-اگر فرمانروا شوی چه می کنی؟
-هیچ
-پس چه کسی فرمان می راند؟
-قانون...
امروز 8 دی مصادف است با امضای نخستين قانون اساسی ايران توسط مظفرالدين شاه در سال ۱۲۸۵ش.
* یکصدوبیست سال پیش، مردم به ستوه آمده از استبداد داخلی و دخالتهای دو کشور روس و انگلیس در امورشان، چنان شیفته قانون بودند که به آن به عنوان کلیدی می نگریستند که می تواند تمام قفل های بدبختی شان را باز کند! آن 51 اصل مترقی قانون اساسی که در این روز مرحوم مظفرالدین شاه امضا کرد، فاقد روح بودند ؛ بند بند آن، مانند مرده هایی بودند در کفن سپید کاغذ...!
هم از این روست که میرزا ملکم خان اسم روزنامه اش را قانون گذاشته و در اولین شماره آن نوشت:
«ایران مملو است از نعمات خداداد.
چیزی که همه این نعمات را باطل گذاشته نبودن قانون است.
هيچ كس در ایران مالک هیچ چیز نیست زیراکه قانون نیست .
حاكم تعیین می کنیم بدون قانون . سرتیپ معزول می کنیم بدون قانون . حقوق دولت را می فروشیم بدون قانون ، بندگان خدا را حبس می کنیم بدون قانون ، خزانه می بخشیم بدون قانون . شکم پاره می کنیم بدون قانون»
( قانون، نمره اول غره رجب ۱۳۰۷، ص1)
* شيخ سليم قبل از اینکه گرفتار دارِ روسیان گردد در تبریز در بالای منبر، مشروطه و قانون را برای مردم عامی و گرسنه که حسرت نان داشتند به کباب تشبیه میکرد و انگشتانش را پهن كرده به ترکی می گفت:
«كباب بواينده كاسب».
یعنی کبابی به این بزرگی و پهنایی...!
(کسروی، تاریخ مشروطه ایران ...ص 161)
و شیخ جمال واعظ قبل از کشته شدنش در بالای منبر در ستایش از قانون می گفت:
«ايها الناس، هيچ مملكت شما را آباد نمی كند مگر متابعت قانون. مگر ملاحظه قانون؛ مگر حفظ قانون؛ مگر احترام قانون؛ مگر اجراى قانون. قانون؛ باز هم قانون، ايضا قانون...معصيت يعنى خلاف قانون عمل كردن. دين يعنى قانون. مذهب يعنى قانون. دين اسلام يعنى قانون اسلام. قرآن يعنى قانون خدايى. آقا جانم، قانون. قانون...»
( شهید راه آزادی سید جمال واعظ اصفهانی...ص 219).
* به خاطر همین شیفتگی به قانون بود که به محض اینکه مظفرالدین شاه با مشروطه موافقت کرد مشروطه خواهان با عجله کوشیدند تا شاه رئوف زنده است انتخابات مجلس را برگزار کرده و قانون اساسی را نوشته و زودتر به امضایش برسانند. گروهی با عجله نشستند و از روی قانون اساسى فرانسه و بلژيك کپی کرده و قانون اساسى ايران را در 51 اصل نوشته و به امضای مظفرالدین شاه رساندند و شاه چهار روز پس از امضای قانون اساسی درگذشت.
وقتی محمدعلی شاه به قدرت رسید به کلی منکر مشروطیت شد . به علمای نجف نوشت که «قانون اساسى را در حالتى كه پدر تاجدارم را رمق و قدرتى نبود قلم در دستش گذارده و گرفته اند» . اما مشکل ایرانیان تنها اینها نبودند ؛ چون اینها را کنار زدند محمدعلی شاه از ایران فرار کرد و شیخ فضل الله بر دار شد اما مشکل قانون حل نشد و ایرانیان همچنان در حسرت قانون ماندند به دوران دو تا پهلوی و تا الان...!
(غفاری کاشانی، تاریخ نگارستان...ص 516).
همچنین، اعلم الدوله پزشكِ مظفرالدين شاه را در فشار گذاشت که دست خطی بنویسد که پدرش در زمان اعطای مشروطه در حالت طبيعى نبوده! اما دکتر اعلم الدوله زیربار نرفت و مجبور شد ایران را ترک و به فرانسه برود.
در کنار محمدعلی شاه دسته بزرگی از روحانیون قدرتمند به رهبری شیخ فضل الله نوری نیز مشروطه خواهان را کافر و بابی نامیده و در مخالفت با قانون اساسی، فریاد می زدند که ما قرآن داریم و چه نیازی به قانون اساسی است...؟!
( شیخ فضل الله نوری )
آنان در اصفهان حتی کم شدن نزولات آسمانی و خشکی زاینده رود را نیز ناشی از کفر گویی و مشروطه خواهی و قانون خواهی دانستند که باعث قهر خدا شده اند...!
(دیوان مکرم اصفهانی...ص182)
اما مشکل ایرانیان تنها اینها نبودند ؛ چون اینها را کنار زدند محمدعلی شاه از ایران فرار کرد و شیخ فضل الله بر دار شد اما مشکل قانون حل نشد و ایرانیان همچنان در حسرت قانون ماندند به دوران دو تا پهلوی و تا الان...!
چرا...؟!
چون آن قانون اساسی از بالای جامعه و از روی قوانین کشورهایی کپی شده بود که سیصدسال برای آن قانون جنگیده بودند.
چون آن قانون در گوشت و پوستِ کثیری از ایرانیان راه نیافته بود، چون از اعماق وجودشان به عنوان یک نیاز نجوشیده و بالا نیامده بود...
و در نتیجه، آن 51 اصل مترقی قانون اساسی که در این روز مرحوم مظفرالدین شاه امضا کرد، فاقد روح بودند ؛ بند بند آن، مانند مرده هایی بودند در کفن سپید کاغذ...!
اما این گناهِ پدران ما نبود ....
آنان در واقع صلیبِ عقب ماندگی قرنها نظام استبدادی را بر شانه های خود حمل می کردند و به خاطر همین،
هیچ کدام از قهرمانان مشروطه، سرنوشت بهتری پیدا نکردند...
در حوزه بلوغ فکر و اندیشه هرگز نمی توان پرید و یا میانبر زد، باید با رنج و مرارت و تربیت ، قدم به قدم از درون آن غارِ تاریک افلاطونی بیرون آمد...
کانال تاریخ تحلیلی ایران
نظرات بینندگان
استاد مراغه ای دست مریزاد که بدرستی فرموده اید :
«در حوزه بلوغ فکر و اندیشه هرگز نمی توان پرید و یا میانبر زد، باید با رنج و مرارت و تربیت ، قدم به قدم از درون آن غارِ تاریک افلاطونی بیرون آمد... »
۱. احزاب ، نهاد های مدنی ، حوزه های عمومی و ... به عنوان حلقه واسط،بین مردم و حاکمیت
۲. رسانه ها به عنوان رکن چهارم دمکراسی دو بالی هستند که ملت ها را قدم به قدم از درون آن غار تاریک افلاطونی بیرون می اورند .
امید است شرایط کنونی تسهیل گر و کاتالیزوری باشد تا من ، شما ، دیگران به اهمیت این مهم پی ببریم و تلاش اگاهانه داشته باشیم تا قدم به قدم از غار تاریک افلاطونی بیرون بیاییم تا سرنوشت مختوم انقلاب مشروطیت دوباره و چند باره تکرار نشود .
با تقدیم شایسته ترین احترامات اردتمند شما شهسوارزاده