در ایران تا بخواهید می توانید اسناد بالادستی پیدا کند (برای مثال، نقشه جامع علمی کشور، سند چشمانداز بیستساله در افق 1404 هجری شمسی، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش). همچنین، تقریباً 7 دهه از تلاش برای توسعه ایران در قانون های برنامه ریزی می گذرد (5 برنامه توسعه بعد از انقلاب و ششمین نیز آغار شده است). به عنوان دانش آموز حوزه تعلیم و تربیت (مدیریت و برنامه ریزی آموزش) همیشه این سوال را از خود داشته ام، آیا همان اندازه که برنامه و برنامه نویسی برای ما اهمیت دارد، تحلیل اجرای برنامه ها و دستاوردهای آنها هم مهم بوده است؟
من مخالف برنامه ریزی نیستم ولی اعتقاد دارم راه رسیدن به آرمان ها از واقعیت ها می گذرد.
واقعیت این است که برنامه ریزی ما در 7 دهه گذشته ( به ویژه بعد از انقلاب)، اساساً حرف - محور بوده و از عمل به دور بوده است.
در مورد سند 2030 هم اعتقاد دارم، اگر حتی چنین سندی تصویت می شد و به عنوان یک برنامه بلندمدت استفاده می شد باز هم مشکلات ما همچنان پابرجا بود. چرا که ما هنوز به اصول برنامه ریزی باور نداریم، هنوز همه خود را متولی (از نماینده مجلس، تا...) می دانند، ولی پاسخ گویان محدودند.
به هر حال، به عنوان یک دانش آموز معتقدم ما در همه عناصر نظام آموزش و پرورش با بحران ناکارآمدی روبه رو هستیم:
مدیریت نظام تعلیم و تربیت (برنامه محور نیست، سیاست زده است)، دانش آموزان (صلاحیت های لازم را برای زندگی شغلی، اجتماعی و شخصی نیاموخته اند)، والدین (فقدان مشارکت کافی درآموزش فرزندان)، معلمان (نارضایتی گسترده)، امکانات مدرسه (فقر امکانات)، برنامه های درسی (سنتی و بیشتر معلم محور، متمرکز)، آزمون های بین المللی تیمز و پرلز ( در رتبه های آخر)، بحران اخلاق (اگر چه آمارها واضحی وجود ندارد، ولی برای بسیاری قابل لمس است) و غیره.
در نهایت، شکی نیست که تعلیم و تربیت ایران و نظام برنامه ریزی به یک پوست اندازی اساسی نیاز دارد، پوست اندازی که محور آن پاسخ گویی باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان