گروه گزارش/

هنوز وزارت آموزش و پرورش به گزارش « صدای معلم » با عنوان " " دانایی " و " توانایی " از نظر معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش ؟! " پاسخی ارائه نکرده است . ( این جا )
در این گزارش آمده بود :
" « پرتال معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش در بخش " اسلاید " مسابقه کتابخوانی رادیویی دانایی توانایی را هر روز تبلیغ می کند .
این پرتال سوم فروردین 1398 نوشت : ( این جا )
" مسابقه کتابخوانی رادیویی دانایی توانایی از رادیو نمایش آغاز شده است.
به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل معاونت پرورشی و فرهنگی، همزمان با فرا رسیدن عید نوروز و تعطیلی مدارس اداره کل فرهنگی هنری اردوها فضاهای پرورشی وزارت آموزش و پرورش با همکاری رادیو نمایش اقدام به پخش مسابقه کتابخوانی رادیویی با عنوان «دانایی توانایی» کرده است.
در این مسابقه که هر روز از ساعت 14 تا 14:30 از رادیو نمایش پخش می شود کتاب «جام جهانی در جوادیه» به وسیله میرطاهر مظلومی هنرپیشه و صدا پیشه مطرح خوانده می شود.
در پایان هر روز سوالی مطرح می شود که مخاطبان و شنوندگان با ثبت نام در سایت رادیو نمایش و بخش نقش می توانند با نام کاربری و رمز مخصوص خود وارد صفحه اختصاصی خود شده و به سوال مطرح شده هر رز پاسخ دهند که به صورت تستی در سایت رادیو نمایش نوشته شده است و دکمه ثبت پاسخ را کلیک کنند.
آیا قرار است به هر قیمتی حتی " ابتذال " سر نوجوانان و جوانان گرم شود ؟
آیا این معنای " انفجار دانایی " نزد مسئولانی است که با بودجه های قابل توجه قرار است خلاء بخش مفقوده " تربیت " را پر کنند ؟
معیار و ملاک انتخاب چنین کتاب هایی نزد برنامه ریزان و مقامات چگونه تعریف و سیاست گذاری می شود ؟
آیا بهتر نیست در جهت تعمیق و ترویج فرهنگ کتاب خوانی و مطالعه ، ضمن معرفی کتاب های علمی و کاربردی پرسش هایی از آن ها را به دانش آموزان ارائه کنیم ؟
آیا با این گونه موضوعات و پرسش ها ؛ قرار است دانش آموزان را وادار به " تفکر و " اندیشه ورزی " کنیم ؟ علی رغم تفکیک غیرمنطقی و عیرعلمی میان " آموزش " و " پرورش " قرار است ذهنیت ایدئولوژیک مسئولان علی رغم ناکاآمدی این دیدگاه همچنان ساری و جاری باشد و قرار نیست تحولی در این وضعیت صورت گیرد
آیا این آیتم ها با واقعیت های زندگی امروزی و استانداردهای " نظام های آموزشی تطبیقی " مطابقت و تجانس دارد ؟ "
در زمان انتشار این گزارش ، پرسش هفتم مطرح شده بود .
تا امروز 14 فروردین 1398 پرسش سیزدهم با عنوان : نماینده تیم برزیل در جام دوستی اهل کدام کشور بود؟ " هم منتشر شده است . ( این جا )
پانا امروز نوشت :
" نشست هم اندیشی و هماهنگی با هدف طراحی برنامهها و فعالیتهای حوزه پرورشی و فرهنگی، سازمان دانشآموزی و تشکلهای دانشآموزی در شبکه شاد برگزار شد.
علیرضا کاظمی معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش در این نشست ضمن اشاره به ضرورت راهاندازی شبکه اجتماعی دانشآموزان (شاد) از منظر فعالیتهای پرورشی و فرهنگی و تشکلهای دانشآموزی و سوابق این شبکه در سازمان دانشآموزی، از تلاشهای تحسین برانگیز مقام عالی وزارت و تیم همراه او در فعال کردن شبکه شاد تشکر کرد.
معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش همچنین از امکان سازی برای تداوم فعالیتهای آموزشی و پرورشی مدارس بهصورت مجازی و از حضور به موقع مدعوین در این جلسه که با وجود شرایط خاص و روز تعطیلی برگزار میشود همچنین از دغدغههای ارزشمند تربیتی آنها نیز تقدیر و تشکر کرد.

کاظمی بر ضرورت طراحی بستر لازم برای پیگیری و اجرایی کردن فعالیتهای حوزه پرورشی و فرهنگی، سازمان دانشآموزی و تشکلهای دانشآموزی در شبکه شاد تاکید کرد.
در این نشست هریک از مدیران کل حوزه پرورشی و فرهنگی و قائم مقام سازمان دانشآموزی گزارشی از فعالیتهای مجازی حوزه ذیربط را در مدت تعطیلی اخیر مدارس ارائه و دغدغهها و بسترهای مورد نیاز فعالیتهای پرورشی و فرهنگی در حوزههای خود را مطرح کردند.

