وزیر محترم آموزش و پرورش
با سلام و عرض ادب واحترام
احتراما ، عرایضم را که سخن پر از درد یک فرهنگی با 25 سال سابقه کار و دانشجوی دکتری روان شناسی است این گونه آغاز می کنم:
چندی پیش ( 17 / 9 / 93 ) شاهد برگزاری همایش مبارزه با فساد بودیم ، از طرف رهبر معظم انقلاب پیام دردمندانه و در عین حال قاطعانه ای صادر شد که حکایت از نارضایتی شدید ایشان در زمینۀ مبارزه با فساد و اقدامات شعاری و متظاهرانه داشت.
اما این سمینار همانند سمینارهای دیگر بناست چه کار عظیمی کند؟ چرا اقدام اساسی در امر مبارزه با فساد انجام نمی گیرد؟ این کار باید از کجا شروع شود ؟ مگر نه اینکه سر لوحه همه امور جامعه از آموزش و پرورش هر کشور است ؟ نه اینکه خوب و بد هر جامعه ای را آموزش و پرورش آن کشور مشخص می نماید؟
بیایید با چشم باز فکر کنیم ، بیندیشیم ، و واقعیت ها را بپذیریم و کاری برای رفع آن بنماییم تا در مقابل خدا و حق الناس شرمنده نباشیم.
ما به عنوان متولیان آموزش و پرورش که وظیفه مان آموزش و پرورش فرزندان این مرز و بوم می باشد چه کاری برای این بچه ها انجام دادیم؟
گروه اول :
آنان که تمکن مالی دارند با ضرب پول و معلم خصوصی وارد دانشگاه های داخل و خارج شدند و هر خلافی نیز انجام می دهند و الگویی برای دانش آموزان دیگر می شوند و عاملان به خلاف رفتن عده ای دیگر می شوند که هیچ .
گروه دوم:
آنهایی که در قشر متوسط و ضعیف هستند و با زحمات و نان حلال و زحمت کشیده پدر و مادرشان موفق شده اند و به موقعیت خوبی رسیدند به شکر خدا که باز هم ما پوزش را می دهیم .
و اما گروه سوم :
آنان که جزء هیچ کدام از این گروها نیستند و هم در خانواده مشکل دارند و خود دارای مشکلات فراوانی می باشند که نه از طرف خانواده و نه مدرسه کاری برای آنها انجام نشد و بعد از بی انضباطی ها و بی نظمی ها به سوی جرم و خلاف کشیده شده اند و سر از زندان و خیابان خوابی در آوردند ؛ وای برما...
اگر سری به دانشگاه ها ، مراکز توانبخشی، کانون های بزهکاری ، ترک اعتیاد ، درمان ایذر، پارک های شهران تهران و... بزنید و با رجوع به آمار و پژوهش هایی که در سال های اخیر در کشور انجام شده است ، بالارفتن فساد و رفتار نابه هنجار و پرخطری که در جامعه رخ می دهد و بیشتر هم در میان افراد آسیب پذیر جامعه ( نوجوانان ) و دانش آموزان است را مشاهده می کنید ؛ اگر چه دلایل عدیده ای دارد که در این مجمل فرصت آن نیست ، لیکن اشاره من به موضوعی است که در ذیل به آن خواهم پرداخت.
به تازگی از سوی مقام وزارت به مناطق آموزش و پرورش دستوری صادر شده است مبنی بر حذف مشاوران از دوره دوم دبیرستان و رفتن کلیه مشاوران به دروه اول دبیرستان است .
واقعا نمی دانم دلیل این تصمیم چه بوده است ، هر چه بوده بدانید بیش از پیش به آمار جرایم اضافه خواهید نمود. اگر چه ممکن است بگویید با این همه مشاور چرا باز هم بالا رفتن این همه فساد و... در نتیجه ، مشاوران کاری در مدارس انجام نمی دهند !
البته بگذریم که قشر شریف معلم به حدی به زیر آمده که تمام فکر و ذکر عده ای بسیاری از آنها به پرداخت های ناچیز معوقات و یا به دنبال اضافه کار و یا چندرغاز اضافه حقوق و رتبه بندی .... مشکلات مالی است که کمتر فکرشان به سوی فرزندان مردمی است که به دست ما سپرده شده است و این که چه بر سر آنها خواهد آمد ...
اگر چه بر اساس نظریات روان شناسانه برای انجام هر رفتاری که از فرد سر می زند عوامل بسیاری دخالت دارند و تنها اکتفا کردن به یک عامل صحیح نمی باشد .
در واقع ، همه عوامل اعم از خانواده، اجتماع ، سیاست ،اقتصاد، محیط، دوستان ،تکنولوژی های جدید و...دست به دست هم می دهند تا رفتاری شکل گرفته و بروز نماید ؛ لیکن ، ما تنها در حیطه کار خودمان نه اینکه کار ما را به انبیاء نسبت می دهند.
ما مسئول تعلیم و تربیتی هستیم که در دین ما " و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه " که قرآن فرموده همین است؟ آیا آن یزکیهم پیش از تعلیم تأکید آمده همین است؟ آیا تزکیه در آموزش پرورش ما بر تعلیم مقدم است؟ آیا اخلاق و معنویات چه نقشی در سیستم آموزشی ما دارد؟ فرزندانی که تربیت کرده ایم چقدر توانسته اند الگوهای مناسبی برای آینده باشند؟ آیا غیر از این که وظیفه ما قبل از آموزش به تربیت و تهذیب و دادن آرامش و سلامت روان فرزندان این مرزو بوم است ؛ به جای آنکه به کار مشاور اهمیت بیشتری داده شود ، هر سال دوره های مفید آموزش و همفکری و اطلاع از روش ها و نظریات جدید در زمینه مشاوره داده شود ، از افراد کار آمد و مثمرتر تجلیل شود و بها داده شود تا بعد از بروز این همه فساد و جرم در به در به دنبال روان شناس و مشاوره در خیابان ها بگردیم و فرزندان مان را در سکس پارتی ها و گوشه خیابان پیدا کنیم ؟!
وجود مشاور در مدرسه یعنی کسی که در هنگام بروز هیجانات و افکار مغشوش می تواند به تو کمک نماید ، حداقل حرفهایت رابشنود ، کمی سبکت کند و به تو آرامش دهد و وقت و تخصص آن را دارد که راهنمایی درستی به تو کند ، همین کافی است . اگر چه در بسیاری موارد متخصصانه عمل نشده است . احترام و همدلی با دانش آموزانی که برای کسب هویتی خود در مدرسه به دنبال آن می گردند ،گوش دادن به درد و دلهای شان ، ابتدایی ترین کار مشاور است .
اگر دانش آموزان بتوانند در مدرسه همدل و راهنمای صمیمی پیدا نمایند بسیاری از دغدغه های فکری شان کاهش می یابد.دانش آموزان بهترین زمان های عمر خود را (12 سال) در اختیار ما در مدارس می باشند .دوره ابتدایی که سرنوشت ساز ترین دوره شکل گیری شخصیت و تعاملات بچه هاست که در بسیاری موارد « پرت » می شود .در همین دوره ابتدایی وجود مشاورین هم برای آگاهی دادن به آموزگاران و هم ایجاد محیط سالم روحی در میان دانش آموزان بسیار موثر است ، کاری که در کشور های پیشرفته سر لوحه کار آموزشی شان است.
حال ما را ببینید ؛ حذف شغل ( مشاوره ) در دوره دوم دبیرستان که نقش مهمی در این زمینه دارد ، در واقع بستن چشمان مان بر همه چیز است و باز دوباره شاهد مشکلاتی در زمینه رفتاری دانش آموزان باشیم و دوباره به فکر احیاء مشاوره باشیم ! بهره گیری از تاریخ و تجربه آموزی از آن یعنی چه؟ تا چه زمان باید چوب این درد ها را خورد؟
تجربه ناخوشایند بعد از انقلاب را در زمان وزیر وقت بیاد بیاوریم . برنامه ای برای برداشتن شغل مشاور در مدارس که شاهد آن بوده ایم . بعد از چند سال و بروز مشکلات فراوان باز نیاز این گروه ( مشاوران ) در سیستم آموزشی مسلم شد . از سال 70 دوباره با دوره ها و برنامه های جدیدی مشاوران سر کار آمدند . شرح وظایف آنها در دو رده مشاوران آموزشی و مشاوران تربیتی ( که اینجانب از آن گروه بودم ) .
در سال های بعد از آن نیز ، شرایط کار مشاوران مرتب در حال بالا و پایین رفتن بوده اند، تا به امروز که با تغییر سیستم آموزشی تصمیم بر آن شده است که دیگر نیازی به گروه مشاوران در دوره دوم متوسطه احساس نشده و مشاوران تنها به دوره اول متوسطه فرستاده شود.
واقعا!
جای بسیار تاسف و اندوه است که سیاست گذاران ما یا از معضلات جوانان جامعه ما بی خبرند و یا برایشان مهم نیست و تنها نیاز مشاوره را در یک دوره تحصیلی و آن هم فکر می کنم بیشتر هم به جهت انتخاب رشته دانش آموزان که آن هم بیشتر بر اساس یک سری نمره و امتیاز است که هر کسی به غیر از مشاور می تواند انجام دهد !
قبل از هر چیز به چند نمونه از آمار و مستنداتی که تا حدود زیادی ما نیز در آن شریک می باشیم اشاره می کنم :
در واقع ، هر آنچه به صورت داده های درون داد وارد سیستم شود در برون داد چیزی جز شکل کمی تغییر یافته درون دادها نیست . بر اساس آمار خودکشی که شجاعی رییس سازمان پزشکی قانونی (روزنامه شرق 25 مرداد 1390) کشور داده در مشابه سال قبل 4/9 درصد افزایش داشته است . در سه ماهه نخست سال گذشته 952 نفر در کشور خودکشی کردهاند که از این میان 274 نفر زن و 678 نفر مرد بودهاند .هر روز 5/10 نفر در کشور خودکشی میکنند ، آمار خودکشی در زنان بیش از مردان است ،خودکشی در سال 89 نسبت به سال 88 افزایش 17درصدی داشته است.همچنین عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی از وجود ۱۲ میلیون بیمار روانی در کشور خبر داده است که حدودا ۲۳.۴ درصد مردم ایران به این بیماریها مبتلا هستند، از این میان، «زنان» آمار بیشتری را از آن خود کردهاند. (پایگاه خبری تابناک1393 سوم خرداد )
به گفتهی سام گیس (1391 روزنامه اعتماد2 مهر ماه.) از تعداد 2 الي 2 ميليون و 200 هزار معتاد دائمي در كشور خبر داد که 22در صد معتادان زیر20 سال بوده اند و سالانه٦/٢ تریلیون تومان در کشور صرف هزینه اعتیاد می شود.
به گفتهی موسوی چلک موسوی خبر گزاری ایسنا.28 اردیبهشت 1393) تعداد طلاق تا پايان ارديبهشت ماه که نسبت به سال 91 - 92 افزایش داشته است.از دیگر رفتارهای نابه هنجار که شیوع بسیاری پیدا نموده است به نقل از صدیق سروستانی ، تخریب اموال عمومی نیز سالانه میلیاردها تومان به کشور زیان وارد می کند که در بیشتر موارد توسط دانش آموزان دبیرستانی انجام می گیرد.
همچنین به گفتهی خواجه پور ( روزنامه خراسان 4 آذر ماه..1392) نسبت به سال 89 و سال های مشابه به میزان 44درصد میزان این رفتار در میان نوجوانان افزایش یافته است. چنانچه گلزاری ( روزنامه فردا نیوز 14 مردادماه..1391) نیز در پژوهش های خود به این نتایج رسیده است 80درصد دختران دبیرستانی تهرانی، دوستپسر دارند ، ۴۰ درصد از دانشآموزان رابطه با جنس مخالف را از ۱۴ سالگی شروع کردهاند، او متذکر می شود که متأسفانه ارتباط دختران و پسران نسبت به ۳۰ سال گذشته سه برابر شده و زمان شروع رابطه به دوران تحصیلی راهنمایی و نوع رابطه از عاطفی به جنسی رسیده و ارتباط هم زمان با چند نفر زیاد شده است.
بالا رفتن آمار بیماری های جنسی ، آمار بیکاری تحصیل کرده ها که با توجه به آمار رسمی بیش از 25% ( برنامه تلویزیونی چالش های پیش روی اشتغال 30 خرداد 1394)است. این است نمونه ای از معضلات نسل جوان مان که بیشتر آنها در دبیرستان های ما اوقات خود را می گذرانند و این ماییم که می بینیم و دم بر نمی آوریم !
آموزش و پرورش ما 20 سال است که فقط آموزش می دهد و از پرورش و اخلاق و ارزشهای دینی خبری نیست، اگر چه در ظاهر هست اما آیا اثر بخش بوده است؟
متاسفانه در کشور ما هر نوع آموزش و پرورش و آگاهی دادن دانش آموزان تنها در جنبه های ظاهری و شعار و آموزش دروس انجام شده است .مصاديق آن عبارتند از : قبولی کنکور تيزهوشان، المپيادها و كلاس هاي خاص ...و فداشدن کلاس های مهارت های زندگی ، پرورشی و مشاوره به دروس پایه نمره بیار در کنکور است.
ما در دانشگاه ها شاهد ورود افرادی هستیم که خیلی خوب از حافظه استفاده کرده اند و با رتبه بالا در کنکور قبول شده اند ، اما متأسفانه شخصیت هایی آشفته و بیمار دارند.
در میان بسیاری از دانش آموزانی که وارد دانشگاه و یا اجتماع شده اند چیزی جز فرد گرایی و مادی گرایی ، بی تفاوتی به ارزش ها و اخلاقیات و معنویات جامعه اسلامی در آنها دیده نمی شود .
اینجانب در طول 25 سال سابقه کاری و تحصیلات و شرکت در کنفرانس های داخل و خارج اگر چه حدود 16 سال کار مشاور انجام داده ام و به دلیل ادامه تحصیل به سمت دبیری مشغول می باشم لیکن اکنون باید در کاری غیر از تخصص خود باید وقتم را پر نمایم به دلیل آنکه نیازی به مشاور نیست !
در طول سال های کاری ام ، مشاوره و گفت و گو با بسیاری از جوان ها در گروه ها و فرهنگ های متفاوت داشته ام و در مقایسه با فرزندان خودمان که در سال های اخیر با روش های فرزند پروری که در بسیاری از موارد یا بر گرفته ای دست و پا شکسته از فرهنگ غربی و یا سخت گیری های شدید از طرف والدین بوده است ، همچنین تاثیرات رسانه ها و هجوم اطلاعات درست و نادرستی که ذهن فرزندان ما را می فشارد، با دانش آموزانی مواجهیم که در خانواده هایشان پرتوقع و رها رشد کرده اند و یا آن قدر با آن ها سخت گیری شده است که یا مرتب نظم کلاس رو به هم می زنند و یا با رفتار ناهنجار خود هم به خود و اطرافیان آسیب وارد می کنند.
بر همه دیگر آشکار است که نیاز دانش آموزان به تربیت و آداب اجتماعی، پرورش اخلاق و شخصیت شان بیشتر از نیاز به محفوظات کتاب هاست که به زودی هم فراموش می شوند .
لیکن چه کنیم که همه در گلوگاه سد کنکور گیر کرده ایم و هیچ نگاهی به چند سال بعد که فرزندان مان فارغ التحصیل شده اند و توقع داشتن مدرک دانشگاهی فرزندمان و مشکل بیکاری و اوقات فراغت بی برنامه...
اینجاست که والدین بعد از سال ها آرزو و خون دل خوردن به دنبال مشاور و مراکز بهداشت روان و یا باز پروری می گردند !
دانستن این نکته که رفتار با تک تک دانش آموزان نیاز به دانش ، آگاهی و آموزش درباره نظریات و شرایط و نیازهای دوران های مختلف رشدی دارد و این کار تنها از عهده مشاورانی در زمینه روان شناسی و علوم تربیتی تحصیل کرده و آموزش دیده ساخته است. مشاوران با تشکیل گروه های اقدام پژوهی و نزدیک شده به زمان خلوت نوجوان می توانند تا حد زیادی این خلا را پر نمایند.
البته ناگفته نماند که بازآموزی و تشکیل دوره ها و آموزش های جدید هر ساله برای مشاوران جز نیازهای ضروری این شغل می باشد.
سخنم را با این جمله از آبراهام لینکلن پایان می دهم که خطاب به معلمان فرزندش بیان نمودند:
" به فرزندم بیاموزید كه در مدرسه بهتر این است كه مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد. به او یاد دهید كه با ملایم ها ملایم و با گردن كش ها، گردن كش باشد. به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه خلاف او حرف بزنند(و او را مسخره كنند). به او یاد دهید كه همه حرف ها را بشنود و سخنی را كه به نظرش درست میرسد انتخاب كند.ارزش های زندگی را به فرزندم آموزش دهید. به او یاد دهید در اوج اندوه تبسم كند. به او بیاموزید كه در اشك ریختن خجالتی وجود ندارد. به او بیاموزید كه میتواند برای فكر و شعورش مبلغی تعیین كند اما قیمت گذاری برای دل بی معنا است.به او بگویید كه تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را برحق میداند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد. در كار تدریس به فرزندم ملایمت به خرج دهید اما از او یك ناز پرورده نسازید، بگذارید شجاع باشد. به او بیاموزید كه به مردم اعتقاد داشته باشد. توقع زیادی است اما ببینید كه میتوانید چه كار كنید."
بیایید کمی باریک بینانه بیندیشیم زیرا که ما در مقابل خدا، فرزندان مان و وجدان خود مسئولیم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پرسش از سخن معلم و پاسخ ما / آذربایجان شرقی
پرسش از مسئولان اداره کل آموزش و پرورش استان البرز
یکی از اقدامات نادرست و غیرکارشناسی در دولت قبل که هم زمان با وزارت حاجی بابایی اتفاق افتاد توسعه مدارس خاص مانند سمپاد (تیزهوشان ) ، و... بود.
مشخص نبود اجرای این سیاست بر مبنای کدام تجربه و یا نظریه موفق در نظام های آموزشی صورت می گرفت .
اخیرا مسئولان اداره کل آموزش و پرورش تهران خبر از ادغام و یا انحلال مدارس تیزهوشان داده اند .
یکی از مشکلات نظام آموزشی ما که از دیرباز گریبان آن را گرفته و به تدریج به یک « فرهنگ » تبدیل شده است جداسازی دانش آموزان بر اساس پارامترها و یا فاکتورهای مختلف مانند هوش ، توانایی های یادگیری ،توانایی های جسمی و... است .
جدا کردن دانش آموزان بر اساس عاملی مانند هوش و قرار دادن آن ها در یک محیط مجزا ( گلخانه ای ) اثرات مخرب و زیان باری هم در بعد آموزش و هم در بعد پرورش بر روی دانش آموزان خواهد گذاشت .
قرار دادن دانش آموزان در یک رنج ( دامنه ) هوشی مشخص و بالا در کنار هم آنان را در یک رقابت فشرده و در یک ماراتن نفس گیر قرار می دهد و از آن جایی که در نظام آموزشی ما هدف غالبا در انتقال یک سویه محفوظات و انباشت اطلاعات خلاصه می شود و جنبه های دیگر پرورش فکر و روان دانش آموز غالبا مغفول می ماند ، ایجاد آن شرایط گلخانه ای موجب می شود که رقابت منفی مانند " یک سم " روح و روان دانش آموزان را افسرده کند در حالی که هدف از آموزش رشد منطقی و همه جانبه جنبه های مختلف شخصیت است و اساسا در این دیدگاه انسان موجودی متفکر و دارای شعور و در یک دیدگاه ارگانیک مورد ارزیابی و قضاوت قرار می گیرد .
در حال حاضر ، این گونه تقسیم بندی ها و خط کشی ها که در نظام آموزشی ما وجود دارند کم تر در نظام های آموزشی توسعه یافته کاربرد دارند .
در آن نظام ها ، تربیت در یک « فرآیند طبیعی » مورد توجه قرار می گیرد و منحنی توزیع توانایی ها در یک جامعه آماری از یک الگوی نرمال پیروی می کند .
راهبرد آموزشی نیز توجه به نقش معلم به عنوان یک تسهیل گر در گستره ای از تفاوت های فردی دانش آموزان است .
« نخبه پروری » سندرمی است که سلامت و پویایی نظام آموزشی ما را تهدید می کند .
به نظر می رسد برخی از واحدهای آموزشی هدف از آموزش را در فرستادن دانش آموزان به المپیادها ، قبولی با رتبه بالا در دانشگاه های برند و... خلاصه کرده اند و البته این سیاست نادرست در قبال سکوت مسئولان و حتی حمایت ضمنی « مسئولان و برنامه ریزان » شکلی موجه ،علمی و حتی پایدار به خود گرفته است !
متاسفانه برخی از مدارس هدف از آموزش را گم کرده اند و تصور می کنند که ارائه لیستی از نخبگان ( برگزیده ها ) و پذیرفته شدگان جهت رویت مراجعان و تبلیغات آن واحد آموزشی جهت جذب مشتری بیشتر و در نتیجه « تجارت و سودآوری » بیشتر هدف غائی تعلیم و تربیت است .
البته ممکن است این وضعیت خوشایند اولیاء دانش آموزان نیز باشد چرا که متاسفانه حس " متفاوت بودن " در جامعه ما به یک هنجار تبدیل شده است و بسیاری از اولیاء دانش آموزان حاضرند برای آن پول بیشتری نیز بپردازند !
در سطوح بالاتر نیز ، مسئولان تصور می کنند که تعداد رتبه های موفق المپیادی موید تلاش موثر و کارنامه مثبت در جهت حرکت به سوی اهداف نظام آموزشی است .
و همه این ها در حالی اتفاق می افتد که آمارها عکس آن را نشان می دهند .
به عنوان نمونه ، کسب رتبه های آخر در آزمون تیمز در معیار جهانی و در مقیاس داخلی ، بیکاری تعداد قابل توجهی از تحصیل کردگان نشانه ناکارآمد بودن این گونه سیاست ها و روش هاست .
به نظر می رسد نظام آموزشی ما به یک رنسانس و تحول اساسی در داده ها و محتوا نیاز دارد .
گروه اخبار /
مدیر کل امور زنان وزارت آموزش و پرورش، از ارائه امتیازهای ویژه به زنان سرپرست خانواده فرهنگی خبر داد.
مهناز احمدی ، با اشاره به زنان سرپرست خانواده فرهنگی، گفت: وزیر آموزش و پرورش در تمام جلسات تاکید دارد تا نگاه ویژه ای به زنان سرپرست خانواده فرهنگی وجود داشته باشد، چرا که نقش مادری، پدری و معلمی را ایفا می کنند.
وی افزود: در قانون هیچ پیش بینی برای شرایط این معلمان نشده است. تنها در حکم آنان بندی آمده که مبلغ ناچیزی اضافه می شود.
مدیر کل امور زنان وزارت آموزش و پرورش بیان کرد: با آمدن دولت تدبیر و امید، توجه ویژه ای به زنان سرپرست خانواده شده است که امتیازهایی از جمله نقل و انتقال، ارتقای جایگاه، اولویت در پرداخت وام و...، داده شده است. همچنین برنامه های مشاوره ای و اردویی برای زنان سرپرست خانواده فرهنگی ارائه می شود که امیدواریم کارهای بهتری هم انجام گیرد.
مهر
گروه اخبار /
از دیروز توزیع کتابهای درسی به صورت اینترنتی آغاز شده است. کتابهایی که سختی و سنگینی مطالبشان در سالهای اخیر صدای بسیاری از معلمان و والدین را درآورده و موجب گلایه آنها شده است.
به گفته شماری از اولیا و مربیان، نه تنها شیوههای تدریس با کتب درسی جدید همخوانی ندارد، بلکه برخی معلمان هم قادر به پاسخگویی نیازهای علمی دانشآموزان نیستند. بر این اساس، محتوای کتابهای درسی به کابوس دانشآموزان تبدیل شده است. منتقدان تأکید دارند تغییر کتب درسی از یک سو و تغییر نظام آموزشی از سوی دیگر معضل مهم دانشآموزان و خانوادهای آنها شده است.
موضوعی که برخی از دبیران آموزش و پرورش هم به آن اشاره میکنند. مریم مالکی دبیر آموزش و پرورش است؛ او فرزندی دارد که در مقطع نهم تحصیل میکند. مالکی میگوید: «حجم و محتوای کتب درسی در دوره متوسطه اول بسیار سنگین است. محتوای کتب درسی مطابق با سن دانشآموزان نیست. این کتابها انگار برای دانشآموزان با ضریب هوشی بسیار بالا نوشته شده است. محتوای کتب درسی استرس زیادی به دانشآموز میدهد و معلمان هم متأسفانه در کلاس درس نمیدانند که چه روش آموزشی را در پیش بگیرند.»
موضوعی که البته وزیر آموزش و پرورش هم به آن اشاره میکند و به خبرنگار «ایران» میگوید: «بعضی وقتها شنیده میشود برخی از کتابها با ساعات درسی تناسب ندارند. یعنی یک درس 3 ساعت کلاس دارد درحالی که باید 5 ساعت زمان برای آن در نظر گرفته شود. یعنی معلمان بگویند حجم کتاب بیشتر از ساعت درسی است؛ این موضوع در سازمان پژوهش و برنامهریزی وزارتخانه بررسی میشود.»
علی اصغر فانی تأکید میکند: «همان سالی که برای نخستین بار کلاس ششم طراحی شد مسئولان وقت، دیگر فرصت نداشتند این کتابها را بررسی و از فیلترهای لازم بگذرانند و کارشناسی کنند. حالا ما در وزارت آموزش و پرورش هرسال دو پایه درسی را تألیف میکنیم. هماکنون کارشناسان در حال تدوین کتابهای درسی سال نهم هستند و در عین حال برخی از کارشناسان هم در حال تدوین کتابهای درسی سال پنجم هستند. سابق براینهدف آموزش و پرورش 1- 3-3-5بوده است و حالا این هدفگذاری3- 3- 6 شده است. ما برای آنکه آن حرکت شتاب زده دولت قبل را جبران کنیم هر سال به جای اینکه یک پایه کتابهای درسی را تألیف کنیم دو پایه را بررسی میکنیم.»
* کتاب نهم جدیدالتألیف است
دکتر محمود امانی مدیر کل دفتر تألیف کتابهای درسی با اشاره به این مطلب تأکید داشت: «ما هم قبول داریم که حجم کتابها بالاست ، اما این موضوع را هم بپذیریم که مدرسه زمان آموزشی لازم را برای دانشآموزان نمیگذارد. سعی میکنیم با تحلیل نمرات امتحانات دانشآموزان، مشکلات موجود در کتب درسی را رفع کنیم.»وی تأکید کرد: «در کنار کتب، راهنمای معلم، نرمافزارهای آموزشی نیز تولید شده است. همچنین در ایام تابستان، دورههای آموزشی کتب جدید التألیف برای معلمان برگزار میشود. بخش عمدهای از کتب درسی از چاپ خارج و در استانها توزیع شدهاند و کتابهای جدیدالتألیف نیز بزودی به زیر چاپ خواهند رفت و از تاریخ 15 شهریور توزیع کتابهای درسی دوره متوسطه اول و دوم از طریق کتابفروشیها انجام میشود.»
اوایل مهرماه بود. بچه های کلاس من ، زنگ ورزش در حیاط مدرسه بازی می کردند. برای خوردن آب به آبدارخانه رفتم. در کلاس کنار آبدارخانه باز بود. صدای همکارمان را شنیدم که سر یکی از دانش آموزان کلاس اولی داد می زد: « بچه ی خنگ!، تو هیچی نمی توانی یاد بگیری» و با عصبانیت بچه را از کلاس بیرون کرد!...چنین برخورد تندی با یک دانش آموز پایه اول برایم جای سوال داشت! ...
زنگ تفریح در دفتر مدرسه به این همکار گفتم که به طور اتفاقی متوجه برخورد تندش با آن دانش آموز شده ام و دلیل رفتارش را جویا شدم... با قیافه ای حق به جانب گفت که این بچه استعداد ندارد و چیزی یاد نمی گیرد و مثلا بلد نیست شکل دایره و مثلث را بکشد!!... برایش توضیح دادم که چنین مفاهیم انتزاعی در حد بچه های کلاس اول و این موقع از سال نیست، چرا که در پایان سال به یادگیری این مفاهیم می رسند و برای اثبات گفته هایم ساعت بعدی با اجازه مدیر رفتم سرکلاس اول ، همان دانش آموز بخت برگشته را آوردم پای تخته. هنوز آثار ترس و اضطراب ساعت قبلی در وجودش بود... آرام بهش گفتم پسرخوب یک گردی بکش، با دستانی لرزان دایره ای کشید!...گفتم یک سه گوش بکش، و این بار مثلثی کشید! و...
خشت اول آموزش
بیایید منصفانه خود را به جای والدین این کودک بگذاریم که با هزار امید و آرزو برای آینده فرزندشان از جان و دل مایه می گذارند و زمینه تحصیلش را فراهم کرده اند، که چی ؟! که شاگرد معلمی شود که ، کارورزی نرفته، برای معلمی تربیت نشده و از بن مایه تهی از شور معلمی است. ایشان در یک رشته غیر مرتبط با آموزش و پرورش تحصیل کرده و برای کار در مهمترین و حیاتی ترین پایه تحصیلی،آموزش ندیده بود!
بیایید از دید روان شناختی به این مقوله نگاه کنیم: کودکی که در سن 7 سالگی و آماده ورود به مدرسه است، در مرحله چهارم از مراحل رشد روانی اجتماعی اریکسون (دوره نهفته کودکی میانه) به سر می برد، مرحله حساسی که اگر به خوبی فرآیند را طی کند ، زمینه رشد هویت خود ( ایگو) او فراهم شده و به احساس باکفایت سازندگی دست پیدا می کند اما اگر این مرحله به خوبی پشت سر گذاشته نشود، احساس ناکامی و شکست و حقارت در پایان این مرحله رخ می نماید. کودکانی که در این مرحله مخصوصا توسط معلمان تشویق میشوند، به عزت نفس بالا و خودپنداره قوی دست پیدا می کنند.
حال کودکی با چنین ویژگی های روان شناختی و با داشتن روانی احساسی- عاطفی، از والدین و دانش آموزان پایه های بالاتر می شنود که مدرسه مکان خیلی خوبی است و معلم ها انسان های قابل اعتماد و خوبی هستند که از پدر و مادر هم بهتر و دلسوزتر هستند(بهتر بگویم مثل یک فرشته تمام عیار هستند!) با شور و شوقی وصف نشدنی سر کلاس حاضر می شود تا نخستین تجربیات اجتماعی محیط زیبای مدرسه را کسب کرده و از فرشته ای که برایش وصف می کردند کسب فیض کند!! غافل از اینکه عکس تصورش اتفاق می افتد، او با فرشته ای روبرو می شود که بسیار تنبیه می کند و متناسب با شان و مقام یک معلم رفتارنمی کند،تیپ ظاهری اش در خور یک معلم نیست !
او می بیند که معلم از وی می خواهد چیزی را که در توانش نیست انجام دهد و اگر نتواند از کلاس بیرونش می کند، چه سرانجام روانی برای وی متصور می شویم؟ بیزاری از درس و مدرسه ، ابتلا به اضطراب فراگیر، ترس و نوعی درماندگی آموخته شده، عدم اعتماد به دیگران و درنهایت فراهم شدن زمینه رشد اختلالات شخصیتی جامعه ستیز در آینده از نتایج این گونه رفتارها است. به قول معروف: خشت اول چون نهد معمار کج.....تا ثریا می رود دیوار کج...اینجاست که شعر زیبای نیمایوشیج در مورد والدین امثال چنین دانش آموزانی مصداق پیدا می کند که: « نازک آرای تن ساق گلی/ که به جانش کشتم/ و به جان دادمش آب!....ای دریغا به برم می شکند! »
آموزش ویژه،جامعه پیشرفته
امروزه همه صاحب نظران، آموزش و پرورش را مرکز ثقل تربیت نسل آینده هر کشور می دانند.بررسی عوامل مؤثر بر پیشرفت و توسعه در جوامع پیشرفته نشان می دهد که همه ی این کشورها از آموزش و پرورش کارآمد و توانمندی برخوردار هستند که این امر در سایه ی تربیت نیروی انسانی متعهد، متخصص و ماهر برای سیستم آموزشی آن کشورها به دست آمده است. به گفته آگوست کنت (پدر علم جامعه شناسی) پیشرفت بشر به آموزش و پرورش صحیح بستگی تمام و کمال دارد. رشد و گسترش تکنولوژی و علم در دنیای امروزه، ضرورت توجه روزافزون به آموزش صحیح نیروی انسانی برای نیل به رشد و توسعه ی همه جانبه بشر را بیش از پیش نشان می دهد و در واقع آموزش صحیح نیروی انسانی برای نظام آموزشی کشورها نوعی سرمایه گذاری عظیم ملی است و در این راستا هرمبلغ کلانی از طرف دولت ها صرف شود عبث نخواهد بود.چیزی که در بین ما ایرانی ها زبانزد خاص و عام است این است که چشم بادامی های ژاپنی انسان های خلاق،منظم، کوشا و دارای روحیه همکاری و مشارکت فوق العاده ای هستند.
ژاپن کشوری آتشفشانی و کوچک است که منابع غنی نفت و گاز هم ندارد اما تنها با تکیه بر منابع انسانی و آموزش ویژه آنها توانسته است جزو کشورهای صنعتی و اقتصادی جهان بوده و یکی از کارآمدترین و توانمندترین سیستم های آموزشی جهان را در اختیار داشته باشد ، به طوری که هر ساله در مطالعات تیمز، دانش آموزان این کشور در صدر جدول پیشرفت تحصیلی دروس مختلف قرار دارند.
واقعیت این است که دولت ژاپن بیشترین ارزش و سرمایه گذاری را برای نیروی انسانی خود قائل است و درصد قابل توجهی از بودجه ملی خود را به امر آموزش نیروی انسانی متخصص برای هر بخش اختصاص می دهد، اما در کشور ما علی رغم وجود نیروی انسانی باهوش، توجه آن چنانی به این بخش مهم و حیاتی (مخصوصا در چند سال اخیر) نشده است. جمله زیبایی هست که می گوید "کیفیت نظام آموزشی هر کشوری در نهایت به کیفیت معلمان آن وابسته است، در حقیقت هیچ کشوری نمی تواند از سطح معلمانش بالاتر رود!"...
همه ما می دانیم که کیفیت معلمان در هر جامعه ای به فاکتورهای زیادی بستگی دارد: از میزان حقوق دریافتی و وضعیت معیشتی گرفته تا آموزش لازم و کافی، گزینش بهتر نیروهای استخدامی برای جذب افراد علاقه مند و پرشور، تقدیر از کارهای انجام شده در فرۀیند آموزش، به کارگیری آنان در رشته ای که تخصص لازم را در آن به دست آورده اند و فاکتورهای بی شمار دیگر که مطمئنا کیفیت نظام آموزشی هر کشوری را، خوب یا بد، رقم می زند.
جابه جایی نقش ها،مصائب وارده
اگر واقعا بخواهیم بر مبنای تفکر انتقادی که از مفاهیم زیبای تربیتی است، به طرح های اجرا شده در آموزش و پرورش ، به عنوان مثال طرح جدید نظام 6، 3، 3 نگاهی بیاندازیم متوجه می شویم که در این طرح شتاب زده به بدیهی ترین نکات پایه ای توجه نشده است. یکی از ابزارها و ملاک های تفکر، ترجیح عقلانیت بر خواسته اندیشی است.اجرای این طرح، بدون فراهم آوردن زیرساخت ها و تامین نیروی انسانی متخصص برای هر مقطع تحصیلی، ترجیح خواسته اندیشی بر عقلانیت است . اجرای طرحی ناپخته و بدون برنامه، آن هم در سطحی کلان و در بزرگترین و مهمترین وزارت خانه کشور ، پذیرفتنی نیست.
متاسفانه هر دم از این باغ آموزشی کشور بری می رسد! تدریس معلمان متوسطه درمقطع ابتدایی، تدریس نیروهای خدماتی در مدارس ، استفاده از معلمان نهضت سواد آموزی به عنوان معاون اجرایی مدارس ،استفاده از یک آشپز به عنوان معلم ابتدایی در یکی از شهرستانهای استان اصفهان که خبر آن تحت عنوان" آشپز خور و بیابانکی یک شبه معلم شد!"منتشر شد و ده ها اتفاق عجیب و غیر کارشناسی دیگر نشانه این است که نقش ها جا به جا شده اند و متاسفانه سیستم آموزشی به سمتی پیش می رود که هیچ چیزش سرجایش نباشد.
چطور از یک مهندس برق قدرت انتظار داریم در دوره ابتدایی قرآن تدریس کند؟! چطور یک کاردان مبارزه با علف های هرز به عنوان مشاور به دبیرستان فرستاده می شود؟! واقعا چطوراز چنین مربیان و معلمانی انتظار داریم که بنیان آموزشی و تربیتی مستحکمی برای کشور تدارک ببینند؟!
بر اساس تحقیقات علمی گوناگون، بین تدریس معلمان با مدارک غیرمرتبط با رشته تدریس و افت تحصیلی و کیفیت تدریس و مولفه های دیگر همبستگی معنی داری وجود دارد!
چرا از نتایج تحقیقات روان شناسی و همچنین پایان نامه ها و تزهای دکترایی که در کتابخانه ها و مراکز علمی و آموزشی کشور خاک می خورد، عملا استفاده نمی شود؟
آیا در بزرگترین وزارت خانه کشور مشاوران و روان شناسانی وجود ندارند که این واقعیت ها را گوشزد کنند یا اینکه هستند اما گوش شنوایی وجود ندارد که بدهکار این حرف ها باشد؟!
چرا در این گونه تصمیمات حساس و کلیدی صرفا خواسته اندیشی بر عقلانیت و درک مفاهیم روان شناختی ترجیح داده می شود؟!...
اینها و سوالات بسیار دیگری هستندکه باید مسئولان آموزشی کشور جوابگو باشند، چرا که با تداوم این وضع مطمئنا تیشه به ریشه نظام آموزشی کشور زده خواهد شد و نسل تربیت شده کنونی در آیندهنمی تواند نقش واقعی خود را در توسعه و پیشرفت کشور ایفا کند. افت کیفیت تحصیلی اتفاق افتاده قابل کتمان نیست. در مقطعی از زمان نیروهای باتجربه با وعده پاداش سی روز در ماه و بازنشستگی پیش از موعد بازنشست می شوند و در مقطعی دیگر نیروهای ناپخته وارد سیستم شده و جای همان نیروها را می گیرند!
ریشه تمامی این مصیبت ها از آنجا شروع شد که عده ای تصور کردند که دیواری کوتاه تر از آموزش و پرورش برای استخدام فارغ التحصیلان بیکار وجود ندارد!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رحمان / تهران
در پاسخ به مطلب دستورالعمل اجرایی سال جدید تحصیلی ثبت نام فرزندان فرهنگیان در مدارس ( بخشنامه 24711/400 معاونت آموزش متوسطه ) و درخواست مدير محترم سايت سخن معلم مبني براينكه دوستان و همکاران گرامی ، موارد تخلف را به صورت دقیق و مستند برای گروه سخن معلم ارسال فرمایند ) ، ( این جا ) و ( این جا ) ؛ به اين وسيله موارد ذيل را جهت اطلاع و تنوير افكار همكاران گرامي به عرض مي رساند :
1 ـ يكي از مطالبات درون سازماني همكاران فرهنگي تحصيل رايگان فرزندان همكاران مي باشد .ليكن بخشنامه شهريه ثابت و هزينه كلاس هاي فوق برنامه به گونه اي تنظيم شده كه داراي اشكال قانوني و حقوقي است .
2 ـ طبق بخشنامه ، فقط دريافت شهريه ثابت از فرزندان فرهنگي در مدارس ممنوع شده است و هزينه كلاس هاي فوق برنامه از همكاران دريافت مي شود . چرا ميزان شهريه ثابت و كلاس هاي فوق برنامه از سوي مديران مدارس به طور قانوني و علني مطرح نمي شود ؟
3ـ مخفي كاري و اطلاع رساني غلط و سليقه اي و ناقص مديران و نظارت ضعيف و سئوال برانگيز اداره كل در اين زمينه قابل تأمل است !
4 ـ اختياري بودن كلاس هاي فوق برنامه در مدارس دولتي و خاص تبديل به اجبار شده است ،چرا كه مديران بدشان نمي آيد از اين نمد براي خود كلاهي ببافند .دريافتي حق الزحمه مديران را بررسي كنيد .
5 ـ كلاس هاي فوق برنامه از نظر ارزش و ضرورت خود مشكلات شخصيتي و ساختاري در ذهن و رفتار دانش آموزان ايجاد مي كند كه در اين مجال قابل طرح نيست و بهتر است از دانش آموزان تحقيق و پرسش شود .
6 ـ درخواست و مطالبه به حق همكاران فرهنگي در تحصيل رايگان فرزندان شان بايد به عنوان يك مطالبه قانوني مطرح و اجراء شود .
7 ـ بخشنامه فوق بايد شفاف و صريح و بدون حاشيه براي همكاران محترم بيان و اجراء شود .
با تشكر
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید