار و توریستی است که هتل های شیک و مجلل ، هتل آپارتمان ها و مراکز اقامتی قابل توجهی را در خود جای داده است .
از سوی دیگر ، تب ساخت و ساز در این شهر با توجه به جاذبه های گردشگری آن در سال های اخیر به نحو قابل توجهی اوج گرفته است .
پرسش « صدای معلم » از رئیس شورای آموزش و پرورش سرعین و نیز مدیر آموزش و پرورش آن است که آیا گزارش شفافی در مورد بند های 1 ، 3 ، 5 ، 9 ، 12 ، 13 و بند 22 از ماده 8 قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش را در اختیار افکار عمومی قرار داده اند ؟
تا چه زمانی باید چشم مسئولان وزارت آموزش و پرورش به جیب خیرین باشد که آن ها برای این وزارتخانه دل بسوزانند ؟
آیا مسئولان این وزارتخانه از ظرفیت های قانونی به صورت کامل ، درست و منطقی استفاده کرده اند ؟
بهتر است مسئولان وزارت آموزش و پرورش کمی بالاتر به خیابان چالدران مراجعه و هتلی را که برای کارمندان قوه قضائیه ساخته شده است را رویت کنند .
آیا آنان مثل ما هستند ؟
آیا آن ها هم مشکلات ما دارند ؟



پایان گزارش/

درست زمانی که گرتا تونبرگ، نوجوان سوئدی، در اوت 2019 فاصله ی میان پلیموت انگلستان تا نیویورک را با قایقی بادبانی پیمود تا در اجلاس اقلیمی سازمان ملل شرکت کند، این پرسش، ذهن بسیاری از صاحب نظران را به خود مشغول کرد که چه فرایندهایی در سیستم آموزش و پروش سوئد در حال وقوع است که یک نوجوان 15 ساله را قادر می سازد، تا به نمادی جریان ساز در دیپلماسی سیاسی بدل شود، که علاوه بر نامزدی جایزه ی صلح نوبل، یکی از مهمانان دائم سازمان ملل متحد باشد، در بسیاری از مجامع بین المللی سخنرانی کند و به عنوان مذاکره کننده ای قابل احترام با رهبران کشورهای بزرگ به گفتگو بنشیند.
پاسخ به این پرسش بی تردید نیاز به مطالعه ی جدی در تحولات آموزشی و تربیتی کشورهایی چون سوئد دارد که از موضوع این نوشتار خارج است. در این میان اگر از وظایف دولت به عنوان یکی از متولیان عمده ی حوزه ی آموزش و پرورش بگذریم، این مساله در مقابل ما قرار دارد که در حوزه ی رسانه های جدید و مشخصا محتوای فضای مجازی در ایران تا چه اندازه موفق عمل کرده ایم؟ و عمده محتوایی که برای این گروه سنی تولید کرده ایم، شامل چه مواردی می شود؟
با گشتی مختصر در فضای مجازی متوجه می شویم که در زبان فارسی وب سایت هایی که گروه سنی نوجوانان را شامل می شوند، به سختی از انگشتان دو دست تجاوز می کنند و محتوای موجود در این وب سایت ها بیش از آن که برآمده از دغدغه های نسلی و خاستگاه اجتماعی و زمانی این گروه سنی باشد، بیشتر از منظری اخلاقی و با عینک دنیای بزرگسالان تولید شده اند، حتی مخاطب بسیاری از مطالب تولید شده، خود بزرگسالان هستند، که در آن کارشناسان و نویسندگان این وب سایت ها توصیه هایی را جهت مواجهه با نوجوانان در اختیار والدین قرار داده اند؛ بازی، سرگرمی و قصه های حکمت آموز، باقی محتوای این سایت ها را تشکیل می دهند. اینک اما، در حالی که گرتا تونبرگ، نوجوان سوئدی، با نگاه های غضب آلود، خشم خود را در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به ترامپ و سیاست های ضد محیط زیستی اش ابراز می کند و پشت تریبون این نهاد بین المللی، از تغییر در رویکرد دولت ها سخن می گوید، این پرسش، ذهن ما را مشغول می کند که اگر از ابتدا به جای سیاست تک صدایی حاکم بر دوره نوجوانی، به شنیده شدن صداهای نوجوانان در ایران کمک می کردیم، امروز در کجا قرار داشتیم؟ و فضای مجازی و رسانه های آن، در این تغییر نگرش چه سهمی دارند؟
این در حالی است که در زبان انگلیسی، وب سایت های تخصصی نوجوانان، از رشد کمی و کیفی قابل توجه برخوردارند. نکته ی حائز اهمیت در این میان این است که بیشتر این وب سایت ها، جنبه های مشارکتی جدی ای برای نوجوانان دارند؛ برای مثال وب سایت Scenarios USA از نوجوانان می خواهد که مسائل و مشکلات اجتماعی را در قالب پست هایی ویدئویی در سایت منتشر کنند و از این مجرا حضور فعالانه ی نوجوانان را در مسائل عمده ی اجتماعی، مثل اعتیاد به مواد مخدر و مخاطرات اجتماعی، سبب می شود؛ یا Listen Up وب سایتی است که نوجوانان را تشویق می کند تا پروژه های رسانه ای خود را با دیگران به اشتراک بگذارند؛ وب سایت Young Composers هم یکی از وب سایت های محبوب نوجوانان است که در آن تولیدات موسیقایی این گروه سنی منتشر می شود.
آنچه در بیشتر این وب سایت ها خودنمایی می کند، دعوت به مشارکت نوجوانان است تا ضمن تبادل دو طرفه و درگیر کردن این گروه با مسائل و مشکلات اجتماعی، فرصتی برای شناختن و آشنایی با دنیای نوجوانان در اختیار پژوهشگران و سیاست گذاران قرار گیرد. در حقیقت، این وب سایت ها با ایجاد یک فضای مشارکتی، بدل به بانک اطلاعاتی ای می شوند که امکان رصد کردن دغدغه های نسلی این گروه سنی را برای متخصصان امر فراهم می کنند؛ امری که متاسفانه جای خالی آن در سپهر اجتماعی ما به شدت احساس می شود.
در واقع رویت دنیای کودک و نوجوان، در زیر سیطره ی نگاه های تربیتی و اخلاقی، ناممکن شده است و ما هیچ صدایی از دنیای اجتماعی نوجوانان امروز نمی شنویم. تک صدایی حاکم بر نظام تربیتی و اخلاقی کودکان و نوجوانان، آن هم در فضای مجازی که ذاتا پولی فونیک و چندصدایی است، اگر نگوییم نوعی نقض غرض است، که احتمالا حاصل طرز تلقی ای است که از همان ابتدا در فضای عمومی و اجتماعی، رسانه های جدید را برای دنیای کودکی و نوجوانی، نه به مثابه ی یک فرصت، که به عنوان یک تهدید شناخته و در نتیجه از همان ابتدا به جای بهره برداری از آن، بیشتر انرژی فکری و اندیشگانی خود را صرف مقابله و محدود کردن آن نموده است.
البته از منظر تاریخی، این هراس و تهدید انگاری، تنها محدود به رسانه های جدیدی چون اینترنت نبوده است؛ از دیرباز در ایران، دوره ی کودکی و نوجوانی، به عنوان دوره ای حساس و مخاطره آمیز فهمیده شده است؛ دوره ای که در آن، خانواده ها پیوسته کوشیده اند تا با نظارتی حداکثری، سپری شدن سریع و سالم این دوره را در فرزندان خود تضمین کنند.
از این روست که در این دیار، کمتر تلاش شده تا دوره ی کودکی و به ویژه نوجوانی به عنوان صدایی مستقل، امکان بروز پیدا کند؛ برای مثال، در حالی که طبق روایت گنجینه اسناد بهارستان در سال 1297 خورشیدی، اولین کودکستان ایران در تبریز توسط مادام سروریان تاسیس شد و تا سال 1305 تنها 5 کودکستان در کشور راه اندازی شد، در ایتالیا، که یک کشور درجه دوی اروپایی بود، 5902 کودکستان فعال بود که تا آن زمان، بیش از صد هزار کودک ایتالیایی را تحت آموزش قرار داده بودند. در حالی که در همین دوره، گزارش هایی در دست است که والدین ایرانی از این که کودکان شان در مدرسه صدای حیوانات را تقلید می کردند، شکایت داشتند و آن را خلاف اخلاق و ادب می دانستند.

بر طبق سندی مربوط به سال 1312، اداره معارف شهر رشت، طی دستور العملی اعلام کرد که کودکان از بدو طفولیت تا وصول به سنی که برای شروع به تحصیل مقرر شده است، باید در کنار مادران، پرورش یابند و از رفتن به کودکستان احتراز کنند.
اگرچه تولید محتوا برای کودکان و نوجوانان در رسانه های مجازی امری متاخر است، اما در حوزه ی مطبوعات، از دیرباز تلاش های زیادی در این زمینه صورت پذیرفته است؛ اولین مجله ی کودکان و نوجوانان در ایران، سپیده ی فردا نام داشت که در مرداد 1332 توسط آذر رهنما منتشر شد. رویکرد غالب تعلیم و تربیت از سرمقاله ی شماره ی اول نشریه ی سیپده فردا هویدا بود؛ در این مطلب، یگانه هدف مجله، خدمت به کودکان کشور از راه پرورش صحیح و آشنا کردن مربیان آنان با آخرین اصول تعلیم و تربیت، معرفی شده بود.
این رویکرد تربیتی -که محور آن تسری دادن دنیای بزرگسالی به جهان کودکی بود- هرگز از دکترین رسانه های چاپی، تصویری و مجازی ما کنار گذاشته نشد. کمتر از یک دهه بعد در 1341 شورای کتاب کودک، در 1343 مرکز انتشارات آموزش و پرورش و در نهایت در 1344 کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز به کار کردند. اگرچه تاسیس سریالی این نهادها در توسعه ی نهاد کودکی و نوجوانی بسیار حائز اهمیت تلقی می شود، اما غلبه ی رویکرد تربیتی و تعلیمی، که ذیل گفتمان روانشناسی رشد ممکن شده بود، به استقرار و قدرتمند شدن تک صدایی در حوزه ی کودک و نوجوان دامن زد و مجال تعامل و گفتگو با دنیای نوجوانی را دشوارتر کرد.
اینک اما، در حالی که گرتا تونبرگ، نوجوان سوئدی، با نگاه های غضب آلود، خشم خود را در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به ترامپ و سیاست های ضد محیط زیستی اش ابراز می کند و پشت تریبون این نهاد بین المللی، از تغییر در رویکرد دولت ها سخن می گوید، این پرسش، ذهن ما را مشغول می کند که اگر از ابتدا به جای سیاست تک صدایی حاکم بر دوره نوجوانی، به شنیده شدن صداهای نوجوانان در ایران کمک می کردیم، امروز در کجا قرار داشتیم؟ و فضای مجازی و رسانه های آن، در این تغییر نگرش چه سهمی دارند؟
خبرآنلاین
گروه استان ها و شهرستان ها/

در حالی که محتوای اکثریت پرتال ( سایت ) ادارات و مناطق آموزش و پرورش مملو از عکس یادگاری و گالری تصاویر مسئولان و مقامات از زوایای مختلف می باشد و از این لحاظ مورد استقبال مخاطبان و ذی نفعان آموزش و پرورش قرار نمی گیرد ؛ پرتال اداره کل آموزش و پرورش آذربایجان غربی در اقدامی نوباورانه تصویری از دانش آموزان را در حال پاک سازی طبیعت در بخش " اسلاید " منتشر کرده است .
این پرتال ذیل عکس مربوطه می نویسد :
" در یک اقدام زیست محیطی جمعی از دانش اموزان چایپاره ای در پاکسازی محوطه تاریخی بسطام از زباله مشارکت کردند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اداره کل آموزش و پرورش آذربایجان غربی جمعی از دانش آموزان دختر شهرستان چایپاره با حضور در قلعه تاریخی بسطام این شهرستان با جمع آوری زباله ها قدمی در راستای پاک سازی محیط آثار تاریخی از هر گونه آلودگی برداشتند .
این اقدام در راستای نهادینه کردن فرهنگ صیانت و حفاظت از آثار تاریخی در بین دانش آموزان انجام شد و برنامه دانش آموزان با برپایی ایستگاه نقاشی به پایان رسید .
محوطه تاریخی و قلعه بسطام در همسایگی روستای بسطام و در شهر قرهضیاالدین واقع شده است. قرهضیاالدین در بخش مرکزی شهرستان چایپاره در استان آذربایجان غربی جای گرفته است. قدمت قلعه تاریخی بسطام به ۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح میرسد و بزرگترین قلعه تمدن اورارتویی در ایران است.
بر اساس کتیبه به دست آمده از این منطقه، قلعه بسطام به دستور «روسای دوم» از پادشاهان اورارتویی، حدود سالهای ۶۴۵ قبل از میلاد مسیح احداث شده است.
این قلعه در آن زمان با هدف کنترل مسیرهای تجاری که از طرف شرق دولت ترکیه به شهرهای تبریز، اردبیل و حوزه دریاچه ارومیه رفت و آمد میکردند، احداث شده است. قلعه بسطام را سومین منطقه اورارتویی در ایران میدانند.
اورارتو نام تمدنی در غرب آذربایجان امروزی است، شرق آناتولی و شمال کردستان کنونی و اطراف دریاچه وان و ارتفاعات ارمنستان وجود داشت و ساکنان آن جزو بخشی از نیاکان گرجیها و ارمنیهای کنونی بوده و از حدود ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، تا ۶۰۰ ق.م بر منطقه حکمرانی داشتند. نتایج به دست آمده از کاوشهای باستانشناسان و پژوهشگران از منطقه نشان میدهد که قلعه بسطام از سه قسمت پایین قلعه، میان قلعه و بالا قلعه تشکیل شده است، بخش نخست به سربازان و اسبها، بخش دوم معبد و بخش سوم به پادشاه اورارتو اختصاص داشته است.
کتیبه کشف شده از قلعه بسطام که به زبان اورارتویی است، جهت مطالعات و بهرهبرداری محققان در موزه ملی تهران نگهداری میشود. "
امید است تا برنامه حفظ و صیانت از محیط زیست توسط مسئولان در سطوح مختلف و نیز مدارس جدی گرفته شود .
پایان پیام/

"فقر" در مدرسه، طرح جزئیشدهی خود را نشان میدهد؛ آن را میتوانی بهصورت مجزا در کفشها، رنگ و روی لباسها، چانهی مقنعه، دستهی کیف، اندازهی مدادها، آستینی که از زیر روپوش بیرون میزند، ضخامت جلد دفترها، كُندیِ تراشها و... ببینی. فقر حتی رایحهی خاص خود را دارد که در تهماندهی بویش لابهلای لبهای نهارخورده افشا میشود. فقر در كلاس، هرگز نمیتواند یک راز بماند.
اول مهر و دوران ابتدایی من، خودنمایی فقر در واقعیت بیانصاف کلاس بود؛ جامعهای که دستهای مادرم را نداشت تا موهای پرپشت سیاه را طوری روی سرشانهی لباس بچیند که متن اصلی، زیبایی یک چهرهی دخترانهی معصوم شود. مادرم در خانه میماند و من با لباسهای دخترعمهها که خوب اتوکشیده و تمیز بودند، واقعیت جنس دستدوم را به مدرسه میبردم؛ با کفشها، که راوی قصهی خانواده بود.
صدای اضطراب را شنیدهاید؟ من هنوز هم خوب بهخاطر میآورماش؛ از قلب شروع میشود و انگار چیزی بیرحم، از زیر رگ گُر گرفتهات میخواهد منفجر شود. درست یادم هست که عرق از زیر موهای بافته، کنارهی گوش و دور لب، با اولین پرسش میجوشید؛ و من که همیشه ردیف آخر مینشستم، در تجربهی تکیِ این جوشش به خودم میپیچیدم: «بابای تو چهکارهست؟» و صداها و صداها و صداها، هیچ همدلانه نبود!
سومین سال دههی هفتاد، باز هم بیکاری پدر بود؛ گاهی بنایی، گاهی سمساری سیار و گاهی آشپزی برای کبابیِ "خلیلآقا" که دخترش بوی گوشت نمیداد، و من کلاس چهارم بودم که دیگر نتوانستم دروغ بگویم، چون "زهرا" درست ردیف اول مینشست و گفت: «خانم! ما رستوران داریم!» و این پرسش، آینه بود روبهروی واقعیتی که در خانهها سَر میکرد. معلم کلاس چهارم با لباس سیاه، صدایش را بالا برد و چون پتکی فرود آورد: «بعدی»، «حواست کجاست؟»، «خودتو معرفی کن، اسمت چیه؟»، «شغل پدر؟»... زهرا گفت: «خانم اجازه؟»... گریهام گرفت. «بلند حرف بزن! صدات رو بايد بشنوم يا نه؟»... «خانم باباش برای بابای ما کار میکنه!» و معلم گفت: «بعدی»... او اشکها را ندیده بود!
