کار آموزش و پرورش زمانی به سامان می شود که بپذیریم که "تعلیم" و "تربیت" هر دو به یک چیز دلالت دارند لیکن تربیت، سطح عملیاتی و کاربردی تعلیم است که در نتیجهٔ تعامل و تکرار و تمرین و ممارست و مشاهده و آزمایش و خطا و تجربه حاصل می گردد و اگر در امر آموزش، فرصت تعامل و تکرار و تمرین و ممارست و مشاهده و آزمایش و خطا و تجربه فراهم نباشد، کار تعلیم و تربیت در همان سطح آغازین باقی خواهد ماند و با وجود فراهم بودن خوراک آموزشی، "تربیت" ، اتفاق نخواهد افتاد/ همهٔ ما افرادِ سر به زیر و تابع و نرم خو وکم گو و حرف شنو و ساکت و پای بند به آداب و رسوم و تسلیم در برابر کبائر قوم و شعائر مذهبی را "باتربیت" می نامیم و "بی تربیتی" را در بدپوشی و چموشی و درشت گویی و تندخویی و بد دهنی و زُمختی و بی ادبی و عصیانگری و ... خلاصه می کنیم/ از دستگاه تعلیم و تربیت، انسان آسمانیِ فارغ از تعلقاتِ زمینی می خواهند/ "راه خدا از میان خلق می گذرد." و تردیدی نیست که خدمت راستین، بدون دانش و تخصص توأم با تعهد و مهارتِ راستین تقریباً محال است/ متأسفانه غالب آسیب شناسی های تربیتی در کشور، ریشهٔ مشکلات متعدد جامعه را در فقدان نظم ایدئولوژیک و ضعف تربیت دینی و کمبود آموزه های آسمانی می بینند و به طور پیوسته برنامه های مکمّل ایدئولوژیکی را به اشکال مختلف در برنامهٔ درسی می گنجانند و در همین راستا نیز دوز وعظ و نصیحت و نقالی و اندرز را در قالب برنامه های درسی یا با برگزاری مراسمات و مناسبت ها در محیط های آموزشی روز به روز بالا می برند/ آنچه در همهٔ این تعاریف به چشم می خورد، عمدتاً کلی گویی و آرمان پردازی و حاکی از واقعیت گریزی است/ آیا صرفاً با قاب کردن واژه ها و نصب آنها بر در و دیوار، می توان به کارکردشان امیدوار بود/ ما امروزه نیازمند باز تعریف واژهٔ تربیت و درک درست مفهوم آن و تبیین واقع بینانهٔ مأموریت آن و باز آفرینی نقش آن در دستگاه تعلیم و تربیت هستیم
بحران وابستگی آموزش و پرورش ما به جناح های سیاسی حاکم بر کشور باعث شده است سیستم آموزشی ما در هر دوره وام دار حزب و جناح خاصی باشد/ چه میزان هزینه صرف تربیت یک مدیر می شود که در یک چشم به هم زدن در مناسبات جناحی حذف می شود/ آموزش و پرورش مدیران متخصص را می طلبد و لازمه این تخصص نگاه فراجناحی و غیر سیاسی به آموزش و پرورش است ، نگاهی که تعلیم و تربیت را مادر همه فرآیندهای اجتماعی بداند نه سر بار آنها/ در آموزش و پرورش های مترقی دنیا انتخاب مدیر آموزشگاه یکی از سخت ترین گزینش های نظام آموزشی است/ در نظام آموزشی ما اگر فردی یک سال برابر فرم های انتخاب معلم نمونه به عنوان معلم نمونه دست یافته باشد در سال دیگر ممکن است با پیشنهادهای مدیریت روبه رو شود/ زمانی مدیریت در مدارس معنی و مفهوم واقعی خود را پیدا می کندکه وضعیت فیزیکی مدارس ما مطلوب و متفاوت از منازل مسکونی دانش آموزان باشد/ تامین سرانه های دانش آموزی و امکانات و تجهیزات مورد نیاز به مثابه ی ریل گذاری برای لوکوموتیو آموزش و پرورش است که می تواند آن را به سر منزل مقصود برساند
نام عباس کیارستمی با نام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران عجین است/ حاصل حضور یا ارتباط کیارستمی با کانون پرورش فکری کودکان کارگردانی و ساخت فیلم های کوتاه و بلندی می باشد که هر یک از آن ها ایده ها و درس هایی بود که او از محیط خود گرفت و آن ها را برای تماشا به کودکان و معلمان و متصدیان نظام آموزشی کشور عرضه کرد/ فیلم در نوع خود با یک نگاه جدید و تابو شکنانه به سراغ دانش آموزان رفته بود تا یکی از روش های آموزشی در نظام آموزش و پرورش را به چالش بکشد/ فرجام فیلم نقد و اعتراضی آشکار به سیستم تعلیم و تربیت ایران در آن برهه ی زمانی است/ اگر چنانچه کیارستمی تصمیم می گرفت به جای ساخت فیلم مشق شب در یک مدرسه ی پسرانه آن را در یک مدرسه ی دخترانه می ساخت عواقب و نتایج شوک آور و تکان دهنده ای در بر داشت/ کی از دانش آموزان حتی به تنهایی نمی تواند در جلوی دوربین بایستد و به پرسش های کیارستمی پاسخ دهد و اضطراب شدید او باعث می شود که کیارستمی از دوستش بخواهد تا به نزد او آمده تا آن دانش آموز قدرت و جرئت بیان کلمات را بیابد/ کیارستمی این فیلم را با نیت نقد و اعتراض نامه ای بلند و جسورانه علیه تحقیر و تخفیف و لگدمال شدن حقوق زیست کودکان ایران در نظام تعلیم و تربیت ساخته است . کودکانی که در یک چرخه ی پادگانی - شبه نظامی و فاقد هرگونه بینش و جهت گیری هنری -عاطفی و دنیای کودکانه ی آنان برایشان از مفاهیمی می گویند که آنان نه توان درک آن را دارند و نه وقت و دوران درک چنین مفاهیمی برایشان است/ نگاه مهربان و انسان نواز کیارستمی به زندگی و مناسبات انسان ها همچنان می تواند آموزنده و راهگشا باشد
به طور اتفاقی از پنجرۀ خانه نگاهی به بیرون می اندازد. مادری جوان با پسرک ۶-۷ ساله اش در حال عبور از کوچه اند. تا اینجا همه چیز عادی ست؛ همان جریان عادی زندگی در کوچه. اما رفتار نامتعارف مادر صحنه ای غیرعادی و در عین حال جالبی را رقم می زند و ناخواسته توجه اش را جلب می کند؛ کشیده ای که مادر حوالۀ پسرک می کند و کار غیرمعمولی که همانجا به انجام آن مبادرت می ورزد.
پسرک با اولین کشیده جست کوتاهی می زند چند قدم جلو می پرد و چرخ می زند و به مادر می چسبد و خود را به دست و پای او می مالد. مادرِ جوان کشیده دوم را نیز نثار پسرک مي كند.
پسرک جستی می زند و باز هم چند قدم جلوتر می پرد و از مادر دور می شود اما مادر بی درنگ بر روی پلۀ سنگی آستانۀ خانه ای می نشیند و کیف قهوای رنگش را از روی شانه اش زمین می گذارد و دستش را بدون معطلی درون آن فرو می برد و دو عدد "دستم بو" بیرون می آورد و کنار پای راستش روی زمین می گذارد.
پسرک راه رفته را برمی گردد و به سمت "دستم بو" ها خم می شود و کشیدۀ سوم را نیز دریافت مي كند و باز هم از مادر دور می شود با چند متر فاصله می ایستد.
مادر جوان چند پلاستیک شفافِ اطو کشیدۀ بدون چروک از داخل کیفش بیرون می آورد و بین پاهایش مهارشان مي كند تا باد نبرد. در همان حال دهانه یکی از پلاستیک ها را که نو بودنش کاملاً مشخص است، با کمی تقلّا باز مي كند و چند مشت میوۀ قرمز رنگ از داخل کیف بیرون می آورد و در درون آن میریزد. از رنگ میوه ها و اندازۀ ریز آنها می شود فهمید که توت فرنگی هستند. پسرک به مادر نزدیک می شود و کشیده ناکام دیگری به سمتش حواله میگردد.
پسرک جستی به عقب می زند و مادر پلاستیک حاوی میوه قرمز رنگ را کنار پایش زمین می گذارد و پلاستیک دوم را برمیدارد تا باقیماندۀ محتویات کیف را درون آن بریزد. این بار چیزی که از درون کیف قهوه ای رنگش بیرون می آورد، گوجه سبز است. با چند حرکت سریع، تمام گوجه سبزهای موجود در کیف را به داخل پلاستیک انتقال می دهد. چند عدد توت فرنگی باقیمانده را نیز که ظاهراً با گوجه سبز مخلوط شده بوده، داخل پلاستیک مخصوص آن می اندازد.
حالا نوبت دستم بوهاست که در ابتدای کار از کیف بیرون آمده اند. پلاستیک فابریک سوم را هم برمیدارد و دستم بو ها را در داخل آن می گذارد. درِ پلاستیک های حاوی گوجه سبز و توت فرنگی را که چندان هم زیاد نیستند، گره مي زند و دست پسرک می دهد. کیف قهوه ای رنگش را که حالا خالی شده، روی شانه چپش می اندازد و پلاستیک حاوی دو عدد دستم بو را با دست راست برمی دارد و بلند می شود و همراه با پسرش، با سه نوع میوۀ نوبرانه راهی منزل می شوند.
همۀ این اتفاقات معدود بسیار سریع و شتابان و در مدت زمان بسیار کوتاهی رخ می دهد. اما برای بینندهٔ ناخواندۀ ما یک دنیا پیام دارد و برای جامعه، یک جهان پیامد؛ بینندهٔ ناخوانده ای که چند حرکت نامتعارف متوالی یک مادر حس کنجکاوی اش را برانگیخته و شاهد آن همه کار فشرده و رفتار حساب شده و اقدامات شتابان هوشمندانه بوده، به تیزی و فرزی و مهارت و زیرکی و حسابگری مادر در میدان عمل و تأثیر تعلیمات عملی او بر تربیت پسرک میاندیشد؛ قسمت جالب ماجرا این است که مادر جوان به هنگام تهیۀ رندانۀ میوه ها پلاستیک مورد نیاز را هم از همان محل تدارک دیده است.
او برای تمام قسمت های کارش برنامهٔ عملیاتی دقیقی داشته است. همه چیز را پیش بینی کرده و مو به مو اجرا کرده است. شاید ارائۀ گزارش کار شفاهی به پدرِ پسرک را نیز در برنامۀ کاری خود گنجانده است!
پسرک احتمالاً با دیدن این همه تناقض در رویکردهای خانه و مدرسه در خصوص رفتار اخلاقی، از آموزش عملی مادر بیشتر خواهد آموخت و شاید رویکرد عملی و موفقیت آمیز مادر را خواهد پسندید.
احتمالاً تربیت عملی مادر بر تعلیم تئوری مدرسه خواهد چربید!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
کشورهای خاورمیانه در حل اختلافات خود هنوز نتوانسته اند به منطقی صحیح و کارآمد از تعامل و گفت و گو دست پیدا کنند و فرهنگ صلح همچنان به آرزوی دست نیافتنی می ماند/ ناکامی کشورهای منطقه در حل اختلافات و تضمین منافع مشترک شرایطی را پدید آورده تا از درون چنین بحرانی منافع قدرت های بزرگ به نحو مطلوبی تامین شود/ خاورمیانه هنوز نتوانسته است دموکراسی را به معنای واقعی کلمه تجربه کند/ امروز بسیاری از تحلیل گران، بحران های کشورهای خاورمیانه در ابعاد مختلف را ریشه در الگوهای ناکارآمد توسعه ای می دانند که به شکلی تک بعدی و بدون تطبیق با شرایط جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی کشورها به کار بسته شده اند/ آنچه در غالب کشورهای خاورمیانه مشهود است اینکه راه توسعه بر قومیت ها و خرده فرهنگ ها و نیز گروه های اقلیت بسته است که این خود زمینه ی بروز مسائلی جدی نظیر تروریسم را تشدید می کند/ پرورش انسان هایی صلح طلب که تعارضات خود را با گفت و گو و مدارا حل می کنند، منافع یکدیگر را همدلانه می فهمند، و همدیگر را می پذیرند غایتی است که جز از طریق تعلیم و تربیت اصیل و واقعی حاصل نمی شود/ نهاد مدرسه و دانشگاه باید شهروندانی را تربیت کنند که ظرفیت های لازم برای گفت و گو و تعاملات انسانی را داشته باشند/ خشونت به عنوان یکی از مفاهیم کلیدی در تبیین مسئله ی تروریسم مشکلی بسیار اساسی است و امروز در مدارس ما به اشکال مختلف قابل رویت است و هر دم تولید و بازتولید می شود/ مدرسه و دانشگاه باید تلاش کنند تا مدیریت هیجانات و افکار را به افراد بیاموزاند و هوش هیجانی جامعه را رشد دهد/ تعلیم و تربیت باید مستقل از ایدئولوژی به تربیت انسان هایی بپردازد که حاضرند انسان های دیگر از هر نژاد، دین و مذهب، قومیت، فرهنگ، جغرافیا را بپذیرند/ افراطی گری چه در اشکال مذهبی آن و چه غیرمذهبی می تواند ریشه در نوع تربیتی داشته باشد که افراد دریافت می کنند و لذا پرورش مهارت هایی چون تفکر نقادانه و همچنین تامل در رفتار و افکار خود و دیگران جهت تعدیل سازی آن ها باید در محوریت قرار گیرد/ راه دموکراسی از مسیر توسعه فرهنگی جامعه می گذرد و صرفا با اصلاح نظام های اقتصادی و سیاسی نمی توان مردم سالاری را به عنوان یک عادت و فرهنگ مستمر نهادینه ساخت/ تمام این نکات حاکی از آن است که رسالت و غایت تعلیم و تربیت بایستی مورد بازنگری جدی قرار بگیرد/ این نوع تربیت است که می تواند به افراد جامعه ظرفیت های لازم را برای همزیستی مسالمت آمیز بدهد و آن ها را از رفتارها و افکار غیرانسانی و غیرعقلانی رها سازد/ تعلیم و تربیت صحیح می تواند تعاملات بین فرهنگی را در این راستا بهبود بخشیده و دستیابی به چنین مهمی نیز مستلزم آن است که انسان و انسانیت را محور تعلیم و تربیت بدانیم
آموزگار واقعی نه تنها معطوف به خویش و مشعوف از خویش نیست، بلکه توانِ خودانتقادی و به زیر سؤالبردن نگرشها و روشهای خود را دارد/ تربیت چیزی جز طغیان علیه مدّعیانِ تربیت و تربیتهای دروغین نیست/ آموزگار واقعی تنها ما را فرامیخوانَد که از آن «خود» که حجاب خود گشته است دستبرداریم؛ از خودی که نیستیم به درآییم و به خودی که باید باشیم درآییم/ ، آموزگار واقعی ما را از خود نمیسِتاند تا به سوی خویش بکشاند، بلکه ما را از «خودی کاذب» میرهانَد تا به «خود راستین» برسانَد/ آموزگار واقعی کسی نیست که بیشتر از شاگردانش میداند، بلکه کسی است که بیشتر از شاگردانش میتواند یاد بگیرد و بیاموزد/ هایدگر به ما میآموزد که استاد تنها یک شاگرد بهتر و جدّیتر است/ استاد بودن یعنی «همیشه آغازگر» بودن، «همیشه در راه» بودن، «همیشه شاگرد» بودن/ آموزگار واقعی کسی است که مدّعی دانایی نیست و مانند سقراط تنها «میداند که نمیداند»/ آموزگار واقعی، به تعبیر نیکولاس کوزانوس، فیلسوف و ریاضیدان آلمانی قرن پانزدهم، «جهالتِ عالمانه» دارد/ آموزگاران راستین هدیهای جز افکندنِ تردید و پرسش، آفریدنِ راز و معمّا برای ما ندارند/ آنها به نوعی همۀ پاسخها را از ما میستانند و مبدّل به پرسش میکنند، چنانکه راهحلهایمان را منهدم میکنند و از آنها معمّاهای جدید خلق میکنند و این چنین ما را از طاعون جزمیت میرهانند...
آیا همان اندازه که برنامه و برنامه نویسی برای ما اهمیت دارد، تحلیل اجرای برنامه ها و دستاوردهای آنها هم مهم بوده است/ راه رسیدن به آرمان ها از واقعیت ها می گذرد/ در مورد سند 2030 هم اعتقاد دارم، اگر حتی چنین سندی تصویت می شد و به عنوان یک برنامه بلندمدت استفاده می شد باز هم مشکلات ما همچنان پابرجا بود/ ما هنوز به اصول برنامه ریزی باور نداریم، هنوز همه خود را متولی (از نماینده مجلس، تا...) می دانند، ولی پاسخ گویان محدودند/ ما در همه عناصر نظام آموزش و پرورش با بحران ناکارآمدی روبه رو هستیم/ شکی نیست که تعلیم و تربیت ایران و نظام برنامه ریزی به یک پوست اندازی اساسی نیاز دارد، پوست اندازی که محور آن پاسخ گویی باشد
جنگ و جهل به هم بسیار نزدیکاند/ جهل و نبود تعلیم و تربیت صحیح است که فردی، صاحب اندیشه شیطانی می گردد. اندیشه و فکر است که اسلحه را هدایت می کند، زنجیر نادانی به کمر میبندد و انسان و هم نوعی دیگر را نابود می کند/ ایران مان صحنه ی تجاوز تفکر داعش شد و قلب کشورمان هرچند جزئی و کوچک، لرزید. برای فرزندان ایران استفاده از اسلحه و تجهیزات نظامی تنها در کنار نیروی پرورشیافته عقل و با محوریت اسلام ناب معنا پیدا می کند/ بعد پرورشی نظام تعلیم و تربیت ما تا چه اندازه توانسته است دانش آموزان کشور را در برابر تفکرات و هجمههای افراطی موجود در منطقه و جهان بیمه کند/ خروجی بعد پرورشی نظام تعلیم و تربیت ما چگونه انسان هایی هستند/ متاسفانه به نظر می رسد بیشترین تمرکز فعلی مدارس ما بدون توجه به مفهومسازی عقلی به این امور است/ آنچه ضرورت و هدف است سطح پنهان و ناپیدای کوه یخی است که شامل تربیت باطن و توجه عمیق به پرورش اعتقادات، ارزش های بنیادین، باورها و پیشفرضهای اساسی هر انسان نسبت به جهان، خدا، خلق و خود است که به نظر میرسد بسیار مهمتر از سطح نمادین و مصنوعی موجود و مورد تأکید نظام تربیتی ماست/ رفتار انسان ها در آینده متأثر از توجه و پرورش اعتقادی و زیربنایی صحیح آنهاست و به نظر می رسد به یک باز انگاری و تحول جدی در بعد پرورشی فعالیت های نظام تعلیم و تربیت خود جهت پرورش نسلهای آینده فرزندان ایران داریم ...
جریمه یکی از ابزارهای بازدارنده جهت رفع خطاهای یادگیری محسوب می شود/ اگر بار تخریب شخصیتی آن بیش از بار آگاه بخشی باشد می تواند منجر به ثبات رفتار غلط در دانش آموز گردد/ دانش آموزی که ناهنجاری های رفتاری بخشی از شخصیت او را شکل داده است ؛ بازخورد شیوه ی غلط تربیتی در محیط خانه تا مدرسه است/ معلم حرفه ای کسی است که به عوامل حساسیت زا دامن نمی زند و تلاش می کند با دیده ی اغماض گر از کنار برخی مسائل بگذرد/ ، برجسته سازی برخی ناهنجاری های تربیتی مشکلات عدیده ای به همراه دارند/ وقتی سیاست آموزشی به طور غیر مستقیم تعلیم را مقدم بر تربیت می داند چگونه می توان ضمن برقراری توازن در کلاس به مسائل تربیتی آن چنان که بایسته تر است توجه نمود
گروه اخبار/ وزیرآموزش و پرورش در بازدید از دانشگاه فرهنگیان، نقش معلمان در تربیت دانش آموزان شایسته و دارای مهارت را کلیدی دانست.