یکی از دلایلی که برای اسلامی کردن علوم انسانی بیان می شود، جلوگیری از نفوذ فرهنگ منحط غرب و حفاظت و مراقبت از بنیان و کیان خانواده های ایرانی است. مسئله بحران در خانواده های غربی در ذهن مسئولان حوزه فرهنگی و آموزشی به چنان امر پذیرفته شده و طبیعی بدل شده است که در تک تک کنشهایشان در برخورد با غرب کاملا واضح و مشخص است. از اجاره هتل برای ورزشکاران اعزامی به اروپا (که سعی می شود دور از شهرهای ساحلی باشد) تا مامور همیشه بیدار صدا و سیما که با چشمانی هوشیار مواظب است تا از پخش حضور یک زن در ورزشگاه جلوگیری نماید. از ممیزی شدید بر نمایشنامه ها و رمان های ترجمه شده تا قیچی کردن فیلم های سینمایی غربی (چند سال پیش آثار اینگمار برگمان را هم در مجموعه آثار مبتذل گنجانده بودند) همه با هدف مواظبت از ارزش های انسانی و اخلاقی و دفاع از کیان خانواده صورت می گیرد.
اما مسئله ای که به دور از تبلیغات رسانه ای باید آن را مد نظر قرار داد، جایگاه واقعی خانواده در جامعه ما و جامعه غربی است.
برخلاف باور عمومی و پذیرفته شده، نرخ طلاق در کشورهای غربی در ۳۵ سال گذشته روبه کاهش بوده است. در خانواده های جوامع غربی خیانت زوجین به یکدیگر بسیار مذموم شمرده می شود، حقوق کودکان در خانواده بسیار مورد توجه و اهمیت قرار دارد و نهاد خانواده به شدت مورد حمایت دولت ها قرار دارد و در کل نگاه جامعه به افرادی که تشکیل خانواده داده و صاحب فرزند هستند، بسیار مثبت است.
در مقابل در جامعه ما آمار طلاق با سرعت بالایی در حال گسترش است. سن ازدواج و علاقه جوانان به تشکیل خانواده سال به سال در حال کاهش است. (به گونه ای که متوسط سن ازدواج در ایران از متوسط جهانی چندین سال بالاتر است) نگاه به ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی ارزشمند سال به سال در حال کمرنگ شدن است. خیانت به پیوند زناشویی قبح خود را از دست داده و به «شیطونی» ساده تقلیل داده شده است. در بسیاری از خانواده ها دیگر والدین آن احترام سابق را ندارند و ازدواج موقت که قرار بود به عنوان ابزاری برای تسهیل ازدواج جوانان تبدیل شود عملا به ابزاری برای هوسبازی ثروتمندان، ملاکان، حاجی بازاری ها و سیاستمداران پا به سن گذاشته تبدیل شده است تا از این طریق در سنین پیری نیز طعم تجدید فراش با بانوان جوان را بچشند و همسر اصلی و فرزندان خود را در بهت و تعجب فرو برند.
مثال ملموس دیگر از بحران خانواده در ایران در میزان مسافرت ها به شهرهای بدنامی مانند پاتایاست. درست است که مسافران پاتایا از همه نقاط دنیا هستند، اما تفاوتی هست بین اغلب مسافران ایرانی و مسافران سایر کشورهایی که به این شهر سفر می کنند. در کشورهای غربی اغلب افرادی از طبقاتی با سطح تحصیلات و فرهنگ پایین، مسافران پاتایا را تشکیل می دهند و به ندرت می توان فردی صاحب خانواده و فرزند را در میان مسافران غربی پاتایا مشاهده کرد. اما در ایران پاتایا شهر محبوب تحصیل کردگان و طبقه متوسط جدید (کارمندان، پزشکان، مهندسان و..) است. مسافرانی که اغلب متاهل بوده و به دور از چشم همسر و فرزندان پاتایا را بهشت رویاهای خود برای استراحت و خرج پس انداز اضافی خود می دانند..
با توجه به شرایط حاکم بر جامعه ما و جوامع غربی در امور مربوط به بنیان و ارزش های خانواده، به نظر می رسد بیشتر از آنکه ما نگران نفوذ فرهنگ منحط غربی باشیم باید سعی کنیم ارزش های خانوادگی و اجتماعی آنها را به جامعه بیاموزیم.
کانال خرمگس
نظرات بینندگان