معرفی کتاب:
شاید به جرات بتوان گفت کتاب "سازگاری ایرانی" نوشته شده توسط مهندس مهدی بازرگان یکی از کتاب های بسیار ارزش مند در حوزه ی مردم نگاری و مردم شناسی ایران به شمار می آید. چیزی که کمبود آن در میان جامعه ی علمی کشور بسیار احساس می شود. متاسفانه بسیاری از اساتید فن رشته مردم شناسی همچنان پشت میزشان نشسته و در حال ترجمه ی کتب دیگری هستند. در این میان هنوز کتاب سازگاری ایرانی قابل تامل و ارزش مند و تنها – با کمی اغراق – کتاب موجود در زمینه مردم شناسی و مردم نگاری می باشد. جلال آل احمد با نگارش کتاب هایی مانند مدیر مدرسه و غرب زدگی، کتاب کوچه ی احمد شاملو و . . . می توان گفت مهندس بازرگان جزو معدود افرادیست که به صورت علمی تر به مردم نگاری پرداخته است. در زیر به بخش هایی از این کتاب می پردازیم و شما می توانید این کتاب را دانلود نمایید.
مهندس مهدی بازرگان پس از چاپ کتاب روح ملت ها که در آن به بررسی خصوصیات ملل مختلف می پردازد، بعد ها به صورت جداگانه فصلی با عنوان "سازگاری ایرانی" به آن الحاق می کند که با بررسی ویژگی و خصوصیات ایرانیان گامی در جهت تکمیل کتاب روح ملت ها برمی دارد. خاطر نشان است که مطالب این فصل الحاقی پس از آزادی ایشان از زندان در سال ۱۳۴۶ در جمع انجمن اسلامی مهندسین بیان شده که متن تدوین یافته این سخنرانی به شکل فصل الحاقی کتاب روح ملت ها منتشر گردید.
مهندس بازرگان با بیان ویژگی ملل دیگر مثل سرسختی انگلیسی یا نظم و انظباط آلمانی و البته پرداختن به سازگاری ایرانی این ویژگی های ملل مختلف را زاییده عوامل مختلفی می داند که در ایجاد آن معیشت و شیوه به دست آوردن رزق و روزی را مهم ترین عامل در شکل دهی منش و روحیه یک ملت معرفی می کند.
در بیان علل استبداد پذیری ایرانیان با رد کردن نقش حمله های خارجی (مغول، عرب، اسکندر و…) ونبودن رهبران لایق ایشان این بحث را به میان می کشد که اولا تقریبا تمامی ملل دست خوش حملات بیگانه شده اند و در ثانی رهبران دلسوز و کارآمد هم از دل همین مردمان به میدان می آیند اما چه شده که تا این حد ایرانیان برای انفعال و پذیرش استبداد مستعد شده اند، بحثی است که در ادامه کتاب به آن پرداخته می شود.
نویسنده سازگاری ایرانی با بیان اینکه شغل هر ملت همنیشین همیشگی یک ملت است و از آن به عنوان "مهم ترین عامل تربیتی و سازنده خصال روح ملت" یاد می کند این گونه استدلال می کند: "جوانی را در نظر بگیرید که کشتی گیر حرفه ای است یا از راه مشت زنی و قهرمانی نان می خورد، تمام تلاش و آرزوهای این فرد معطوف می شود به اینکه بازوان قوی با عضلات محکم و استخوان های نشکن پیدا کند و فن و تکنیک خواباندن حریف را خوب فرا بگیرد. زیبایی چهره، آداب محاوره، معلومات دانشگاهی، مباحث فلسفی و سیاسی، هوشمندی، سجایای اخلاقی و سایر مزایای انسانی در درجه دوم و سوم قرار می گیرد. حال اگر قرار باشد نه تنها این فرد بلکه نوه و نژاد او هم این کاره باشند واضح است که در خانواده آنها ضرورت و لوازم انسانی نظیر سواد، فهم، اخلاق، هنر یا سیاست کم کم فراموش یا ضعیف شده و کم کم لوازم کشتی گیری و بوکس بازی توسعه پیدا می کند. برعکس اگر کار کسی و پشت سر او نسل و نژادش دلالی و تبلیغاتچی گری باشد تا دلت بخواهد خوش صحبت، خوش معاشرت، مردم شناس، جنس شناس، بهره مند از اطلاعات عمومی و دارای استعداد زبان بازی و فریب کاری، قدرت تلقین سرشار و دارنده سایر صفاتی که برای آب کردن یک کالای تجاری و جوش دادن معامله لازم باشد، خواهند شد."
ایشان گریزی به تاریخ از خلق و خوی ایرانیان در طول قرن ها می زند "به گفته مورخان، قوم آرین و ایرانی ها، به عنوان اهل تمدن و تفاهم شناخته شده اند. … وقتی اقتدار و تسلط داشتند کمتر دست به تخریب می زدند و وقتی هم که مورد تجاوز و تسلط قرار می گرفتند خوشبختانه (یا بدبختانه) تمایل به تسلیم و تداخل از خود نشان می دادند."
به گفته ایشان خلق و خوی ملایمت گری یا به عبارت درست تر زیستن خواهی (اگر شد با عیش و نوش و خوشی اگر هم نشد به هر قیمت و نکبت) احتمالا زمینه موروثی و نژادی دارد.
در زمان منتشر شدن این مطالب که مربوط به حدود نیم قرن پیش است از کشاورزی به عنوان شغل ۷۵ درصد مردم آن زمان ایران یاد می شود و ادعا شده که هرچقدر در تاریخ به عقب می رویم درصد بیشتری از مردم ایران به فلاحت مشغول بوده اند. (شاید به بیش از ۹۰ درصد در دوران اسلام یا ساسانی) اگر فلات ایران، مناطق مناسب برای کشاورزی داشته از جهت دیگر فاقد ویژگی های لازم برای صنعت بوده تا سهم قابل توجهی از شیوه ارتزاق خود را به خود اختصاص دهد زیرا فاقد جمعیت نسبی بالا که از ملزومات رواج زندگی صنعتی است بوده و به علت بیابان های پهناور یا کوههای صعب العبود امکان صدور محصولات صنعتی از ایرانیان گرفته شده است، (تنها کشور های سرراهی و مجاور دریا از این نظر ویژگی مناسب را داشتند، با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از مردم فلات ایران به دور از دریاهای آزاد قرار دارند). محصولات صنعتی هم غالبا به میزان رفع نیاز های همان محل تولید می شده. به گفته بازرگان این شلختگی در اوربانیسم شهرهای ایران به خاطر است که خانه ها و معابر بر روی زمین های کشاورزی بنا شده اند که حد و مرز آن ها از هم تابع خطوط تراز زمین و خطوط بزرگترین شیب که آن هم به پیرو نهرهای آب رسانی به مزارع، کرت بندی ها و مجرای هرز آب پیروی می کند. اینکه عموما شهر های ایران بر روی زمین هایی که سابقا محل کشاورزی بوده اند در بی نظمی و شلختگی که در ساختار شهرهای ایران به چشم می خورد و این خود گواهی بر رواج کشاورزی بین ایرانیان می باشد.
اما زندگی کشاورزی به عنوان پیشه چند هزار ساله چه نتایجی برای یک ملت است به بار می آورد؟
بردباری:
زندگی سخت کشاورزی باعث تربیت افرادی می شد که درقبال هر سختی و ناملایمت طبیعت از خود می بایست صبر و بردباری نشان دهند، به عقیده بازرگان فرق بسیار است بین صبر و بردباری (به عبارتی پوست کلفتی) یک دهقان و گردن کلفتی یک ملوان دریانورد. دریانورد به شکل فعال با نیروهای خشن طبیعت دست و پنجه نرم می کند در حالی که دهقان دارای نقشی منفعل است و تنها می تواند آرزوی این را داشته باشد که دست خشن طبیعت به او آزار نرساند. "حتی فرق است بین یک زارع منفعل بیل به دوش با یک جنگل نشین تبر به دست که کارش شکستن درخت و مبارزه با خرس و گراز است، دومی در عین "پوست کلفتی" دارای قدرت، عادت دفاع و حمله بیشتری است. این صبر و بردباری و تحمل هر سختی که دهقانان تنها مجبور به تحمل آن بودند بدون نقش فعال بی تاثیر در شکل گیری روحیه انفعال یک ملت نیست."
شلختگی:
به نسبت با کار صنعتی یا تجارت، کشاورزی به نظم و دقت و حساب و کتاب چندانی نیاز ندارد، یک قوم کشاورز خود را بی نیاز تر از یک قوم دریانورد یا تاجر به حساب و حساب رسی و رعایت نظم و دقت می بیند. زمین کشاورزی درهر شکلی، با هر ابعادی باشد تاثیری روی کار کشاورز ندارد، فقط به گونه ای باشد که آب تمام زمین را بگیرد کافیست، زمان پاشیدن بذر و درو و… هم آن قدر ها نیاز به حساب و کتاب ندارد، "اگر بوران و سرما یا گرمای هوا باشد اصراری ندارد که همان روز به صحرا برود، هفت یا هشت روز دیگر هم که برود باز خیلی دیر نیست. نه بهار درست از ۱ فروردین است و نه تابستان راس ۳۱ خرداد آغاز می گردد" ایشان به نکته قابل تاملی اشاره می کنند "یقینا حقیقت فوق را در آداب و عادات ملی، از دهاتی گرفته تا درس خوانده شهری، مشاهده کرده اید. یک مثال بارز آن را در موسسات دینی و صنف روحانی خودمان –که بیش از دیگران نماینده ملی و مقید به حفظ سنن قدیمی هستند- ملاحظه می کنید، مظهر دیگرش را در ادبیات که قید هرگونه دقت، صحت و انطباق با واقعیت را زده است و هرقدر برای اغراق گویی از واقعیت دور شود ارزنده تر جلوه می کند."
وارهایی:
برخلاف یک پیشه ور یا صنعت گر که دستمزد و ثمره کارشان به قدرت تفکر و مهارت آنها وابسته است یک کشاورز و دهقان ثمره کارش وابستگی زیادی دارد به قضا و قدر و دست سرنوشت .
ایشان این گونه استدلال می کند: "اگر فی المثل کفاشی به خود فشار آورد و جای دو کفش سه کفش بدوزد، مزد او ۱٫۵ برابر می شود. تاجر هرچقدر در بازاریابی، کالا شناسی و سرمایه گذاری همت و دقت بیشتر به خرج دهت سودش افزون خواهد شد. یک دهقان یک سال ممکن است جان کنده، علف چینی و سایر عملیات را با نهایت وجدان انجام داده، نخبه ترین بذر و مناسب ترین کود را انتخاب کرده ولی یک باران بی موقع یا باد طولانی، همه زحمت هایش را به هدر بدهد و یک سال دیگر که تمام وقتش را به خوشی گذرانده به علت شرایط مساعد جوی درختانش زیر بار محصول خم شوند" باید دقت کنیم که در کشاورزی نیز نیاز به فکر و دقت داریم اما به نسبت سایر مشاغل تاثیری بسیار ضعیف تر دارد، ثمره و محصول یک زارع بیش از آنکه نتیجه فکر و اراده خودش باشد تابع عوامل طبیعی است. زارع مشاهده می کند گرسنه ماندن یا غنا در پایان سال، چیزی نیست که او بتواند برای آن برنامه ریزی کند بلکه وابسته به عواملی خارج از اراده اوست. مهندس بازرگان در رابطه با تاثیر این شیوه ارتزاق یادآوری می کنند که این دست بسته بودن دهقان و اینکه تا این حد ثمره کارش وابسته به شرایطی است که در دست او نیست باعث آمادگی بیشتر او برای توسل به قضا و قدر، دست سرنوشت، خدا، مشیت، قسمت و… می شود و باعث استضعاف روحیه فعالیت و کاهش عزت نفس او. "ملاحظه می کنید که ضرب المثل وقت طلاست که از زبان های غربی ترجمه شده است معادلی در فارسی ندارد. پیش ما وقت طلا نبوده است، چون به راحتی و بدون زیان آن را از دست می دهیم و بعضی وقت ها بدون صرف وقت طلا بدست می آورند."
علاوه بر اینها زندگی یک دهقان پر از نوسان های شدید بود، به خاطر دست قضا و سرنوشت! دهقان در راحتی و آسایش به سر می برد و در یک سال بعد به خاطر قهر طبیعت، یک آفت ناخواسته، حمله ملخ ها، باران بی موقع محصول خود را از دست می دهند و در گرسنگی و سختی روزگار می گذرانند، این نوسان های شدید به دهقان و خانواده اش درس در درجه اول درس بردباری و قناعت و انفعال می دهد در ثانی وا رهایی و به قول مهندس بازرگان درس گل و گشاد بازی را فرا می گیرند.
همچنین یک دهقان به زمینش وابسته است و هر سختی و مشقتی را به امید محصول احتمالی و پر ثمر آینده تحمل می کند اما قادر به جدایی از زمین کشاورزی خودش نیست زیرا این تنها راه ممکن برای معیشت اوست. مهندس بازرگان این وابستگی به زمین را مایه مصیبت و منشا هرگونه ذلت و ضعف زارع می داند.
تک زیستی:
ایشان با بررسی نقش قنات در ایجاد آبادی هایی در دل بیایان (که به نظر ایشان شباهت زیادی از جهت ارزش مند بودن و دوری از سایر روستاها به ستاره های آسمان دارند)در سطح وسیعی از کشور می پردازد و ده را به عنوان سمبل کوچک شده ایران می داند. ساختار آبادی های بسیار دور از هم در سطح وسیعی از کشور باعث از بین رفتن اتحاد و یکپارچگی و استقلال از سایرین می شده (برخلاف دشت های وسیع و به هم پیوسته اروپا) و این عامل خود نقش مهمی در تفرقه و عدم اتحاد و روحیه خودبینی و خودخواهی یک ملت داشته است. در تاریخ ادبیات ایران از مفاهیم ملت و ایرانیت جز در آثار فردوسی و جز در موارد نادر جای دیگری نمی توان چنین مفاهیمی را دید، و واژه های وطن پرستی هم از فرهنگ غربی وارد جامعه ایرانی شده است. به وضوح مشاهده می شود که اتکا بر خویشاوندان و نزدیکان در ساختار ده که سمبل ایران کوچک به شمار می رود و باعث استغنای مردم از اغیار و از هم گسیختگی و عدم اتحاد بین بخش های مختلف شده و خویشاوندان و اهل روستا بر روح منافع ملی برتری پیدا کرده است؛ چنان که در شهر یک روستایی تا تمایل دارد با خانواده خود وصلت کند و در اداره اگر بتواند جای پای خویشاوندان خود را به هر طریقی که شده باز کند.
تحت اثر بردباری و وارهایی خصلت اصیل سازگاری در ایرانیان پدید آمده که خود را با هر سختی و مشقتی وفق دهد، با دوست و دشمن سازگاری پیدا کند و در سختی و گشاده دستی قناعت کند و بالاخره آقایی و نوکری کند. شلختگی و پای بند نبودن به قید و بندهای پایه و اساسی هم تاثیر به سزایی در سازشکاری ایرانی داشته است. "وقتی بنا شد ملتی وقتی با دشمن روبرو شد تا آخرین توان نجنگد و بعد از مغلوب شدن سرسختی و مخالفت نکند، بلکه تسلیم اسکندر شود و آداب یونانی رو بپذیرد، اعراب که می آیند در زبان عربی کاسه داغ تر از آش شده، صرف و نحو بنویسد و کمر خدمت برای دستگاه عباسی ببندد، در مدح سلاطین ترک چون سلطان محمود غزنوی قصاید آبدار بسراید، غلام حلقه به گوش چنگیز و تیمور و وزیر فرزندان شان شود و هر زمان به رنگ تازه وارد آدمده درآید، دلیلی ندارد نام چنین مردمی از صحنه روزگار محو شود." "یونان بعد از حمله اسکندر کمر راست نکرد، امپراتوری روم نصفش در حمله ژرمن ها نابود شد و نصف دیگرش در حمله ترکان به قسطنطنیه به قبرستان تاریخ پیوست. امروز نه نامی از فنیقیه مانده نه فراعنه مصر نه آشور و نه هیچ کدام از معاصران شاهنشاهی ایران، این سازگاری ایرانی بوده که دشمن را رام و راضی می کرده، فرهنگ خود را به آن تزریق کرده و هضم و جذبش می کرده"
روح مذهبی:
از اثرات وابستگی ارتزاق مردم به دست قهار طبیعت و دست بسته بودن دهقان در برابر آن و نوسان های زندگی آنان زمینه مساعدی را برای اعتقاد به ماوراءالطبیعه و امور مذهبی ایجاد می کند. به گفته مهندس بازرگان روح ایرانی همواره در تاریخ ایران به چشم می خورد و وقتی هم که اسلام آمد با آغوش باز آن را پذیرفت، با ارزش ترین آثار هنری و فکری ایرانیان در خدمت به دین و خدا استفاده شده است. اما به ادعای ایشان روح ایرانی تنها خالص برای خدا نبود، در ادبیات ایران به همان میزانی که از واژه ی خدا استفاده شده از می، معشوق هم نام برده شده است. "در شدیدترین دوران های تقدس و تشیع، در دربار صفویه و قاجار، به حداکثر شراب خواری و زن بازی برمی خوریم و البته خود را مروج آستان ولایت هم می دانستند ولی در مجلس شان به جای گیلاس به شهادت سیاهان اروپایی و گچ بری های موجود شراب خورانده می شد. ایران اسلام را پذیرفت اما طبق زمینه نژادی خودش، رو به خدا و دینی آورد که نجات دهنده او در روز معصیت باشد"
زراعت کار بنا به تجربه خودش وقتی به آیاتی مثل "و ما رمیت اذا رمیت و ان الله رمی" می رسد آن را به اشتباه مجوز درویش مسلکی و انفعال خود در تمام امور می بیند درحالی که از آیاتی نظیر "کل نفس بما کسبت رهینه" غافل شده است. ایشان یادآور می شوند که این شیوه واگذاری و انفعال کاملا توسط قرآن مورد نکوهش قرار گرفته و بیان می کند سازگاری ایرانی مصداق آیه "ان الله لا غیر ما بقوم حتی ما بانفسهم" می باشد.
و نکته ای که در این بررسی نیاز به یادآوری می باشد این است که مردم ایران تنها از راه کشاورزی ارتزاق نمی کردند و البته زراعت همیشه منجر به چنین جبری نگری نمی شود وصد البته که مردم ایران در جریان های تاریخی کاملا بی تفاوت نسبت به یکدیگر نبوده اند (قیام سربه داران علیه مغول، نهضت تنباکو و انقلاب اسلامی- که البته چنین جریاناتی نوید آمادگی ایرانیان برای همکاری و از خودگذشتگی را نیز می دهد) اما یکی از عواملی موثر در شکل گیری روحیات این ملت بوده. بدیهی است که در تشکیل روح یک ملت فاکتور های مختلفی دست به دست هم می دهند که همه مهم و تاثیر گذار هستند اما هیچ کدام به تنهایی علت اصلی نمی باشد. همچنین ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که جبری نگری دیدگاه غالب در ادبیات و فرهنگ مردم نیست. جبری نگری هم دید غالب بین مردمان نبوده، اگرچه دیدگاه اشاعره در "نظریه کسب" که نوعی جبر نگری می انجامد اما در کنار آن دیدگاه معتزله که فعل را آفریده خود شخص می دانست و خداوند را در آن فاقد نقش می دانست (اختیار تام) نیز وجود داشته است.
همین استعداد سازگاری ایرانی احتمالا توانایی بالای ایرانیان برای یادگیری وتلفظ زبان های خارجی را باعث شده و این ویژگی که به سرعت خود را هم رنگ جماعت و فرهنگ مسلط می کند برای مردم آن آسان ساخته است. همان طوری که دکتر علی شریعتی به درستی اشاره می کند، ایران به علت موقعیت جغرافیایی خود معبر ملل و اقوام مختلف یا به عبارتی چهار راه تاریخ بوده است و همواره تماس و ارتباط با افراد به آداب و رسوم، دین، و زبان های گوناگون داشته است؛ شاید این ویژگی نیز بی تاثیر در روحیه مردم داری و زبان بازی، استعداد زبان های خارجی، نبود یا کم بودن روح ملی و تعصب ملی ایرانیان نباشد.
یکی دیگر از نتیایج این موقعیت جغرافیایی ایران که به عنوان پیوند دهنده شرق و غرب ، در معرض تاخت و تاز وحمله غارتگران قرار گرفتن بوده است، احتمال دارد مردم برای حفظ امنیت خودشان زیر بار استبداد حکومت مستبد می رفتند و مجبوربه سازگاری می شدند به تا حداقل امنیت جانی آنان حفظ شود.
واضح است اگر ملت (یا حتی فردی) بخواهد از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد باید خودش و اشتباهات گذشته را دقیق تحلیل و بررسی کند.
تلاش مهندس بازرگان برای شناساندن ایرانی به خودش واقعا جای تجلیل دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
عضو کانون صنفی معلمان دستمزد و رعایت عدالت در پرداختها، بیمه طلایی و رفع مشکلات فضای آموزشی را از جمله مطالبات مهم فرهنگیان عنوان کرد.
محمدرضا نیکنژاد در گفتوگو با ایلنا اظهار با اشاره به طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش داشت: موضوع استخدام مربیان پیش دبستانی بخشی از مطالبات فرهنگیان است، اما اینکه به عنوان یکی از دلایل مهم استیضاح وزیر آموزش و پرورش مطرح میشود، با واقعیت امر تفاوت دارد.
وی ادامه داد: از 10 سال پیش موضوع استخدام نیروهای آزاد، پیمانی و شرکتی در آموزش و پرورش بحثی بوده که در مجلس مطرح میشده و مختص این وزیر و آن وزیر نیست.
عضو کانون صنفی معلمان افزود: به نظر میآید؛ انتقاداتی که برخی نمایندگان مجلس نسبت به وزیر آموزش و پرورش مطرح میکنند، به نوعی یک بهانهجویی و سیاسی است. به طوری که مطالبات فرهنگیان دهههای متوالی است که ادامه دارد و تاکنون پاسخ درخوری نسبت به آنها دریافت نشده است.
نیکنژاد خاطرنشان کرد: آقای فانی خود در این قضیه دخالتی ندارد و به قول خودشان استخدامها در دولت گذشته پیش خور شده و چاره ای ندارد که در شرایط مناسبی آنها را استخدام کند.
عضو کانون صنفی معلمان با تاکید بر اینکه جنس خواستههای اصلی معلمان با جنس خواستههایی که نمایندگان مجلس در حال حاضر مطرح می کنند، متفاوت است، تصریح کرد: ای کاش؛ برخی از نمایندگان مجلس که اکنون دغدغههای خود را نسبت به مشکلات آموزشی و وضعیت فرهنگیان مطرح میکنند، در دوره وزیر قبلی نیز دغدغههای خود را مطرح میکردند.
وی ادامه داد: زیرا آن آشفته بازاری که در تغییر ساختار نظام آموزشی در سال گذشته ایجاد شد و تقریبا 15 میلیون نفر معلم و دانش آموز به یک باره در بازه زمانی 6 ماهه وارد بحران شدند، نشان از یک بی برنامگی داشت؛ چرا که برای تغییر نظام آموزشی باید از سال اول دبستان شروع کنیم و نه از کمر دوره آموزشی و به یک باره پایه ششم اضافه کنیم.
نیک نژاد تصریح کرد: اگر قرار بود اعتراضی به مشکلات آموزشی صورت گیرد، این موضوع میتوانست از موارد اعتراض به دولت قبل باشد. وزیر فعلی با آرامش کارها را پیگیری میکند و هیچ عجلهای برای اجرای طرح ها ندارد؛ اگر چه به هر حال نقدهایی هم نسبت به عملکرد وی وارد است.
عضو کانون صنفی معلمان با اشاره به اینکه هم اکنون یکی از مطالبات اصلی فرهنگیان دغدغه «دستمزد و رعایت عدالت در پرداختها» است، گفت: میانگین دریافتی معلمان در آموزش و پرورش حدود 1 میلیون و 100 هزار تومان است و به طور مثال دریافتی من معلم، با 23 سال خدمت 1 میلیون و 200 هزار تومان است.
وی «بیمه طلایی» را یکی از طرح های کارشناسی شده عنوان کرد و گفت: تسهیلات مربوط به بیمه طلایی، یک اقدام کارشناسی خوب و ارزنده بود که البته متاسفانه شاهد تضعیف شدن آن و نارضایتی فرهنگیان هستیم.
وی همچنین «ساختار آموزشی» مناسب را از دیگر مطالبات فرهنگیان عنوان کرد و اظهار داشت: معلم در کلاس درس برای ارتباط با دانش آموز خود فرصتی ندارد و تعداد دانش آموزان آن قدر زیاد است که معلم نمیتواند برنامههای آموزشی را آنطور که دوست دارد، پیاده کند و معلم به نوعی نقش مبصری را در کلاس ایفا میکند.
نیک نژاد با اشاره به اینکه واگذاری مدارس به بخش خصوصی نگاه غلطی است، افزود: در حال حاضر تقریبا مدارس برای گذران هزینههای جاری، دست خود به روی والدین دراز کردهاند. زمانی بود که میگفتند مدارس نباید از پول از والدین بگیرند اما در حال حاضر عملا باید کمک کنند در حالی که این موضوع با قانون اساسی ما در تناقض است.
هدايت هر جامعهاي براي دست يابي به توسعه و پيشرفت، رابطه مستقيم با نظام آموزشي و تربيتي آن جامعه دارد. براساس ديدگاه اكثر كارشناسانتربيتي، اگر نظام آموزشي جامعهاي دچار نقص و كاستيهايي باشد، آن جامعه براي دست يابي به پيشرفت در حوزههاي مختلف بهويژه توسعه علمي پايدار با چالشهاي جدي روبهرو ميشود. يكي از مهمترين نيازهاي نظام آموزش و پرورش امروز كشورمان از ديدگاه اين كارشناسان، تربيت معلماني است كه با علم روز و شيوههاي نوين آموزشي آشنا باشند. اين موضوع را محور گفتوگويي با قاسم جعفري، نماينده بجنورد و عضو كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي قرار داديم كه حاصل آن را در ادامه میخوانید:
يكي از اهداف تدوين و تصويب سند تحول نظام آموزش و پرورش، بهرهمندي از شيوههاي نوين آموزشي و تربيت نسل جديدي از معلماني است كه بتوانند نيازهاي كشور براي دست يابي به توسعهپايدار را فراهم سازند. اگر پايه نظام آموزشي را بهرهمندي از معلمان توانمند تصور كنيم، شيوههاي جذب معلم در نظام آموزش و پرورش كشورمان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
متاسفانه ما در سالهاي اخير فراز و فرودهاي بسياري در شيوهها و نحوه جذب معلم داشتيم. در دورهاي معلمان ما براساس نظام تربيتمعلم آموزشديده و جذب ميشدند. براي ورود به دانشگاه تربيتمعلم بايد فرد داراي مدرك ديپلم بود و سپس با گذراندن دورههاي ٢ يا ٤ ساله بهعنوان معلم يا دبير جذب آموزش و پرورش ميشد. در دورهاي نيز افراد فارغالتحصيل دانش سراها از سوي آموزش و پرورش جذب ميشدند. اين افراد پس از دريافت مدرك سيكل، به دانش سرا رفته، با گذراندن دورههاي آموزشي بهعنوان معلم بهكار گرفته ميشدند. در يك مقطع زماني ديگر نيز همه اين شيوهها را برداشتند و گفتند اين چه كاري است كه ما افراد را آموزش دهيم. بايد افراد خودشان به دانشگاه بروند و ما پس از اخذ مدارك كارداني، كارشناسي و كارشناسيارشد بهوسيله برگزاري يك آزمون سراسري، بهترينها را انتخاب كرده و بهعنوان معلم استخدام ميكنيم. در آن مقطع اين تئوري مطرح بود كه افراد فارغالتحصيل دانشگاهها با سپريكردن يك دوره آموزش ضمنخدمت، ميتوانند بهعنوان معلم در آموزش و پرورش مشغول بهكار شوند. پس از مدتي اين شيوه نيز ملغي و بحث دانشگاه فرهنگيان كه همان تربيتمعلم سابق است، بهنوعي احيا شد. اگرچه شيوه آموزش از طريق دانشگاه فرهنگيان و سپس جذب فارغالتحصيلان اين دانشگاه تا حدودي اشكالات شيوههاي قبلي را ندارد، اما تعداد افراد آموزشديده اين دانشگاه به هيچعنوان جوابگوي نياز كشور حداقل از نظر كمي نيست. نتيجهاي كه از اين دورهها ميگيريم، اين است كه نحوه جذب معلم در نظام آموزش و پرورش ما فراز و فرودهاي بسياري را تحمل كرده و متاسفانه آسيبهاي جدي نيز بههمراه داشته است.
مهمترين اشكالي كه در جذب معلم داريم را چه مواردي ميدانيد؟
مساله مهمي كه متاسفانه در اين حوزه مغفول مانده، اين است كه ما شغل معلمي را هم مانند ديگر مشاغل ميبينيم. يعني ميگوييم در فلان منطقه يا فلان شهرستان نياز به ١٠٠ معلم داريم و بعد ميگوييم خب داشتههاي ما الان ١٠معلم است و باقي را به شيوههاي ديگري همچون حقالتدريسي جذب ميكنيم. اين شيوه براي جذب نيرو در كارخانهها و صنايع يا ادارات ممكن است جوابگو باشد، اما هرگز در حوزههاي مهم و تاثيرگذاري چون معلمي و استادي دانشگاه نهتنها جوابگو نيست، بلكه آسيبهايي را بههمراه دارد.اگر ما در حوزه جذب نيرو براي آموزش و پرورش نگاه درستی را حاكم نكنيم، بهطور قطع در تربيت نسلي آگاه و هوشمند با مشكل روبهرو ميشويم. اما در پاسخ به اين پرسش كه مهمترين ضعف ما چيست، بهنظر من ما بايد به معلمهاي خود هنر معلمي بياموزيم. بهطور قطع، نمراتدانشگاهي و ضريبهوشي و دانش افراد در اينكه بتوانند معلم خوب و پرتلاش و موثری باشند، تاثيرگذار است، اما ركن اصلي فراگيري هنر معلمي است. متاسفانه ما در زمان آموزش معلمان، دبيران و فرهنگيان به اين موضوع هيچ توجهي نداريم.
آموزش و پرورش دورههاي آموزش ضمنخدمت براي فرهنگيان برگزار كرده و ميكند. از سوي ديگر معلمان پيش از ورود به كلاس درس از طريق حضور در دانش سراها و دانشگاه فرهنگيان آموزشهايي را فراميگيرند. با اين اوصاف ضعف اصلي در شيوههاي جذب معلم است يا نظام آموزش ضمنخدمت؟
متاسفانه بايد بگوييم كه در هر دو بخش ضعفهاي اساسي و جدي داريم. هم در نظام جذب معلم ضعفهاي ساختاري داريم و هم آموزشهاي ضمنخدمت ارایهشده به معلمان و فرهنگيان و دبيران مدارس بهروز نيست. از سوي ديگر فرآيند ياددهي و يادگيري در نظام آموزشي كشور با شرايط روز به جلو حركت نميكند.
يكي از اشكالاتي كه كارشناسان به نظام آموزش و پرورش وارد ميدانند، اين است كه شيوههاي آموزش ما مربوط به چند دهه قبل است. اين در حالي است که حداقل طي يكدهه اخير تغييرات بسياري در جهان رخ داده و پيشرفتهاي بزرگي در حوزههاي علمي ثبت شده است. با اين اوصاف نياز به تغيير در شيوههاي آموزشي ايران احساس نميشود؟
متاسفانه اين حقيقتي انكارناپذير است كه معلمهاي شاغل در مقاطع مختلف تحصيلي از آموزشهاي بهروز برخوردار نيستند. اين ضعف، هم ناشي از عدم سياستگذاريهاي كلان و اصلي آموزش و پرورش است و هم ناشي از ضعف خود معلمان.
به عنوان نمونه، بسياري از معلمهاي ما تعطيلي تابستان را جزيي از تعطيلات خود ميدانند و اين در حالي است كه ديگر كاركنان دولت و كارگران ١٢ ماه سال را بهطور جدي كار كرده و بايد در محل كار خود حضور يابند. اين فرصت ٣ ماهه تعطيلات تابستاني درحقيقت زماني مناسب براي افزايش دانش و آگاهي معلمان است. اما در عمل ميبينيم كه بسياري از معلمان از ١٥خرداد بهبعد يا هيچ فعاليتي نداشته يا در كارهاي ديگري وارد ميشوند تا نيازهاي اقتصادي خود را برطرف كنند.
به همين دليل در اول مهر ميبينيم كه اين معلم نهتنها دوره آموزشي طي نكرده، بلكه حتي يك كتاب هم نخوانده است.از سوي ديگر، كلاسهاي آموزش ضمنخدمت در طول سال نيز از ظرفيت علمي بالايي برخوردار نيست. برخي معلمان نيز تلاشي در اين حوزه بهصورت فردي انجام نميدهند و زماني كه يك معلم حتي كتاب نميخواند، چگونه ميتوان انتظار داشت كه از شيوههاي نوين آموزشي اطلاع داشته باشد. البته بايد تاكيد كنم كه در جامعه فرهنگيان ايران افراد با دانش، نخبه، كوشا، تلاشگر، دلسوز، مهربان و ايثارگر بسياري حضور دارند و من زحمات و تلاشهاي آنها را نفي نميكنم. اما متاسفانه نميتوان واقعيتهاي اصلي را هم ناديده گرفت.
مجلس شوراي اسلامي و نمايندگان مردم در اين نهاد بهويژه كميسيون آموزش چه برنامهاي براي اصلاح اشكالات در دستوركار دارند؟
بهعنوان خادم مردم، سالهاست كه در مجلس و كميسيونآموزش خدمت ميكنم. من معتقدم كه ما خلأ قانوني نداريم و اشكالات بيشتر در حوزه اجراست. اعضاي كميسيون آموزش بهطور مرتب تذكر و هشدارهايي را به مسئولان آموزش و پرورش، دولت و نهادهاي مرتبط ارایه كرده و در بسياري از تصميمگيريها همفكري لازم را به مديران
آموزش و پرورش ارایه ميدهند. لذا ما نياز به تصويب قوانين جديد نداريم و اگر قوانين جاري ازجمله سند تحول آموزش و پرورش بهدرستي اجرا شود، اشكالات بسياري را ميتوانيم برطرف كنيم. بهعنوان نمونه، اگر دانشگاه فرهنگيان بهدرستي اهداف پيشبيني شده را پيگيري كرده و دانش لازم را به معلمان ارایه دهد، بخش مهمي از ضعفها و كاستيهاي اين حوزه برطرف ميشود.
تصويب قانون يكي از وظایف مجلس است، اما وظيفه مهمتر نمايندگان، نظارت بر حسن اجراي قوانين است. آيا ميتوانيم بگوييم كه برخي اشكالات ناشي از عدم نظارت بر اجراي قانون است؟
اگر بگوييم كه نمايندگان مجلس و بهويژه اعضاي كميسيون آموزش بهطور دقيق و كامل به وظایف نظارتي خود عمل ميكنند، حرف صحيحي نگفتهام. اما اعضاي اين كميسيون هرچه در توان داشتند را به ميدان آورده و نظارت ويژهاي بر عملكرد آموزش و پرورش و مديران آن دارند.
ميتوانيد نمونهاي هم از اين نظارتها بيان كنيد؟
بله. يك نمونه عيني در حوزه واگذاري مدارس دولتي است. در نظام تحول، بحثي درباره بستههاي حمايتي مطرح بود كه متاسفانه دوستان از آن برداشت واگذاري مدارس دولتي را داشته و دارند و ما در اين حوزه تذكرهاي جدي به آموزشوپرورش دادهايم. سهشنبه هفتهگذشته وزير آموزشوپرورش چند ساعت در كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس حضور داشت و در اين حوزه بحثهاي جدي مطرح شد. روز يكشنبه ١٢ بهمن نيز از ساعت ١٢ ظهر تا شب تمام اعضاي كميسيون ميهمان وزير در وزارتخانه بودند و همين بحث قرار است تا رسيدن به نتيجه پيگيري شود. اعضاي كميسيون آموزش تاكيد كردهاند كه دست از پيگيري تا اصلاح اين وضعيت برنميدارند. البته باز هم ميگويم كه ما مدعي انجام وظيفه بهطور صددرصد و كامل نيستيم، اما آنقدر بر عملكرد آموزش و پرورش نظارت كرده و بازرسيهاي متوالي داشتيم كه برخي مديران اين وزارتخانه گلايه كرده و ميگويند نمايندگان دست از سر آموزش و پرورش برنميدارند.
اگر قرار باشد بهعنوان يكي از اعضاي اصلي كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس پيشنهادي براي رفع نواقص موجود ارایه دهيم، چه راه كارهايي را پيشنهاد ميكنيد؟
اصلاح شيوههاي جذب در آموزشوپرورش و به كارگيري معلماني توانمند، ارایه آموزشهاي علمي و بهروز به معلمان، ارایه مشوقهاي ويژه براي افزايش اشتياق معلمان مانند طرح نظام رتبهبندي معلمان و بالاخره رفع مشكلات معيشتي و اقتصادي فرهنگيان بهصورتي كه در زمان حضور در مدرسه و كلاس درس دغدغه مالي نداشته باشند، مهمترين نياز
آموزش و پرورش است و اميدوارم دولت و مجلس و ديگر نهادهاي تصميمگير و تصميمساز توجه ويژه به اين حوزه داشته باشند.
مساله مهمي كه متاسفانه در اين حوزه مغفول مانده، اين است كه ما شغل معلمي را هم مانند ديگر مشاغل ميبينيم. يعني ميگوييم در فلان منطقه يا فلان شهرستان نياز به ١٠٠ معلم داريم و بعد ميگوييم خب داشتههاي ما الان ١٠معلم است و باقي را به شيوههاي ديگري همچون حقالتدريسي جذب ميكنيم. اين شيوه براي جذب نيرو در كارخانهها و صنايع يا ادارات ممكن است جوابگو باشد، اما هرگز در حوزههاي مهم و تاثيرگذاري چون معلمي و استادي دانشگاه نهتنها جوابگو نيست، بلكه آسيبهايي را بههمراه دارد.
متاسفانه اين حقيقتي انكارناپذير است كه معلمهاي شاغل در مقاطع مختلف تحصيلي از آموزشهاي بهروز برخوردار نيستند. اين ضعف، هم ناشي از عدمسياستگذاريهاي كلان و اصلي آموزش و پرورش است و هم ناشي از ضعف خود معلمان.
بسیاری از مربیان تعلیم و تربیت بر این باورند که تربیت کودک نهتنها از زمان تشکیل جنین، بلکه قبل از انعقاد نطفه و از زمان ازدواج زوجین آغاز میشود؛ هرچند عوامل ژنتیکی بیشترین نقش را در تکوین شخصیت، هوش، استعداد، عواطف و رفتار کودک دارد، با این حال عوامل محیطی موثر بر کودک از زمان بارداری مادر آغاز میشود؛ درواقع شکم مادر اولین محیط اجتماعی برای رشد جسمی و ذهنی کودک محسوب میشود، زیرا غذایی که مادر میخورد، هوایی که تنفس میکند، آثار روحی و روانیاش، شادیها و غمها، موفقیتها و ناکامیها، عوارض یا سلامت جسمانی و همه آنچه که بر مادر میگذرد بر کودک موجود در شکم او اثر میگذارد. بدون تردید نقش بسیار موثر پدر نیز انکارناپذیر است؛ زیرا اگر از همسر باردارش بهخوبی مراقبت نکند، اولین محیط کودک ممکن است به جهنمی از بلایای جبرانناپذیر تبدیل شود. دومین محیط اجتماعی کودک، پس از به دنیا آمدن، کانون خانواده است، که هرچه امنتر، گرمتر و صمیمیتر باشد، این کودک سالمتر، با نشاطتر و آمادهتر برای تربیت (در جهت کمال مطلوب) است.
محیط خانواده جایی است که اولین گامهای تربیتی برداشته میشود، لذا از اهمیت زیادی برخوردار است؛ اگر این محیط ناامن، سرد، آلوده به پرخاشگری، دروغگویی، دورویی (نفاق)، ناسزاگویی، غیبتگویی، بیپروایی، بیقیدی و لاابالیگری و امثالهم باشد نمیتوان توقع داشت که کودک این خانواده مؤدب به آداب حسنه تربیت شود و آینده روشنی در انتظارش باشد.
محیط سوم مدرسه است؛ مدرسه محیط اجتماعی است که قرار است تربیت صحیح در آن شکل گیرد و همه ویژگیهای حسنه بر آن حاکم باشد. مدرسه جایی است که قرار است کاستیهای تربیتی محیطاجتماعی دوم (خانواده) را رفع و تربیت کودک را بهبود بخشد. روی کاغذ در این محیط قرار است اتفاقات بسیار خوشایندی برای کودک و نوجوان بیفتد. محیطی که قرار است دانشآموزان در آن به انواع هدفهای زیبا در ابعاد: اعتقادی، اخلاقی، علمی و آموزشی، فرهنگی و هنری، اجتماعی، زیستی، سیاسی و اقتصادی، نایل شوند یا به تعبیر آنچه که در برنامه درسی ملی آمده، هدف کلی برنامههای درسی و تربیتی عبارت است از:
«تربیت یکپارچه عقلی، ایمانی، علمی، عملی و اخلاقی دانشآموزان به گونهای که بتوانند موقعیت خود را نسبت به خود، خدا، دیگر انسانها و نظام خلقت به درستی درک و توانایی اصلاح مستمر موقعیت فردی و اجتماعی خویش را کسب کنند».
در این نوشتار قرار است بهطور اجمالی تنها به بعد اجتماعی اهداف تربیتی بپردازیم و با استفاده از برخی شواهد ببینیم آیا محیط اجتماعی سوم (مدرسه) تا چه اندازه توانسته است کودکان و نوجوانان را به درک و توانایی اصلاح مستمر موقعیت اجتماعیشان نسبت به دیگر انسانها رهنمون سازد.
در مجموعه هدفهای اجتماعی دوره متوسطه مصوب شورای عالی آموزش و پرورش چنین آمده است:
١- برای تقویت ارتباطات عاطفی و اجتماعی اعضای خانواده، همسایگان و دوستان تلاش میکند. سوال این است: جوانان فارغالتحصیل دوره متوسطه (دیپلمهها) تا چه اندازه به این هدف نایل شدهاند؟ این سوال را برای بقیه هدفهای اجتماعی به شرح زیر میتوان از افراد جامعه پرسید:
٢- با ارزش صله ارحام آشنا است و خانواده را به انجام آن تشویق میکند؟ درباره این هدف؛ بهنظر شما چند درصد جوانان با بستگان نزدیک خود مثل دایی و خاله و عمه و عموی خود و فرزندان آنها ارتباط دارند؟
٣- برای حفظ و توسعه یکپارچگی در اجتماع تلاش میکند.
٤- مصالح جامعه را بر مصالح فردی ترجیح میدهد و قانون را برتر از تمایلات فردی و گروهی میداند و آن را رعایت میکند.
٥- به رعایت حقوق دیگران پای بند است.
٦- در فعالیتهای اجتماعی آگاهانه و با علاقهمندی شرکت میکند.
٧- مسئولیتهای افراد را در اجتماع درک میکند و نسبت به آنها از خود رفتار مناسب نشان میدهد.
٨- در ارتباط با نظرات و عقاید دیگران با سعهصدر برخورد میکند.
٩- با برنامههای توسعه آشنا است و برای تحقق اهداف آن میکوشد.
١٠- ایثار را ارزش میداند و هر زمان مصالح جامعه اسلامی اقتضا کند از خود گذشتگی نشان میدهد.
١١- در راه خدمت به میهن و مردم داوطلب بوده و ازخود گذشتگی نشان میدهد.
هر چند با توجه به آنچه در سند تحول آموزش و پرورش آمده بازنگری و اصلاح این هدفها در دستور کار است ولی از زمان تصویب آن در شورای عالی ( ٢٩/٢/٧٩) که تاکنون حدود ١٤سال گذشته است؛ آیا بررسی شده که تا چه اندازه این هدفها تحقق یافته است؟
با توجه به ناهنجاریهای اجتماعی گسترده در جامعه آیا میتوان کارکردهای تربیتی را تأیید کرد؟
آیا آموزش و پرورش طی این ١٤سال و قبل از آن (بهجز دهه اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی ) در تربیت اجتماعی جوانان موفق بوده است؟
البته در گذشته «کوچه و بازار» جامعه چهارم را تشکیل میداد زیرا محل بازی و ارتباط اجتماعی کودکان و نوجوانان و جوانان ساکن کوچههای اطراف با همسالان خود بود. حتی همسایگان بزرگسال نیز علاوهبر اینکه رفت و آمد زیادی به خانههای یکدیگر داشتند، روی سکوها یا پلههای جلوی در منزل یکی مینشستند و با هم درباره مسائل زندگی خود گفتوگو میکردند و از این طریق برای بسیاری از مسائل یکدیگر راهحلهای مناسب مییافتند.
در دوران کودکی نسلی که انقلاب را پیریزی و اداره کرد؛ تعداد خودروها بسیار محدود بود و تنها خیابانهای اصلی محل رفت و آمد آنها بود؛ کوچه و بازار مملو از جمعیت از خرد و کلان در تعامل اجتماعی بیپیرایه بودند. اما در دوران کنونی دیگر هیچ کوچه و بازاری نیست که خودروها آنرا اشغال نکرده باشند.
اکنون جامعه چهارم گذشته (کوچه و بازار) جای خود را به شبکههای اجتماعی داده که اغلب با ارتباط یک سویه چشم و گوش و دل و مغز کودکان و نوجوانان و جوانان ما را تسخیر کرده و در اغلب اوقات (که کنترلی در نحوه استفاده آن نیست) همه رشتههای بافته شده در ٣ جامعه قبلی، در این جامعه (شبکههای اجتماعی شامل: تلویزیون، ماهواره و اینترنت) از هم میگسلد.
در چنین شرایطی لازم است:
١- معیشت معلم بهگونهای تأمین شود تا بهجای انتخاب چند شغل، خود را وقف تربیت صحیح شاگردانش کند.
٢- آموزش و پرورش در اهداف و برنامههای خود به گونهای بازنگری و اصلاح کند که ضمن ارتقای دانش، نگرش و مهارتهای عمومی، پایه و نیمهتخصصی به روز آنان، نیازهای نسل امروز را درنظر گرفته و جاذبههای لازم در برنامههای آموزشی و تربیتی منظور کند.
٣- برای جامه عمل پوشاندن به بند ٢ و پویایی و ارتقای کیفی فعالیتهای مدرسه، دولت باید شرایط لازم برای اجرای قانون حذف کنکور را فراهم کند؛ زیرا درحال حاضر بهخاطر کنکور آسیبهای زیادی بهویژه در زمینه آموزشی و تربیتی بر محیط مدرسه وارد شده است.
متاسفانه سازمان سنجش بهخاطر درآمدهای چند صدمیلیاردی که از طریق شرکت تعاونیاش کسب میکند مدت ٧سال است که به بهانههای واهی از اجرای قانون حذف کنکور خودداری کرده و تاکنون هیچ مقامی در کشور مانع قانونگریزی این سازمان نبوده است.
نمونه آسیبهای «کنکور »
تحقیقات انجام شده در زمینه آسیبهای «کنکور» نشان داده است، علاوهبر آسیبهای روانی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، آسیبهای آموزشی و تربیتی زیادی بهطور مداوم و پایدار به پیکر نظام تعلیم و تربیت و فکر و ذهن جوانان و برنامههای درسی وارد کرده است١؛ بهطوری که نظرات اکثریت نمونه آماری یکی از تحقیقات آموزشی (شرکت ٦٢٩ نفر بهطور تصادفی از میان دانشآموزان دوره پیش دانشگاهی، دانشجویان سال اول دانشگاهها، دبیران و کارشناسان و مدیران واحدهای آموزشی درنظر سنجی) نشان میدهد:
- «کنکور »، این عامل بازدارنده عدالت آموزشی، نهتنها سبب مغفول ماندن هدفهاي آموزش متوسطه شده بلکه با درجات زياد و خيلي زياد به همه عناصر برنامه درسي دوره متوسطه (شامل: محتوای آموزشی، روشهای یاددهی - یادگیری، شیوههای ارزشیابی از آموختهها، وسایل و امکانات آموزشی و...) آسيب رسانده است.
بهطوری که:
- کتابهای تست طبقهبندی شده جای محتوای آموزشی رسمی کتابهای درسی را گرفته.
- تکنیکهای تستزنی (در واقع حقههای تستزنی) جایگزین روشهای یاددهی - یادگیری فعال و خلاق شده.
- ارزشیابیهای مرحلهای مدرسه و امتحانات نهایی با استفاده از سوالات تشریحی عمیق و باز مورد بیاعتنایی قرار گرفته.
- استفاده از تکنولوژی آموزشی و اطلاعات، مشاهده محیطهای علمی - کاربردی به فراموشی سپرده شده.
- دبيرستانها و مراکز پيشدانشگاهي قادر به برنامهريزي براي تحقق اهداف اين دورهها نيستند.
- معلم و دانشآموز فرصت ندارند به تفکر نقاد و تعمق درباره مطالب درسي و غيردرسي بپردازند.
- شرایط بحث گروهي و مشورت با يکديگر فراهم نیست.
- نميتوانند براي آشنايي دانشآموزان با انواع شغلها، از صاحبان مشاغل در مدرسه دعوت کنند.
- زمان اختصاص داده شده به تستزني فرصت شناخت استعدادهاي گوناگون دانشآموزان را سلب کرده است.
- معلمان و مديريت مدرسه نميتوانند آنها را به سمت استعدادهايشان و رشتههاي مناسب هدايت کنند.
- فرصتي فراهم نيست که دانشآموزان را براي تحقيق در مسائل مورد علاقه درسي يا غير درسي راهنمايي کنند.
- معرفي و شناساندن رشتههاي تحصيلي دورههاي متوسطه نظري و فني و حرفهاي از برنامههاي مدرسه حذف شده است.
- امکان بهرهمندي مستمر از مشورت و راهنمايي مشاورتحصيلي و تربيتي فراهم نميشود.
- زماني براي شناساندن ارزش و قداست کار، حرفه و شغل به دانشآموزان اختصاص نمييابد.
- فرصتي براي آنکه دانشآموزان را با نيازهاي اشتغال در محل زندگیشان آشنا سازد، فراهم نميشود.
- شرايط بازديد از کارخانجات و موسسات توليدي، خدماتي و اداري براي دانشآموزان فراهم نيست.
- ابعاد عملي و کاربردي موضوعهاي درسي را نميتوانند براي دانشآموزان تشريح کنند.
- مسائل تربیتی و اردوها به فراموشی سپرده شده است.
- استعداد و علاقه دانشآموزان شناخته نمیشود.
- حتی ورزش کردن هم تعطیل میشود.
- مهمتر آنکه در آزمايشگاههاي فيزيک و شيمي و زيستشناسي و کارگاههاي مختلف در رشتههاي گوناگون در اثر عدم امکان طرح سوال چهار گزینهای از آزمایشها در آزمون سراسری (همان عامل بازدارنده عدالت آموزشی) مسدود شده، آنها را باز نميکنند و اجازه نميدهند دانشآموزان از طريق آزمايشکردن مفاهيم را بهتر درک کنند. زيرا آزمونهاي چند گزينهاي (مربوط به همان عامل بازدارنده) به درک مفاهيم از طريق آزمايش کردن نياز ندارد و وظيفهاش اين است که سطوح پايين يادگيري دانشآموزان را (که غالبا متکي به حافظه کوتاهمدت آنان است) بسنجد. لذا دانشآموز، ولی او، معلمان و مدیر مدرسه نیز با بسته شدن در آزمایشگاهها موافقت میکنند. زیرا برای همه، ورود به دانشگاه هدفی است که فدا شدن همه چیز را توجیه میکند.
- با اینکه دانشآموزان طی١٢سال در مدارس به صورت هفتهای، ماهانه، ترمی و سالانه جمعا بالغ بر٣٠٠ بار از طریق سوالات تشریحی(که نسبت به سوالات چند گزینهای از مزایای بیشتری برخوردار است) مورد سنجش علمی (سنجش پیشرفت تحصیلی) قرار میگیرند و هیچ مرجعی به اندازه وزارت آموزش و پرورش صلاحیت سنجش دانشآموزان را ندارد اما بیعدالتی آموزشی حکم میکند که سازمان سنجش تنها با یک آزمون ٣ ساعته که سالی یکبار برگزار میشود متولی سنجش پیشرفت تحصیلی دانشآموزان شود و از طریق این عامل بازدارنده عدالت آموزشی (که هیولایی جز کنکور نیست) نظام تعلیم و تربیت کشور را ناکارآمد سازد.
١- محمد رضا شجاعی و دیگران ( ١٣٨٤ )، گزارش تحقیق شماره ٧٦٢٤ ، مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، دفتر مطالعات فرهنگی.
چندی است که برخی از فرهنگیان و معلمان از اقصینقاط کشورمان نامههایی را برای مسئولان و کارگزاران درمورد مشکلات و مطالباتشان ارسال میکنند. همواره معلمان با انتشار نامههایی سعی داشتهاند صدایشان را به گوش مسئولان برسانند. این نامه ممکن است به مدیران ارشد یا خود وزیر آموزش و پرورش ارسال شود همان طور که ممکن است آنها به مسئولان دیگری نامه بنویسند. ارسال این حجم از نامهها بعضا با امضاهایی که تعدادشان به هزاران فقره میرسد اقدامی کمسابقه و حتی بینظیر بوده است. در این نامهها معلمان متفقا به این موضوع معترض هستند که چرا دیده نمیشوند و در برنامهریزیها و سیاستگذاریهای مسئولان جایگاه به فراخور شأن ندارند. به هر حال باید این واقعیت را پذیرفت که قشر معلمان در مواردی مورد کملطفی واقع شدهاند. بهعنوان مثال و با وجود آنکه تعطیلات معلمان و آموزش و پرورش با درجاتی در همه کشورهای دنیا وجود دارد اما در جامعه ما این تعطیلات معلمان بیشتر به چشم میآید!
اهمیت این مساله تا حدی بود که در زمان وزارت آقای علی احمدی شایعاتی مطرح شده بود درمورد اینکه مقامات اين وزارتخانه استفتائاتي درمورد چرایی این تعطیلات مطرح کرده بودند، هر چند بعدا این گونه موضوعات تکذیب شد.
حال پرسش این است که چرا برخی نسبت به ماهیت کار آموزش و پرورش توجیه نیستند و حتی هرگونه اعتراض معلمان نسبت به وضعیت خود و در حوزه مسائل اقتصادی و معیشتی با واکنش بعضا منفی جامعه روبهرو شده و معلمان اقشاری «زیادهخواه» پنداشته میشوند؟
آیا واقعا آنها بیشتر از آنچه کار میکنند مزد دریافت میکنند؟
آیا باید حقوق آنها کم شود یا اینکه از مزایای دیگر محروم بمانند؟
سادهترین و البته کوتاهترین راه این است که بگوییم «دستهایی در کارند که عامدا میخواهند معلمان دیده نشوند»!
اما آیا واقعا چنین است؟
آیا این گونه گزارهها منطقی، قابل استناد یا اثبات است؟
عصر، عصر رسانه و ارتباطات است. هر فرد یا طبقهای که حضور پررنگ و مسئولانهای در رسانهها داشته باشد، به همان نسبت بیشتر دیده خواهد شد و بنا بر اصل «بال پروانه» در محیط پیرامون خود تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت.
اکنون باید این سوال بنیادین را مطرح کرد که سهم فرهنگیان و معلمان از رسانهها چقدر است؟
با توجه به جمعیت میلیونی معلمان، چند درصد از آنها با رسانهها تعامل مستمر داشته و از «فرهنگ شفاهی» فاصله گرفتهاند؟ متاسفانه مشکل بزرگ جامعه معلمان ما، چیرگی فرهنگ شفاهی است. معلمان ما بهرغم بالاتربودن میانگین تحصیلات نسبت به سایر کارکنان دولت و حتی اقشار جامعه، ارتباط چندانی با رسانهها و فرهنگ نوشتاری ندارند.
نکته مهمتر، تکیه بیش از حد و تکبعدینگر بر عنصر «معیشت» در گفتمان غالب این جامعه بزرگ موجب شده است که حرفها و حتی بروندادهای نوشتاری تکراری شده و مسئولان و حتی جامعه رغبت چندانی برای شنیدن این دغدغهها نداشته باشند.
تلفیق منطقی و متناسب اضلاع مثلث «معلم حرفهای» که شامل «معیشت، منزلت و معرفت» است در سایه ارتباط پررنگ و موثر با رکن چهارم یک جامعه مردمسالار میتواند بهتدریج جامعه را نسبت به این جایگاه «مهم» رهنمون سازد.
مدیریت صدا و دیدهشدن فرهنگیان در برنامهریزیها و سیاستگذاریها مستلزم آگاهسازی جامعه و تنویر افکار عمومی نسبت به مطالبات و خواستهها از طریق رسانه و فرهنگ نوشتاری است.
باید توجه داشت که جامعه در خلاء آگاهی پیدا نمیکند . هر معلولی علتی دارد. دیده نشدن فرهنگیان و معلمان را ابتدا باید در درون این دستگاه و پیکره جستوجو کرد و بعد باید به سراغ جاهای دیگر رفت. در این صورت میتوان امیدوار بود که مشکلات این جامعه حل شود.
آموزش و پرورش کالای همگانی تولید می کند و همه مردم تحت تاثیر محصولات آن قرارمی گیرند،به همین دلیل درجوامع پیشرفته در اولویت تمام برنامه ریزی های خرد و کلان قرار می گیرد.
درکشورهای پیشرفته مثل سنگاپور، ژاپن، کره جنوبی، تایوان و...حقوق یک معلم معادل حقوق یک مدیرکل و پزشک است ولی درایران، نظام آموزش و پرورش یکی ازسیاست زده ترین و محروم ترین وزارتخانه است که مورد بی مهری سیاست گزاران و کم توجهی کادر آموزش و پرورش و بی تفاوتی نخبگان قرارگرفته است.
درست است که در گذشته نهادهای سیاست گزار مثل مجلس و دولت نسبت به نظام آموزشی حساسیت چندانی نداشته اند و بیشتر شعار می دهند تا رای جمع کنند ولی خود مدیران آموزش و پرورش و معلمان نیز به این کم توجهی ها عادت کرده اند و پیگیر مطالبات خود و حرکت به سمت سازمان پیشرو نیستند.
اینک که دولت جدید با رویکرد جدید در صدر نظام اجرایی قرار گرفته است ؛ امیدواریم شاهد فقر 80درصدی معلمان و آتش گرفتن مدارس ناشی از بخاری های غیراستاندارد نباشیم .
بااین حال از مدیران آموزش و پرورش ،مدارس و معلمان نیز انتظار داریم ؛ در دیدگاه و رویه های خود تجدید نظرکنند و پیگیر مطالبات خود به شرح زیر باشند:
1-اغلب معلمان و مدیران مدارس اطلاعات و آگاهی اندکی از نظام آموزش نوین دنیا دارند زیرا روزمرگی آفت آموزش و پرورش است و پرسنل محترم آموزش و پرورش به این شرایط قانع نباشند.
کشورهای سنگاپور،کره جنوبی، نیوزلند و فنلاند بهترین نظام آموزش و پرورش را دارند،کدام مدیر یا معلم ازکشورهای فوق بازدیدکرده و از تجربیات آنها بهره مند شدند؟
گردش علمی در آموزش و پرورش ایران جایگاهی ندارد ، درحالی که سال گذشته 5میلیون نفر دانش آموز از سراسر دنیا ازسنگاپور بازدیدکردند و با نظام آموزش و پرورش آن آشنا شدند.
معلمان و مدارس ایران باید جذابیت بیشتری برای دانش آموزان داشته باشند.
کتاب های درسی در ایران فاقد جذابیت برای دانش آموزان است و نظرات معلمان در تدوین کتاب ها کم تر لحاظ می شود، تدریس درمدارس کتاب محور و معلم محور است.درجوامع پیشرفته ، دردوره ابتدایی فقط علوم ریاضی،فن آوری اطلاعات، علوم تجربی، ادبیات ملی و زبان انگلیسی تدریس می شود و موضوعات تحقیق و انشاء دانش آموزان نیز در این زمینه هاست.
مهارت های زندگی شامل موضوعاتی مثل فن ارتباطات، اصول مذاکره وگفت و گو، آشنایی با فنون حل مسئله، مدیریت خشم، تفکرانتقادی، آشنایی با هوش هیجانی، تکنولوژی اطلاعات و اصول جهانی شدن و...باید از اول ابتدایی درمدارس تدریس شود. این مباحث می توانند موضوعات تحقیق یا انشاء برای دانش آموزان باشند.
زبان انگلیسی آن قدر مهم است که باید از دوره مهد کودک آموزش داده شود ، زیرا 50% جمعیت جهان به زبان انگلیسی مکالمه می کنند و ایرانیان در این زمینه ضعیف هستند.تاسیس مدارس دوزبانه یکی از راه حل های این مشکلات است.
2- وقتی وارد ادارات آموزش وپرورش می شوید ، کارکنان را به ویژه کارکنان خانم را با لباس های تیره و پوشش مشکی می بینید، امیداست روان شناسی رنگ ها در آموزش و پروش پیاده شود.
در یک محیط آموزشی ، رنگ های متنوع و کلاس های آراسته و شاداب به فرآیند یادگیری کمک می کند.
3-برخی معلمان و مدیران مدارس قادر به استفاده ازتکنولوژی های نوین ارتباطی مثل اینترنت و شبکه های اجتماعی نیستند و معمولا"دانش آموزان بااستفاده از اینترنت اطلاعات جدیدی نسبت به معلمان دارند که این روند قدرت نفوذ کلام معلم را کم می کند.
4- از مدیران نوآور و باشجاعت و شهامت بیشتر در راس آموزش و پرورش استفاده شود ، انسان های محافظه کار و ترسو قادر به ایجاد تحول درخود و محیط کار نمی باشند و به حداقل ها قانع می شوند.
شرط ارتقاء معلمان و مدیران میزان دانش پذیری و تکنولوژی پذیری آنان باشد.
5-والدین و خانواده ها نیز پی گیر نظام آموزشی نوین باشند، در اجرای برنامه های آموزش و پروش به توجیه علمی بیشتر توجه شود ، مثلا"برگزاری جشن تکلیف برای دختران 9ساله باعث بلوغ زودرس جنسی می شود و در بچه ها استرس ایجاد می کند.
6- متون درس ها نباید بچه هارا دنیاگریز کند ، بلکه به آن ها امید و نشاط توام با خلاقیت دهد، آنها را « پرسش گر » به بارآورد و محقق و کنجکاو کند.
تکراری و خسته کنندگی متون درسی باعث افزایش ترک تحصیل دانش آموزان می شود.
7-تمرکز تصمیم گیری و دولتی بودن سیاست گزاری ها مانع جدی برای توسعه آموزش وپرورش است.
8-مدارس ایران از نظرات تجهیزات آزمایشگاهی و سیستم کامپیوتری فقیر هستند،هر مدرسه به یک کارشناس امور پژوهش و کارشناس فن آوری اطلاعات برای راهنمایی دانش آموزان نیاز دارد.
9-طرح هوشمندکردن مدارس موفق عمل نکرده است و نیاز به بازنگری دارد.
10-این دیدگاه که دانش آموزان با موعظه و سخنرانی یا با خواندن کتاب های حجیم مذهبی و ایدئولوژیکی تربیت دینی می شوند و به هنجارهای رسمی پای بندمی گردند ، نیازبه بازنگری جدی دارد.
این موضوع بررسی شود که چرا بسیاری از همین دانش آموزان دارای عکس بدون روسری در صفحه فیس بوک هستند و پس ازخروج از مدرسه نسبت به حجاب بی تفاوت می شوند؟
برای دانش آموزان عملکرد و رفتار رهبران فکری جامعه (معلمان،هنرمندان، رسانه ها،مفسران،سیاست مداران و...) و والدین ملاک قرارمی گیردنه موعظه و متون حجیم کتاب ها.
بایددقت شود تکرارحرف ها و درس های بی عمل بچه ها را « نافرمان » می کند.علی رغم این همه هزینه و فعالیت سازمان های فرهنگی-مذهبی متنوع، نسل جوان راه خودشان را می روند، تبلیغات غلط و تکراری انسان ها را تغییر نمی دهد بلکه آنها را خسته و دل زده می کند.
تربیت محصول مناسبات اجتماعی، عملکرد رهبران فکری جامعه،رسانه ها و منطق امروزی جهان است.
11- دولت و بنیادها یا افراد خیرخواه برای گسترش تکنولوژی های نوین در مناطق محروم، به دانش آموزان ممتاز « گوشی های هوشمند موبایل یاتبلت » هدیه دهند و به "توسعه متوازن " کمک نمایند.
در سير تكامل جوامع بشري يكي از رويكردهاي مهم و نگرشهاي اساسي، رويكرد و نگرش به مقوله «حق– تكليف » يا همان «حقوق و وظايف» بوده است. بيجهت نيست كه حتي در تقسيمبندي جهان به شرق و غرب گفته ميشود جهان شرق بيش از حقوق بر وظايف و جهان غرب بيش از وظايف بر حقوق تاكيد دارد.
در چارچوب اين نگاه «آموزش» نيز به عنوان يكي از مقولههاي مهم بشري و از ديرينهترين مقولههاي تاريخي مورد توجه بوده است، هر قدر انسان در ابعاد مختلف رشد و توسعه كرده به اهميت و جايگاه آموزش بيشتر پي برده است. بسته به انسانشناسي مكاتب، كم و كيف آموزش در جوامع متفاوت بوده است. «انسان كامل» و «انسان الهي» در مكاتب توحيدي هدف نظام آموزشي بوده است.
در مكاتب بشري «انسان زميني» و «شهروند مسوول» مورد توجه است و اين رويكردهاي معطوف به هدف در ذيل خود آموزش را هم يك فرآيند معطوف به نتايج ميدانند و براي دست يابي به آن نتايج پروسه آموزشي ويژهاي را هم طراحي ميكنند.
وقتي سخن از ايسمها به ميان ميآيد و رويكرد آموزشي آنها مورد توجه قرار ميگيرد مصاديق عيني و تاريخي آن هم در جهان شرق و غرب به ذهن تداعي ميكند و نارساييها يا مزاياي هر كدام پيش روي ما سندي براي ارزيابي از نظامهاي آموزشي تحت لواي هر مكتب است.
اينكه آموزش توسط چه كسي؟ چگونه؟ و با چه محتوايي؟ بايد صورت پذيرد بخشي معطوف به اين موضوع است كه آموزش را يك حق بدانيم يا وظيفه؟ و به عبارتي در امر آموزش براي مردم وظايفي تعريف و قايل شويم يا نه؟ وقتي حكومتها و دولتها حقي را كه براي آموزش مردم قايل هستند به عنوان وظيفه حكومتي بدانند، مردم نبايد در اينكه، چه كسي؟ چه چيزي را؟ و چگونه بايد آموزش بدهد دخالت كنند.
اما اگر آموزش را خارج از وظيفه حاكميتي و يك امر مردمي بدانيم آنجاست كه براي احقاق اين حق وظايفي هم براي مردم متصور خواهيم بود مانند ساير حقوق، مثلا حق داشتن شغل، اينكه هر فرد حق دارد هر نوع شغلي را كه مناسب ميداند برگزيند و دولت اجباري در تحميل شغل نخواهد داشت.
مردم به عنوان صاحبان حق آموزش ميتوانند خدمات آموزشي را هرگونه كه ميخواهند دريافت كنند و در مورد اينكه چه كسي، چه چيزي را چگونه به فرزندانشان بايد بياموزد، بايد اختيار كامل داشته باشند.
مگر ميشود دولت براي تامين نيازهاي دارويي و درمان، مردم را مجبور سازد كه به كدام پزشك مراجعه كنند يا چه دارويي را و چگونه مصرف كنند؟
لذا مواجهه با واگذاري مدارس دولتي به مردم بستگي به رويكرد و نگرش افراد دارد. اگر آموزش را هم حق و هم وظيفه مردم بدانيم آنگاه از مشاركت آنها استقبال خواهيم كرد و در اين ميان فقط دغدغه استفاده عادلانه از امكانات عمومي و سرمايه ملي وجود دارد كه دولت و مجلس وظيفه دارند به عنوان مجري و ناظر عدالت آموزشي را رعايت كرده و بر اجراي صحيح آن نظارت كامل داشته باشند و مردم نيز خود كيفيت آموزشي را تامين و تضمين خواهند كرد.
٭ مسوول گروه مدرسه
گروه اخبار:
محمد رضا بيگدلي به رياست اداره امور اداري و تشكيلات شهر تهران منصوب شد .
به گزارش اداره اطلاع رساني و روابط عمومي آموزش و پرورش شهر تهران ، اسفنديار چهاربند ؛ مدير كل اداره آموزش و پرورش شهر تهران طي حكمي ، محمد رضا بيگدلي را به رياست اداره اموراداري و تشكيلات منصوب نمود .
( گروه سایت سخن معلم ضمن تبریک به جناب آقای محمد رضا بیگدلی برای ایشان و همکاران محترم شان آرزوی موفقیت دارد . )
گروه مدرسه | خانواده بزرگ آموزش و پرورش با ١٣ ميليون دانشآموز و بيش از يك ميليون پرسنل در ارتباط با بيش از نيمي از خانوادهها به صورت مستقيم هميشه مسائلش مورد توجه افكار عمومي است اما به دليل ضعف رسانهاي و عدم پرداختن حرفهاي و كارشناسانه به مسائل آن در حد گپ و گفت كوچه بازاري باقيمانده است. متاسفانه رسانه ملي هم كه بايد به اين موضوعات توجه ويژهاي داشته باشد به شدت كوتاهي ميكند. ساير رسانهها نيز به مسائل آموزش و پرورش در حد انعكاس اخبار ميپردازند فقط معدود رسانههايي هستند كه با ديدگاه كارشناسانه مسائل آموزش و پرورش را به نقد و بررسي ميگذارند.
ما نيز در گروه مدرسه «اعتماد» با اين باور از ابعاد مختلف و جوانب گوناگون تلاش داريم كمي عميقتر به مسائل آموزش و پرورش بنگريم. در اين هفته به يكي از موضوعاتي كه جديدا در دولت و مجلس با چالش مواجه شده است و از آغاز سال تحصيلي جاري كليد خورد، پرداختيم. طرح بسته حمايتي كه مخالفان و منتقدان آن از اصطلاح «طرح واگذاري مدارس» استفاده ميكنند موضوع مورد بحث و گفتوگوي ما با مسوولان و نمايندگان و كارشناسان است. تلاش شده است نظرات موافق و مخالف انعكاس داده شود و به دور از هياهوهاي احساسي و سياسي نگاهي كاركردي به اين طرح وزارت آموزش و پرورش داشته باشيم. اميد است باتحرك و پويايي جامعه فرهنگيان و توسعه فرهنگ نقد و گفتوگو مسائل آموزش و پرورش در مسير حل منطقي و قانوني قرار گيرد.
بيش از ٢٥ سال تجربه
سال تحصيلي ٦٩-٦٨ بود كه براي نخستين بار پديدهاي به نام مدارس غيردولتي يا همان غيرانتفاعي پس از انقلاب پا به عرصه آموزش و پرورش گذاشت؛ چيزي كه شبيه به آن را تحت عنوان مدارس ملي تجربه كرده بوديم. شايد براي جامعهاي كه هنوز تب انقلابياش داغ بود يك ريسك بزرگ به نظر ميرسيد چرا كه دولتي شدن و ملي شدن و رايگان شدن خيلي چيزها، از شعارها و مطالبات انقلاب بود ولي دولت هاشمي و وزارت نجفي تحولاتي را در ساختار سازماني و كم و كيف آموزش و پرورش ايجاد كرد و يكي از اين تحولات متنوع كردن مدارس بود.
آغاز به كار مدارس غيردولتي براساس مصوبه 5 / 3 / 67 مجلس شوراي اسلامي صورت گرفت كه به دنبال آن شوراي عالي انقلاب فرهنگي در تاريخ 6 / 10 / 67 تشكيل سازماني به نام توسعه مشاركتهاي مردمي و مدارس غيردولتي را به تصويب رساند؛ سازماني كه بعدها وظايف و اختياراتش تغييراتي كرد و در آخرين تغييرات اساسنامهاي كه براساس مصوبه هيات دولت در 25 / 5 / 88 صورت پذيرفت سياست گذاري، تعيين ضوابط و مقررات، ارتباط و همكاري، پشتيباني، ارزشيابي و نظارت به عنوان مهمترين سرفصلهاي وظايف سازمان تعيين شده است.حال پس از تجربه ربع قرن اجراي يك طرح مشاركتمحور به نام بسته حمايتي چالشي شده است ميان مجلس و دولت و مسالهاي شده است ميان معلمان و مديران در مدارس و كارشناسان و مسوولان در وزارت آموزش و پرورش و ادارات كل و مناطق.
مدارس منشوري در امريكا
وقتي مقامات آموزش و پرورش اعلام كردند بسته حمايتي به منظور جلب مشاركت مدارس غيردولتي براي خريد خدمت، آن هم در مناطق محروم و حاشيهاي شهرها صورت ميگيرد، بلافاصله ذهنها رفت به سوي تجربه ساير كشورها و علاقهمندان به اين جستوجو پرداختند كه آيا ساير كشورها نيز چنين برنامههايي دارند؟ يكي از نمونههاي شايد تا حدي مشابه، مدارس منشوري امريكاست. اين مدارس كه درواقع نيمهدولتي هستند و مانند يك شركت خصوصي اداره ميشوند توسط بودجه عمومي اما با مديريت خصوصي و اختيارات كامل اجرا ميشود.تمركز آنها بر محلههاي فقير و افراد بازمانده از تحصيل قرار دارد به همين دليل شعار محوري آنها اين است كه «هر فردي سزاوار فرصت دوم نيز هست». گردانندگان اين مدارس اختيار دارند نيروهاي موردنياز را خودشان استخدام كنند و محتواي آموزشي را هم تعيين كنند اما حق گرفتن هيچ شهريهاي هم از اوليا ندارند. نكته مهم فرآيند نظارت و ارزشيابي عملكرد اين مدارس است كه حداكثر هر پنج سال و گاهي هم كمتر اين ارزيابي صورت ميگيرد و در صورتي كه تشخيص داده شود مدرسهاي ناموفق بوده است در آن بسته خواهد شد.در ساير كشورها نيز موارد مشابهي وجود دارد كه تقريبا رويكردها و عملكردهاي آنان به يكديگر نزديك است.
بحث واگذاري نيست، مشاركت در ارايه خدمات است
در راستاي توسعه عدالت آموزش در مناطق كمتر برخوردار و حاشيهاي و روستاها كه آموزش و پرورش با كمبود نيروهاي آموزشي روبهرو است و نيروهاي كيفي هم كمتر حاضرند بروند آنجا خدمت كنند، در قالب طرح بسته حمايتي و قانون خريد خدمات آموزشي فضاهاي آموزش و پرورش در اختيار افراد متقاضي قرار ميگيرد.
اين پاسخ مديركل مدارس غيردولتي و مشاركتهاي مردمي وزارت آموزش و پرورش به پرسش گروه مدرسه « اعتماد » بود كه پرسيديم طرح واگذاري مدارس دولتي يا همان طرح بسته حمايتي به چه هدفي و چگونه اجرا ميشود اما در ادامه اين گفتوگو ايشان به استنادهاي قانوني هم اشاره كرد و گفت: به استناد بند ٧ دستورالعمل حمايت از مدارس غيردولتي ما ميتوانيم در قالب مشاركت، فضا و تجهيزات در اختيار آنها قرار دهيم و از طرفي قانون مديريت خدمات كشوري نيز به ما اين امكان را ميدهد.زينيوند در ادامه افزود: به مدارس غيردولتي كه سه تا پنج سال سابقه دارند يا به عبارتي به مديران و موسساني كه از اين سوابق برخوردارند، قسمتي از فضا و تجهيزات را در اختيارشان قرار ميدهيم تا با مشاركت آنها مشكل كمبود نيروي آموزشي در مناطق محروم برطرف شود. اين مقام مسوول در وزارت آموزش و پرورش پيرامون گرفتن شهريه از دانشآموزان هم گفت: كل سرانه توسط دولت پرداخت ميشود و از دانشآموزان همان محدوده تعيينشده بايد ثبتنام به عمل آيد و كسي حق ندارد از دانشآموزي شهريه دريافت كند.ايشان در پاسخ به اين پرسش «اعتماد» كه چه تدابيري براي به كارگيري نيروهاي كيفي انديشيده شده است نيز گفت: ما انتظار داريم با استفاده از نيروهاي بومي متخصص و داراي انگيزه در هر منطقه كه ابتدا بايد شناسايي شده و سپس مرحله گزينش را سپري كنند اين نگراني را نيز برطرف كنيم.
وي افزود: هدف ما اين است كه با پايين آوردن آمار دانشآموزان در كلاسهاي دولتي كيفيت آموزشي را بالا ببريم و از اين طريق به غيردولتيها كمك كنيم البته نميخواهيم بهگونهاي عمل شود كه مدارس غيردولتي هم تضعيف شوند.
مديركل مدارس غيردولتي و مشاركتهاي مردمي وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به اين پرسش كه گفته ميشود اين هم نوعي واگذاري مدارس است و به خاطر مشكلات اقتصادي اين طرح اجرا ميشود آيا اينگونه است يا نه؟ گفت: همانگونه كه به استنادهاي قانوني اشاره شد اين طرح خريد خدمات آموزشي است نه واگذاري مدرسه و ربطي هم به مشكلات اقتصادي آموزش و پرورش ندارد. متناسب با قانون مشاركت كه در ماده ٢ قانون مدارس غيردولتي آمده است افراد حقيقي و حقوقي ميتوانند با استفاده از كمكهاي دولت مشاركت داشته باشند و فضا و تجهيزات در اختيار آنها قرار ميگيرد. زينيوند در مورد تعداد و چگونگي اجراي اين طرح هم گفت: در كل كشور ٩٧٧ مدرسه مشمول اين طرح شدهاند و به موسسين كه داراي سه تا پنج سال سابقه با كارنامه قبولي و تاييد شوراي استان باشند، واگذار شده است. در آينده هم براساس ارزيابي عملكرد آنها اقدام خواهد شد بهطور ميانگين هم براي هر دانشآموز ٦٥٠ هزار تومان پرداخت شده است.در پايان اين گفتوگو گروه مدرسه «اعتماد» از مديركل مدارس غيردولتي و مشاركتهاي مردمي وزارت آموزش و پرورش پرسيد شما چه انتظاري از مردم در زمينه اجرايي اين طرح داريد با توجه به اينكه نگرانيها و ابهامات زيادي در اين زمينه وجود دارد؟ ايشان هم اين گونه پاسخ دادند: خواهش من اين است كه مردم تلاش كنند آگاهي كاملي از ابعاد اين طرح به دست آورند و از مزايا و نكات مثبت آن باخبر شوند. دولت اين طرح را براي برقراري عدالت آموزشي اجرا ميكند و با اين طرح توانستيم مدارس غيردولتي را در مناطق حاشيهاي شهرها فعال كنيم و نيروهاي بومي را كه داراي انگيزه خدمت بيشتري هستند جذب كنيم و هيچ گونه شهريه هم از اوليا دريافت نشده است.
آموزش و پرورش نيز مانند بهداشت و درمان نيازمند عزم جدي است
عطاءالله سلطانيصبور، رييس كميته آموزش و پرورش كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي با عميق و گسترده توصيف كردن مسائل و مشكلات آموزش و پرورش حل اين مسائل را از توان يك وزارتخانه خارج دانسته و معتقد است براي برطرف شدن آن همچون بهداشت و درمان نيازمند يك عزم جدي و همگاني هستيم.
اين نماينده مجلس در گفتوگو با گروه مدرسه «اعتماد» پيرامون طرح واگذاري مدارس دولتي گفت: ممكن است اين طرح بخشي از مشكلات را حل كند اما قطعا نه به صلاح آموزش و پرورش و نه به صلاح تعليم و تربيت است. سلطانيصبور در ادامه افزود: مهمترين نگراني ما تعليم و تربيت است و ما نگران هستيم از معلماني كه معلوم نيست از چه رشتهاي هستند استفاده شود و آنها هم به اميد استخدام ابتدا راضي ميشوند با حقوق كم كار كنند اما بعدها همين افراد مدعي و معترض خواهند شد. به طور كلي اين طرح ابهامات فراواني دارد. اين عضو كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس يكي از تضادها يا ابهامات اين طرح را اين گونه بيان كرد كه در همين تهران از يك طرف گفته ميشود كلي نيروهاي مازاد وجود دارد در حالي كه ميروند و از نيروهاي آزاد استفاده ميكنند.
رييس كميته آموزش و پرورش كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس در پايان به «اعتماد» گفت: مقرر شد يك كارگروه مشترك متشكل از كارشناسان و مسوولان وزارت آموزش و پرورش و اعضاي كميته آموزش و پرورش مجلس براي بررسي عيبهاي اين طرح تشكيل شود.
عملا كار واگذاري صورت گرفته است
عبدالوحيد فياضي، عضو كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس برخلاف زيني وند، مديركل مدارس غيردولتي و مشاركتهاي مردمي وزارت آموزش و پرورش معتقد است اگرچه اسم اين طرح را گذاشتهاند بسته حمايتي ولي عملا واگذاري صورت گرفته است. ايشان در توضيح اين مطلب خطاب به گروه مدرسه «اعتماد» گفت: بسته حمايتي يعني صندلي خالي و بخشي كه در مدارس با تراكم بالا مواجه است به مدارس غيردولتي واگذار شود يا در روستاها و مناطق محروم اين كار صورت گيرد.در حالي كه عملا مدارس را خالي و به هركسي كه خواستند واگذار كردهاند كه اعتراض معلمان و اوليا را هم به دنبال داشته است. اين نماينده مجلس به نشست اعضاي كميسيون با مسوولان آموزش و پرورش اشاره كرد و گفت: ما ساعتها بحث و گفتوگو كرديم و قانع نشديم لذا مقرر شد از سال آينده اين طرح اجرا نشود و آموزش و پرورش طرح خود را به صورت قانوني به مجلس ارايه دهد در حالي كه امسال بدون اطلاع مجلس از شهريورماه اجرايي شده بود كه مردم مانده بودند چه كنند و در بعضي از مناطق پرجمعيت مانند منطقه ١٢ تهران اعتراضاتي هم صورت گرفت. فياضي در پايان استفاده از نيروهاي غيرمتخصص، تربيتنشده و رشتههاي غيرمرتبط بدون انجام گزينش را از مهمترين نگرانيهاي اين طرح اعلام كرد.
فلسفه واگذاري مدارس به مردم صحيح است
به دليل اينكه اين طرح موجب كاهش سيطره دولت بر آموزش و پرورش و كاهش تصديگري آن ميشود از نظر بنده مبناي درستي دارد. از طرفي اگر اين طرح به مردم حق دهد كه علاوه بر نقش اقتصادي در محتواي آموزشي و آموزش مهارتهاي زندگي و همچنين ساير ابعاد فرآيند آموزش نقش داشته باشند از بالندگي بالاتري برخوردار خواهد شد.
دكتر سيدمحمد مرد ضمن بيان اين مطلب به گروه مدرسه «اعتماد» افزود: تنها تهديد مهم طرح، احتمال طبقاتي شدن آموزش و پرورش است و فاجعهبارتر تبديل مدارس به بنگاههاي اقتصادي است. اين تهديد تنها با نظارت علمي و مستمر و استانداردسازي عملكرد مدارس قابل كنترل است.
اين كارشناس آموزش كه ٢٣ سال سابقه خدمت در آموزش و پرورش دارد در پاسخ به اين پرسش روزنامه اعتماد كه پيشينه اين طرح به چه زماني برميگردد، گفت: در قالب طرح مدارس مستقل خودگردان در سالهاي ٨٢ و ٨٣ اعلام شد به مديراني كه داوطلب هستند سرانه دانشآموزان به آنها پرداخت شود و مديران اختيار دارند اين سرانه را هزينه كنند كه شامل حقوق پرسنل و ساير هزينههاي مالي مدارس ميشد. ايشان درمورد سرانجام اين طرح افزود: متاسفانه اين طرح خوب خيلي بد اجرا شد. مازاد شدن نيروهاي غيركيفي و ترس از اعمال نفوذ و سليقه مديران موجب كندي و سپس تعطيلي طرح شد. سيدمحمد مرد كه چندين سال به عنوان مدير مدارس دولتي مشغول خدمت بوده و درحال حاضر نيز مدير يكي از دبيرستانهاي دولتي تهران است در پاسخ به پرسش ديگري از گروه مدرسه «اعتماد» مبني بر چگونگي تضمين كيفيت آموزشي در طرح واگذاري مدارس دولتي گفت: اين طرح يك گام مثبت در تحولات آموزش و پرورش تلقي ميشود كه در واقع با چالشي بزرگ در زمينه كيفيت آموزشي روبهرو است. به اين معنا كه پاشنه آشيل اين طرح محسوب ميشود.
درصورت تحقق كيفيت آموزشي مطلوب موفقيت اين طرح تضمين شده خواهد بود و در غير اينصورت با شكست مواجه خواهد شد. با برنامهريزي و به كارگيري معلمان حرفهاي و نيروهاي كارآمد و اعمال مديريت صحيح ميتوان كيفيت آموزشي را نيز تضمين كرد.
دكتر مرد در ادامه اين گفتوگو ترس مديران از اجراي اين طرح و احتمال عدم توفيق آن را مهمترين مانع اجراي آن دانست. چرا كه مديران وابسته به دولت و وزارتخانه عادت كردهاند هميشه منتظر دستورالعملهاي ستادي باشند و همواره از استقلال واهمه دارند. البته اين ترس تنها با آموزش كاهش مييابد.
اين فرهنگي و كنش گر صنفي و مدني در پايان به نقش معلمان و تشكلهاي صنفي اشاره كرد و گفت معلمان بايد بهطور فعال در اين طرح مشاركت كنند و تشكلهاي صنفي نيز نبايد صرفا از نگاه معلمي اين طرح را ببينند. بلكه بهصورت همهجانبه وارد نقد و گفتوگو در مورد اين طرح شوند.
با ابلاغ شيوهنامه حمايت از توسعه مدارس غيردولتي (بسته حمايتي) در تيرماه ٩٣ از سوي وزير آموزش و پرورش كه با هدف تقويت مشاركت عمومي و به ويژه تقويت گسترش مدارس غيردولتي به مديران كل ابلاغ شد، اينگونه به نظر ميرسد كه دولت يازدهم در آمادهسازي سازوكار مناسب درراستاي كاهش تصديگري دولت و كاهش هزينههاي اقتصادي آموزش و پرورش با راهكار برونسپاري اصرار دارد.
آنچه مهمتر از انگيزه يا اهداف طرح است توجه به اين نكته است كه اعلام دستورالعملها و قوانين دفعتي كه به يكباره امتيازاتي را براي بخش خصوصي ايجاد يا به يكباره سلب ميكند نتايج درازمدت مناسبي نخواهد داشت چرا كه متوليان بخش خصوصي يا به عبارتي همان موسسين مدارس غيردولتي نيازمند دورنماي شفاف با توجه به مصوبات پايدار هستند تا برمبناي مقررات و مصوبات قابل اتكا و مدتدار برنامهريزي صحيح و واقع نگر داشته باشند و به دليل اتخاذ تصميمهاي لحظهاي و نيمهكارشناسي در دوران كوتاهمدت و تغييرات مكرر استراتژيها فضاي لازم براي ايجاد يا توسعه مراكزي كه با پيشبينيهاي دقيق و كارشناسانه ميخواهد پا به عرصه بگذارد را نميدهند، لذا در عين حال كه اجراي ناقص و كوتاهمدت طرح در نظر اول سودهايي موقتي براي بعضي موسسين به همراه ميآورد، ليكن با توجه به اينكه چاچوبهاي مبتني بر قوانين فراهم نبوده و نسبت به آينده اين مسير اطمينان لازم وجود ندارد امكان هرگونه برنامهريزي مدتدار و كارشناسانه را از موسسين سلب ميكند.
ديگر سخن اينكه چرا با وجود اينكه در زمان نه چندان دور گذشته راه كارهايي دقيقا متناقض با رويه فعلي ارايه شده بود و با روشهايي نظير افزايش تعداد مدارس سمپاد در رقابت با مدارس غيردولتي به نام و توانمند، برگزاري كلاسهاي كنكور در مدارس، ممنوعيت حضور نيروهاي رسمي به ازاي ثبتنام دانشآموزان بدون شهريه در مدارس غيردولتي و...، با هدف رقابت با آموزشگاههاي بخش خصوصي در اين عرصه ايجاد شد تا جايي كه به نوعي رقابت ميان وزارت آموزش و پرورش با بخش خصوصي در جريان بود! چاره رفع مشكلات موجود در تضعيف جايگاه مدارس غيردولتي دنبال ميشد، بهطوري كه در پارهاي موارد حتي رقابت آموزش و پرورش با بخش غيردولتي تلقي ميشد و اكنون به طريقي كاملا متفاوت با سياست واگذاري يكباره حدود ١٠ درصد مدارس به موسسين غيردولتي منتقل ميشود!
در اين مجال كوتاه بنا ندارم در مورد نكات قابل بررسي و امكانسنجي و... هر يك از دو رويكرد متفاوت بپردازم بلكه آنچه از اين تحليل واجبتر مينمايد توجه به اين موضوع است كه دليل اين تناقضات چيست؟
اگر بپذيريم بنا و ملاك، حل مشكلات اقتصادي آموزش و پرورش بوده و نظرات كارشناسي شده ملاك عمل وزيران قرار گرفته به صورت منطقي حركت بايد در يك امتداد باشد ولي اين تغييرات و ارايه دستورالعملها و ديدگاههاي كاملا متفاوت اين شايبه كه گويا روش آزمون و خطا چنين وزارتخانه بزرگي را دچار تصميمات آني ميكند، تقويت ميكند و اين امر چنان نگرانكننده است كه امكان پرداختن به ساير جنبههاي اقتصادي، آموزشي و تربيتي را در اولويت بعدي قرار ميدهد.
به نظر ميرسد قبل از هر گونه اظهارنظر در جزييات اين طرح و در حمايت از موسسين لازم است آموزش و پرورش با نظر كارشناسان خبره و فارغ از هيجانات سياسي و نظرات و اميال و سليقههاي شخصي وزرا به اجماعي پايدار رسيده و ترتيبي اتخاذ كند كه اين رويكرد علمي مورد اتفاق همه جريانات سياسي و... باشد كه خداي ناكرده با هر تغيير وزير چنين دستگاه عريض و طويلي با حدود ١٣ ميليون دانشآموز و يك ميليون معلم دچار تلاطمات مكرر و متناقض نشود.
٭ كارشناس مسائل آموزش و پرورش