در جامعه ما بعضی از رفتارها نشانگر این است که در سطوح آموزشی کاستی هایی وجود داشته و در عصر امروز با تکنولوژی آموزشی این نواقص به طور محسوسی با توجه به فرهنگ سازی هایی که در غرب به شکل نسبتا رشد یافته آن می بینیم با شعارهای 3000سال تمدن ایرانی ، با این رفتارهای ما کاملا در تناقض می باشد و بیش از پیش جای خالی آن در جامعه ما حس می شود.
وقتی در دوران کودکی ، مسئله ای در ذهن کودکان نقش می بندد به طور مثال رفتار ترس از یک شخص ، بدون دلیل با یک ذهنیت خود ساخته ، تا مدت ها حتی به سن بلوغ هم می رسند اثر آن در رفتارشان دیده می شود و باعث عدم پیشرفت و رشد شخصیت آنها خواهد شد .
این شکل برداشت و یادگیری و نقشی حکاکی شده در ذهن کودکان با تاکید بر ابعاد مثبت آن می تواند راه کاری برای رسیدن به اهداف متعالی در یک جامعه باشد و نسل های آینده بر اساس همین رویکرد آموزشی به رفتارهای مدنی دست پیدا خواهند کردبه شرط آن که جهت دهی از مقاطع پایین برنامه ریزی شود .
دو نمونه از آن را در اینجا مختصرا بازگو می کنیم .
یکی کار گروهی انجام دادن است با عملکرد درست و راهکارهای خاص آموزشی آن البته با توجه به رفتار و خلق و خوی عمده ایرانی ها می توان آن را با موارد بومی شده در دستور کار این مقطع آموزشی قرار داد .
به طور نمونه روحیه غالب ما واپس گرایی یا همان تمایل به کارهای فردی داشتن است تا گروهی و جمعی کار کردن ، چرا که بعضا آن را به طور الگو از رفتار بزرگترهایمان برداشت می کنیم که ریشه در اهمیت ندادن و سطحی انگاری مسائل است یا بعضا از گفتارهای محاوره ای رایج این فضا مهیا می شود مانند ضرب المثل گلیم خودتو از آب بکش بیرون ، دیگی واسه من نجوشه .... و در رفتارهای خاص ایرانی بودن مان تا حدودی وجود دارد .
برای جبران این کاستی ها در وهله اول از همان مشوق های اولیه مانند کشیدن و کامل کردن نقاشی چند نفره ، تا درست کردن کاردستی طراحی شده توسط معلم و کامل کردن آن توسط شاگردان ، می توان حرکت های گروهی کار کردن و مسئولیت گروهی را کم کم شروع کرد و در سطوح بالاتر آن را ادامه داد .
کار گروهی در کنار پرورش حس مسئولیت پذیری نقاط مثبت اجتماعی را درپی خواهد داشت .
دنیای امروز نشان داده جوامعی پیشرفت و توسعه دارند که کار گروهی و همبستگی اجتماعی آن قوی تر باشد و بالعکس جوامعی که حس مسئولیت پذیری کم رنگ است آن چنان چشم انداز خوبی برای رشد و توسعه ندارند ؛ به طور نمونه این قیاس در بین ما ایرانی ها همیشه بوده است که در ورزش های تیمی ، آن چنان که شایسته است کسب مقام در عرصه های بین المللی نداریم ولی در ورزش های انفرادی عملکرد خوبی داریم .
یا در نمونه دیگر ، کسی که کار گروهی را تجربه و درونی کرده است در حفظ محیط زیست حتی دور از انظار عمومی کوشا خواهد بود از این که بخواهد فرضا و در برابر دیگران و یا برنامه های تلویزیونی تصویری خلاف درون از خود به نمایش بگذارد .
آموزش پایدار در سنین اولیه ، هنجارهای رفتار را در بزرگ سالی شکل خواهد داد و دیگر نیازی به اعمال محرک بیرونی و فرآیندهای بازدارنده برای کنترل رفتار و یا تصحیح آن نخواهد بود .
در مقاطع ابتدایی حس ریاست و رقابت به طور فزآینده ای در بین کودکان وجود دارد مثلا می توان سر کلاس به دانش آموزی علاوه بر ارشد ( مبصر ) کلاس با تقسیم کارکرد و مسئولیت از عناوین زیر نیز استفاده کرد :
مسئول تخته پاکن
مسئول جمع کردن اوراق امتحانی
مسئول ثبت اسامی خروج و ورود دانش آموزان حین درس
و...
چنین مسئولیت هایی کودکان را علاوه بر قرار دادن در رقابت مسئولیت پذیری ، آنها را در شناخت و تکامل کار گروهی قرار خواهد داد .
یا اینکه مسئولیت ارشد کلاس را ، تقسیم به معاونت و جانشین های مراتبی کرد یا به صورت دوره ای به دانش آموزان دیگر محول کرد .
یا اینکه برنامه هایی از روی شناخت رفتار شاگردان برای بالا بردن اعتماد به نفس شان را طرح ریزی کرد و با یک سیکل زمانی به هدف هایی رسید .
نگارنده در این زمینه تجاربی داشته است و به دفعات با یک برنامه ریزی طی ترم شاگردانی را به مرتبه بالای اعتماد به نفس رسانده است به گونه ای که در آخر ترم شاگردی که در ابتدای ترم حتی جرات نطق در جمع را نداشت در پایان به صورت روان نطق و ارائه قابل قبولی داشته است .
یا اینکه رفتارها را می توان با یک فرمول و قاعده خواصی به آنها یاد داد تا صرفا با رجوع به یک وضعیت خواص سردرگم خوب و بد آن نشوند .
نتیجه عملکرد را بسنجد و بداند شاید کاری در وهله اول خوشایند و قابل تحسین باشد ولی لزوما به پایان و نتیجه خوبی منجر نخواهد شد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آموزش و پرورش به عنوان نهادي كه يك سوم از جمعيت كشور ما تحت تاثير مستقيم فعاليتهاي اين نهاد است، يكي از قلمروهاي فرهنگ عمومي محسوب ميشود كه ميتواند بقاي فرهنگي جامعه را از طريق فرآيندهاي جامعهپذيري تضمين كند. از سويي كودكان، نوجوانان و جوانان بهترين روزهاي عمرو زندگي خود را در مدارس و دبيرستانها سپري ميكنند.
گذشته از اين، برپايه نظام آموزشي و تربيتي يك جامعه است كه نظم و انضباط اجتماعي، حالت دروني و نهادي به خود ميگيرد و عامه مردم به طرف فرهنگ ترقي و توسعه حركت ميكنند. همچنين، آموزش و پرورش در شكل فراگير و رسمي آن، حتي براي چند ساعت آموزش رسمي روزانه در مدرسه، توانايي آن را دارد تا در توسعه و ارتقاي فرهنگ ترافيك افراديك جامعه موثر باشد و با جامه عمل پوشاندن به كاركردهاي عمده خود بتواند يكي از سهامداران اصلي تغيير و تحول فرهنگ ترافيك جامعه باشد.
به همين دليل، آموزش و پرورش، كليديترين نهاد آموزشي براي توسعه همهجانبه به شمار ميرود. پس در چنين شرايطي براي تحقق چنين معيارها و شاخصهايي بايد به نقش آموزش و پرورش و معلمان از يك طرف و خانواده و جامعه از سوي ديگر، نگاهي دوباره و عميق داشت.
درچنين شرايطي، نقش آموزش و پرورش در فرهنگسازي ترافيك بسيار موثر و غير قابل انكار بوده، دانشآموزان بهترين پليس و بهترين تذكردهندگان هستند چون اكثر خانوادهها به تمام تذكرات آنها اهميت ميدهند؛ پس آموزش و آگاهسازي كودكان نسبت به قوانين راهنمايي و رانندگي يك امر مهم در ارتقاي فرهنگ تلقي ميشود.
براساس مطالعات انجام شده، يكي از علل كاهش تصادفات اين است كه دانشآموزان با بهرهگيري از آموزشهاي پليس به خانوادههاي خود درباره فرهنگ صحيح رانندگي تذكرات لازم را گوشزد ميكنند.
بهطور خلاصه، كودكان از دو جهت براي ما مهم هستند، اول اينكه جزو آسيبپذيرترين گروهها هستند كه در تصادفات بيشترين آسيب را ميبينند و از طرف ديگر اگر قرار بر نهادينهسازي فرهنگ ترافيكي باشد، بهترين جامعه هدف ما كودكان ميتوانند باشند.
بنابراين بايد وقت و انرژي بيشتري روي اين گروه سني بگذاريم. با همين استدلال، به دستور رييس پليس راهور تهران، مدارس ابتدايي جامعه هدف و سرمايههاي اصلي براي آيندهاي با وضعيت ترافيك بهتر محسوب ميشوند. با همين استدلال در راستاي آموزش فرهنگ ترافيك از طريق آموزش و پرورش ميتوان از شيوههاي زير بهره جست:
- بخشهايي از آيين نامه رانندگي با توجه به سن دانشآموزان در دروس آخرين سال تحصيلي مقطع متوسطه به عنوان مطالعه آزاد جاي داده شود.
- تشكيل دورههاي آموزشي كوتاهمدت با همكاري كارشناسان راهنمايي و رانندگي براي آمادهسازي مربيان پرورشي و ساير معلمان داوطلب و علاقهمند جهت تدريس آموزشهاي ترافيكي به دانشآموزان.
- انجام برخي آموزشهاي علمي در حد ممكن مانند آموزش علمي چگونگي عبور از عرض خيابان با دقت به خط كشي عابر پياده، توجه به توقف عابر پياده هنگام چراغ قرمز عابر پياده و عبور به موقع هنگام چراغ سبز عابر پياده و ساير نكات و موارد ايمني به دانشآموزان.
- استفاده از كتب و جزوههاي آموزشي متناسب با سن دانشآموزان
- بهرهگيري از فيلمهاي آموزشي
- استفاده از ساعات فراغت دانشآموزان جهت ارتقاي فرهنگ ترافيك
- برگزاري كارگاههاي آموزشي در پاركهاي ترافيك و شبيهسازي رانندگي با رعايت قوانين و مقررات.
ما عميقا براين باوريم كه آموزش به كودكان در حوزه راهنمايي و رانندگي و فرهنگ آن ميتواند راهكاري براي گره كور ترافيك، آلودگي هوا و ايجاد نظم شهري و درنهايت زندگي آرامتر براي نسلهاي آينده ما و فرزندانمان باشد. ( روزنامه اعتماد )

گروه بازنشستگان / فرخنده قربانی مقدم
روز پنجم بهمن94 بازنشستگان آموزش و پرورش ، سومین دیدار خود با آقای نوبخت را برگزار کردند.
موضوع دیدار ، اعتراض این عزیزان به شرایط نابه سامان معیشتی این قشر زحمتکش و تبعیض روز افزون در مورد آنها بود.
در ابتدا یکی از عزیزان بازنشسته آیاتی از قرآن مجید را تلاوت کرد، سپس جناب نوبخت شروع به صحبت نمود. ایشان ضمن خوش آمد گویی به قشر فهیم معلم، اظهار خرسندی نمود که مجددا این عزیزان را ملاقات می کند .
ایشان در ادامه صحبت های خود گفت: برنامه ششم کمتر از دو ماه دیگر آغاز شده و تا 5 سال ادامه خواهد داشت.
بنده هیچ سالی را به خاطر نمی آورم که به اندازه این برهه زمانی ،با محدودیت منابع مواجه بوده باشیم.
اگر مقاومت مردم نبود، شاید هر کشور دیگری بود ، جز سرنگونی راه دیگری نداشت.
به گزارش سخن معلم ، وی در ادامه صحبت هایش راجع به حقوق بازنشستگان گفت: بیش از یک میلیون بازنشسته هستند که زیر 1/5میلیون تومان حقوق می گیرند و ما در اولین اقدام حقوق تمام این افراد را به مرز 1/5 میلیون رسانده ایم یعنی از حقوق 750هزار تومان شروع شده و همین طور با درصدهای متفاوت بنا به میزان دریافتی، تا حد 1/5 میلیون تومان رسانده ایم.
حقوق های بالای 1/5 میلیون تومان هم که با همان نرخ 12 درصد افزایش می یابند.
سپس آقای علی محمدی، همکار جناب نوبخت و از نویسندگان قانون مدیریت خدمات کشوری صحبت نمود. ایشان گفت در لایحه جدید قرار است با ساز و کارهایی به حقوق شاغلین و بازنشسته ها50 درصد اضافه گردد و وقتی بازنشسته ها از زمان اجرایی شدن این طرح پرسیدند، آقای نوبخت گفت در طول برنامه 5ساله اجرا خواهد شد.
سپس آقای میرزاسیدی یکی از بازنشسته های این جمع گفت: در دوران اصلاحات بهتر امور اداره می شد، با وجودی که نفت 8 دلار بود. او گفت ما حتی نسبت به همکاران شاغل خود دچار تبعیض شدید شده ایم و حدود یک میلیون تومان اختلاف دریافتی داریم.
به گزارش سخن معلم ، کریمی یکی دیگر از بازنشسته ها گفت: نسبت به خط فقر که طبق آمارهای رسمی حداقل 2/5 میلیون تومان است، ما چند درجه زیر خط فقریم ؟!
خانم پورحصیری یکی دیگر از اعضای این گروه که مطالب خود را از روی برگه می خواند گفت: مطالبات ما در دو محور است،حقوق ناچیز و تبعیض و تجمیع همه بیمه ها در یک بیمه کارآمد یک محور و معوقات محور دیگر مطالبات ماست.
آقای نظری در ادامه گفت : چرا به سخنان مقام معظم رهبری عمل ننمودند که گفتند باید به معلمین و مشکلات شان رسیدگی شود؟
ما به دلیل اعتراض به این حقوق ناچیز در جلوی مجلس توسط کسانی که زمانی شاگردان خودمان بودند کتک خوردیم، دستگیر شدیم، زندانی شدیم، تحقیر شدیم، تا کی باید به خاطر حقوق ناچیز تحقیر شویم ؟
دکتر وکیلی بازنشسته بعدی بود که صحبت کرد . وی گفت: متاسفانه آنچه به جایی نرسد فریاد است، ما بازنشسته ها کمترین حامی نداشته ایم. چند سال است در برف و باران جلوی سازمان بازنشستگی، رفاه و مجلس آمدیم ولی هیچ کس توجه نکرد، حتی در زیر برف و باران اجازه ندادند در قسمتی از صحن مجلس پناه بگیریم.
خانم کاویانی بازنشسته دیگری که از اصفهان خود را به این نشست رسانده بود گفت: سرمایه گذاری صندوق ذخیره کجا می رود؟ این احکام به درد ما نمی خورد، ما نه بیمه طلایی داریم، نه تسهیلات و نه حقوق. چه کار کنیم ؟
خانم بصیری آخرین کسی بود که صحبت کرد زیرا آقای نوبخت گویا جلسه دیگری داشت، وی گفت: فقر با تبعیض فرق دارد، ما فقر را تحمل می کنیم ولی تبعیض را نه.
چرا به شاغلین غیر از 12 درصد،یک فوق العاده شغل 50 درصدی اضافه شود؟
ازسال 86 تا 92 ما حقوق مان را مطابق نرخ تورم طلب داریم که مطابق نرخ تورم باید پرداخت شود.
در پایان ، سخنگوی بازنشستگان از همکارانی که وقت داشتند و نتوانستند صحبت کنند عذر خواهی کرد، سپس آقای نوبخت گفت حتما در بهمن یا اسفند دیدار دوباره ای با این عزیزان خواهد داشت.
در انتهای این نشست، به نظر می رسید بازنشستگان فرهنگی از این جلسه زیاد راضی نبودند و گفتند صحبت ها صرفا تکرار صحبت های جناب نوبخت در رسانه های مختلف بود ولی امیدوارند درجلسه بعدی بتوانند به خواسته های اصلی خود با کمک جناب نوبخت دست پیدا کنند.




پایان گزارش /
در فرهنگ های لغت از واژه تحصیل با معانی مختلفی یاد شده است مثل به دست آوردن ؛ دانش آموختن ؛ حاصل کردن و... از این معانی این گونه می توان استنباط کرد که وقتی دانش آموزی به مدرسه می رود و درآن جا تحصیل می کند مراد آن است که وی قصد دارد چیزی را کسب کند و دانشی بیاموزد .
به واقع کجایی این معانی با روح آموزش و پرورش سازگاری دارد ؟ وقتی دانش آموزی گواهی پایان تحصیلات دوره ی ابتدایی را می گیرد ،مگر چیزی به جز یک سری نمرات محض کسب کرده است؟
به تصور من مادامی که جد و جهدی در این خصوص توسط دانش آموز صورت نگرفته باشد و دانش آموز به موضوعی که خود در نظر دارد نیامیزد نمی تواند از آنچه در اختیارش به زور گذاشته می شود بیاموزد .
منصفانه اگر به سیستم آموزش و پرورش کشورمان نگاهی بیاندازیم آموزش و پرورش ما بیشتر در تلاش است یک سری مفاهیم محض را به دانش آموز انتقال دهد ؛مفاهیمی که به صورت تئوریک در کتاب ها به او تحمیل می شود و حاصل آن می شود نارضایتی ؛ این نارضایتی در جنبه های مختلفی بروز می کند که دردناک ترین آن خاتمه دادن به زندگی فردی است که این روزها به کرات شاهد آنیم .
اگر بر سربرگ مدارک فارغ "التحصیلان" از واژه فارغ از "التحمیلان" استفاده می شد به نظر مناسب تر می آمد چرا که باید به این سئوال بی جواب پاسخ بگوییم ؛ در کجایی این فرآیند دانش اندوزی ؛ دانش آموزان نقش مستقیم داشته اند ؟ و یا کجای این فرآیند ؛ دانش آموز درس زنده بودن و زندگی کردن را آموخته که امروز انتظار داریم به زندگی خود خاتمه ندهد ؟
در وزارت آموزش و پرورش کتاب های درسی تالیف می شوند و در اختیار معلمان قرار می گیرد ؛ معلم ها مطالب آن را که صرفا یک سری مطالب تئوریک هستند به دانش آموزان منتقل می کنند نتیجه را نمی توان تحصیلات نامید مگر آن که فرض مان بر این باشد که حاصل این چیزی که به دانش آموزان تحمیل می شود چیزی است که آموزش و پرورش به دست می آورد نه چیزی که دانش آموز می خواهد به دست بیاورد .
حاصل این نوع نگاه می شود خودکشی هر روزه دانش آموزان یکی پس از دیگری ؛ دیروز در یزد امروز در کرمانشاه ؛ و فردا در جای دیگر .
برآیند ناکارآمدی سیستم های آموزشی که دانش آموز را صرفا یک دریافت کننده محض می داند که قرار است به دانشگاه برود و در آنجا هم یک سری اطلاعات محض دریافت کند و در پایان منتظر باشد تا شاید کاری بیابد میشود خودکشی .
البته به زعم من خودکشی پیش از این ها اتفاق افتاده ؛ زمانی که نقش آموزش به معنای واقعی خود به محفوظات آکادمیک خلاصه شد و آموزش و پرورش صرف دادن چند عدد در یک برگه دانش آموزی با عنوان کارنامه که در آنجا او را فارغ تحصیل می شناسد عملا در فرآیند خودکشی دانش آموزان راه را هموار کرده است .
در آشفته بازاری که هر روز در تصمیمات هیجانی از سوی مسئولین گرفته می شود نمی توان انتظار ثبات داشت ؛ مثلا زمانی که هنوز یک دستور عمل مشخص و ثابتی برای تعیین رشته دانش آموزان پایه نهم متوسطه صادر نشده ؛ چه انتظاری می رود که این دانش آموز بتواند برای آینده خود تصمیم بگیرد ؛ از این ها نیز که بخواهیم فراتر برویم باید ببینیم وقتی آمار و ارقام تکان دهنده ای توسط مسئولین در خصوص حجم سنگین بیکاری در میان فارغ تحصیلان دانشگاهی منتشر می شود چه امیدی به این می رود که دانش آموز دبیرستانی زیر گرده ی اضطراب های شخصی ، انتظارات پدر و مادر، نمرات امتحانی و کنکور و... تاب بیاورد .
من نمی خواهم مرثیه سرایی کنم ولی این قطار کشنده ی آموزشی به این زودی قصد توقف نخواهد داشت ؛ آن روزی که دانش آموزی چاقو به دست می گیرد و معلم خود را می کشد شک نباید کرد دیر یا زود به سراغ خودش هم خواهد رفت .
نمی دانم این سیستم به هم ریخته کی می خواهد بفهمد که بخش اعظم نظام های آموزشی کشورهای جهان روی مهارت آموزی دانش آموزان در خصوص زندگی سالم سرمایه گذاری می کنند . اینکه دانش آموز چگونه می تواند در امتحان زندگی موفق بیرون بیاید .
بر اساس آمار اعلام شده از سوی سازمان پزشکی قانونی کشور در 9 ماهه امسال 3125 تن در حوادثی که مشکوک به خودکشی تشخیص داده شد، جان خود را از دست دادهاند که از میان آنها 982 تن را زنان و 2143 تن را مردان تشکیل میدهند.
بر همین اساس در مدت مشابه سال 91 نیز 2740 تن به علت آنچه که پزشکی قانونی آن را مرگ مشکوک به خودکشی تشخیص داده بود، جان خود را از دست دادهاند.
بررسی دو آمار در 9 ماهه سال 91 و 92 از افزایش 14 درصدی آمار مشکوک خودکشی در کشور حکایت دارد.
گزارش های اعلام شده از طرف سازمان پزشکی قانونی کشور در 12 ماهه سال گذشته در مجموع 3640 مرگ مشکوک به خودکشی در کشور روی داده است که از این تعداد 2530 نفر را مردان و 1110 تن دیگر را زنان شامل میشوند.
بر این اساس در سال گذشته استان های تهران با 409، کرمانشاه با 271 و گیلان با 231 مورد فوتی بیشترین و استان های خراسان جنوبی با 18، کهگیلویه و بویراحمد با 24 و خراسان شمالی با 25 فوتی کمترین موارد مرگ ناشی از خودکشی را به خود اختصاص دادهاند که از این میان در سال گذشته 49.9 درصد از موارد خودکشی به شیوه "حلق آویز" بوده است.
بر این اساس در سال گذشته، از کل مرگ های مشکوک به خودکشی در کشور، بیشترین مواردخودکشی در گروه سنی 18 تا 24 سال ثبت شده است که 28.2 درصد از کل موارد خودکشی این سالها را در برمیگیرد و پس از آن گروه سنی 30 تا 39 سال با 22.2درصد، 25 تا 29 سال با 17.6درصد، بالای 50 سال با 12.9 درصد، 40 تا 49 سال با 11.1 درصد و زیر 18 سال با 7.9 درصد به ترتیب بیشترین موارد خودکشی را به خود اختصاص دادهاند.
این جهش 14 درصدی در افزایش خودکشی در کشور را نمی توان به راحتی از کنارش گذشت و نقش سیستم های آموزشی را در کنترل میزان خودکشی نادیده گرفت . اگر به میانگین رده های سنی که در آمار بالا اشاره شد نگاهی بیاندازیم در خواهیم یافت که در هر مرحله که بحران های روحی پیش روی قربانیان است با افزایش میزان خودکشی مواجه هستیم .
به طور مثال سن 18 تا 24 سال بالاترین نرخ خودکشی را در ایران به خود اختصاص داده است ؛ این همان سالی است که دانش آموز از دبیرستان فارغ التحصیل می شود و با غول کنکور در می آویزند ؛ چون از پس آن بر نمی آید اقدام به خودکشی می کند . در پایان دانشگاه که حدودا سنین 24 سالگی فرد می شود به یک بحران هویتی می رسیم که این سن نیز احتمال اقدام به خودکشی را افزایش می دهد به این معنا که فارغ التحصیلان دانشگاهی در می یابند که برای چیزی تلاش کرده اند که سراب بوده لاجرم یک گزینه پیش روی خود می بییند .
اما تاسف بار ترین اتفاق این است که این روزها شاهد هستیم سن خودکشی روز به روز پایین تر می آید و این در حالی است که در 9 سال گذشته ژاپن همیشه در صدر میزان خودکشی جهان جای داشته ولی با آموزش صحیح توانسته 5/3 درصد از میزان خودکشی خود را بکاهد و این جز در سایه آموزش و پرورش درست میسر نمی شود به این معنا که در آموزش و پرورش مهارت های زندگی را به دانش آموزان می آموزند تا بتواند از پس مشکلات و حل آنها بر آید و این حالی است که ایران با رشد 14درصدی متاسفانه در صدر اخبار خودکشی این روزها قرار گرفته است .
گروه گزارش / آن جه می خوانید گفت و گوی 5 ساعته گروه سخن معلم و حمیدرضا حاجی بابایی در مورد نقد عملکرد ایشان در زمان نمایندگی و مقام وزارت آموزش و پرورش است .
به درخواست آقای حاجی بابایی از برحسته کردن مطالب و یا کلمات پرهیز شده است تا خوانندگان و همکاران خود دست به ارزشیابی و قضاوت بزنند .
سنجش و ارزشیابی در هر سیستمی نشان دهنده کیفیت عملکرد آن سیستم می باشد . در آموزش و پرورش نیز سنجش و ارزشیابی دانش آموزان بیانگر میزان موفقیت نظام آموزشی در پایان هر سال است .هرچه این سنجش دقیق تر باشد نتایج حاصله قابل اعتناتر می باشد . این سنجش می تواند به نوعی بازخورد کار یک معلم مدرسه و سیستم آموزشی در پایان هر سال باشد.
نظام ارزشیابی آموزش و پرورش در سه دهه ی اخیر دچار تحول و دگرگونی کلی شده است . به طور کل می توان گفت در این سه دهه از نظام ارزشیابی سخت گیرانه و دقیق به نظامی آسان گیر بدل گشته است .
در دهه ی شصت و اوایل دهه هفتاد که اصطلاحا نظام قدیم در سیستم آموزش و پرورش اجرا می شد، ارزشیابی ثلثی وجود داشت . به این صورت که در پایان هر سه ماه ارزشیابی کتبی صورت می گرفت و نمره ی آن در کارنامه ثبت می گردید . در این سیستم ارزشیابی در پایان آذر امتحانات ثلث اول برگزار می شد البته معلمان خودشان در کلاس ها امتحان را برگزار می کردند. امتحانات اسفند و خرداد در مدارس به صورت هماهنگ برگزار می شد . نمره ی قبولی حاصل جمع ثلث اول و دوم و ثلث سوم به صورت ضریب دو بود . شرط قبولی این بود که جمع این نمرات باید حداقل چهل می شد در صورتی که نمره ی ثلث سوم حداقل ده می بود.
از طرف دایره امتحانات ادارات هم بر ارزشیابی مدارس نظارت جدی وجود داشت و معمولا بازرس هایی در فصل امتحانات به جلسات امتحان سرکشی می کردند و با دقت و وسواس زیادی شرایط برگزاری امتحان را زیر نظر داشتند. در تصحیح اوراق هم معلمان دقیق بودند و نظارت هم بر کار آنان جدی بود ، بازرس ها به مدارس می رفتند و برخی برگه ها را مورد بررسی قرار می دادند.
در پایه های پنجم و سوم راهنمایی و چهارم متوسطه نیز امتحانات به صورت نهایی برگزار می شد. در تصحیح اوراق هم وسواس و دقت زیادی بود . به خصوص در سال چهارم متوسطه که قبولی منجر به اخذ دیپلم می گردید . در این دوره ، دیپلمه های آموزش و پرورش از حداقل دانشی که از یک دیپلمه انتظار می رفت برخوردار بودند .
در چنین سیستمی معمولا دانش آموزانی که قدرت یادگیری یا انگیزه ی کافی نداشتند نمی توانستند در نظام آموزش بمانند و بعد از چند سال مردودی از نظام آموزشی خارج شده و وارد نظام کار و شاگردی می شدند .بعد از چند سال در حرفه ای راه نان در آوردن و زندگی در اجتماع را می آموختند . در این سیستم به دلیل دقت زیاد در نظام ارزشیابی افت تحصیلی نسبتا زیاد بود. البته در برخی موارد این نظام خیلی سخت گیرانه و غیر قابل انعطاف عمل می کرد . گاهی اوقات دانش آموزی به دلیل عدم قبولی در یک درس ( ادبیات، انشاء...) کلا مردود می شد و باید پایه ی تحصیلی را تکرار می کرد.
مسئولین وقت به جای اینکه با تغییراتی کوچک (مثل برقراری امتحان مجدد برای یک درس در پایان شهریور یا کم کردن حجم کتب درسی ....) این نقیصه را رفع کنند، یک مرتبه دست به تغییرات ساختاری کلی زدند تا افت تحصیلی کاهش یابد .
از اواسط دهه هفتاد نظام ترمی واحدی در دبیرستان ها و هنرستان ها ایجاد شد و هنرستان های کار و دانش به وجود آمد .
ارزشیابی در نظام ترمی واحدی تا حدودی به آن جدیت سایق برگزار می شد. اگر دانش آموزی پیش نیاز درسی را نگذرانده بود نمی توانست آن در را انتخاب کند. البته بعدا قرار شد اگر پیش نیاز را یک بار افتاد می تواند درس جدید را با پیش نیاز آن هم زمان بگیرد . آموزش فنی در هنرستان ها هم از چهار سال به دو سال کاهش یافت. در هنرستان های فنی امتحانات نهایی منحصر به پنج درس شد ، در کار و دانش هم فقط دروس مهارتی به صورت نهایی و تحت نظارت سازمان آموزش فنی و حرفه ای برگزار می گردید . (در اواخر دهه ی هشتاد تقریبا نهایی بودن و نظارت سازمان فنی و حرفه ای بر امتحانات مهارتی کار و دانش نیز برداشته شد و دست دبیران برای نمره دادن بازتر شد. )
در اواخر دهه ی هفتاد که نظام ترمی واحدی در مقطع متوسطه از لحاظ اجرا تقریبا به بن بست رسید نظام سالی واحدی جایگزین آن شد . در نظام سالی واحدی شرط قبولی در سال دوم دبیرستان برداشته شد . دانش آموزان با هر تعداد تجدیدی می توانستند به کلاس سوم بروند . این موضوع واقعا فاجعه ای برای نظام آموزشی به حساب می آمد به خصوص در هنرستان ها که حدود چهل درصد از دانش آموزان متوسطه را در خود جای می دادند و عموما دانش آموزان ضعیف از پایه ی اول به هنرستان هدایت می شدند .
متاسفانه در آن مقطع کسی به آن نپرداخت . حضور دانش آموزان فوق العاده ضعیف باعث می شد که کم کم رقابت در کلاس ها کم رنگ شود و معلمان هم در برخورد با چنین دانش آموزانی دلسرد و کم انگیزه گردند (مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد )
در دهه ی هفتاد نظام ارزشیابی در ابتدایی و راهنمایی تقریبا دست نخورد ، فقط تغییرات کمی را شاهد بود . تقریبا دیگر آن سخت گیری ها و مردودی های دهه ی شصت وجود نداشت .در دهه هفتاد و تا اوایل دهه هشتاد همچنان امتحانات نهایی در پایه های پنجم و سوم راهنمایی برگزار می شد و تعدادی از دانش آموزان ضعیف از چرخه ی آموزش خارج می شدند ولی دیگر آن دقت و بازرسی ها یی که در دهه ی شصت و اوایل هفتاد وجود داشت انجام نمی شد. سیاست بر این شده بود که حتی الامکان دانش آموز از نظام آموزشی خارج نشود.
این داستان ادامه یافت تا به اواخر دهه ی هشتاد رسیدیم که دوباره تغییرات ساختاری در نظام آموزشی شروع شد . آن هم نه در دبیرستان ها بلکه از اول ابتدایی این تغییرات صورت گرفت . در ابتدایی ارزشیابی کمی به طور کلی برداشته شد و ارزشیابی کیفی توصیفی جایگزین آن گردید . در ارزشیابی توصیفی قرار بر این شد که معلم رفتار و عملکرد کلی دانش آموز را در کلاس زیر نظر بگیرد و ملاک قبولی منحصر به نمره ی برگه نباشد. برای موفقیت این سیستم ارزشیابی باید تعداد دانش آموزان کلاس زیر بیست نفر باشد و معلم هم بسیار دقیق و دائما رفتار و عملکرد آموزشی دانش آموزان را زیر نظر داشته باشد . نکات مربوطه را یاد داشت نماید تا بتواند در آخر سال توصیف دقیقی از عملکرد تحصیلی دانش آموز ارائه دهد .
متاسفانه این نوع ارزشیابی به دلایل زیر به صورت صحیح و دقیق امکان پذیر نشده است :
1- تعداد زیاد دانش آموزان در مدارس شهری که عموما کلاس ها حدود سی نفر دانش آموز و بالاتر می باشد .
2- توصیه ی مدیران به آموزگاران که برای نشان دادن عملکرد بالای کاری خود همه ی دانش آموزان را قبول کنند.
3- با توجه به گرایش به حد وسط در توصیف عملکردها تقریبا عملکرد همه ی دانش آموزان را در حد قابل قبول توصیف می کنند و شاید هیچ دانش آموزی در شش ساله ی ابتدایی مردود نشود.
حاصل این نوع ارزشیابی این می شود که برخی از دانش آموزی که شش سال ابتدایی را با موفقیت گذرانده اند ، میزان یاد گرفته های آن ها ناچیز است . بسیاری از این دانش آموزان در املا و انشا و ریاضی حداقل انتظارات را بر آورده نمی کنند !
در متوسطه ی اول البته ملاک قبولی هنوز نمره می باشد، ولی به دلیل اینکه می خواهند افت تحصیلی وجود نداشته باشد ارزشیابی بسیار سهل و آسان برگزار می گردد . دیگر آن نظارت ها و مو را از ماست کشیدن ها وجود ندارد . قوانین و تبصره های زیادی برای قبول شدن دانش آموز وجود دارد. کسی دیگر به معلمی که نمره ی زیادی می دهد کاری ندارد .
البته عکس آن وجود دارد یعنی اگر معلمی در ارزشیابی دقیق باشد و نمرات واقعی دانش آموزان را ثبت کند مورد پرسش قرار می گیرد و کار او از طرف مدیر یا ادارات غیر قابل توجیه به نظر می رسد.
از سال نود و دو نیز شرط قبولی را از پایه ی اول دبیرستان برداشته شد و دانش آموز با هر تعداد تجدیدی به کلاس دوم و سپس سوم می رود که دیگر از این بدتر امکان پذیر نبود . عموم این دانش آموزان به هنرستان ها هدایت می شوند که قرار است کارگران ماهر و تکنسین های آینده ی صنعت باشند !
اهمال در ارزشیابی جدا از بیسواد پروری یک عارضه ی منفی فرهنگی بسیار خطرناکی که دارد این است که باعث می شود دانش آموز در طول دوران تحصیل به این باور و فرهنگ برسد که در این مملکت قانون و شایسته سالاری حاکم نیست . شما به هر کیفیتی که باشی قبول هستی . چنین دانش آموزی در بزرگسالی با این باور وارد جامعه می شود . او فکر می کند جامعه هم مثل مدرسه است خیلی لازم نیست قانون را رعایت کنیم . در هر حال قبول مان می کنند !
به نظر می رسد علاوه بر سال چهارم متوسطه ، باید در پایه های ششم و نهم ارزشیابی پایانی به صورت نهایی و دقیق برگزار شود. دانش آموزانی که توانایی قبولی در این امتحانات را ندارند باید پایه ی ششم یا نهم را تکرار کنند . در صورتی که نتوانند مجددا قبول شوند باید برای ادامه به مراکز فنی و حرفه ای هدایت شوند و در آن جا با مهارت آموزی و همچنین آموزش دروس پایه در حد ظرفیت یادگیری آن ها بعد از چهار سال وارد بازار کار جامعه گردند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /

بیتوجهی وزارت آموزش و پرورش به وضعیت معلمان حق التدریس از جمله چالشهایی است که سبب سرخوردگی و نارضایتی این قشر از معلمان و حتی معلمان رسمی شده است و متأسفانه مسؤولان وزارت آموزش و پرورش چشمان خود را بر این واقعیت بستهاند.
به راستی چرا هیچ آماری از شمار انبوه این معلمان از سوی وزارتخانه متبوعشان اعلام نمیشود؟!
یک بام و دو هوا
ناهید اسدی از معلمان مشهدی میگوید: در سال جاری در دو ناحیه متفاوت در مقطع دبیرستان تدریس میکنم. در یک ناحیه برای هر یک و نیم ساعت تدریس ۶هزارتومان و در ناحیهای دیگر برای تدریس در همان پایه و همان درس ۱۰هزار تومان حق الزحمه دریافت میکنم. البته این دریافتی به خاطر سابقه کار و قبولی بالای من در امتحانات دانشآموزان و به خاطر حسن شهرتم است، ولی در همین مدرسه غیردولتی اگر معلمی رسمی تدریس کند، مدیر تا جلسهای ۵۰ هزار تومان هم به او حق الزحمه میدهد!
اسدی دارای فوق لیسانس ادبیات فارسی است و هر ساله فرم گزینش پر میکند و در مصاحبه هم شرکت کرده، ولی تا کنون نتیجهای از این گزینشها و مصاحبهها به صورت کتبی به وی ابلاغ نشده است.
این معلم حقالتدریسی میگوید: حقوق ما معلمان حق التدریس به هیچ وجه مشخص نیست و مدیر مدرسه هر طور که دلش بخواهد حقوق ما را پرداخت میکند و ما هم ناچاریم به هر شکلی که آنها قرارداد را تنظیم میکنند آن را امضا کنیم و حق اعتراض و چانهزنی هم نداریم.
نبود نظارت دقیق بر مدارس غیردولتی
سماواتی - معلم شیمی- میگوید: معیاری برای حقوق و دستمزد ما وجود ندارد و عیدی و پاداش هم به ما پرداخت نمیشود. مؤسس ما را بیمه نمیکند و ما حق اعتراض نداریم و بدون اینکه از قبل به ما خبر بدهند اخراج میشویم و کسی دیگر به جای ما به سر کلاس میرود.
ساناز عبداللهی، معلم نیز معتقد است، اگر نظارت و کنترل علمی و اساسی بر عملکرد موسسان و مدیران مدارس غیردولتی وجود داشته باشد، دیگر لازم نیست ما معلمان حق التدریس هر سال به دنبال کار باشیم یا حتی در حین کار ترس از اخراج داشته باشیم. چون این مدیر است که تصمیم میگیرد به ما چقدر حقوق بدهد، چه موقع حقوق بدهد، چقدر مالیات کم کند یا در صورت ارسال لیست معلمان برای بیمه چند نفر را معرفی کند یا در طی سال چند ماه بیمه رد کند. چون در بهترین حالت فقط ۹ ماه برای ما لیست بیمه رد میکنند و بقیه را باید خودمان بپردازیم.
عبداللهی اظهار میدارد: طی 9 سال سابقه تدریس فقط سه مدیر حاضر شدند اسم من را برای بیمه رد کنند. من حدود۶۰۰ هزار تومان حقوق میگیرم که ۲۰۰ هزار تومانش را برای حق بیمه میپردازم. ۱۵۰ هزارتومان هم صرف رفت و آمد میشود. باید لباس و کفش مناسب و در شأن یک معلم هم بپوشم. شما حساب کنید اگر سرپرست خانوار هم باشی چگونه باید بچههایت را سیر کنی و اجاره خانه بدهی؟
سبحان اصغرزاده نیز میگوید: ورود به مدرسه و دریافت ساعت تدریس برای ما خیلی دشوار است. چون باید معرفهای زیادی داشته باشیم و با کلی سفارش بتوانیم وارد کلاس شویم. تازه وقتی وارد مدرسهای میشویم برای بیشتر مدیران مدارس نتیجه و نمره مهم است و اگر به هر دلیلی دانش آموز نمره قبولی یا نمره خوبی نگیرد، مقصر اصلی معلم خواهد بود. گاهی معلم و مدیر سر این موضوع با هم درگیر میشوند و چنانچه معلم اخراج نشود از او تعهد میگیرند باید به هر ترتیبی که شده دانش آموز، نمره بهتری بگیرد. در اینجا معلم ناچار است به دانش آموز نمره بدهد، چون مدیر همیشه طرف دانش آموز و اولیا را میگیرد. ضمن اینکه بیشتر اولیا در این مدارس بسیار پر توقع هستند و دلشان میخواهد فرزندشان با هر سر و لباس و وضعیت درسی و شخصیتی که در کلاس حاضر شد، معلم چیزی نگوید و در پایان سال هم با کارنامه و نمرات خوب قبول شود.
آیا این معنای تکریم معلم است؟
فرزانه مجیدی، از دیگر دبیران حقالتدریس هم دل پری از مقرراتی دارد که مدیران در هر مدرسه اجرا میکنند.
مجیدی میگوید: بیشتر مدیران مدارس فقط به کارنامهها نگاه میکنند و معدل نمرات دانش آموزان را ملاک ارزشیابی کار معلم قرار میدهند، ولی اوضاع وقتی بدتر میشود که اولیا برای کار معلم نظر میدهند. خدا نکند به یکی از دانش آموزان بگویی بالای چشمت ابروست یا اینکه او را برای آوردن تکالیفش بازخواست کنی. همین کافی است اولیا از دست ما شکایت کنند. من نمیدانم در کجای دنیا مرسوم است که معلم جرأت نداشته باشد از دانشآموزش تکلیف بخواهد؟ هر چه باشد ما هم دورههای ضمن خدمت برای معلم شدن را گذراندهایم و بابت آن کلی از وقت و جیبمان هزینه کردهایم. این طور نیست که ما کاری غیرمعمول از دانش آموزان طلب کنیم.
مجیدی میگوید: اگر یک روز به هر دلیلی در محل کار حاضر نشویم از حقوق ما کسر میشود. حتی اگر بیمار باشیم و در بیمارستان برای عمل جراحی بستری شده باشیم. آیا این عدالت است؟ آیا این معنای اجرای سند تحول آموزش و پرورش و تکریم معلم است؟
چطور وقتی خانم مدیر میخواهد برای مدرسهاش شاگرد جذب کند به مدرک ارشد و دانشجوی دکتری بودن معلمانش افتخار میکند و درجه مدرسه خود را بالاتر عنوان میکند تا شهریه بیشتری بگیرد، ولی وقتی پای انسانیت به میان میآید اصلاً به حال و روز معلمشان توجه نمیکنند. حتی اگر تعطیل رسمی مانند تاسوعا و عاشورا هم باشد، کسر حقوق میکنند و چنانچه غیبت ما طولانی شود از کار اخراج میشویم.
احمدی، پدر یکی از دانش آموزان نیز از به کارگیری برخی معلمان مرد در مدارس دخترانه ناراضی است و میگوید: حالا که شمار معلمان زن در آموزش و پرورش بیشتر شده است چه لزومی دارد در دبیرستان دخترانه، مرد تدریس کند؟
تأمین اجتماعی نظارت کند
ژیلا سرمدی هم دبیر زبان است و از صدور ژوری ثبت نمرات به نام معلمان رسمی در مدرسهای که تدریس میکند، ناراضی است.
وی میگوید: چطور من طی ۹ ماه به دانش آموزان درس میدهم و آنها را ارزشیابی میکنم، ولی ژوری نمرات به اسم یک معلم دیگر صادر میشود؟
سرمدی اظهار میدارد: گاهی مدیر تا دو ماه با ما قرارداد نمیبندد و سپس به هر مبلغی که دلش بخواهد نرخ را مشخص میکند و ما باید قرارداد را سفید، امضا کنیم و حقوق را هرچند وقت یک بار به صورت دستی دریافت کنیم و چند امضا و رسید برای آن بدهیم.
احمد رحمتی، دارای مدرک کارشناسی ارشد است و نسبت به حق بیمه خود اعتراض دارد.
وی اظهار میدارد: به امید دریافت حقوق بازنشستگی و به منظور اینکه سابقهای در تأمین اجتماعی داشته باشم، ماهیانه بیش از ۲۰۰هزار تومان بابت حق بیمه پرداخت میکنم، چون مؤسس حاضر نیست ما را بیمه کند. دولت در ماده ۸۰ قانون تأمین اجتماعی تخفیف قابل توجهی را برای کارفرمایان در پرداخت حق بیمه کارکنان در نظر گرفته است که مبلغ آن در سال ۱۳۹۴ حدود ۸۵ هزار تومان است، ولی متأسفانه کارفرمایان توجهی نمیکنند و میگویند اگر علاقهای به بیمه شدن دارید خودتان اقدام کنید.
قرارداد سفید امضا خلاف است
مدیرکل دفتر بیمههای اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی میگوید: هر رابطه کاری که مزد و حقوق بگیری در میان باشد مثلاً معلمانی که در مدارس به صورت ساعتی، کارمزدی یا ماهانه قرارداد دارند و در قبال کار، مزد دریافت میکنند شامل قانون تأمین اجتماعی میشود و کارفرما موظف است این افراد را طبق لیست الکترونیکی به صورت کامل، به تأمین اجتماعی معرفی کند. معرفی نکردن یا اعلام اسامی کمتر از شمار واقعی به کار گرفته شده توسط کارفرما، تخلف محسوب میشود.
اسماعیل گرجی پور تأکید میکند: اگر کارفرما قراردادی را به صورت سفید امضا ببندد یا به صورت غیرواقعی قراردادِ زیر سه ماه تنظیم کند یا نسخهای از قرارداد را در اختیار فرد قرار ندهد، مرتکب خلاف شده و مشمول جریمه و برخورد خواهد شد.
گفتنی است، برای تنظیم این گزارش معاون وزیر و رئیس سازمان مدارس غیردولتی از گفتوگو با رسانه خودداری و پرسشهای ارسالی به روابط عمومی این معاونت نیز با وجود پیگیریهای مکرر خبرنگار ما طی سه ماه به «پاسخ» نرسید.
قدس
گروه اخبار / قصه معلمان اردبیلی که بیش از 8 سال است در تامین سرپناه مناسب دچار سرگردانی شدهاند قصه تلخ و تاسفباری است که هیچکس نمیتواند پایانی خوش برای آن تعبیر کند.
گروه اخبار / نماینده مردم ملایر در مجلس شورای اسلامی خواستار پرداخت پاداش پایان خدمت بازنشستگان آموزش و پرورش شد.
هفدهم دی ماه است و هنوز بودجه کل کشور به مجلس ارائه نشده است. معلمان و به خصوص معلمان بازنشسته، چشم انتظارند که ببینند چه اتفاقی در بودجه سال آینده آموزش و پرورش خواهد افتاد؟ آیا می توانند بعد از نزدیک به دو سال، پاداش پایان خدمت خود را دریافت کنند ، همان پاداشی که هم رده های آنان در دستگاه های دولتی دیگر، میلیون ها تومان بیشتر و به محض بازنشستگی، آن را دریافت کرده اند؟
خُب! نباید ناامید بود. احتمالا با برداشته شدن تحریم ها و آزاد شدن درآمدهای دولت، سهم و نصیبی هرچند کم و ناچیز، به آموزش و پرورش می رسد. مگر امام خمینی(س) که، دولت مردان و مجلسیان کشور ما، خود را پیرو او می دانند، نگفته بود که: ” «مسئله فرهنگ و آموزش و پرورش در رأس مسائل کشور است» ( صحیفه امام جلد ۱۵، ص ۳۰۹) “؟ احتمالا آنان، که عکس امام را زینت بخش اتاق های خویش کرده اند، به این گزاره او نیز پای بند خواهند بود و در سال آینده، وزارت آموزش و پرورش را در راس مسائل کشور می نشانند.
فانی، در محضر آیت الله
اولین خبرهای بودجه آموزش و پرورش در سال آینده، در دیدار علی اصغر فانی با مراجع عظام تقلید، مطرح می شود. در دیدار با آیت الله موسوی اردبیلی است که فانی می گوید: “امسال بودجه آموزش و پرورش ۲۴ هزار میلیارد تومان بود که باز هم کفایت این سازمان را نمیکرد و سال آینده نیز بودجه ۳۰ هزار میلیارد تومانی پیشبینی شده که این مقدار با توجه به گستردگی و حجم آموزش و پرورش کم است. ”
بودجه سال جاری چقدر بود؟
این سخنان فانی در محضر آیت الله، اولین شوک را به جامعه ی معلمان وارد می کند. بودجه سال آینده، ۳۰ هزار میلیارد تومان است؟ فانی در محضر آیت الله موسوی اردبیلی، بودجه سال جاری آموش و پرورش را ۲۴ هزار میلیارد تومان ذکر می کند. در واقع به روایت فانی، سال آینده، ۶۰۰۰ هزار میلیارد به بودجه اضافه می شود و این، یعنی افزایش ۲۵ درصدی بودجه. اما آیا سخنان فانی در محضر حضرت آیت الله، مطابق با واقع است؟ آیا بودجه سال جاری آموزش و پرورش، ۲۴ هزار میلیارد تومان بوده است؟ چگونه به درستی یا نادرستی این سخنان پی ببریم؟ به چه کسی رجوع کنیم؟ پاسخ سوال روشن است؛ به سخنان خود فانی باید استناد کرد. دکتر علی اصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش، با بیش از چهل سال سابقه، در روز معلم و در برابر دوربین های تلویزیونی، درباره بودجه ی سال جاری می گوید: ” اعتبار پیش بینی شده برای آموزش و پرورش در لایحه بودجه سال ۹۴، بیست وچها هزار میلیارد تومان بود که مجلس شورای اسلامی حدود پنج هزار میلیارد تومان به این رقم اضافه کرد. هیات دولت نیز در آخرین جلسه خود در سال ۹۳ مصوب کرد ۱۳۵۰ میلیارد تومان به آموزش و پرورش در سال ۹۴ اختصاص داده شود. در مجموع اعتبارات بالقوه آموزش و پرورش در سال ۹۴ بیش از ۳۰ هزار میلیارد تومان است که این رقم در مقایسه با پارسال ۵۰ درصد افزایش نشان می دهد.”
اعداد و ارقام اشتباه آقای وزیر
چنان که می بینیم، بنا به سخن فانی، بودجه ی سال جاری آموزش و پرورش، چیزی بیش از ۳۰ هزار میلیارد تومان بوده است؛ این که چرا فانی در برابر حضرت آیت الله، ۶۰۰۰ هزار میلیارد از این مبلغ کم می کند، جای پرسش جدی است. شاید این سوال به ذهن متبادر شود که این سخنان فانی در باره بودجه سال جاری، سهوا بر زبان رانده شده است. اما چه می توان کرد که این سوالی نادرست است. چرا؟
به این سخنان غلامرضا مصباحی مقدم، نماینده مجلس در روز استیضاح علی اصغر فانی دقت کنید: ” افزایش ۵هزار میلیارد تومانی آموزش و پرورش از سوی مجلس برای سال ۹۴ کمک بزرگی به بهبود آموزش و پرورش بود ولی با توجه به بدهی سنگین این وزارتخانه به معلمان و بازنشستگان این بودجه کافی نیست و مشکلات همچنان پابرجاست. “ ماجرا به همین جا ختم نمی شود. شهریور ماه است و هفته دولت. روزنامه ایران و نیز سایت رسمی وزارت آموزش و پرورش، طبق گزارشی از عملکرد آموزش و پرورش، بودجه بالقوه سال جاری را مجددا ۳۰ هزار میلیارد عنوان می کند. اما چه می توان کرد که باز هم موضوع به این جا ختم نمی شود. ۲۲ دی ماه است که محسن علیمردانی،نماینده زنجان، علی اصغر فانی را مورد خطاب قرار می دهد که: ” که مجلس در قانون بودجه سال جاری نزدیک به ۵ هزار میلیارد تومان اعتبار جدید به آموزش و پرورش اضافه کرد، پس چرا وزارت آموزش و پرورش پیگیر دریافت این مطالبات نیست؟”
۵۰۰۰ میلیارد کجا است؟
واقعا پرسش به جایی است.اگر همه متفق القولند که بودجه ۲۴ هزار میلیاردی، در سال جاری، به ۳۰ هزار میلیارد افزایش یافته، پس چرا آموزش و پرورش در پی زنده کردن آن ۵۰۰۰ و به روایتی ۶۰۰۰ میلیارد تومان نیست؟چرا علی اصغر فانی بعد از چند ماه و در محضر آیت الله، به خاطر می آورد که بودجه ی سال جاری ۲۴۰۰۰ میلیارد است و نه ۳۰ هزار میلیارد؟ چه کسی مسئول است؟ چه کسی پاسخ گو است؟ وزیر و تیم اقتصادی اش ؟مجلس یا دولت؟
این در حالی است که تمام اعتباری که پاداش پایان خدمت معلمان سال گذشته لازم دارد، ۱۰۵۰ میلیارد تومان است. آیا با زنده کردن این ۵۰۰۰ هزار میلیارد، نمی شد پاداش پایان خدمت معلمان را پرداخت کرد؟
ممکن است کسی بگوید مجلس بدون کارشناسی این ۵۰۰۰ میلیارد را افزوده است، اگر این گونه است و قرار نبود که این ۳۰ هزار میلیارد تحقق یابد، چرا وزیر آن را بر زبان آورد و در بوق و کرنا کرد؟ چرا وقتی در روز استیضاح وی، در مجلس، از این افزایش ۵۰۰۰ میلیاردی سخن به میان آمد اعتراضی نشد؟
همه شواهد نشان می دهد که تیم اقتصادی وزیر در به دست آوردن این ۵۰۰۰ میلیارد اهمال کرده است؛ اهمالی که در درجه اول دود آن در چشم معلمان کشور، و به تبع آن، نظام تعلیم و تربیت کشور می رود.
معاون پشتیبانی، در برابر وزیر
از همه جالب تر سخنان محمد بطحایی، معاونت پشتیبانی علی اصغر فانی است. بطحایی در انتقاد از محمدرضا نیک نژاد، کارشناس آموزش و پرورش، که بودجه سال جاری را ۲۵۰۰۰ میلیارد دانسته، می گوید: ” بودجه آموزش و پرورش امسال با طرح رتبه بندی، نزدیک به بیست و شش هزار و پانصد میلیارد تومان می شود در حالی که در سخنان ایشان، بیست و پنج هزار میلیارد ذکر شده است.» “. چنان که می بینیم، به روایت بطحایی، که احتمالا بیشتر از وزیر با اعداد و ارقام بودجه آشنا است، بودجه سال جاری ۲۶۵۰۰ میلیارد تومان است؛ یعنی ۲۵۰۰ میلیارد تومان بیشتر از آن چیزی که علی اصغر فانی در محضر حضرت آیت الله ذکر کرده اند.
اما باز جای این سوال است که مگر جناب بطحایی در معیت وزیر به محضر مراجع عظام نرسیدند؟ چرا جناب بطحایی اشتباه فانی را تصحیح نکردند؟ البته بطحایی نیر توضیحی از سرنوشت ۵۰۰۰ میلیاردی که توسط مجلس یه بودجه سال جاری اضاقه شده بود، به میان نمی آورد و سرنوشت بودجه ۳۰ هزار میلیادی، هم چنان نا معلوم است.
بار دیگر به سخنان آغازین فانی بنگریم. اگر آن چنان که فانی در محضر آیت الله بیان داشته، بودجه سال آینده، ۳۰ هزار میلیارد تومان است به این معنی است که بودجه، نسبت به بودجه بالقوه امسال، که خود فانی آن را ۳۰ هزار میلیارد تومان اعلام کرده بود، هیچ افزایش و کاهشی نداشته است. اما چه می توان کرد که باز هم این پایان ماجرا نیست.
کاهش ۱۰ درصدی بودجه آموزش و پرورش در سال آینده
۱۰ روز از دیدار علی اصغر فانی با مراجع می گذرد.۲۷ دی ماه است که پرده از بودجه سال آینده کشور برداشته می شود.سهم آموزش و پرورش چقدر است؟ در حدود ۲۸۵۰۰! در ظرف ده روز رقم ۳۰ هزار میلیاردی اعلام شده توسط فانی، ۱۵۰۰ میلیارد تومان کاهش می یابد!
در ۳۰ دی ماه است که فانی می گوید: ” بودجه سال ۹۵ به بیش از ۲۸ هزار میلیارد رسیده است، که ۲۱.۶ درصد نسبت به مصوب سال گذشته رشد داشته است.” روایت فانی البته ۲۰۰۰ میلیارد تومان کمتر از رقم قبلی اعلام شده توسط وی است. خوب ببینیم آیا واقعا بودجه ۲۱ درصد رشد داشته است؟ فانی باز هم می گوید که بودجه سال جاری ۲۴۰۰۰ هزار میلیارد بوده است، حال چنان که نشان دادیم، این سخن نادرست است.اگر بودجه سال جاری، ۳۰ هزارمیلیارد تومان بوده باشد، بودجه ۲۸۰۰۰ میلیاردی سال آینده، در حدود ۱۰ درصد کاهش یافته است. به فرض ۳۰ هزار میلیارد را هم نادرست بدانیم و بودجه سال جاری را بنا به روایت محمد بطحایی ۲۶۵۰۰ میلیارد بدانیم، بودجه سال آینده در حدود ۶ درصد رشد داشته است،که بعد از بودجه وزارت کشور، پایین ترین میزان افزایش را در میان دستگاه های دولتی داشته است.
شفقنا