اولین سال های خدمت و تدریس بود و هر چه ماهیانه به حساب بانکی ام واریز می شد کتاب بود که می خریدم و غر زدن های پدر بود که ، چه حاصلی خواهی برد/ اینک که به پشت سر می نگرم می بینم اگر چیزی در چنته هست حاصل آن روزها و سال هاست/ درحوزه ی آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت باید کمی مهربانی با یار مهربان به خرج دهیم و هر یک آستین بالا بزنیم و اندک قدمی برداریم/ فن آوری های نوین در مغرب زمین که زادگاه مدرنیته نیز می باشد هرگز مانع از فروش پرتیراژ روزنامه ها و کتاب ها و بلیط سینماها و تئاترها نشد/ کتاب دوست دیرین بشر و یار مهربان ما هست ، بار دیگر با کتاب مانوس شویم و خود را و کتاب ها را از تنهایی برهانیم که مهربانی چون کتاب نخواهیم داشت
چکیده
این پژوهش با هدف نقش تعلیم و تربیت در خشونت زدایی و پیشگیری از اعمال خلاف اخلاق در تربیت فردی و اجتماعی و با روش مطالعات کتابخانه ای جمع آوری گردیده است. با توجه به مطالبی که در این پژوهش به دست آمد می توان این گونه اذعان نمود که : تعلیم و تربیت عبارت است از فرآیند آگاه سازی متربی و مورد مراقبت قرار دادن او به نحوی که به انجام بعضی رفتارها خو گرفته و انجام برخی رفتارها را ترک کند و نیز آسیب ها و لغزش های رفتاری را بشناسد. کودک رفتار الگویی پیدا می نماید. یعنی آنچه در محیط خانواده از جمله پدر و مادر و افراد دیگر خانواده، مشاهده می کند انجام میدهد. به تدریج کودک رشد کرده و وارد محیط بزرگتری به نام مدرسه می شود. نکته ای که در اینجا حائز اهمیت است نقش الگوپذیری همسالان و معلم و کادر آموزشی از جمله مدیر نیز مهم جلوه می نماید. همچنین کودک که در اینجا دانش آموز خوانده می شود به صورت مستقیم آموزش هایی دریافت می کند و در مورد ارزش ها و غیر ارزش ها شناخت کافی پیدا می نماید. او پی می برد که اگر رفتارهای غیر ارزشی از خود نشان دهد رفتار او نابه هنجارگفته می شود .این رفتار نابه هنجار در اجتماع به صورت های مختلفی از جمله اختلال های شخصیت اجتماعی نمود پیدا می کند. از آنجا که رفتار نابهه هنجار و غیر ارزشی یک پدیدهی ضداجتماعی است و خسارات مالی و جانی فراوانی به بارمی آورد، دولت ها سعی دارند با این پدیده ضد اجتماعی مبارزه نمایند. در این پژوهش ابعاد و انواع خشونت مورد بررسی قرار گرفته است در آخر، این نتیجه حاصل شد که مدرسه به عنوان پل ارتباطی بین خانواده و جامعه می تواند نقش مؤثرتری درتعلیم و تربیت و جلوگیری از خشونت داشته باشد.
واژه های کلیدی: تعلیم و تربیت- خشونت زدایی- پیشگیری - اعمال خلاف اخلاق.
مقدمه
فلسفهی تعلیم و تربیت که بخش مهمّی از علوم تربیتی و عمدتاً نظری و فلسفی است، قدمتی دیرینه دارد و از دیر زمان همواره دست خوش تحوّلات گوناگونی بوده است و از طرفی آشنایی با اندیشههای فلسفی تعلیم و تربیت قدیم و معاصر، بررسی، تحلیل و نقد آن ها برای یک متفکّر و مربّی تعلیم و تربیت خصوصاً متفکران مسلمان امری ضروری است، زیرا می تواند مقدّمهای برای تدوین یک نظام تعلیم وتربیت بر مبنای ایدئولوژی اسلامی باشد. متفکّران غربی به فراخور جامعهای که در آن زندگی میکنند ایدئولوژي حاکم بر آن جامعه، با مسائل و مشکلات فرهنگی، آموزشی و تربیتی خاصّ خود مواجهاند. آنان دیدگاهها و نظراتی را ارائه میدهند و افکار و اندیشههای دیگران را در بوتهی نقد میگذارند امّا این چالش افکار سبب شفّاف شدن موضوعات و بایدها و نبایدهای تربیتی میگردد و تبلور اندیشهها و درتمام مراحل تاریخ، نتیجهی مسلم شیوههای تربیت، شکوفایی و رشد آن و نقش موثّر آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان است. از این رو ملّت هایی که از امکانات تربیتی بیشتری برخوردارند، به آسانی به اهداف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود دست مییابند. از طرف دیگر به طور قطع برای انسان ممکن نیست که در هر رتبهای از رشد علمی و موقعیّت اجتماعی که میخواهد، قرار گیرد مگر آنکه از عوامل تربیتی همه جانبه و هدف دار در تکوین و رشد استعدادهای درونی و شکلگیری شخصیت خود بهره مند شود. اصولاً تربیت را با تمام طرح ها، روشها و آثار آن نمی توان تنها گونهای از گونه های زیبایی یا مظهری از مظاهر کمال دانست که بینیازی ازآن ممكن باشد بلکه تربیت از اساسیترین ضروریات زندگی بوده و در همهی شئون زندگی انسان، چه جنبههای فردی و چه جنبه های اجتماعی نقش مستقیم دارد. تربیت، انسان را برای حضور در اجتماع آماده میکند و به او میآموزد که چه ضوابط و قوانین و ارزش هایی در جامعه حکمفرما است و چه اموری باید رعایت گردد، همان طور که انسان را در ایجاد رابطه با سایر افراد اجتماع به منظور برپا داشتن این ضوابط و قوانین توانایی میبخشد. از همین جاست که مشخص میشود برخی از صاحب نظران و دانشمندان معتقدند که تربیت آیینهای است که فلسفهی زندگی هر اجتماع و اهداف و میزان آگاهیهای آن اجتماع را منعکس میکند. تمدّن بشری میراثی نیست که بدون کوشش و رنج از گذشتگان به دست آیندگان رسیده باشد، بلکه تمدّن میراثی اجتماعی است که بشریت در بدست آوردن آن تلاش کرده و در زمینهی آن کوشیده اند و این میراث جز بوسیلهی تربیت از نسلی به نسل دیگر انتقال نیافته است زیرا تربیت عامل انتقال اندوخته های فکری، ارزشهای والای انسانی و خصلتهای نیکو از پدران به فرزندان میباشند (قائمی، 1385 :126).
یکی از مسائل و مشکلات بغرنج جوامع امروز که توجه بسیاری از روان شناسان، جامعه شناسان و حقوقدانان را به خود جلب کرده است مساله رواج خشونت و بزهکاری در بین نوجوانان و جوانان است. بزهکاری از نظر حقوقی به اعمالی گفته میشود که بر خلاف قوانین، مقررات و هنجارهای اجتماعی از سوی جوانان زیر ۱۸ سال صورت می گیرد. اعمالی مثل غیبت از مدرسه، دروغ گوییهای مکرر، فرار از خانه، ولگردی، گدایی، ایجاد حریق، تخریب، رانندگی بدون گواهی نامه، سرقت، حمل مواد مخدر، زیر پا گذاشتن حقوق دیگران، انحرافات جنسی و... در زمره اعمال بزهکارانه رایج در بین جوانان است (فرجاد، 1۳۸۳ :85).
بدیهی است اگر کودکی مرتکب چنین خطاها و اشتباهاتی شود، به دلیل آنکه معیارها، ارزشها و رفتارهای اجتماعی مقبول و شایسته را نمی داند، قابل اغماض و بخشیدن است؛ ولی وظیفه والدین، مربیان و مراقبان نزدیک کودک است که با مشاهده چنین رفتارهایی که دال بر ناسازگاری، انحراف و کج روی اوست، هوشیار باشند و اشتباهش را به او گوشزد کنند. آموزش هنجارهای اجتماعی، ارزشهای اخلاقی و رفتارهای شایسته، کودکان را نسبت به شیوه های تعاملات اجتماعی شان آگاه میکند.
اگر پدر و مادر نسبت به کارهای خلاف فرزندان شان بیتوجه و بی تفاوت باشند، بدون شک زمینهیی برای ارتکاب خطاهای بزرگ تر او فراهم می آورند. به عبارت دیگر، چنانچه با عادات ناپسند و ضداخلاقی کودکان در همان بدو امر برخورد درست و اصولی نشود، در دوران نوجوانی که آنان با بحرانهای شدید روحی ـ روانی روبه رو هستند، تغییر شکل خواهند یافت و خود را به صورت انواع بزهکاریها، انحرافات اخلاقی، کجرویهای اجتماعی، اعتیادهای خانمانسوز و... نشان خواهند داد.
از ديرباز توجه قابل ملاحظه ای از طرف روان شناسان و مربیان تربیتی به موضوع خشونت زدائي و تربيت اخلاقي فرزندان صورت گرفته است، لاكاساني[1] (1924) وقتی در مورد وادار کردن دانشآموزان به داشتن رفتارهاي اخلاقي بحث کرد، ایدههای مشابه با تفکرات را در نظر داشته است (پورافكاري، 1379: 96).
با توجه به اینکه ارتباطات نوجوانان با اجتماع بیشتر از کودکان است و در صدد کسب تجربههای جدیدی برمیآیند، لذا مشخص ساختن مرز خوبی و بدی، صداقت و ریا کاری، درستی و خلاف، ارزش و ضدارزش اهمیت فوق العاده ای پیدا میکند. خشونت و بزهکاری پدیدهای طبیعی و ذاتی نیست و هیچ نوجوان و جوان بزهکاری، از هنگام تولد مجرم به دنیا نمی آید ؛ بلکه عوامل متعدد و گوناگونی او را به سوی ارتکاب به جرم و بزه سوق میدهد. اغلب روان شناسان، مهمترین علل بزهکاری جوانان را عوامل فردی- شخصیتی و جامعه شناسان، نابه سامانیها و ناهنجاریهای اجتماع عنوان میکنند. به عبارتی، گروه اول بزهکاری را ناشی از عدم خود کنترلی فرد و گروه دوم فقدان کنترل اجتماعی میدانند. اما آنچه که همگی آنها بر آن اتفاق نظر دارند، تاثیر شیوههای تربیتی والدین و محیط های پرآشوب خانوادگی است که می تواند عاملی برای ارتکاب جوان به اعمال بزهکارانه محسوب شود (فرجاد، ۱۳۸۳: 87).
قرن حاضر قرن تغییر و تحول است. امواج دگرگون ساز به اندازه اي قوي است که هیچ کسي را آرام نمی گذارد. برخی عقیده دارند که رشد علمی بشر در قرن بیستم به اندازه تمامی نوزده قرن گذشته بوده است. این تحول علمی همه ابعـاد زنـدگی آدمـی را آن چنـان دست خوش تحول دائمی نموده است که بعضی از دانشمندان مانند الوین تافلر[2] از آن به بیماري تغییر تعبیر کردهاند. یکی ازتغییراتی که در حال تبديل به یکی از مشخصترین ویژگیهاي جوامع قرن بیسـتم و قـرن حاضـر است مسـأله خشونت است (قائمی، 1385 :127).
در قرن گذشته حدود50 واقعه و بحران رخ داد که در آن حداقل 50 میلیون نفـر کشـته شـدهانـد از جمله جنـگهـاي جهانی، جنگهاي بین کشورها و جنگهاي درون کشورها و استقلال طلبانه، هر کدام به نحوي نشان از ازیاد خشونت و ناآرامی هـا در قرنی است، که سازندگان آن ادعاي متمدن بودن را دارند. لذا اين خشونتها زائده تفكرات و رفتارهاي انحرافي در دوران كودكي و نوجواني افراد است كه در دوران بزرگسالي بروز ميكند اگر افرادي كه در دوران كودكي و نوجواني داراي انحرافات اجتماعي باشند و رفتارهاي خشونتباري از خود بروز دهند در زمان بزرگسالي كه داراي موقعيت و جايگاه قدرتمندي شوند رفتارهاي آنها به گونه خشونتهاي وسيعتري از قبيل جنگ و خونريزي جلوه پيدا ميكند.
مسئله بزهكاري و انحراف اطفال و نوجوانان از ديرباز در جامعه بشري مورد توجه انديشمندان بوده است. همزمان با توسعه انقلاب صنعتي و وسعت دامنه نيازمنديها، محروميتهاي حاصل از عدم امكان تأمين خواستها و احتياجات زندگي موجب گسترش شديد و دامنه دار فساد، عصيان، تبهكاري، سرگرداني، دزدي و مانند آنها در اطفال و نوجوانان شده است. امروزه نوجوانان كشور ما هم با اين گونه مسائل مواجهاند و آثار مهلك آنها در سيماي جامعه ما آشكار است. كودكان و نوجوانان سرمايههاي جامعه هستند و سلامت روح و جسم آنها تضمين كننده سلامت جامعه آينده است. بنابراين، بايد به مسائل آنها توجه كافي مبذول داشت.
برخي روان شناسان و جامعه شناسان، مسئله ازدياد خشونت و زائده آن جرم و جنايت در سالهاي اخير را نتيجه پيشرفت صنايع، افزايش كشورهاي صنعتي، ايجاد كارخانهها، ازدياد سر و صدا، گسترش شهرها و تجميع جمعيت ميدانند. به عقيده آنان، بشر امروزي آن آرامش و آسايشي را كه پيشينيان او داشته اند از دست داده و به نوعي «اضطراب روحي» يا «تشويش باطني» دچار گرديده است. از اين رو، با كمترين بهانهاي رشته عقل و منطق و صبر و تحمل را از دست داده، به ارتكاب جرم و جنايت دست ميزند. بعضي از صاحب نظران نيز افزايش جرم را در جوامع كنوني ناشي از «اعتقادات مذهبي و ايمان به مبدأ» دانسته و چنين استدلال مي كنند كه بر اثر فرو ريختن اعتقادات و ضعف اخلاقيات در نزد پارهاي از مردم در جوامع شهري، وجدان، كه پليس باطني هر فرد ميباشد، دچار ضعف گشته و نميتواند وظايف اساسي خود را كه پاسداري از نيكي ها و پيشگيري از بديهاست به نحو كامل و شايستهاي به انجام رساند.
نتيجه اين اهمال و قصور وجدان، ارتكاب اعمال ممنوعه مذهبي و قانون از ناحيه اين گروه است (شریعتمداری ، 1384: 94).
افراد گاهي اوقات براي رسيدن به آمال و آرزوهاي بلند و دست نيافتني و مدينه فاضلهاي كه رسانههاي ملي و يا ماهوارهها تبليغ ميكنند، مرتكب جرايم ميشوند.
گاهي اوقات هم ارتكاب جرايم را فقط يك كار تفنّني و به عنوان گذران اوقات فراغت ميدانند با اينكه ممكن است در خانه و محيط اطراف خود مشكل حادي هم نداشته باشند كه آنان را مجبور به ارتكاب رفتار نابهنجار نمايد، ولي فقط به خاطر اينكه در چند روز زندگي خوش باشند، دست به ارتكاب اعمال خلاف عرف و اجتماع ميزنند.
گاهي نيز افراد از نعمت خانواده و والدين عاطفي برخوردارند، اما به خاطر شكست در تحصيلات و ناتواني در ادامه تحصيل، تحقير معلمان و فشارهاي بي مورد والدين مجبور مي شوند خود را به گونهاي ديگر نشان دهند و ـ به اصطلاح ـ «خودي» نشان دهند. و اين حكايت از ميل به استقلال طلبي، قدرت طلبي و يا عافيت طلبي در نوجوانان و جوانان دارد كه به دليل عدم ارضاي صحيح آن دست به ارتكاب اعمال ناشايست ميزنند.عدهاي از نوجوانان نيز به دليل روحيه تنوع طلبي و زياده خواهي و عدم تربيت صحيح و عدم هدايت درست اين غريزه طبيعي، دست به اعمال خلاف ميزنند.
خشونت و پرخاشگری در مقياسهاي مختلف هميشه وجود داشته است و يكي از ابزارهاي تنازع بقا در طبيعت است اما نبايد آن را در جوامع انساني پديدهاي اجتناب ناپذير تلقي كرد. البته براي برقراري خشونتها به خصوص در موقعيت هايي كه فرد با قشرهاي مظلومي نميتواند از طريق گفت وشنود يا فرآيندهاي قانوني به حق خود برسد ميتوان توجيهي يافت. گاهي براي خواباندن فتنه و دفع شر شايد استفاده از خشونت تا قطع فتنه مجاز باشد. اما گذشته از اين موارد هيچ گاه توجيه عقلپسندي براي اعمال خشونت وجود ندارد. مخصوصاً در دنياي امروزي كه هم تمدن پشرقت كرده و هم تعليم و تربيت توسعه پايداري پيدا كرده انتظار ميرود كه اين دو پديده مرتبط با هم بتوانند خشونت را محدود كنند.
لذا این سوال مطرح میشود: که تعليم و تربيت چه نقش و جايگاهي در كاهش خشونت و رفتنارهاي غير اخلاقي فردي و اجتماعي افراد دارد؟
اهداف پژوهش
هدف کلی:
از اجرای این پژوهش" تعيين نقش تعليم و تربیت در جلوگيري از خشونت در بين نوجوانان و بروز رفتارهاي خلاف اخلاق" میباشد.
اهداف فرعی :
در راستای این هدف کلی، اهداف فرعی زیر نیز دنبال میشود.
1 ـ تعيين ميزان نقش خانواده در جلوگيري از بروز آسيب هاي اجتماعي (خشونت –زورگوئی- بزهکاری) كودكان و نوجوانان.
2 ـ تعيين ميزان نقش مدرسه در جلوگيري از بروز آسيب هاي اجتماعي (خشونت –زورگوئی- بزهکاری) كودكان و نوجوانان.
3 ـ تعيين ميزان نقش جامعه در جلوگيري از بروز آسيبهاي اجتماعي (خشونت –زورگوئی- بزهکاری) كودكان و نوجوانان.
4 ـ تعيين راهكارهاي مناسب براي مقابله با آسيب پذيري اجتماعي كودكان و نوجوانان.
سؤالات تحقیق
نظر به مطالب بیان شده، پژوهش حاضر در صدد بررسی و پاسخ به سوالات پژوهشی زیر است :
سؤال کلی:
- نقش تعليم و تربيت در خشونت زدائي و پيشگيري از اعمال خلاف اخلاق در تربيت فردي و اجتماعي تا چه حد است؟
سؤالات فرعی:
- نقش تربيتي خانواده در جلوگيري از بروز آسيبهاي اجتماعي (خشونت –زورگوئی- بزهکاری) كودكان و نوجوانان تا چه حد است؟
- نقش تربيتي مدرسه در جلوگيري از بروز آسيبهاي اجتماعي (خشونت –زورگوئی- بزهکاری) كودكان و نوجوانان تا چه حد است؟
- نقش تربيتي جامعه در جلوگيري از بروز آسيبهاي اجتماعي (خشونت –زورگوئی- بزهکاری) كودكان و نوجوانان تا چه حد است؟
روش تحقیق
با توجه به اینکه این پژوهش به دنبال توصیف و کشف عقاید، ادراکات و یا توجیهات افراد می پردازد و آنچه که هست را بدون هیچ دخالت و استنتاج ذهنی، گزارش نموده و نتایج عینی را از موقعیت اخذ نماید ، از روش پژوهشی توصیفی – تحلیلی استفاده می شود .
روش گرد آوری داده ها در پژوهش حاضر به صورت مطالعات کتابخانه ای و اسنادی بوده است.
پس از آنکه محقق داده ها را گردآوری، استخراج و طبقه بندی نمود، مرحله ی جدیدی از فرآیند پژوهش که به مرحله تجزیه و تحلیل داده ها معروف است، آغاز میشود. این مرحله از تحقیق اهمیت فراوانی دارد زیرا نشان دهنده ی تلاشها و زحمات محققین گذشته است . در این مرحله با استفاده از روشهای مختلف و با تکیه بر معیار عقل سعی میشود اطلاعات و داده ها مورد بررسی قرار گیرد.
نتایج
نقش تعلیم و تربیت در خشونت زدایی و اعمال خلاف اخلاق تا چه حد است؟
برای پاسخ به این سوال موارد ذیل مورد بررسی قرار گرفته است:
[1]-Lakanski
Elvin Tafller.1
ادامه دارد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
باور داشتن خود مهم تر از دانش، آموزش یا مدرسه رفتن است/ خرد را آخرین بار در مدرسه ها نمی آزمایند، خرد را نمی توان از کسی که صاحب آن است به کسی که از آن محروم است، منتقل ساخت/ زندگی خود را تبدیل به مدرسه ای برای یادگرفتن کن/ از مسئولان و دست اندکاران علم و تربیت در مدارس و دانشگاه ها انتظار می رود علوم و اصول و معارفی را در دسترس جوانان قرار دهد که مفید و جنبه کاربردی داشته و علاوه بر آن که به جای تحمیل نظرها و دیکته اندیشه ها، طرز تفکر و اندیشیدن و چون چشمه جوشیدن و خلاقیت و ابتکار را بدانان بیاموزند، از تکرر مکررات اندوهبار و گریز از مرکز پرهیز کرده و بیشتر ناظر و مشاور و معین و مساعد باشند تا معلم صرف و ناقل/ بیاییم کاری کنیم که هر ساله قریب هفتاد هزار جوان که بخش مهمی از آنان فارغ التحصیل هستند و نیاز به کار مناسب و حق و حقوق و معیشت سالم و کرامت و عزت می باشند از مملکت خارج نشوند و بعد بر سر خود بزنیم و بگوییم فلان کشور اروپایی امتیازات و حقوقی معادل 110 برابر اینجا و برخی کشورها و جوامع جهان سومی به مغزها و مبتکران و نابغه ها می دهد/ افرادی که بزرگترین خدمت را به دانش و فرهنگ کرده اند، نویسندگان و پژوهشگرانی بوده اند که در انزوا می زیسته اند و هرگز در گفت و گو های دانشگاهی شرکت نکرده و حقایق صد در صد اثبات نشده در آکادمی ها را ابراز نداشته اند/ ما در مدرسه، چگونگی انجام هر چیزی، به جز درست زندگی کردن را می آموزیم/ کودکان، به صورت علامت سوال وارد مدرسه می شوند و همچون نقطه پایان از آن جا بیرون می آیند
گاه بازگشت به خویشتن خویش است/ اول مهرماه بهانه ای برای بازگشت به باغ بی انتهای کودکی است/ شاید به همین خاطر است که همواره اول مهرماه برای بچه ها فصل مسرت و برای معلمان زمان حسرت است/ اگرچه هستند معلمانی که هنوز و تا همیشه اجازه می دهند کودکی درونشان پی بازی برود و از سرگل ها بپرد.برای همین است که همان ها هم موفق ترین معلمان هستند/ مهرماه که می رسد ما خودمان را به مدرسه می رسانیم تا آن جا زندگی کنیم و بدین وسیله قیمت پیدا کنیم نه این که برخلاف اکثربزرگترها، به هر قیمتی زندگی کنیم/ فقط حیف که اول مهر های این سال ها ،رنگ و روی طبیعی شان را از دست داده اند/ در زمانه ای که دیگر آموزش و پرورش مرسوم قادر به رقابت با این همه فن آوری ها نیست ، معلوم است که دیگر هر که داراتر است،تواناتر هم هست/ بچه ها که قاعدتا باید بیست ها ی نقاشی و دیکته شان را به هم پز بدهند،حالا از مبل های تازه خانه شان و ماشین جدیدشان حرف می زنند/ کوچه خاکی خانه تا مدرسه الان دیگر بوی خاک باران خورده را نمی دهد از بس زیر فشار آسفالت خفه شده است/ همه برای جلو زدن از هم در یک دوی ماراتن چشم هم چشمی به همدیگر تنه و طعنه می زنند. این وسط انگار فقط من و ابرهای آسمان برای باریدن به هم تعارف می کنیم/ یادت باشد این صدای زنگ مدرسه تنها یک بار در سال شنیده می شود ؛ به گونه ای که گویی محشر بر پاشده باشد. رستاخیز رستن از بند نادانی و ناتوانی...
یادها و نام ها برای این بوده و هست که خویش را فراموش نکنیم و به خود یادآور شویم که برای چه هستیم چه می خواهیم و چه باید بکنیم/ درد همه معلمان در جهان درد مشترکی هست و آموزش دانایی و توانایی به نونهالان و فرزندانی که جهان آینده را می سازند مسئولیتی سنگین است که نیاز به معلمانی شاداب ، توانا و واجد کرامت انسانی که زیبنده مقام و شغل مقدس آنان می باشد هست/ این مهم محقق نمی شود مگر آنکه پیش ازآن معلمان به شادی و صلح و کرامت رسیده باشند/ از هم بگوییم و بیاموزیم ....
ما بیش از آن که به مبارزه با عوامل خارجی که محیط ما را پر کرده اند و البته باید با آنها مبارزه کنیم بپردازیم، باید به تقویت بنیه دفاعی درون خود بپردازیم/ شخصیت معلم علاوه بر آموزش می تواند به عنوان اولین الگوی خارج از خانه برای کودک تلقی شود و چنان اثر کند که دانش آموز را تا پایان عمر تحت اشراف معنوی خود راهبری کند/ یکی از ارکان تربیت، معلم است امّا خود معلم هم باید تربیت شود تا چنین مسؤولیت بزرگی را به عهده بگیرد/ لازم است یک حریم و منزلت اجتماعی خاص در نظر گرفته شود: حقوق مادی او باید به اندازه ای باشد که او بتواند بی دغدغه نیازهای اولیه مادی به معلمی بپردازد/ باید جامعه یک حد معقولی از معیشت را برای او تدارک کند تا او بی دغدغه نیازهای اولیه خانواده، به انجام رسالت الهی معلمی بپردازد/ معلم تحقیر شده چه جایگاهی در ذهن دانش آموز خواهد داشت و دانش آموز چگونه می تواند از چنین معلمی الگوی نیکو بگیرد/ در برنامه ریزی ملی و تنظیم بودجه سالانه کشور، هزینه های تعلیم و تربیت و از جمله حقوق معلمان، باید به عنوان سرمایه گذاری تلقی شود و نه هزینه....
چنین معلّمانی با توجه به اینکه فضای فکری شان صرفاً فضای آموزگاری نیست، بیشترین مقاومت را نیز در برابر تغییرات آموزشی از خود نشان داده و به خاطر بی خبری از تحولات جهان آموزش، شیوه های تدریس و کلاس داری خود را عوض نخواهند کرد/ بی تفاوتی مسئولان نسبت به مسألهٔ معیشت آموزگاران، آنان را به چنین اشتغالاتی وادار می سازد و در این میان دونوبتی بودن مدارس و پاره وقت بودن فعالیت واحدهای آموزشی نقشی تسهیل کننده برای اشتغال در مشاغل غیر فرهنگی دارد/ رقم خط فقر نسبی همواره بیش از دو برابر دریافتی آموزگاران و نزدیک به سه برابر بوده است/ در اینجا به هیچ وجه سخن از پایین بودن میانگین فعالیت روزانه معلمان نیست بلکه سخن بر سر آن است که علیرغم تحمیل فشار به اندازهٔ فعالیت تمام وقت، زمان لازم برای توزیع حجم کار در طول روز فراهم نیست/ تأمین معیشت و بی نیازی از اشتغالات مضاعف در مشاغل غیر فرهنگی و حضور تمام وقت در مدارس، جدای از اینکه موجب مصونیت معلمان از آسیب های روانی و ذهنی ناشی از آن اشتغالات می گردد، موجب رشد و گسترش مهارت ها و قابلیت های حرفه معلمان نیز می شود
اگر مدرسه و معلم مساله شود و سوال دغدغه جامعه ، آنگاه می توان به نشاط و شادی و توسعه و سازندگی دل بست/ مسیر آبادانی و سازندگی و توسعه ی جامعه از مدرسه می گذرد/ از یاد نبریم که معلمان زیادی نیستند و هر دانش آموز در بستر آموزش و پرورش می تواند جهانی شود و جهانی را دچار تغییر و تغیر نماید/ اگر می توانید، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید/ در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد/ همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند/ تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد/ بچه هایمان بفهمند و ببینند و بدانند و بپرسند
نوع تربیت هرکس متأثر از دانش و آگاهی والدینش است./ برخی از والدین دانش آموزان که تعداد آنها کم نیست ،از دانش ، آگاهی و تجربه ی لازم برای تربیت فرزندان خود برخوردار نیستند ؛ این مسئله موجب شده که والدین عمدا یا سهوا از به دوش کشیدن بار تعلیم و تربیت فرزندان خود شانه خالی کرده و همه ی مسئوولیت ها را در زمینه ی تعلیم و تربیت فرزندان خود متوجه مدرسه سازند/ برخی از والدین نه تنها در امر تعلیم و تربیت فرزندان خود با مدرسه همراه نمی شوند بلکه با اقدامات تربیتی نسنجیده، تمامی تلاش های آموزشی و تربیتی مدرسه را بر باد می دهند...
هدف تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش نوین تربیت دانش آموزانی است که بتوانند شهروند متعهد و مسئولی برای جامعه خود باشند/ آیا دبیران و آموزگاران ما چنین رسالتی برای خود قائل هستند یا خیر / به راستی چرا اوقات فراغت ایرانیان به طوراعم و اوقات تعطیلی یا آزاد دانش آموزان در مدرسه به طور اخص تا این حد خطرخیز و آسیب زا و استرس زا است/ ما باید ریشه اساسی این معضل مزمن و هزینه زا را نخست درخانواده و سپس در دستگاه تعلیم و تربیت و نوع آموزش آنها جست و جو کنیم/ چرا دانش آموزی که از یک تا سه و گاه تا چهار سال با همسالان خود به نوعی زندگی می کند و خانه دوم او هست نه برای بهداشت خود و همکلاسی های خود نه برای آرامش خود و دوستانش و نه برای حرمت و گفت وگوی آرام و بدون فریاد و اهانت و نه برای حق کسب اجازه از همسالان خود برای استفاده از وسایل آنان ارزش واحترام و حقی قایل نیست/ بهترین آزمون برای موفقیت نظام تعلیم وتربیت در تربیت شهروند مسئول در زمان استراحت و وقت آزاد آنان است/ تعلیم و آموزش و از همه مهمتر تمرین مدارا تمرین بردباری و شکیبایی و تمرین دیگرپذیری و دوستی و مهر در عین تمایزات و اختلافات ضرورت تحقق شهروندی و انسان شهروندمدار است