"اعتماد به نفس" یک مفهوم کلی است که جزئیاتاش در سالهای ابتدايی شکل میگیرد؛ در نخستین قدمها در مواجهه با دنیای بیرون، خارج از چتر حمایتی خانواده که هرچند بیچیز، اما گرم است. کلاس چهارم بودم و از همان روز اول مهر، چیزی در پاهایم کم آورد، چیزی مدام در دستهایم عرق میکرد، چیزی در چشمهایم دیگر نبود تا بتوانم به چشمهایِ در کلاس نگاه کنم، حتی در مواقع اضطراری نمیتوانستم نیازم را با صدای بلند اعلام کنم، و همین چیزی که در گلویم از دست رفته بود، به اتفاقاتی دامن زد که حفرهی اعتماد بهنفس را درونام گودتر کرد.
هفتهی سوم مهر بود که معلم سیاهپوش در کلاس شروع به گردش کرد و خواست دفترها را روی میز بگذاریم تا مشقها را نگاه کند. دفتر کاهیِ جلد قهوهای را -با اینحال که به دقت و تمیز تکلیفهایم را انجام میدادم- روی میز گذاشتم و دستام را رویاش. معلم هر چه نزدیکتر میشد، نیازم در قضای حاجت شدت میگرفت. چندبار با صدای خفهای گفتم: «اجازه!» اما معلم نشنید. نزدیکام شده بود که زیر فشار خُرد شدم. خانم سلطانی بالایسرم که رسید، توسریِ محکمی زد و گفت: «ای بیشعور!» و مرا راهی دفتر کرد.
هنوز یادم هست آن صندلی آهنیِ سبز را که وسط حیاط گذاشتند تا لباسهایم خشک شود. هنوز آفتابی که به فرق سرم میکوبید و بعد، صدای زنگ تفریح و خیلِ همکلاسیها که مسخرهام میکردند، را بهخاطر دارم، آن تنهاییِ بوگرفته و منِ لهیده زیر طبقاتی که مدام در ذهنام قوت و شدتِ اثر پیدا میکردند. آن روز به خانه که رسیدم، تب کردم. روی فرش لاکی، تا شب چندبار استفراغ و تا سه روز مدرسه نرفتم. ارتباط من با بیرون کاملاً قطع شده بود.

( طرح از آنجل بولیگان؛ کارتونیست کوبایی )
تضاد دنیای گرم و بیچیز خانه با حضور یک بچه در دنیای طبقاتی بیرون، واقعیت خشنیست. آن روزها درک منطق این تضاد برایم بسیار خردکننده بود. هضم رنگ مانتو و شلواری که با همکلاسیهایم فرق داشت تا صف طولانی بوفه، کمکم به یک گفتوگوی درونی شکل داد؛ گفتوگویی که رفتهرفته شدت و حدتاش، آدمی منزوی از من ساخت، اما ماحصل رنج واقعیِ فردی در نسبتاش با جامعه، اثر مهمتری بر من گذاشت؛ به کتابها پناه بردم.
از سال پنجم بود که از کتابخانهی محل تا کتابخانهی کوچک مدرسه، رمان به رمان پیش میرفتم. قرابتام با شخصیتهای ادبیات کلاسیک، کمکم به همدلیای درونام انجامید که میتوانستم آن را معطوف سطوح طبقاتی دنیای بیرون هم کنم، اما عطف زندگی من دبیر فارسی بود؛ خانم "سرخمرد" که به آنچه مینوشتم با تحسین چشم میدوخت و انشاهایم را هر جلسه با اشتیاق گوش میداد، من کمکم به اتکایی در درون خودم رسیدم.
بعدها که کار پدر در ساختمانسازی گرفت و خواهرهایم در تمکنی مالی به تحصیل ادامه دادند، جز خاطرهی آن رنجها که برای دنیای کودکانهام هیبتی خردکننده و وحشتناك داشت، چیزی نمانده بود، اما همان خاطرات و تجربهی رفتار بیملاحظهی یک معلم، تعهدی را بعدها در حرفهی آموزگاریِ خودم شکل داد. من، ديگر کودکی را در کلاسام معذب نکردم. من هرگز با صدای بلند از کودکی، شغل پدر و سطح تحصیلات خانواده را نپرسیدم.
اول مهرماه ۱۳۹۷، برای من توأم با دلهرهای شیرین بود؛ احضار تجربهی سالهای کودکیام در نخستين تجربهی حرفهی معلمی. آن دلهرهی دلچسب، جز شور مواجهه با دنیای از دستشدهی خودم نبود؛ کودکیای پشت میز و نیمکتها که سال به سال بخشی از معصومیتاش را وامینهاد. یک بسته شکلات خریدم، و چه اضطرابی! اضطرابی از آندست که شبهای امتحان وامیداردت جز در بهترین وضعیتات ظاهر نشوی، خوب تمرکز کنی و به یاد آوری.
وقتی وارد فضای مدرسه شدم، در ميان جیغهای شادمانهی بچهها، شادکام از مواجهه بودم؛ بچههای قد و نیمقد که گروهگروه میشدند تا معلم جوان و ناآشنا را به هم نشان دهند و هرازگاهی هم میگفتند: «سلام خانم». طی کردن مسیر بوفه تا درب سالن، در میانهی هجوم تداعیها بود؛ تسلیم شدن به صداقت خاطرهای که در تمام سالهای رفته، گویی امانتدار خاموش حافظه بوده است. ورودم به کلاس، ورودم به آستانه بود؛ لمس استعلاییِ خاستگاه!
در اولین دیدار با بچهها، نگاهی نامحسوس را از صورت جزئی فقر در لباس و کفشها گذراندم كه در منطقهی محروم "ماهدشت"، واقعيتی در حضور داشت؛ سپس با دخترکانام از شگفتی آینده گفتم؛ از اینکه تکتک آنها میتوانند روزی از پیلههای تنگ و تاریک بیرون بزنند، اگر به "فردای روشن" باور داشته باشند. در آخر زنگ هم از بچهها خواستم در نامهای آرزوهايشان را برايم بنويسند؛ آرزوهايی كه از معلمشدن تا سلامتی پدر و مادر راه میكشيد و آنها كه خصوصیتر بود، تمام شبام را پر كرد: «ای كاش يك اتاق مال خودم پر از وسايل داشتم!»...
و کاش معلمهای تمام کلاسها، از بافت اقتصادی-فرهنگیِ گوناگونِ دانشآموزان، راهی به درون بچههای دوران ابتدایی بگشایند؛ دوران حساسی که میشود در آن، با روشن کردن استعدادی و برافروختن خلاقیتی، در تاریکیها نقبی زد و سوی روشنی جُست.
کانال صور ما

" شورای عالی آموزش و پرورش در راستای کمک به اجرای ماده 13 قانون مدیریت خدمات کشوری و ماده 144 قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشور و قانون تشكیل شوراهای آموزش و پرورش در استانها و شهرستانها و سیاست مدرسه محوری و به منظور ارتقای كیفیت برنامه های آموزشی و تربیتی مدارس ، جلب و توسعه مشاركت های مردمی و خیّرین در احداث و اداره امور مدارس ، تقویت نظام مدیریتی ،مالی و اجرایی مدارس مبتنی برگسترش عدالت آموزشی و پیمان سپاری مدیریت مدارس ، آیین نامه توسعه مشارکت های مردمی به شیوه مدیریت هیات امنایی درمدارس را در تیر ماه سال 1388 به تصویب رساند." (1)
اگر تنوع مدارس در ایران را همانند یک درخت تنومند اما پیر و فرسوده با شاخه های نیمه خشک در نظر بگیریم ، باور خواهیم کرد که عمر مفید و مطلوب آن به پایان رسیده است . هر شاخه جدیدی که به نظام آموزشی کشور ، به مرور زمان اضافه شده است ، باعث گردیده است مطلوبیت شاخه های قبلی - سیستم آموزشی قبل از انقلاب - طی 4 دهه ، خشک گردد. مشکلات ایجاد شده با تفکر جدید برای ایجاد و نام گذاری انواع مدارس ، لایه به لایه طی این مدت ، از مشکلات منفرد و قابل تحلیل و بررسی به تراکم بیش از حد انتظار و غیر قابل کنترل مشکلات پیچیده و درهم تنیده افسار گسیخته ، تبدیل گردیده است.
فرهاد فلاحتی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس با انتقاد از اداره هیأت امنایی برخی مدارس کشور ، اظهار کرد:
" مدارس هیأت امنایی متأسفانه محلی برای درآمدزایی برخی افراد بازنشسته در آموزش و پرورش شده است و کیفیت آموزشی در این مدارس به هیچ عنوان مناسب نیست و شاهد افت تحصیلی دانش آموزان هستیم.
فلاحتی با تأکید بر این که کمبود اعتبارات در آموزش و پرورش نباید بهانهای برای اداره هیأت امنایی مدارس باشد، گفت: حرکت به سمت خصوصی سازی و تنوع در مدارس ، اشتباه ترین روش در آموزش و پرورش است. متأسفانه مدارس هیأت امنایی به جای این که مانند دانشگاهها درآمدزا باشند، دقیقا برعکس عمل میکنند، به این صورت که حقوق ناچیزی به معلمان با مدرک تحصیلی فوق لیسانس و دکتری میدهند و از هزینههای فرهنگی ، آموزشی ، آب و برق نیز میکاهند تا در نهایت از اعتباری که آموزش و پرورش برای مدارس در نظر میگیرد، رقمی برای هیأت امنا بماند." (2)
بهره کشی و بیگاری از نیروی کار ارزان معلمان در انواع مختلف مدارس خلق الساعه از جمله مدارس غیردولتی که جبار کوچکی نژاد به نازل بودن دریافتی معلمان در این مدارس انتقاد کرده بود (3) روالی عادی و پذیرفته شده از سوی مسئولین ، مجلس شورای اسلامی ، شورای عالی انقلاب فرهنگی و نهایتا خود معلمان ، می باشد. تمامی طرفین فقط برای پاسخگویی به نیازهای اضطراری خود ، این شرایط استثماری را پذیرفته اند.
اما پایین بودن سطح دریافتی هر شاغل تحت هر عنوانی ، عامل اصلی از بین رفتن انگیزه و کیفیت و قربانی شدن آن به نفع کمیت می باشد.

شاید بسیار کم در این کشور طی 4 دهه ، از عوامل اُفت تحصیلی به تنوع مدارس ناهمگرا و پایین بودن سقف دریافتی معلمان ، اشاره شده باشد. لذا امروز با حذف زبان انگلیسی جهت کاهش افت تحصیلی دانش آموزان ، آنچه که دوباره قربانی می شود باز کیفیت آموزشی ماست. آموزش و پرورش ما ورشکسته است چون هر بار در برخورد با مسایل و مشکلات ، به جای بررسی و تجزیه و تحلیل و همفکری با اساتید تعلیم و تربیت ، به فکر ایجاد نوع مدرسه ای دیگر و جدید ، افتاده است ، که مدارس هیأت امنایی هم یکی از آنهاست . چون آموزش و پرورش ما همیشه به حل مشکلات از بُعد مادی آن هم به نفع خود ، اهتمام ورزیده است ، نظام آموزشی ما هرگز به محتوا و معنا و اصول آموزش نیندیشیده است ، لذا مشکلات اساسی همچنان برقرار است و حتی با بدعت های کور باعث تبدیل شدن آنها به معضلات لاینحل گردیده است.
انحراف معیار ساختار آموزش و پرورش فعلی ما از زمان شروع یعنی سال 1357 تاکنون ، بسیار زیاد و غیرقابل برگشت است. تصور نکنیم که امروز با تصمیم شتاب زده ای دیگر یعنی حذف تمامی مدارس به جز مدارس دولتی و غیردولتی و استثنائی ، ما مسیر درست را یافته ایم و همه چیز ایده آل خواهد شد. باز دیدگاه و تصمیم گیری ما عاری از تزریق دانش اساتید علوم تربیتی و تعلیم و تربیت و تجارب ارزنده خود معلمان ، است و تلاطم این جستارگسیختگی به این سادگی به صلاح نخواهد رسید. ما ره گم کرده ای بدون روزنه دانش و تجربه و مهارت و مشورت و هم اندیشی هستیم. این تصمیمی نبود که نمایندگان مجلس که همگی تشخیص درستی از ماهیت نظام آموزشی ندارند، بدان رأی دهند. ما در واقع امر معرفت و شناخت را هیچ انگاشته ایم ، لذا باز موفق نخواهیم بود و پیچیدگی امور همچنان و بیشتر از قبل ، تداوم خواهد داشت.
بسیاری از جوانان در انتظار استخدام یا معلمان شاغل ، بازنشستگانی را که مجاز به تدریس در برخی از مدارس از جمله مدارس غیردولتی و هیأت امنایی ، هستند ، مذمت می کنند ، اما آنان دو اصل را نادیده می گیرند : اول شرایط اسفبار زندگی یک بازنشسته فرهنگی که هنگام اتمام مدت خدمت ، با کاهش شدید دریافتی خود مواجه می گردد و دوم قربانی بودن آنان برای فعالیت بیش از 30 سال به دلیل بی کفایتی نظام آموزشی در عدم تأمین نیروهای تازه نفس حرفه ای و متخصص.
قضاوت با شماست ، امر تدریس توسط یک فرد با تجربه نیرو تحلیل رفته ، نتایج مفیدی خواهد داشت یا توسط نیرو و انرژی فرد جوان بدون مهارت تدریس؟این وضعیتی است که بازنشستگان برای پر نمودن خلاهای بیشمار زندگی ایام بازنشستگی خود به استثمار خود تن در می دهند.
به یاد داشته باشیم که بلاتکلیفی افراد در جوامعی که به طور سیستمی اداره نمی شوند و داده و ستاده های آن با هم همخوانی معنی داری ندارد، امری طبیعی است، دوراهه ها و سه راهه هایی که هر نوع انتخابی را با مذمت عده ای دیگر روبرو خواهد ساخت.
پریشان احوالی در آموزش و پرورش کشور نیازمند به تعریف و بازسازی جدّی و زیربنایی دارد . عمده دلیل درجا زدن نظام آموزشی ما و مسئولان آن ، عدم استفاده از تجارب مسیر موفقیت کشورهای برتر آموزشی است. ما قادر به حل و فصل پیچیدگی افسارگسیخته این نظام با داده های داخلی از جمله با اتکا به سند تحول بنیادین ، اصلا و ابدا نیستیم. امروز تمام کشورهای برتر آموزشی ، از تجارب کشورهای موفق در امر آموزش ، بهره جسته اند. در تاریخ ایران و در عهد قاجار نیز توسط خیلی از افرادی که امروز نام نیک از خود برجای گذاشته اند از جمله امیرکبیر و حسن رشدیه و...... نیز ما از تجارب فرنگیان استفاده کرده ایم . امروز زمان دل سپردن به تابوهای نخ نما شدۀ ناکارآمد نیست ، رها سازید پیلۀ این نظام در جا زن را . تا زمانی که مجلس شورای اسلامی ، دولت و وزیر آموزش و پرورش ، فقط به رفع مشکلات بودجه ای می اندیشند ، اوضاع ما همین است و اگر وزیر آموزش و پرورش استقلال رأی نداشته باشد و قادر به تصمیم گیری مفرد نباشد و مطیع مستقیم تصمیمات دولت و مجلس باشد ، احتمال هر نوع تغییر و تحول سازنده در آموزش و پرورش محال است.
1) آيين نامه مدارس هيأت امنايی.بلوگفا .
2) کد خبر: 117923 . ۲۹ مهر ۱۳۹۸ . استثمار معلمان در مدارس هیأت امنایی .
3) http://fna.ir/dchw7q
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
نماینده مجلس شورای اسلامی گفت : وزیر آموزش و پرورش باید مقتدر و مطالبهگر باشد و به صحن بیاید و وضعیت را تشریح کند و اثرگذار باشد. صباغیان گفت: «معلمی که چند شغله است مگر میتواند کار فرهنگی در کلاس کند؟ اتفاقا او فرهنگ را نابود میکند.»