در ادامه علی باقرزاده رئیس مرکز هماهنگی و حوزه وزارتی، ضمن تشکر از برپایی این جلسه، گزارشی از روند شکل گیری شبکه شاد در شرایط جدید و تعطیلی مدارس ناشی از شیوع ویروس کرونا، بر ضرورت و اهمیت فعالیتهای پرورشی و فرهنگی در شبکه شاد تاکید کرد و افزود: از ابتدای کار نیز یکی از دغدغههای تیم طراحی شبکه شاد موضوعات و فعالیتهای پرورشی و فرهنگی بوده و بر همین اساس ظرفیتهای لازم در اینخصوص در شبکه شاد دیده شده است.

باقرزاده ادامه داد: پس از طی گام نخست اجرایی که برای اطمینان از دقت و سلامت آمار و اطلاعات و ... ضرورتا باید با اتکاء به اطلاعات سامانه سناد انجام میگرفت، کار ساماندهی و تشکیل مدارس، دبیران و آموزگاران و تشکیل کلاسهای مجازی آغاز شد و در گام بعدی با تعریف دادههای مربوط به حوزه پرورشی و فرهنگی در سامانه سناد در سریعترین زمان ممکن نسبت به ایجاد بسترهای لازم برای فعالیتهای حوزه معاونت پرورشی و فرهنگی، سازمان دانشآموزی و تشکلهای دانشآموزی انجام خواهد شد.
او تاکید کرد که لازم است مطالبات و نیازهای این حوزه از سوی کارشناسان پرورشی و فرهنگی و تیم فنی طراحی شبکه، بررسی و نتایج حاصله، مبنایی برای ایجاد بسترهای نرم افزاری لازم در شبکه قرار بگیرد.
در ادامه این جلسه حاضران برخی مذاکرات اولیه را در این خصوص با تیم فنی شبکه شاد انجام داده و در نهایت کار گروه مشترک کارشناسی و فنی متشکل از گروه فنی شبکه و نمایندگان حوزه معاونت پرورشی و فرهنگی، سازمان دانشآموزی و دبیرخانه تشکلهای دانشآموزی تشکیل و مقرر شد در هفتههای آینده تمهیدات لازم طراحی و به مورد اجرا گذاشته شود.
در این نشست که صبح امروز پنج شنبه 15 فروردین 99 در سالن اجتماعات معاونت پرورشی و فرهنگی برگزار شد، علیرضا کاظمی معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش و پرورش، مهدی نوید ادهم دبیر شورای عالی آموزش و پرورش، علی باقرزاده، شرفی سرپرست مرکز فناوری وزارتخانه، اسماعیل بحری زاده قائم مقام سازمان دانشآموزی و مدیران کل و مشاوران حوزه معاونت پرورشی و کادر فنی طراحی و پشتیبانی شبکه شاد از جمله جهانگرد، و ربیعی حضور داشتند. "
پرسش « صدای معلم » از این مسئولان آن است که در مواقع معمول و غیراضطراری ، چقدر معاونت پرورشی و فرهنگی در زمینه های مطروحه موفق و کارآمد بوده است که اکنون خواهان حضور جدی در این عرصه است ؟
" ما در سند تحول و مبانی نظری با یک نگاه بسیار متفاوت از وضع موجود ، نگاه به معلم را در بحث ایجاد تحول به آن پرداختیم. چون احساس کردیم که معلم با یک ویژگی به نام مربی یا وصف مربی شناخته می شود می تواند نقش اصلی را در جریان تربیت بر عهده بگیرد و دیگر ما چیزی به عنوان تفکیک معلم از مربی در سیستم های آموزشی که بعد از انقلاب رایج شده را نداشته باشیم.
ما اگر می خواهیم معلم نقش تربیتی بر عهده بگیرد – معلم به مثابه مربی – چاره ای ندارد مگر آن که خودش شایستگی های حرفه ای و شایستگی های عام مورد نیاز برای معلمی را کسب کند و این زمانی ممکن است که دوره تربیت معلم ما یک دوره پر باری باشد که نتیجه اش به کسب شایستگی ها و یا ارتقای شایستگی ها بینجامد و این جاست که مثلا معلمان در سیستم آموزشی ما و با کمال تاسف می توانیم بگوییم که خیلی نقش تربیتی برای آن ها تعریف نشده است .
مثلا طرف می گوید من آمده ام معلم علوم شوم ، معلم ادبیات شوم و یا معلم فارسی شوم ...
باز هم همان نگاه تفکیک میان تعلیم و تربیت همچنان وجود دارد که ما در دانشگاه فرهنگیان و به خصوص آن بحثی که در مورد مهارت های فرهنگی داشنتم سعی کردم راه هایی پیدا کنیم که هر معلم علاوه بر نقش ویژه ای که به عنوان یک حوزه تخصصی از آن 16 رشته بر عهده دارد و در دوره های مختلف ابتدایی تا متوسطه باید تعلیم و تربیت آن عرصه را بر عهده بگیرد باید نشان دهد که در ایجاد تحول هویتی در متربیان به صورت داوطلبانه نقش آفرین است ."
با این حال و علی رغم تفکیک غیرمنطقی و عیرعلمی میان " آموزش " و " پرورش " قرار است ذهنیت ایدئولوژیک مسئولان علی رغم ناکاآمدی این دیدگاه همچنان ساری و جاری باشد و قرار نیست تحولی در این وضعیت صورت گیرد .
و اما نکته مهم دیگر آن است که نشست های ستادی وزارت آموزش و پرورش در این شرایط کرونایی همچنان برقرار است .
پرسش « صدای معلم » آن است که چرا نشست های رسانه ای در این وزارتخانه علی رغم پرسش های فراوان خبرنگاران و نیز نارضایتی معلمان از موارد مختلف تعطیل شده است ؟
علاوه بر نشست فوق ، چند پیش و در 5 فروردین 1399 ، محسن حاجی میرزایی در پنجمین گردهمایی مشترک مدیران و معاونان ادارات کل آموزش و پرورش استانها با اعضای شورای معاونان وزارتخانه جلسه می گذارد و برای مدیران و معاونان ادارات کل آموزش و پرورش استانها ویدئو کنفرانش برگزار می کند . ( 1 )

چرا این گونه نشست ها با پروتکل های بهداشتی قابل قبول با رسانه ها برگزار نمی شود ؟
چرا این گونه برخوردهای دوگانه در وزارتخانه دیده می شود ؟
وظیفه روابط عمومی در این میان چیست ؟
پایان گزارش/
( 1 )

گام مهم در تدوین و طراحی یک برنامه ، درنظر گرفتن امکانات مادی و معنوی آن طرح است. به عبارت دیگر پیش بینی نرم افزار و سخت افزار اجرای یک برنامه و طرح سراسری و مقیاس بزرگ ، بدیهی ترین اصل می باشد به طوری که می توان گفت هر طرحی بدون تمهید امکانات به خیالپردازی شبیه می شود .
درباره « شبکه شاد » که این روزها مطرح شده که نقدهای فراوانی از زاویه های مختلف نسبت به اجرای ناقص و غیر کارشناسانه آن هشدارها داده شده است ، گوشی ، تبلت یا هر وسیله هوشمند دیگر معلمان یک وسیله شخصی است و انتظار استفاده از آن برای آموزش از راه دور غیراخلاقی ، غیرحرفهای و غیرممکن است .
لطفا بفرمایید تجهیزات مورد نیاز بیش از 500 هزار معلم نظیر گوشی هوشمند ، تبلت و.. فراهم شده است ؟
در سایر وزارتخانه ها مثلاً پستچی ها ، یک عدد تبلت هوشمند برای امضای الکترونیکی دارند ، مامورین ثبت موتورهای برق و آب نیز وسیله الکترونیکی مخصوص به خود را دارند ، حتی افسران پلیس برای ثبت تخلفات ، مجهز به وسایل هوشمند هستند . تمام این وسایل و ملزومات از لباس تا تجهیزات هوشمند توسط دستگاه مربوطه خریداری شده و در اختیار نیروهای انسانی خود گذاشته اند .
به لطف روزمرگی نظام آموزشی ، نه تنها هیچ وسیله ای برای اجرای شبکه عظیم شاد پیش بینی نشده ، بلکه با نگاه طمع کارانه به برخی امکانات معلمان قصد دارند از تجهیزات هوشمند اندک معلمین خود به نفع طرح های ناپخته بهره برداری نمایند .
آقایان محترم !
گوشی ، تبلت یا هر وسیله هوشمند دیگر معلمان یک وسیله شخصی است و انتظار استفاده از آن برای آموزش از راه دور غیراخلاقی ، غیرحرفهای و غیرممکن است.
با بیل و کلنگ و وسایل ابتدایی انتظار آموزش های الکترونیکی دارید ؟
اندکی به فکر فرصت های طلایی که در خصوص تجهیز مدارس به آخرین فناوری های روز دنیا ، ازدست دادید فکر کنید !
موبایل و مسواک و حوله وسایل شخصی هر فرد از جمله معلم هست ؛ لطفا با مسواک معلم ، دندان دانش آموزان را مسواک نزنید !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/

« مقصود فراستخواه » در صفحه اینستاگرام خود نوشت :
" تفکر انتقادی، تفنّن نخبه گرایانه نیست. رنجِ آگاهی بردن و کوله بار سنگینِ خِردورزی کشیدن، از ارزش های شریف بشری و فضیلتی مدنی است.
شهامتی است ایستادن و در پناه موهومِ خرافات و باورهای ذهن نابالغ نخزیدن و دشواریِ راه به¬ کار بستنِ عقل نقاد و سنجش گر را به جان خریدن.
هر ملتی که خردِ انتقادیِ آزاد در او بیشتر نهادینه شده ،امکان نیکبختی اجتماعی اش نیز افزایش یافته.
عقلانیت و نقد پذیری چه در فرهنگ عمومی و چه در مسؤولان امر، ریسک های زندگی اجتماعی را کاهش می دهد.
مقاماتِ جوامعِ آزاد، الزامی فرهنگی، مدنی، حقوقی و ساختاری دارند که واقعیت های تلخ دنیای کرونایی را به طور شفاف با همگان در میان بگذارند و نتایج عملکرد بی تعارف نقادی می شود، از انواع آرا و دیدگاه های انتقادی و از فضاهای آزادِ عقلانیت بینِ ذهنی بهره می گیرند.
در تاریخ به تجربه رسیده و آزموده شده است که فقط چنین جوامعی می توانند مردمان خود را در مقابل مخاطراتِ دنیایِ مدرن مصون تر نگاه بدارند و مرارت ها را تاحدی کاهش بدهند.
پایان فضیلت، پایان حیات اجتماع هست.

در چند ماه اخیر با پیدایش ویروس کرونا در کشور چین، از همان آغاز، بیم آن میرفت که به دلیل ارتباط گسترده سیاسی ـ بازرگانی ایران با کشور چین، این ویروس مرگبار و سرسخت نیز به زودی سر از ایران درآورد. اگرچه از همان ابتدا، از جانب افراد دلسوز ـ اما غیرمسئول ـ نگرانیهایی توأم با انذار ابراز شد لیکن برخی از مسئولان امر، با مردود دانستن و ابطالانگاری مسأله، در صدد انکار و اهمیتزدایی از آن شدند. رادیو ـ تلویزیون و برخی رسانهها نیز به صورت هماهنگ با منتشران اخبار مربوط به ابتلاء کرونا، به مشی تخطئه روی آوردند. پس از مدتی گنگی در انکار وجود امر، بالاخره رسماً از وجود افراد مبتلا به ویروس مزبور اطلاعرسانی شد. با رسانهای شدن موضوع، نخستین شرارههای این آتشِ نهفته دامنگیر مدرسه و سپس خانواده شد. با ادامه این روند، جریان تعلیم و تربیت رسمی به صورت حضوری متوقف و دانشآموزان، معلمان و اولیاء نیز در قرنطینهی خانگی محبوس وضعیتی مبهم شدند. این یادداشت بر آن است تا به برخی از اثرات و عوارض جانبی ناشی از وضعیت موجود اشاره کند.

مقدمه
وزارت آموزش و پرورش، به عنوان مسئول اصلی تعلیم و تربیت در ایران، از همان روزهای نخستِ عُطله آموزش رسمی، با صدور بخشنامههای داخلی، با شعاری که پیش از این مختص تابستانها بود پا به میدان گذاشت، که اگرچه مدارس تعطیل شده اما تربیت تعطیل نشده است. لذا با اعمال اقتدار سازمانی خویش، از ادارات و به تبع آن مدیران و معلمانش خواست که آموزش و پرورش را از طریق شبکههای مجازی موجود در اینترنت و همچنین شبکه تلویزیونی آموزش دنبال کنند. به دنبال آن مدیران به تکاپو افتادند و فعالیت معلمان یا عدم آن را به ارزشیابی سالانه عملکرد معلمان، حوالتی انذارآمیز دادند.
در این اثنا، معلمان به دو دسته تقسیم شدند: دسته نخست آنان که آموزش از طریق این شبکهها را به دلیل تعمیمناپذیری دانشآموزان، کم اثر خواندند فلذا از فعالیت در آن کنار کشیدند و دسته دیگر، خود به دو گروه تقسیم شدند؛ گروه اول کسانی بودند که کار آنها ساده بود زیرا تنها به اشتراک ویدیوی آموزشی درس مربوطه که از تلویزیون پخش شده بود بسنده کردند. گروه دیگر اما با تبدیل این چالش به فرصت، به ادامه آموزش از راه دور پرداختند. به تبع معلمان، دانشآموزان نیز در دو گروه جای گرفتند: گروه اول دانشآموزان ساکن در نقاط شهری که این هم خود به دو دسته تقسیم میشوند: دسته نخست، آنان که خود دارای گوشیهای هوشمند و یا سیستمهای کامپیوتری هستند که قابلیت استفاده از شبکههای آموزشی را داراست و آن دیگر، دانشآموزانی که به دلیل عدم دسترسی شخصی به کامپیوتر و گوشیهای جدید، از گوشی یکی از والدین استفاده میکنند. گروه دوم، شامل دانشآموزان روستایی است که آنها هم به همان شکل همکلاسیهای شهریشان، در دو دسته دارای گوشی و فاقد گوشی قابل تفکیک هستند؛ با این تفاوت که تعداد دانشآموزان دارای گوشی هوشمند در روستاها از تعداد دانشآموزان همگون خود در شهرها، به مراتب کمتر هستند.
بر اساس اعلام وزارت آموزش و پرورش در روزهای اخیر، نسبت دانشآموزان دارای قابلیت استفاده از آموزش اینترنت محور، در کل کشور 70 درصد است. یعنی 70 درصد دانشآموزان کشور امکان استفاده از آموزش از طریق شبکههای مجازی را دارا هستند. گرچه معلوم نیست که استخراج این آمار رأساً از سوی وزارت آموزش و پرورش صورت گرفته یا اینکه دستگاههای ذیصلاح به آموزش و پرورش مشاوره دادهباشند، اما درصد اعلام شده از سوی وزارت، کمی مبالغهآمیز به نظر میرسد؛ شاید به این علت که دستگاه تعلیم و تربیت، میخواهد از آن به عنوان زمینه زیرساختی مأموریت سازمانی خویش، مانور داده تا در مواقع بحران از آن بهرهبرداری کند و از آن یک مدل آموزشی مجازی بسازد؛ و با این توجیه، کار تعلیم و تربیتی خویش را در دوران سیطره کروناویروس، تمام شده تلقی کند. اکنون با این مقدمه نه چندان کوتاه، نکاتی را در خصوص وضعیت دو نهاد مدرسه و خانواده در ایران کرونازده و پساکرونا از نظر میگذرانم:
1- تعطیلی مدارس و محبوس گشتن معلمان، دانشآموزان و اولیای آنها در خانه، بابِ ناآزمودهای گشود که پیش از این در حافظه تعلیم و تربیت مدرن سراغی از یافت نمیشود. یکی از کارکردهای تقلیلگرایانه مدارس، ستاندن روزانه کودکان از محیط خانواده است. به این معنا که مدرسه به مثابه نگاهبانان این کودکان، کارکردی مراقبتی یافته و در نگهداری از آنان به کمک خانواده شتافته است. در اینجا سخن گفتن از این تقلیل کارکرد، تا حدودی به صورتی بهداشتی به میان آمده است زیرا نظریهپردازانی هستند که عوامل مدرسه را زندانبانانی مینامند که کارشان نگهداری از زندانیان(دانشآموزان) است. با این خوانش، کروناویروس کار مدرسه را آسان کرد و این وظیفه مراقبتی را به خانواده باز گرداند.

2- در بازسپاری این کارکرد مراقبتی، دو اتفاق افتاد: اول آنکه معلمان و عوامل اداری تعلیم و تربیت، آزادی ناشی از تنآسایی خویش را بازیافتند و کارشان در سختترین شرایط، به تهیه، کپی و ارسال چند فایل آموزشی غیرتعاملی خاتمه یافت. اتفاق دوم در خانواده روی داد و آن افزایش حجم تنش و ناآرامی به خاطر عودت زمان حضور کودک در مدرسه از سوی مدرسه به خانواده بود. خانواده از این پس به کارکرد تاریخ باستان خود که همانا تربیت در داخل خانواده بود، بازگشت. در زمان باستان و در غیاب نهادی به نام تعلیم و تربیت، این خانواده و در رأس آن مادر بود که همهفنحریف بود. اکنون و در دوره استیلای کرونا، کار آموزش، دوباره بر دوش نهاد سنتی ـ تاریخی خانواده گذاشته شده است. اما با این تفاوت که بر خلاف دوران باستان، در این ایام، پدر نیز همراه مادر، در خانه محبوس است و نظارهگر و یا دخیل در اتفاقات تربیتی و ضد تربیتی است. محبت که پیشتر به عنوان ملاط جانبخش روابط انسانی و اجتماعی، عامل گرمایش مجامع بود، زان پس شاید در مسلخ بقای تن قربانی شود. بر این مبنا میتوان گونهای تعلیم و تربیت را تصور کرد که هم مدرسه و هم خانواده را بازتعریف نماید؛ مدرسه و خانوادهای که از گذشته خویش رویگردان باشند و روی به افقهای متمایزی بگرداند.
3- از برآیند آنچه که در نکته قبل گفتهشد و از قِبَل این حبس خانگی، شواهدی قابل روئیت است که با خود حکایتهای تلخی به همراه دارد؛ افزایش سه برابری مشاورههای خانواده به صورت تلفنی و نیز سربازکردن اختلافات زناشویی، دو مورد مهم از آن حکایتهاست. در دوران پیشا کرونا، خانواده علیرغم بهرمندی نسبتاً مناسب از امکانات سایبری و دیجیتالی، به دلیل قرارداشتن چرخ زندگی بر جاده طبیعی خویش و نیز به سبب اشتغال بیرون از خانه و خستگی ناشی از آن، مجال کمتری به بروز تنشهای بالقوه خانوادگی میداد. اما اکنون با عُطلت بیش از حد ناشی از ترس از ابتلا به کرونا، زندگی تماماً تبدیل به اوقات فراغت شده؛ اعضای خانواده در ناکامیابی از معنابخشی به این فراغت شبانهروزی، دچار سرگشتگی آسیبزایی شدهاند که نتایج آن در دوران پساکرونایی بروز خواهد کرد. البته در خانه ماندن، سیمای زشتی هم دارد که به ویژه در کشورهایی چون کشور ما که دارای خط بالای فقر هستند، نمیتوان از آن به عنوان اوقات فراغت یاد کرد. زیرا درصد زیادی از مردم با داشتن درآمدهای کم، زندگیشان به کار روزانه وابسته است. از این رو حذف درآمد روزانه میتواند به عنوان عامل معین در افزایش تنش و پرخاشگری در خانواده عمل کند.
4- در «استحاله اشتغال خانواده به فراغت»، یکی از بدیلهای موجود که پیشتر نیز وجود فعالی در زندگی یافته بود، همین شبکههای اجتماعی مجازی است که اکنون با تمام قوا زندگی را تحت سیطره خویش افکندهاست. یکی از خاصیتهای شبکههای اجتماعی مجازی آن است که افراد با توانایی خواندن و نوشتن کم را نیز به خود پذیرفته تا آنان نیز در این دنیای دیجیتالی بینصیب نمانند. از این رو جمعیتی که بتواند از این امکانات استفاده کند، جامعه آماری بالایی است. اما آنچه در این میان اندوهناک به نظر میرسد، میزان وابستگی افراد به این شبکههاست. اگر در دوران پیشاکرونا، کارکرد این شبکهها برای عامه مردم، در حد پیگیری علایق به اصطلاح زرد بود؛ اما اکنون سیطره ترس از ابتلاء به کرونا، تقریباً تمام فضاهای ارتباط جمعی را آکنده از اطلاعات و دانش روزمره درباره این حامل ژن مرگ نمودهاست. در چنین شرایطی و در بحبوحه دلمشغولی پدران و مادران به این حجم از کروناهراسی، کودکان، این دانشآموزان مرجوعی از مدرسه، در اوقات اختصاصی به تکالیف احتمالی دوران قرنطینه، دستاویز بهتری برای غور در دنیای اینترنت خواهند یافت تا از این طریق به نام آموزش، سر از هر جایی درآورند. آزادی عمل دانشآموزان در این جهانگردی مجازی چنانچه بدون نظارت هوشیارانه والدین باشد به عملی ضد تربیتی منجر خواهد شد. خانواده از این رو در تعطیلی اجتماعات آموزشی، فرهنگی، ورزشی و هنری فرزندان، دچار اختلاط و سرگشتگی نقش خواهد شد. آیا نظام خانواده از چنان بضاعتی برخوردار است که در این گونه مواقع، حضور هوشمندانهای داشته باشد؟
5- یکی دیگر از نگرانیهایی که محصول ورود نامیمون کروناویروس است، افزایش وسواس در رفتارهای بهداشتی افراد است. این امر گرچه ممکن است از نقطهنظر رعایت بهداشت و بقاء کالبدی انسان مثبت باشد اما از رهیافت روانی، احتمالاً به تشدید رفتارهای وسواسگونه، به مثابه یک اختلال اضطرابی میانجامد که کمترین نتیجه آن از دست دادن انعطافپذیری در زندگی است. نکته اینجاست که اگر پیشتر، افراد در حدود و ساحت شخصی خویش دارای وسواس عملی و فکری بودند اکنون این اضطراب را به دیگران نیز انتقال میدهند. طُرفه آنکه اگر اینگونه افراد در کسوت والدین باشند آنگاه تأثیر ضدتربیتی آن بر کودکان به مراتب بیشتر خواهد بود.

6- با توجه به آنچه که وزارت آموزش و پرورش اعلام کردهاست آموزش پساکرونایی در شرایط کنونی، آموزشی است که قرار است تحت عنوان برنامه مجازی شاد (شبکه اجتماعی دانشآموزان) پیاده شود. این برنامه که با استفاده از یک شبکه مجازی داخلی طراحی شده است، از همان آغاز معلوم است که درصدد دور زدن شبکههای اجتماعی محبوب و پرکاربردی مانند تلگرام است. شبکه تلگرام که کاربران ایرانی جزو بیشترین کاربران آن در سطح جهان به شمار میآیند، در پی حوادث سیاسی سالهای اخیر، فیلتر شده تا جای آن را برنامههای مشابه داخلی بگیرد. با گذشت دو سال از فیلتر این شبکه، نه تنها تلگرام از رونق نیافتاد، بلکه پیامرسان داخلی جایگزین هم به دلیل بیاقبالی در حال واگذاری به بخش خصوصی است. اکنون آموزش و پرورش، احتمالاً به نیابت از نهادهای سیاستگزار فضای مجازی، در صدد است آب رفته ز جوی را بازگرداند با این امید که در تنگنای آموزشی به وجود آمده، بار دیگر مردم را به نام آموزش، به طرف شبکههای پیامرسان داخلی سوق دهد. اعمال این سیاست گرچه با امریه و الزامات اداری توأم است اما گذشته نشان داده است که مردم به دلیل عدم اعتماد، نسبت به نسخههای سفارشی رسمی واکنش سلبی نشان دادهاند. راهاندازی کمپین اعتراضی به الزام و اجبار مدارس و معلمان در استفاده از این پیامرسان نمونهای از این واکنشهاست.
7- در تحلیل برنامه آموزشی دوره همهگیری کرونا، لازم است دو گونه رفتار مورد ارزیابی قرار گیرد: ابتدا آموزشهایی که از طریق شبکه تلویزیونی آموزش که با همکاری صدا و سیما و وزارت آموزش و پرورش در حال انجام است. این برنامهها گرچه حاکی از تلاش معلمان حاضر در آنها است، اما از سوی دیگر حاکی از نوعی شلختگی در کارگردانی آنهاست. به عنوان مثال اگر طبق برنامه قرار است سر ساعت خاصی یک برنامه نیمساعته آموزش ریاضی ابتدایی شروع شود، ضمن اینکه با تأخیر چند دقیقهای آغاز میشود، در میانه کلاس هم یک میانبرنامه درباره عیبیابی خودرو! پخش میشود. رفتار دوم به معلمانی برمیگردد که با تلاش خود سعی در یافتن محتوای درسی و ارسال آن از طریق شبکههای اجتماعی به دانشآموزان خویش برمیآیند. اینان گرچه غالباً مصرفکننده تولیدات درجه چندم معلمان دیگرند و از خود هیچ ابتکار عملی به دست نمیدهند، کارشان به مانند دلالان آموزش است اما بی مزد و منّت. در مقابل اما معدود معلمانی هستند که با تمرکز بر تواناییها و قابلیتهای خویش درصددند بیش از زمان حضور در کلاس در جهت انتقال مفاهیم تلاش نمایند. هر دوی این رفتارها دارای یک اشکال اساسی است و آن «انتقال محض دانش بدون کمترین ارتباط تعاملی در حین آموزش». تجربه کشورهای پیشرفته و حتی در حال توسعه نشان میدهد که زیرساختهای آموزشی از قبیل گسترش اینترنت پرسرعت به خوبی میتواند کشورها را در چنین مواقعی یاری دهد. اما در ایران، آشهای نخورده و دهانهای سوخته بسیارند! نگارنده در همین دو هفته اخیر، برای تسهیل در ارسال فایلهای آموزشی خویش به دانشآموزان، از طریق سایت داخلی غیرفیلتر آپارات عمل کرد، اما با سرعت بسیار پایین و به معنای دقیق کلمه، سرعت افتضاح مواجه است!
8- برخی از صاحبنظران و آیندهشناسان معتقدند که دوره ابتلای ویروس کرونا، نقطه عطفی در تاریخ آینده جهان است. به این معنا که جهان بعد از کروناویروس، جهانی متمایز از دوران کنونی بشر خواهد بود. گرچه این فرضیه هنوز اندکی خام به نظر میرسد اما شواهد نامتعیّنی که سر برآوردهاند حاکی از بروز تغییرات متفاوتی در عالم است که پیشتر به آسانی در خیال نمیگنجید. زان جمله احتمالاً انسان، پس از کرونا در برخی رفتارها و کنشهایش، تجدیدنظر خواهد کرد. محبت که پیشتر به عنوان ملاط جانبخش روابط انسانی و اجتماعی، عامل گرمایش مجامع بود، زان پس شاید در مسلخ بقای تن قربانی شود. بر این مبنا میتوان گونهای تعلیم و تربیت را تصور کرد که هم مدرسه و هم خانواده را بازتعریف نماید؛ مدرسه و خانوادهای که از گذشته خویش رویگردان باشند و روی به افقهای متمایزی بگرداند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

امروزه بر صاحب نظران عرصه تعلیم و تربیت پوشیده نیست که رویکرد سیستمی یکی از مقبول ترین و کاربردی ترین روش هایی است که می تواند آموزش و پرورش را در پیشبرد اهداف خود کمک کند. در رویکرد سیستمی به آموزش و پرورش که بر مبنای کل نگری بنیان گذاشته شده، هر پدیده به عنوان یک سیستم از یک سو در درون خود از اجزایی تشکیل شده که با ارتباطات موثر بین آن ها هدف سیستم تحقق می یابد و از سوی دیگر با سایر پدیده های اطراف خود در تعامل بوده، بر آنها تاثیر گذاشته و از آنها تاثیر می پذیرد که برآیند این تعاملات به هدایت سیستم ؛ کارآمدی ، پویایی و اثر بخشی سیستم می انجامد. متاسفانه عملکرد مدیران ستادی هم به گونهای است که افکار عمومی معلمان نمی تواند آنها را با رویکرد علمی، قانون مداری، تخصص گرایی و ضابطه مندی قضاوت کند و این نگاه تداوم خواهد داشت مگر زمانی که برنامه ریزان سیستم آموزش و پرورش به گونه ای رفتار کنند که همه افراد مجموعه احساس با هم بودن و در کنار یکدیگر بودن را داشته باشند و برای رسیدن به اهداف مشترک تلاش کنند.
اگر از این منظر به آسیب شناسی آموزش و پرورش بپردازیم به این نتیجه می رسیم که این سیستم از دیر باز در درون خود از عدم انسجام رنج برده و به نوعی دیواری بلند از بی اعتمادی بین نیروهای صف و ستاد آن وجود داشته است . گرچه مطالعات مختلفی هم برای رفع این بی اعتمادی و نهادینه شدن تفکر سیستمی در آموزش و پرورش صورت گرفته ؛ اما نوع نگاه ، دیدگاه و عملکرد متولیان این دستگاه عریض و طویل در برخی موارد باعث شده تا این شکاف و فاصله بیشتر شده و دیوار بی اعتمادی به مراتب بیشتر از گدشته تداوم پیدا کند.
باید پذیرفت که تعامل و ارتباط سازنده بین نیروهای صف و ستاد زمانی محقق می شود که نیروهای صف وجود نیروهای ستاد را برای پیشبرد بهتر کار خود موثر بدانند و یقین و باور داشته باشند که حضور نیروهای ستاد برای خدمات رسانی بهتر و تسهیل در کارکرد های آنان و برطرف کردن موانع و مشکلات پیش روی آنان لازم و ضروری است .

از طرفی سیاست ها و راهبردهای مدیران ارشد این دستگاه هم باید تقویت کننده این نگاه باشد و از اموری که فاصله را از هر منظر بین نیروهای صف و ستاد بیشتر می کند، اجتناب کنند .
شاید بتوان گفت که یکی از چالش های جدی عدم انسجام بین نیروهای صف و ستاد این است که نیروهای صف ، ستادی ها را از نظر صلاحیت های حرفه ای و تخصصی از خود برتر ندانسته و به قدرت راهبری آموزشی آنها ایمان و باور ندارند و در مقابل نیروهای ستادی نیز به نقش و جایگاه نیروهای صف در تصمیم گیری های کلان آن چنان که باید و شاید پای بند نیستند .
متاسفانه عملکرد مدیران ستادی هم به گونهای است که افکار عمومی معلمان نمی تواند آنها را با رویکرد علمی، قانون مداری، تخصص گرایی و ضابطه مندی قضاوت کند و این نگاه تداوم خواهد داشت مگر زمانی که برنامه ریزان سیستم آموزش و پرورش به گونه ای رفتار کنند که همه افراد مجموعه احساس با هم بودن و در کنار یکدیگر بودن را داشته باشند و برای رسیدن به اهداف مشترک تلاش کنند.
از طرفی اعتماد یکی از مفاهیم مهم و حیاتی در جهت تعامل بین افراد و رده های مختلف در یک سیستم است که می تواند روابط بین افراد را در سطوح خرد وکلان تسهیل نماید. اعتماد به عنوان مهمترین سازه سرمایه اجتماعی و یکی ازجنبه های مهم روابط انسانی واجتماعی وعامل بسیار اساسی برای تداوم کار جمعی دردنیای پرمخاطره مدرن است.
تردیدی وجود ندارد که عدم توجه به اعتماد سبب تاخیر درکارها و هزینه برشدن آنها، خلل در روابط و تعاملات و باعث ایجاد مشکلاتی در مشارکت اجتماعی، نظم اجتماعی، سلامت اجتماعی و به طورکلی عدم توسعه همه جانبه می شود.
متاسفانه در شرایط فعلی و پس از اجرای طرح افزایش 50 درصدی حقوق و مزایا که منجر به افزایش قابل توجه حقوق و مزایای کارکنان ستادی و نادیده انگاشتن نیروهای عظیم حوزه صف گردید و اظهار نظرهای اغراق آمیز و تحریک کننده متولیان این دستگاه ؛ باعث شد تا اعتماد معلمان به نیروهای ستادی کمتر شده و دیوار بی اعتمادی به مراتب مرتفع تر از قبل شود .
متولیان دستگاه آموزش و پرورش باید بپذیرند که اعتماد در سیستم آموزشی کشور مانند شیرازه ای است که افراد این مجموعه را اعم از صف و ستاد به هم پیوند می دهد و از انفصال ، پراکندگی و آسیب های چبران ناپذیر در کارکرد ها آنها جلوگیری می کند .
وقتی در یک سیستم منابع به صورت ناعادلانه در بین اعضای آن که می خواهند احساس واحدی را برای رسیدن به اهداف کلان در خود تقویت کنند ؛ توزیع شود واین نابرابری در طول زمان استمرار پیدا کند، شکاف بین صف و ستاد هر روز بیشتر می شود و طبیعی است که در این شرایط کارکردهای دستگاه زیر سؤال رفته و نوعی بی اعتمادی درافراد آن مجموعه تقویت می شود .از طرفی بی اعتمادی به ساختارهای اداری یک سیستم منجر به تضعیف تعهد اجتماعی و انزوای افراد آن سیستم می شود.

بر این باورم که اگر متولیان آموزشی کشور به ابهامات و خواسته های منطقی ، معقول و به حق نیروهای صف توجه نکنند و واکنش قابل توجهی از خود بروز ندهند با دست خود فرصتهای مناسب را برای با هم کارکردن، باهم تجربه کردن و با هم بودن را برای رسیدن به اهداف مشترک سلب می کنند و به عملکرد مطلوب این دستگاه ضربه می زنند . باید پذیرفت که تعامل و ارتباط سازنده بین نیروهای صف و ستاد زمانی محقق می شود که نیروهای صف وجود نیروهای ستاد را برای پیشبرد بهتر کار خود موثر بدانند .
برای یک معلم قابل پذیرش است که برای همسان سازی حقوق و مزایای نیروهای صف و ستاد رتبه بندی حدف شود ؛ اما اگر این حذف منجر به تبعیض بیشتر و نابرابری در پرداخت ها شود و او احساس کند ضمن اینکه نقش او در دستگاه حیاتی تر و سهم او هم در پیشبرد دستگاه مهمتر است اما سهمش در امکانات و تسهیلات به مراتب کمتر از نیروهای ستادی در نظر گرفته شده است ؛ در احساس تعلق خاطر او به دستگاه خلل وارد می شود و تداوم این روند می تواند به انزوای معلم منجر شود و قطعا یکی ازپیامدهای این انزوا یأس و ناامیدی خواهد بود که این نا امیدی ، در هر صورت پیامدهای منفی را برای سیستم آموزشی در بر خواهد داشت .
در هر صورت باید پذیرفت که اعتماد معلم سرمایه اصلی آموزش و پرورش است و نادیده گرفتن آن به منزله فاصله گرفتن از آموزش و پرورش پویا ، کارآمدو توانمند است که هدف و غایت سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است و متولیان آموزش و پرورش باید تلاش کنند تا این سرمایه با همگرایی و همدلی نوید بخش آینده روشن آموزش و پرورش در سطح کلان جامعه باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید