این موضوع کاملا روشن است که روحیه متشکل حزبی یکی از بزرگ ترین خطرات زمان ما است. این روحیه در هیئت ملت پرستی و برتری نژاد منجر به جنگ میان ملل می گردد و در شکل های دیگر موجد جنگ های داخلی می شود. وظیفه معلمان آن است که از کشمکش میان احزاب به دور مانند و روش تحقیق بی طرفانه را به جوانان تلقین کنند و آنها را راهنمایی کنند که امور را بر مبنای اهمیتی که دارند مورد قضاوت قرار دهند و قضاوت های یک جانبه را تنها به جهت ارزش ظاهری که دارند نپذیرند.
معلم نباید عام داوری های توده مردم یا مقامات دولتی را تبلیغ کند.
شرافت حرفه ای اش ایجاب می کند که در مورد همه امور عدالت را رعایت کند و کوشش کند که از مرحله بحث و جدل در بگذرد و در یک محیط آرام علمی به تحقیق و تفحص بپردازد. اگر نتایج تحقیقات وی برای گروهی از مردم خوشایند نباشد باید از معلم در برابر کینه توزی این افراد دفاع کرد مگر آن که ثابت شود که معلم با اشاعه موضوعات غیر حقیقی قابل اثبات به تبلیغات ناصواب دست یازیده است.
بنابراین وظیفه معلم تنها فرو نشاندن آتش مباحثات جاری نیست. وی وظایف مهمتری دارد که باید انجام دهد و وی را هنگامی می توان معلمی بزرگ و شایسته دانست که ذاتا و بالقوه مایل به اجرای این وظایف باشد. معلمان بیش از هر طبقه دیگر دفاع از تمدن را بر عهده دارند. آنها باید از معنای تمدن به وجهی نیکو آگاه باشند و به انتقال خصیصه و روحیه مبتنی بر تمدن به شاگردان خود رغبت تام و تمام داشته باشند. اکنون این سوال در برابر ما قرار دارد که یک جامعه متمدن به چه خصوصیاتی نیازمند است؟
به این سوال از طریق اشاره به آزمایش های مطلقا مادی می توان جواب داد. جامعه ای متمدن است که ماشین آلات زیاد، اتومبیل های بیشمار و حمام های متعدد داشته باشد و تحرک زیادی در همه امور آن دیده شود. به عقیده من اغلب افراد معاصر به این چیزها بیش از حد معقول اهمیت می دهند.
تمدن به معنی اخص کلمه مفهومی ذهنی است و با زوائد مادی وابسته به جنبه جسمانی زندگی ارتباطی ندارد. تا آنجا که به دانش مربوط است انسان باید از خردی و کوچکی خود و محیط محدودش نسبت به جهان از نقطه نظر زمان و فضا آگاه باشد. باید بداند که کشورش یکی از کشورهای جهان است و افراد هر کشوری برای زیستن، فکر کردن و احساس، از حقوق متساوی برخوردارند. او باید زمان خود را به نسبت قرون گذشته و آینده بسنجد و بداند که مباحثات زمان او در نظر مردم قرون آینده عجیب و قریب جلوه خواهد کرد همان طوری که مباحثات قرون گذشته برای ما عجیب و قریب به نظر می رسند. اگر با دید بازتری بنگریم او باید از وسعت دوران های زمین شناسی و فواصل کرات آسمانی آگاه باشد اما این اطلاعات نباید روحیه انسانی را در هم بشکند بلکه باید در حکم جام جهان نمایی باشد که ذهن و قلمرو اندیشه آن را وسعت دهد. اگر انسانی بخواهد متمدن باشد باید از جهت احساسات هم دارای وسعت نظر باشد. اکثریت عظیم مؤسسات آموزشی به وسیله کسانی اداره و نظارت می شوند که کوچکترین اطلاعی از موضوع تعلیم و تربیت و نحوه اجرای آن ندارند. برای حفظ دموکراسی در جهان کنونی باید برای افرادی که به کارهای عام المنفعه اشتغال دارند تا حد معینی استقلال قائل شد و در میان این افراد رفیع ترین مقام را معلمان دارا هستند.
آدمیان فاصله بین تولد و مرگ را می پیمایند. در این فاصله گاهی اوقات خوشبخت و گاهی دچار بدبختی هستند، بعضی اوقات بخشنده و گاهی اوقات حریص و طماعند، گاهی اوقات روحیه قهرمانی دارند و گاهی اوقات جبون و فرمان بردارند. در نظر انسانی که بر مسئله حیات به دیده تحقیق بنگرد بعضی چیزها ارزشمند و قابل تحسین جلوه می کنند. بعضی افراد از عشق به بشریت الهام گرفته اند، بعضی به وسیله هوش سرشار خود به ما کمک کرده اند که جهانی را که در آن زندگی می کنیم بشناسیم و بعضی به وسیله ذوق لطیف و احساسات رقیق زیبایی را خلق کرده اند. این افراد موجد چیزهایی نیکو شده اند که ظلم و ستم، بدبختی و مصیبت و خرافات را تحت الشعاع قرار داده اند. این افراد تا آنجا که در قدرت ایشان بوده در بهتر ساختن زندگانی آدمی کوشیده اند.
انسان متمدن اگر نتواند چیزی را تحسین کند به جای انتقاد و سرزنش کوشش می کند که آن چیز را درک کند. وی می کوشد علل غیر شخصی انحرافات را کشف کرده آنها را از بین ببرد و هرگز از افرادی که در دام این انحرافات گرفتار آمده اند متنفر نیست. همه این امور که برشمردیم باید در ذهن و قلب معلم موجود باشد. در این صورت معلم این موارد را از طریق تدریس به جوانانی که تحت تعلیم او هستند انتقال خواهد یافت.
معلم خوب کسی است که به شاگردانش علاقه داشته و قلبا مایل باشد که آنچه را درست و صحیح می داند به آنها انتقال دهد. مبلغ چنین خصلتی را فاقد است. مبلغ بر دانش آموزان به چشم سربازان یک قشون می نگرد. در این حالت دانش آموزان افکاری در سر دارند که با زندگی خود آنها ارتباط ندارد و در این صورت هیچ فکر و هدفی بر اصل صحیح خود استوار نیست بلکه از این اهداف و افکار برای ناحق کردن حق و افزایش قدرت حاکمان ظالم استفاده می شود.
مبلغ دوست ندارد که شاگردانش جهان را مورد بررسی و تامل قرار دهند و آزادانه هدفی را برگزینند که به نظر آنها دارای ارزش است. مانند متخصص گلکاری دوست دارد شاگردانش به میزانی که دلخواه اوست تربیت و پرورش پیدا کنند. بدین ترتیب از رشد طبیعی آنها جلوگیری می کند و حسادت و بی ذوقی و خشونت را جانشین قدرت و نیروی ذاتی آنها می کند. هیچ گونه احتیاجی نیست که افراد ظالم باشند. برعکس من معتقدم که جلوگیری از رشد فکری افراد در سنین جوانی موجب پیدایش ظلم و ستم و خشونت در افراد می شود . در وضعیت کنونی جهان عقده های آزاردهنده روانی به وفور در افراد دیده می شوند. اما این عقده ها در اصل جزء ذات آدمی نمی باشند. برعکس به عقیده من این عقده ها ناشی از احساس عدم خوشبختی است.
یکی از وظائف معلم آن است که شاگردانش را به راه هایی هدایت کند که برای آنها امکان فعالیت های سودمند و دلنشین وجود داشته باشد و اجازه ندهد شاگردانش به طریقی هدایت شوند که میل به آزار دیگران در آنها تقویت شود. در نظر اغلب افراد خوشبختی، هم برای خودشان و هم برای دیگران هدف است. لکن این طرز فکر ممکن است موافق با حقیقت نباشد. یک طریقه آن است که انسان به خاطر هدف عمومی از خوشبختی شخصی چشم بپوشد و طریقه آن است که انسان خوشبختی عمومی را اصلا به حساب نیاورد. اما این حالت گاهی اوقات به غلط نوعی جوانمردی تلقی می شود. کسانی که این خصلت را داشته باشند نوعی خشونت و بی رحمی در آنها پیدا می شود که احتمالا مبنای آن نوعی حسادت ناآگاهانه می باشد و این حسادت معمولا از کودکی یا جوانی در فرد ریشه پیدا می کند. هدف معلم باید آن باشد که شاگردانش را از چنگال این امراض و ناراحتی های روانی برهاند. چنین شاگردانی چون معنای خوشبختی را درک می کنند بدین جهت هرگز حسادتی هم نسبت به خوشبختی دیگران نخواهند داشت.
در وضعیت کنونی جهان اغلب معلمان نمی توانند آن چه را که از عهده آن برمی آیند به وجه احسن انجام دهند.
این مسئله دلائل بسیار دارد. بعضی از این دلائل اتفاقی و بعضی دیگر ریشه های عمیق دارند. در مورد دلائل اتفاقی باید گفت که اغلب معلمان بیش از حد معمول کار می کنند و به جای تربیت و تقویت روحی و ذهنی جوانان آنان را برای گذراندن امتحانات آماده می کنند.
افرادی که با حرفه معلمی آشنایی ندارند و متاسفانه همه مقامات مسئول تعلیم و تربیت هم از این گروهند هیچ گونه بصیرتی در مورد اهمیت ذهن در کار تعلیم و تربیت ندارند. کشیش ها هرگز در یک روز چند ساعت متوالی موعظه نمی کنند در صورتی که معلمان باید روزانه ساعت های متوالی به کار تدریس بپردازند. در نتیجه اغلب آنها دچار بیماری های عصبی می شوند. از آخرین تحقیقات و پیشرفت هایی که در موضوعات مورد تدریس آنها انجام می گیرد دور می مانند و بنابراین نمی توانند در شاگردان خود شوق و ذوقی برای اخذ معلومات جدید به وجود آورند و آنها را از فوائد ذهنی که از درک مطالب جدید و دانش تازه به دست می آید بهره مند سازند.
البته این موضوع به هیچ وجه مهمترین و جدی ترین مسأله نمی باشد. در اغلب کشورها بعضی عقائد درست و بعضی دیگر ناصواب و خطرناک تلقی شده اند. معلمانی که عقائد ناصواب دارند باید مهر خموشی بر لب بزنند. این معلمان اگر عقائد خود را اظهار کنند تبلیغ به حساب خواهد آمد در صورتی که اظهار عقائد درست در حکم تعلیم و تربیت صحیح تلقی خواهد شد. نتیجه آن می شود که جوانان محقق برای درک مسائلی که بزرگترین دانشمندان معاصر بیان داشته اند به محیط خارج از کلاس درس روی می آورند. در آمریکا درسی به نام علوم مدنی تعلیم داده می شود که در این درس بیش از هر درس دیگر روش تدریس گمراه کننده است.
امور اجتماعی و عمومی را آن طور که دلخواه دولت است به جوانان می آموزند و به دانشجویان فرصت نمی دهند که امور را آن طوری که با موازین کلی و حقیقی مطابقت کند مورد بررسی و تدقیق قرار دهند. هنگامی که این جوانان رشد می کنند و حقیقت را درمی یابند نتیجه آن می شود که بدبینی شدیدی پیدا می کنند و این بدبینی آرمان های ملی را تحت الشعاع قرار می دهد در صورتی که اگر حقیقت در سنین جوانی به آنها آموخته شده بود مردانی کارآمد بار می آمدند و در برابر هر عمل غیر صوابی ایستادگی می کردند لکن اکنون این گونه اعمال ناصواب را با بی میلی می پذیرند.
یکی از گناهان بزرگ افرادی که مسئول طرح برنامه های آموزشی هستند این است که عقیده دارند که اطلاعات نادرست به دانش آموز دادن عملی آموزنده است. من با این فکر به شدت مخالفم و عقیده دارم که معلم خوب کسی است که کوشش می کند در جریان تدریس هرگز حقیقت را به سبب این که ممکن است ذهن دانش آموز را روشن کند مخفی و پنهان نکند. ایمان و اعتمادی که بر مبنای جهالت استوار باشد سست و ناپایدار است و چون در برابر حقیقت قرار داده شود به یکباره از بین می رود.
در این جهان افراد بسیاری هستند که قابل ستایش هستند و جوانان باید بدانند که این افراد به علت چه خصائلی قابل ستایش هستند. اما این خیانت است که به جوانان بیاموزیم که بدکاران و اراذل را تحسین کنند و نابه کاری های آنان را از نظر جوانان مخفی بداریم. بعضی افراد فکر می کنند که اطلاع پیدا کردن از اشیاء به همان کیفیت که وجود دارند منجر به بدبینی می شود و این در صورتی است که این دانش و اطلاع نسبت به اشیاء به طور ناگهانی و با دلهره و اضطراب حاصل شود. در صورتی که اگر این دانش به مرور زمان حاصل شود و حقایق عالم هم بر این دانش افزوده شود و منظور هم این باشد که حقیقت از طریق مطالعات علمی به دست آید آنگاه نتیجه دانش یاس و بدبینی نخواهد بود. به هر حال ، دروغ به جوانان آموختن در حالی که جوانان وسیله ای برای سنجش آنچه می شنوند ندارند خیانتی بزرگ محسوب است.
برای حفظ دموکراسی و آزاد منشی ، معلم باید بکوشد در دانش آموزان خود نوعی تواضع و بردباری به وجود آورد تا آنها بتوانند به گفته های دیگران که عقائد مختلف اظهار می دارند گوش فرا دهند و هرگز نسبت به عقائد خود تعصب نداشته باشند.
شاید یکی از انگیزه های طبیعی آدمی این است که با آداب و سنن او تفاوت دارد با دیده خشم و تنفر بنگرد. مورچه ها و وحشیان بیگانگان را می کشند و آنهایی که فکر و جسمشان رشد پیدا نکرده است نمی توانند آداب و سنن و عقائد ملل دیگر، ازمنه دیگر، فرق و احزاب سیاسی دیگر را تحمل کنند. این نوع نابردباری که حاکی از جهل و نادانی است مخالف اصول تمدن و یکی از جدی ترین خطراتی است که دنیای پر جمعیت ما را تهدید می کند. نحوه تعلیم و تربیت باید برای رفع این خطر بر مبنایی صحیح طرح ریزی شود اما در زمان کنونی کوشش مهمی در این راه به عمل نیامده است.
در هر یک از کشورهای جهان اصول ملت پرستی تعلیم داده می شوند و به شاگردان مدارس می آموزند که ساکنان کشورهای دیگر از جهت عقل و فکر پایین تر از آنها هستند. هیجانات روحی که ناهنجارترین و خطرناک ترین احساسات هستند به جای آن که تضعیف شوند پیوسته افزون می شوند و جوانان را تشویق می کنند که به آن چه مکرر می شنوند اعتقاد آورند و به آن چه از نقطه نظر عقل و منطق صحیح است توجه نکنند. در همه این موارد معلمان را نمی توان سرزنش کرد چون معلمان آزاد نیستند که آن چه را می خواهند تعلیم دهند. معلمان هستند که از احتیاجات جوانان به نحو احسن اطلاع دارند و به خاطر تماس روزانه با جوانان آنها را دوست دارند. اما معلمان راجع به مواد تدریس و روش های تدریس هیچ گونه اختیاری از خود ندارند. معلمان باید برای انجام وظائف خود از آزادی خیلی بیشتری برخوردار باشند . معلمان باید اختیارات بیشتری از نقطه نظر تصمیم گیری داشته باشند و مقامات اداری و کسانی که از کار تعلیم و تعلم اطلاعی ندارند کمتر در کار آنها دخالت کرده به ایشان در کار خود استقلال بیشتری بدهند.
در زمان ما هیچ کس قبول نمی کند که مقاماتی که با علم طب آشنایی ندارند برای معالجه بیماران روش هایی را به اطباء پیشنهاد کنند و تنها خود طبیب است که باید با استعانت از داتش و استعداد خود بهترین طریق را برای معالجه بیمار خود پیدا کند. معلم هم نوعی طبیب است که منظورش پرورش فکر جوانان است اما به خلاف طبیب حق ندارد که خودش بر مبنای تجربیاتی که کسب کرده مناسب ترین روش ها را برای جامه عمل پوشاندن به هدف خود برگزیند. در جهان فقط چند دانشگاه وجود دارند که به سبب سابقه طولانی و حسن شهرت استقلال علمی خود را حفظ کرده اند ، اما اکثریت عظیم مؤسسات آموزشی به وسیله کسانی اداره و نظارت می شوند که کوچکترین اطلاعی از موضوع تعلیم و تربیت و نحوه اجرای آن ندارند. برای حفظ دموکراسی در جهان کنونی باید برای افرادی که به کارهای عام المنفعه اشتغال دارند تا حد معینی استقلال قائل شد و در میان این افراد رفیع ترین مقام را معلمان دارا هستند.
معلم مانند هنرمند، فیلسوف و ادیب فقط در صورتی می تواند وظیفه خود را به نحو شایسته انجام دهد که فردی آزاد باشد و به وسیله ذوق خلاق باطنی هدایت شود و فرد دیگری در کار او هیچ گونه دخالتی نکند.
در جهان کنونی برای فرد مشکل می توان مکانی پیدا نمود. وی می تواند به عنوان دیکتاتور در دولت یک حزبی یا منبع قدرت در یک کشور کاملا صنعتی بالاترین مقام را داشته باشد، اما در قلمرو اندیشه و فکر به سختی می توان استقلال خود را حفظ کرد و از تاثیر نیروهای عظیم متشکل که زندگی مردان و زنان را در جهان کنونی تحت مراقبت دارند به دور ماند. اگر جهان بخواهد همیشه در دامان خود مردانی بزرگ که افتخار بشریت بدانهاست بپروراند باید با توجه به وضع کنونی جهان و تشکیلات عظیم موجود آزادی و محیط فکری مناسبی برای آنها فراهم آورد.
این موضوع مستلزم آنست که افراد صاحب قدرت برای دانشمندان آزادی عمل بیشتری قائل شوند و این نکته را دریابند که بعضی افراد وجود دارند که باید به آنها برای انجام دادن وظایف شان آزادی و میدان عمل داد. خلفای اعظم کاتولیک در دوره رستاخیز علم و ادب ( رنسانس) برای هنرمندان زمان خود چنین محیط آزادی را فراهم کرده بودند اما مردان قدرتمند زمان ما به سختی حاضرند چنین امتیازی را به نوابغ اعطاء کنند.
"خصوصیت زبان سعدی در دایره نظم محصور نماند و به نثر هم پرتو افکند. سعدی که در نظم توانا و مکمل استادان پیشین است در نثر مبدع و مبتکرش توان گفت زیرا زبان فارسی که در شعر ورزیده شده و طی چهار قرن نشو و نما یافته بود برعکس، به سوی ضعف و تباهی می رفت. " (قلمرو سعدی)
تایپ : زهرا قاسم پور دیزجی
نظرات بینندگان
به جای یک مشت کار فرمالیته و آئین نامه های بی ارزش این متن راسل را بخوانند و کتاب مقدس آن ها در این وزارت شود
معلم وظیفه ش آموزش و پرورش، یا تعلیم و تربیت هست. هدف اصلی ش پرورش یا تربیت هستش و آموزش ابزاری در دست وی برای رسیدن به تربیت یا پرورش یافتگی.
پس آموزش و پرورش،( مثل رنج و گنج) یعنی آموزشی که به پرورش منجر شود. لذا هر نوع آموزشی که پرورش در پی اون نباشه، بیخوده.درنظر داشته باشیم موضوع پرورش انسان هست. انسانی که بتونه با کمک آنچه که ما بهش یاد دادیم، یک زندگی اجتماعی نرمالی رو شروع بکنه. حال باید دید آیا چنین انسانی تربیت کرده ایم؟ بدون شک خیر. تربیت یافتگان سیستم آ.پ ما با انباری از تعاریف و مفاهیم و فرمول هایی که هرگز تو عمرشون به اونا نیازی نخواهند داشت، با کوله باری تهی از درس های زندگی وارد اجتماع می شوند، و این یک مصیبت بزرگ است...
چند تا از اجزای یخچال، ماشین لباسشویی، هواپیما، و... را ایرانی ها اختراع کردند و به نام ماست؟ در علم مکانیک، علم ریاضی (به جز دوسه مورد)، فیزیک، انسانشناسی، جامعه شناسی(به جز مجید رهنما که به همراه اسکوبار واضع و توسعه دهنده پساتوسعه است و کتابی به این نام داره. میشناسینش؟ به احتمال قوی نه)، شیمی، جانورشناسی، نجوم، و.... چقدر تولیدی داشتیم و به اسم ماست؟
نمیشه از رو هوا قضاوت کرد و گفت ما چنینیم و چنانیم. مورد بیار؛ مثلا بگو در علم اقتصاد، یک ایرانی به نام فلان، فلان نظریه رو آورده و نگاه کن دقیقا به اسم خودشه. کو؟
ما پر از ادعاییم و غرور، احساس، خودخواهی و خشونت.
متاسفانه بجای چنین کسانی ما عملا انسانهایی عصبی( بخاطر استرس و فشارهای عصبی، رقابت ناسالم بین همسالان، تحقیر شدن ها و ...) و حافظ چند اصطلاح و تعاریف از رویدادهای علمی و از این قبیل موارد ، رو تحویل جامعه می دیم که نه کنترل خشم بلده، نه کار گروهی بلده،( چون از اول ابتدایی تو رقابت بوده و بفکر خودش) نه حوصله داره، نه مهارتی بلده ونه ... حتی بلد نیست یه نامه درخواست وام بنویسه ...!