مقدمه
امروزه اهمیت و تأثیر عملکرد سازمانها در زندگی انسانها بر کسی پوشیده نیست بهگونهای که کیفیت زندگی ما و کیفیت خدمات و محصولات سازمانها به هم گرهخوردهاند. با علم به این اهمیت، سازمانها همواره درصدند که برتریهای بلندمدت خود را در عرصههای رقابتی حفظ کنند و صاحبنظران سازمان و مدیریت در تحقیقات خود به دنبال سبکی هستند که زودگذر نبوده، و اثرات ماندگاری داشته باشد.
شرایط و فضای رقابتی سازمانها بیش از پیش پیچیده و بهسرعت در حال تغییر است. بهگونهای که سرعت تغییر در بیشتر سازمانها بهمراتب بیشتر از سرعت توان پاسخگویی و تطبیق آنهاست. تغییرات مستمر شرایط درونی و محیط بیرونی نیز وضعیت عدم تعادل جدیدی را برای سازمانها به وجود آورده است. در این میان تنها سازمانهایی میتوانند به حیات خود ادامه دهند که بتوانند مزیت رقابتی خود را حفظ نمایند این موضوع نگرانیهای متعددی را برای سازمانها پدید آورده است که از جمله عمدهترین آنها ميتوان به تشخيص كمبودها (خلأها) ، بهرهوري بيشتر از سرمايههاي انساني، يادگيري كارآمدتر و مؤثرتر كاركنان، ارائه كالاها و خدمات با ارزشافزوده بيشتر، رضايت مندي مشتريان و كاركنان، پيشگيري از تكرار اشتباهات، كاهش دوبارهکاری، صرفهجويي در وقت، برانگيختن انگيزه خلاقيت و نوآوري، تقويت موقعيت رقابتي سازمانها، اشاره كرد.
با ارائه شعار صرف و سخن گفتن از تعالی و سند تحول بنیادین تغییری ایجاد نمیشود بلکه تغییر باید از سطوح عالی مدیریتی آموزش و پرورش آغاز گردد اما برای پاسخ به این نگرانیها چه باید کرد؟
آیا نظریههای مدیریت و سازمان تاکنون پاسخی برای این نگرانیها یافتهاند؟
پاسخ مثبت است:
"مدیریت دانش".
اما مدیریت دانش به چه معنی است؟ تعاریف متعددی در این زمینه ارائهشده که بهعنوان نمونه یک مورد را ذکر میکنیم :
"مدیریت دانش فرایندی است که سازمانها بهواسطه آن توانایی تبدیل داده به اطلاعات و اطلاعات به دانش را پیداکرده و همچنین قادر خواهند بود دانش کسبشده را بهگونهای مؤثر در تصمیمهای خود بهکارگیرند".
سازمانهای آموزشی و مدیریت دانش
مديران براي اينكه كاركناني دانشمحور داشته باشند بايد سعي كند تا خود و کارکنان تحت نظارتشان را با آخرين دانشهای روز تطبيق دهند. از ديدگاه مديريت دانش، ارزشمندترین منابع سازمان، دانش كاركنان میباشد.
درواقع بهنوعی تأکید بر دانشمحوری كاركنان هر سازماني دارد. با توجه به اينكه سه عنصر اصلي هر سازمان عبارت است از: نيروي انساني، فرآیندها و فنآوری، مديريت دانش از یکسو تأکید فراواني بر نيروي انساني و فرهنگسازمانی بهمنظور ايجاد روحيه تسهيم دانش و استفاده از آن و از سويي جهت كشف، ايجاد و تسهيم دانش بر روشها و فرآیندها متمركز میشود و در انتها بهمنظور ذخیرهسازی دانش و قابلاستفاده كردن آن به هنگام كار گروهي بر روي فناوري متمركز میشود. باید نحوه نگرش بالادستیها به سازمان آموزش و پرورش بهعنوان کلیدیترین و سرنوشتسازترین سازمان رسمی کشور تغییر یابد
نكته حائز اهميت اينكه در مديريت دانش بين تمايل افراد و استفاده از دانش بهمنظور بهرهبرداری ابزاري، رابطه مستقيمي وجود ندارد. مدير بايد به تغيير از اين ديدگاه كه « تغيير نوعي فرصت است» توجه كند و آن را تحقق بخشد. مدير از طريق ايجاد تغيير و تحول در سازمان و حفظ اين قلمرو، به ابداع حوزههای تفكر علمي اثربخشتر در آينده كمك میکند.
سخن پایانی :
با توجه به مطالب فوق سازمانهای آموزش و پرورش ما درحرکت به سمت مدیریت دانش باید سیستم مدیریت اطلاعات را جدی بگیرند. چرا سازمان مناطق آموزش و پرورش باید کابوس مدیران مدارس در زمینه تدوین برنامه درسی واحدهای آموزشی باشد و هرلحظه و حتی در اوایل مهرماه نیز شرایطی را برای مدیران فراهم آورند که مجبور به تغییر برنامه شوند؟
آیا با این همه متخصص برنامهنویسی در آموزش و پرورش نمیتوان یک سامانه برخط در قالب سایت همگام برای برنامهنویسی واحدهای آموزشی فراهم نمود تا مدیران بدون نگرانی اطلاعات ساعات درسی و روز همکاران را وارد کنند و سامانه مدیریت اطلاعات، برنامه دقیق و بهینه را تحویل نماید ؟
جنبه دیگر سامانه مدیریت اطلاعات میتواند یکپارچهسازی نتایج پژوهشهای مرتبط با آموزش و پرورش و بهرهگیری از این نتایج در تکمیل و بومیسازی نظرهای مدیریت و سازمان و همچنین نظریههای یادگیری و استفاده این نظریات بهعنوان مبنای اتخاذ تصمیمات معقول در سازمان باشد.
از طرف دیگر مشخص شد که مهمترین شاخه مدیریت دانش، دانشمحوری کارکنان سازمان و ارتقای سطح مهارت و دانش آنها از طریق ایجاد فرصتهای حمایتی جهت ادامه تحصیل است.
چگونه میتوان پرسنل را منع تحصیل کرد و از سوی دیگر از بهروز نمودن دانش در سازمان و مدیریت دانش سخن به میان آورد ؟
بدیهی است که این جنبه از مدیریت دانش با محور توسعه دانش و شایستگی کارکنان از مدل تعالی سازمانی همخوانی دارد بنابراین با ارائه شعار صرف و سخن گفتن از تعالی و سند تحول بنیادین تغییری ایجاد نمیشود بلکه تغییر باید از سطوح عالی مدیریتی آموزش و پرورش آغاز گردد .
ابتدا باید نحوه نگرش بالادستیها به سازمان آموزش و پرورش بهعنوان کلیدیترین و سرنوشتسازترین سازمان رسمی کشور تغییر یابد به امید آن روز.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در این مقاله به 9 ایده و روش بسیار کاربردی برای آرام کردن دانش آموزان و کودکان میپردازیم .
1 - این مورد را به یاد بیاوریم که آسیب رساندن به دیگران بههیچعنوان خوب نیست .بسیاری از کودکان در صورت مقابله به دیگران بهصورت فیزیکی یا عاطفی برخوردنشان میدهند و خود را در معرض ابتلا به عصبانیت قرار میدهند باید به بچهها یادآوری کنیم این راهش نیست و در اولین مرحله آنها باید یاد بگیرند که بلافاصله واکنش نشان ندهند .
2 - سه نفس عمیق بکشند و از یک تا ده بهآرامی بشمارند ؛ اینها فنهای بسیار ساده و فوری هستند برای آرام کردن بچهها تاکمی از آن زمان و مکان فاصله بگیرند و بتوانند راهحلی برای مشکلات پیش رو در حال رخ دادن را پیدا کنند.
3 - کودکان باید این جملات را با خود بگویند چه احساسی دارند و چهکاری میخواهم انجام دهند؛ از این میتوان بهعنوان جملهای تحت قالب تائید احساسات بزرگ و یا به رسمیت شناختن احساسات بیان کرد ، این احساسات بسیار مهم هستند و باید مورد توجه قرار گیرند و بعد از آن با خود بگویند که برای حل مسئله باید چهکار کرد .
4 - برای حل مسائل خود کمک بخواهند . کودکان همیشه نمیتوانند مسائلشان را خودشان حل کنند ؛ آنها باید یاد بگیرند که از دیگران و افراد شناختهشده اطرافشان کمک بگیرند.
5 - همیشه راهحلها پیدا نمی شوند و باید به خود زمان داد و این موضوع اگر احساسات زیاد در وجودمان رشد کرده باشد بسیار مشکلساز خواهد شد .
به کودکان یادآوری کنید که زمانی را برای آرام کردن خود بگذارند و همچنین به دیگران بگویند من احتیاج بهتنهایی دارم و میخواهم کمی فکر کنم. این بدان معنی است که ایدههای آرامشبخش زیر میتوانند به شما کمک کنند فرزندان این احساسات را با خیال راحت از بین ببرند. بنابراین در اینجا راههایی ایمن است که کودکان میتوانند احساسات بزرگ خود را بدون آسیب رساندن به خود و دیگران حل کنند.
9 ایده برای آرام کردن بچهها :
1 - بیرون بروید و با پا به توپ ضربه بزنید. فعالیتهای بدنی نقش بسیار بزرگی برای درست کردن احساسات درونی ما ایفا میکنند.
2 - ضربه زدن به بالش راه ایمن برای کنترل عصبانیت .
3 - گوش کردن به موسیقی برای کودکان و آرامش شان بسیار مفید است .
4 - چشمانت را ببند و در آرامش باش بهترین ابزار برای کودکان است . با دیگران تمرین کنید قبل از خواب زمان مناسبی است که آنها بتوانند با احساسات خود مبارزه کنند و آنها را آرام کنند.
5 - نقاشی احساسات : کودک را تشویق کنید که با استفاده از خلاقیت خود بهصورت نمادین احساسات خود را نقاشی کند و بگوید چه حسی دارد و آن را درست کند ؛ دقیقاً این جمله را به او بگویید دوست داری احساسات را نقاشی کنی؟
6 - نوشتن یک نامه و یا یک داستان : دوباره این آرامش را فراهم میکند ، این فن همراه با فرزند خود انجام دهید ، به یک خروجی خلاق برای احساسات او ختم خواهد شد – ” شاید تو بتوانی با نوشتن یک نامه به برادرت بگویی چه حسی داری چرا یک داستان برای این حست نمینویسی و هر پایانی دوست داشتی برای آن بنویس.
7 - کتاب بخوان: خواندن حس آسودگی را برای کودک به ارمغان میآورد.
8 - با کسی حرف بزن : من وقتی با کسی حرف میزنم به آرامش میرسم . همه ما انسان هستیم و فرقی نمیکند در چه سنی باشیم . این کار را میتوانیم به کودکانمان هم آموزش دهیم .
9 - تقاضا برای آغوش امن : از کودکان بخواهیم که وقتی ناراحت شدند به آغوش خانواده مثل مادر پدر و پناه ببرند و در آنجا آرام باشند .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چند روز قبل با چند نفر از همکاران درباره سبک نگارش در ورقه های امتحانی صحبت می کردیم. همه اشتراک نظر داشتیم که هر سال وضع نگارش عجیب تر می شود.
از معلمان دبیرستان هم این موضوع را شنیده بودم . اینکه زبانِ نوشتن؛ محاوره ای، و غلط های املایی هم بسیار زیاد شده است.
نکته جالب آنکه یکی از معلمان دبیرستان تعریف می کرد که وقتی به دانش آموز می گویم به جای" اصلا" یا " اصلن" ننویس " اسن" ، پاسخ او آن بود که همه جا این طور می نویسند. وقتی می پرسم منظورت از همه جا کجاست؟ می گوید: تلگرام!
دوست دیگری تعریف می کرد که چون عمل نوشتن در این روزها فقط به تلگرام محدود شده است چند روز قبل در یک نامه اداری دچار تردید شده بود که بین " لطفا"، " لتفن" و "لودفن " کدام یک درست است؟
واقعیت آن است اگر همین طور پیش برویم در چند سال آینده زبان فارسی نابود خواهد شد.
به این کلمات توجه کنید: "عحسن"، "کصافط"، "جک"، "این ب اون در"، "مصلا"، "عمانت" . می بینید که هیچ قاعده مشخصی در به کارگیری این کلمات وجود ندارد. مثلا "خواهش" به " خاهش" تبدیل می شود و " جوک" به " جک"!
بعضی ها " لطفا" را "لطفن" و بعضی ها هم" لدفن" می نویسند. می توان نوشتن " اینقد" به جای اینقدر یا "فک کنم" به جای فکر کنم را درک کرد ولی عحسن به جای احسن را نه.
یک مطالعه نشان می دهد که برخی از اعضاء شبکه های اجتماعی چون حوصله استفاده از نشانگرهای تصویری(استیکرها) را ندارند سعی می کنند لوندی، شیطنت، بامزه گی، شوخ طبعی و طنازی خود را با دست بردن در نحوه نگارش کلمات نشان دهند.
کاش بتوانیم دقت کنیم و این کار را نکنیم. مسأله؛ به کار بردن کلمات بیگانه یا غیر بیگانه، نگارش فارسی یا فینگلیش نیست. مسأله رشته رشته کردن شاهنامه فردوسی و آتش زدن آن و پریدن از روی آن است!
شبکه جامعهشناسی علامه
پر واضح است که پیشرفت هرکشور در عرصههای مختلف مرهون فعالیت یک نظام آموزشی کارآمد با کارایی درونی و بیرونی مناسب است و لازمه چنین کاراییهایی نیازسنجی، برنامهریزی و اجرای برنامه،ارزشیابی و اصلاح مستمر برنامهها و صدالبته بهرهگیری از نقشهای متناظر با این فعالیتهاست.
در همین راستا مهمترین هدف نظام آموزش و پرورش یک کشور انجام بدون نقص فرآیند یاددهی و یادگیری با محوریت کلاس درس است اما شواهد برگرفته از پژوهشها نشان از افت تحصیلی معنادار که آنهم حاکی از موانع و مشکلات متعدد بر سر راه فرآیند مذکور است دارد.
حال سؤال این است:
راه رفع موانع و مشکلات یادگیری کدام است؟
واقعاً یک فرهنگی که از کسب مهارت لازم منع شده چگونه میتواند مشکلات یادگیری دانش آموزان را مرتفع سازد ؟ باید اذعان کرد که موفقیت دانش آموزان در یادگیری منوط به در نظرگرفتن نیازهای آنان،تهیه و تدوین برنامههای تحصیلی و آموزشی مناسب در جهت پاسخگویی به این نیازها و تدوین اقدامات اصلاحی مناسب چه بهصورت کلاس درس محور و چه بهصورت بالینی است ؛ اینجاست که خلأ ناشی از حذف نقشهای کلیدی نظیر راهنمای آموزشی و مشاوره تحصیلی در متوسطه 2بیش از پیش احساس میشود.
دانش آموزان باهم تفاوت فردی دارند هر دانشآموزی یک سبک یادگیری منحصر به فرد دارد .
امروزه در کشورهای دارای نظام آموزشی پیشرو با اجرای تستهای مختلف تیپ شخصیتی و سبک یادگیری هر فراگیر را مشخص نموده و بر اساس آن برنامه مطالعاتی برایش تجویز میشود ؛ این فراگرد به طور جلسات مستمر آن قدر ادامه مییابد که مشکل دانشآموز در اتخاذ روش صحیح مطالعه مرتفع گردد ؛ پرواضح است که این وظیفه مشاور مدرسه است.
از سوی دیگر هر موضوع یا محتوای درسی نیز نیاز به یک روش مؤثر تدریس دارد و چنانچه سناریوی طراحیشده برای تدریس کارآمد نباشد باید اصلاح شود اینجاست که معلم به کمک نیاز دارد و این ناظر آموزشی است که باید به یاری او بشتابد.
در حال حاضر در متوسطه 2 هر دو نقش مغفول مانده است .
دانش آموزان با سؤالات متعدد در زمینه روش صحیح مطالعه و بعضاً مشکلات رفتاری و مسائل مرتبط با انگیزش و روحیه به معاونین و مدیران آموزشی مراجعه مینمایند این همکاران به فرض داشتن تخصص در زمینه نقشهای فوق اغلب به دلیل مشغله فراوان نمیتوانند پاسخگوی نیاز دانش آموزان باشند ؛ گرچه در دهه اخیر نظارت را بهعنوان نقشی ملازم با مدیریت آموزشی تعریف کردهاند اما در شرایط کنونی اگر بخواهیم بیپرده سخن بگوییم با توجه به دلایل برشمرده این ادعا تعارفی بیش نیست.
از سوی دیگر همکاران محترم همواره از عدم تناسب زمان و محتوی و آماده نبودن فرصتهای آموزشی مانند کارگاه، آزمایشگاه و کلاس هوشمند گلایه دارند و به همین دلیل انواع محتوی و موضوعات را به روش سنتی و خستهکننده سخنرانی تدریس میکنند ، آزمون میگیرند اما فرصت آن را ندارند تا مشکلات یادگیری را برطرف نمایند. فرصتی که البته در اختیار راهنمای آموزشی قرار دارد اما این نقش کجای آموزشوپرورش متوسطه 2 تعریفشده است؟
با اجرای نظام 3-3-6 مشاوران را از متوسطه 2 به متوسطه 1 انتقال دادند غافل از اینکه مشاوره تحصیلی تنها در هدایت تحصیلی خلاصه نمیشود .
دههاسؤال دانش آموزان متوسطه 2 که اهم آنها در ارتباط با کنکور و موفقیت در آن است اینک بدون جواب مانده است.
اما در نظام آموزشی که از یکسو بحث تعالی سازمانی مطرح میشود و از سوی دیگر بخشنامههای منع تحصیل فرهنگیان به قوت خود باقی است و بسیاری از فرهنگیان به دلیل غیر مرتبط بودن مدرک کارشناسی اجازه ادامه تحصیل در گرایشهای علوم تربیتی نظیر مشاوره، روانشناسی و مدیریت آموزشی را ندارند کدام نیروی انسانی باید جواب گوینیازهای معلمان و دانش آموزان در عرصه کلیدی فرآیند یاددهی و یادگیری باشد. چنانچه سناریوی طراحیشده برای تدریس کارآمد نباشد باید اصلاح شود اینجاست که معلم به کمک نیاز دارد و این ناظر آموزشی است که باید به یاری او بشتابد
تازه این عرایض با فرض اراده مسئولین محترم جهت احیای نقشهای مذکور عنوان گردید که وجود چنین ارادهای در مسئولین نیز محل تردید است.
به امید روزی که به سازمان مدارس و نقشهای موردنیاز توجه بیشتری شود و موانع رشد و ارتقای علمی فرهنگیان از میان برداشته شود .
واقعاً یک فرهنگی که از کسب مهارت لازم منع شده چگونه میتواند مشکلات یادگیری دانش آموزان را مرتفع سازد ؟
آیا زمان آن نرسیده است که مسئولین محترم بهاشتباه خود اعتراف کنند و امکان ادامه تحصیل بیقید و شرط همکاران در گرایشهای مختلف علوم تربیتی و زمینه اعمال مدرک آنان را فراهم نمایند؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از گذشته دور افرادی به عنوان بازرس وارد کلاس می شدند. وقتی محصل بودیم با ورود آنان به کلاس درس ،معلم و دانش آموز هر دو همانند یک تخته چوب خشک می شدیم صاف و بی حرکت. با چشمانی نگران و ترسان در تعقیب او . دهانمان از ترس خشک می شد.
فریاد بر پا بر جای مبصر ما را بیشتر می ترساند . پادگان ندیده ایم اما از حال و هوای آن در فیلم ها آگاهیم . معلم بیچاره پای تخته سبز میخکوب می شد . دقایق سنگینی بود و 5 - 10 دقیقه همانند یک عمر می گذشت. ما دانش آموزان به جز ترس چیزی از این بازدید نمی فهمیدیم . نگاه نگران چرخشی دانش آموزان القای این اصل را موجب می شد که معلمم درس دادن بَلد نیست بازرس اومده یادش بدهد!!
وقتی می رفت درست مثل راحت باش سربازان ، نفسی با صدای بلند می کشیدیم . صدای نفس هایمان با صدای جابه جا شدنمان کلاس را پُرجنب و جوش می ساخت.
ایام تحصیل گذشت و خود معلم شدیم . اوضاع فرقی نکرده بود باز همه آن ماجرا تجربه می شد. معلمین نیز همراه دانش آموزان یک شرایط رفلکسی از ترس دارند. خشکی آب دهان ، لرزش پاها و صدا ، نگرانی در انجام تدریس و.... این همه واکنش نتیجه سیاست های مدیران ماست. قصد پنهان اهداف آنان نیز همین است. کنترل از طریق ایجاد رعب و وحشت (کارکرد پنهان ) اما قصد آشکاری که معرفی می کنند کمک به حال آموزش و روش تدریس معلم است. (کارکرد آشکار) البته از نظر مسئولین ، از نظر ما برعکس این درست است.
راستی بازرس قبل از انقلاب و راهنمای بعد انقلاب و راهبر تعلیماتی یا آموزشی امروز چه کسی است؟
مدیران کلان ما در این جامعه برای کنترل از راه دور عوامل زیر دست و برای تلاش آنان جهت بهترین بودن که اثر مثبت برای تعالی جامعه خواهد داشت اقدام به خلق عناوین لرزه بر اندام اندازی می نمایند که کمترین سهمی در بهبود اوضاع آموزشی ندارند راهبر آموزشی عنوان جدیدی است که بنا به ضروریاتی از سال تحصیلی 92-91 همزمان با ایجاد پایه ششم در دوره ابتدایی به وجود آمد. از جمله وظایف مهم راهبران آموزشی بازدید از کلاس های درس و نظارت بر آموزش معلمین ، شناخت و تشویق خلاقیت های همکاران ،
پیدا کردن مشکلات و تنگناهای آموزشی و تلاش در جهت رفع آنها با کمک اداره محترم و گروه های درسی است . همچنین پیگیری برای تشکیل کارگاه های آموزشی و آموزش های ضمن خدمت از وظایف اوست. راهبر به درخواست اداره برای بررسی مواردی که مستقیما با آموزش مربوط می شود انجام وظیفه می کند. گزارش راهبر با حضور مدیر مدرسه تهیه می گردد اما نیازی به تأیید او نیست و فرد راهبر مستقیما آن را به اداره ارسال می کند. برخی از راهبران چون قبلا مدیر بودند معلمان به آنها اعتماد نمی کنند یا چون سالها از کلاس دور
بوده اند او را شایسته راهبری نمی دانند اما هدف کلی ، شناسایی نکات مثبت و تقویت آن و کم رنگ کردن جنبه های ضعیف فعالیت همکار است.**
وظايف راهنمايان تعليماتی (آموزشی ):
1 ـ برنامه ريزی آموزشی
نقد: تا جایی که به معلم مربوط است برنامه ریزی آموزشی یا طرح درسی وظیفه خود معلم است . یک معلم در قبال محتوا و حجم کتابی
که قرار است تدریس نماید با توجه به بودجه بندی زمان ، بایستی به هماهنگی و نظم در کارکردهایش بیندیشد.
2 ـ توسعه و تحقق برنامههای درسی
نقد: منظور از توسعه درسی چیست؟ یک معلم تا چه حدی مجاز به این امر است؟ زمان یا حیطه آموزش ، چنین اجازه ای به او می دهد؟ کلاس درس و مدرسه حریم آموزشی معلمان است و حضور نامحرمانی که با آنان همسو یا همفکر نیستند قداست این حریم را به خطر می اندازد. واقعیت را قبول کنیم راهنما یا راهبر و معلم در قبال هم گارد دفاعی به خود می گیرند ، یکی برای دفاع و دیگری برای حمله آماده می شود. اگر فرد راهبر یا راهنما ، همکاری ناشناس برای ما باشد به او اعتماد نمی کنیم و گوشه لبمان برای خندۀ صمیمیت شکوفا نمی شود.
یک راهبر چگونه می تواند در امر توسعه برنامه درسی دخالت نماید؟ مگر تحقق برنامه درسی وظیفه اصلی یک معلم نیست؟
3 ـ نظارت و هماهنگی
نقد: معلمان در کلاس درس از دو منظر دست و پا بسته اند: محدودیت زمانی ، محدودیت محتوایی . اگر انتخاب معلمان از کانال پرورش و تربیت تخصصی واقعی بگذرد و معلم واقعا معلم باشد به جای نظارت و هماهنگی خارج مدرسه ای ما شاهد هماهنگی ناشی از خود همکاران آن معلم بودیم. امر نظارت در سازمانی که اعتماد و همراهی در آن نیست دارای بار منفی است. گروه های آموزشی نیز در این مهم ناتوانند. نظارت و هماهنگی در یک سازمان نیازمند پذیرش اولیه از سوی نظارت شوندگان است. کدام معلم می پسندد چندین ناظر برای فعالیت خود داشته باشد؟ ما باید در تربیت معلم استاندارد بکوشیم نه در جهت تثبیت نظارت های چندگانه عمل نمائیم. ایراد مهم همان عدم برقراری ارتباط درست مابین همکارانی است که هم پایه یا هم رشته اند
4 ـ رهبری آموزشی
نقد: رهبر اصلی آموزشی خود معلم است. منتهی ما چون بال و پر او را هم از لحاظ کارکردی با جدایی پرورش از آموزش و هم از لحاظ منزلتی با زیر فقر نگه داشتن او ، شکسته ایم لذا مسئولین آموزش و پرورش به جای اتخاذ سیاست های راهبردی مؤثر برای حل دشواری
ناشی از سیاست هایشان ، به خلق داروغه هایی با عنوان رهبری آموزشی نموده اند ،که شرح وظایف و ماهیت وجودی آن برای یک معلم چراغی خاموش است.من معلم حق دارم بدانم کسی که به حریم کلاسم وارد می شود روی چه اصل و اساسی است و شرح وظایف رسمی او چیست؟ که اصولا این مراحل برای معلم روشن نمی گردد. یعنی اگر یک رهگذر معمولی هنرمند خوبی باشد می تواند اولیای مدرسه را به خوبی رنگ کند نه کارت شناسایی و نه آشنایی با سِمت، هیچکدام لازم نیست.
5 ـ ايجاد انگيزه
نقد: راهبران آموزشی یا هر نقش دیگر کنترل کننده معلم و امر تدریس ، عاملان حذف انگیزه یا انگیزش های درونی و بیرونی معلمان محسوب می شوند. آنان سهمی در ایجاد انگیزه یا ندارند یا خیلی کم اثر دارند.
ایجاد انگیزه نیاز به خمیرمایه تشویقی - حمایتی دارد. نیاز به پتانسیل تحریک توانایی ها دارد. انگیزش درونی یا بیرونی نیاز به دانش روانشناسی و علوم تربیتی دارد ؟ چند تن از این راهنمایان در چنین رشته هایی تحصیل کرده اند؟ یا همانند سرگروه های آموزشی صرفا برای این مهم انتخاب شده اند و بدون هر نوع کلاس آموزشی مشغول به کار هستند؟
به جای این همه عنوان شغلی می توانید دوستی و صمیمیت همکاران را بها بدهید فرهنگ همدلی و همفکری را تقویت نمائید تا چند همکار به اتفاق یکدیگر و با هم حل مشکل نمایند. معلمان ما با غرور شغلی خود ، وجود و معلومات خود را دست نیافتنی نموده اند . آنان خود را نمی شکنند تا یاد بگیرند یا یاد بدهند. دلیل امر مشخص است ایجاد رقابت منفی بین آنها یا انتخاب شاخص هایی برای رسیدن به شرایط برتر چون درصد قبولی ، جشنواره تدریس برتر ، طرح رتبه بندی و امتیازات فردی برتر نسبت به سایر همکاران جهت برخورداری از آن و ..... که همگی برای پنهان کردن محتوای روش تدریس یا شیوه های مؤثر در امر تدریس می باشد.
چرا افراد مسئول یا وزیر چنین طرح هایی برای فرهنگیان ترسیم می سازند؟ چون ما وقتی کودک و فرزند خانواده بودیم والدین از بالای
نوک دماغ به ما می نگریستند و دستور دهی و اطاعت از آنان را مطابق رسم و سنت گذشتگان می دانستند ، لذا کارکرد والدین همراه و
کنار فرزندان با مشورت و همفکری یا نظر پرسی ، نبوده است . والدین در نقطه مقابل فرزندان ،آنان را مجبور به فرمانبری نموده و برای
ایجاد آرامش در منزل یا برای انجام حیطه های وظیفه ای فرزند چون کمک کردن در کار منزل یا خرید یا درس خواندن و...... شیوه مرسوم رقابتی – ستیزه جویی را رواج داده اند. ما با این روش آنان را گه گاهی مجبور به دروغ گویی یا پنهان سازی واقعیت یا حقه و حیله زدن وادار نموده ایم. و امروز همان فرزند ، مدیر یا مسئول و وزیر گردیده است و او بهترین روش مدیریتی را ایجاد رقابت ستیزه جویانه یا منفی بین کارمندان می داند چون در چنین سیستم فکری ، جامعه پذیر گردیده است و ارزش های اِعمال شده بر او از سوی تمامی نهادهای اجتماعی در جهت چینش بهترین و برترین ، معنا یافته است.
می توانستیم به جای این دردنامه کهن ، فرزندان خود را به همکاری در انجام امور دعوت کنیم یا با جلسات صمیمانه و مهربانه آنان را ساعاتی برای مشورت در کنار اعضای خانواده با یکدیگر بنشانیم یا گذشت و فداکاری برای اعضای خانواده را آموزش می دادیم. چون اگر او این فعالیت های مؤثر در تربیت درست را در محیط خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی فرا نگیرد در جامعه بزرگ تر هرگز معجزه ای صورت نخواهد گرفت. برای همین ویژگی هایی چون همدلی و همراهی و همفکری را در بین خود غائب می بینیم ، چون چنین ارزش هایی در وجود ما درونی نشده است.
لذا مدیران کلان ما در این جامعه برای کنترل از راه دور عوامل زیر دست و برای تلاش آنان جهت بهترین بودن که اثر مثبت برای تعالی جامعه خواهد داشت اقدام به خلق عناوین لرزه بر اندام اندازی می نمایند که کمترین سهمی در بهبود اوضاع آموزشی ندارند.
از جمله ایرادات دیگر می توان به موارد زیر اشاره نمود:
ایراد دیگر تداخل نقش هاست. در یک مدرسه هم راهنماست هم راهبر آموزشی و هم سرگروه ، همه این ها را می توان در یک نقش جمع نمود.
ایراد دیگر نبود شرح وظایف معین یا عدم معرفی آن به زیر مجموعه می باشد، من باید از وظایف یک راهبر آموزشی آگاهی داشته باشم تا
در حیطه های غیر قانونی انجام وظایف او مجبور به همکاری نباشم یا موارد همکاری را بشناسم.
ایراد مهم همان عدم برقراری ارتباط درست مابین همکارانی است که هم پایه یا هم رشته اند . در زمان تدریس ما این نیز تجربه می شد
حال را نمی دانم ، اما به لحاظ همان روش اشتباه تربیتی ، تبادل افکار یا انتقال تجربه از سوی همکاران با عدم اعتماد و خباثت توأم بود.
دو نهاد خانواده و مدرسه به عنوان نهادهای زیربنایی و بزرگ اثر گذار بر تربیت فردی ( شخصیت فردی ) و بر تربیت اجتماعی ( شخصیت اجتماعی ) کودکان بایستی به همسویی و اصلاح شیوه تربیتی خود بپردازند. یعنی اصلاح فرهنگی بهترین روش در جهت پیشبرد اهداف آموزشی و تربیتی است نه خلق هراز چندگاهی نقش های بازرسی و نظارتی و کنترلی.
معلمان ما با غرور شغلی خود ، وجود و معلومات خود را دست نیافتنی نموده اند . آنان خود را نمی شکنند تا یاد بگیرند یا یاد بدهند به جای اختراع نقش هایی مشابه برای ادعای بهبود کیفیت و کمیت آموزشی ، بیائیم تا تربیت کودکان خانه و مدرسه را اعتلای فرهنگی ببخشیم و روح همکاری ، همراهی ، مشورت و احترام به آرای دیگران را به آنان فرا دهیم . برای پیشبرد اهداف آموزشی شدیدا به فعالیت های همه جانبه فرهنگی نه صرفا در بُعد مذهبی بلکه در سایر ابعاد یعنی هنر و موسیقی و آداب و سنن و رسوم و ارزش ها و هنجارها و...... نیازمندیم. ما از فرهنگ کشور بسیار غافلیم.
به وجود آوردن تعامل اجتماعی بر اساس فعالیت های مشارکتی که خود کنترل می باشد و نیازی به فردی خارج از محیط مدرسه جهت کیفیت بخشی آموزشی یا تبادل تجربیات نیست. من معلم باید شهامت پرسش کردن از همکار را داشته باشم ، قبل از دانش آموز باید من معلم درک کنم که نمی دانم و نیاز به پرسیدن دارم ، ندانستن عیب نیست ، نپرسیدن و در جهل مرکب ماندن عار است.
همکار مهربان و فهیمم :
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
**استفاده شده از وبلاگ ولی عبدی پور دبیر مطالعات اجتماعی شهرستان ماکو با عنوان "راهبر آموزشی همان معلم راهنما نیست ".
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه - نرگس کارگری/
" به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست
بنفشه مژدهٔ نوروز می دهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست
به جز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است
بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست
جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست
میان آتشم و هیچگه نمیسوزم
هماره بر سرم از جور آسمان شرریست
علامت خطر است این قبای خون آلود
هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست
بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد
بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست"
پروین اعتصامی
پروین اعتصامی از پیروان «جریان تلفیقی» است. مضامین و معانی اشعار پروین، توصیفکنندهٔ دلبستگی عمیق وی به پدر، استعداد و شوق فراوان او به آموختن دانش، روحیهٔ ظلمستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران و حمایت و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستمدیدگان است.
اشعار پروین اغلب از حوادث و اتفاقات شخصی و اجتماعی خالیاند.
در میان اشعار او، شعری وجود ندارد که با کمک آن بتوان صراحتاً شخص شاعر را شناخت.
شعر پروین از دیدگاه طرز بیان مفاهیم و معانی، بیشتر به صورت «مناظره» و «سؤال و جواب» است.
در دیوان او بیش از هفتاد نمونه مناظره آمده که وی را از این لحاظ در میان شاعران فارسی برجسته ساختهاست. این مناظرهها نه تنها میان انسانها و جانوران و گیاهان، بلکه میان انواع اشیاء – از قبیل سوزن و نخ – نیز اتفاق میافتد.
پروین در بیان مقاصد خود از هنرهای «شخصیتبخشی» و «تخیل» و «تمثیل»، با شیوایی کمنظیری استفادهٔ بسیار کردهاست.وقتی یک زن باشی و بخواهی افکار و اندیشه هایی که داری را به جهان ثابت کنی باید بیش از اندازه هنرمند باشی .
من به پروین اعتصامی افتخار می کنم که تا این حد برای اعتلای فرهنگ مردان و زنان این کشور تلاش کرده است.
بیست و پنجم اسفند زاد روزت مبارک باشد بانوی ایرانی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/ استفان هاوکینگ،فردی که در سیصدمین سالگرد مرگ گالیله به دنیا آمده بود (8 ژانویه سال ۱۹۴۲ ) ، صبح امروز (14 مارس 2018) و در سالگرد تولد آلبرت اینشتین درگذشت.
سخنان مشهور استیون هاوکینگ:
اگر فقط یک نظریه واحد برای همهچیز وجود داشته باشد، مجموعهای از قوانین و معادلات است؛ ولی با روش معمول علم که ساختن یک الگوی ریاضی است نمیتوان به این سؤال پاسخ داد که چرا جهان هستی باید برای توصیف یک معادله به وجود آمده باشد. چرا تمام نظام هستی باید به خودشان زحمت به وجود آمدن داده باشند؟
در تمام زندگیام، مجذوب پرسشهای بزرگی بودهام که آدمی با آنها روبه رو است و تلاش کردهام پاسخی علمی برای آنها پیدا کنم. اگر شما هم مثل من به ستارگان نگاه میکردید و سعی میکردید مفهوم آنچه میبینید، درک کنید؛ شما هم از خود میپرسیدید که واقعاً دلیل هستی این دنیا چیست؟
* علم ثابت کرده است که جهانهای مختلفی میتوانند از «هیچ» به وجود آمده باشند. این بستگی به شانس ما دارد که در کدام جهان قرار گرفته باشیم!
* تمام تاریخ علم به تشخیص تدریجی این امر گذشته است که گرچه حوادث به شیوه دلخواه ما اتفاق نمیافتند؛ ولی همه آنها منعکسکننده یک نظم خاص هستند.
* ما باید در جست و جوی بیشترین ارزش اعمالمان باشیم.
* بزرگترین دشمن دانش، جهل نیست بلکه توهم دانایی است.
* هوش واقعی، توانایی سازگاری با تغییرات است.
* معلوم نیست که باهوش بودن برای همیشه یک ارزش باقی بماند.
* این اتلاف وقت است که از ناتوانیم عصبانی باشم. همه باید با زندگی کنار بیایند و من در این زمینه کارم را بد انجام ندادهام. مردم نمیتوانند وقت خود را به این اختصاص دهند که چرا همیشه خشمگین یا در حال گله و شکایت هستید.
* زندگی هرقدر دشوار به نظر برسد، بازهم کاری هست که شما بتوانید در آن موفق باشید.
* حالا همه ما به اینترنت وصل هستیم، مانند سلولهای عصبی درون مغزی بسیار بزرگ.
* کار کردن به زندگی شما معنا و هدف میدهد، زندگی بدون کار پوچ و بیمعنی است.
* حتی اگر زمانی مشخص شود که سفر در زمان امری غیر ممکن است، مهم این است که ما دلیل آن را بفهمیم.
* مردمی که به آیکیو خود افتخار میکنند، در نهایت بازنده میشوند.
* گذشته نیز مانند آینده، پدیدهای نامتناهی است و فقط میتواند بهعنوان طیفی از احتمالات شناخته شود. ( 1 )
گروه رسانه- نرگس کارگری/
این روزها ارزش محبت و علاقه کم شده است.اگر این روند ادامه پیدا کند ممکن است مهر و دوستی جایش را کاملا به دشمنی و نفرت بدهد و آن روز زندگی کردن در این کره خاکی سخت و غیر ممکن خواهد بود.
به کودکانمان عشق و دوستی پاک را مرتبا یادآور شویم و بهترین طریقه آموزش آن همدلی و ابراز صحیح آن در محیط خانه و مدرسه خواهد بود.بچه ها آنچه را به چشم ببینند راحت تر لمس می کنند.
از هم اکنون هم می توانیم در رفتارمان تحول ایجاد کنیم.
بیست و یکم اسفندماه روز بزرگداشت نظامی_گنجوی شاعرِ پرآوازه ی پارسی را گرامی می داریم.
به این مناسبت امیدوارم یادآوری کتاب زیبای لیلی و مجنون او برای همگان جذاب باشد.
لیلی و مجنون سومین منظومه نظامی است که بیش از 4000 بیت دارد و موضوع آن عشق مجنون به لیلی که عشق توام با عفت است. نظامی این اثر را نیز همانند سایر آثارش می ستاید و آن را بحر روان لقب می دهد. هم زیبایی ظاهر و هم غنای باطن اش را ستوده و می گوید که تاکنون کسی چنین اثری خلق نکرده است.داستان لیلی و مجنون در ادبیات جهان نمونه های فراوانی دارد اما نظامی گنجوی بود که با آن منظومه خواندنی اش داستان را به این اسم جاویدان کرد و اسم مجنون را به عنوان نماد عشق دبیرستانی و بدون هیچ خواسته ای، بر سر زبان ها انداخت.
بعدها تعداد زیادی از شاعران فارسی و عرب زبان هم روایت خودشان از این زوج را تعریف کردند که منظومه های جامی و امیرخسرو دهلوی ، منظومه ترکی محمد فضولی و همینطور نمایشنامه احمد شوقی مصری از همه معروف تر هستند.
شهرت لیلی و مجنون در جهان بسیار زیاد است خوب است کودکان ما هم با آنان آشنا شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
كانت مى گويد متأسفانه يكى از مفاسدى كه در جامعه ما وجود دارد اين است كه اطفال را براى اينكه «سازگارى هر چه بيشتر با وضع موجود» پيدا كنند پرورش مى دهند ولى اصلا چنين منظورى صحيح نيست بلكه «بهبود بخشيدن به وضع موجود» بايد هدف تربيت باشد. يعنى بايد بچه ها را طورى پرورش داد كه وقتى بزرگ شدند اين وضع موجود جامعه را بهتر كنند نه اينكه خودشان را با وضع موجود هماهنگ و همرنگ سازند كه در نهايت مثل ما شوند.
پدر و مادرى موفقند كه بچه ها را براى اينكه بهتر ازخودشان شوند تربيت مى كنند نه براى اينكه مثل خودشان شوند.
كانت مى گويد:« پرورش مناسب پرورشى است كه عطف توجه به حال ندارد بلكه به آينده دارد.» سخن كانت نظير آن مطلبى است كه از حضرت على بن ابيطالب نقل شده كه بچه هاى خود را براى زمانِ خودتان تربيت نكنيد بلكه براى زمان آتى تربيت كنيد.
نكته ديگر در باب آموزش و پرورش از ديدگاه كانت، نظر او در باب آموزش است. كانت مى گويد اهداف آموزش هم زودگذرتر از پرورش است و هم تخصصى تر از پرورش. وقتى ما اطفال خود را پرورش مى دهيم، ايشان را از آن جهت كه مى خواهند انسان باشند پرورش مى دهيم ولى آموزش از آن جهت كه انسان شوند در موردشان صورت نمى گيرد بلكه از آن جهت كه مهندس شوند، پزشك شوند، معلم شوند، پل بسازند و... مى آموزند. از اين نظر است كه آموزش، تخصصى است يعنى انسان براى انسانيت طرف نيست بلكه براى اين است كه فرد بتواند فلان حرفه خاص را بلد باشد. پس پرورش براى همه انسانها لازم است ولى آموزش ويژه هر فردى متناسب با خواست شغلى اوست.
نكته ديگر اينكه آموزش زودگذر است; يعنى جامعه وقتى تطور پيدا كرد آموزش هايش هم به سرعت متطور و متغير مى شود ولى پرورش اينگونه نيست; پرورش به غايت قصوايى نظر دارد كه گويا فوق اين تطورات اجتماعى است، او مى خواهد انسان درست كند و انسان را در هر زمانى بايد با يك لوازم خاصى بپرورد، لذا پرورش ديرگذرتر از آموزش است. ولى در عين حال، كانت مى گويد: با اينكه آموزش بايد تخصصى باشد ولى بايد جنبه هرمى خودش را حفظ كند. يعنى در سالهاى ابتدايى ما بايد از هر رشته علمى يكسرى معلوماتى به بچه ها ياد دهيم، علوم تجربى، علوم فلسفى، علوم تاريخى و بعد آهسته آهسته اين دامنه را تنگ تر كنيم و يك علوم خاص ترى ـ وابسته به آن شغل و حرفه اى كه فرد مى خواهد انتخاب كند ـ ياد دهيم و به اين ترتيب اين دامنه تنگ تر و تنگ تر شود تا در نهايت براى آن شغل يك تعليم خاصى داشته باشيم. ما بايد به صورت هرمى آموزش دهيم تا اينكه بچه در هر سنّى اگر از آموزشهاى بيشتر محروم شد، لااقل در آن مقدار كارائى داشته باشد. آموزشها بايد هر چه تخصصى تر مى شوند تعداد آنها كمتر شود ولى آن علومى كه باقى مى مانند به صورت عمقى ترى ياد گرفته شوند.
در عين حال، در اين مدت نبايد به گونه اى آموزش داد كه فضل فروشى در بچه ها افزايش و رواج پيدا كند.
كانت مى گويد متأسفانه در نظام تعليم و تربيت ما، وضع چنين است كه الفاظ و اصطلاحات زياد است و اينها فقط به درد بازارگرمى و فضل فروشى مى خورد. به اعتقاد او، از هر علمى يك مقدار دقيقش را ياد بدهيد ولى زياد وارد الفاظ و اصطلاحاتش نشويد كه اينها به درد لفّاظى مى خورند و بس. از هر علمى يك محدوده كم ولى عمقى و دقيق ياد دهيد.
نكته مهمى كه در كتاب تعليم و تربيت كانت وجود دارد آن فضائل اخلاقى است كه در پرورش بايد در بچه ها رسوخ داده شود. او راه رسوخ كردن آن را هم بيان كرده است. يكى از نكاتى كه او مى گويد اين است كه از اول به بچه ها نگوييد:« دروغ نگوييد چون خدا گفته است دروغ نبايد گفت»; چون اگر بعداً براى او از لحاظ فلسفى درباره وجود خدا مشكلاتى پيش آمد و شك كرد كه خدا وجود دارد يا نه يكباره اخلاقش هم فرو مى ريزد، چون تا به حال راست مى گفت براى اينكه معتقد بود خدا وجود دارد و خدا گفته است، حالا كه معلوم شد خدا وجود ندارد پس نبايد راست هم بگويد.
نبايد به گونه اى آموزش داد كه فضل فروشى در بچه ها افزايش و رواج پيدا كند كانت مى گويد عكس آن را بگوييد:«راست بگوييد چون راست گفتن براى انسان خوب است و خدا هر چه را كه براى انسان خوب است امر كرده است.» اگر روزى برايش معلوم شد كه خدا وجود ندارد باز آن مطلب اصلى سرجاى خودش باقى مانده است. يعنى حسن راست گفتن را متوقف بر وجود خدا نكنيد كه اگر شكى در وجود خدا پديد آمد در حسن راستگويى هم شك حاصل آيد، بلكه بگوييد راست گفتن و... از آن رو كه انسان هستيم بايد انجام دهيم چه خدا باشد و چه خدا نباشد. اما متدينان مى گويند خدايى وجود دارد كه او هم گفته است اين كارها را انجام دهيد. اگر مطابق اعتقاد كانت بگوييد، اگر روزى از دين بيرون رفت، از اخلاق بيرون نمى رود.
مصطفی ملکیان،تاریخ فلسفه غرب،جلد 3،صفحه 134