دگماتیسم به مثابه تصلب و تعصب محض مطلق و غیر معقول فکری و ذهنی است و تفکر و تعقل و انتقاد منصفانه و منطقی را برنمی تابد در تعارض و تناقض با آزاداندیشی و منطق و عقل و سیالیت و دینامیسم و ترانسفوریسم علمی و فلسفی می باشد. چه بسا تخریب و دیگرگونه گشتن و قلب ماهوی و گذر از خود و بازنگری و بازآفرینی و دل سپردن به پروسه استکمال و ترقی موجبات رشد و ارتقاء و فیروزمندی را فراهم نموده و فرد، جامعه، تاریخ و فرایندها و پارادایم های ذهنی، عینی و روند حرکت و تحقق رضایت خاطر آدمیان و سعادت و فضیلت و شاکله احسن زندگانی را فراچنگ می آورد.
هیچ آرایشی بدون پیرایش در ابژه و سوبژه و هیچ نوزایی منهای کهنه زدایی محقق نمی گردد.
" الاالله " زمانی مجسم و محقق می شود که " لااله " مورد تدقیق و تفهیم واقع شود. جمله ای وزین منسوب به " فریدریش نیچه" که می گوید: " برای بنا نهادن ارزش های نوین و عقلانی می باید بنیادها و بنیان های پوسیده و غیر معقول را تخریب نمود." پر واضح است که موضوع بدیهیات اولیه به تعبیر کانت " مفاهیم پیشینی" و ما قبل تجربی جای خود دارند و پندار نگارنده چنین نیست که یک نخبه و متفکر صاحب مکتب و سبک با لحاظ نمودن عقل و منطق و حقیقت و واقع پذیری "رئال" منفعل ، سرگردان و بی جهت به سر برده و تسلیم بادهای موسمی ذهنی گرایانه و پراتیک دیکتاتور مآبانه گردد!
در منطق ادیان و دنیای فلسفه و روان شناسی مصمم و اراده مند بودن توام با انعطاف لازمه و معقول و متعارف، اصلی پذیرفته شده و به قول معروف محکه پسند می باشد. آنچه ضروری و مهم می نماید شناخت مرزبندی فی مابین دگماتیزم و آزاد اندیشی است. تقلید از نیاکان در شکل جاهلی آن ، رسوبات ذهنی و عملی ضد تکاملی گریز از نوآوری و نوسازی، مقاومت در برابر انتقادات و اعتراضات عقلانی و به سربردن با خرافات و موهومات و پای فشردن بر انانیت در قاموس قرآن و کلام نورانی پیشوایان دین و مذهب و نخبگان و فلاسفه و جامعه شناسان و مصلحان جوامع مذموم و نکوهیده است.
بخش قابل توجهی از سوفسطائیان در برابر سقراط حکیم طلایه داران و سردمداران پارادایم قرون وسطی یا همان " اسکولاستیک" اشاعره یا جبری مسلک هامرحبه و باطنی گرایان افراطی، ظاههریون، کلامیون و اصولیین مستغرق در لفظ و ذهن، خوارج مسلک ها ،عمله استعماری در خدمت بنی امیه و بنی عباس و امثال زهری ها، عبدالله بن سلام ها، کعب الاحبار و ابوهریره و جاده صاف کن های راهبرد و راه کارهای ضد انسانی و سناریوهای چپاول و غارتگری و برده ساختی امپراطوران و آریستوکرات ها و نمادهای پوپولیسم پرداختی در عداد و شمار دگماتیسم اقماری تاریخ محسوب می گردند.
هرگز عنصر انتقادی زنده را در صندوقچه زمان و مکان قرار نمی دهیم. چه استبعادی دارد یک انسان به ویژه نخبه و متفکر به انتقادهای درون ساختی و ساخت های گوناگون سپهر اعتقادی و علمانی و فلسفی بپردازد. منطق حضرت ابراهیم نبی در مواجه با بت پرستان، موسی و هارون با فراعنه و گوساله پرستان، ابوطالب با ابرهه و محمد (ص) با جاهلیت زمان و ابولهب و ابوجهل مصادیقی بارز و عینی و ملموس از این دست به شمار می روند. دوره سه جلدی "تاریخ فلسفه غرب" اثر ماندگار و ارزشمند فیلسوف مشهور و بزرگ "برتراندراسل" آینه منعکس کننده بخش قابل ملاحظه ای از دکترین آزاداندیشی و پروسه انتقاد منطقی بی شائبه در عرصه های علم، فلسفه، منطق و مکتب می باشد. این فیلسوف شهیر و ریاضی دان معروف و ارجمند آزاد اندیشی و انتقاد در کلیت سیر علم و فلسفه و مکاتب عقیدتی و مرامی را تعیین و لحاظ نموده است.
" راسل" اگر به آسیب شناسی و معایب قرون وسطی همت گمارده و عصر روم و یونان قدیم و فلسفه متقدم و اسپارت و اندیشه و عقیده " المپی ،گنوسی، زئوس، انک گوراس ، امپیروکلس، پارمنیدس، فیثاغورث، بطلمیوس، و مکتب "مسلطی" و آسیای صغیر " تالس، اورفئوس، و خدایان " المپ" را به بوته نقادی آورده و علاوه بر تجلیل و تعظیم امثال نیوتون و کپلر و کوپرنیک باز عنصر نقد را فراموش نکرده حتی به عصر جدید و نوزائی و رنسانس و اوتر و کالون هم که می رسد ضمن ارج نهادن بر همت و تلاش و خدمات آنان شجاعانه نقطه نظرات خود را در کلیت موضوع اعم از این که کاملا حق با اوست یا به چالش آفرینی در برخی موارد پرداخته ابراز و اظهار می دارد. سبک فکری و علمی و فلسفی این اندیشمند قرن استاتیک نبوده و عبور از نظرات خود را نیز پنهان نمی ساخت.
به رغم برخی مستشرقین اندک و یا مغرض اعم از قدیم و جدید که تعدادی از غرب شناسان بی انصاف و افراطی و آنکاردی و آوانتوریست مشرق زمین و یا حتی وطنی را بایستس بدانها اضافه نمود هستند. دانشمندان آزاداندیش و شجاع و منصف غرب و شرق که هم اندیشی و هم افزایی مثبت و کارآمد را فراموش نکرده و جانب حق و حقیقت و رئالیسم و انصاف و عدل را رعایت کرده اند. روژه گاردی ، آنه ماری شیمل، ویلیام چیتیک، رنه گنون، چامسکی، گورگیو، لوئی ماسینیون، گوستاولوبون و ... از جمله دانشمندان منصف و قابل احترام دنیای غرب هستند که هرگز نباید به تاق نسیان سپرده شوند.
در اثر معروف "راسل" با "آگوستین قدیس" روبه رو می شویم که در عین "افلاطونیست" نقدهایی نیز به آراء و ایده های " افلاطون" دارد. این نگره پیرامون سایر نوافلاطونی ها نیز تسری دارد که در جتی خود و به طور جداگانه می باید مورد مراقه قرار گیرد.
( برتراند راسل ) «...در حال حاضر به نظر می رسد که دنیا به سوی راه حلی نظیر راه حل عهد قدیم سیر می کند، یعنی به سوی نظامی سیر می کند که به زور بر جامعه تحمیل شود و بیشتر نماینده اراده زورمندان باشد تا امیدهای توده مردم. »
متاسفانه برخی افراد به ظاهر محقق و نویسنده و مدرس گاها از روی تجاهل و نوع خاص ساختار و شاکله فکری و رفتاری و زمانی نیز به لحاظ کم عمقی و باری به هر جهت به گونه ای خلاف واقع و حقیقت به اظهار نظر و قلمی کردن مطالب و مکنونات غلط و انحرافی خویش مبادرت می ورزند و در این خط سیر لجاجت و اصرار نیز می ورزند.
در حدود دهه قبل فردی تحت عنوان واهی نویسنده و پژوهشگر در برخی مناطق آموزش و پرورش به ویژه منطقه 9 تهران، برای تعدادی از دبیران رشته ادبیات سلسله مبحثی تحت عنوان« استکبار شناسی »بیان نمود و جزوه و کتاب کم حجمی نیز در این مورد در اختیار مستمعین قرار داده بود که سیمایی سراسر غیر واقعی از "رنسانس" و عصر جدید و بسیار افراطی و مغرضانه منعکس نموده بود.
فرد مذکور به گونه ای به پردازش موضوع پرداخته بود که گویی ورود به عصر علم و رنسانس و پوزیتیویسم ساخته و پرداخته شیطان و لائیک ها و سکولاریسم و ملحدین و صهیونیست ها بوده و برداشتن پرچم علم به منزله و علامت مقابله و مبارزه و خصومت با دین و مذهب و خدا و معنویات و متافیزیک و ماوراءالطبیعه است!
و از آن طرف یک سیمای کاملا مطلق مثبت و برحق و حقیقت از عصر تاریک قرون وسطی و اسکولاستیک به خواننده ارائه نموده بود و حال آن که علاوه بر آزاداندیشان و محققان عصر رنسانس و پسارنسانس در سرتاسر جهان با هر عقیده و دین و آئین در همان عصر تاریک اسکولاستیک ، فیلسوفان و دانشمندان بزرگ در رشته های گوناگون علمی و هنری از دانته گرفته تا آگوستین قدیس انتقادات و ایرادات و اعتراضات عمده و قابل توجهی بر پارادایم و دکترین قرون وسطی و طلایه داران و پرچم داران آن دوران تاریک ضد علم و عقل وارد ساختند.
پژوهشگران فوق الذکر گویا کتاب آقای "راسل" و سایر اندیشمندان نظیر "ویل دورانت، مونتگری وات، پی یر روسو، نهرو، فروغی، نصر، شایگان ، زرین کوب، تاریخ تمدن اسلام، دانش مسلمین، کارنامه اسلام، ویژگی های قرون جدید، آئین کاتولیک، عقل و اعتقاد دینی " و ... را مطالعه ننموده و یا اصالتا قبول نداشته است که در قرون وسطی چه میزان به نام دین و در مذهب و قوالب "کلیسا، ارتودکس، کاتولیک" و با آویزه قرار دادن ایمان و بر خلاف آیین انبیاء و توحید و سفارش الوهیت به دین و دانش جانب جهل و خرافات را گرفتند و با علم و تجربه و ترقی و آگاهی و مدرنیته در شکل و ذات حقیقی آن به مبارزه و مقابله پرداختند.
در عصر تاریک اسکولاستیک چگونه می توان عقل سلیم و انصاف داشت اما تراژدی گالیله و محاکمه او که گردن زدن ها و سوزاندن انسان ها و به ویژه دانشمندان، استعمار کهنه و برده داری و سرواژیسم خدایگان، پاپ ها و اسقف ها و کاردینال ها، بهشت فروشی، پاک کردن و عفو گناهان در قبال دریافت رشوه های کلان و افسانه ای، ارائه سیمایی خشن از دین، مطلق اندیشی های غیر واقعی ، فقدان بهداشت و استحمام و حتی جن زدگی!!؟ دانستن بیماری صرع و این که گناه آدم در بهشت به فرزندان او نیز سرایت کرده و هر فردی با گناه اولیه به دنیا می آید و مسیح(ع) نیز خود را به عنوان تاوان گناهان بشریت خود را فدا کرد و به دار آویخته شد.
قهر آسمان و زمین، عدم امکان جدایی زن و شوهر، قائل نشدن حق مالکیت برای زن، عدم حق ازدواج برای کشیشان و ... را نادیده انگاشت. آیا پذیرش آیین وسطایی با آن همه تراژدی و فساد و تباهی و انحرافات و تحریفات و فاصله گرفتن از اصل دین و منویات الهی و معنویات و نادیده گرفتن جنبه های مثبت عصر جدید و نورایی علم، اختراعات، ابداعات، کشفیات، توجه به حکومت، دولت، مردم سالاری، دموکراسی (در شکل حقیقی و کارآمد بودن)، قانون ، مدنیت، پارلمان و ... که خود کمک شایان توجهی به بشریت و حتی دین و خداشناسی و معنویات تلقی می گردد، خبر دگم اندیشی ، جاهلیت مدرن و خیانت و مقابله با علم و دانش و ترقی و انسانیت می باشد.
اگر درد، درد سوءاستفاده و نفوذ و بروز برخی ناهنجاری ها و مولفه های ضد بشری و دینی است این موضوع به طور عمیق و گسترده در عصر تاریک اسکولاستیک به طور وضوح مشاهده می گردد و ما هرگز طرفدار و جانبدار و مدافع برخی جوانب افراطی و یا سوءاستفاده ها و عناصر نفوذ در ابعاد عقیدتی، سیاسی و فلسفی در عصر رنسانس نیستیم و هرگز عنصر انتقادی زنده را در صندوقچه زمان و مکان قرار نمی دهیم.
موضوعاتی نظیر استعمار، برده داری نوین و نئوکلنیالیسم و مولفه هایی چون فاصله طبقاتی ، آپارتاید، جنایت در ویتنام، الجزایر، عراق، افغانستان، یمن، سوریه، فلسطین اشغالی و آن چه در دوران قاجاریه و پهلوی ها بر سر ایران و ایرانی آمد و نابودی طبیعت، مصرف زدگی و البته در عرصه علم نوعی شکاکیت نوین و در برخی موارد بت تلقی شدن علم و تجربه را مورد نقادی قرار می دهیم و هرگز از ظلم و تجاوز ، اشغالگری و غارت منابع طبیعی جهان سوم تحت هر نام و عنوانی که باشد دفاع نمی کنیم و چه بسا تجدید نظر در تجد نظر ضروری به نظر می آید. به عنوان مثال ژرژبوردو در نقد لیبرالیسم کلاسیک کتاب می نویسد و خود آقای راسل در مواردی امثال لوتر را هم به نقد می کشد.
سخن ما نیز چنین است که سره از ناسره تشخیص داده شود و عقل سالم ایجاب می کند تا آنچه را که حسن بوده و مورد تایید و تصریح عقل و دین و شعور و انصاف و منطق است ناجوانمردانه به زیر علامت سوال و سلاخی نبریم! و از کثافات و رذائل و پلشتی و آن همه سیاهی و نکبت و اهریمن سیرتی قرون وسطی نه فقط ضد علم و بلکه ضد دین به مفهوم متعالی آن جانبداری نکنیم که تاریخ و آیندگان در درایت و سلامت عقل ما شک کنند.
راسل، خود در کتاب معروفش به نسبی بودن و محدودیت عقل و علم اعتراف دارد و هرگز وحی و ماوراء طبیعت را رد نکرده است و در ارزیابی رنسانس و عصر علم جانب انصاف و معدلت را رعایت کرده است آنجا که در صفحه 378 کتاب خویش می نویسد:
« رهایی از قید حاکمیت کلیسا منجر به رشد فردیت شد و حتی به سرحد هرج و مرج رسید. در اذهان مردم عصر رنسانس، انضباط چه فکری و چه اخلاقی و چه سیاسی – فلسفه مدرسی و حکومت دینی را تداعی می کرد. منطق ارسطویی مدرسیان محدود بود اما توانسته بود نوعی خاص از دقت را پرورش دهد. وقتی که این مکتب منطقی از مد افتاد در ابتدا چیز بهتری جای آن را نگرفت بلکه فقط یک تقلید التقاطی از نمونه های قدیم رواج یافت. تا قرن هفدهم چیز مهمی در فلسفه پدید نیامد. هرج و مرج اخلاقی و سیاسی ایتالیا در قرن پانزدهم وحشت آور بود و نظریات ماکیاولی را برانگیخت . در عین حال آزادی از قید و بندهای فکری به بروز شگفت انگیز نبوغ هنری و ادبی منجر شد اما چنین جامعه ای پایدار نیست. رفرم و ضد رفرم به همراهی اسارت ایتالیا در دست اسپانیا محاسن و همه معایب رنسانس ایتالیا را پایان بخشید. هنگامی که رنسانس به شمال کوه های آلپ سرایت کرد دیگر آن روح هرج و مرج طلب را نداشت. »
راسل ضمن ادامه نقادی و به محک گذاردن چند و چون تمامی آراء فلاسفه و دانشمندان عصر قدیم و حتی جدید حتی به آوانتوریسم از نوع "باکوئین" نیز اشارت دارد و هرگز از نقد نمی هراسد اما همیشه جانب انصاف و عدالت را در نظر می گیرد و همواره به دنبال ارائه راه حل منطقی و بهتر است.
وی در صفحه 379 کتاب می نویسد: «...در حال حاضر به نظر می رسد که دنیا به سوی راه حلی نظیر راه حل عهد قدیم سیر می کند، یعنی به سوی نظامی سیر می کند که به زور بر جامعه تحمیل شود و بیشتر نماینده اراده زورمندان باشد تا امیدهای توده مردم. مشکل یک نظام اجتماعی با دوام و رضایت بخش را فقط با ترکیب استحکام امپراطوری روم و ایده آلیزم "شهر خدا" ی آگوستین قدیس می توان حل کرد. برای حصول این مقصود فلسفه جدیدی لازم خواهد بود. »
نتیجه آن که : یک انسان محقق و آزاده و منطقی همواره باید سعی داشته باشد تا به اندیشه ورزی و مطالعه تتبع خویش ادامه بدهد و هرگز جانب اعتدال و انصاف را از کف ندهد و از تصلب فکری و ذهنیت تام و مطلق اندیشی جانبدارانه و غیر معقول پرهیز کند. انتقاد در انتقاد و به طور پیوسته و گذرا از وضع موجود و پرهیز از محدودیت گرایی و استاتیک و پرواز در اوج قلل علم و دانش می بایستی وجهه همت تمامی آزاداندیشان و نخبگان و محققان قرار گیرد.
علم جهان شمول و آزاد از قید و بند خرافه و دگم اندیشی و پذیرش سیالیت و دینامیزم و شجاعت و اراده معقول و متوازن در ابراز عقیده و دکترین یک اصل و شاه بیت غزل هستی و پلاتفرم و مانیفست بشریت تلقی گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
هر چند با قسمت هایی از متن موافق نیستم اما چنین کارهایی و انتشار آن بر معلم و همه لازم است تا شاید فکر کرد و با اندیشه ها آشنا شد
به نظرم آمد که در متن میخواهید دشمنی اسلام یا مسلمانان با علم گرایی غربی را مورد نقد قرار دهید
از نظر روش کار اگر واضح تر از جایی شروع کرده بودین بهتر بود تا مشخص باشد روی چه چیزی کار می کنید
اما در مورد محتوا، اینکه فردی یا این حکومت با علم ورزی واقعی مشکل دارد به طور قطع چنین است و این دگماتیسم ذات این موجود مثل طالبان
و این مقاله برای آنها اگر باشد مثل یاسین به گوش هر خواندن است
اگر میخواهید این نکته شما را که البته نمیفهمند، اجرا شود باید متون مذهبی مثل قرآن آنها نقد شود یا بررسی فلسفی شود
کاری که فیلسوفان رنسانس کردند
زمانه کنونی آمریکا که پایتخت غرب فعلی است بر پایه فیلسوفانی چون راسل بنا شده
اما دیدگاه های راسل با توجه به زمانه خود بوده و و همچنین مکان خود
شما لازمه دقت کنید که در چه مکان و زمانه ای قرار دارید تا بتوانید تحلیل بهتری ارائه دهید و استناد صرف به آرا آن اندیشمندان چاره ساز هدف شما نیست
پیروز باشید