صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه رسانه/

انتقاد از سند تحول بنیادین و تاسیس دانشگاه فرهنگیان

پنجمین نشست از سلسله‌ نشست‌های «بررسی چالش‌های گلوگاهی نظام تعلیم و تربیت» با حضور دکتر محمود مهرمحمدی، اردوان مجیدی و پیام تیرانداز در خبرگزاری فارس برگزار شد.

در این گفت‌وگو مباحثی نظیر بررسی عدم دلایل اجرای کامل سند تحول و نواقص و چالش‌های پیش روی آن، رویکردهای متداول در اقدامات نظام رسمی آموزش و پرورش و تنگناهای آن و مسئله تمرکززدایی از نظام تعلیم و تربیت، مطرح شده است.

 در ادامه، بخش اول از جلسه اول این گفت‌وگو را می‌خوانید:

***

محمود مهرمحمدی عضو هیئت‌علمی دانشگاه تربیت مدرس، سرپرست پیشین دانشگاه فرهنگیان و عضو شورای سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی است. وی متولد سال ۱۳۳۷ در تهران است که دوران تحصیل ابتدایی را در دبستان علوی گذراند و همچنین بخشی از دوره دبیرستان را نیز در همین مجموعه پشت سر گذاشت.

مهرمحمدی در سال ۱۳۵۵ دیپلم ریاضی خود را از دبیرستان جاویدان تهران اخذ کرد و برای ادامه تحصیل عازم آمریکا شد؛ وی مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۳۵۸ و کارشناسی ارشد را در سال ۱۳۶۰ دریافت کرد و با هدف تدارک امکان خدمت بیشتر، رشته تحصیلی‌اش از تکنولوژی صنعتی در دوره لیسانس به تکنولوژی آموزشی در کارشناسی ارشد تغییر کرد.

وی پس از اتمام تحصیل به ایران بازگشت و در وزارت علوم به عنوان عضو هیئت‌علمی استخدام شد. در سال ۱۳۶۴ با استفاده از بورس تحصیلی به آمریکا بازگشت تا تحصیلاتش در علوم تربیتی، گرایش برنامه‌ریزی درسی را در سطح دکتری دنبال کند و در نهایت در سال ۱۳۶۷ مدرک دکتری خود را از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دریافت کرد.

مهرمحمدی پس از اخذ مدرک دکتری به کشور بازگشت و همزمان با تدریس در دانشگاه‌ها به سمت رئیس مرکز برنامه‌ریزی آموزشی در وزارت علوم منصوب شد. او در سال ۱۳۶۸ به دعوت وزیر وقت آموزش‌ و پرورش به این وزارتخانه مأمور شد، در سال ۱۳۷۶ به دانشگاه تربیت مدرس منتقل شد و تا سال ۱۳۹۶ به مدت ۲۰ سال در گروه تعلیم و تربیت به تربیت دانشجو در دوره دکتری پرداخت. اغلب دانش‌آموختگان رشته برنامه درسی در کشور، به نحوی جزو شاگردان او بوده‌اند. ترویج رشته برنامه‌ریزی درسی در دو دهه اخیر در کشور، با محوریت وی انجام شده، و برخی او را به عنوان پدر رشته برنامه درسی کشور می‌شناسند.

در سال ۱۳۸۳ مسئولیت اجرای بزرگترین مطالعه راهبردی تعلیم و تربیت در کشور در سال‌های گذشته را بر عهده گرفت؛ مطالعه سند ملی آموزش و پرورش؛ که در سال ۱۳۹۰ با عنوان «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش»، پس از نزدیک به یک دهه طی طریق، به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید؛ این سند در حال حاضر مهم‌ترین راهبرد ملی در این حوزه است و به نحوی محور تلاش‌های رسمی برای ارتقای نظام آموزش و پرورش کشور محسوب می‌شود.

در فاصله سال‌های ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶ نیز مسئولیت دانشگاه تازه تأسیس فرهنگیان را بر عهده داشت؛ مهرمحمدی پس از اتمام دوره مدیریت در دانشگاه فرهنگیان تصمیم گرفت با درجه استاد تمام پایه ۳۸ درخواست بازنشستگی کند.

علاوه بر آن در کارنامه آموزش و پرورشی وی ریاست پژوهشکده تعلیم و تربیت وزارت آموزش‌ و پرورش، ریاست انجمن مطالعات برنامه درسی ایران، مدیرکل مرکز تحقیقات آموزشی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی، مشاور پژوهشی و برنامه‌ریزی وزیر آموزش‌ و پرورش و همچنین سردبیری فصلنامه علمی و پژوهشی تعلیم و تربیت دیده می‌شود.

مجیدی: تعلیم و تربیت در کشور ما متأسفانه به عنوان حوزۀ دسته چندم به حساب می‌آید. چه اقداماتی می‌توان انجام داد تا وضعیت آن بهبود یابد؛ چه مشکلات و گرفتاری‌هایی در روند فعالیت روزمره آموزش و پرورش وجود دارد و اینکه وزیر جدید آموزش‌ و پرورش با چه مشکلاتی مواجه است؟

در این گفت‌وگو می‌خواهیم با دیدگاه و زاویه نگاه شما بیشتر و عمیق‌تر آشنا شویم؛ شما به عنوان فردی که سال‌ها مدیریت مطالعه و تدوین سند تحول را بر عهده داشته‌اید و طی سال‌های متمادی این سند با جرأت، پافشاری و مدیریت‌ شما و افراد دیگر، مسیر تدوین خود را پشت‌سر گذاشت و البته مقاومت‌ها و چالش‌های مختلفی را در مراحل مختلف تجربه کرد، چه مطالبه اساسی را برای تحقق این سند به صورت عملی دارید و فکر می‌کنید کجای کار می‌لنگد که اجرا و تحقق سند تحول با کندی پیش می‌رود؟

به نظر می‌رسد سندی که مطالعات آن هشت سال به طول انجامید و فارغ از برخی نقدها به آن، از ابعادی استحکام دارد و شما و دیگر کارشناسان با دقت و حوصله به آن پرداختید و نواقص آن را در حد بضاعت رفع کردید، چرا از سال ۹۰ تاکنون، نه اینکه اثری نداشته باشد اما به نظر می‌رسد آن اثر لازم را به صورت ملموس در سطح تعلیم و تربیت واقعی در کف مدارس نداشته است؟

انتقاد از سند تحول بنیادین و تاسیس دانشگاه فرهنگیان

مهرمحمدی: اینکه آثار تحولی مورد انتظار را شاهد نبودیم به عوامل مختلفی بازمی‌گردد که به اختصار به برخی از آن عوامل اشاره می‌کنم. نخست اینکه اجرای سند تحول و مضامین تحولی آن نیازمند یک اراده ملی و در سطح حاکمیت است که فراتر از یک دستگاه متولی که آموزش و پرورش است، اتفاق می‌افتد و برای آن دست کم در مجموعه حاکمیت، کل دولت باید در اجرا اهتمام ویژه داشته باشد و به خوبی ورود پیدا کند.

از این زاویه می‌توان به بخشی از علت اجرایی نشدن، دست یافت که آیا دولت‌ها اهتمام کافی را برای اجرای سند تحول داشته‌اند یا خیر؛ البته شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان مرجع تصویب‌کننده یک نقش نظارت عالی دارد و در تعقیب نقش خود همواره مطالبه اجرا را از وزارت آموزش‌ و پرورش داشته است.

اما بنده فکر می‌کنم تنها وزیر و دستگاه آموزش‌ و پرورش نیستند که باید در این زمینه پاسخگو باشند بلکه اراده‌ای فراتر از دستگاه آموزش و پرورش لازم است و کل حاکمیت و به‌ویژه دولت باید نقش‌آفرین باشند و تغییراتی که در آموزش‌ و پرورش باید اتفاق بیفتد نیازمند اجماع در سطح ملی است.

نکته دوم این است که وقتی سند تحول را تنظیم کردیم، در طراحی و مدل‌سازی برای تولید سند تحول، ابتکار عمل‌های خوبی به خرج داده شد؛ از جمله پیش‌بینی کردیم که مبانی نظری را در سطح انتزاعی رها نکنیم و آن را یک درجه به جریان اجرا نزدیک کنیم؛ چیزی که «رهنامه تربیت» شد؛ که به دنبال فلسفه تربیت رسمی وعمومی در جمهوری اسلامی ایران نوشته شد.

رهنامه مقداری حرف‌های عملیاتی‌تر است. گرچه هنوز در فضای نظری قرار داد و جزو مجموعه مبانی نظری سند تحول به حساب می‌آید. مدل‌های نظری مربوط به ۶ زیر نظام و ۶ ساحت را در رهنامه یا دکترین تربیتی در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران دیدیدم، که این یک ابتکارعمل بود.

این مجموعه مطالعات نظری که شامل سه بخش بود (که بخش سوم آن، رهنامه بود)، ما را به خروجی نهایی که برنامه راهبردی تحول است، وصل کرد. در آنجا مطابق آنچه در اسناد راهبردی وجود دارد و در ساختار آن دیده می‌شود، بیانیه مأموریت، چشم‌انداز و ارزش‌های محوری آموزش و پرورش  را تا اهداف، استراتژی‌ها، اهداف عملیاتی، اهداف خرد و در نهایت راهکار داریم.

در پاسخ به پرسش شما، باید بگویم در سند خروجی ما که برنامه راهبردی توسعه است، در حد راهکارها متوقف شده‌ایم. بنابراین نکته دوم که بیان می‌کنم، این راهکارها لازم است به برنامه تبدیل شود و برنامه‌ها براساس یک شاخص‌هایی زمان‌بندی شده در برنامه‌ راهبردی گنجانده شود.

ما فرصت نداشتیم که این کار را انجام دهیم بنابراین کار نیمه تمام رها شد. به هرحال آموزش و پرورش مجبور بود در جریان اجرا، کار نیمه‌تمام را تمام کند. بخش عمده‌ای از زمان بین سال‌های ۸۹ تا ۹۰ که شاهد تصویب سند تحول بنیادین در شورای عالی انقلاب فرهنگی بودیم تا به امروز، صرف تولید برنامه‌های عمل زیرنظام‌ها شده است؛ یعنی تولید برنامه‌های عملیاتی زیرمجموعه هر کدام از زیرنظام‌های شش‌گانه که آن هم داستان خود را دارد.

در هر حال وقت زیادی گرفته شد تا این برنامه‌های عمل به تصویب شورای عالی آموزش و پرورش  برسد و اکنون به نظر می‌رسد این نقص برطرف شده و گام تکمیلی برداشته شده است.

نکته دیگر این است که نه اینکه سند تحول اجرا نشده باشد، بلکه یک اتفاقاتی در ارتباط با آن رخ داده است. البته سند تحولی که از آن صحبت می‌کنید سند مصوب است، چون یک چیزی را ما به عنوان تیم علمی و پژوهشی عرضه کردیم و در نهایت چیزی پس از عبور از فیلتر مراجع سیاست‌گذار نظیر شورای عالی آموزش و پرورش و شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد که بین اینها یک فاصله قابل توجهی وجود دارد؛ و اتفاقاتی رخ داد که اگر لازم باشد به آن خواهم پرداخت.

اما همین سندی که تصویب شد، بخش‌های عمده‌ای از آن اجرا شد، ولی بسیاری از فقرات یا عناصر اصلی و مهم آن زمین مانده و در اجرا با مشکل مواجه شد و یک مقداری منتظر برنامه‌های عمل زیرنظام‌ها بود.

از میان مواردی که اجرا شده است، مهم‌ترین فقره‌اش تأسیس دانشگاه فرهنگیان است که منطبق بر یکی از راهکارهای صریح سند تحول است که اتفاقی محسوس و ملموس به حساب می‌آید. اتفاقات دیگری که در راستای اجرای سند تحول رخ داده، نسبت به آنچه در آموزش و پرورش و در سطح مدارس جریان داشته، چشمگیر نبوده است؛ اما آنچه خیلی با هیاهو، پرسروصدا و انصافاً اتفاق مهمی بوده، تأسیس دانشگاه فرهنگیان است.

درباره تأسیس دانشگاه فرهنگیان جای بحث و گفت‌وگوی بسیاری وجود دارد که این شتاب و سرعت عملی که در تأسیس دانشگاه فرهنگیان خرج شد، به چه دلیل بود؟ در واقع هنوز مرکب مصوبه سند تحول در شورای عالی انقلاب فرهنگی خشک نشده بود که اساسنامه دانشگاه فرهنگیان به تصویب رسید؛ و از سال ۹۱ شاهد فعال‌شدن دانشگاه فرهنگیان بودیم.

همیشه عرض کردم به رغم اینکه تأسیس این دانشگاه اتفاق مهم سند تحول بوده است، اما این شتابزدگی آثار منفی خاص خود را داشت. اگر ما از دانشگاه فرهنگیان انتظار داریم نسل جدید معلمان را با ویژگی‌های مورد انتظار برای ایجاد تحول در آموزش و پرورش تربیت کند، حال سؤال اساسی این است که این شتابزدگی در راه‌اندازی دانشگاه فرهنگیان، بدون توجه به نیازهای زیرساختی خصوصا از نظر فضا، امکانات و تجهیزات، و همچنین استاد و هیئت‌عملی، به چه دلیل بود؟ آیا توانسته‌ایم خروجی‌های لازم را به عنوان سفیران تغییر و تحول در آموزش و پرورش کشور از دانشگاه فرهنگیان کشور به دست آوردیم؟ و اینکه با این روند به دست می‌آید یا نمی‌آید؟

خلاصه زمانی که بنده در دانشگاه فرهنگیان حضور داشتم، به شدت نگران این بعد کیفیت بودم؛ و به همین خاطر نیز تصمیماتی گرفتیم که بعداً مورد بازنگری قرار گرفت. و اکنون نگرانی‌ها در وجود بنده قوت گرفته است که آیا فارغ‌التحصیل دانشگاه فرهنگیان از صلاحیت‌ها و کیفیت‌هایی برخوردار هستند تا خودشان اسباب تحول کیفی در آموزش و پرورش و محور تغییر و تحول باشند؟

منظور عرضم این بود که ما بخش‌هایی از سند تحول که برجسته‌ترینش دانشگاه فرهنگیان برای تأمین نیروی کارآمد در آموزش و پرورش است را اجرایی کردیم، اما در نحوه عملیاتی و اجرایی کردن آن، از منظر کیفیت، بحث و گفت‌وگو وجود دارد.

 

یکی از دیگر فقرات مهم سند تحول که علی‌ظاهر به اجرا گذاشته شده است، تغییر در ساختار نظام آموزش‌ و پرورش و ارائه نظام ۳ـ۳ـ۶ است؛ اگر چه قرائن، شواهد و راهکارهایی در سند تحول برای اجرای آن پیدا می‌‌شود، اما آن شکل از اجرایش مصیبت‌بار و فاجعه‌بار بود؛ و به نظر بنده در اینجا نیز جلوه‌ای از اجرای مضامین سند تحول را به بدترین و نامناسب‌ترین شکل شاهدش بودیم که وارد آن بحث نمی‌شوم.

اگر از افرادی که متولی اجرای سند تحول بود بپرسیم، از اجرای نظام ۳ـ۳ـ۶ به عنوان اتفاقی مهم در اجرای سند تحول اشاره می‌کنند؛ اما واقعاً باید پاسخگو باشند که چرا به این شکل، آن فقره اساسی در سند تحول را با نوعی به تمسک به ظاهر یک راهکار و بدون توجه به لوازم دیگری که در سند تحول برای آن پیش‌بینی شده بود به اجرا گذاشتند؟

 

مجیدی: به نظر شما آیا اجرای سند تحول با حرف زدن در مورد بندها و راهبردهایش می‌تواند اتفاق بیفتد؟ مثلا معرفی متن سند از نمونه آن است که مشاهده می‌شود در مناطق، ادارات و مدارس جلساتی را با عنوان آشنایی با سند تحول برگزار می‌کنند! یا آموزش ضمن خدمتی با این عنوان دارند!

آیا واقعا سند تحول باید به این شکل محقق شود؟ یا سند تحول یک بستر و زیرساختی را باید پی‌ریزی کند که در این زیرساخت، اقدامات انجام شود؟ به جای آنکه ما در مورد فلان بند سند سخنرانی کنیم، شاید نیاز به ارائه آموزش‌های مختلف است که معلم سر کلاس باید انجام دهد و فراهم کردن بستری در مدرسه که در قالب آن بتواند تدریس کند! به نظر می‌رسد یک خلط جایگاهی درباره سند تحول صورت گرفته است!

انتقاد از سند تحول بنیادین و تاسیس دانشگاه فرهنگیان

مهرمحمدی: این سؤال شما را می‌توانم به سؤال نخست برگردانم؛ ما راه و استراتژی را در اجرا ظاهراً درست انتخاب نکردیم، و تمرکز خود را تا حدودی بسیاری بر تبیین نظری و انتقال مفاهیم، بالا بردن سطح آگاهی معلمان و مدیران نسبت به مفاهیم مندرج در سند تحول و مضامین مورد نظر گذاشتیم.

فکر می‌کنم استراتژی غلط و نادرست سبب شد اتفاقاتی که باید در جهت بهبود کیفیت آموزش و پرورش و بالا رفتن میزان کارایی آن به نام سند تحول آموزش اتفاق بیفتد، اتفاق نیفتاده است؛ منظور بنده از استراتژی، استراتژی از بالا به پایین است.

بنده فکر می‌کنم منهای این موضوع که سند تحول ممکن است نواقصی داشته باشد، و جراحی‌های انجام شده در پیش‌نویس ارائه شده سند، اگر سند تحول را بخواهیم با همین شرایط عملیاتی کنیم، بعد از قریب ۹، ۱۰ سال از تصویبش، و چون اتفاق خاصی در اجرا نیفتاده است، ایجاب می‌کند که بازنگری در استراتژی داشته باشیم؛ زیرا استراتژی از بالا به پایین اجرای سند تحول، استراتژی غلطی است و باید استراتژی از پایین به بالا یا استراتژی تلفیقی ابداعی را مورد نظر قرار دهیم.

بنده درباره عملیاتی کردن این نوع استراتژی، تأملاتی داشتم و بحث‌هایی تحت عنوان استراتژی اجرای مدرسه‌‌محور سند تحول، مطرح کردم. منظور این است که ما باید در سطح مدرسه تلاش کنیم اتفاقاتی بیفتد و مدرسه تراز سند تحول را به یک معنایی که برخی استفاده می‌کنند، تعریف کنیم؛ و براساس یک منشور یا مانیفستی متخذ از معانی، مضامین و مفاهیم سند تحول، بگوییم در بُعد مدیریت، بعد منابع انسانی، بعد زیرنظام‌های سند تحول، بعد برنامه درسی، بعد مالی، بعد پژوهشی و به طور کلی ابعاد شش‌گانه زیرنظام‌ها در مدرسه چه اتفاقاتی باید بیفتد؟

 

اگر بخواهیم عملکرد مدرسه‌ای را با شاخص سند تحول مورد بررسی قرار دهیم، و بگوییم در راستای سند تحول هست یا نیست، می‌توانیم یک چنین منشور یا مانیفستی را آماده کنیم و تلاش‌هایی شده است؛ مثلاً بنده مانیفست و منشوری را آماده کردم؛ و به دوستانم پیشنهادم این بود شما بیایید استراتژی از پایین به بالا را حداقل به موازات آن استراتژی که تا به حال از بالا به پایین داشتید، اجرا کنید.

مثلا بگویید اگر مدرسه بخواهد در تراز سند تحول شناسایی شده و به رسمیت شناخته شود، باید مدیریتش با مشارکت همه ذی‌نفعان باشد. یا اینکه برنامه‌های درسی‌اش باید نشان از توجه متوازن به ساحت‌های مختلف تربیتی باشد؛ برنامه‌های درسی‌اش باید انعطاف لازم داشته باشد، و باید بحث تکنولوژی و استفاده از آن مورد اهتمام باشد، و پژوهش و ارزیابی باید در چرخه‌های منظم و مشخصی اتفاق بیفتد. همچنین اینکه نسبتش با جامعه محلی چگونه باشد و چه نوع رابطه‌ای با جامعه محلی برقرار کند؛ و فهرست قابل توجهی که بنده اسمش را پیش‌نویس منشور «مدرسه تراز سند تحول» گذاشته‌ام.

