پنج شنبه 22 خرداد 1404
جداسازی ، تفکیک ؛ این مفهوم ذهنم را درگیر کرده است. هر چه سلسله مراتب خواص بالاتر می رود، ریزش آن ها سهمگین تر می شود.
این روزها که معلم ها را مجبور به تصحیح الکترونیکی اوراق می کنند ؛ موقع تصحیح، وقتی روی گزینه ها کلیک می کنم و دوباره کلیک و کلیک، خودم را پای دستگاهی همچون ربات می بینم.
نمی دانم مخاطبانم چه کسانی هست و آن ها هم من را نمی شناسند و من با هر کلیک، تعیین می کنم که مخاطب نادیده چه نمره ای بگیرد و طبق همان عدد برای او تعیین تکلیف شود یا پله های موفقیت را طی کند یا مثل بازی مارپله، به قعر جدول سقوط کند و دوباره مجبور به تلاش شود.
یاد مجموعه تلویزیونی تفکیک (Severance) می افتم. عده ای استخدام شده اند که پای مانیتور بنشینند و کلیک کنند. اعدادی را حذف کنند و اعدادی را نگه دارند. هر چند نمی دانم در آن مجموعه، حذف اعداد و ارسال شان به سطل آشغال بر چه مبنایی است ولی اینجا می دانم که طبق یک پاسخ نامه تدوین شده باید رفتار کنم. کسانی که توانسته اند حافظه مند، پاسخ ها را به برگه منتقل کنند تایید می شوند و بقیه باید حذف شوند.
مهم نیست پاسخ دهنده، شرایط تحصیل اش چگونه بوده است.
مهم نیست که درس را فهمیده است یا خیر.
خیلی از پاسخ ها با وجود این که مطابقتی از لحاظ کلمات با پاسخ نامه ندارند از نظر من درست هستند ولی موقعی که به آنها امتیاز می دهم تقریبا مطمئن هستم که بقیه مصحح ها نمره نخواهند داد.
جداسازی و تفکیک قبل تر از این نوع آزمون ها در نظام آموزشی رخ داده وقتی مدارس خاص را درست کردند. بچه های خاص وارد آن شدند. با تعریف خاص کار ندارم. اما بچه ای که به یک باره به او گفته شود تو خاص هستی ؛ چه حس خاصی به او دست می دهد.
خاص بودن برایش خیلی انرژی می آورد. با توهّم این خاص بودن احتمالا بیشتر تلاش می کند و احساس عزت نفس بیشتری خواهد داشت. خاص بودن لابد احساس برتری هم بیاورد. بعدا این احساس می تواند منجر به نگاه از بالا به پایین هم بشود.
این خواص به خاطر این که توسط خاص های دیگری که از امکانات خاص هم برخوردارند انتخاب می شوند. در صورتی که بتوانند در طی مراحل تفکیک، یا جداسازی نمره و عدد مورد قبول بالاستی ها را کسب کنند می توانند به جایگاه های خاص برسند.
شاید خواننده من را متهم به تئوری پردازی کند.
نترسید !
من خاص نیستم می توانید نقدم کنید ؛ فقط می خواهم ذهنیات عوامانه ام را با شما در میان بگذارم.
وقتی در سیستم آموزش و پرورش کنونی، مسئولین که احتمالا خاص هستند، برنامه ریزی می کنند و طرح هایی اجرا می کنند و بودجه هایی مطالبه می کنند، معمولا جایی برای نقد را گشوده نمی گذارند.
با توجه به تئوری خاص بودن ؛ اگر خودشان را خاص می دانند چه ضرورتی دارد که حرف عوام را بشنوند.
ناسلامتی ؛ خواص باید باهوش تر، داناتر، مطیع تر نسبت به بالادستی ها، باشند. اگر یک فرد خاص بخواهد انتقاد را بپذیرد یعنی پذیرفته که ممکن است غیر خاص در موردی بهتر از او بفهمد.
ممکن است بالادستی که تا حالا او را به دلیل خاص بودن در این پست و مقام نگه داشته بفهمد که او دیگر خاص نیست و پست و مقامش را از او بگیرد.
حالا طبق این تئوری ؛ بالادستی ها، بالاتری دارند که هر کدام خاص بودن شان و ابقای حضورشان در صحنه خواص، منوط به این است که یک عام بی سر و پای منتقد پیدا نشود.
انتقاد به ناکارآمدی تصمیمات، برنامه ریزی ها و شاید انتقاد به نحوه خرج بودجه های در اختیار، شاید انتقاد به نحوه برخورد و ارتباط با عوام زیر دست و به طور کلی هر نوع انتقادی می تواند پایه های بُرج عاج نشینی خواص را به شدت بلرزاند.
هر چه سلسله مراتب خواص بالاتر می رود، ریزش آن ها سهمگین تر می شود.
شاید خاص بودن در ابتدا یک دروغ انرژی بخش بوده باشد ولی این دروغ، زندگی و حیات انسان وار را تباه می کند.
بروم پشت دستگاه بنشینم و به دستور خواص، تیک تیک، وارد پروسه جداسازی شوم.
من منتقد مطیع ام. چه دوگانه متعارضی.
دوست دارم بدانم نقش من عامی در این جریان جداسازی ها چیست؟
بدورد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان