پرده اول:
املای برخی از کلمات ناخوداگاه بین اکثریت مردم غلط نوشته شده و در فرهنگ عامه به آن « غلط مصطلح » می گوییم.
جالب است بدانیم به عنوان نمونه ، مطالبی که در سريال تراژیک و n قسمتی رتبه بندی بین معلم ها و اساتید دانشگاه رد و بدل می شود بیش از ۷۰ درصد کاربران کلمه بارگذاری را سهوا و یا به اشتباه بارگزاری و سپاسگزار را سپاسگذار می نویسند و قس علی هذا...
پرده دوم:
شهیدستان کرج سه درب اصلی دارد ؛ درب شمالی که رو به خیابان شهید طهماسبی باز می شود معبری است یک طرفه و به خاطر مطب پزشکان شلوغ و پر ازدحام .
روزانه بیش از نیمی از خودروهای عبوری از غرب به شرق با زیر پا گذاشتن تابلو ورود ممنوع تخلف کرده و در نتیجه هرج و مرج همیشگی در این خیابان باریک و تاریک جاری و ساری است. کشمکش و مجادلات بی سرانجام بین رانندگان متخلف از غرب به شرق و خودروهایی که حق تقدم قانونی دارند عین همان غلط مصطلح ، سکه رایج بازار شلختگی ماست. البته به دلیل عدم نظارت پلیس و نبود دوربین ثبت تخلفات در این خیابان، هر روز بر دامنه تخلفات و به تبع آن بر شدت تزاحمات و منازعات افزوده می شود.
پرده سوم:
در شهیدستان کرج مشغول برگزاری کنکور ارشد دختران هستیم . من هم برای کمک و راهنمایی به مسئول میهمان و ناآشنای حوزه بانوان به محیط مدرسه، به ناچار در محوطه دبیرستان حضور دارم تا مشکلی برای آزمون پیش نیاید.
ناگهان وسط آزمون صدای بحث و مشاجره از سمت خیابان یک طرفه بالا می گیرد ؛ حجم کشمکش فزاینده بوده و سکوت و آرامش حوزه به هم می خورد . چرا نسلی که تربیت کرده ایم بعضا این قدر دریده، فحاش و طلبکار از زمین و زمان هستند؟
سریع خود را به خیابان می رسانم .
جوانی سی ساله و پرخاشگر که خیابان یک طرفه را با تخلف بند آورده با حالت و ژستی طلبکارانه به اتومیبل هایی که از جهت درست و قانونی می آیند ، فحاشی می کند !
خیابان به علت حضور اولیای منتظر فرزندان کنکوری شان، سرشار از جمعیت بوده و غلغله ای در راهست . قبل از ما چند نفر از اولیا به پلیس زنگ زده اند تا حضور به هنگام و مقتدر پلیس داد مردم را از خاطی فحاش بستاند اما خبری از پلیس نمی شود . به ناچار جلو رفته و راننده خاطی را به سکوت و آرامش دعوت می کنم و متذکر می شوم که اینجا کنکور بانوان در حال برگزاری است .
جوانک راننده ها را رها کرده و شروع به بد و بیراه گفتن به من می کند :
« آره ! برو بمیر ... نسل شماها انقلاب کردید و رای دادید تا این مسئولین .... بر سر کار آیند و ...»
خلاصه من بدهکار و به جای قصورات تمام مسئولین و کارگزاران نظام محاکمه سرپایی شده و روی صندلی مسئولین نقره داغ می شوم. ده دقیقه ای این کشمکش ادامه دارد ؛ بالاخره با وساطت و خواهش من ، رانندگان صاحب حق کوتاه آمده و غائله فروکش می کند.
پرده آخر:
کم کم به خودم هم تلقین می شود که جزء مسئولین نظام هستم و باید پاسخ گوی عملکرد ناصواب خود و از ما بهترانِ پس پرده باشم.
از مزاح که بگذریم ؛ پرسش هایی در پسِ ذهنم همچنان رژه می روند ....
گرچه رفتار این جوان گستاخ قابل تعمیم به کل نیست ولی رویه ای آشکار از واقعیت های جاری بر کف خیابان آرزوهاست.
به راستی ؛ ما (دستگاه تعلیم و تربیت، خانواده ها و جامعه) چه کسانی را با چه معیار و ملاک هایی تربیت و تحویل اجتماع داده ایم؟
چرا نسلی که تربیت کرده ایم بعضا این قدر دریده، فحاش و طلبکار از زمین و زمان هستند؟
کدامین پل ارتباطی و هنجارهای اجتماعی را شکسته و لاجرم در وسط خیابان یک طرفه شلختگی و کوچه پس کوچه های آشفتگی گیر افتاده ایم؟
تربیت یافتگان اجتماع، چقدر با آموزه های دینی تراز بوده و با هنجارهای اجتماعی مورد انتظار عقلا سنخیت و تناسب دارند؟
جایگاه تفکر انتقادی، پرسش گری، پاسخ گویی و مهمتر از همه مسئولیت پذیری در نظام تعلیم و تربیت ما (از پیش دبستانی گرفته تا کلاس های دکتری دانشگاه) دقیقا کجاست؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آیا معلمی که تقلب می کند اساسا صلاحیت و کفایت اشغال و ماندن در حرفه ی شریف معلمی را دارد ؟ چه برسد به آن که بخواهد برایش از طریق همین چرخه ی معیوب و ناقص رتبه ای تعیین کنند .
آیا اگر نهاد مستقل و تخصصی معلمان یعنی « سازمان نظام معلمی » بود ؛ باز هم شاهد چنین فجایع و آبروریزی هایی برای جامعه فرهنگیان بودیم ؟
درخواست موکد این رسانه از وزارت آموزش و پرورش آن است که نهادهای ذی ربط در جهت حفظ و پاسداشت حریم معلمی ، معلمانی را که اقدام به این کار کرده اند را سریعا به « هیات های رسیدگی به تخلفات اداری » معرفی کنند .
حتما یادتان هست ، بهمن ماه سال گذشته بود که سیل جنوب کرمان را فراگرفته بود . نوری به همراه رئیس سازمان نوسازی کشور برای بازدید از مدارسی که گرفتار سیل شده بودند به این استان سفر کردند . آن سفر آغازی بود تا رخشانی مهر شناخته شود . تا آن روز شاید کمتر کسی نام او را شنیده بود و میدانست رئیس سازمان نوسازی یکی از معاونان وزیر است . آن روز و پیشنهاد مدیریت بحران از نوع بلوکی نوری سبب شد تا سازمان نوسازی بیشتر مورد توجه فعالان رسانه ای قرار گیرد . نوری در آن روز می خواست با صد یا دویست بلوک مشکل عدم حضور دانش آموزان را در مدرسه حل کند و از رخشانی مهر خواست آستین بالا بزند و او را همراهی کند .
بعد از پیشنهاد عجیب یوسف نوری و وایرل شدن کلیپ آن بازدید و واکنش های مختلف در فضای مجازی سبب شد تا حياط آن مدرسه شن ریزی و مسطح شود و سازمان نوسازی مدارس کشور نیز مسئولیت آسفالت و محوطه سازی مدرسه را به عهده گیرد . مشکل آن مدرسه به لطف فضای مجازی حل شد؛ اما هر از گاهی کلیپی از مدارس کم امکانات و بدون امکانات که در فضای مجازی منتشر میشود، دلیلی می شود تا دوباره سازمان نوسازی و تجهیز مدارس مورد بازخواست که صد البته این بازخواست و مطالبه گری درست و به جاست ؛ قرار گیرد .
اما آنچه سبب وررق خوردن خاطرات سیل کرمان شد ؛ افتتاح « مجتمع آموزشی - فرهنگی - ورزشی بوتراب » بود .مجتمعی ۴۸ کلاسه متشکل از ۱۴ بلوک (چهار بلوک آموزشی - یک بلوک آمفی تئاتر - یک بلوک مجموعه ورزشی - یک بلوک آزمایشگاهی و یک بلوک ساختمان خدمات رسان به مجتمع ورزشی) با معماری فاخر و کمنظیر در ارومیه شهرستان خوی . مجتمعی با مساحت بالغ بر ۸ هزار متر و اعتباری ۲ هزار میلیاردی که به صورت مشارکتی ساخته شده است و در اختیار دانش آموزان قرار گرفته است .
کاش فعالان رسانه ای این مجتمع آموزشی و ۴۳ مجتمع دیگر آموزشی با شرایط مشابه بوتراب در سراسر کشور را نیز مانند مدرسه « بادام شیرین » می دیدند و این مطالبه را به روز میکردند که تمام مدارس کشور باید از این امکانات برخوردار باشد و سهم همه دانش آموزان ما چشیدن طعم این مدارس است .
درست است که وظیفه سازمان ؛ نوسازی، ساخت و تجهیز مدارس است اما اینکه مدارس کشور روز به روز به سوی زیبا شدن و مدرن تر شدن میرود نشان از این است که نوسازی در این مدت از این خواسته خود کوتاه نیامده است .
امسال نیز نه هزار کلاس درس جدید و نوساز آماده تحویل است و نزدیک به ۲۷۰ هزار دانش آموز سال تحصیلی را در سراسر کشور در کلاس های جدید آغاز میکنند.
این بار یوسف نوری باید به رخشانی مهر دست مریزاد گوید که در برابر این هجمه های فضای مجازی فقط راه خود را رفت و نام خود را از بلوک جدا کرد و به مجتمع های استاندارد آموزشی سنجاق کرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش کودکان کاری فوق العاده حساس و در عین حال تخصصی و ظریف است. در کشورهای پیشرفته زبده ترین معلمان و مدرسان حاذق را راهی مدارس ابتدایی می کنند تا پایه آموزش نونهالان صحیح آب بندی گردد.در ایران کار برعکس بوده و معمولا ضعیف ترین و بی حال ترین آموزش گران را به حوزه ابتدایی سوق می دهیم تا به زعم خویش مکانیزم آموزش آسیب کمتری ببیند غافل از آنکه روی شاخه نشسته و بن مایه های دستگاه تعلیم و تربیت را جاهلانه اره می کنیم.
امروز دوشنبه 14 شهریور فرصتی دست داد تا در معیت مهندس مهدی حسنی دعوت خانم پرستو منادی شاعر خوش ذوق کرجی را اجابت کرده و به دیدن خانمی هنرمند و عاشق آموزش اصولی کودکان در جهانشهر برویم.
در این دیدار با « ثریا ذولفقاری » خانمی مهربان، فهمیده و به شدت دغدغه مند برای آموزش صحیح و اصولی کودکان این کهن مرز و بوم آشنا می شویم. خانم ذولفقاری بازنشسته دانشگاه آزاد کرج با اصالت کرمانشاهی و متولد ۱۳۳۸ لیسانس ادبیات و دانشجوی ارشد روانشناسی با گرایش صنعتی سازمانی است .
وی فعال در حوزه شعر و داستان کودک بوده و نقاشی های انگیزشی و خلاقانه بسیاری را در این حوزه خلق کرده است.
ذولفقاری معتقد است که بچه ها پایه گذار نظام و سکانداران آینده اجتماع خود هستند.
به دلیل استیلای تکنولوژی و مکانیزه شدن خیلی از امور ، عملا دانش آموزان و دانشجویان کاهل ذهنی شده و خمیر مایه تفکر انتقادی، شجاعت قلم به دستی و انتقال صحیح احساسات ناب انسانی خود را به تدریج از دست داده اند.
خانم ذولفقاری می گوید: معنویت و خلاقیت گمشده دستگاه تعلیم و تربیت ماست. در عین حال تا شش سالگی شاکله تعلیم بسته می شود.
جامعه هدف بانو ثریا کودکان و اولیای آنان می باشد.
متاسفانه جامعه دل مرده فعلی حس هنری و سیگنالهای انگیزشی کافی به هنرمندان نمی دهد ؛ شم هنری مخاطب در حوزه استقبال از آثار هنرمندان ضعیف و کم فروغ است.
ذولفقاری می گوید:
« کتابهایم را برای نمایش و فروش به حوزه پرورش فکری کودکان بردم. به جای نقد و بررسی آثارم گیر داده بودند به نام فیکا (نام درختی در شمال ایران) و اینکه با چه مجوزی در حوزه کودکان به آفرینش های ادبی دست یازیده ام؟
چهار کتاب منتشر کرده ام و ۱۷ نکته روان شناختی را در بطن کتابهای کودکان گنجانده ام.
در سیستم آموزشی ما مسائل تربیتی غایب و یا در حاشیه هستند ؛ واژه هایی چون خپل،حسن کچل، تنبل و...بار منفی داشته و تداعی گر رکود و رخوت بوده و واژه های جالبی برای حوزه کودکان و نوجوانان نیستند.
« دوستی عنکبوت با پروانه ها » و « ترانه های کودکانه » دو عنوان از کتابهای چاپ شده ثریا ذولفقاری در حوزه ادبیات کودک می باشند. علاوه بر این چندین نمایشگاه مستقل و اشتراکی از این بانوی شاعر/ هنرمند در تهران کرج برگزار شده است.
یکی از کارهای جالب خانم ذولفقاری استفاده از ضایعات دور ریختنی برای خلق تابلوهای فاخر مفهومی و انگیزشی است .
وی از پوست خشک شده میوه ها و دیگر ضایعات بومی به بهترین نحو ممکن بهره جسته و تندیس حیوانات را در برابر دیدگان کنجکاو کودکان به تصویر می کشد.
این بانوی دلسوخته و هنرمند مردمی به هر دلیل تاکنون در تجاری سازی آثار هنری خود اقدامات کافی و وافی نکرده و برای به کرسی نشاندن کارهای خلاقانه و انگیزشی در حوزه کودک نیازمند مساعدت مسئولین و همت اهالی شور و شعور می باشند.
در ذیل ، شعری را از خانم ذولفقاری زمزمه می کنیم.
برای تو دعا کردم...
دستانت را به درگاه خدا بردی بالا
گفتی که می خواهی اجابت را همین حالا
قلب زیبایت برای آرزوهایم دعای کرد
خدای مهربان را به آرامی
صدا کرد.
تو دانستی خدا از آرزوهایم خبر دارد
یقین داشتی دعای تو برای من اثر دارد
آری
آری
خدا داند برای تو دعا کردم
نمی دانم چه می خواهی اما، اما
خدای هردومان را برای آرزوهایت صدا کردم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در یادداشت گذشته ( این جا ) دو گونه پاسخ گویی را برای حاکمیت بر شمردیم. پاسخ گویی سازمانی و پاسخ گویی مدنی.
در پاسخ گویی سازمانی هر بخش از حاکمیت خود را در مقابل مافوق سازمانی پاسخ گو می داند.در واقع این نوع پاسخ گویی بیشتر ناظر به ارائه کارکرد دستگاه به بخشهای مافوق حاکمیتی است اما در پاسخ گویی مدنی ، حاکمیت در مقابل مردم باید پاسخ گوی عملکرد خویش باشد و البته این نوع پاسخ گویی قطعا اصالت بیشتری دارد و هرچه به این مفهوم نزدیک شویم در واقع پایه های دموکراسی را تقویت کرده ایم.
در ادامه از فقدان پاسخ گویی مدنی در نهاد آموزش و پرورش در جامعه ما سخن به میان آمد.
اکنون از سه منظر به این عدم پاسخ گویی مخاطره آمیز خواهیم پرداخت:
منظر اول : منظر دانش آموزان:اینها تنها بخشی از سوالات وشکایات مردم از نهاد آموزش و پرورش است که پس از گذشت چهل و اندی سال ، پاسخی در خور مطالبات به حق خود دریافت نکردند.
نهاد آموزش و پرورش مطالبات بسیاری از دانش آموزان را بدون پاسخ رها کرده است. پاسخ گویی به دانش آموز به عنوان اصلی ترین مخاطب و هدف تعلیم و تربیت در نهاد آموزش و پرورش جایگاه چندانی ندارد .برای اشاره به این نقیصه بزرگ به مواردی اشاره می گردد ؛ از جمله اینکه چرا انحرافاتی همچون آموزش محوری به جای مهارت محوری، کمیت گرایی به جای کیفیت گرایی، شبیه سازی به جای توجه به تفاوت ها، ایدئولوژی زدگی به جای تفکر سیستمی، توجه به بهره هوشی آموزشی و بی توجهی به دیگر هوش ها، حاکمیت رویکرد رقابت در دانش آموزان به جای بستر سازی برای همکاری بین آنها، آموزش نخبه گرایی به جای آموزش مهارتهای زندگی ، تکلیف محوری به جای مطالبه گری و ده ها اشتباه و انحراف رایج در نهاد تعلیم و تربیت ، زیست کودکانه و نوجوانی دانش آموزان را ستانده است.
به طور کلی اینکه در این سیستم آموزشی بازندگان بسیار و برندگان اندک هستند ، بزرگترین سوال و مطالبه بی پاسخ مانده دانش آموزان است.
منظر دوم: منظر اولیای دانش آموزان :
قطعا سوالات و پرسش های بی شماری از طرف اولیای دانش آموزان در خصوص عملکرد آموزش و پرورش وجود دارد که احصا کردن آن از حوصله این یادداشت خارج است ولی به عنوان ببان نمونه به موارد ذیل اشاره می گردد :
- به حاشیه رفتن عدالت آموزشی و حاکمیت نظام طبقاتی بر مدارس
- کیفیت پایین آموزش و پرورش در مدارس
- رایگان نبودن هزینه تحصیل علی رغم صراحت قوانین در این موضوع
- کمبود مدارس مطلوب جهت ثبت نام دانش آموزان و اینکه چرا هر سال پروژه ثبت نام دانش آموزان سخت تر می شود.
- قابل تحمل نبودن مدارس برای دانش آموزان و ابطال فرضیه مدرسه خانه دوم فرزندان
اینها تنها بخشی از سوالات وشکایات مردم از نهاد آموزش و پرورش است که پس از گذشت چهل و اندی سال ، پاسخی در خور مطالبات به حق خود دریافت نکردند.
منظر سوم: منظر معلمان :
فرهنگیان به عنوان گروه مرجع جامعه و یکی از مورد وثوق ترین اقشار جامعه ، امروزه سوالات و مطالبات بسیاری از نهاد آموزش و پرورش دارند از جمله:
- بی توجهی نسبت به عملیاتی کردن سند تحول به ویژه در خصوص نظام رتبه بندی و بازنشستگی که در این سند تاکید شده است.
- وضعیت نامطلوب منزلت و معیشت فرهنگیان نسبت به دیگر کارمندان دولت
- فقدان نظام تامین اجتماعی، سلامت و رفاه حداقلی در بین معلمان
- نظام آموزش های ضمن خدمت ناکارآمد و ارزشیابی ضعیف از فرهنگیان
- نگاه مصرف گرایانه به معلمان به جای نگاه تولید کنندگی
- عدم امنیت شغلی، حرفه ای و روانی فرهنگیان
- عدم حمایت مطلوب نهاد آموزش و پرورش از فرهنگیان و....
سوالات و مطالبات مذکور که از ۳ منظر مورد توجه قرار گرفت ، تنها بخشی از پرسش های بی پاسخ مانده است که نهاد تعلیم و تربیت در پاسخ به آن دچار لکنت شده است.
نکته نگران کننده این است که حجم چالش ها و نیز هم افزایی شکاف های موجود ، توان بالقوه و بالفعل آموزش و پرورش را کم کرده و نهایتا ناکارآمدی این سیستم را به دنبال خواهد داشت ؛ موضوعی که با توجه به حجم و عمق مطالبات و پرسش های بی پاسخ دور از ذهن نیست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پس از سالها کشاکش به نظر میآید قطار رتبهبندی به مرحله جدیدی وارد شده است، این در حالی است که بعید میدانم معلمی به یاد بیاورد که دیدگاهش را در این باره شنیده باشند ؛ حداقل من با تجربه کار در دانشگاه فرهنگیان، مدارس، پژوهشکدهها و... فراخوانی برای گردآوری دیدگاه معلمان ندیدهام .
فقدان مشارکت مستقیم معلمان بهعنوان افرادی که تجربیات ملموسی از فضاهای آموزشی دارند منجر به این شده هر دستورالعمل بالادستی که در اتاقهای وزارت و مجلس تدوین شدهاند بهسرعت و با تیزبینی معلمان تبدیل به اوراق به دردنخور بشوند.
با نگاهی به چند مقاله و سایت خارجی در این باره متوجه چند نکته جالب توجه در Classify کردن معلمان برای پرداخت حقوق میشویم ؛ از جمله این موارد وجود مکانیسم «چانهزنی» است؛ یعنی فرآیند تعیین رتبهها با مشارکت و گفت و گوی فعال خود معلمان در هر منطقه شکل میگیرد.
( نردبان شغلی معلمان در سنگاپور )
نکته مهم دیگر که به نظر میآید از زمینههای اساسی اجرای طرحهای رتبهبندی است، ایجاد مکانیسمهای فعال و پویا برای درجهبندی معلمان در «طول زمان» است که منجر به صدور اعتبار نامههایی ازجمله «معلم حرفهای» میشود، این مکانیسمها شامل پیچیدگیهای امر معلمی، از جمله شیوهها تدریس، برون داد های کلاسی، پیشرفت دانش آموزان مشکلدار و...است.
سابقه تدریس، مدرک تحصیلی یا مدارک معادل که در آموزشگاههای ویژه توانافزایی معلمان در نظر گرفته میشود نیز نقش قابلتوجهی در این دستهبندی دارد . وجود چنین آموزشکدههایی به نظر میآید ازجمله ضرورتهای زیر بنایی اجرای طرحهایی رتبهبندی است، چراکه فضای عمومی دانشگاهها ممکن است کمتر استانداردها و ارزشهای معلمی را پرورش دهند؛ اما آموزشکدههای حرفهای ویژه معلمان میتواند این ضعف را پوشش دهد و بهعنوان ملاک مهمی در این فرآیند در نظر گرفته شود.
( رهبری معلم و توسعه ی حرفه ای ؛
در سنگاپور ، معلمان ارشد و مدیران در جهت یافتن و کشف پتانسیل تربیت می شوند و آن را از طریق ارائه انواع مختلف فرصت های رهبری به معلمان توسعه می بخشند )
یکی از مواردی که مرور دستورالعملهای فعلی ابلاغشده به ذهن میآورد این است که بهشدت «کلاس زدایی» شده هستند . معلمان متمرکز بر کلاس درس، معلمانی که روابط پویا با دانش آموزان و اولیای آنها دارند، خلاق و بهکاربرنده دانشهای روز در بهبود یادگیری دانش آموزان هستند، مشفقانه و فداکارانه کار میکنند، زمانهای بیشتری را برای کار خود صرف میکنند در مقایسه با معلمانی که کتاب مینویسند، مقالات دانشگاهی تولید میکنند، به سازمانها یا نهاد های خاصی نزدیک هستند از رتبههای کمتری برخوردار میشوند؛ بعید نیست این اتفاق منجر به برگرداندن توجه معلمان به فعالیتهای «برون کلاسی» از قبیل آنچه یاد شد گردد و اگر چنین شود خلاف جهت اهداف واقعی چنین طرحهایی عمل کرده است که احتمالاً ارتقا انگیزه معلمان در راستای بهبود فرآیندهای آموزشی و پرورشی است.
ممکن است در دفاع از دستورالعمل حاضر ، تدوینکنندگان آن مدعی باشند که باید از یک نقطه شروع کرد و در ادامه راه نواقص و ضروریات آن را رفع کرد و بهبود بخشید ؛ هرچند بر این پاسخ نقدهای روشنی وارد است اما حداقل آن است که درخواست شود، لطفاً نقشه راه برنامههایی که برای بهبود این نظام رتبهبندی دارید را هم زمان منتشر و تشریح کنید، چراکه طرح فعلی ناکافی و نگرانکننده است.
صفحه instagram
یکی از پیچیده ترین ابداعات بشری حتما آموزش و پرورش است.
پیچیدگی ها و ظرافت های آن ناشی از سر و کار داشتن با انسان از یک سو و دامنه ی گستردگی و فراگیری و مملو از تنوع آن از سوی دیگر ، باعث شده است تا نظام های آموزش و پرورش با مسایل و مشکلات عدیده ای مواجه شوند.
در سال های اخیر برای حل مشکلات و رفع تنگناهای این حوزه، عملا کار مثبتی صورت نگرفته است.اگر هم قدمی برداشته شده است بر اساس آزمون و خطا، بدون بهره گیری از نتیجه ی مطالعات علمی و تحقیقات اصولی بوده است.
یکی از اهداف عمده آموزش و پرورش ، توسعه ی منابع انسانی است ؛ تحقق این امر جز با تحقیق و پژوهش میسر نمی شود.
برای تقویت نطام آموزشی کشور از نظر بنیه ی تحقیقاتی و فائق آمدن بر مسائل و مشکلات آن اولیای امور باید روحیه ی پژوهشگری و تحقیق را از زمان ورود دانش آموز به مدرسه عملیاتی کنند.
حال پرسش اینجاست؛
نظر به اهمیت و حساسیت موضوع، آیا ابزارهای لازم در اختیار متولیان تعلیم و تربیت اعم از مدیر و معلم که باعث انگیزش و ایجاد روحیه در آنها شوند قرار داده شده است تا تحقیق و پژوهشگری را در دانش آموزان نهادینه کند ؟
پاسخ منفی است.
باید دید که آیا مدیران جلوس کرده بر صندلی مدیریت ، امر پژوهش را به عنوان استخوان بندی برنامه های خود قبول دارند و میزان توجه به این امر و بودجه ای درخور که به آن اختصاص می دهند چقدر است ؟
آیا پژوهش و تحقیق را از شاخص های اصلی توسعه و تعالی آموزش و پرورش می دانند؟
آیا مبحث پژوهش از جایگاه ارزنده ای در حل مسائل و مشکلات علمی و اجرایی برخوردار بوده است؟
آیا مدیرانی که برنامه بلند مدت و میان مدت ندارند برای برنامه کوتاه مدتشان توانستند ریل گذاری مطمئن و پرجاذبه ی میان کلاس های درس ،نه برای دستگاه های اجرایی و نیازهای حیاتی کشور بلکه خانه برقرار کنند؟
آیا « فرهنگ پژوهش » در نزد اینان جا افتاده است؟
راهبردهایی برای ایجاد و تقویت روحیه ی پژوهشگری در دانش آموزان در خوش بینانه ترین حالت با لحاظ همه جنبه های رفاهی و آرامش روحی ارائه می شود.
فرآیند یاددهی و یادگیری بر اساس تفکر انتقادی و تفهیم آینده از آن دانش آموزان پرسش گر و مطالبه گر است . آموزش نحوه ی برخورد دانش آموزان با موقعیت های متفاوت و درک صحیح آنها و تصمیم گیری مناسب تشویق دانش آموزان برای اجرای فعالیت های خواسته شده و نقش معلم به عنوان هادی و راهنما ایجاد محیط و فرصت های مناسب برای دانش آموزان، برای کشف و پژوهشگری هر کدام از این راهبردها ،با برداشت های متفاوت به تناسب موقعیت ها ،سطح آگاهی و درگیر در آن فضا، نیاز به ساعت ها بحث و تبادل نظر با رویکرد جامعه محوری و دل نگران آینده تعلیم و تربیت است.
به عنوان دغدغه مند عرصه ی تعلیم و تعلم ؛ مومنانه،از همه ی کسانی که دل در گرو تعالی آموزش و پرورش دارند عاجزانه استدعا دارم نظام آموزشی را دریابند.
مدیران سهمی و محفلی که به جای مدیران محقق نشستند به شایستگی ،شایسته گزینی نشدند و ضربه ای مهلک بر پیکر نحیف آموزش می زنند.
ای داد و فریاد از این همه بی تفاوتی ، برخوردهای قهری و رفتارهای تبعیض آمیز . با این روند، آینده مناسبی برای صحن تعلیم و تربیت متصور نیست.
به علوم انسانی با ایجاد بسترهای لازم و کافی بهاء دهید.
به نگارش و نوشتاری در مدارس با دیده ی محبت نگاه کنید.
مشق شب را برگردانید.
پژوهش و تحقیق پیش کش !
اگر سال های بعد کسی بتواند بدون غلط، متنی بنویسد وی ادیب خواهد بود !
استفاده از علایم نگارشی، آرایه های ادبی خود حدیث مفصلی خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که محور اصلی توسعه بر پایه «مشارکت » و «آموزش و پرورش » استوار است. به باور آنان، ضرورت تقویت دو عنصر مذکور، می باید همواره در سیاستگذاریهای کلان اجتماعی و اقتصادی، مدنظر دولتمردان و برنامه ریزان قرارگیرد. علی رغم اینکه مدارس در جوامع قرار دارند، اما اغلب مانند جزایری هستند که هیچ پل ارتباطی به سرزمین اصلی ندارند. خانوادهها در محلهها زندگی میکنند، اما اغلب با یکدیگر و یا با مدارس فرزندانشان ارتباط کمی دارند. مدرسه، خانه و جامعه در ارتباط با آموزش و اجتماعی کردن جوانان اهداف مشترکی دارند و بر یکدیگر اثر میگذارند لذا در صورتی که با یکدیگر تعامل مناسبی داشته باشند، می توانند باحل مسائل و چالش ها، نتایج مطلوبی را کسب نمایند.
برقراری پیوند قوی و محکم بین خانواده و مدرسه یکی از مهم ترین ابعاد مشارکت در آموزش و پرورش است. مشارکت مدرسه، خانواده ها و اجتماع در واقع تلاش هدف مند و عمدی برای ایجاد و حفظ روابط میان یک مدرسه با نهادها و مؤسسات دولتی و عمومی در جامعه است تا بهعنوان شرکای برابر در برنامهریزی، اجرا و ارزیابی خدمات آموزشی و پرورشی، فوق برنامه، رفاهی، اجتماعی و سلامت محور، مشارکت نمایند.
گرچه فرم های مشارکت مردم در آموزش و پرورش بهویژه در دهه اخیر در مقایسه با دهههای قبل به نحو چشم گیری تغییر یافته و در بسیاری از مدارس به ویژه با «مدیریت به شیوه هیات امنایی» ، شاهد تغییر الگوی مشارکت مردم؛ از مشارکت «صرفا مالی » به انواع مشارکت های مدیریتی، برنامه ریزی، عملیاتی و... می باشیم، اما هنوز ظرفیت های بسیاری برای اجرای فعالیت های مشارکت جویانه اثربخش، در سطح مدارس کشور فراهم است.
با نگاهی اجمالی به سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کشور شاهد اهمیت موضوع مشارکت در بند 5 هدفها و راهبردهای کلان، و بسیاری از راهکارهای آن می باشیم که بر تقویت مشارکت مردمی و بخش خصوصی در امور مختلف آموزش و پرورش تأکید شده است.
همچنین یکی از مهم ترین راهبردهای « سند تحول دولت مردمی » نیز به «مردمی سازی نظام حکمرانی آموزش و پرورش » تاکید نموده است. آنچه مسلم است اینست که تاکنون وزارت آموزش و پرورش فاقد «مدیریت یکپارچه و واحد » به منظور سیاست گذاری و برنامه ریزی برای توسعه مشارکت در آموزش و پرورش بوده و معاونت های وزارت مذکور با تصمیم سازی های جزیره ای نسبت به جلب مشارکت سایردستگاه ها و سازمان ها ازطریق انعقاد تفاهم نامه های همکاری، اقدام نموده اند.
از طرفی یکی از مهم ترین ماموریت های سازمان مدارس و مراکزغیردولتی و توسعه مشارکت های مردمی، « جلب و جذب مشارکت همگانی » در آموزش و پرورش و احیای نقش های مشارکت جویانه کلیه عوامل سهیم و موثر برتربیت رسمی عمومی به ویژه مردم، خیرین و نهادهای دولتی و عمومی از طریق تدوین « نظام جامع مشارکت در آموزش و پرورش » می باشد.
لذا به نظر می رسد زمان آن فرارسیده تا وزارت آموزش و پرورش نسبت به تعیین متولی مشارکت در این نهاد موثر و انسان ساز اقدام نموده تا «سامانه مشارکت» نیز طراحی و در اختیار عموم مردم، خیرین و موسسات خیریه و کلیه علاقه مندان به همیاری با آموزش و پرورش قرارگیرد. بنابراین تعیین سازمان توسعه مشارکت های مردمی، به عنوان متولی مشارکت در آموزش و پرورش، می تواند گره گشا باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید