" کنکور یعنی پیچیده کردن مسائل ساده و طرح سوال از آنها . البته نه به این سادگی ، بلکه به کمک سازمانی صاحب تجربه با قدمتی پنجاه ساله به نام « سازمان سنجش آموزش کشور » . "
اگر قدری در معنی لغات به کار رفته در عنوان این سازمان بیندیشیم خواهیم دید که بنیان گذاران این سازمان می خواستند سطح آموزش را در کشور بسنجند و جایگاه و فاصله آن را نسبت به استاندارد های جهانی تعیین کنند اما ظاهرا آن هدف بزرگ به یک هدف فرعی تقلیل پیدا کرده و فقط دامنه محفوظات دانش آموزان سنجیده می شود .
اگر بخواهیم به معنی واقعی کلمه ، جریان آموزش کشور را بسنجیم باید از صفر تا صد نظام آموزشی کشور اعم از مدارس و دانشگاه ها ، عوامل موثر در پیشرفت آنها ، نقش سازمان های متولی ، ابزارها و تکنولوژی های آموزشی ،امکانات اقلیم های مختلف ، تفاوت های فرهنگی اقوام گوناگون ایرانی و ده ها عامل تاثیر گذار دیگر را نیز بسنجیم .
اما به جای همه ی این ها ، کل کشور بسیج می شود تا دانش آموزان کشور را در بهترین سن ، و شاداب ترین زمان زندگی شان به منگنه گذاشته و بدون توجه به علاقه و استعداد خدادادی شان در یک مسابقه ناخواسته وارد کنند . بیش از یک میلیون نفر دانش آموز به علاوه خانواده شان ( جمعیتی در حدود شش میلیون نفر ) را دچار استرس می کنیم تا عده ای که چند سال پیش مطالبی را حفظ کرده اند ، دوباره آن مطالب را از فرزندان این ملت بپرسند و سرنوشت زندگی آنها را تعیین کنند . نتیجه ی این استرس و فشاری که به بیش از یک میلیون دانش آموز و خانواده های آنها وارد می شود به علاوه ی هزینه های کلانی که تلف می شود چیست ؟
آیا جز این است که یک صد هزار نفر ( دقت کنید فقط یک صد هزار نفر ) وارد دانشگاه می شوند و مابقی فقط سیاهی لشکر این بازی باطل هستند . ( دقت کنید که ظرفیت دانشگاه های برتر و رشته های تاپ دانشگاهی همان یک صد هزار صندلی است و مابقی صرفا برای دل خوش نگهداشتن جوانان معصوم این کشور است تا بیکاری شان را چند سال به تاخیر بیندازند و یا حد اقل آن را احساس نکنند . )
البته برای اینکه خیلی هم خالی از عریضه نباشد و مشکل کنکور به طور ریشه ای حل شود بر سر هر کوی و برزن یک مرکز آموزش عالی تاسیس ، یا به عبارت بهتر یک تابلوی مرکز آموزش عالی نصب می شود تا هیچ کس ، حسرت به دل نماند و آرزوی رفتن به دانشگاه را ، به گور نبرد .
سازمان استعداد سنجی کشور
راستی سازمان استعداد سنجی و استعداد یابی کشور کجاست ؟ اصلا آیا سازمانی وجود دارد که علائق تحصیلی و استعداد افراد را بسنجد؟ آیا اگر کسی خواست از راهی غیر ازکانال های رسمی و آموزش های مدرسه ای به یک اختراع یا فن آوری دست یابد، راهی برای او هست ؟ کسی که ذوق هنری ، فنی یا شعری دارد و صاحب نبوغ خاصی نیز در رشته های مذکور است از چه طریقی می تواند به رشد و کمال مورد نظر خود دست یابد ، بدون اینکه اسیر میز و نیمکت مدرسه شود ؟ آیا این همه کشف و اختراعی که در دنیا اتفاق می افتد ، لزوما از طریق مدرسه و کنکور و ... اتفاق افتاده است ؟
آموزش و پرورش کشور از تربیت افراد مطیع و منقاد ، چه هدفی را دنبال می کند ؟
نوآوری و ابتکار در نظام آموزشی کشور چگونه تعریف می شود و چه جایگاهی دارد ؟ مثلا کسی که دارای نبوغ ذاتی در یک رشته ی هنری یا فنی است چرا باید حروف عله ی زبان عربی ، یا افعال بی قاعده ی زبان انگلیسی ، یا استثنائات حروف اضافه ی زبان فارسی را هم در کنکور جواب بدهد ، و گرنه نتواند از سد کنکور بگذرد ؟ بر اساس چه منطقی ، همه را مجبور می کنیم از یک کانال تنگ و محدود و معکوس به نام کنکور عبور کنند ؟ ( درست مثل قیفی که برعکس گذاشته باشند ) .
آیا سازمانی وجود دارد که بتواند با یک طرح مطالعاتی علمی به این سوال جواب بدهد که فردای اعلام نتایج کنکور چه اتفاقی می افتد ؟ میزان رضایت قبولی های کنکور از وضعیت پیش آمده چقدر است ؟ متاسفانه بعد از قبولی در کنکور اتفاق خاصی نمی افتد و همه چیز یله و رهاست و تازه ، آغاز مشکلات است و دانشجو با انواع سوالات روبرو می شود که باید در سال های دبیرستان می آموخت . لذا احساس پوچی و دل زدگی و خسارت نسبت به جوانی از دست رفته و اتلاف عمر در پشت میله های کنکور می کند . این وضعیت پیش آمده با ده ها موسسه ی مشاوره چه در داخل دانشگاه ، چه بیرون دانشگاه قابل حل نیست ، چون جوانان کشور در بهترین سال های زندگی و در اوج شادابی ، از زندگی شان لذت نبرده اند . جبر اجتماع ، و چشم هم چشمی خانواده ها ، آنها را در مسیری انداخته است که نه راه پس ، وجود دارد و نه راه پیش . مسیری است که باید رفت ، چون نسل پیشین و بزرگترها این گونه مصلحت دیده اند ؛ هرچند که رشته ی قبولی مطابق میل و ذوق یک جوان نباشد .
آری !
به همین دلیل است که دیگر نمی توان شاهد ظهور امثال ابن سینا و خوارزمی و فارابی و... بود .
راستی اگر قرار بود در زمان قبل از انقلاب و همزمان با تاسیس و گسترش دانشگاه ها در ایران ، استادان را منحصرا از بین دارندگان مدرک های رسمی دانشگاهی انتخاب کنند ، آیا امثال آقای مطهری می توانستند به عنوان استاد ممتاز ، کرسی تدریس در دانشگاه تهران را به دست آورند ؟ آیا امثال استاد اسماعیل به عنوان استاد دانشکده هنرهای زیبا پذیرفته می شد ؟
باید بپذیریم که خداوند انسان ها را متفاوت و متنوع آفریده است واستعداد های افراد گوناگون است ، پس چرا ما ، همه را یک شکل و یک اندازه و تک رنگ می خواهیم ؟
آیا این نوع نگرش در تضاد با نظام آفرینش نیست ؟
کنکور سد است یا گذرگاه ؟ هدف است یا وسیله معاش ؟
تعریف ما از کنکور چیست ؟ آیا کنکور سدی است که باید به هر قیمتی آن را شکست ؟یا گذرگاهی است که باید به سلامت از آن عبور کرد ؟
آیا کنکور هدف زندگی است یا امروزه وسیله معاش برای عده ای خاص است ؟
هرکدام از دیدگاه های مذکور راکه بپذیریم نتایج خاصی به دنبال خواهد داشت . اگر بر اساس دیدگاه اول ، کنکور را به عنوان یک سد و مانع تلقی کنیم باید به فکر شکستن و از میان برداشتن آن باشیم با هر وسیله ای که باشد ، حتی اگر مثلا بتوانیم کلید سوالات را به دست آوریم. اما اگر مطابق دیدگاه دوم ، کنکور را یک گذرگاه بنامیم ، باید به نحوه ی عبور فکر کنیم و سالم به مقصد رسیدن را مد نظر قرار دهیم . اگر هم بر حسب دیدگاه سوم ،کنکور هدف تلقی شود و به خاطر چشم هم چشمی ها و ... آن را به دست آوریم ، مشکلات زیادی بعد از قبول شدن در کنکور پیش خواهد آمد . در این صورت چه کار باید کرد ؟
آیا احساس خلا و پوچی که بعد از قبولی پیش می آید درمانی دارد ؟ یا در صورت نارضایتی از رشته ی ِ قبولی ، آیا راه برگشتی وجود خواهد داشت ؟ برای کسانی که قبول نمی شوند ، چه اتفاقی می افتد ؟ و چه کسی مسوولیت سرخوردگی مردودین کنکور آرزوهای بر باد رفته ی خانواده ها را بر عهده می گیرد ؟
اما دسته چهارم ، کسانی هستند که کنکور برای آنها " نان دانی " یا " وسیله ی درآمد " است .به عبارت دیگر ، کنکور برای هرکس هم بد باشد برای این گروه ، خوب است .اینها کسانی هستند که از راه کنکور نان می خورند . صدها شغل وابسته به کنکور به وجود آمده است . از آموزشگاه های رسمی و غیر رسمی گرفته تا موسسات با مجوز و بی مجوز ، از نویسندگان کتاب های کنکور گرفته تا مدرسین این قبیل کتاب ها ، از معلمین خصوصی گرفته تا مشاوران کنکور ، از متخصصین تند خوانی گرفته تا طراحان تست های کنکور .
آری !
هزاران نفر زندگی شان از این راه تامین می شود . علاوه بر این ، مجموعه ی تلاش ها و هزینه هایی که در سازمان سنجش صورت می پذیرد و هزاران نفر از مرحله ثبت نام تا اعلام نتایج کنکور ، گاهی به صورت شبانه روزی و حتی در اطاق های قرنطینه و... تلاش می کنند تا این ماراتن بزرگ با حضور دوندگانی معصوم ( یعنی دانش آموزان ) که مجبور به دویدن هستند ، برگزار شود ؛ بدون اینکه مسوولین برگزاری کنکور و متولیان امور توجه کنند آن چه در کنکور سنجیده می شود محفوظات است و حداکثرمی تواند هوش تحصیلی افراد را بسنجد. در حالی که یک انسان برای زندگی سالم ، به تقویت هوش هیجانی و اجتماعی نیاز بیشتری دارد.
آری !
سازمان سنجش فقط می تواند هوش تحصیلی و میزان محفوظات افراد را بسنجد ، و نه توانایی تفکر آنها را .
بنابر این می گوییم : کنکور برای هرکس هم که بد باشد برای این عده خوب است . چون این ها بلدند که چگونه ، مسائل ساده را پیچیده کنند و سپس از آنها سوال طرح کنند. دقیقا مثل «ماز درست کردن» برای خرگوش . قبل از اینکه «ماز» اختراع شود ،خرگوش و هویج در طبیعت آزاد خدا وجود داشتند . خرگوش آزادانه برای خود می گشت و همیشه هم ، هویج بود که بخورد ؛ اما از زمانی که انسانها وارد بازی شدند و خواستند امور را با سلیقه خودشان مهندسی کنند ، رابطه خرگوش و هویج به هم خورد . چون آدم ها باغ درست کردند و دیوارهایی بر آن ساختند و سپس خرگوش را مجبور کردند برای رسیدن به هویج یا از دیوار بپرد و یا سوراخی در دیوار ایجاد کند و اگر گرفتار شد ، مجازات شود .
روزی ، ظریفی را به تماشای مسابقه ی فوتبال بردند. از اطرافیانش پرسید : در میدان فوتبال چه اتفاقی می افتد ؟ و افراد دنبال چیستند ؟ گفتند : افرادی که در وسط زمین هستند تلاش می کنند که توپ را داخل دروازه بفرستند . جواب داد : اگر آن فرد مزاحم از جلوی دروازه کنار برود ، توپ به راحتی وارد دروازه خواهد شد !
تابش مستقیم آفتاب
گویند در زمان های قدیم ، پادشاهی از دنیا رفت و پسرش به جایش نشست . طبق عادت مالوف ، بزرگان و سران قبائل ، شاعران و مدیحه سرایان ، تجار و ملاکین و... از همه ی صنوف دسته دسته برای عرض تبریک به حضور شاه جوان رسیدند . بعد از پایان مراسم و تشریفات دیدار ، شاه از وزیرش پرسید : آیا تمام افراد نامدار و شخصیت های مطرح به دیدار او آمده اند ؟ وزیر جواب داد : آری ؛ همه آمده اند ، اما عارفی هست که در خارج شهر گوشه ی عزلت اختیار کرده و در مجامع رسمی و محافل امرا و درباریان رفت و آمد نمی کند . شاه جوان گفت : اگر او به دیدار ما نمی آید بهتر است برنامه ای ترتیب دهید تا ، ما به دیدار او برویم .
بدین ترتیب ، روزی به بهانه ی شکار ، با وزیر و اطرافیان به خارج شهر رفتند و بر سر راه بر در خانه ی آن عارف حاضر شدند . مردعارف ، بیرون خانه نشسته بود . شاه او را دید و بعد از تعارفات مرسوم به او گفت : چیزی از ما بخواه . عارف گفت : من گوشه ی عزلت اختیار کرده ام که محتاج خلق نباشم . علاوه بر آن ، احتیاجی ندارم که آن را از تو بخواهم . شاه اصرار کرد و گفت : اقتضای مقام پادشاهی من این است که از من چیزی بخواهی . عارف در جواب گفت : اکنون که اصرار می کنی ، از تو می خواهم که از جلوی آفتاب کنار بروی تا آفتاب خدا مستقیم بر من بتابد .
به مسوولین کنکور باید گفت : اگر می خواهید فرزندان این مردم آزاد باشند و آفتاب هستی ، مستقیما بر آنها بتابد و گرمای زندگی را احساس کنند ، کافی است از جلوی راه آنها کنار بروید .
طالبان علم ، خود در جست و جوی علم بر خواهند آمد و علم و دانش را ، اگر در ثریا نیز باشد به دست خواهند آورد . در نتیجه کاسبان و تاجران علم نیز راه دیگری برای پول درآوردن خواهند جست ، و لازم نخواهد بود برای نان زندگی ، عناوین دکتر و مهندس را بر اول اسم خود یدک بکشند .
آری!
شما اگر می توانید رابطه ی علم را با نان و اقتصاد برهم بزنید تا ببینید که چگونه سرچشمه های دانش و تمدن دوباره در ایران زمین ریشه می گیرد و چه سان نهرها از آنها جاری می شود و آن گاه انسان های تشنه ی حقیقت را در سراسر گیتی سیراب و مست می کند .
آری!
سدی به نام کنکور درست کرده ایم و عبور از آن را به امتیاز اجتماعی تبدیل کرده ایم و سپس فرزندان مردم را به صف می کنیم . این صف ها ، البته ، عادت ثانویه مردم شده است . صف ارزاق ، صف سبد کالا ، صف کوپن ، صف دریافت یارانه نقدی ، صف گذرنامه ، صف کارت سوخت ،صف دریافت ارز خروج ازکشور و... ده ها صف دیگر که مسوولین اقتصادی کشور با بی تدبیری تمام برای مردم درست کرده اند .
لذا اگر مجریان و متولیان محترم کنکور می خواهند عزت ایرانی مسلمان را حفظ کنند بهتر آن است که ازسر راه فرزندان مردم کنار بروند تا شایستگان ، راه علم و دانش راپی بگیرند و بر مسند نشینند و ثمرات دانش آنها ، زندگی مردم را آباد کند .
اعتراف به اشتباه و برگشتن از یک مسیر غلط ، شهامت می خواهد هرچند که پنجاه و چند سال ، آن مسیر غلط را رفته باشیم .
به نظر نگارنده ، اگر روزی جشن تعطیلی سازمان نهضت سواد آموزی را بر پا کردیم ، مطمئن خواهیم شد که ریشه ی بی سوادی را خشکانده ایم و اگر روزی توانستیم تعطیلی سازمان مجری کنکور را جشن بگیریم ، دانشگاه و دانشگاهیان آزاد خواهند شد ، و خواهیم فهمید که رفتن به دانشگاه ، امتیاز نیست که آن را هم کوپنی کنیم . جوانان ما خواهند پذیرفت که دانشگاه رفتن یک وظیفه است و مهم تر از آن شرط انسانیت انسان است . آن گاه به خاطر مدرک دانشگاهی شان خود را تافته ی جدا بافته و طبقه ی ممتاز اجتماعی تلقی نخواهندکرد ، بلکه خود را خدمتگزار و وامدار مردم خواهند دانست ؛ چون می دانند که با مالیات همین مردم برای آنها ، دانشگاه ساخته شده است .پس بدهکار جامعه هستند و سی سال خدمت خواهند کرد تا بخشی از بدهی خود را به جامعه ادا کنند .
اگر این فرهنگ حاکم شود می توان انتظار داشت که پزشکان فارغ التحصیل از دانشگاه چون ابن سینای حکیم ، دارو به دست دنبال بیمارشان بگردند ؛ نه اینکه آنها نیز ، مردم را در مطب خود به صف بنشانند .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
انسان، این عصاره ی هستی و منظور و مطلوب خالق در مسیر تکامل خلقت و سیر الی الله که قادر است با ایمان و اراده از خاک تا افلاک پر کشد و هماره دلتنگ مبدأ خویش و مشتاق دیدار حق می باشد به رغم دارا بودن اشتراکات با جماد و نبات و حیوان، هرگز برنمی تابد که اسیر تن گشته و در قفس ماده زندانی گردد و یا به او از منظر مکانیکی و فیزیکی محض بنگرند ؛ حال چه او را « اندوید آلیستی» بدانیم و چه چتر کلنی و اجتماعی بر سر او بیفکنیم با هر زبان و نژاد و ملیت و دین و مذهب و پیشینه ی تاریخی، نهایتا و در غایت کلام، وی را حاوی پیچیدگی خاص و ابعاد گوناگون و اغراض و مقاصد و اهداف برین و شگفتی انگیز و متمایز و ممتاز از سایر مخلوقات در نظر می آوریم.
از منظر و تفسیری شاید بتوان گفت ظلوم و جهول و عجول بودنش با نگاه مکتبی- قرآنی بی ارتباط با این مساله نباشد. انسان که از او تحت عنوان جانشین خدا بر روی زمین یاد می کنند، حیف است، اصالت و هویت و ارزش و جایگاه رفیع خود را به تاق نیسان سپرده و از معرفت به ذات و مسیر و هدف و مقصد خویش و حی سبحان غفلت ورزیده و از سلک عبادالله خارج گشته و بت های نوین همچون نفس، طاغوت های ملون، مادیت منهای معنویت، دل مشغولی ها و صنم های شهرت و شهوت تن و مقام و ماشینیزم و الیناسیون را پرستش نماید. او بایستی نیک بداند و بنگرد که به لحاظ اشرف و اقدم و ارجح و افضل مخلوقات بودنش خداوند منان و کریم و رحیم، سفیران الهی و امامان بر حق و کتب آسمانی نورانی و دین حنیف و پاک و موحدانه را برایش تدارک دیده و تقدیم نموده است و این خالق بزرگ، مهربان تر از هر کس به اوست و از خود او به او نزدیک تر می باشد و هر گاه این انسان، به هر دلیل و بهانه ای از یاد حق منصرف و منحرف گشته و غفلتا و نه از روی عناد و لجاجت و استبداد و استکبار، از خداوند اعراض نماید و خطا کند، باز این خداست که دلتنگ او می شود و می فرماید اگر مخلوق و بنده ی من می دانست که چقدر مشتاق دیدارش هستم، از این شوق، قالب تهی می کرد!
حضرت حق می گوید ای انسان من جهان را برای تو آفریدم و اما تو را بهر خویش و منحصر به خودم قرار دادم و آنگاه صریحا به این سخن اذعان می نماید که آنچه از خوبی ها انجام بدهی، نتیجه ی آن به خودت می رسد و تمامی آسمان ها و زمین و آنچه که در میان آن هاست در تسخیر تو قرار دادم. چنین موجودی چنانچه اگر خدا و مبدا خیر و نیکی و حقیقت و فضیلت و مهر و دوستی را فراموش نماید در حقیقت خویشتن را به فراموشی سپرده و حضرت داور، وی را نسبت به خودش (انسان) نیز دچار نسیان می گرداند!
انسان اگر قدر و منزلت و شان والای خویشتن را بداند و درک نماید که پروردگار جهانیان تا چه میزان، درجات و مراتبش را بالا و بالا برده و از عرش نیز گذشته و مسجود ملائک گشته و قلب و آبروی و حیثیت وی را از عظمت و قیمت عرش برین نیز فراتر دانسته است ( قلب مومن عرش خداست و به هنگام هتک حرمت و پرستیژ و شخصیت و آبروی او، عرش خدا می لرزد ) هرگز معرفت خویش و حق را به دست فراموشی نمی سپرد و دائما بر علم و کمال و فهم و شان خویش می افزاید.
در همین زمینه کلامی وزین از دانشمند بزرگ آینشتاین وجود دارد که می گوید « مشکل انسان امروز، بمب اتمی نیست بلکه مشکل او قلب انسان است ؛ ما به یک تفکر کاملا جدید نیاز داریم اگر آدمی زنده بماند.»
در این میان، تفلسف یا فلسفیدن و مطالعه ی انتقادی ارزش های متعارض زندگی به منظور پیدا کردن بهترین امکان ها برای اداره ی زندگی در مواجهه با این تعارضات و اهداف تربیت و تحلیل و بررسی آن و این که من کیستم؟ و از کجا آمده ام؟ و به کجا می روم؟ نقش اساسی و کلیدی ایفا می نماید.
.... (فیلسوفان) در واقع انسان را مرکز و محور جهان هستی پنداشته اند. بعضی نیز گفته اند: جهان را می توان به من و نه من تقسیم کرد که وجود دومی به وجود اولی بستگی دارد. یعنی تا انسان نباشد جهانی وجود نخواهد داشت؛ در صورتی که عده ای دیگر، برای جهان خارج، واقعیت قائل هستند و آن را به وجود انسان، مربوط می دانند. برخی انسان را مخلوق خدا می دانند و بعضی او را تکامل یافته ی موجودات زنده ی پست تر تصور می کنند (!!؟)
نیچه فیلسوف معروف آلمانی درباره ی انسان می گوید: انسان سخت ترین و شجاع ترین حیوانات است و وقتی می اندیشد، حیوانی است که حکم صادر می کند! طبعا برای مربی نیز سوال انسان چیست؟ یا کیست؟ هر چند دیگر مطرح می شود مثلا او می خواهد بداند که چگونه می تواند افراد مورد تربیت خود را کاملا زیر نفوذ خود در آورد.
در بعضی جوامع بشری سعی می کنند مردم را به اصطلاح شست و شوی مغزی بدهند و ماهیت یا طبیعت ایشان را به طریق مختلف تغییر دهند که موجود دلخواه عمدتا حکومت، نه جامعه بار آیند. تکنولوژی آموزشی جدید، که به ماشین های آموزشی یا سایر وسایل الکترونیک، بیشتر اعتماد می کند، به همین امید است که بتواند در ذهن انسان بیشتر نفوذ کند و آن را به صورت دلخواه خود درآورد.
در واقع، این رویدادها می کوشند کنترل انسان را بر انسان بیشتر کنند. آیا انسان در کوشش خود، یعنی امکان تغییر ماهیت و طبیعت خویش، موفق خواهد شد یا نه؟ و آیا عده ای خواهند توانست اذهان دیگران را تسخیر کنند یا نه؟ پرسش هایی هستند که متفکران معاصر را بیشتر به خود مشغول کرده اند.
با این که روان شناسان بیش از دو قرن است که به مطالعه و شناخت علمی انسان تلاش می کنند و فیلسوفان روان شناس از زمان های قدیم تر این تلاش را آغاز کرده اند ولی متاسفانه هنوز، آن چنان که باید و شاید، به شناخت وی موفق نشده اند و او هنوز وضع موجود ناشناخته بودن خود را دامه می دهد. به اعتراف « جان دیوئی » امروز انسان، کمتر از سابق، انسان را می شناسد زیرا بیشتر از سابق اندیشه و کوشش علمی خود را مصروف عالم بیرون کرده است. ( فلسفه ی جدید تربیت )
در این میان متجاوز از صد فرضیه و تئوری پیرامون ماهیت و چیستی و نحوه و راه های تربیت انسان وجود دارد. از درون گرایان و نهادگرایان و ذات گرایان گرفته تا برون گرایان و .... نظریه ای همچون تن در روان که به میزان قابل توجهی فراموش گشته و یا منسوخ شده که تن و روح را مستقل و مجزا و جدا هم تلقی می نمود و نظریه ی دیگر که به توازی یا نظریه ی موازی معروف است که معتقد است تن و روان یا بدن و عقل به موازات همدیگر فعالیت می کنند بدون این که رابطه ای با هم داشته باشند یا یکی روی دیگری اثر بگذارد! و دیگر این که نظریه ی تعامل یا تاثیر متقابل مطرح است.
به طور کلی روان شناسی جدید، انسان را ترکیبی از دو واحد مستقل و جدا از هم نمی داند بلکه او را فرد یا واحد غیر قابل تجزیه می پذیرد به همین سبب، به جای بحث از روان به مطالعه ی رفتار یا فعالیتی که از فرد سر می زند می پردازد.
در این زمینه و برای اطلاع بیشتر و عمیق تر می توان به کتب ارزشمند و پژوهشی تحقیقی فلسفه ی جدید تربیت و روان شناسی عمومی و نگاه نو به روان شناسی انسان سالم مراجعه نمود.
« فلسفه ی جدید آموزش و پرورش نیز تاکید می کند که مسئولان آموزش و پرورش در تعیین هدف های تربیتی به فرد به عنوان یک کل و یک سیستم نگاه کنند نه ترکیبی از تن و روان و همه ی هدف های تربیتی کلی و خاص باید به موفقیت فرد در سازگاری با محیط در مراحل مختلف زندگی، منجر شوند یا به گفته ی جان دیوئی: وظیفه ی تعلیم و تربیت سعی در تقویت قوایی معدود نیست. کار تعلیم و تربیت این است که کودک را در جریان زندگی واقعی با روابط اشیاء و امور، مخصوصا اشیاء و اموری که شمول یا دامنه ی وسیعی دارند و عناصر بسیاری را در بر می گیرند، روبرو سازد و به عکس العمل برانگیزد. »(همان)
متفکران و محققان از انسان به عنوان یک شخص و دارای ویژگی هایی چون خودآگاهی، تجرید و تعمیم، تشخیص اخلاقی و قدرت انتخاب، ادراک ارزش زیبایی، پرستش و عبادت، آفرینش وضع تازه و .... یاد نموده اند و روابطی را که انسان می تواند و باید داشته باشد عبارتند از:
رابطه ی انسان با خداوند، طبیعت، خویشتن، هم نوعان، اشیاء و اوضاع و احوال.
یک متفکر بزرگ معتقد است: انسان درمان انسان است پس انسان را بپاییم و دریابیم.
و به قول آینشتاین: مهم ترین وظیفه ی هر آموزشگری آن است که ذهن و فکر دانشجویان خود را باز کند. دنیای ما این همه وسیع، ما باید به شاگردان خود آگاهی دهیم که حداکثر فقط از ده درصد توانایی های مغزی و ذهنی خود استفاده می کنند، باید به آنان بگوییم که خود جزئی از این عظمت شگرف هستند و اگر بخواهند می توانند به رازهای آن پی ببرند. این است که هر آموزشگر و مربی شایسته ی این نام، بر عهده دارد.
مؤلف دانشمند کتاب مفید و ارزشمند فلسفه ی جدید تربیت دکتر علی اکبر شعاری نژاد معتقد است: معلمان یا استادان، مسئول سازمان دهی و مدیریت یادگیری هستند. مدیر و سایر کارکنان مدرسه یا دانشگاه هم دستیاران معلمان در این امر به شمار می روند. جهت سهولت و عملیاتی شدن و نتیجه بخش بودن این فرآیند مهم و مقدس به قول فیلسوف معروف " رورتی " آزادی بیان را فراموش نکنید زیرا اگر آن را از میان بردارید، استعدادهای خلاق، خاموش خواهند شد و باز برای موفقیت هر چه بهتر و بیشتر در امر بزرگ تربیت و تعلیم علوم و ارزش ها و راه و رسم مؤثر زندگی به تعبیر آینشتاین بزرگ « فهمیدن بهتر از آن است که به ما بفهمانند.»
مبانی تربیت ( آموزش و پرورش )
بدیهی است که آموزش و پرورش طبعا امری است انسانی: فرد در درون جمع و تعامل یا تاثیر متقابلی است میان دو فرد؛ معلم یا مربی و متعلم یا متربی از این رو، بر مبنای انسانی استوار است. از این گونه:
- جهان آفرینش یا طبیعت شامل افراد بشر، نظام دار و قانون مند است.
- جهان آفرینش ، قابل شناخت است هر چند در بلند مدت و با تلاش های ارزشمند پژوهشگران
- اعتماد به این که انسان می تواند ( این استعداد خدایی را دارد) به حقایق و قوانین یا نوامیس این جهان پی ببرد و بهره برداری کند.
- تفکر فلسفی و علمی خلاق، مستلزم آزادی و شرایط و امکانات مساعد است.
- فلسفه و علم و هنر، مظاهر ارزشمند آدمی و لازمه ی زندگی سالم او هستند.
- میان پدیده های گوناگون و متعدد جهان (کیهان) روابطی وجود دارد.
دقت کافی و وافی و هنر تعلیم و تربیت و روش جذاب و عمق نگری و واقع گرایی نیز موضوعی است که در امر تعلیم و تربیت و مدرسه و دانشگاه و کلاس، ضروری و قطعی به نظر می رسد.
آدام اسمیت می گوید: « اگر اتفاقا معلم، آدم باهوشی باشد باید برایش نامطلوب باشد که دریابد آنچه به شاگردان خود می گوید لاطائل یا کمی بهتر از لاطائل است و همچنین باید برای او ناخوشایند باشد که ببیند به هنگام تعلیم ، شاگردان کلاس او را ترک می کنند و یا ناراحت و بی اعتنا و ناموفق در کلاس حضور پیدا می کنند. چنین معلمی اگر مجبور شود چندین بار درس دهد همین انگیزه به تنهایی ممکن است موجب شود زحمت بکشد تقریرات خود را به صورت قابل تحملی در آورد. لکن ممکن است شرایط مختلفی پیش بیاید و مانع جدیت او شود.
معلم به جای این که خودش علمی به دانش آموزان بیاموزد ممکن است کتابی درباره ی علم برای آنها بخواند و اگر این کتاب به یک زبان خارجی منسوخ است برای آنها ترجمه کند و یا از این هم کم زحمت تر، شاگردان را وادار کند آن را برایش ترجمه کنند و گاه گاه نکته ای را یادآور شود و به این ترتیب به خود ببالد که واقعا تدریس می کند.»
ارزش واقعی معلم و مربی زمانی شکوفا و محقق و عینی می گردد که تعامل، تفکر، بدیع گرایی و نواندیشی ، فراست، حوصله و مداومت و جدیت و خلاقیت را در الویت کاری خویش قرار دهد و باید دانست که هیچ امر شیئی به درجه و مقام و شأن اندیشه نمی رسد.
امرسون می گوید: اشخاص بزرگ کسانی هستند که می دانند اندیشه ها بر جهان فرمان می رانند. ( و در این میان ) زبان، شجره نامه ی ملت است.
در این جا می بایستی به ارزش و درجه و فایده ی پرسیدن و تکاپو نیز اشاره نمود. یکی از دانشمندان بزرگ چنین می گوید:« می پرسم چون می اندیشم؛ می اندیشم چون کنجکاوم؛ کنجکاوم چون از ذهن زنده و پویا و باز برخوردارم؛ پس پرسیدن نشانه ی آشکار سلامت ذهن است.»
و باز پائولوفریره می گوید:« آموزش، عملی عاشقانه و بنابراین، شجاعانه است. اگر نخواهد شوخی فرض شود باید بدون واهمه، بحث ها و تحلیل های واقع بینانه و مناظره ی سازنده را پذیرا باشد. در کتاب آموختن برای زیستن به دو جهان متفاوت اشاره می کند و جهان نو و آینده ی نو و انسان آینده را ترسیم می نماید.« جهانی که در آن قرن ها به هم آمیخته است؛ جهانی که چندی از بناهایش، هنوز سترگ و استوار است و چندی دیگر در حال پوسیدن و فرو ریختن، جهانی که در آن اینک بناهای نو و کارگاه های پهناور در حال تکوین است و جهانی که درآن انسان آینده را می توان دید.»
چنین جهانی و آینده ای با تعلیم و تربیت اساسی و مفید در صورتی محقق می شود که دانشمندان، معلمان، مربیان این چنین باشند:
- وضع موجود را درست دریابند و تعریف کنند، تعریفی که حتما با تحلیل و تبیین همراه باشد.
- نوع یا انواع تغییر لازم را به خوبی و روشنی دریابند و تعریف کنند؛ تعریفی که با تحلیل و تبیین علمی نه علاقه یا تعصب شخصی همراه باشد.
- علل ضرورت این تغییر را برای همگان توضیح دهند و روشن کنند.
- روش یا روش های تغییر را روشن و توجیه کنند.
- مسائل یا موانع احتمالی را پیش بینی و برای همگان روشن کنند.
- چگونگی ارزیابی موجود و مطلوب را مشخص کنند.
- پیامدهای احتمالی یا پیش بینی شده این تغییر را به مردم روشن و توجیه کنند.
- مهم تر از همه، خود مسئولان واقعا ضرورت این تغییر را که هرگز نباید شخصی یا تعصبی باشد باور کنند.
در امر تعلیم و تربیت هرگز نباید به دانسته های محدود و قلیل خود بسنده و کفایت نمود. غرور و محدودیت پذیری و در جا زدن تا چه رسد به جهل و رکود و نادانی، از جمله عوامل و فاکتورهای شکست و ناموفقیت تلقی می گردند. باب علم برای همیشه باز بوده و محدودیت پذیر نیست. حرکت و پرواز تا اوج و تا بی انتها و غیر متناهی تداوم و استمرار داشته و وقفه پذیر نیست.
نویسنده ی کتاب فلسفه ی جدید تربیت معتقد است:« دانشمند کسی است که دانش را هضم کرده است نه حفظ. بر این باور است که مجهولاتش بیش از معلوماتش است و نمی دانم را بیشتر به کار می برد تا می دانم را.»
انسان هرگز از علم و تکنولوژی و ( معارف الهی و معنوی و اخلاق و هنر و ادبیات و فلسفه و عرفان ) بی نیاز نخواهد شد بلکه به گسترش آن نیاز بیشتری پیدا خواهد کرد مشروط به این که دانشمندان و متفکران علمی و فنی :
1- از مسئولیت انسانی خود غافل نباشند.
2- در هر اختراع و اکتشافی، نفع و صلاح عامه ی مردم را در نظر بگیرند.
3- آلت دست قدرت مندان و دولت مردان قرار نگیرند.
4- علم خود را در خدمت زور و سلطه قرار ندهند.
5- ارزش انسان و انسانیت را همواره به یاد داشته باشند و محترم بشمارند.
6- به طور کلی، معرفت علمی خود را عاقلانه به کار ببرند.(فلسفه ی جدید تربیت)
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رابطه دولت- ملت مهمترين تحول دنياي مدرن است كه در طول تاريخ با فراز و فرودهاي زيادي مواجه شده است. در دنياي پساسنتي و زندگي مدرن، جوامع به منظور سامان دادن امور، نهاد دولت را ايجاد كردند تا دولت مردان به نمايندگي از مردم مسووليت اجرايي را برعهده بگيرند يا به عبارتي دولت برخاسته از اراده ملت مسووليت اداره كشور و جامعه را عهدهدار شود.
در نظامهاي سياسي مختلف، دولتها رويكردها و كاركردهاي متفاوتي داشته و دارند كه متناسب با آن ساختارها را ايجاد كرده و براي تحقق اهداف مورد نظر نظام سياسي برنامهريزي و اجراي برنامهها را در دستور كار قرار ميدهند. يكي از اين ساختارها در دولتها نظام آموزشي است.
پيچيدگيهاي دنياي مدرن و الزامهاي زندگي در اين دنيا ضرورت آموزش مفاهيم و مهارتها را روز به روز نمايانتر ساخت؛ مفاهيم و مهارتهايي كه با هدف تربيت شهروند مدني بايد آموزش داده شود تا در نتيجه آن مسووليتپذيري، قانون مداري، نقدپذيري، انتقادگري، پاسخ گويي، پرسش گري، اعتماد و مفاهيمي از اين دست در جامعه نهادينه شود و سرمايه اجتماعي با اتكاي به آن شكل گيرد.
آموزش و پرورش به عنوان متولي آموزش عمومي ١٢ سال فرصت دارد تا در طلاييترين سنين يعني كودكي و نوجواني بذر اين مفاهيم را در وجود آنها بكارد و براي رشد و پرورش آن تلاش لازم را صورت دهد. فلسفه آموزش عمومي اين است كه شهروندان براي زندگي اجتماعي آماده و به گونهاي تربيت شوند كه به عنوان عضوي از جامعه مفيد و موثر باشند.
آموزش عمومي با هدف تربيت شهروند مدني بايد صورت گيرد تا جامعه پايدار تحقق يابد. شهروند مدني خشتهاي ساختمان جامعه است كه به وسيله آن ستونهاي نهادهاي مدني ساخته ميشود تا پايداري براي جامعه تضمين شود و در اين صورت است كه راه رشد و توسعه با اطمينان طي خواهد شد.
يكي از مفاهيم آموزش عمومي « مفاهيم سياسي » به منظور كسب « مهارتهاي سياسي » است، بدون تربيت سياسي نميتوان اميد داشت رابطه دولت و ملت در مسير توسعه متوازن و پايدار شكل بگيرد، بلوغ سياسي در سايه تربيت سياسي محقق ميشود.
در ارزيابي كشورهاي توسعهيافته يكي از شاخصهاي مرتبط و معنادار، برخورداري شهروندان اين جوامع از سطح قابل قبولي از مدنيت است؛ رفتارهايي كه مشاركت اجتماعي را مورد تاكيد قرار ميدهد و به عنوان يك ارزش اجتماعي نهادينه ميسازد. در جوامع توسعهيافته يكي از مسووليتهاي مدني مشاركت سياسي است. عضويت در احزاب و نقشآفريني در سرنوشت سياسي مورد تشويق قرار ميگيرد.
مدارس پايگاه تمرين رفتارهاي مدني هستند كه كودكان و نوجوانان پس از نهاد خانواده در اين نهاد، زندگي جمعي را در تنوع و تكثر بيشتر تجربه ميكنند. آنها ياد ميگيرند كه چگونه ميتوانند در سايه پاي بندي به رفتارهاي مدني خوشبختي خود و ديگران را به ارمغان آورند. رفاقت و رقابت با مفاهيم و رويكردهاي مثبت بايد آموزش داده شود تا موفقيت خود را در گروي موفقيت ديگران جستوجو كنند.
به طور كلي آموزش عمومي و به طور خاص تربيت سياسي بايد ارمغانآورنده شهروندان مدني و بالغ در ابعاد مختلف باشد تا ثبات و پايداري در جامعه حكم فرما شود و سيكل باطل هرج و مرج و ناامني و سلطه پايان پذيرد و اين مسووليت بر عهده آموزش و پرورش است كه متاسفانه تاكنون توفيقي در اين راستا نداشته است.
روزنامه اعتماد
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
گروه گزارش / در پاسخ به فراخوان سخن معلم ( این جا ) ، خانم « فرخنده قربانی مفدم » یادداشتی را ارسال نموده اند .
ضمن سپاس از این همکار گرامی ، دوستان می توانند مطالب و یادداشت های خود را به مناسبت « 13 آبان سال روز تاسیس سایت سخن معلم » ارسال فرمایند .
طبيعي است كه جامعه سياستزده و سياستگريز انگيزهاي براي پرداختن به امور سياسي نداشته باشد. مردمي كه حافظه تاريخي آنها پر است از پسوندها و پيشوندهاي منفي در مورد سياست و بدتر از همه اصطلاح « پولتيك » را مترادف با كلك زدن، دروغ و فريب ميدانستند و اين فضا در مقطعي از تاريخ بسيار متداول شده بود كه سياست گريز شوند البته هنوز هم كاربرد اينجمله كه « سياست پدر و مادر ندارد » نشان از اين دارد كه وجه غالب نگرشها به سياست منفي است.
سياست را كه از ضرورتهاي زندگي جمعي دردنياي مدرن است نميتوان به حاشيه راند. مردم را سياستگريز كردن وغيرسياسي كردن، برخلاف منافع ملي و اهداف جمعي است. سياست نهتنها يك ضرورت است بلكه با اتكا به دستاوردهاي سياسي و تجربههاي كمنظير، تبديل به مجموعهاي از علوم شده است. بيشتر سياست مداران در دنياي امروز تحصيل كردگان رشتههاي علوم سياسي در دانشگاهها هستند و با استفاده از دانش سياسي بهطور حرفهاي به سياستورزي ميپردازند.
تئوريهاي سياسي در سطح كلان و الزامهاي كنشگري سياسي در سطح حرفهاي و رفتارهاي مدني سياسي در سطح عمومي در جوامع توسعهيافته سه لايحه از سياستورزي را شكل ميدهند كه در پرتوي اين نقشآفرينيها علوم سياسي قوام دهنده و دوامبخش سير توسعه سياسي به موازات ساير ابعاد است.
صرفنظر از اينكه سياست در سطح اول و دوم آن به صورت آكادميك بايد موردتوجه باشد و آموزش عالي به توسعه وتعميق رشتهها و گرايشهاي مختلف علوم سياسي بپردازد تا اين دو دسته در سطح نظري و كنشگري حرفهاي جامعه را از ثمرات علوم سياسي بهرهمند سازند. در سطح سوم آموزش و پرورش وظيفه دارد سياست را به عنوان يك ضرورت زندگي جمعي در برنامههاي آموزشي خود بگنجاند و براي تربيت سياسي دانشآموزان محتوا و روشهاي آموزشي لازم را تدوين و اجرا كند.
با اين توضيح در چرايي تربيت سياسي نبايد ترديدي به خود راه داد چون سياست يك علم است وسياستورزي يك حرفه و سياستورزان به اين علم براي توسعه سياسي و ارتقاي كمي و كيفي آن نيازمندند اما در چگونگي تربيت سياسي چند نكته اساسي بايد موردتوجه قرار گيرد؛ نخست اينكه نبايد سياست را ايدئولوژيك كرد و از منظر خاصي موردتوجه قرار داد بلكه بايد سياست محض و آنچه در تمام دنيا موضوع و امر سياسي شناخته ميشود را در برنامه آموزشي گنجاند و دوم اينكه در تربيت سياسي بايد به دور از جناحها و جريانهاي سياسي به طور عمومي دانشآموزان را با مفاهيم و رفتارهاي سياسي آشنا كرد. نكته سوم توسعه نهادهاي مدني در مدارس است كه فراهمسازي زمينههاي فعاليت اين نهادهاي دانشآموزي كه بستري براي تمرين كنشگري سياسي هستند بايد موردتوجه جدي قرار گيرند.
مدارس بايد باشگاهي باشند براي تمرين مهارتهاي سياسي و رفتارهاي مدني. بذرهاي رشد و توسعه سياسي در كودكي و نوجواني و در مدارس بايد كاشته شوند. بزرگترين مانع كه همان نگرش منفي نسبت به سياست است بايد از كودكي و نوجواني اصلاح شود. آرزوها و اهداف سياسي در اين دوره بايددر ذهن كودكان شكل ببندد تا به موازات رشد علمي، اجتماعي و اخلاقي از جنبه سياسي هم شهرونداني رشد يافته داشته باشيم.
روزنامه اعتماد
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
مشکلات و نابه سامانی وضعیت آموزش و پرورش مساله ایی است که در چند دهه ی اخیر همیشه با آن مواجه بوده ایم و دل آزردگی معلمان از وضعیت معیشت، تبعیض های شغلی و... دردی است که مدت مدیدی است که بی پاسخ مانده و اعتراضات صنفی معلمان هم راه به جایی نبرده است.
شاید یکی از عمده دلایل بی نتیجه ماندن فعالیت های صنفی معلمین در سال های اخیر ، عدم بینش سیاسی صحیح، محافظه کاری و ایده آل بینی بسیاری از معلمین است ؛ معلمینی که هنوز نفهمیدند مناسبت های سیاسی تعیین کننده ی اصلی در کشور هستند و فعالیت های صنفی و مدنی چندان جایگاه تعیین کننده ای ندارد.
آیا معلمین عزیز تا به حال از خود پرسیده اند که چرا با وجود اینکه تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجلس از بدنه ی آموزش و پرورش هستند و بسیاری از نمایندگان با رای معلمین و حمایت های کانون های صنفی معلمین به مجلس راه یافته اند اما دغدغه ی هر چیزی را در آنها می بینیم جز دغدغه ی وضعیت معیشتی و منزلتی معلمان ؟!
جواب ساده است ؛ اکثر فرهنگیان حاضر در مجلس و هییت دولت در چهارچوب احزاب سیاسی به جایگاه فعلی خود دست یافته اند و خود را وام دار حزب و جناح سیاسی خاص می بینند ، لذا سعی می کنند و قبل از هرچیز درجهت حفظ منافع حزب خود تلاش کنند .
از سوی دیگر به دلیل عدم بینش سیاسی قوی در معلمین این قشر پرشمار که به راحتی حتی می توانند سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری را تغییر دهند چه رسد به نمایندگان مجلس ؛ هیچ گاه دغدغه ها و مطالبات صنفی خود را در دادن رای به کاندیدایی خاص مورد توجه قرار نداده اند و درگیر رقابت های قبیله ای و پوپولیستی شده یا در بهترین حالت نگاه های حزبی به کاندیداهای پیش رو داشته اند.
در نتیجه ، نباید توقعی هم از نمایندگان انتخاب شده برای پیگیری جدی مطالبات فرهنگیان داشت، لذا مطالبه ای قبل از انتخابات از آنها نبوده که بعد از رای آوری توقع داشته باشیم به آنها پاسخ دهند.
عدم کنش صحیح و تاثیرپذیری فرهنگیان در فضای سیاسی کشور که بر روی بسیاری از حوزه های آموزش و فرهنگ و...تاثیر بی بدیل دارد می تواند یکی از مهمترین دلایل عدم به ثمر نشستن مطالبات فرهنگیان کشور در چند دهه ی اخیر بوده باشد .
لذا نویسنده پیشنهاد می کند برای حل این معضل ، نکات ذیل مورد توجه قرار گیرد:
۱- تقویت بینش سیاسی معلمین در غالب کارگاه ها و دوره های ضمن خدمت با عنایت به آزادی بیان تمامی سلیقه ها و تفکرات
۲- حذف فضای بسته ی سیاسی دانشگاه فرهنگیان و ترغیب دانشجویان این دانشگاه به کنش های سیاسی و اجتماعی مطابق منویات مقام معظم رهبری و در چارچوب تشکل های دانشجویی
۳- ایجاد یک حزب مستقل و میانه رو درجهت پیگیری مطالبت معلمین کشور و سعی در عضویت اکثریت قریب به اتفاق معلمان در این حزب.
لازم به تکرار است که با توجه جمعیت بالای معلمان ایران و شخصیت کاریزماتیک و معتمد بسیاری از آنها در محل زندگی، تصمیم جمعی معلمین در غالب یک حزب یکپارچه می تواند نقش بسیاری مهمی در فضای سیاسی کشور ایفا نموده، علاوه بر این پیگیری مطالبات در چارچوب احزاب ؛ حاشیه ی امنی را برای معلمین به ارمغان آورد که متاسفانه در انجمن ها و کانون های صنفی معلمان با آن مواجه نیستیم.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
بهرام عکاشه، پدر علم زلزلهشناسی ایران با اشاره به نشست 36 سانتی متری زمین در تهران، به تشریح تهدید بزرگ در پایتخت کشور پرداخت و گفت: وقوع زلزله و رانش زمین از پیامدهای نشست زمین در دشت تهران است. اگر بتوان پایتخت کشور را چند تکه کرد و یا آن را جابه جا کرد، زندگی و جان میلیون ها انسان نجات پیدا می کند و هیچ راهی جز این برای نجات تهران متصور نیست. همچنین مردم را باید به سویی هدایت کرد که خود، داوطلبانه خطر را شناخته و از شهر تهران مهاجرت کنند و پایتخت کشور را تخلیه کنند.
مديرکل دفتر آموزش و مشارکتهاي مردمي سازمان محيطزيست با بيان اينکه ميزان فرونشست در تهران 36 سانتيمتر و تقريباً 90 برابر شرايط بحراني است، تأکید کرد: در دشتهاي کشور فروچالههايي با عمق 15 مترثبت شده است.
محمد درويش تصريح کرد: در حال حاضر ميزان ساختوسازها و بارگذاري در تهران آن قدر زياد است که سطح آب زيرزميني به شدت افت کرده و این کاملاً مشهود است.
و اما به نظر می رسد باید پرده از این تهدید بزرگ در بیخ گوش پایتخت ایران برداشت؛ تهدیدی که متأسفانه بارها اغلب مدیران و کارشناسان شهرسازی کلان شهر تهران هم آن را جدی نمیگیرند و یا از آن بی خبر ماندهاند !
به گفته رییس اسبق بخش زلزلهشناسی در موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، برداشت آب های زیرزمینی اکنون در دشت ایران به صورتی است که در کل کشور به ویژه در دشت تهران به دلیل افزایش جمعیت و ضعف سازه ها در جنوب این شهر، نشستی در حدود 40 سانتی متر اتفاق افتاده است.
بهرام عکاشه تصریح کرد: بیشتر جمعیت حاشیه نشین و بافت فرسوده در جنوب تهران قرار دارد و درست در دشت تهران در اثر نشست زمین، خطر وقوع زلزله به مراتب بسیار بیشتر شده است.
نشست زمین در دشت تهران موجب افزایش زلزله خیزی منطقه شده است
وی افزود: صفحه ایران مرکزی به سمت شمال حرکت می کند و کوه های البرز در سال، یکی دو میلی متر پیشرفت می کنند، که این حرکت اکنون در خشکی وجود دارد و منجر به خطرزا شدن دشت تهران شده و همین مسئله به انتظار وقوع زلزله مهیب در این کلان شهر، دامن زده است.
این متخصص برجسته زلزلهشناسی و زمینشناسی در ایران تصریح کرد: به جرأت می توان گفت که هر روز در جنوب تهران، در منطقه فیروز کوه در غرب تهران، زلزله های بی شماری اتفاق می افتد، اما زلزله ها به دلیل اینکه ضعیف و کوچک هستند، ثبت آنها با نبود امکانات و تجهیزات لازم و پیشرفته در کشور همیشه میسر نیست.
عکاشه با بیان اینکه نشست زمین در دشت تهران موجب افزایش زلزله خیزی منطقه می شود و متأسفانه لرزه خیزی را مهم تر و مشکل تر و زودرس تر می کند، تأکید کرد: منطقه تهران از دیدگاه تاریخی یعنی از نگاه چند هزار سال گذشته تا به امروز به ویژه در طول 3-2 قرن گذشته شاهد زلزله های زیادی در منطقه البرز مرکزی و جنوب کوه های البرز بوده است و محاسباتی که انجام گرفته نشان می دهد که با یک ریتم200-150 ساله، زلزله بزرگی در منطقه جنوب کوه های البرز اتفاق خواهد افتاد.
وقوع یک زلزله 7 ریشتری در پایتخت کشور حتمی است
وی خاطرنشان کرد: آخرین زلزله در 27 مارچ سال 1830، ساعت 12 ظهر در شرق تهران با بزرگی بیش از 7 ریشتر اتفاق افتاد و شدت تخریبی که این زلزله به وجود آورد، در حدود 9 درجه مرکالی بود و طبق گزارش هایی که مستند وجود دارد، 35 هزار نفر در منطقه شمیرانات کشته شدند.
پدر علم زلزلهشناسی ایران گفت: اگر چنین زلزله ای دوباره در تهران اتفاق افتد، به دلیل افزایش جمعیت و افزایش تراکم مناطق و مساکن فرسوده به مراتب فاجعه، بدتر و خطرناک تر خواهد بود.
وی خاطرنشان کرد: در زلزله ای که 185 سال قبل اتفاق افتاد، کاخ گلستان، بازار تهران و دیوار سفارت روسیه آسیب دید و با وجودی که فاصله بیش از 100 کیلومتر است، اگر زلزله قوی باشد، واقعاً مسئله آفرین خواهد بود و هرچقدر هم فاصله وجود داشته باشد، آثار تخریبی خود را بر جای خواهد گذاشت.
عکاشه با تأکید بر اینکه اگر عمق زلزله زیاد باشد، در منطقه بسیار گسترده ای احساس می شود و تخریب، کمتر اتفاق می افتد، هشدار داد: متأسفانه زلزله هایی که در منطقه تهران هر روز اتفاق می افتد، عمق آنها کم تا حدود 25-15 کیلومتر است و به این دلیل یک زلزله 7 ریشتری در پایتخت کشور می تواند فاجعه انگیز باشد.
رییس اسبق بخش زلزلهشناسی در موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران تصریح کرد: در اثر وقوع این زلزله در تهران، متأسفانه کشته ها و زخمی ها میلیونی خواهد بود و اکنون این انتظار وجود دارد که این زلزله فاجعه آفرین در آینده نزدیک اتفاق افتد.
وی اضافه کرد: : زلزله، قاعده و قانون ریاضی نیست و واقعاً نمی توان در هیچ کجای دنیا زلزله را از نظرزمانی پیش بینی کرد.
در کل دشت تهران خطر رانش زمین وجود دارد
اما آیا به جز خطر زلزله، خطر رخداد پدیده رانش زمین نیز در تهران وجود دارد؟ این متخصص برجسته زلزلهشناسی و زمینشناسی در ایران در پاسخ به این پرسش گفت: در شمال تهران، به دلیل شیب زیاد و به ویژه در منطقه نیاوران، امکان رانش زمین بسیار زیاد است و حتی اگر شیب زمین نیز کم باشد، حرکت زمین برای چنین واقعه ای کاملاً ملموس است، بنابراین در کل دشت تهران چه شیب در شمال شهر، زیاد باشد و چه شیب در جنوب شهر، کم باشد، این حادثه به وجود آمده و باعث تلفات و خسارات ناگوار می شود.
بهرام عکاشه با بیان اینکه حتی در صورت وقوع رانش زمین در تهران، صدمات و تلفات از نظر انسانی، میلیونی است و این یک پیش بینی بدبینانه است، تأکید کرد: اما هر چقدر مسئولان و آحاد جامعه بدبین باشند، بیشتر می توان اقدام کرد و مسئله را جدی گرفت تا این که مسئولان و آحاد جامعه، خوش بین باشند و در آرامش خیالی باشند و مسئله را ساده و سبک فرض کنند.
وی افزود: مهم این است که با مسئله، جدی برخورد شود، چون غفلت متأسفانه قابل جبران نیست.
گسترش ساخت و سازهای لجام گسیخته در تهران تهدیدکننده است
چرا نشست زمین در تهران رخ داده است؟ آیا توسعه بی رویه تهران که اغلب برخلاف موزاین توسعه پایدار بوده است، منجر به آن گردیده است؟ پدر علم زلزلهشناسی ایران در همین رابطه گفت: در تهران 22 منطقه وجود دارد، اما مساحت دشت تهران، سه برابر مناطقی است که شهرداری تهران، مسئولیت آن را به عهده دارد.
وی، عوامل مختلفی مانند: مهاجرت مردم سراسر کشور به پایتخت، افزایش جمعیت، گسترش شهر و ساخت و سازهای لجام گسیخته در خیابان های 12-10 متری و احداث ساختمان ها و برج های 5 طبقه به بالا و حتی ساختمان های 12 طبقه را در نشست سطح زمین و افزایش دامنه آسیب پذیری شهر تهران به میزان زیاد مؤثر دانست.
عکاشه ادامه داد: اکنون در تهران ساختمان های 12 طبقه به بالا تا 20 طبقه وجود دارد و خیابان هایی که این ساختمان ها در آن ها واقع شده اند و حتی خیابان های اطراف، چند متر بیشتر عرض ندارند، و ساخت و سازها گسترش بی حد و حصر یافته است.
وی تأکید کرد: به دلیل مهاجرت مردم و افزایش بافت فرسوده در شهر تهران به دلیل افزایش مهاجرت ها و همچنین فقر مردم، مقابله با شرایط فوق بحرانی موجود در پایتخت کشور به سمت صفر گرایش پیدا کرده است.
این متخصص برجسته زلزلهشناسی و زمینشناسی در ایران تصریح کرد: مردم ناچار هستند با دستمزد بسیار کم ماهانه زندگی کنند و در نتیجه به محیط زیست خود کمتر اهمیت می دهند و بیشتر به غذا خوردن روزانه اهمیت می دهند تا محیط زیست و مدیریت بحران.
وی افزود: با چنین شرایطی، که حتی در روزهای معمولی، نمی توان در خیابان های تهران عبور و مرور کرد، اگر اتفاقی از نوع زلزله یا رانش زمین در تهران رخ دهد، عملاً شهر، قفل می شود و هیچ نوع فرار و گریز و نجاتی در شهر تهران، امکان پذیر نیست.
نقش شهرداری و ستاد مدیریت بحران در تهران تعریف نشده است
امداد و نجات برای کلان شهر تهران غیرممکن است
پدر علم زلزلهشناسی ایران با انتقاد از نحوه عملکرد سازمان های مسئول مدیریت بحران در تهران، تأکید کرد: درست است که از سال 1378، ستاد مدیریت بحران در کشور و در پایتخت ایران، فعال شد، اما هنوز معلوم نیست که نقش شهرداری و جایگاه ستاد مدیریت بحران در رخدادی که اکنون در شهر تهران اتفاق افتاده، یعنی نشست سطح زمین تا حدود 90 برابر شرایط بحرانی چیست؟
وی تصریح کرد: اکنون در خصوص مدیریت بحران شهر تهران اختلاف هایی بر سر این که شهرداری و یا ستاد مدیریت بحران، کدام یک مسئولیت اصلی را برعهده دارند، وجود دارد.
عکاشه گفت: مسئولیت ها درست تقسیم نشده اند و مسائل عدیده و پیچیده و گنگ اکنون در مدیریت بحران تهران و حفاظت و حفظ امنیت این شهر وجود دارد.
متخصص برجسته زلزلهشناسی و زمینشناسی در ایران با بیان اینکه تهران اکنون در وضعیتی قرار گرفته است که امداد و نجات برای آن غیرممکن است، تأکید کرد: باید سعی کرد فقط میزان خسارات را کاهش داد و دعا کرد که زلزله در روز نه در شب، در فصول گرما مانند پاییز یا تابستان و نه در فصول سرد باشد.
وی خاطرنشان کرد: زلزله 6.7 ریشتری بم، 35 هزار کشته برجای گذاشت و زلزله ای که اخیراً در شمال شرق کابل اتفاق افتاد، با وجود 5 / 7 درجه ریشتری، اما به دلیل عمیق زیاد، همه انرژی زیادی که این زلزله داشت در منطقه بزرگی پخش شد و کشته شدگان مصدومان حادثه کمتر بود.
وی تصریح کرد: اما زلزله ای که در تهران در آینده اتفاق می افتد، عمق آن کم بوده و تلفات انسانی مانند تعداد کشته شده ها و زخمیان حادثه و خسارات مالی آن بسیار گسترده خواهد بود.
کاری از دست شهرداری و ستاد مدیریت بحران تهران ساخته نیست
پدر علم زلزلهشناسی ایران در پاسخ به سؤالی در خصوص راهکارهای برون شد از وضعیت فوق بحرانی تهران تصریح کرد: کاری از دست شهرداری و ستاد مدیریت بحران تهران برای مدیریت شرایط موجود، ساخته نیست و اقدامی از سوی این دو سازمان نمی تواند صورت بگیرد.
عکاشه افزود: وضعیت موجود آن چنان پیچیده و مبهم است و به قدری شهر تهران، بزرگ و گسترش یافته است و به حدی ساختمان ها و آسمان خراش های عظیم و چند ده طبقه در خیابان ها و معابر تهران افزایش یافته است که نجات را در شهر تهران غیرممکن ساخته است و بهترین نجات این است که فقط امیدوار باشیم زلزله تهران در طول روز و در فصل گرما اتفاق افتد.
وی با بیان اینکه عملاً از دست مدیریت بحران در خیابان های تنگ و خیابان های بسته شده تهران کاری ساخته نیست، هشدار داد: یک اتومبیل آتش نشانی حتی نمی تواند در سطح شهر تهران و حتی در نیمه های شب حرکت کند، جمعیت شهر تهران بسیار افزایش یافته است و مسائل و مشکلات شهر به قدری پیچیده است که نمی توان اقدامی انجام داد و اصلاً من نسبت به نجات مردم تهران خوش بین نیستم و فقط آرزوی من این است که زلزله تهران طی سال های آینده رخ ندهد و ستاد مدیریت بحران تهران و شهرداری تهران تا آن زمان، به وظایفی که برای آنها تعیین شده است، عمل کنند.
عکاشه تصریح کرد: تا وقتی که مباحث نوشته شده روی کاغذ به آن عمل نمی شود و اصلاً آنها جدی گرفته نمی شوند و انسان ها و مسئولان، ایمان به انجام اقداماتی در خصوص نجات شهر نداشته باشند، کاری از پیش نخواهد رفت.
انتقال پایتخت کشور راهکار خروج از بحران نشست زمین در تهران
آیا تخلیه جمعیت تهران می تواند در کاهش میزان تلفات و خسارات مالی و جانی مؤثر باشد؟ پدر علم زلزلهشناسی ایران در پاسخ گفت: بارها در زمان آقای احمدی نژاد، پیشنهاد چند تکه کردن شهر تهران مطرح شد و نامه ای از سوی من در این خصوص به شورای عالی امنیت ملی کشور نوشته و ارسال شد که در آن سه پیشنهاد برای مدیریت بحران شهر تهران مطرح گردید.
وی از تشکیل یک ستاد بحران جدی و کارآمد با شرح وظایف مشخص شده در تهران، مقاوم سازی منازل و ساختمان های افراد مهم کشور در مقابل زلزله و چند تکه شدن پایتخت تهران و به عنوان نمونه استقرار پایتخت فرهنگی ایران بین قم و کاشان به عنوان مهمترین پیشنهادهای مطرح شده در نامه مزبور یاد کرد.
عکاشه تصریح کرد: راهی جز چند تکه کردن پایتخت کشور وجود ندارد و اعتقاد دارم که 220 سال پیش، آقا محمد خان قاجار به ناحق تهران را به عنوان پایتخت اعلام کرد، چون شهر تهران به مرور و به تدریج، بزرگ و بزرگ تر شد و گسترش یافت.
این متخصص برجسته زلزلهشناسی و زمینشناسی در ایران با بیان اینکه باید در حال حاضر براساس تجارب کشورهایی مانند مالزی سعی کرد که پایتخت کشور را چند تکه کرد تا بتوان خسارات و تلفات انسانی و مالی را کم کرد، تأکید کرد: تهران، پایتخت کشور باید به سرعت از مکان فعلی تغییر مکان پیدا کند، و بین اراک و اصفهان اگر مشکل کمبود آب وجود نداشته باشد، منطقه امنی وجود دارد که اگر بتوان پایتخت کشور را چند تکه کرد و یا آن را جابهرجا کرد، زندگی و جان میلیون ها انسان نجات پیدا می کند و هیچ راهی جز این برای نجات تهران متصور نیست، چون به هیچ وجه ممکن نیست که منازل و برج های موجود در تهران را خراب کرد تا مردم از تهران خارج شوند.
بهرام عکاشه در پایان گفت: مردم را باید به سمتی سوق داد که در وضعیتی قرار گیرند که خود داوطلبانه خطر را شناخته و داوطلبانه از شهر تهران مهاجرت کنند و پایتخت کشور را تخلیه کنند.
انتخاب خبر
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
مارگزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد !
بالاخره بعد از کش و قوس فراوان و هیاهوی بسیار و وعده های پی در پی مسئولان، مبالغی با عنوان نامتناسب رتبه بندی به حقوق معلمان اضافه گردید . این مبالغ اگرچه در حدی نبود که تبعیض فاحشی که بین دریافتی این قشر و سایر کارکنان دولت وجود دارد را برطرف نماید و هیچ تناسبی با حجم تبلیغات رسانه ای انجام شده نداشت اما به هر حال قدم کوچکی بود که باید برداشته می شد و جا دارد در این خصوص از مسئولانی که در این رابطه اهتمام داشتند تشکر نماییم.
البته آنچه انجام شد را نمی توان رتبه بندی جدیدی نامید و بر خلاف آنچه در شش ماه گذشته گفته می شد اصلا نیازی به تدوین و تصویب شاخص ها نبود ،چون قرار بر این بود که متناسب با همان شاخص ها و رتبه بندی هایی که سال ها پیش مقرر و اجرا شده بود مبالغی به حق شغل اضافه گردد و رتبه بندی جدیدی صورت نگرفت ؛ حال دلیل این که بارها گفته شده و می شود که معلمان رتبه بندی شدند و برآن اصرار می شود برای ما معلوم نیست !
اما آنچه که اکنون ذهن برخی از فرهنگیان را به خود مشغول نموده و آنها را شدیدا نگران نموده است موضوع دیگری است .
متاسفانه بعد از صدور احکام جدید، از ابتدای مهرماه برای کسانی که در نیمه ی دوم سال واجد شرایط ارتقای رتبه می شوند ،فرآیند ارتقای رتبه متوقف گردیده است و از آنجا که مسئولان امور اداری وزارت آموزش و پرورش در سال های اخیر ثابت نموده اند که اصولا برای موضوع عدالت اهمیتی قائل نمی باشند و نسبت به تضییع حقوق همکاران خود و تبعیض بین آنها نیز هیچ گونه حساسیتی ندارند ؛ بیم آن می رود که با تغییر نسنجیده ی برخی رویه ها و ایجاد برخی موانع برای ارتقای رتبه ی فرهنگیان ،تبعیض جدیدی را رقم بزنند و بر تبعیضات فاحش و بی دلیل قبلی مورد جدیدی را بیفزایند.
نگرانی همکاران به این دلیل است که این گونه اقدامات در آموزش و پرورش مسبوق به سابقه می باشد که برای نمونه به دو مورد از آن اشاره می نماییم:
1 - در سال 88 به دنبال اجرای ناقص قانون مدیریت خدمات کشوری ،بندی به عنوان تفاوت تطبیق در احکام کارگزینی درج گردید که طبق همین قانون قرار بر این بود که به تدریج با افزایش سالانه ی ضریب حقوقی مستهلک و حذف گردد اما بر خلاف انتظار این بند هنوز به میزان ثابت باقی مانده است و باعث تبعیضات فراوانی گردیده است.
در اثر همین موضوع فردی که در ابتدای سال 88 یا بعد از آن در مقطع کارشناسی ارشد فارغ التحصیل گردیده است نسبت به کسی که در سال 87 در همین مقطع فارغ التحصیل شده و مدرک خود را ارائه نموده، الی الابد به میزان قابل توجهی (حدود سه میلیون ریال ) دریافتی کمتری دارد که علت آن حذف حق همترازی برای سال 88 و ثابت ماندن آن برای سال 87 می باشد که البته حق همترازی فقط یکی از مواردی است که با عنوان تفاوت تطبیق ثابت مانده است و موارد مشابهی نیز وجود دارد که همگی ناعادلانه می باشد.
2- در سال 91 بند دیگری با عنوان « بند سایر » در احکام کارگزینی درج گردید که خود مصیبتی دیگر است ، این بند که بعد ها به « آش نذری » معروف شد باعث تفاوت هایی نابه جا و ظالمانه در دریافتی ها گردید و متاسفانه در دولت جدید نیز هیچ اقدامی در خصوص اصلاح آن تاکنون صورت نگرفته است .
این در حالی است که تبعیض آمیز بودن آن برکسی پوشیده نیست و اصلاح آن نیز به آسانی و حتی بدون هزینه قابل انجام می باشد و فقط اندکی همت و تدبیر می طلبد.( البته در خصوص این بند هر استانی به یک شیوه عمل نموده و این ناهماهنگی نیز برای مسئولان وزارتی اهمیتی ندارد).
با این تفاسیر امیدوارم این بار مسئولان محترم بیش از پیش درایت نشان داده و بنیان گذار بدعت و تبعیض جدیدی نگردند و برای رفع مشکلات و معضلات ایجاد شده در گذشته نیز چاره ای بیندیشند .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
13 آبان مصادف با تاسیس « سایت سخن معلم » است .
امسال وارد سومین سال فعالیت این رسانه می شویم .
ضمن گرامی داشت این روز ، از فرهنگیان و معلمان کشور دعوت می شود با ارسال یادداشت و یا مقاله با ما و در این مسیر همراه شوند .
پذیرای نظرات ، انتقادات و ایده های شما هستیم .
( تعداد کلمات ارسالی در یادداشت و یا مقاله کم تر از 500 نباشد )
پایان پیام /
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .