گروه اخبار /
تصمیمگیری نهایی درباره لایحه رتبه بندی معلمان امروز در هیأت دولت انجام خواهد شد و اگر منابع مالی این لایحه در هیأت دولت مشخص شود بر اساس پیشنهاد مسئولان آموزش و پرورش حقوق معلمان از 150 تا 300 هزار تومان افزایش خواهد یافت.
موضوعی که علی اصغر زارعی نایب رئیس دوم کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس بر آن تأکید میکند و میگوید: «یکی از مطالبات جدی نمایندگان مجلس از وزیر آموزش و پرورش بحث رتبهبندی معلمان است. بارها هم در جلسات گوناگون از وزیر آموزش درخواست کردهایم که این طرح را به مجلس ارائه دهد و البته او نیز تأکید داشت که لایحه آماده ارائه به مجلس است.»
براساس لایحهای که آموزش و پرورش تنظیم کرده، نظام رتبهبندی معلمان تغییر میکند، نظامی که بر اساس آن چهار رتبه «مربی معلم»، «استادیار معلم»، «دانشیار معلم» و «استاد معلم» برای معلمان در نظر گرفته شده است.
در بخشی از نظام رتبه بندی حرفهای معلمان و جذب و تأمین منابع انسانی آموزش و پرورش، داشتن حداقل درجه علمی مورد نیاز برای کسب آن رتبه، تجربه خدمت مورد نیاز، کسب امتیاز لازم در ارزشیابیهای ملی برای رتبهبندی تعریف شده است. البته ارائه مقالات و تألیفات علمی مناسب در زمینه موضوعات آموزش و پرورش و پیشرفت تربیتی و تحصیلی دانشآموزان، در ارزشیابی فعالیتهای معلمان در کانون توجه مسئولان آموزش و پرورش در این لایحه قرار میگیرد.
محمد بطحایی معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش در گفتوگو با «ایران»، درباره علل تأخیر این لایحه به مجلس میگوید: «این تأخیر به علت بررسی منابع مالی و اعتباری لایحه بود. ما باید بررسی میکردیم که منابع مالی را چگونه به دست آوریم تا بتوانیم بعد از ابلاغ لایحه افزایش حقوق معلمان را داشته باشیم. البته هیأت دولت چندین جلسه برای بررسی لایحه برگزار کرد و تصمیمگیری نهایی هم امروز در هیأت دولت انجام میشود.
معاون وزیر آموزش و پرورش افزود: البته امروز مشخص میشود که این طرح در قالب لایحه به مجلس برود یا در هیأت وزیران تصویب شود و به وزارت آموزش و پرورش ابلاغ شود. اگر هیأت دولت به توافق برسند و این لایحه را به آموزش و پرورش ابلاغ کنند از سال آینده مجبور به اجرای این لایحه هستیم و پیشبینی کردهایم کف افزایش حقوق 150 هزار تومان خواهد بود و این رقم بر اساس رتبهبندی معلمان تا 300 هزار تومان هم افزایش پیدا میکند.»
وی ادامه میدهد: رتبهبندی معلمان سبب ایجاد انگیزه و رقابت مثبت بین معلمان خواهد شد، ضمن آنکه با اجرای این طرح نه تنها پویایی و سیستم جذب و نگهداشت معلمان تغییر خواهد کرد، بلکه این امر به توانمندسازی معلمان نیز منجر خواهد شد.
اگر این طرح به نتیجه مطلوب برسد به عنوان یکی از برنامههای تحولی آموزش و پرورش بخشی از نظام را اصلاح خواهد کرد.
روزنامه ایران
بررسی دوره های تاریخی گوناگون مختلف و مطالعه ی سفرنامه های جهانگردانی که به ایران سفر کرده اند، شواهدی از تنبلی اجتماعی ایرانیان به دست می دهند.
افزون بر این منابع، وضعیت اجتماعی جامعه و نتایج تحقیقاتی که در زمینه ی تنبلی و کم تحرکی در کشور انجام شده نیز خود گواهی بر رشد این معضل اجتماعی است. پایین بودن بهره وری کار، تعطیلات فراوان، اضافه وزن و کم تحرکی از مهمترین مصداق های «تنبلی اجتماعی» در ایران هستند.
مقوله ی تنبلی به عنوان یک خصیصه فردی، موضوع مطالعه روان شناسان نیز قرار گرفته و از آن به «اهمال کاری» یاد کرده اند.
«ادوانس بلس» نویسنده ی کتاب «روان شناسی تنبلی» تنبلی را معادل به تعویق انداختن کارها می داند. به عبارت دقیق تر، تنبلی به تعویق انداختن کاری است که می دانیم اکنون و در «حال» باید انجام شود ولی به «آینده» موکول می شود.
«ریمون بودون» جامعه شناس در کتاب «منطق اجتماعی» تبیین دقیقی از این معضل اجتماعی دارد. به عقیده ی وی تنبلی اجتماعی زمانی شکل می گیرد که فرد در سطح خُرد و فردی، رفتاری به نسبت مطلوب دارد اما این رفتار در سطح کلان و جمعی به نتیجه ی مطلوب منتهی نمی شود. دلیل آن هم ناهماهنگی در سطح نهادهای اجتماعی است.
تنبلی به عنوان یک رفتار اجتماعی، متاثر از عوامل بسیاری است که در زیر به برخی از آنها اشاره می شود:
1- ضعف نظارت بر کارکنان بخش های مختلف خصوصی و دولتی. یکی از مهمترین دلایل تنبلی اجتماعی، در ساخت های جامعه به ویژه سازمان های اداری است. در این سازمان ها اگر افراد برای فرار از مسوولیت و وظیفه ی خود دست به راهکارهای مختلف بزنند، ضعف یا نبود نظارت بر عملکرد آنها، عاملی برای تحریک و تشدید این رفتار است.
2- تفکرات حاکم بر جامعه یکی دیگر از عوامل زمینه ساز برای تنبلی اجتماعی است. بسیاری از اعمال و کنش های مردم با این که از مصداق های تنبلی است، اما چنین تصوری از طرف کنشگران در باره ی آنها وجود ندارد. در این موارد حتی اگر تنبلی به یک ضد ارزش هم تبدیل شود، نمی توان انتظار داشت که فراوانی ارتکاب آن در جامعه کم شود. ریشه ی این تفکرات را باید در سیر تکوین تاریخ ملت ایران جست و جو کرد.
در تاریخ ایران چون مردم پیوسته در معرض استبداد و تجاوز بیگانگان بوده اند، نمی توانسته اند تصویر روشنی از آینده در ذهن خود بپرورانند، از این رو افراد به سمت «نان به نرخ روز خوری» و هم چنین «خوش بودن در لحظه» کشیده شده اند.
3- تقدیرگرایی یکی دیگر از عوامل موثر بر رشد تنبلی اجتماعی در جامعه است. به باور صاحب نظران، آن چه در میان ارزش های فرهنگی ایرانیان، جایگاه بسیار مهمی دارد بحث تقدیرگرایی است و میان تنبلی و تقدیرگرایی ارتباطی ناگسستنی وجود دارد، چرا که فرد تقدیرگرا آموخته است که خواه بکوشد و خواه نکوشد، آنچه سرنوشت و زندگی وی را سمت و سو می دهد «تقدیر» است نه تلاش های فردی و اجتماعی.
4- توهم و تصور «خود اثربخشی» یکی از توهماتی است که فرد و در ادامه جامعه را به بیماری تنبلی اجتماعی دچار می کند. احساس خود اثربخشی یک فرآیند ذهنی و ادراکی است که شامل شناسایی هدف، برآورد تلاش و توانایی های لازم برای رسیدن به آن هدف و نیز پیش بینی نتایج آن می شود.
«آلبرت باندورا» اندیشمند غربی باور دارد که احساس خود اثربخشی کاری به مهارت های فردی ندارد بلکه بر قضاوت های فرد در مورد این که با مهارت هایش قادر به انجام دادن چه امور و کارهایی است تکیه می کند.
5- «احساس بی قدرتی» یکی دیگر از زمینه های تنبلی اجتماعی در جامعه است. «هدایت الله ستوده» کارشناس مسایل رفتار شناسی در این زمینه معتقد است احساس بی قدرتی به این معنا است که فرد معتقد است که قادر به تحت تاثیر قرار دادن محیط اجتماعی خود نیست.البته بی قدرتی اجتماعی مفهومی است که از دل «نظریه های سوسیالیستی» سر برآورد. نظریه پردازان این مکتب به وجود آمدن این رفتار (تنبلی اجتماعی) را ناشی از شرایط نابرابر جامعه سرمایه داری می دانند. اما اگر بخواهیم احساس بی قدرتی را در سیر تاریخی جامعه مورد مطالعه قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که ذهنیتی که درباره ی بی قدرتی در جامعه شکل گرفته ناشی از ساخت استبدادزده جوامع قبل از انقلاب صنعتی است.
چنان که در تاریخ کشوری مثل ایران، هرگاه ستم و استبداد دستگاه حاکم گسترش می یافته یا کشور عرصه ی تاخت و تاز اقوام جنگ جو و بیگانه قرار می گرفته، اندیشه ها و مکاتب مبتنی بر جبرگرایی مثل اشعریت و صوفی گری رواج می یافته است.
نباید فراموش کرد که در جامعه یی که تنبلی رخنه می کند و به تدریج گسترش می یابد و سپس نهادینه می شود، افراد آن برای انجام دادن امور کوچک و بزرگ در زندگی شخصی یا مناسبات اجتماعی و عمومی، همیشه سعی دارند کارها را به آینده موکول و تصمیم سازی و تصمیم گیری را به دیگران واگذار کنند.
در عصری که توسعه و پیشرفت هر کشوری در گرو تلاش و کوشش افراد آن کشور است، تنبلی اجتماعی می تواند به یک معضل برای جامعه ی ما تبدیل شود یعنی حرکت آن را به سوی پیشرفت و توسعه با کندی مواجه کند.* گروه پژوهش و تحلیل خبری پژوهش م**2052**1459
یک کارشناس مسائل آموزش و پرورش به خبرنگار جماران گفت: کارنامه کشورهای برتر و توسعه یافته دنیا نشان می دهد که آموزش و پرورش را همیشه و در تمام ابعاد در اولویت قرارداده اند .
آموزش و پرورش جزو اولویت های سیاست گزاران کشور نیست
مرتضی نظری کارشناس مسایل آموزش و پرورش و توسعه انسانی، در پاسخ به این پرسش خبرنگار جماران که تا چه اندازه دیدگاه امام خمینی را مبنی بر اینکه «مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است» ( صحیفه امام جلد 15، ص 309) نیاز و راهگشای مسایل امروز فرآیند توسعه در ایران می دانید، گفت: « وقتی با نگاه توسعه محور سراغ آموزش و پرورش آمدیم، آن گاه در انتخاب معلم، تخصیص بودجه، تأمین منابع مالی و امکانات و پشتیبانی های لازم، تخصصی تر و "جدی تر" از وضع کنونی با این "مهمترین نهاد توسعه" برخورد می کنیم»
وی با اشاره به این که آینده توسعه یافتگی کشورها با وضع نظام های آموزشی آنها ارتباط مستقیمی دارد و هر ملتی شخصیت خود را در چارچوب نظام آموزشی حاکم بر سرزمین خود می پروراند؛ گفت: واقعیت موجود درکشور ایران این است که با وجود ظرفیت های قابل قبول در خانواده بزرگ فرهنگیان، نگاه نخبگان، نهادهای سیاست گذار و دغدغه دولت ها حکایت از آن دارد که آموزش و پرورش یک وزارتخانه کم اولویت و موضوعی دست چندم برای اغلب آن هاست. البته کارکرد و معدل نیروی انسانی آموزش و پرورش چه در بدنه مدیریتی و چه در سطوح آموزشی بسیار پایین است و بیم آن می رود که در هدف گذاری و چشم انداز جایگاه ایران در سال ١٤٠٤ آموزش و پرورش نتواند نتیجه مطلوبی عاید کشور کند.»م
نظری با یادآوری این که بزرگان و نخبگان نظام جمهوری اسلامی ایران وعده کرده اند که در سال 1404 ایران کشوری باشد توسعه یافته با جایگاه اول در منطقه و جهان اسلام، متذکر شد: برای دست یابی به این چشم انداز، ارکان و نهادهای بسیاری باید ایفای نقش کنند که یکی از آنها آموزش و پرورش است. این که جامعه ای در آینده راه به کجا می برد را می توان تا حد زیادی از وضع مدارس آن دریافت.
مهم ترین نهاد برای رسیدن به اهداف ملی، نهاد آموزش و پرورش است
این کارشناس مسائل آموزش و پرورش بابیان این که اغلب توسعه پژوهان و اقتصاددانان در ریشه یابی علل و عوامل تأخیر در توسعه یافتگی ایران، وابستگی به نفت را متهم ردیف اول می شناسند،گفت: « مدیران و کارکنان هر سازمان و ارگانی نقش سازمان یا دستگاه متبوع خود را در توسعه، زیربنایی و کلیدی معرفی می کنند. مثلاً وزارت راه و شهرسازی می گوید: «راه، زیربنای توسعه» یا دستگاه دیگری «ارتباطات» را محور توسعه تلقی می داند و جالب این که در همایش افتتاح یک کارخانه سیمان و در بنرهای تبلیغاتی «سیمان، اساس توسعه» ذکر شده بود.»
وی خاطر نشان کرد: «اگر چه این تعبیرات از منظری خاص درست است اما بنا به اظهار و تایید تمامی صاحب نظران، جامعه شناسان و برنامه ریزان امور اجتماعی و فرهنگی و تجربه تمام کشورهای توسعه یافته، به گواه تحقیقات و مطالعات مراکز علمی و پژوهشی در مقیاس ملی، منطقه ای و جهانی، مهم ترین و بنیادی ترین نهاد برای توسعه و تسریع در رسیدن به اهداف ملی هر کشور تعلیم و تربیت است.»
تعلیم و تربیت هم مسیر توسعه است و هم هدف آن
این پژوهشگر آموزش و پرورش با تاکید بر این نکته که نهاد تعلیم و تربیت هم مسیر توسعه است و هم هدف آن،ابراز داشت:« بی شک همه اهداف اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در چارچوب تربیت نیروی انسانی متناسب قابل تصور است. بر این مبنا، بدون توجه به آموزش و پرورش، ابعاد گوناگون توسعه اخلاقی و اجتماعی اتفاق نخواهد افتاد. بستر آموزش و پرورش کانون پیشرفت علمی و فناوری، پرورش ابعاد زیست محیطی، توجه به بهداشت فردی و عمومی، تعمیق شناخت دینی و عبادی و تربیت سیاسی و اجتماعی است. کم توجهی به تعلیم و تربیت، به معنای نادیده گرفتن سرمایه های بی کران انسانی و اقیانوس استعدادهای آینده سازان است.»
وی افزود:« آموزش و پرورش، دستگاه سازنده امروز و فردای کشور است و بی شک در آینه آموزش و پرورش امروز می توان آینده کشور را مشاهده کرد. بدیهی است که مهم ترین نهاد و دستگاه برای هر نظام و دولتی و از جمله دولت یازدهم «آموزش و پرورش» است. مطمئناً «مهم تر» دانستن یک وزارتخانه به معنی فرو کاستن از اهمیت و وزن سایر وزارتخانه ها نیست، اما بحث اینجاست که ریشه بسیاری از گرفتاری های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی امروز به نظام آموزشی ما بر می گردد.»
اکثر افراد جامعه با مسائل مربوط به آموزش و پرورش ارتباط دارند
نظری با بیان این که طبق اعلام رسمی تعداد تقریباً دقیق پرسنل وزارت آموزش و پرورش حدود یک میلیون و صد هزار نفر است گفت:« البته این تعداد مربوط به کارکنان رسمی و پیمانی این وزارتخانه است که باید حدود ١٣ میلیون دانش آموز و خانواده هایشان را نیز از مرتبطان این وزارتخانه دانست. بی تردید پدران و مادرانی که فرزند دانش آموز دارند، بسته به مقدار احساس مسوولیت شان ساعاتی در روز، هفته یا ماه را پیرامون مسائل آموزشی و پرورشی فرزندشان می گذرانند. هیچ یک از وزارتخانه های دولتی و سایر دستگاه های حکومتی به اندازه این وزارتخانه در بطن خانواده ها وارد نمی شوند چرا که حوزه ماموریت شان مانند آموزش و پرورش این چنین گسترده و عمومی نیست.»
اورانیومی که غنی سازی اش را به فراموشی سپرده ایم!
وی خاطر نشان کرد:«همه ما به خصوص مدیران آموزش و پرورش و معلمان باید تلاش کنیم ظرفیت های درون بچه ها را غنی سازی کنیم. اگر این هسته مرکزی بارور شود محصولی می دهد که آن را توسعه، پیشرفت، ترقی یا وصفی از این قبیل می نامند. در این غنی سازی خبری از آب سنگین و کیک زرد و سانتریفیوژ نیست. در این غنی سازی، استعدادهای نوجوانان در میان است و شکوفا شدن آن، اگر این استعدادها مجال بروز نیابد، سایر منابع کشور هم آنچنان که باید، به بهره برداری نمی رسد. این یک موضوع ثابت شده است.»
نظری ادامه داد: « امروز سرمایه انسانی همان قدر اهمیت دارد که در دهه های پیش سرمایه فیزیکی و تولید ناخالص. فراموش نکنیم بهترین سال های رشد و بالندگی فرزندان این کشور در اختیار مدارس است و اگر نگرش غالب این باشد که تربیت بچه ها در جهت شکل گیری شخصیت آزاد و متکی به خود و کوشنده و خردورز در آنان باشد، در آینده نزدیک وضعیت ایران بسیار متفاوت از جایگاه امروز در مقایسه با همسایگان خود خواهد بود.»
اعتماد عمومی و رضایت مندی مخاطبان عامل مهمی در توسعه آموزش و پرورش است
مرتضی نظری با بیان این که جایگاه و ارزش و اعتبار یک نهاد، سازمان یا حتی یک موضوع خاص مثل تعلیم و تربیت در اذهان عمومی، در میزان توفیق اجتماعی سازمان و تحقق اهدافی که تعقیب می کند، تاثیر بi سزایی دارد، گفت:« باید دید این که «وضع فردای کشور در گرو کیفیت آموزش و پرورش امروز است» چقدر در چشم جامعه مهم تلقی می شود. در برخی جوامع سومین و در بعضی دیگر از جوامع دومین ردیف بودجه از آن آموزش و پرورش است حال آن که ما سال های مدیدی است کسری بودجه تاریخی آموزش و پرورش را از راه هایی همچون درصدی از عوارض شهرداری، اعانه وزارت نفت، قرض از فلان سازمان و جابه جا کردن بودجه از فصل های مختلف حل کرده ایم. »
وی ابراز داشت: «آموزش و پرورش جدی گرفته نمی شود چون ذهنیت غالب و چیره همه ما نسبت به این وزارت خانه به طور خاص و به موضوع تعلیم وتربیت به طور عام چیزی نیست جز تداعی تصوراتی نظیر مداد و پاک کن و تخته سیاه و نیز خاطرات شیرین همکلاسی ها و شیطنت ها و بازی های خاص مدرسه ای. این ذهنیات قطعاً نمی توانند مسوولان و مردم را در نوع نگاه به آن جدیت ببخشند.»
وی افزود:«آموزش و پرورش، مهمترین نهادی است که به طور مستقیم در شکلگیری سرمایه انسانی نقش دارد و برای حرکت خود تنها به امکانات، تجهیزات و منابع مالی نیاز ندارد، بلکه اعتماد عمومی و رضایت مندی مخاطبان عامل اصلی توفیق اوست. بنابراین آموزش و پرورش و افکار عمومی لازم و ملزوم یکدیگرند.»
جابه جا شدن تربیت و تدریس
این پژوهشگر مسائل آموزش و پرورش با بیان این که از جمله انحرافات فاحشی که در بطن عملکرد آموزش و پرورش ریشه دوانده، جابه جا شدن تربیت و تدریس است، اظهار کرد:« تربیت ناظر بر بعد شخصیتی دانش آموزان است و یک مقوله کیفی بوده و قابل نمره گذاری و نمره دهی نیست حال آنکه تدریس ناظر بر انتقال معلومات خاصی از معلم به دانش آموز است و یک مقوله کمی است. نتیجه تربیت را نمی توان به نمره تبدیل کرد ولی ماحصل تدریس با نمره تعیین می شود. اگرچه این دو در جای خود مهم و موضوع ماموریت آموزش و پرورش است و در جاهایی هم مکمل یکدیگرند اما اگر بر سر این نکته اشتراک نظر داشته باشیم که هدف محوری آموزش و پرورش، جامعه پذیری، شکوفایی استعدادهای نهفته و تشکیل سرمایه انسانی و نائل آمدن به توسعه انسانی است، آنگاه می پذیریم که شخصیت افراد تحت تاثیر تربیت است نه تدریس.»
وی افزود:«در حال حاضر روند نظام آموزشی ما به گونه یی است که کار مفیدی روی شخصیت دانش آموزان صورت نمی گیرد چون وقتی تدریس و شاخص های عددی برای ارزشیابی به میان می آید، شخصیت پروری و تربیت فکری و عاطفی به حاشیه می رود. وقتی معیار ارزشیابی نمره باشد، پرورش شخصیت تعطیل است.»
تعطیلی ورزش ذهنی در مدارس
وی اضافه کرد:«آموزش و پرورش پویا مبتنی بر هر روش و اصولی که باشد، به فکر پرورش نیروی مغزی دانش آموزان است. علاقه ها، توانایی ها و استعدادهای افراد را پرورش خواهد داد و این قابلیت را در آن ها به وجود می آورد که چگونه زندگی شان را بسازند و با چالش های اجتماعی محیط خود کنار آمده و محیط مطلوب و مقتضی خود را منطبق با نیازهای خود به وجود آورند. و این ها همه در گرو این است که نظام رسمی آموزش و پرورش چقدر توانسته زمینه های فکری بدهد. آموزش و پرورش ما بیشتر می خواهد آن چه هست را «حفظ کند» تا «تحول» ببخشد. بیشتر از بچه ها افرادی مقلد و پیرو می پرورانیم تا محقق و پیشرو.»
مشارکت و گفت وگو در کلاس های درس غایب است.
نظری با بیان این که در مدارس کشور مدیریت کلاس درس مبتنی بر دستورات و اوامر یک سویه است و دانش آموزان به دلیل آن که در تمام ساعات و لحظات حضورشان در مدرسه خود را تحت شرایط کنترل شده ای می یابند، ناگزیر به رعایت وفق دادن خود با قوانین و اصول انضباطی مدرسه هستند،گفت:« اتفاق مهمی که در چنین شرایطی رخ می دهد همان چیزی است که پیشتر توسط «کالینز» (جامعه شناس) به آن اشاره شده. به اعتقاد وی؛ هرچه شخص بیشتر فرمان برد، مطیع تر، تقدیرگراتر و بیگانه تر از آرمان های سازمانی است. این شخص از ته دل خودش را تطبیق نمی دهد، به دیگران اعتماد ندارد، دل خوش به پاداش ظاهری و آدمی غیراخلاقی است. خود را به زور با فرامین سازمانی تطبیق می دهد و از صداقت برخوردار نیست.»
ما درکشور به گفت وگو و مشارکت دادن بچه ها در مدرسه نیاز داریم. اگر دانش آموز احساس کند که به حساب می آید و می تواند نظر بدهد، شخصیت با ثباتی در او شکل می گیرد. این روحیه به منزله خمیر مایه شکل گیری شهروندانی برای ایران 1404 خواهد بود.
آموزش و پرورش در کشورهای توسعه یافته در اولویت است
نظری با بیان این که کارنامه کشورهای برتر و توسعه یافته دنیا نشان می دهد که آموزش و پرورش را همیشه و در تمام ابعاد در اولویت قرارداده اند،خاطر نشان کرد:« در این کشورها سعی بر این است که برترین، خوش نام ترین، مقبول ترین و مدیرترین چهره را به عنوان وزیر آموزش و پرورش معرفی کنند و با حمایت گسترده مالی و فراهم آوردن بهترین شرایط زندگی برای معلمان و البته تبدیل نکردن آموزش و پرورش به عنوان بنگاه کاریابی و یا مکانی برای نگهداری و کنترل بچه ها در صدد توسعه و پیشرفت هر چه بیشتر آموزش و پرورش کشورشان باشند»
وی اضافه کرد: «اگر می خواهیم در ایران ١٤٠٤ سهمی در منطقه جایگاه قابل اتکایی از حیث نشان گرهای توسعه یافتگی داشته باشیم، ناگزیر باید آموزش و پرورش را به گفتمان ملی و دغدغه عمومی تبدیل کنیم. در بعد کیفی نباید به جای بچه ها فکر کنیم، برای آن ها تصمیم بگیریم و به جای آنها انتخاب می کنیم. ایران ١٤٠٤ به شهروندانی آگاه، مسول، دارای سوادهای چندگانه و مولد نیاز دارد و برای دست یابی به چنین تصویری از همین حالا باید چاره کنیم.»
نظری اظهار کرد:« استعداد بچه ها در محیط یک سویه و صرفاً انضباطی، شکوفا نمی شود بلکه پنهان و پژمرده می ماند. ما نباید آموزش و پرورش را به تابعی از متغیرات سیاسی و سلیقه ای مبدل سازیم در حالی که اگر خواهان ایفای نقش اساسی و صحیح نظام آموزشی در فرآیند توسعه یافتگی هستیم، باید نهاد آموزش را برآیند عقلانیت و در خدمت ارتقای تفکر انتقادی، رشد انگیزه های ملی و توسعه توانمندی های فردی و روحیه سازندگی، ابتکار و خلاقیت بدانیم. باید به آموزش و پرورش توسعه ای نگاه کنیم.»
وی افزود:«وقتی با نگاه توسعه محور سراغ آموزش و پرورش آمدیم، آن وقت در انتخاب معلم، تخصیص بودجه، تأمین منابع مالی و امکانات و پشتیبانی های لازم، تخصصی تر و "جدی تر" از وضع کنونی با این "مهمترین نهاد توسعه" برخورد می کنیم.»
انتهای پیام /*
همزمان با ارائه ی سند تحول آموزش و پرورش بحث رتبه بندی معلمان نیز مطرح گردید که بنا بر گفته ی آقایان حاجی بابایی و فانی این طرح می تواند قدم موثری برای رفع مشکلات معیشتی معلمان باشد.
این لایحه در تاریخ « 2 / 4 / 1392 » در هیات وزیران به تصویب رسیده و به مجلس شورای اسلامی ارایه شد که مجلس آن را به هیات دولت عودت داد تا اشکالات آن برطرف گردد. از جمله ایراداتی که برآن وارد شد می توان به تامین نشدن منابع مالی آن اشاره کرد. اکنون پس از گذشت بیش از یک سال دوباره این طرح به مجلس داده شده و کلیات آن نیز به تصویب رسیده است.
در این لایحه معلمان به چهار رتبه ی مربی معلم ، استادیار معلم ، دانشیار معلم و استاد معلم تقیسیم می شوند که بنا به گفته ی نوید ادهم دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش در صورت اجرای نظام رتبهبندی معلمان، حقوق آنها از رتبه دوم به بالاتر افزایش چشمگیری خواهد یافت.
در این طرح پیشنهادی چهار رتبه برای معلمان در نظر گرفته شده که برای هریک از این عناوین شرایطی تعریف شده است :
رتبه مربی معلم
برای این رتبه، حداقل مدرک تحصیلی کارشناس (لیسانس) با پنج سال تجربه، دارا بودن کارت صلاحیت حرفهای تدریس در زمینه مربوط، طی دوره آموزشی ضمن خدمت در علوم تربیتی، متناسب با تحولات علمی روز، به میزان مورد نیاز، طی دوره آموزشی ضمن خدمت، در زمینه تخصصی و رشته تحصیلی متناسب با تحولات علمی روز به میزان مورد نیاز، داشتن حداقل امتیازات لازم از دو ارزشیابی فعالیتهای چهارگانه مشروط بر آنکه فاصله دو ارزشیابی بیش از 2 سال نباشد، داشتن حداقل امتیازات لازم از شرکت در دورههای آموزش ضمن خدمت، مطابق ضوابط مربوط، موفقیت در آزمون شایستگی تخصصی مربی معلم از جمله شرایط تعریف شده پیشنهادی است.
رتبه استادیار معلم
معلمان با مدرک کارشناسی (لیسانس) با 15 سال تجربه باشند یا دارای کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) با 12 سال تجربه و همچنین دارندگان مدرک دکتری با شش سال تجربه در این رتبه قرار میگیرند.ارائه حداقل 2 مقاله علمی که هیاتهای مربوط ارزشیابی کرده باشند، دارا بودن رتبه مربی معلم برای دارندگان درجه لیسانس و فوق لیسانس و موفقیت در آزمون ملی تشخیص شایستگی تخصصی از دیگر شرایطی است که برای رتبه استادیار معلم تعریف شده است.
رتبه دانشیار معلم
برای این گروه از فرهنگیان نیز دارا بودن کارشناسی (لیسانس) با 22 سال تجربه، کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) با 18 سال تجربه، دکتری با 14 سال تجربه پیشنهاد شده است و دارا بودن کارت صلاحیت حرفهای تدریس در زمینه مربوط به رتبه استادیار معلم، داشتن امتیازات تعیین شده از شرکت در دورههای آموزش ضمن خدمت رتبههای قبل و طی دوره آموزش ضمن خدمت ویژه این رتبه، داشتن امتیازات تعیین شده از سه ارزشیابی عملکرد در رتبه استادیار معلم، مشروط بر آنکه آخرین ارزشیابی فرد از درصد مجموع امتیازات کمتر نباشد نیز مد نظر قرار گرفته است. همچنین ارائه حداقل 2 مقاله علمی ارزشیابی شده در زمینه دروس مورد تدریس، ارائه حداقل یک پژوهش علمی در زمینه تخصصی یا مسائل آموزش و پرورش، تالیف حداقل یک کتاب در زمینه دروس مورد تدریس که گروه تخصصی آن را پذیرفته باشند، موفقیت در آزمون ملی شایستگی تخصصی رتبه دانشیار معلم و اخذ امتیازات لازم از شرکت در دورههای آموزش ضمن خدمت رتبههای قبل نیز از شرایط دیگر کسب رتبه دانشیار معلم است.
رتبه استاد معلم
برای رتبه استاد معلم نیز داشتن مدرک کارشناسی ارشد با 24 سال تجربه و دکتری با 20 سال تجربه پیشنهاد شده، ضمن آنکه دارا بودن کارت صلاحیت حرفهای تدریس در رتبه دانشیار معلم، داشتن امتیازات لازم از سه ارزشیابی متوالی (منتهی به زمان درخواست در رتبه استاد معلم)، دارا بودن حداقل 2 مقاله علمی ارزشیابی شده پس از کسب رتبه دانشیار معلم در زمینه مربوط، دارا بودن حداقل یک پژوهش علمی تربیتی در زمینه تخصصی یا مسائل آموزش و پرورش، تالیف حداقل سه جلد کتاب علمی در زمینه مربوطه که گروه تخصصی آن را پذیرفته باشد، موفقیت در آزمون ملی شایستگی تخصصی رتبه استاد معلم و دارا بودن رتبه دانشیار معلم از دیگر شرایط تعریف شده برای کسب این رتبه است. گفتنی است، معلمان خلاق و نوآور و نخبه با مدرک لیسانس و با 25 سال تجربه و داشتن شرایط فوق، مشمول این رتبه مزبور میشوند
لایحه ی رتبه بندی معلمان چالش است یا فرصت ؟
کشورهای پیشرو به معلم و فرآیند تعلیم و تربیت بها می دهند و برای استخدام و گزینش جهت تعلیم و تربیت دانش آموزان، آزمون ها و آموزش های ویژه ای ارائه می دهند؛ که این امر به دلیل اهمیت ویژه این پیشه است. در ایران نیز به جهت الگوگیری از نظام های موفق آموزشی سعی می شود از نکات قوت، اقتباس شود اما همواره به جهت کسری بودجه آموزش و پرورش بسیاری از طرح ها به سامان نمی رسد و بسیاری اقتباس ها ناقص صورت می پذیرد. طرح نظام رتبه بندی معلمان اگر برای کیفیت بخشی به نظام آموزشی کشور مورد اقتباس قرار گرفته است و در ظاهر فرصتی مناسب برای ایجاد انگیزه و بهبود فضای آموزشی است اما در واقعیت خود، چالش های جدی برای نظام تعلیم و تربیت محسوب می شود و سوالات مهمی را می انگیزد :
ملاک هایی که برای رتبه بندی معلمان ارائه شده است استاندارهای لازم را دارد؟ آیا با این ملاک ها می توان بین معلمان موفق در تعلیم دانش آموزان امروز و شهروندان فردا و معلمان ناموفق تمایز ایجاد کرد؟
آیا می توان در این نظام رتبه بندی گفت : معلمی که در رتبه ی دوم قرار دارد از توان کلاس داری و مهارت های معلمی بیشتری نسبت به معلمی که در رتبه ی اول جای گرفته اند ، برخورد است؟
آیا می توان گفت معلمی که یک کتاب نوشته و یا مقاله ای در فلان مجله به چاپ رسانده است مهارت لازم را در امر تعلیم و تربیت دانش آموزان دارد؟ و می تواند ارتباط کلامی و عاطفی مناسبی با دانش آموزانش برقرار نماید؟
چگونه می توان اطمینان حاصل نمود که چاپ مقاله و یا کتاب حاصل نگارش و پژوهش خود معلم است؟
برای آنکه معلمان در گروه اول قرار بگیرند حداقل به پنج سال سابقه نیاز دارند؛ حال تکلیف آنهایی که زیر پنج سال سابقه دارند در این نظام رتبه بندی چیست؟ چنانچه معلمی تمام شرایط این نظام رتبه بندی را دار باشد حدود 30 سال طول می کشد تا بتواند به رتبه ی استادمعلم برسد! باتوجه به تغییرات گسترده مدیریتی و دگرگونی های مختلف نظام آموزشی ایران، چنین برنامه ریزی ضمانت اجرایی دارد؟
آیا می توان در این نظام، فرصت برابر بین تمام معلمان در مناطق محروم و توسعه یافته جهت انتشار مقاله ایجاد نمود؟ معلمی که توان نوشتن کتاب را دارد اما توان پرداخت هزینه ی چاپ آن را ندارد در کجای این نظام رتبه بندی قرار می گیرد؟
کدام سازمان دولتی و غیر دولتی برای افزایش انگیزه و توسعه ی مهارت های کارکنانش و بهبود وضعیت معیشتی آنان چنین شرایط دشورای را ارائه کرده است؟ حال آنکه به گفته ی حجت الاسلام مصطفی ناصحی معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش با تصویب این طرح حداقل ۱۵۰هزارتومان به کف حقوق معلمان اضافه می شود.
مسئولین آموزش و پرورش می گویند که با اجرایی شدن این طرح معلمانی که در رتبه استادمعلم قرار می گیرند تا چهار میلیون حقوق خواهند گرفت! یعنی معلمان با مدرک کارشناسی ارشد بعد از 24 سال سابقه ی تدریس و پرورش سرمایه های انسانی این مملکت چهار میلیون حقوق دریافت می کنند. آیا چنین طرحی می تواند سبب رفع تبعیض های اجتماعی و تلاش جهت عدالت در پرداخت های کارکنان دولتی باشد؟
چنانچه در شعارهای مدیران دولتی بیان می شود: معلم یک پژوهشگر است. شرط اولیه ی پژوهش رفاه نسبی زندگی است. آیا می توان انتظار داشت معلمی که در تامین مایحتاج اولیه ی زندگی اش با چالش اساسی روبرو است برای افزایش میزان اندکی درآمد ، چندسال سختی نوشتن کتاب را بر دوش بکشد و بار دیگری را به خویش و خانواده اش تحمیل کند؟
سوالات و ابهامات پیرامون این طرح بسیار زیاد است . چنانچه قبلا نیز بیان شد، اگرچه این طرح برای افزایش مهارت های معلمی و بهبود معیشتی و بازگشت منزلت اجتماعی معلمان ارائه شده است اما به نظر می رسد این طرح فرجام مناسبی را نداشته باشد و از طرفی نمی تواند موجب افزایش انگیزه ی معلمان و بهبود وضعیت معیشتی آنان را فراهم آورد.
امید است مسئولین محترم با عزم و اراده جدی تلاش کنند تا موجبات رفاهی و انگیزشی معلمان را برآورده ساند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با شروع به کار دولت تدبیر و امید مردم شاهد تفاوت های کوچک اما سرنوشت ساز و کلیدی بودند که یکی از آنها، مبارزه با مفسدان اقتصادی بود که انصافاً عملکرد خوبی نسبت به این بی قید و شرطی داشتند و شایسته تقدیر است و دومی تقویت بخش خصوصی برای فعالیت در حوزه اقتصادی و تولیدی کشور بود که نه تنها شایسته تقدیر نیست بلکه انتقاد است که در ادامه ، چرایی آن را به عرض خواهم رساند.
در اوایل کار دولت، دکتر نوبخت مسئولیت اجرای آن را بر عهده گرفت و در رسانه ها به تبیین این استراتژی به واقع نوین و جدید می پرداخت و وقتی در برنامه " پایش " شبکه یک صدا و سیما حضور یافت و برای نخستین بار در تلویزیون به تشریح تزریق بسته های حمایتی به بخش تولید اقدام کرد، کمتر کسی تصور آن را داشت که این تجزیه و تحلیل ها و پیش بینی ها یک روزی دامن آموزش و پرورش را هم خواهد گرفت. صحبت های کارشناسی بیشتر به بخش تولید اختصاص می یافت و حول محور صنعت بود و کسی از کارشناسان آموزش و پرورش و افرادی که یک عمر در راه اصلاح آموزش کشور موی سپید کردند دعوتی از آن ها نشده بود که انتقادات یا پیشنهادات و یا نظرات تکمیلی خود را برای بهتر کردن طرح ارائه کنند !
با اینکه نوبخت هیچ گاه ایده خصوصی سازی را در بخش آموزش ایده خود معرفی نکرد اما تاثیرگذاری اش بر اجرای طرح مربوطه را نمی شود نادیده گرفت.
در واقع ، تزریق بسته های حمایتی به بخش صنعت و تولید کشور یک نیاز بود اما به بخش آموزش هم یک ضرورت محسوب می شد ؟
بعد از ورود بسته حمایتی به آموزش و پرورش ، اکثر کارشناسان با این طرح مخالف بودند و از آنجایی که در آموزش و پرورش صدای همه به گوش می رسد جز منتقدان ، یک شبه تصویب و اجرایی شد و هزار نفر به دنبال سنگ در چاه !
آسیب طرح های یک شبه اما هزار روزه قابل جبران نبوده و ترکش های آن تا مدت ها مردمی را که می بایست از اجرا منفتعی را حاصل کنند در امان نخواهد گذاشت.
به نظرم ، برای یافتن چرایی این طرح نباید به دایره نظام آموزشی اکتفا کنیم و به امید پاسخی غیر سودار و منطقی و حقیقی باشیم . طرح خصوصی سازی موافقانی دارند که اکثر آنها به یک نحوی با این طرح در برخورد هستند و در صحبت های خود برای عقلانی بودن فتوای خود به خصوصی سازی در کشورهای غربی از جمله انگلستان، فرانسه و آمریکا و ... استناد کرده و موفقیت های شایدی آن را فارغ از شرایط و ویژگی های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی آن کشور وصل می کنند. حتی در تفاوت روش بی توجه بوده و خصوصی سازی من در آوردی را به کل دنیا تعمیم خواهند داد.
اما سوال این است که چرا در شرایط تحریم و اقدامات غیر انسانی کشورهای غربی یک شبه خصوصی سازی ایده مسئولین می شود و به اجرا گذاشته می شود؟
آیا واقعا خصوصی سازی بر اساس تحقیقات علمی و اصولی بود یا باید می شد چون شرایط اقتصادی کشور اجازه ادامه روند پیشین را نمی داد؟
فانی وزیر آموزش و پرورش یکی از جدی ترین مدافعان این طرح شد که با پیشینه مدیریتی که داشت بعید بود که کارشناسان و منتقدان آموزشی، خصوصی سازی را ایده ی خود او برای کمک به بخش اقتصادی Hموزش و پرورش بدانند؛ اما با این حال تاکید داشت که این طرح دو ساله خواهد بود و می بایست تا پایان طرح منتظر نتایج ماند و در آخر به رفع نواقص ان پرداخت .
در این مورد ادعای منطقی ای داشت اما در عمل تناقضات و ضعف هایی بود که حدس آخر و عاقبت طرح را به مانند سایر طرح های یک شبه، ممکن می ساخت .
سوال این است که دولتی که برای مبارزه با فساد عزمی جدی دارد چرا می خواهد ناخواسته، دامنه فساد را وارد بخشی که از فساد جز در موارد نادر دور بود، افزایش دهد؟
وزیر آموزش و پرورش موسسان یا کارفرمایانی را که به گفته خود وزیر با مسائل آموزشی آشنا و دلسوز و صرفا برای کمک به آموزش و پرورش آمده بودند را به کار گمارد تا به آموزش و پرورش کمک کنند و وزارتی را که در مخمصه هزینه ها گیر کرده بود نجات دهند و نقش منجی را برای آموزش و پرورش ایفا کنند.
پیش از اجرای طرح بسته های حمایتی و یا خصوصی سازی نوین مختص به وزارت فانی ، بسته های حمایتی، کمک کننده ی آموزش در بخش کیفی سازی آن بود که بعد از دو سه ماه، طی اعتراف ناخواسته ان را به ناتوانی آموزش و پرورش در پرداخت هزینه ی آموزشی ربط دادند . همانی که پیش از آن منتقدان می گفتند(!) سرانه دانش آموزان از یک میلیون هشتصد به ششصد هزار تومان تقلیل یافت که آن هم جای سوال داشت که چرا موسسان ( شما بخوانید کارفرمایان) در جلسات عقد قرارداد با معلمان آزاد (شما بخوانید کارگران) عنوان می داشتند که سرانه ی هر دانش آموز 500 هزار تومان است! امری که از ابتدا بنا بر شفافیت نباشد را چطور ارزیابی می کنید؟ به هر صورت کارفرمایانی که شیفته و دلسوز آموزش و پرورش بودند و تنها برای خدمت به سیستم آموزشی پا پیش گذاشته بودند در دی ماه امسال اعتراض می کنند که آموزش و پرورش به وضع شان رسیدگی نمی کنند و حتی درخواست کمک مالی بیشتری هم می کنند.
اکنون باید از فانی پرسید که عاشقان آموزش و پرورش را چطور می خواهد دریابید؟ آیا باز هم برای کمک به سیستم آموزشی پا پیش خواهند گذاشت؟
مورد دیگر ، سیستم کاری مبهم و غیر شفاف این موسسان است.
در قسمت به خدمت گیری نیروی انسانی به فجیع ترین حالت ممکن عمل کرده و از وضعیت نابه سامان بازار کار سو استفاده و به استثمار نیروی انسانی اقدام کردند.
آنها حتی از قوانین کار تبعیت نکرده و بدون هیچ ابایی به اهداف خود می اندیشند. نیروی انسانی به کار گرفته شده که از وضعیت بازار کار مطلع و آگاه بود و به دنبال یک« امنیت شغلی » می گشت می بایست از ترس اینکه مبادا به وسیله کارفرمایان و به وسیله بهانه های مختلف اخراج نشود دهان خود را می دوخت و به امید ناکجا آباد به کلاس درس می رفت!
ترس و وحشت نیروی انسانی یا نیروهای آزادی که از وضعیت نابه سامان بازار کار به تنگ آمده بودند قابل درک بود و هست که در صورت اعتراض با پاسخ کلیشه ای " کسی شما را مجبور نکرده " مواجه می شد.
واریز حقوق یک زجز کشی به تمام معنایی بود که به نمایش می گذاشتند. شش ماه از سال گذشت و تنها دو ماه با حقوق 360 هزار تومان و یک ماه با حقوق 420 هزار تومان تسویه شد که در بسیاری از مدارس تحت حمایت بسته حمایتی چنین نبوده و اکثر معلمان سه ماه را هم تسویه نکرده اند !
فانی عدم نظارت را چگونه توجیه می کند؟
در بخش آموزش به معلمانی که تا به حال یک کتاب درباره ی آموزش و پرورش نخوانده بودند و بسیار ضعیف ظاهر شده ، علت تدارک ندیدن کلاس را به گردن آموزش و پرورش می اندازند!
سوال بنده از دکتر فانی این است که شما مسئولیت آموزش کارکنان را داشتید یا کارفرماها را ؟
اگر شمائید که چرا اجرا نشد و اگر آنها بودند که باز چرا اقدام در خوری انجام ندادید؟
چگونه می خواهید این طرح را درست ارزشیابی کنید؟
به فرض اینکه طرح خصوصی سازی شما بهترین طرح دنیاست ، اما با این معلمان آموزش ندیده نتایج مطلوبی را خواهید گرفت؟
چگونه هر روزه در رسانه ها از این طرح دفاع می کنید؟
آیا واقعا از وضعیت اسفناک بی مطلعید یا ظرفیت اقتصادی آموزش را ملاک دفاعیات خود قرار می دهید؟ بهتر نیست به جای دفاع از خصوصی سازی با مردم صادق باشید؟
با « معلم آزادی » صحبت داشتم که می گفت وقتی با ترس و لرز به کارفرما معترض شدیم که چرا حقوق را تسویه نمی کنید پیشنهاد کرد معلمان نامه ای را نوشته و به مجلس ارسال کنند!
سوالی که ذهنم درگیر کرد این بود که کارفرمایانی که طرف وزارت آموزش و پرورش هستند و قصد اجرای طرحی را دارند که وزارتخانه آن را طراحی و اجراء کرده است ، چگونه و چرا آدرس بهارستان را به معلمان می دهند؟ مجلس کجای داستان بود؟
متاسفانه مسائل و مشکلات مربوط به " خصوصی سازی کاریکاتوری " بسیار فراوان است و مجال اندک .
امیدوارم کارشناسان و منتقدان محترم آموزشی موضع مناسبی را نسبت به این موضوع گرفته و کارشناسانه به اجرای درست و شفاف این طرح ، حتی از پایه کمیک، کمک کنند.
در ردهبندی دانشگاه لیسستر، ایران از میان ۲۲۰ کشور جهان از نظر شادزیستن در جایگاه ۲۰۲ قرار گرفته است. در اين ليست، دانمارك جزو شادترين كشورهاست ، چون نه خط فقر دارد و نه نوسان سياسي. جامعهشناسان معتقدند ساختار رسمی جامعه باید «شادی» را به عنوان یک حق برای مردم بشناسد، آن را درک کند و در جهت شاد بودن مردم بکوشد، اما اکنون کسانی که شاد باشند، نه تنها راه برايشان باز نيست بلكه توبيخ هم ميشوند. براي همين است كه وقتي به چهارشنبه سوري ميرسيم، تلنبار شدن همه هيجانات در طول يك سال به شديدترين شكل ممكن سرريز ميكند و معمولا فاجعه ميآفريند. براي همين است كه در خبرها آمده بود «چهارشنبه سوري پارسال 2700 مصدوم در كشور بهجاي گذاشت». ديگر سالهاست كه همين خبرها را ميشنويم و الان ديگر حتي تعجب هم نميكنيم. مخصوصا وقتي ميدانيم اين تعداد مصدوم حداقل دو كشته هم داشتهاست. اما چرا اين قدر مردم ما ناشاد هستند كه مجبورند در چهارشنبه سوري تلافي يك سال بيشاد را درآورند؟ چرا ميگويند عوامل شاديآور در كشور كم است و ديگر كمتر كسي را ميبينيم كه ابراز شادي كند؟ چرا در مجامع جهاني، كشور ما به عنوان يكي از كشورهاي بسيار غمگين شناخته ميشود؟
سراغ امانا... قراييمقدم يكي از چهرههاي شناخته شده در جامعهشناسي رفتيم تا درباره ناشاد بودن جامعه بپرسيم. او معتقد است كشور به دليل منعهاي زياد و نبود امكانات شاديآور به اين روز افتاده است.
* آقاي دكتر فكر ميكنيد چرا اين قدر در جامعه ما شادي كم است كه حتي چهارشنبهسوري هم به يكي از روزهاي وحشتانگيز سال تبديل شده؟
خيلي واضح است، چون نميگذارند شاد باشيم. عوامل شاديآور و شاديبرانگيز از جامعه رفته است، البته نه اينكه رفته باشد، اين عوامل را از كشور بردهاند! از سريالها گرفته تا مسئله بيكاري، گراني و تورم؛ همه چيزهايي است كه باعث ناشاد بودن مردم ميشود. اصلا به مسئله موسيقي و رقص در جامعه نگاه كنيد، حتي در همين مراسم چهارشنبهسوري، هيچ امكاناتي در اين زمينهها براي جوانان فراهم نيست. با همه اين حرفها؛ تعجبآور خواهد بود اگر شاد باشيم! اصلا بياييد بررسي كنيم؛ عوامل شادي را در سريالها ميبينيم؟ در برخوردها و تعاملات اجتماعي چطور؟ در رفتار مردم باهم چه؟ اگر همه اين چيزها را كنار هم قرار دهيم، از لحاظ جامعهشناسي متوجه ميشويم كه نميگذارند شاد باشيم و شاد زندگي كنيم. وقتي اين اتفاق بيفتد شادي در جامعه نخواهد بود. شادي تزريقي نيست، وجود شادي در جامعه به يك سري عوامل بستگي دارد. بايد عوامل شادي فراهم باشد تا بررسي كنيم ببينيم چرا مردم غمگينند، نه اينكه بخواهيم براي شاد شدن مردم، شادي را به جامعه تزريق كنيم. در جامعهاي كه نه دولت، نه مجلس و نه راديو و تلويزيون هيچ تلاشي براي شاد كردن مردم نميكنند چه انتظاري داريم كه مردم شاد باشند. در سريالها ميبينيم كه دختر مرده و كل خانواده عزادار هستند. از رنگ لباسهاي استفاده شده در جامعه گرفته تا تعاملات و برخوردهاي اجتماعي، برخوردهايي كه با راننده اتوبوس و مسافران ميبينيم، همه باعث ميشود غم در جامعه زياد شود.
* از ميان همه عواملي كه مطرح كرديد، مهمترين عامل كدام يكي است؟
راديو و تلويزيون مهمترين عامل است. ولي صداوسيما چه كار ميكند؟ هيچ، از سريالهايش كه غم و غصه ميبارد، بدبيني ميبارد. در مراسمهايي هم كه در جامعه برگزار ميشود همينطور است. سوال اين است كه چطور جوان با اين چيزها ميتواند شاد باشد؟
* اشاره كرديد كه عوامل شادي در جامعه فراهم نيست. چه عواملي را ميشود فراهم كرد كه جامعه شاد شود؟
البته از عوامل اصلي كه ريشهكن كردن بيكاري، فراهم كردن امكان ازدواج، كاهش فقر، جلوگيري از شكاف طبقاتي بيشتر، جلوگيري از تورم و گراني، بگذريم؛ مسئله اين است كه برنامههاي راديو و تلويزيون به تنهايي ميتوانند شاديآور باشند. از طرفي استاديومها هم كه به روي دختران بسته هستند، زنان هم كه نميتوانند بخوانند، موسيقي هم كه در بعضي جاها ممنوع است و بعضيها مجبورند به زيرزمين بروند و كار موسيقيشان را ادامه دهند. بسياري از كنسرتها لغو ميشوند و هيچ مسئولي پاسخگو نيست و يا اگر هم جوابي ميدهند كاملا منفعلانه است. شادي در موسيقي، در آواز، رقص و چيزهايي از اين دست است. وقتي اين عوامل را فراهم كنند، شادي هم خودش ميآيد.
* اين چيزهايي كه شما ميگوييد معلوم نيست كي فراهم شوند! راههاي ميانبر و سادهتري وجود ندارد كه بتوانيم عجالتا مردم را شاد كنيم تا بعدا كارهاي عميقتري انجام شود؟!
خود خانوادهها هم ميتوانند اين كار را انجام دهند. ولي البته با اين وجود، بايد فضاي جامعه هم مناسب شادي باشد. فضا مناسب نيست و روح شادي هم در جامعه وجود ندارد. در كل جو جامعه مناسب شادي نيست. اينجاست كه ميگوييم در شاديآفريني مشكل داريم.
* يعني چه كه ميگوييد جو جامعه آماده شادي نيست؟
يعني مردم احساس نميكنند مسئولان شادي ميخواهند، مردم اين احساس را ندارند. مردم احساس نميكنند نماينده مجلس، وكيل، وزير و كلا عموم مردم، شادي ميخواهند. به قول جامعهشناسان فضاي جامعه آماده نيست. فضا آلوده به غم است.
* مردم خودشان، آنهم بدون كمك مسئولان چطور ميتوانند كاري كنند؟
خود مردم همان مسئولان هستند. مردم ميخواهند چهارشنبه سوري به جا بياورند ولي جلويش گرفته ميشود. اين فضاها بايد فراهم شود.
* گفتيد خانوادهها هم ميتوانند كمككننده باشند. دقيقا چه كار ميتوانند انجام دهند؟
خانواده به تنهايي وقتي ميتواند حركتي كند كه جو جامعه مناسب باشد. خانواده در درونش به جوان ميگويد شادي كن، اما آيا جوان فقط شادي درون خانواده را ميخواهد؟ شما طبق اصالت وجود وقتي ميتوانيد شايد باشيد كه ديگران شاد باشند. شما وقتي غمناك هستيد كه ديگران غمناك باشند. شما شادي را وقتي احساس ميكنيد كه ببينيد ديگران هم شاد هستند نه اينكه شاد نيستند و شما در همان زمان احساس شادي كنيد.
* حالا فكر ميكنيد چرا مردم براي تخليه شادي خودشان به سمت چهارشنبه سوري آنهم به اين شكل خشنش رفتهاند؟
براي اينكه مدام منع شدهاند، با مراسمها برخورد شده است. اجازه اجراي مراسم قديمي چهارشنبهسوري را ندادند چون ميگفتند آتشپرستي است!
*يعني چون جلوي سنتهاي قديمي چهارشنبه سوري را گرفتند اين قدر اين مراسم خشن برگزار ميشود؟
بله. عامل ديگري اصلا نميتواند داشته باشد.
* يعني اين روش اجراي چهارشنبه سوري روشي براي تخليه هيجانات يك سال است؟!
بله، تخليه هيجانات زماني رخ ميدهد كه جوان شاد باشد و احساس شادي كند، اميد به آينده داشته باشد و احساس كند جامعه شادي دارد ولي وقتي اين فضا در طول سال برايش فراهم نميشود سعي ميكند آن را در زماني كه كاملا برايش فراهم شده، جبران كند.
براي همين ميبينيم كه اتفاقات بسيار خطرناكي در اين روز رخ ميدهد چون مردم تمام هيجاناتشان را تخليه ميكنند كه شدت بالايي دارد. وقتي شادي در جامعه وجود ندارد و جوان اميدي به آينده ندارد، دچار كنش شديد نسبت به جامعه و مسئولانش ميشود. در اين صورت فرار مغزها صورت ميگيرد.
سال 93 سالی پر از نشیب های متعدد برای آموزش و پرورش بود ، سالی که اتفاقات گوناگونی دامن این نهاد را گرفت ، سالی که امید هم نتوانست گرهی از مشکلات متعدد آن را بگشاید.
آموزش و پرورش نهادی است که جمعیت زیادی را در خود جای داده است، جمعیتی که تولیدکنندگانی قابل ، اعضای آن را تشکیل داده اند ، آن هایی که انسان هایی با فکر تولید می کنند . آن هایی که نخبه های کنونی این دیار ، روزی در کلاس درس آن ها درس مهر را دوره می کردند و امروز به دلیل زیاد بودن شان ، زیادی تلقی می شوند . در این یادداشت برآنم تا خیلی گذرا ، نقبی بر آن چه در این سال بر آموزش و پرورش گذشت داشته باشیم ، امید که مفید واقع شود.
در ابتدای سال 93 ، یعنی همان اولین روز کاری بعد از تعطیلات اداری ، اعلام شده بود که حکم های جدید معلمان با افزایش مورد نظر، باید در کازیوهای مدرسه قرار گرفته باشد و معلمان از این بابت کمی خوش به حال شان شود! اما درست در همان زمان معلمان باید شاهد افزایش حقوق خارج از عرف خیلی از نهادها می بودند که بیانگر تبعیضی ملموس بود .
بیمه ی طلایی اتفاقی دیگر بود که تغییرش را همان اوایل سال مشاهده کردیم.تغییر در وضعیت بیمه ای که حاجی بابایی آن را افتخار دوره ی خود می دانست ، متاسفانه از کیفیتش کاسته شد.عده ای از معلمان عطایش را به لقایش بخشیدند ، چون شاهد کاهش امتیازات آن شدند و عده ای هم به همان وضعیت موجود آن دل خوش کردند! اگر چه طرف قرارداد جدید بیمه ی طلایی هم نتوانست امیدی در دل فرهنگیان زنده کند.
روز معلم هم امسال روز جمعه بود و کمتر می توانستیم شاهد یک آیین کلیشه ای در این روز باشیم.شاید این پیشامد بیانگر این بود که باید آیین های کلیشه ای را به باد فراموشی بسپاریم و معلم را به راستی پاس داریم و معلم را بگوییم که خود همچنان اعتبارش را پاس دارد . معلم باشد ، خوش گوی و باسواد ، خوش پوش و باوقار و هیچ گاه صداقت معلمی اش را به ریای موقعیت بر هم نزند و به فرادستان تذکر دهیم که لحظه های خوش بودن در کلاس معلم را دوباره به یاد آورند تا بدانند که معلم را حرمتی بس بزرگ است.
یک سال تحصیلی دیگر هم به پایان رسید ، با تجربه هایی که می شد از آن آموخت و درباره ی آن فکر کرد تا بهتر از قبل برای آن تصمیم گرفت . سال تحصیلی به پایان رسید و دوباره دغدغه های ناشی از اوقات فراغت بود که همچنان ذهن خانواده ها را به خود مشغول داشت.
هوشمند سازی کلاس ها ، رتبه بندی معلمان و مطالبی این چنینی به کرات عنوان می شد ، کم و کیف آن ها مورد نقد قرار می گرفت و همچنان با دیدگاهی آرمانی به آن ها نگریسته می شد.
آن سوی دیگر ، مربیان پیش دبستانی به عدم جذب این نیروها در آموزش و پرورش معترضند و برای رسیدن به حقی که برای خود تعریف کرده اند ، جلو وزارتخانه ی آموزش و پرورش گرد هم آمده اند.
در درون مجلس هم جرقه های اولیه ی استیضاح وزیر آموزش و پرورش در آخرین روزهای تعطیلات تابستان به گوش می رسد اما استیضاح اجرایی نمی شود و آقای فانی سال تحصیلی جدید را در حالی تبریک می گوید که هنوز بر اریکه ی قدرت آموزش و پرورش قرار دارد.
سال تحصیلی 93 شروع می شود و دوباره شوق آموزش و آموختن در دل خیلی ها شکوفه می زند و مهر با خلوص مهربانی آغاز می گردد . از گوشه و کنار اما بحث خصوصی سازی مدارس به گوش می رسد ، بحثی که قیل و قال های زیادی را به همراه دارد و خیلی منطبق با اصل سی قانون اساسی نیست.
دوباره آموزش روند طبیعی و آرام خود را طی می کند ، مدرسه پر از آواز آموزش و آموختن است ، اما اتفاقی ناگوار ، لرزشی بر جان همه می زند و همه را دچار بهتی غریب می کند. محسن خشخاشی معلم فیزیک یکی از دبیرستان های بروجرد به دست دانش آموزش به قتل می رسد.این اتفاق ناگوار که می تواند ناشی از دلایل متعدد باشد همچنان بر پیکره ی آموزش و پرورش خودنمایی می کند! از گوشه ی دیگر هم فریاد دلخراش تنبیه گوش ها را می آزارد و دوباره کمبود مسالمت و آرامش ، خودنمایی می کند.
اواخر آذرماه و هنگام تدوین لایحه ی بودجه است. آموزش و پرورش اما باز هم در لایحه ی بودجه جای کوچکی دارد و حرف و حدیث های بسیار . وضعیت مدارس اسفناک است . سرانه ها اندک تر از اندک شده اند و دوباره چالش های اقتصادی حرمت این نهاد را خدشه دار کرده است. دغدغه های معیشتی فرهنگیان هیچ یک از فرادستان را به خود نمی آورد و همچنان این نهاد در حاشیه ای غریب قرار گرفته است . فرهنگیان دست به قلم می شوند . نامه های متعددی به رئیس جمهور می نویسند ، دیدار با رئیس جمهور را درخواست می کنند، اما ظاهرا هیچ کدام راه به جایی نمی برد و همچنان چالش معیشتی خودنمایی می کند. پنج ماه است که مطالبات معلمان به تاخیر افتاده است و هیچ دری هم به روی آن ها گشوده نشده است.
دهم بهمن است و معلمان تهران در مقابل مجلس و بقیه ی شهرها در مقابل ادارات کل و ادارات جمع شده اند تا با سکوت خود بگویند که از فرق گذاشتن ها دلگیرند و با سکوت شان فریاد برآورند که هنوز هم هستند.گویی جواب سکوت شان این شده که این روزها همه جا سخن از رتبه بندی هست و حدیث مربوط به آن . اما آن چه در این مورد انتظار می رود تاملی منطقی تر برای اجرایی بهینه تر است .
و خلاصه این که آخرین روزهای سال است و دغدغه ها همچنان پابرجا و معلمان در انتظار نوری درخشان از امیدند تا بر تارک این نهاد بتابد. امید که نور امید جانانه بر پهنای این نهاد محترم بتابد و شوکتی جانانه بدان بخشد.
ســـوز و سـرمـــای دی و بـهــمـن دِگـر
رخـت بـربـَسـت و نـمـانـدَش هـیـچ اثـر
******
داد مـــژده لالـــه هــــای آتـــشـــیــن
کــآمــده فــصـلِ بــهــار ِ دلـنــشـیـن
*******
بــلـبــلان بـا نــغــمـه ی شــورآفــریـن
مـی کــنــنـد غــوغــا بـر روی زمــیــن
******
بــوی عــطـر مــیــخـک و یـاسِ سـپـیـد
مــی دهـــد فــصـلِ بــهــاران را نــویــد
*****
ســرو و ســنـبـل سـبــزتــر از هـر زمــان
شــکـر گـویـد بــاغـبـان بــا صــد زبــان
******
بــا نــسـیـم و ســبـزه هــا نـــوروز شــد
بــاز هــم فــصــلِ بــهـار پـیـروز شـــد
******
ســبـزه و ســیـر و سُـمـاق بـر سـفـره هـا
مــاهــی تُـنـگ ِ بــلــور در دســت ِمــا
******
ســیـب و سـنـجـد را کــنـار سـبـزه هـــا
مـی گــذارم تــا شــود نــظـمـی بـه پــا
تـخـم مـرغـی را کـمـی رنــگـیـن کـنـم
تــا کـه بـا آن ســفـره را آذیـــن کــنـم
*****
ســـکـه ای بــر روی ســفــره جــا دهــم
تــا رســانـَـد بـرکــت و روزی بـه هــم
******
آب و آیــیـــنـه ، نــمـــادِ روشـــنـــی
تـــا شــود پــاک از وجــودم دشـمـنـی
******
بـــانــگ قــرآن و دعـــای ســـالِ نــــو
مــی بــَرد ســاعــت بــه آرامــی جــلــو
******
تــا کـه بـانـگ سـال ِ نــو آیــد بـه گــوش
خـانـه هـا پُــر مـی شــود جـوش و خـروش
******
در کــنـار هـفــت سـیـنـی ایـنـچـنــیـن
پـاک گـردد قــلـب هـا از حـرص و کـیــن
******
از خــدا خــواهــیــم در دل هــای مــا
شــور و عــشـق و دوسـتی مـانـَد بـه جـا
******
بــذر ِ عــشـق و مِـهـر در دل هــایــمـان
آســـمـــانِ دوســـتـی هــا جــایــمــان
******
درس ِ مــا در مـکـتـب ِ والای عـــشــق
مشـق ِ مـا هـم مـشـق ِ بی هـمتای عـشـق