بسم الله الرحمن الرحیم ،
با توجه به عملکرد متنوع سایت سخن معلم ، همچون : آگاهي بخشي و اطلاع رساني، ايجاد انسجام و تعلق اجتماعي بین معلمان، نظارت بر عملكرد ساختار آموزش وپرورش ، فراهم آوردن زمينه هاي مشاركت معلمان و نظارت همگاني در نظام تعلیم وتربیت، پی گیری مشکلات فرهنگیان؛ توانسته ملجایی درخور این عزیزان باشد و تدوام مسیر، میسر نخواهد بود مگر با مديريت مقتدر، خلاق و در عين حال عاشق به تلاش عزیزان مسئول و شورای نویسندگان سایت و بی شک در طول یک سال ،سخن معلم توانسته متناسب این فاصله کم زمانی ، دربین معلمان، جایگاهی به عنوان رسانه ای پرسش گر و مطالبه محور نقش آفرینی کند.
حقیر ضمن خسته نباشید به زحمت کشان سایت ، تولد یک سالگی آن را به قشر فرهنگیان ایران، تبریک گفنه و پیشنهاد دارد که سخن معلم ،صفحه و مکانی از فضای سایت را به پاسخ مسئولین ،تخصیص دهد تا فرهنگیان ومخاطبان وبالاخص کسانی که درخواست ،مطالبه ومشکلاتی ،از طریق سخن معلم ،بیان داشته اند، نتیجه را دریافت کنند و مزید برآن اینکه، عزیزان مسئول ،باتوجه به نقش رسانه ای سخن معلم، خویش را موظف به پاسخ گویی خواهند دانست .
همین رفع نیاز مصداق تاکیدات آموزه های دینی بر حل مشکل مردم و واجد ثواب و اجر اخروی است.
هر چقدر با خود فکر کردم که رسانه ای نشدن این خبر ( اگر اصولا این کار امکان پذیر باشد) چه مشکلی را حل کرده و یا حداقل جلوی چه ضرری را می گیرد فکرم به جایی نمی رسید. شاید فقط صندلی های ریاستی را چند روز بیشتر نگه دارد ، اما قطعا نه آن معلم خفته به خون را زنده می کند، نه روح آزرده و شکسته شده معلمان را مرهمی می شود و نه نوجوان قاتلی را که خود قربانی یک جامعه بی اخلاق، پرخاشگر، بی تحمل، حریص و بی رحم است، از مجازات قانون و سرزنش وجدان خود رها می کند.
مرگ دل خراش و مظلومانه مرحوم محسن خشخاشی، دبیر فیزیک شهرستان بروجرد، به دست یکی از دانش آموزان در دبیرستان حافظی، افکار عمومی شهر را به شدت متاثر و شگفت زده کرد. هر انسان مسئولی از خود باید بپرسد که چرا به اینجا رسیده ایم؟ چرا اخلاق و انسانیت در جامعه ما تا این حد متزلزل شده و بلکه سقوط کرده است که نوجوان چهارده ساله ای بدون حتی دلیل خاصی یکی از آرام ترین، نجیب ترین و خوش نام ترین معلمان این شهر را با کارد در جلوی چشم هم کلاسی های خود سلاخی می کند؟ اگر چندی قبل پسری، پدر خود را با اسلحه در خیابان بهار به قتل رساند و امروز دانش آموزی معلم خود را با کارد سر برید، فردا باید انتظار چه حادثه و مصیبت دیگری داشته باشیم؟ چرا باید فقط انتظار سنگین تر شدن جنایات و بالا رفتن مبلغ اختلاس ها و رشوه ها و دزدی ها را داشته باشیم؟ قطعا پاسخ این سئوالات دردناک پزوهشی عمیق و در خور ، از سوی جامعه شناسان و روان شناسان خبره می طلبد اما تا زمانی که افکار عمومی و وجدان جمعی شهروندان در مقابل این گونه وقایع فقط تحت تاثیر موقت و چند روزه قرار گرفته و قدرت تاثیر گذاری نداشته باشد حتی دقیق ترین و علمی ترین پاسخ ها تضمینی بر عدم تکرار این حوادث غم انگیز و یا یا بالاتر نرفتن غلظت آنها نخواهد بود.
ظهر اول آذر، شنبه سیاهی که در بیمارستان چمران با بهت و حیرت و اشک و آه ، به همراه تنی چند از همکاران و دوستان دیگر ناامیدانه منتظر شنیدن خبری از وضعیت وخیم محسن بودیم، ناباورانه شاهد تلاش بعضی از مسئولان شهری بودم که از شاهدان حادثه و دیگران می خواستند این خبر رسانه ای نشود. هر چقدر با خود فکر کردم که رسانه ای نشدن این خبر ( اگر اصولا این کار امکان پذیر باشد) چه مشکلی را حل کرده و یا حداقل جلوی چه ضرری را می گیرد فکرم به جایی نمی رسید. شاید فقط صندلی های ریاستی را چند روز بیشتر نگه دارد ، اما قطعا نه آن معلم خفته به خون را زنده می کند، نه روح آزرده و شکسته شده معلمان را مرهمی می شود و نه نوجوان قاتلی را که خود قربانی یک جامعه بی اخلاق، پرخاشگر، بی تحمل، حریص و بی رحم است، از مجازات قانون و سرزنش وجدان خود رها می کند.
متاسفانه مسئولان بزرگ و کوچک جامعه ما در این گونه موارد به جای پذیرفتن مسئولیت خود و تلاش برای جلوگیری از تکرار وقایع مشابه و یا بدتر از آنها در آینده، فقط سعی می کنند تا جایی که ممکن است خبر را پنهان و یا ابعاد فاجعه آمیز آن را کوچک جلوه دهند. بهانه آنها حفظ آرامش جامعه و چیزهایی دیگری از این قبیل است. کما این که تا این ساعت هنوز از نمایندگان بروجرد در مجلس و دیگر مقامات بلند پایه شهری واکنشی و یا حتی اظهار همدردی نشنیده ایم و صدا و سیمای استان و رادیو بروجرد حتی از انعکاس ساده این خبر هم خودداری کرده است!!
اما تجربه این سال ها باید به آنها آموخته باشد __ که نیاموخته است چون آنها شاگردان خوب و شنوایی نبوده اند__ که پنهان کردن ویا کوچک جلوه دادن دادن یک واقعیت تلخ از آن چه واقعا هست، شاید به طور موقت جامعه را بی خبر و یا آرام نگه دارد اما مسلما دمل چرکین این وقایع بعد از مدت کوتاهی با ابعاد سهمگین تر و فاجعه بار تری از جای دیگر سر باز می کند و قربانیان بیشتری می گیرد. برعکس، من چون نویسنده فاضل و متعهد مقاله " نظام اسلامی، اسید پاشی و قلدرهای سه گانه" ( روزنامه اطلاعات 17 آبان 93) ، حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای محمد مطهری، خلف صالح و رشید شهید مطهری، معتقدم باید حساسیت ها نسبت به این گونه حوداث، هم در میان مردم و هم در میان مسئولان و رسانه ها صد چندان شده و به تیتر اصلی صدا و سیما و مطبوعات تبدیل شود تا از شدت و بسامد این حوادث کاسته شود.کما این که پخش تصویرهای مربوط به سه زور گیر در تهران در شبکه های اجتماعی باعث شد که با بلا فاصله مجرمان دستگیر و مجازات شوند و یا یا اعتراض وسیع مردم اصفهان و بقیه مردم ایران اسید پاشان به لانه های تاریک و پلید خود فرار کردند.
*****************************************
در مرگ درد آور مرحوم خشخاشی هر کسی، کسی یا جایی را مقصر اصلی قلمداد می کند. عده ای نوجوان خون ریز، عده ای دیگر خانواده او، برخی، مسئولان دبیرستان و اداره و وزارت خانه و قس علی هذا. اما بدون آن که بخواهیم کسی یا جایی را از مسئولیت و خطای خود تبرئه نماییم باید دردمندانه بگوییم که این ضربات کارد را همگی ما به بدن نحیف این معلم با شرف و قربانیان بعدی این گونه فجایع وارد کرده و می کنیم. همه ما که با شنیدن خبرهایی این چنین شانه بالا می اندازیم که: به ما چه. من که چاقو نخورده ام. به چهره دختر من که اسید نپاشیده اند. از برادر من که زورگیری نشده است. به سینه پدر من که شلیک نشده است. خواهر من که مورد تجاوز قرار نگرفته است. خانه و موتور و خودرو و پول من را که به سرقت نبرده اند.و....بی خبر از آن که یک روز هم نوبت به ما می رسد و آن زمان دیگر کسی برای یاری ما یا حتی دلداری ما در اطرفمان نیست.
آری این چنین بود برادر...
چون نیک نظر کرد و پر خویش در آن دید گفتا: " ز که نالیم؟ " که از ماست که بر ماست
شهروند| دانشآموز بروجردی، معلم فیزیکش را با چاقو کشت. دوروز پیش بود که از بروجرد خبر رسید یک دانشآموز اول دبیرستانی در مدرسه حافظیه بروجرد با چاقو و سر کلاس، معلم فیزیکش را با چاقو زخمی کرده است. هنوز روز شنبه تمام نشده بود که ساعت ٩ شب خبر رسید «محسن خشخاشی»، دبیر فیزیک دبیرستان حافظیه، به دلیل شدت جراحات به گردن و قفسه سینهاش و قطع شاهرگ اصلی دچار خونریزی شدید شده و فوت کرده است. این اتفاق کافی بود تا بیشتر مدارس پسرانه بروجرد دیروز تعطیل باشند. دیروز تعدادی از معلمان مدارس دخترانه هم سر کلاس نرفتند و حدود ١٠٠ نفر از معلمان هم در اداره کل آموزش و پرورش بروجرد تجمع کردند. حالا و آنطور که از بروجرد خبر میرسد، قرار است امروز، در بروجرد عزای عمومی اعلام شود و مدارس و ادارات تعطیل باشند. آنطور که یکی از نمایندگان معلمان تجمعکننده در اداره آموزش و پرورش بروجرد و یکی از همکاران «محسن خشخاشی» به «شهروند» میگوید، مسئولان اداره آموزش و پرورش بروجرد گفتهاند «محسن خشخاشی»، معلم فیزیک دبیرستان حافظیه که بدن بیجانش هنوز در بیمارستان چمران بروجرد است، قرار است عنوان شهید بگیرد و امروز در قطعه شهدای گورستان دارالسلام بروجرد دفن شود. او میگوید آنطور که همکلاسیهای «محمد. ک» گفتهاند، این دانشآموز روز قبل حادثه کارنامه ٤٥روزه خود را گرفته و در درس فیزیک نمره پایینی داشته است. به گفته او موضوع قتل یک معلم به دست دانشآموزش آن هم برای کم بودن نمره درسی، باعث ایجاد ترس و هراس در بین معلمان و اساتید دانشگاههای بروجرد شده است.
«محمد. ک»، دانشآموز ١٦ساله که حالا او را بهعنوان یک قاتل میشناسند، اما هنوز فراری است. آن طور که سرهنگ علیرضا دلیری، فرمانده نیروی انتظامی بروجرد گفته درحال حاضر پدر و پدربزرگ این دانشآموز در بازداشت هستند و این دانشآموز تحت تعقیب قرار دارد.
دلیری فرمانده نیروی انتظامی بروجرد دراینباره گفته است: «خانواده این دانشآموز در اظهارات اولیه گفتهاند که دارای مشکلات عصبی بوده و بعد از وارد کردن ضربه چاقو به معلم، فرار کرده ولی عوامل انتظامی هماکنون به دنبال ردپایی برای دستگیری او هستند.»
اما با اینکه در دو روز گذشته مشکلات روحی و روانی و افسردگی دانشآموز ١٦ساله بهعنوان دلیل حمله او به معلمش اعلام شده بود، دیروز علی قربانی، رئیس روابط عمومی آموزش و پرورش استان لرستان با تشریح حادثه حمله دانشآموز سال اول دبیرستان با چاقو به معلم فیزیک گفته است: «این دانشآموز پس از مشاهده نمره فیزیک خود، نسبت به پایین بودن آن اعتراض و با چاقو به معلم فیزیک حمله کرد. پس از وقوع این حادثه بلافاصله مسئولان آموزش و پرورش استان لرستان به این دبیرستان مراجعه کردند و حادثه به این شرح بود که این دانشآموز پسر درسال اول دبیرستان تحصیل میکرد و حدود ساعت ١١ صبح به همراه پدرش برای گرفتن مرخصی به مدرسه مراجعه میکند. در همین روز نمرات دانشآموز به پدرش اعلام میشود که وی در برخی دروس مانند درس فیزیک نمره خوبی را نداشت.»
به گفته او پس از مشاهده نمرات، پدر دانشآموز تقاضای مرخصی روزانه برای پسرش میکند اما هنگام خروج از مدرسه، دانشآموز به سمت کلاس درس معلم فیزیک رفته و معلم را که مشغول درس دادن بود با چاقوی آشپزخانه که از قبل زیر کاپشن خود پنهان کرده بود، مورد حمله قرار میدهد.
به گفته او این دانشآموز با معلم خود درگیری و خصومتی نداشته و درحال حاضر این دانشآموز تحت تعقیب است.
دستور فانی برای حمایت قضایی ویژه از خانواده معلم بروجردی
از طرف دیگر رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، از دستور وزیر آموزش و پرورش برای حمایت قضایی ویژه از خانواده معلم بروجردی خبر داده است.
علیرضا جدایی دراینباره گفته است: «روز شنبه متاسفانه در حادثهای باورنکردنی دانشآموز یکی از دبیرستانهای شهرستان بروجرد دبیر فیزیک مدرسه خود را مورد حمله قرار داد که متاسفانه بر اثر ضربه چاقوی این دانشآموز معلم بروجردی در بیمارستان درگذشت. براساس بررسیهای اولیه صورتگرفته این دانشآموز به همراه ولی خود به مدرسه مراجعه میکند و با مشاهده نمره درس فیزیک، به کلاس درسی معلم که درحال تدریس بود رفته و با ضربه چاقو به او حمله میکند.»
او از پیگیری این حادثه به صورت ویژه به منظور روشن شدن ابعاد قضیه و صیانت از حقوق این معلم خبر داده است: «انتظار میرود مراجع انتظامی و قضایی نسبت به واکاوی ابعاد مختلف حادثه و پیگیری حقوق این همکار شایسته فرهنگی در کوتاهترین زمان، اقدامات جدی به عمل آورند. به دستور وزیر آموزش و پرورش معاونت حقوقی این وزارتخانه مامور شده است در همه مراحل رسیدگی به این پرونده حمایت قضایی ویژه از خانواده مرحوم محسن خشخاشی را معمول کند.»
عادت داشت قبل از حل هر مسئله ای برای دانش آموزانش روی تخته سبز می نوشت" قضیه بسیار ساده است".
خودش هم باورش شده بود که " قضیه بسیار ساده است" و این قدر این جمله را تکرار کرده بود که هیچ گاه به ذهنش خطور نمی کرد روزی دانش آموزی که باید در جیبش قلم و خودکار و در دستانش دفتر و کتاب باشد، قضیه را ساده نگیرد و سخت ترین راه را برای ساده ترین حل مشکلات زندگی اش انتخاب کند.
در یک صدمین سال تاسیس اداره آموزش و پرورش بروجرد، دانش آموزی از کوره در می رود، به خاطر مشکلات زندگی شخصی اش، کارد سلاخی بر معلم، این واژه مقدس بر می کشد و به مانند یک قاتل حرفه ای، معلمی را تکه تکه می کند که جرمش آگاهی دادن بود.
اینک گمانه زنی ها شروع شده و هر کسی بنا به سلیقه خود از این قتل تفسیر می کند. انگشت ها تمام به سمت و سوی دیگران نشانه رفته است. در این میان هیچ انگشتی برای به گردن گرفتن این قتل فجیع به سمت خود نشانه گرفته نشده است.جامعه آموزش و پرورش ما چه به معلم و محصل داده که انتظار بهترین ها را از آنها داشته باشد؟
سال هاست که آن قدر در قبال آموزش و به خصوص پرورش عقب عقب رفته ایم که اینک از آن طرف بام بر زمین سقوط کرده ایم.دانش آموزی که در زندگی شعری از حافظ نخوانده، معلمی که از صبح زود تا پاسی از شب باید به دنبال نان بدود، جامعه ای که فرزند را به امان خدا رها کرده، مسوولین فرهنگی که اصلا با نام گسترش کارهای فرهنگی بیگانه هستند، صدا و سیمایی که تمامی برنامه هایش کشت و کشتار و درگیری های خانوادگی شده است، مسوولینی که بر سر تقسیم و تصاحب میزهای ریاست با هم رقابت ناسالم می کنند، نشریاتی که حتی نام فرهنگ را به درستی نمی توانند بنویسند و هزاران هزار مورد دیگر، جامعه شتاب زده ای را بنیان گذاشته است که فرزندان مان کارد در قلب آموزگاران مان می کنند و با کارد شاهرگ معلم را قطع می کند.
امروز در بروجرد فقط شاهرگ آموزگاری زحمتکش قطع نشد، با فرود آمدن های پیاپی چاقو بر پیکر نحیف آموزگاری که جرمش حضور در کلاس درس بود، گذشته فرهنگی این شهر با حال حاضرش برای همیشه قطع شد.امروز آن کارد که از جیب یک دانش آموز 15 ساله به در آمد نشان داد که فرهنگ و آموزش و پرورش در این شهر فقط یک سایه بی رمق چسبیده بر دیوار است.
امروز همه ما بدون استثناء با رفتار خودمان که انعکاسش را دیدیم با دستان خودمان به طور دسته جمعی علم را مورد هجوم قرار دادیم.
برای آن مرحوم که خوش بینانه تمام فرمول ها را بسیار ساده می پنداشت، از خداوند مهربان آمرزش و برای مرگ فرهنگ خودمان فاتحه بخوانیم.
يادم مي آيد در روزگاري نه چندان دور وقتي از هر كودك اول دبستاني مي پرسيدي كه چه كاره مي خواهي بشوي در جواب سه حرفه را براي تو عنوان مي كرد ( معلمي – خلباني – دكتري ) ؛ عموماً كودكان در دنياي خود هميشه آرزو مي كنند روزي به الگو هاي رفتاري خود برسند و اين الگو ها برايشان حكم سمبل هاي دست نيافتي را دارد .
حتي من يادم مي آيد ، وقتي فهميدم كه نام كوچك معلمان چيست آن قدر خوشحال شدم كه انگار به يكي از رمزهاي نايافته جهان پي برده ام . دانستن اينكه معلم ما چه زندگي دارد و كجا زندگي مي كند هميشه جزو اسرار جهان كودكانه من بود و آن هميشه نا معادله اي بود كه حل نشده برايمان باقي ماند .
تصورم در دنياي كودكانه بر اين بود كه معلم ما از زندگي خوبي بر خوردار است و در كمال راحتي و سلامت و سعادت به سر مي برد .
اما رفته رفته اين نامعادلات و مجهولات با بزرگ شدن من رنگ ديگري يافت .
ديگر او را موجودي غير خودي نمي دانستم و اين را خوب مي دانستم كه او تنها كسي است كه مي تواند مرا به همان سعادت جاوداني رهنمون باشد . تلاش نمي كردم مثل معلمم راه بروم و مثل او حرف بزنم بلكه تلاش مي كردم كه مثل او فكر كنم و مثل او قلم به دست بگيرم ،حتي زماني كه شلاق محبت او دست مرا مي نواخت ، نه تنها نا خرسند نمي شدم بلكه با همان فلسفه حكمتي كه او مرا آموخته بود مورد قياس قرار مي دادم و بعد اين گونه استنتاج مي كردم كه اين كار براي پالايش روان و فكر من است و من مي بايست اين تازيانه ها را تحمل كنم چرا كه بار ها از پدارن خود شنيده بودم كه آدمي با شلاق و تركه چوبين معلمي بزرگ مي شود نه با چيز ديگر .
اندك اندك پوشيدن لباس معلمي تنها مشغله ذهني من شد و من اين بار در يك اقدام جسورانه نه تنها به فكر معلم خود بلكه به حرفه او نيز مي خواستم دست يابم تا جهان را از ديد يك معلم نظاره گر باشم و اين گونه بود كه به اين سو كشيده شدم .
اولين تجربه من در كلاس اتفاق بي نظيري در زندگي ام بود ، سراسر اضطراب و دلهره . نمي دانستم چه خواهم گفت و چه بر خوردي خواهم داشت .
اما حس غريبي بود، حسي كه آدمي وقتي به جزيزه ناشناخته ها قدم مي گذارد برايش پيش مي آيد . مي دانستم كه هر لحظه مي تواند برايم مرگ ناگهاني باشد و اين را خوب مي دانستم كه آمده ام تا جا پاي اسلاف و اخلاف خود بگذارم و معلم بشوم .
در را باز كردم . ميزهاي رنگ و رو رفته ،شيشه هاي روزنامه خورده و دانش آموزاني با قيافه های تازه آن قدر تازه كه در تصورم نمي گنجيد . موها، لباس ها، كفش ها و ... همه و همه فرق مي كردند، در كنار هم نشسته بودند . به نام آن كسي آغاز كردم كه جان از او يافته بودم .
خوب يادم نيست اما گمان مي كنم كه با اين شعر حرفم را شروع كردم.
بسم ا.. الرحمن الرحيم
هست كليد در گنج حكيم
در گفتن اين شعر كمي مكث كردم ، بچه ها در گوش هم نجوایي رد و بدل كردند و من متوجه اين موضوع بودم ، نگاهي خيره به آنها كردم و آنها هم متوجه منظور من شدند .
زنگ اول را سپري شد . به سان يك مبارز خسته از ميدان نبرد از كلاس خارج شدم . گمان نمي كردم اين قدر انرژي از دست بدهم ولي گويا حق داشتند كه متوسط ساعت كاري يك معلم را 22 ساعت در هفته بدانند . ( البته اين روزها به اجبار 24 ساعت در هفته به كلاس مي روند )
به دفتر معلمين آمدم .
آنجا برايم آشنا نبود ، علاوه بر آن اضطرابي عجيب در دلم بود ، چرا كه هيچ وقت در دوران دانش آموزي ام جرات اين را نداشتم كه به آن جا وارد شوم .
در را باز كردم . يكي از دانش آموزان همان كلاسي كه با آنها درس داشتم از زير دستم سر خود را تا كمر به داخل اتاق وارد كرد و بعد نگاهي هم به من انداخت و خنديد و پرسيد
- آقا : آقاي مرادي نيامده .
- نگاهي به او انداختم . گفتم نمي دانم .
در حالي كه سر خود را از زير دستم بيرون مي كشيد به دوست خود گفت نيومده .
او هم خنده اي از سر نشاط بر لبانش نشست و دوان دوان همراه دوست خود بيرون رفت .
ساكت بودم .مي خواستم تك تك همكاران را زير نظر داشته باشم . بعضي از آنها ، معلم من در دوران دانش آموزي ام بودند ، ولي با همان ترس هميشگي كه از آنها داشتم اين اجازه را به خود نمي دادم كه نزديك بشوم و با آنها حرف بزنم .هنوز آنها برايم معلم بودند و من دانش آموز .
دبير رياضي نگاهي به من انداخت و گفت نزديك دو ماه است كه درخواست وام یک میلیون تومانی كرده ام و اداره مرتب امروز فردا مي كند .
مي گفت همسرش مريض است و مي خواهد او را در بيمارستان بستري كند .
ديگري نگاهي به من انداخت و گفت : اين پسره ی احمق وقتي از او مي پرسم چرا تكاليفت را ننوشته اي مي گويد به شما چه ، خسته بودم خواب برد .
خودم را كمي به عقب كشاندم تا چهره او را بهتر ببينم ؛ آشنا بود ،همان دبير مثلثات خودمان كه وقتي وارد كلاس مي شد نفس كشيدن برايمان سخت بود .
گفتم : به همين راحتي ؟!!
- نمي دونم اينها به چي فكر مي كنند و چي كار مي خوان كنن .
و بعد سري تكان داد و چاي رنگ پريده اي كه در مقابلش بود بالا كشيد و كمي خود را روي صندلي نيمه شكسته رها كرد .
- اي آقا اينها كه براي درس خواندن نيامده اند ، آمده اند كمي وقت خود را سر كنند و بعد بروند ، حتي بعضي خانواده ها فقط به خاطر اينكه از دست آنها خلاص شوند آنها را به مدرسه مي فرستند .
- باز همان معلم نگاهي كرد و گفت راست ميگي ، مادري آمده بود و مي گفت من كه نمي توانم كاري كنم حداقل وقتي اينجا مياد كمي از دستش راحت مي شم .
نگاهي به آنها انداختم و گفتم پس آموزش و پرورش كاري براي اين وضع نمي كند؟!!
- کار؟؟! فقط بلد هستند در تلويزيون اعلام كنند كه حقوق معلمان افزايش يافت ، يارانه مسكن پرداخت شد ، بیمه معلمان احیا شد و هزار و يك دورغ جور و واجور ...
نخواستم حقوق مالي را به من بدهند ، حقوق دفاع از خودمان را در مقابل دانش آموز بدهند برايمان بس است .
گروه اخبار :
در پی شهادت آقای محسن خشخاشی دبیر دبیرستان حافظی بروجرد فردا روز دوشنبه در این شهر عزای عمومی اعلام شد .
مدارس این شهر به همین مناسبت از سوی اداره آموزش و پرورش این شهر بروجرد تعطیل گردید .
مراسم تشییع پیکر این شهید فرهنگی فردا ساعت 9 صبح از محل اداره آموزش و پرورش به سمت دارالسلام – قطعه هنرمندان برگزار می شود .
گروه سایت سخن معلم ضمن تسلیت مجدد به جامعه فرهنگیان ، برای شرکت در این مراسم دعوت به عمل می آورد .
به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش وپرورش، علیرضا جدایی اظهارکرد: روز گذشته متاسفانه در حادثه ای باور نکردنی دانش آموز یکی از دبیرستان های شهرستان بروجرد دبیر فیزیک مدرسه ی خود را مورد حمله قرار داد که متاسفانه بر اثر ضربه چاقوی این دانش آموز معلم بروجردی در بیمارستان درگذشت .
رئیس مرکز اطلاع رسانی وروابط عمومی وزارت آموزش وپرورش درباره جزئیات این حادثه افزود: براساس بررسی های اولیه صورت گرفته این دانش آموز به همراه ولی خود به مدرسه مراجعه می کند و با مشاهده نمره درس فیزیک، به کلاس درسی معلم که در حال تدریس بود رفته و با ضربه چاقو به وی حمله می کند.
وی از پی گیری این حادثه به صورت ویژه به منظور روشن شدن ابعاد قضیه و صیانت از حقوق این معلم خبرداد، خاطرنشان کرد: انتظار می رود مراجع انتظامی و قضایی نسبت به واکاوی ابعاد مختلف حادثه وپی گیری حقوق این همکار شایسته فرهنگی در کوتاه ترین زمان، اقدامات جدی به عمل آورند.
جدایی تصریح کرد: به دستور وزیر آموزش وپرورش معاونت حقوقی این وزارتخانه مامور شده است در همه مراحل رسیدگی به این پرونده حمایت قضایی ویژه از خانواده مرحوم محسن خشخاشی را معمول نماید.
رئیس مرکز اطلاع رسانی وروابط عمومی وزارت آموزش وپرورش با اشاره به اهمیت اخبار آموزش وپرورش و تاثیر آن در سطح جامعه از اصحاب رسانه خواست همانند گذشته، در تنظیم و توزیع اخبار دقیق این حادثه دقت و صحت را مورد عنایت ویژه قرار دهند.
وی، درگذشت این معلم گرامی را به جامعه فرهنگیان فرهیخته استان لرستان و شهر بروجرد و خانواده معزز آن مرحوم تسلیت و تعزیت گفت.
خبر درگذشت معلم دلسوز و زحمت کش ، آقای محسن خشخاشی که در روز شنبه یک آذرماه و در کلاس درس مورد اصابت چاقو قرار گرفت ،همه ما را در اندوه و ماتم فرو برد .
انتظار ما پیگیری و رسیدگی فوری و همه جانبه در مورد این واقعه تلخ از سوی مسئولان ذی ربط و دل جویی از فرهنگیان آسیب دیده می باشد .
سخن معلم ، این واقعه جان گداز را به خانواده داغ دار آقای خشخاشی و فرهنگیان محترم بروجرد تسلیت گفته ، صبر و بردباری را مسئلت دارد .
اصل خبر را این جا بخوانید :
طاهر قادرزاده – دبیر دبیرستان های سقز :
سلام علی آقای عزیز
به دور از هر گونه کلیشه و تعارفاتی، حرف دلم را برای سخن معلم نوشته ام. امیدوارم کاستی ها را نادیده بگیرید.
هرگاه به سخن معلم نیاز داشتیم، دست رد به سینه امان نزد و خود را چنان ننمایاند که احساس دوری و بیگانگی کنیم. این است که به سهم خودم سپاسگزار منش و مشی سخن معلم و دست اندرکارانش و به ویژه آقای پورسلیمان عزیز هستم. امیدوارم هر روز بهتر و استوارتر از روز قبل به کار خود ادامه دهند و معلمان فرهیخته و اندیشمند نیز وی را بیشتر از پیش یاری کنند تا ما نیز همچنان بتوانیم از طریق سخن معلم از مطالب خوب آنها استفاده کنیم.
گروه اخبار سخن معلم ؛
فرشاد علی یاری :
به تاریخ اول آذر 1393 ساعت 11 صبح آقای محسن خشخاشی فوق لیسانس فیزیک دبیر دبیرستان حافظی بروجرد توسط شاگردش به قتل رسید.شرح ماجرا بدین صورت می باشد که شاگرد غیبت های مکرر داشته و آقای خشخاشی از ورود وی به کلاس ممانعت می ورزد و به شاگرد خود که همراه پدرش به دبیرستان آمده بیان می کند که باید به دفتر دبیرستان برود واز دفتر دبیرستان برگه ورود به کلاس بگیرد و لیکن شاگرد مقاومت می کند و با یک چاقو به طرف آقای خشخاشی حمله می کند و چندین ضربه چاقو به آقای خشخاشی وارد می کند به گونه ای که شاهرگش را قطع می کند وپیکر غرق در خون آقای خشخاشی در داخل کلاس می افتد ؛ سپس همکاران فورا وی را به بیمارستان می برند و در همان ابتدا وی دچار مرگ مغزی می شود و سرانجام در شامگاه شنبه فوت می کنند .
شایان ذکر است که وی تا کنون بیشتر در مدارس خاص تدریس می کرده و از نخبگان آموزش وپرورش بروجرد بوده است. وی یک پسر10 ساله و یک دختر 3 ساله دارد.
این ضایعه دردناکی برای نظام آموزش وپرورش می باشد.
پایان پیام /