اگر منشور مدرسه تراز سند به تصویب برسد، مدارس براساس چارچوب کلی برنامه عمل یا اکشن‌‌پلن برای خود تعریف می‌کنند. و به نظر بنده، اکشن‌ پلن‌های متنوع و متعددی براساس چنین مانیفستی قابل تعریف و قابل ارائه است. بنابراین می‌توانیم مدارس تراز سند تحول در رنگ‌های مختلف، با طعم‌های مختلف و ریخت‌های متفاوت داشته باشیم، که در واقع اینها تجمیع‌ کننده همه ابتکار عمل‌ها و خلاقیت‌های کف مدرسه است؛ خلاقیت‌هایی که ممکن است تک‌تک معلمان داشته باشند و کافی است این ابتکار عمل‌ها و خلاقیت‌های خود را در قالب یک برنامه عملی که قابل توجیه است، از نظر هم راستا بودن با منشور تحول و منشور مدرسه تراز سند تحول، تدوین کنند و در اختیار آموزش‌ و پرورش  قرار دهند.

هر مدرسه یا گروهی از مدارس که از یک نقشه عمل این چنینی برخوردار شد، باید کاملاً آزاد گذاشته شود و انواع و اقسام حمایت‌ها از آن به عمل بیاید. این غل و زنجیر سلسله مراتب اداری از دست و بال مدیرش باز شود و به وی اجازه داده شود در راستای برنامه عمل و نقشه راه خودش تلاشش را انجام دهد، و بدین ترتیب یک شوری، یک هیجانی، یک ولوله‌ای و یک معرکه‌ای از تنوع ایده‌ها و زمینه‌های این‌چنینی را شاهد خواهیم بود.

اگر واقعاً چنین تصمیمی به نام «اجرای مدرسه‌‌محور سند تحول» و اتخاذ استراتژی مدرسه‌محوری در اجرای سند تحول با این ویژگی‌های کلی که عرض کردم وجود داشته باشد، و البته جسارت اتخاذ چنین تصمیمی وجود داشته باشد، و متعاقب با این برنامه عملی که هر مدرسه یا گروهی از مدارس ارائه می‌کنند، اختیارات، امکانات مالی لازم و پشتیبانی مالی مدیریتی و حرفه‌ای به آنان ارائه شود، فکر می‌کنم در یک پروسه و فرایند سریع‌تری واقعاً می‌توانیم بگوییم در تعداد قابل توجهی مدرسه، سند تحول اجرا شده است.

اما نه با یک ریخت و یک قیافه و یک شکل خاص؛ سند تحول در سطح مدرسه می‌تواند جلوه‌های مختلفی داشته باشد و این را باید به رسمیت بشناسیم؛ مدرسه حکمت یک جلوه‌اش است، مدرسه‌ شناختی که براساس علوم شناختی برنامه‌ریزی کرده‌اند، جلوه دیگری می‌تواند باشد.

بدین ترتیب که عرض کردم ما می‌توانیم گام‌های مؤثری در خروج از این وضعیت آزاردهنده به حالت تعلیق درآمده اجرای سند تحول، برداریم.


انتقاد از سند تحول بنیادین و تاسیس دانشگاه فرهنگیان

گروه گزارش/

" عباسعلی دانافر"  مدیر کل آموزش و پرورش استان یزد در آستانه سال تحصیلی جدید در جمع خبرنگاران برگزیده خبرگزاری پانای استان یزد مطالبی را بیان کرده است .

مدتی است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش سخن از تدوین " قانون خاص " برای آموزش و پرورش و معلمان می کنند .

دانافر می گوید : "شورای آموزش و پرورش عالی ترین شورای مشورتی و برنامه ریزی در آموزش و پرورش است که با تعامل با سایر مسئولان استانی و شهرستانی ، حرکت آموزش و پرورش در جهت تحقق اهداف تعلیم و تربیت را سرعت می بخشد . "

« صدای معلم » برای نخستین بار ضمن شعاری و غیرواقعی خواندن این گونه سخنان به جد از مسئولان خواست تا گزارشی جامع از وضعیت شوراهای آموزش و پرورش و ظرفیت های اجرا نشده این قانون پس از گذشت حداقل 25 سال از ابلاغ آن ارائه کنند .

آن گونه که مدیر کل آموزش و پرورش یزد می گوید هنوز کارگروه های قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش تشکیل نشده است .

مدیر کل آموزش وپرورش با یادآوری نقش خبرگزاری دانش آموزی پانا در تربیت اجتماعی دانش آموزن گفته است : عضویت و آموزش مهارت خبرنگاری نمودی از تحقق سند تحول بنیادین است.

دانافر بهره برداری حداکثری از این همه پتانسیل و انرژی برای اطلاع رسانی در آموزش و پرورش را یک فرصت خوانده و برزمینه سازی تحقق شعار هر مدرسه یک خبرنگار تاکید می کند .

وی از روسا خواسته است با مطالبه گری از خبرنگاران پانا بستر حضور آنان را در تمامی برنامه های آموزش و پرورش فراهم کنند و هیچ مراسم و برنامه ای بدون حضور خبرنگاران پانا نباشد.

پیش تر ، صدای معلم گزارشی در مورد دومین نشست در نهمین دوره مجلس دانش آموزی با عنوان  : " نطق های نمایندگان مجلس دانش آموزی قبل از ایراد شدن باید تایید شود !
نماینده مجلس دانش آموزی استان هرمزگان : حق مان این نبود ! " منتشر کرد . ( این جا )

هنوز هیچ مسئول و مرجعی به این گزارش پاسخ نداده است .

در سیستمی که نمایندگان مجلس دانش آموزی که منتخب دانش آموزان کشور هستند برای 3 دقیقه صحبت پشت تربیون و بیان مطالبات دانش آموزی باید نطق های آنان توسط عده ای تایید شوند ؛

پرسش این است که آیا این سخنان واقعی و منطقی است و مخاطب شما  دقیقا چه کسانی هستند ؟

منتشرشده در گفت و شنود

گروه رسانه/

چالش های آموزش و پرورش و استیضاح نظام آموزشی

در دنیای امروز که آموزش به امری عمومی بدل شده، نظام آموزش رسمی از جایگاه مهمی برخوردار شده است. در این فضا باید پرسید که «کار-ویژه مدارس چه باید باشد؟» از این رو، به سراغ دکتر نعمت‌الله فاضلی، انسان‌شناس و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات فرهنگی رفتیم او همواره از دغدغه‌مندان آموزش در کشور بوده و از جمله اساتیدی است که در تدوین کتاب «مرگ مدرسه» همکاری داشته است.  او در باب اینکه «مدرسه چه باید باشد و چه نباید باشد» نظرات قابل‌تأملی دارد که این مصاحبه را بس خواندنی کرده است.

***

*جناب دکتر فاضلی، کار-ویژه مدارس در دنیای امروزی ما چه باید باشد؟

پرسش ساده و در عین حال دشواری را طرح کردید. بله، صد سال است که ما فرزندان‌مان را به مدرسه می‌فرستیم، اما برای چه، این کار را می‌کنیم؟ عیسی خان صدیق در کتاب «ایران مدرن و نظام آموزشی آن» که در سال 1310 آن را نوشت، نقل قولی از کتاب «پندنامه» بوذرجمهر، وزیر انوشیروان ساسانی، می‌آورد که یک انسان باید یک سوم از روز و شبش را به «پرسیدن پرسش‌های خردمندانه اختصاص دهد». گمان می‌کنم منظور بوذرجمهر این باشد که یک سوم زمان ما باید به «آموزش مسأله‌محور» اختصاص یابد. یک سوم عمر ما باید صرف «یادگیری مسأله‌محور» شود. نظام آموزشی باید این وظیفه را بر عهده گیرد که فرزندان ما بیاموزند که «مسأله‌محور» بیندیشند.

«اندیشیدن مسأله‌محور» فقط این نیست که از کسی سؤال بپرسیم و گزاره‌های استفهامی طرح کنیم، بلکه «یادگیری مسأله‌محور» یادگرفتن به شیوه‌ای خاص زیستن و مواجهه با جهان و هستی است؛ اینکه منفعلانه، غیرخلاق، مطیع، زبون و غیرمسؤلانه با جهان و هستی روبه رو نشویم. مدرسه باید این وظیفه بزرگ را عهده‌دار شود.

در جهان معاصر، وظیفه مدرسه این است که فرزندان ما از همان آغاز ورودشان به جهان اجتماعی بیاموزند که باید بیندیشند و «اندیشیدن» با «پرسیدن» آغاز می‌شود. اندیشیدن یعنی جدی گرفتن نقش خود در این جهان. مدرسه باید به بچه‌ها بیاموزد تا در چیزهایی که به آنان القاء می‌شود شک کنند، در اقتدار چیزهایی که برایشان بدیهی و طبیعی نشان داده می‌شود تردید کنند، بچه‌ها در مدارس باید شک کردن و پرسیدن از چیزها را بیاموزند؛ و این «پرسیدن» اساس شکل‌گیری ذهن و زبان و توسعه شخصیت‌شان شود.

 

*چگونه می‌توان به این «روحیه پرسشگری» رسید؟ برای تحقق این امر به چه پیش‌شرط‌هایی نیاز داریم؟

 اولین نکته این است که مدرسه در ایران امروز باید ابتدا از طریق نویسا و خوانا کردن فرزندان این سرزمین چنین کار-ویژه‌ای را انجام دهد. شرط پرسشگری، شهروندی و سوژگی در جهان مدرن، «نویسا» و «خوانا» بودن است. مردم حق نویسایی و خوانا شدن دارند. نظام‌های سیاسی مدرن پذیرفته‌اند که همه مردم شهروند هستند و نه رعیت. لازمه شهروندی برخورداری از حقوق شهروندی است. یکی از این حقوق‌ها قابلیت و شایستگی به نام «نویسا» و «خوانا» شدن است. «نویسایی» و «خوانایی» هم به معنای داشتن مهارت خواندن و نوشتن است، هم به معنای قابلیت یا شایستگی عاطفی و شناختی و ارزشی که امکان استفاده خلاقانه و نقادانه از مهارت خواندن و نوشتن را به افراد دارای سواد بدهد.

بنابراین، کار-ویژه مدرسه و نظام آموزشی چیزی نیست جز «تربیت افراد باسواد». اما دقت کنید که «باسواد» معنایی دم‌دستی و سطحی ندارد. باسواد کسی است که می‌تواند مسأله‌محور بیندیشد و خلاقانه و نقادانه از مهارت خواندن و نوشتن برای توسعه خود، جامعه و جهان مسئولانه استفاده کند. عمدتا کسانی در درون نظام آموزشی ما در موقعیت‌های تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر قرار می‌گیرند که صرفا نوعی تفکر ابزاری، تکنوکراتیک و بوروکراتیک داشتند .

 

*با توجه به این کار-ویژه مدرسه، چه ارزیابی از نظام آموزشی امروز جامعه ما دارید؟ آیا مردم از طریق این نظام به معنایی که گفتید «باسواد» می‌شوند؟

 مطالعات تاریخی درباره نظام مدرسه در ایران نشان می‌دهد که ایرانیان در دوره قاجار چه برداشتی از آموزش مدرسه‌ای داشته‌اند. دوره قاجار، تبار اولیه افکار و باورهای معاصر ما هستند. در این دوره «گفتمان تغییر» در ایران شکل گرفت و شوق تغییر به تدریج در جامعه و به ویژه میان اهل فکر و روشنگران پیدا شد. ظهور و گسترش مدرسه نوین بخشی از «گفتمان تغییر» در ایران معاصر بود که وظیفه آن تغییر دادن انسان ایرانی از وضعیت پیشین او بود.

انسان ایرانی شوق تغییر پیدا کرد و مدرسه با همه فراز و نشیب‌هایی که طی کرد برای تربیت کردن انسان جدید بود. «مملکت ایران» در حال تبدیل شدن به «جامعه ایران» بود، انسان ایرانی هم نیاز داشت تا تربیت شود و از «رعیت» به «شهروند» تغییر کند. میرزا حسن رشدیه، میرزا حسین سپهسالار و میرزا یوسف مستشارالدوله و دیگر رهبران آبادگر و اصلاح‌گر ایرانی، مدرسه را برای تربیت ملت و تجدید فرهنگ و جامعه ایران می‌خواستند. نخستین ساز و کار مدرسه هم برای تربیت ملت، نویسا و خوانا کردن ملت بود. مردم ایران هم به تدریج روی خوش به مدرسه نشان دادند.

علی‌رغم تنش‌ها، نظام مدرسه‌ای در ایران به طور سراسری گسترش یافت. حالا دیگر همه جا مدرسه هست. اما نظام‌های سیاسی در ایران از دوره پهلوی تا به امروز، مدرسه را به عنوان دستگاهی نه برای تربیت ملت و تأمین نیاز مردم به تغییر و نو شدن، بلکه برای «کنترل کردن»، «انضباط بخشیدن»، «القاء ایدئولوژی‌ها» و «مطیع کردن مردم» به خدمت خود درآوردند. نتیجه این امر این شد که «شوق تغییر» در مردم سرکوب شد.

اگرچه این مدرسه، توانست تا حدودی علی‌رغم میل نظام‌های سیاسی تأثیرات و پیامدهای مهمی در میان گروه‌هایی از مردم ایجاد کند و به قول یکی از محققان در تغییر ایران از «ممالک محروسه» به «جامعه ایرانی» تأثیرگذار باشد، اما همواره عملکرد یا کارکرد مدرسه به صورت نصف و نیمه بوده و هست. کارکرد آشکار مدرسه این نیست که تغییر و شوق ناشی از آن را پاسخ دهد، بلکه مدرسه نهاد محافظه‌کاری از آب درآمده است که کارکرد آن کنترل و ایستایی جامعه شده است.

 

*با این توصیف آیا مدرسه همان وظیفه نویسا و خوانا کردن شهروندان را هم انجام نمی‌دهد؟ به هر حال مردم ایران امروز می‌توانند بنویسند و بخوانند. این را مدرسه به آنها داده است. این طور نیست؟

بله، حق با شما است. مدرسه تا حدودی در گسترش سواد در ایران نقش داشته است و نیروهای بزرگ آبادگر و اصلاح‌گر جامعه ایران تا حدود زیادی از درون همین مدرسه بیرون آمده‌اند. هیچ کس نمی‌تواند اهمیت مدرسه را انکار کند. اما ببینید در همین زمینه سواد چه اتفاقی افتاده است. مطابق اسناد رسمی وظیفه اصلی نظام مدرسه ریشه کن کردن بی‌سوادی در ایران است. اما یکی از بزرگترین شکست‌های نظام آموزش و پرورش ما هم همین از بین بردن بی‌سوادی است.

امروزه بیش از پنجاه نوع سواد وجود دارد از آن جمله می‌توان به سواد اجتماعی، سواد رسانه‌ای، سواد هنری، سواد موسیقایی، سواد عاطفی و... اشاره کرد. در این فضا، نظام‌های آموزشی وظیفه دارند آموزش‌های لازم برای توانا کردن دانش‌آموزان در تمام آن پنجاه سواد را ارائه کنند؛ اما پرسش اصلی اینجا است که چقدر آموزش این سوادها در نظام آموزشی ما محل توجه است؟

 بر اساس سرشماری 1395 نزدیک 21 میلیون نفر از جمعیت ایران، کم سواد یا بیسواد هستند. واقعیت این است که تا زمانی که ما در بحث سواد پایه با مشکلاتی مواجه هستیم، صحبت کردن از دیگر اشکال سوادها چندان موضوعیتی نخواهد داشت. البته این بدان معنا نیست که همه کسانی که توانایی خواندن و نوشتن دارند، از سواد پایه برخوردارند چراکه لازمه سواد پایه این است که افراد آمادگی‌های شناختی و عاطفی پیدا کنند که بتوانند از سواد پایه خودشان استفاده کنند.

معنای این حرف این است که افراد باید به حدی از بلوغ و توسعه فکری، عاطفی و شناختی برسند که اگر توانایی خواندن و نوشتن دارند به واقع خوانا و نویسا شوند. در این باره که چه میزان از جمعیت دارای سوادِ ما، نویسا و خوانا هستند، اطلاع دقیقی ندارم اما وضعیت موجود ما نشان می‌دهد که بخش عظیمی از جمعیت باسواد ما نویسا و خوانا نیستند. از این رو، می‌خواهم تأکید کنم، نظام آموزش رسمی ما مستلزم نوعی مواجهه جدی انتقادی درباره کار-ویژه‌های اصلی خود است، اگر این بازاندیشی انتقادی صورت نگیرد و مأموریت نظام آموزشی صرفا به تربیت فرزندانی مطیع و غیرپرسشگر محدود شود  بحران‌های اجتماعی و فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی را برای جامعه به دنبال خواهد داشت.

چالش های آموزش و پرورش و استیضاح نظام آموزشی

*برخی از تحلیل‌گران آموزشی ما بر این باورند که نظام آموزش رسمی در ایران بیشتر به انتقال اطلاعات یا  data بسنده می‌کنند تا انتقال «دانش». چقدر با این اظهارنظر همدل هستید؟ و پیامد آن را چه می‌دانید؟

همین طور است که می‌فرمایید. هم آموزش دانشگاهی ما و هم آموزش مدرسه‌ای ما درگیر چالش مهمی به نام «مسأله‌گریزی» است. در نظام آموزشی ما به جای اینکه دانشجویان و دانش‌آموزان بتوانند از طریق تفکر و یادگیری مبتنی بر طرح مسأله و پرسشگری، تغییر کنند، نظام یادگیری و یاددهی ایجاد کرده‌ایم که در آن انتقال دیتا و اطلاعات، جای اندیشیدن مسأله‌محور را گرفته است.

«حافظه محوری» پاسخ نظام آموزشی ما به «شوق تغییر» بوده است. «آموزش مسأله‌گریز» ریشه اصلی حافظه‌محوری است. منظور از «حافظه‌محوری» یادگیری طوطی‌وار و انتقال داده‌ها است. در مدرسه  تلاش می‌شود تا ذهن دانش‌آموزان را از انبوهی از اطلاعات انباشته کنند. بیش از نیم قرن است که نظریه‌پردازان آموزش به درستی و به دقت نشان دادند که این روش باعث فلج فکری، مغزی، احساسی و عاطفی دانش‌آموزان می‌شود و کمکی به رشد دانش‌آموزان نمی‌کند. ما از حداقل 70-80 سال پیش تا به امروز از این چالش بنیادی خودمان آگاه شده‌ایم اما هنوز گامی برای مواجهه درست با این بحران برنداشته‌ایم.

به ویژه موانع سیاسی مانع از این شده است که بتوانیم بحران حافظه‌محوری را کنار بزنیم. نظام‌های سیاسی در ایران همواره خود را به عنوان عقل کلی فرض کرده‌اند که باید حقیقتی را که آنان می‌پندارند به ذهن دانشجویان و دانش‌آموزان القاء کنند. در نتیجه به جای اینکه دانش‌آموز و نظام آموزشی ما را پرسشگر و مسأله‌محور کنند؛ نظام آموزشی ما را به حافظه‌محوری سوق می‌دهند. سالیان طولانی است که محققان ایرانی و جهانی تحقیقات گسترده‌ای درباره حافظه‌محوری و چالش‌های ویرانگر آن انجام داده‌اند، اما در محیط مدرسه و فضای تصمیم‌سازی برای آموزش، هنوز برنامه‌ کارآمدی برای حل آن صورت نگرفته است.

 

*مطالعات آموزش در ایران چقدر توانسته روایت روشن و سنجیده‌ای از «موقعیت آموزش در ایران» ارائه کند؟

در زمینه چالش‌های نظام آموزشی در ایران مطالعات گسترده‌ای به ویژه در سال‌های اخیر انجام شده است، اما مشکل اینجا است که این مطالعات به نظام آموزشی ما سرایت و تأثیر نمی‌کند. بگذارید در این زمینه توضیحی بدهم. در دهه‌های اخیر در نتیجه توسعه رشته‌های دانشگاهی و آموزش عالی، چندین رشته تخصصی در زمینه «آموزش» در دانشگاه‌ها در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری ایجاد شده است. گسترش مطالعات آموزش در ایران امروز، منجر به آفرینش انبوهی از کتاب‌ها، مقاله‌ها و تحقیقات شده و طی آن «گفتمان دانشگاهی آموزش» به نحو چشمگیری توسعه پیدا کرده است. اما این دانش شکل‌گرفته پیوند ارگانیگ و کارکردی با نظام آموزش ما برقرار نکرده است.

ما برای اینکه بتوانیم از موقعیت آموزش روایت نسبتا روشن‌تر، سنجیده‌تر و کارآمدتر ارائه کنیم، باید دانشِ آموزش در ایران را به عنوان مبنا، منبع و مرجع تفسیرهای خودمان قرار دهیم. نظام آموزش در ایران از لحاظ شیوه سازماندهی، مدیریت، طراحی، گسترش و بطور کلی چگونگی عملکرد آن مبتنی بر نوعی ایدئولوژی سیاسی است و ما با سیطره همه‌جانبه «امر سیاسی» بر «نظام آموزشی‌«مان مواجه هستیم.

بدون تردید، نمی‌توان «امر سیاسی» را از «نظام آموزشی» کنار گذاشت؛ اما مادامی که کلیت و چگونگی امر آموزش فاقد استقلال نهادی یا فاقد «حداقل استقلال نهادی» باشد، واقعیت‌های امر آموزش توسط محققان و متخصصان دانش موجود، مفهومی نشود و دیدگاه‌ها و نظریه‌های معرفتی و دانشگاهی در حاشیه قرار گیرند، طبیعتا نظام آموزشی ما به طرد معرفتی و طرد علمی خواهد انجامید. از این رو، گمان می‌کنم برای اینکه نظام آموزش در ایران بتواند به پویایی نسبی برسد، باید به منابع معرفتی و دانشگاهی موجود «توجه» جدی کند.

 

*منظورتان از «توجه» چیست؟ در این رابطه چه کارهای مؤثری باید انجام شود؟

منظور من از «توجه» این است که نظام بازنمایی آموزش، شیوه سخن گفتن ما درباره آموزش، مفاهیمی که در مورد آموزش بکار می‌بریم، برداشت‌ها و تلقی‌های ما از یادگیری و یاددهی از نقش معلم، دانش‌آموز و نهاد مدرسه باید لاجرم بر مبنای «زبان دانشگاهی و معرفتی» باشد که در نتیجه کنکاش‌ها، مطالعات و تحقیقات گسترده ملی و جهانی انجام شده باشد.

تا زمانی که نظام آموزش در ایران مفاهیم خود را صرفا از «زبان سیاسی» اقتباس می‌کند و عموما بر نوعی «گفتمان سیاسی» استوار است، نمی‌تواند نهاد آموزش آن عملکرد و کارایی اصلی خود را (که پرورش فرد کارآمد اجتماعی، انسان پرسشگر و خلاق است) به انجام برساند. ما با این نظام آموزشی همچنان درگیر همان چالشی هستیم که یک قرن پیش، آن را احساس می‌کردیم؛ احساس اینکه شوق تغییر داریم، می‌خواهیم همگام با جهان حرکت کنیم، می‌خواهیم از نظر جهانی احساس غرور و آبرومندی داشته باشیم، اما چیزهایی هست که دست و پای ما را می‌بندد. البته این شوق تغییر و احساس و عطش مردم برای رسیدن به تمدن و مدنیتی همطراز جهان، این حس مقایسه کردن و سنجشگری، نیروی مهمی برای تغییر بوده است. نظام مدرسه‌ای ما در معرض این مقایسه‌گری و سنجش‌گری جهانی قرار دارد.

هم آموزش دانشگاهی ما و هم آموزش مدرسه‌ای ما درگیر چالش مهمی به نام «مسأله‌گریزی» است.

*با توجه به این ذهنیت سنجشگری و مقایسه‌ای، اکنون نظام آموزش رسمی ما چقدر همگام با تحولات جهانی است؟

نظام آموزش در ایران امروز ما در نوعی چشم‌انداز جهانی و موقعیت جهان-وطنانه قرار گرفته است و نظام آموزش ایران مدرن که بیش از 150 سال پیش به وجود آمد هم، جزئی از فرآیند جهانی شدن بود، اما به اندازه امروز، نظام آموزشی ما در نوعی میدان جهانی قرار نداشته است.

گفتمان رسمی نظام آموزشی نیازمند بازاندیشی انتقادی از نظر موقعیت تاریخی است که در آن قرار گرفته است. این روزها مردم از طریق رادیو، تلویزیون، شبکه‌های اجتماعی و موبایلی، مهاجرت‌ها و مسافرت‌ها و... در «جهان» زندگی می‌کنند و نه صرفا در «ایران»؛ به همین دلیل نظام آموزشی ما دیگر نمی‌تواند صرفا با رویکرد «ملی» و «محلی» به تربیت و پرورش و آموزش فرزندان این سرزمین بپردازد. نظام آموزشی ما دائما در کتاب‌های درسی، برنامه‌های درسی و گفتمان رسمی خود نوعی نظام دانش رسمی را شکل داده که می‌خواهد با ستیز با جهان، دانش‌آموزان را آموزش دهد. در موقعیتی که دانش‌آموزان ما در حال تجربه زیست جهان-وطنانه و کلانشهری هستند این مواجهه نظام آموزشی ما که برخلاف رود شنا می‌کند، و به جای اینکه فرزندان ما را آماده کند تا در این زیست‌جهان جهانی‌شده توانایی‌های لازم را کسب کنند، می‌کوشد تا به انکار «موقعیت جهان وطنانه» مردم بپردازد.

موقعیت امروز نظام آموزشی ما، نتیجه مواجهه غیر واقع‌بینانه، ناپخته و نسنجیده و ایدئولوژیک با زیست جهانِ جهان-وطنانه امروز ما است. مردم امروزه از طریق شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها به طور گسترده و پیوسته نوعی «حوزه عمومی» شکل داده‌اند و نوعی «آگاهی انتقادی» در حال گسترش است که همه نهادها از جمله مدرسه را «ارزیابی انتقادی» خواهند کرد.

نارضایتی عمومی از مدرسه وجود دارد و همین نارضایتی باعث شکل‌گیری الگوهای تازه‌ای از مدارس شده است. اما به هر حال این مدارس متفاوت را صرفا گروه‌های برخوردار جامعه می‌توانند استفاده کنند. اکثریت مردم به همین مدارس دولتی عادی نیازمند هستند و همین مدارس است که موضوع اصلی بحث نظام آموزشی ما است. حوزه عمومی هم عمدتا درگیر همین مدارس است.

 

*چرا مدرسه در جامعه ما مسأله‌مند شده‌ است؟

بله، مدارس موقعیت بحث‌انگیز و چالش‌انگیزی در جامعه ما شده است. مدرسه از آن ایده‌های اولیه‌ای که در «گفتمان تغییر» در دوره قاجار شکل گرفت، فاصله دارد. گفتمان تغییر هنوز وجود دارد. هنوز ما احساس می‌کنیم که چیزی که هستیم، مطلوب ما نیست. ما می‌خواهیم چیز دیگر، جور دیگری باشیم. انتظار داریم مدرسه به ما و فرزندان ما کمک کند تا تغییر کنیم. اما می‌بینیم که گفتمان حاکم بر مدرسه «ایستایی» است. مدرسه خواهان بازگشت ذهن و زبان جامعه به دوره پیشامعاصر است. مدرسه در ستیز آشکار با موقعیت جهانی امروز قرار دارد. اینها نکاتی است که موقعیت مدرسه را مسأله‌مند ساخته است.

چالش های آموزش و پرورش و استیضاح نظام آموزشی

*مدرسه وظیفه دارد «نخبه» تربیت کند یا «شهروند»؟

انبوه تحقیقات وجود دارد که نشان می‌دهد که گفتمان رسمی مدرسه، گفتمانی نیست که «شهروند» تربیت کند، گفتمانی نیست که روحیه مدارا و تساهل را رواج دهد، گفتمانی نیست که پذیرش فرهنگ‌ها و اقوام و ادیان را ممکن و آسان سازد. گفتمان رسمی مدرسه، گفتمانی نیست که شهروندان را با موقعیت کنونی زندگی کلانشهری آشنا کند و میان ارزش‌های کلانشهری و انسان ایرانی پیوندی انسانی و اخلاقی برقرار سازد. گفتمان رسمی مدرسه، گفتمان تغییر نیست. این موقعیت، برای مدرسه و برای مردم ایران هزینه‌های سنگینی دارد. یکی از آنها این است که مردم میل به فرار از مدرسه دارند. اگرچه ناگزیرند به مدرسه بروند اما می‌دانند این رفتن همراه با رغبت و شوق نیست.

 

*راه برون‌رفت ما از این وضعیت چیست؟

این چالش‌ها باید به صورت گفت‌و‌گویی اجتماعی در حوزه عمومی درآید. این چالش‌ها وجود دارند اما هنوز زبان همگانی خود را پیدا نکرده‌اند. تحقیقات روشن و دقیق نشان می‌دهد که متون درسی، آئین‌نامه‌های مدارس، قوانین و قواعد حاکم بر مدرسه با تمام چالش‌هایی که گفتم روبه رو است. اما این بحث‌ها هنوز در مقالات علمی پژوهشی و پایان‌نامه‌ها و گزارش‌های تحقیقاتی آکادمیک محصور مانده‌اند.

 

*برای پویاتر شدن نظام آموزش چه نهادها یا چه سطحی از جامعه باید مشارکت فعال‌تری داشته باشند؟

خانواده‌ها، نهادهای مدنی، نیروهای متفکر مستقل فرهنگی و اجتماعی باید بیش از پیش موقعیت مسأله‌مند آموزش را به حوزه عمومی و گفتمان عمومی جامعه انتقال دهند. به بیان دیگر، برای اینکه نظام آموزش وضعیت پویاتری پیدا کند، باید مردم، روشنفکران، روزنامه‌نگاران و نیروهای فکری مستقل بیش از گذشته به پرسشگری در خصوص نظام آموزش بپردازند.

 نهادهای مدنی، مردم، انجمن‌های اولیا و مربیان، دانشگاهیان، باید مسئولیت مواجهه فعالانه با موقعیت فعلی آموزش را بپذیرند و قهرمانانه به حوزه عمومی بیایند و پرسش‌ها، دغدغه‌ها، نگرانی‌ها و ناکارآمدی‌ها و چالش‌های نظام آموزشی را با کمک و استعانت از مفاهیم، نظریه‌ها، دیدگاه‌ها، تحقیقات، داده‌ها و بطور کلی گفتمان دانشگاهی، ارائه و مطرح کنند.

بحرانی که ما اکنون با آن مواجه هستیم، نوعی مواجهه سست، کم جان و کم رمق جامعه در برابر نظام آموزشی است. منظور من از مواجهه کم جان و سست این است که به نظر می‌رسد جامعه ما از نظام آموزش رسمی قطع امید کرده و به همین دلیل، دائما اشکال جدیدی از مدرسه‌ها، به وجود می‌آید، تا خانواده‌هایی که تمکن مالی دارند، فرزندان خود را به اشکال گوناگون مدارس تا حدودی متفاوت از مدارس رسمی بفرستند و بعضا برخی تلاش می‌کنند تا فرزندانشان را به خارج از کشور اعزام کنند. این روش‌ها اگر چه اندکی می‌تواند مرهمی بر زخم عمیق ناکارآمدی نظام آموزش ما برای خانواده‌های توانمند و ثروتمند باشد اما اکثریتی که این توانایی را ندارند نمی‌توانند از این راهبرد برای پرورش و آموزش فرزندانشان بهره بگیرند. به همین دلیل، اکثریت مردم همچنان وابسته به نظام آموزش رسمی هستند. بنابراین باید راه هایی را پیدا کنیم که این اکثریت بتوانند نظام آموزشی مطلوب‌تر و کارآمدتری را داشته باشند. راهی که پیشنهاد می‌کنم این است که «استضیاح اجتماعی» صورت بگیرد؛ یعنی از مدیران مدارس گرفته تا برنامه‌های درسی، کتاب‌های درسی، وزرا، مجلس، کل نظام سیاسی در برابر مردم پاسخگو شوند. پاسخگو کردن نظام آموزشی در برابر مردم مستلزم این است که تقاضای اجتماعی و پرسشگری اجتماعی ایجاد شود.

در حال حاضر نگرانی، اضطراب و دلخوری از نظام آموزشی وجود دارد اما این نگرانی‌ها از روش گفت‌و‌گوی جمعی و اجتماعی برای به چالش کشیدن و استیضاح نظام آموزشی رفع نمی‌شود. صداهای مردمی در برابر نظام آموزشی بسیار کم رمق است. ممکن است گفته شود محدودیت‌های سیاسی مانع از این می‌شود که صداهای مردمی در برابر ناکارآمدی نظام آموزشی شکل بگیرد من ضمن تایید محدودیت‌های سیاسی که وجود دارد، این باور را دارم که همواره اشکالی از آزادی و شکاف‌ها و خلاءها برای شکل دادن صداها وجود داشته و دارد، چیزی که کمبود آن محسوس است، وجود نیروهایی است که مسئولیت پرسشگری و استیضاح نظام آموزشی را قبول کنند.

 

*شما از روزنامه‌نگاران به عنوان گروه‌هایی نام بردید که می‌توانند در پوپایی نظام آموزشی سهمی داشته باشند. دقیق‌تر می‌فرمایید که مسئولیت رسانه‌ها در این باره چیست؟

گفتمان آموزش در ایران امروز هنوز به نحو جدی در رسانه‌ها، مطبوعات و حتی گفتمان‌های سیاسی ما به شیوه مداوم، مستمر و نظام‌مند بازنمایی نمی‌شود. چند سال پیش یکی از دانشجویانم پژوهشی درباره «نحوه بازنمایی آموزش در مطبوعات» انجام داد و در این راستا، چند روزنامه عمومی را مطالعه کرد. پژوهش او نشان داد که در مطبوعات ایران، تنها از نیمه دوم شهریور ماه تا پایان مهر ماه تا حدودی به امر آموزش پرداخته می‌شود، از آن به بعد آموزش فقط به صورت امری حادثه‌ای بازنمایی می‌شود؛ مثلا وقتی که در مدرسه‌ای آتش‌سوزی رخ دهد یا حادثه‌ای سیاسی مثل تغییر مدیریت وزارتخانه و... در غیر این صورت امر آموزش حضور مستمر در رسانه‌ها و مطبوعات ما ندارد.

امیدوارم رسانه‌ها و نهادهای تصمیم‌ساز، گفت‌وگوی آموزشی و گفت‌وگوی جمعی در مورد امر آموزش را جدی‌تر از گذشته تلقی کنند.

 

*از تصمیم‌سازان امر آموزشی چه انتظار می‌رود؟

گمان می‌کنم که بخشی از این مسئولیت برعهده محققان و پژوهشگران نظام آموزشی است. در دهه‌های اخیر یکی از اتفاقات نامیمون این بود که بخش زیادی از متخصصان آموزشی ما جذب شوراهای اداری، نهادهای اداری و امثالهم شدند در نتیجه دانشِ‌ آموزش بیش از آنکه «دانشی انتقادی» باشد «دانشی ابزاری» شد برای توسعه بوروکراتیک و تکنوکراتیک آموزشی. گمان می کنم که بخشی از این دانش آموزش ما که جنبه انتقادی دارد، به حاشیه رانده شده و عمدتا کسانی در درون نظام آموزشی ما در موقعیت‌های تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر قرار می‌گیرند که صرفا نوعی تفکر ابزاری، تکنوکراتیک و بوروکراتیک داشتند.

در دهه‌های اخیر، مفهوم تخصص در نظام آموزشی ما صرفا به معنای یک مفهوم تکنیکی و فنی فهمیده شده است. در نتیجه افرادی که دغدغه امرار معاش داشتند و با نوعی اخلاق سازگاری رو به رو بودند تنها اینها توانستند در نظام آموزشی به طور جدی حضور پیدا کنند. محققان، صاحب‌نظران و اندیشمندانی که نگرش‌های انتقادی داشتند، طرد شدند.

باید هم گفتمان سیاسی و هم گفتمان دانشگاهی ما به بازاندیشی انتقادی خود بپردازد. یکی از خطراتی که نظام آموزشی ما در دهه‌های اخیر با آن رو به رو بوده، همین شبهه منتقدانی است که نه از دانش عمیق نظری درباره آموزش برخوردارند و نه مسئولیتی در برابر نظام آموزشی برای خود قائل هستند. نظام آموزشی متعلق به همه تاریخ ما است، و حق همه شهروندان است که از نظام آموزشی کارآمدی برخوردار باشند. نظام آموزشی ما دیگر نمی‌تواند صرفا با رویکرد «ملی» و «محلی» به تربیت و پرورش و آموزش فرزندان این سرزمین بپردازد. نظام آموزشی ما دائما در کتاب‌های درسی، برنامه‌های درسی و گفتمان رسمی خود نوعی نظام دانش رسمی را شکل داده که می‌خواهد با ستیز با جهان، دانش‌آموزان را آموزش دهد. 

 

*چطور می‌توان خرد جمعی را به نوعی درگیر امر آموزش کرد که مدارس ما از وضعیت مسأله‌مند خارج شوند و به سامان برسند؟

از آنجا که آموزش امکان بازنمایی در حوزه عمومی را به طور مستمر به دست نیاورده است، باعث می‌شود که حافظه جمعی، زبان عمومی و بطور کلی خرد جمعی درگیری جدی و مداوم با امر آموزش پیدا نکند. برای اینکه بتوانیم امر آموزش را در جامعه امروز خودمان با توجه به موقعیت مسأله‌مندی که دارد، به سامان برسانیم، نیاز داریم تمام توان، قابلیت فکری و گفت‌وگویی خود را برای سخن گفتن و اندیشیدن درباره آموزش به کار گیریم. در موقعیت فعلی که گفت‌وگو درباره امر  آموزش همگانی نشده است و صرفا به صورت «حادثه‌ای» با آن برخورد می‌کنیم (حتی اول مهر هم حادثه است)، آموزش موضوع بحث مطبوعات و رسانه‌ها نیست بلکه این بازگشایی مدارس است که موضوع بحث ما است. ما نیازمند بازاندیشی انتقادی در خصوص شیوه سخن گفتن و بازنمایی خودمان از امر آموزش در ایران امروز هستیم.

روزنامه ایران


چالش های آموزش و پرورش و استیضاح نظام آموزشی

کارکرد و ماموریت مدرسه و تاثیر محیط های بیرونی

سال‌هاست که مسئولان در تریبون‌ها و به‌ویژه هنگام بازگشایی مدارس، «مدرسه» و «نظام آموزشی» که البته محصول تصمیم‌گیری‌ها، برنامه‌ریزی‌ها و سیاستگذاری‌های خودشان است را در «سیبل انتقاد» قرار داده و عنوان می‌کنند که مدرسه باید از حافظه‌محوری و انباشت معلومات فاصله گرفته و «مهارت‌های زندگی» را آموزش دهد. اما در عمل چیزی مشاهده نمی‌شود و یا وضعیت تغییر چندانی نمی‌کند. چرا چنین است؟
ابتدا باید کارکرد نهاد «مدرسه» را بازتعریف کرد.
به قول مصطفی قادری، مدرسه نهاد سیاسی، مذهبی و اقتصادی نیست. درواقع تبدیل «مدرسه» به‌ عنوان سلول و نهاد ارگانیک نظام آموزشی به نهادی دیگر با استحاله فلسفه واقعی آن و تحمیل وظایف و یا کارکردهای دیگر بر اندام نحیف آن موجب می‌شود مدرسه حتی به نهادی ضد‌کارکرد خود تبدیل شود. جلسه و یا نشستی نیست که مسئولان نظام در رده‌های مختلف نامی از «سند تحول بنیادین» نبرند و یا در اهمیت و جایگاه آن داد سخن سر ندهند.
اگر قرار است مدرسه نهادی برای آموزش مهارت‌های زندگی باشد انتظارات و خواسته‌ها باید واقعی شده و حداقل ردای «علم و ملزومات» آن را بر تن کند.
نمی‌شود آموزش‌های سیاسی را در مدرسه پر رنگ کرد، مدرسه و ذینفعان را به‌عنوان پیاده‌ نظام نهادهای سیاسی و «سازمان رأی» درنظر گرفت، تحت لوای « کنکور» و «دکان مافیا» اقتصاد مدرسه را تعریف و پایه‌گذاری کرد و آن وقت دائما مدرسه را مورد خطاب و عتاب قرار داد که چرا مدرسه و نظام آموزشی ساده‌ترین و یا ابتدایی‌ترین مهارت‌های زندگی و شهروندی را به دانش‌آموزان آموزش نمی‌دهد؟
گویا سیاستگذاران و تصمیم‌گیران فراموش کرده و یا می‌کنند که سیستم براساس برنامه‌ای که به آن داده می‌شود و یا برای ارکان آن تعریف می‌شود کار می‌کند.
در واقع پیش از تعریف اهداف رفتاری برای نهاد مدرسه باید به این پرسش اساسی پاسخ داد که قرار است برنامه‌ای که برای سیستم تعریف شده است دانش‌آموزان و یا فراگیران را به کجا برساند؟
اگر هدف و یا غایت این برنامه آرمانی و بدون توجه به واقعیت‌های مخاطبان و ذینفعان آموزشی باشد و به نیازهای اساسی آنها بی‌توجه باشد نباید انتظار داشت که «تحول»جدی در وضعیت موجود رخ دهد. پرسش این است که با آن همه تقلا و تأکید چرا این به یک «گفتمان برتر و برنده» حداقل درون نظام آموزشی تبدیل نمی‌شود؟
به‌عنوان مثال ؛ پرورش تفکر انتقادی و یا تفکر منطقی یکی از مهم‌ترین اهداف در همه نظام‌های آموزشی موفق و توسعه‌یافته دنیاست.
اما در عمل چیزی که در «کف مدرسه» اتفاق می‌افتد چیست؟
آیا اهداف، ابزارها، تکنیک‌ها، برنامه‌های درسی، ارزش‌ها و دیدگاه‌ها مهیای پرورش مهارت مهمی مانند «تفکر انتقادی» در سازه‌های سیستم آموزشی ماست؟
چیزی که در عمل اتفاق می‌افتد این است که معلمان به‌عنوان عاملان اصلی«تحول» و «توسعه مهارت» در فرایندی که «دیگران» برای آنها تعریف کرده‌اند به تعبیر «پائولو فریره» روش بانکداری را پیشه خود کرده و با فاصله گرفتن از نقد و پرسشگری در نهایت به بانکداران و ستایشگران دانش و علم بدل می‌شوند.

کارکرد و ماموریت مدرسه و تاثیر محیط های بیرونی

ساختاری که در این برنامه تعریف شده است چقدر اجازه رشد و نمو به تفکر انتقادی و بسط آن در همه قسمت‌ها می‌دهد؟
جلسه و یا نشستی نیست که مسئولان نظام در رده‌های مختلف نامی از «سند تحول بنیادین» نبرند و یا در اهمیت و جایگاه آن داد سخن سر ندهند.
اما پرسش این است که با آن همه تقلا و تأکید چرا این به یک «گفتمان برتر و برنده» حداقل درون نظام آموزشی تبدیل نمی‌شود؟
چرا در اکثر نظرسنجی‌هایی که حتی درون آموزش و پرورش انجام می‌شود معلمان و یا دانش‌آموزان به‌عنوان ذینفعان اصلی از محتوای این سند اظهار بی‌اطلاعی کرده و یا آن را خیلی جدی نمی‌گیرند؟
سوق دادن نظام آموزشی به سمت مهارت‌مندی و عملگرایی نیازمند برخی پیش فرض‌ها و نیز مواداولیه است.
به‌نظر می‌رسد هنوز این مصالح براساس خرد و تفکر جمعی در یک قالب منعطف قرار نگرفته و ریل مناسبی نیز برای حرکت آن در جهت پویایی و پوست‌اندازی آن پیش‌بینی نشده است.

روزنامه همشهری

منتشرشده در یادداشت

گروه اخبار/

دکتر روحانی با اشاره به افزایش ۳ برابری بودجه وزارتخانه آموزش و پرورش و همچنین افزایش ۴ برابری حقوق معلمان به طور متوسط از یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان در سال ۹۲ به ۴ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان در سال جاری، تأکید کرد: دولت در حد توان و امکان تلاش کرد تا وضعیت مدارس، حقوق معلمان و کتب و محیط آموزشی مناسب بهتر شود.

گروه استان ها و شهرستان ها/

« صدای معلم » در گزارش پیشین به شیوه انعکاس خبرهای مربوط به نشست رسانه ای مدیر کل آموزش و پرورش خراسان رضوی انتقاد کرد . ( این جا )

در این گزارش آمده بود : "

به نظر می رسد رسانه عیل رغم جایگاه بی بدیلش در عصر دانایی هنوز جایگاه واقعی خود را در جامعه و نیز آموزش و پرورش سنتی و متصلب ما باز نکرده است .

مدیران و مقامات در وزارت آموزش و پرورش در سطوح مختلف از کارکرد واقعی و اصلی رسانه با رویکرد انتقادی گریزان بوده و تمایل چندانی برای پاسخ گویی و مسئولیت پذیری در آنان مشاهده نمی شود .

کسی هم برای این موضوع معمولا بازخواست نمی شود .

این وضعیت از قاعده به راس هرم و بالعکس جاری است .

علی رغم گنجاندن درس " سواد رسانه ای " در مواد درسی مدارس اما لازم التعلیم ترین افراد پیش از دانش آموزان ، معلمان و مدیران هستند .

نشست های رسانه ای در آموزش و پرورش بیشتر به صورت سخنرانی و یک طرفه برگزار می شود و مدیران به رسانه ها به دید " روابط عمومی " می نگرند .

در گزارش های منتشر شده انگار خبرنگاران فقط شنونده بوده اند و همه چیز عادی بوده و کسی پرسشی ندارد .

به نظر می رسد این وضعیت به یک " نرم " در میان مدیران آموزش و پرورش تبدیل شده است .

گزارش لس‌آنجلس تایمز از وضع معیشتی طبقه متوسط در ایران

وضعیت معیشتی و زندگی روزمره مردم طبقه متوسط ایران حال خوشی ندارد. وضعیت معلمان هم که نماد طبقه متوسط و پایین‌تر هستند وخیم تر از قبل شده و تعریفی ندارد و مدت‌هاست سیر نزولی به سمت زیر خط فقر را شروع کرده است. هر روز که می گذرد انواع و اقسام متعددی از تبعیض‌ها و بحران‌ها و معضلات اجتماعی در جامعه خود را به وضوح نشان می دهد و بوی بهبودی از اوضاع شنیده نمی‌شود.

معضل فرار مغزها و نخبه ها و مشکلات زیست محیطی همچنان به قوت خود باقی است. در حالی که گروه کثیری به سختی شکم خود را سیر می کنند و درآمد ملی و ارزش پول کشور به علت تحریم ها و فساد و ناکارآمدی در داخل هر روز کمتر از روز دیگر می‌شود حقوق‌های نجومی همچنان پرداخت می شود. ماجراجویی‌ها و گماردن افراد ناشایست و بی‌تخصص و غیرحرفه‌ای بر مسئولیت‌ها، مدیریت‌ها و مصدر کار و میدان دادن به فرصت طلبان و متظاهران و فساد سیستماتیک و ناتوانی در تعامل سازنده با دنیای خارج و عدم درک و تحلیل صحیح از جهان و تحولات اقتصادی و سیاسی مشکلات متعددی را رقم زده و نتایج فلاکت ‌باری برای کشور ببار آورده است.

در طول این سالها سیستم مانسترها و ترول‌هایی در دامن خود تیمار کرده و پرورش داده که منافع ملی و سازمانی برای آنها محلی از اعراب ندارد، دیوهایی که کاری به جز هدر دادن سرمایه های مادی و معنوی و فکری و انسانی چیزی بلد نیستند و به جای آرامش و رونق و آبادانی و پیشرفت مملکت و رفاه شهروندان، کشور را به لبه پرتگاه سوق داده‌اند. آدم‌هایی که نیازهای اولیه و حیوانی شان هنوز ارضا نشده و بوی پول و شهوت و شهرت مستشان می کند. موجوداتی که با دیدن چهره‌ای زیبا یا سفره ای رنگین دل و دین و عقل و هوش از کف می‌دهند. آنها تنها یک فکر در سر دارند: جیب‌های خود را به هر قیمتی هر چه بیشتر پر کنند و پول‌هایی را که به جیب زده اند با تخم و ترکه خود به آن طرف آبها و بهشت موعودشان منتقل کنند.

خبرنگار روزنامه لس آنجلس تایمز در ایران به میان مردم رفته و وضعیت معیشتی گروهی از ابرانی‌ها را از نزدیک بررسی کرده است. برگردان این گزارش را با عنوان تامل‌برانگیز «با شدت گرفتن تحریم‌های ایالات متحده ایرانیان طبقه متوسط به خرید مواد غذایی بی‌کیفیت و ارزان و میوه‌های مانده و فاسد روی آورده‌اند» در زیر می خوانید:

گزارش لس‌آنجلس تایمز از وضع معیشتی طبقه متوسط در ایران

تهران – ببینیم کارزار «فشار حداکثری» تحریم های اقتصادی دونالد ترامپ علیه ایران چه تاثیری بر زندگی شقایق صفری مادری ۳۸ ساله که تایپیست یک مجله در تهران است و تنها زندگی می‌کند گذاشته است.

در دو ساله گذشته قبض آب و گاز او ۳۰ درصد افزایش یافته است. اجاره ماهانه آپارتمان تک خوابه او از ۷۵ دلار به ۲۴۰ دلار رسیده است.

شقایق می گوید: «درآمدم دیگر کفاف خرید لباس‌های مناسب را نمی‌دهد. قبلا لباس مارکدار می‌خریدم اما حالا اگر چیزی می‌گیرم جنس دست دوم است.»

خانم صفری که به سختی قادر به تامین مخارج زندگی‌اش است جدیدا با دختر ده ساله اش به آپارتمان تک‌خوابه مادرش نقل مکان کرده است.

تجربه او نمونه‌ای از تجربه اکثر شهروندان آسیب‌پذیر ایرانی است، چرا که بیشترین فشار ناشی از افت سرمایه‌گذاری خارجی، کاهش صادرات نفت، تورم کمرشکن،‌ سقوط ارزش پول کشور و بالا رفتن قیمت غذا و پوشاک و دارو بر دوش این گروه از مردم ایران است.

گزارش لس‌آنجلس تایمز از وضع معیشتی طبقه متوسط در ایران

فریبرز رئیس‌دانا یک اقتصاددان در تهران می‌گوید: «مردم در بخش خصوصی در املاک و مسکن و بخش مالی و تجاری پول‌های کلانی به جیب می زنند و بیشترین سود را از این اقتصاد می برند در حالی که طبقه کارگر و فقیر در شهرها بالارفتن سرسام آور قیمت کالاها را کاملا بر دوش خود حس می کنند.»

ایالات متحده سال گذشته بعد از خروج از توافقنامه هسته ای ۲۰۱۵ (برجام) تحریم هایی را علیه ایران در بخش نفت، انرژی، امور بانکی، فلزات و صنایع کشتیرانی ‌وضع کرد. برجام هدفش رفع تحریم‌های ایران در قبال اقدامات و تعهداتی بود که هدفش جلوگیری از دستیابی ایران به موادی بود که می توانست در ساخت سلاح اتمی مورد استفاده قرار گیرد.

در ماه می وقتی ایران اعلام کرد که  بخشی از تعهداتش در قبال برجام را زیرپا می گذارد ایالات متحده تحریم صنایع آهن، فولاد، الومینیوم و مس ایران را هم به تحریم های خود افزود و معافیتی که به ایران اجازه می داد تا کالا به سوریه و چین صادر کند را  ملغی کرد. در اواخر خرداد بعد از انهدام پهباد جاسوسی امریکا توسط ایران در نزدیکی تنگه هرمز دولت ترامپ حتی تحریم های بیشتری علیه ایران وضع کرد.

دیگر امضاکنندگان برجام یعنی روسیه،‌ فرانسه، آلمان و بریتانیا همچنان در برجام مانده و به مفاد آن متعهد و تحریم هایی را که قبلا برداشته بودند را دوباره اعمال نکرده‌اند. اما اعمال محدودیت شدید توسط امریکا علیه موسسات مالی و بانکی ایران کار جامعه بین المللی را برای تجارت با ایران سخت‌تر کرده است.

مقامات امریکایی گفته اند که هدف از تحریم ایران محدود ساختن قدرت نظامی این کشور و حمایت آن از شورشیان حوثی در یمن، حزب الله در لبنان و سایر گروههای نظامی در خاورمیانه است.

گزارش لس‌آنجلس تایمز از وضع معیشتی طبقه متوسط در ایران

روز دوشنبه در اجلاس سران گروه ۷ در فرانسه،‌ ترامپ و رهبران دیگر کشورها حدس و گمان هایی مبنی بر اینکه ایالات متحده در نظر دارد نشستی را در سطح رییس جمهورهای دو کشور برگزار کند مطرح کردند. اما روز سه‌شنبه رییس جمهور ایران در یک سخنرانی اظهار داشت که چنین نشستی بی‌معنی خواهد بود مگر اینکه امریکایی‌ها اول تحریم‌ها را بردارند.

برایان هوک نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور ایران در ماه ژوئن به خبرنگاران گفت که تحریم‌ها موثر هستند و ایران را از دستیابی به سلاح اتمی باز ‌داشته و آن را مجبور کرده‌است که امسال هزینه های نظامی خود را تا ۲۹ درصد کاهش دهد.

صادرات نفت که منبع اصلی درآمد ایران است از زمان اعمال تحریم‌ها ۸۰ درصد کاهش داشته است و صندوق بین المللی پول پیش‌بینی می‌کند اقتصاد ایران امسال تا ۶ درصد کوچک شود.

گزارش لس‌آنجلس تایمز از وضع معیشتی طبقه متوسط در ایران

اما مقامات ایرانی و کارشناسان مختلف گفتند که این لزوما به معنی فروپاشی اقتصاد ایران نیست.

استیو هنک استاد اقتصاد در دانشگاه جان هاپکینز می گوید: «ایران یاد گرفته است که چه طور خسارات و زیان‌هایی که با تحریم ها مرتبط هستند را کم اثر کند. درست است، تحریم‌ها هزینه‌هایی را تحمیل می کند اما آنها باثبات جلو می‌روند.»

در واقع ایران از تجربه کافی برای مقابله با تحریم‌های امریکا برخوردار است. تحریم هایی که به طور مستمر از انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ در معرضشان بوده است. امریکا تنها دوبار از شدت تحریم ها کاسته است: یک بار در دهه ۱۹۹۰ و بار دیگر بعد از امضای برجام.

بعد از اینکه دولت اوباما در سال ۲۰۱۲ تحریم‌های شدیدی را علیه ایران وضع کرد رهبر معظم آیت‌الله علی خامنه‌ای سیاست هایی برای حمایت از صنایع داخلی و کاهش وابستگی به صادرات نفت از طریق تجارت با عراق، افغانستان و دیگر همسایگان را وضع و ابلاغ کرد.

این اقدامات و تلاش‌ها که با عنوان «اقتصاد مقاومتی» شناخته می شود راهنمای عمل دولت روحانی بوده است. ایران تولید کالاهایی مانند دارو و لوازم خانگی را که واردات آنها به کشور به سختی انجام می‌گیرد افزایش داده است.

نرخ تورم سالانه از ۵۰ درصد در ژوئن به ۴۰ درصد در ماه گذشته کاهش و ارزش ریال در برابر دلار ۲۰ درصد بالا رفت.

حمیدرضا ترقی که یک تحلیلگر سیاسی نزدیک به بیت رهبری است می‌گوید: «زیر سنگین ترین تحریم‌ها که در تاریخ معاصر ایران بی سابقه بوده است هر دولتی می توانست تحت فشارهای وضع شده توسط امریکا کمر خم کند و کوتاه بیاید. اما روحانی با وجودی که به سختی با وضعیت حاضر دست و پنجه نرم می کند موفق شده است کشور را در ثبات نگه دارد.» معضل فرار مغزها و نخبه ها و مشکلات زیست محیطی همچنان به قوت خود باقی است. در حالی که گروه کثیری به سختی شکم خود را سیر می کنند و درآمد ملی و ارزش پول کشور به علت تحریم ها و فساد و ناکارآمدی در داخل هر روز کمتر از روز دیگر می‌شود حقوق‌های نجومی همچنان پرداخت می شود.

با این وجود بر خلاف اظهارات مقامات امریکایی که می‌گویند کارزار «فشار حداکثری» تاثیری بر مردم عادی ندارد تحریم ها در خیابان‌ها به شدت احساس می شود و بیشتر خود را به رخ می‌کشد. بعضی ایرانی‌های طبقه متوسط در مناطق اطراف تهران دیگر قادر نیستند از عهده هزینه‌های میوه تازه برآیند و به خرید خیارهای مانده، گوجه فرنگی، انگور، ‌سیب وهلوی مانده و خراب و له‌شده که فروشندگان میوه هر روز عصرها  کنار می‌گذارند رو آورده‌اند.

علی شریفی که ۳۳ سال دارد صاحب سوپرمارکتی است که قیمت جنس‌هایش در سال گذشته ۷۰ درصد افزایش یافته است. او می گوید: «مشتریان من حالا کمتر خرید می کنند و بیشتر صرفه‌جویی می کنند.»

او می گوید که مجبور شده است عادات خرج کردن خودش را عوض کند: «یک بچه پیش دبستانی دارم و دیگر نمی‌توانم خانواده‌ام را بیرون به یک رستوران خوب ببرم. به جایش ارزانترین و بی کیفیت ترین میوه و لباس را می‌خریم.»

مجید طالقانی ناشر و مالک یک کتاب فروشی در مرکز شهر می‌گوید که قیمت سرسام آور کاغذ قیمت کتاب را بالا برده و باعث خرابی بازار و کسادی در این حرفه شده است.

مجید می‌گوید: «بیشتر مردم قادر به خرید کتاب نیستند بنابراین ترجیح می دهند تلویزیون نگاه کنند و کتاب نخوانند.»

یک چالش اصلی دولت جلوگیری از تبدیل چنین سرخوردگی ها و یاس مردم به یک ناآرامی عمومی و آشوب‌های اجتماعی است.

سعید لیلاز که یک اقتصاددان سیاسی و نزذیک به دولت روحانی است می‌گوید: «اگر ایران از آشوب‌ها و اعتراضات در امان بماند در این صورت در عرض یک یا دو سال چرخ های اقتصاد ایران به حرکت درخواهد آمد و کشور محکم روی پاهای خود خواهد ایستاد.»

بعضی شهروندان فعالیت‌های خود را متوقف کرده و کشور را ترک کرده‌اند و دیگران امیدوارند که راه آنها را دنبال کنند.

فرشید اندیکجو که ۲۷ سال دارد و قبلا یک مهندس بود گفت که به منظور یافتن یک شغل در خارج از کشور انگلیسی می ‌خواند.

او می گوید: «یک دلیل قانع‌کننده و خوب برایم بیاورید که در کشور خود بمانم. از الان تا ۱۰ سال دیگر چه چیزی عایدم خواهد شد و اصلا چی به دست خواهم آورد؟ ترجیح می دهم شانس خود را در جای دیگری امتحان کنم.»

منبع:
https://www.latimes.com/world-nation/story/2019-08-27/iran-trump-sanctions-economy-food-medicine-shortage


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

گزارش لس‌آنجلس تایمز از وضع معیشتی طبقه متوسط در ایران

منتشرشده در اقتصاد

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور