بعد از روی کار آمدن دولت اصلاحات ، آقای مظفر جانشین آقای نجفی در آموزش و پرورش شدند . در آن زمان انتقادات زیادی بر عملکرد آقای نجفی و نظام جدید اجرایی ایشان بود . وجود پنجره های باز در برنامه درسی دانش آموزان در نظام ترمی واحدی و سیاست درهای باز در دبیرستان ها باعث شده بود که دانش آموزان دختر و پسر فرصت داشته باشند به پارک بروند ؛ چون ساعت درسی شان تکمیل نمی شد .
بلافاصله بعد از روی کار آمدن آقای مظفر که در دوره ریاست آقای هاشمی رقیب اصلی نجفی در بحث وزارت بود ، نظام ترمی واحدی را به سالی واحدی تبدیل کرد تا دانش آموزان با تکمیل ساعات درسی ساعت حضور مشخص و قابل کنترلی را در مدارس داشته باشند .
وزارت آقای مظفر 4 سال طول کشید و ایشان با پرهیز از دستکاری بیشتر نظام آموزشی توانست ایراد اساسی نظام طراحی شده در دوران نجفی را اصلاح کند و دانش آموزان را از مفسده های احتمالی در امان نگهدارد .
در زمان مظفر کلید تشکیل صنف معلمان هم زده شد و معلمان فرصت یافتند که انتقادات خود را در قالب صنف معلمان بیان کنند ؛ اگرچه به دلایل سیاسی بسیاری از کارشناسان و معلمان این جریان صنفی را وابسته به جناح سیاسی اصلاح طلب می دانستند . در زمینه معیشتی کار خاصی در دوره ایشان انجام نگرفت .
در دوره دوم ریاست اصلاحات بر کشور و عدم قبول مظفر از سوی مجلس قرار بود مرحوم علاقمندان به عنوان وزیر معرفی شوند اما ظاهرا ایشان شروطی داشتند که مورد قبول دولت واقع نشد و در نهایت وزیر تعاون دوره اصلاحات مرتضی حاجی از نزدیکان دولت وزیر آموزش و پرورش شد گو اینکه در دوره ایشان آموزش و پرورش توسط علاقمندان و فانی اداره می شد .
چون حاجی آموزش و پرورشی نبود اما اجرای طرح افزایش حقوق به صورت رتبه های ارشد و خبره و عالی در دوره ایشان به وقوع پیوست و در کل دوره ایشان سیاسی ترین دوره آموزش و پرورش بود .
بعد نوبت به فرشیدی رسید که در زمان دولت احمدی نژاد مدت کوتاهی زمام امور آموزش و پرورش را به دست گرفت . در دوره کوتاه ایشان هم کار برجسته ای دیده نشد تا نوبت به علی احمدی رسید که شبه مدل نجفی از آموزش عالی به آموزش و پرورش آمد .
در دوره ایشان شایع شد که کم کردن هزینه های آموزش و پرورش و تعدیل نیرو در دستور کار ایشان قرار دارد و حتی شایعه ها می گفتند ایشان در جهت حلال بودن حقوق معلمان در تابستان ها که معلمان تعطیل هستند به مراجع مراجعه کرده بودند تا شاید با فتوایی از حقوق معلمان صرفه جویی کند گو اینکه نامبرده موضوع را تکذیب کرده بود .
در دوران ایشان صرفا هدف کوچک کردن آموزش و پرورش و کم کردن هزینه ها و بودجه مد نظر بود . دورانی آرام و مثل دوره آقای فرشیدی کار برجسته ای انجام نگرفت و حال نوبت به حاجی بابایی رسید که مدت ها در مجلس سنگ معلمان را به سینه زده بود و وارد گودال آموزش و پرورش شد و از ابتدا به دنبال تغییرات آموزشی بود .
جدال بر سر پیش دانشگاهی یا سال چهارم مدت ها اذهان شنوندگان را گیج کرده بود ، البته چندین کار خلاقانه مثل بیمه طلایی ایران یا بیمه کوپنی که مورد رضایت معلمان و حتی مراکز درمانی و مطب ها هم بود چون بیمه ایران مورد قبول این مراکز بود .
همچنین دفاع از مدیران مدارس و معلمان که دل شیر می خواست آن هم در رسانه ملی که معمولا وزرای دیگر یا مدیران و معلمان را محکوم می کردند و یا یکی به نعل و یکی به میخ می زدند .
البته نباید فراموش کرد که در زمان ایشان نفت به بالاترین قیمت فروخته می شد و بودجه خوبی در اختیار ایشان بود . او در اواخر دوره خود با دو افزایش 5 درصدی علاوه بر افزایش 20 درصدی حقوق که البته بعد از روی کار آمدن جناب فانی یکی از 5 درصدها از حقوق معلمان کسر شد و استخدام پیمانی صدها جوان جویای کار قصد ادامه کار در دوران روحانی را هم داشتند .
لحن پر طمطراق ایشان و شتاب و عجول بودن در امور با چاشنی دیکتاتور مابانه و بوروکرات باعث شد یکی از اشتباهات فاحش در دوران ایشان انجام شود .
اجرای نظام 633 که به دلیل شتاب زیاد و عدم برنامه ریزی کامل و کارشناسی نشده هم اکنون به یکی از معضلات آموزش و پرورش به خصوص در زمینه نیروی انسانی تبدیل شده است مضاف براینکه هزینه گزافی هم روی دست دولت گذاشت در حالی که می توانست به جای تغییر غیر ضروری نظام آموزشی که با کمی اصلاح می توانست به کار خود ادامه دهد .
حاجی بابایی می توانست نسبت به افزایش معیشت معلمان اقدام کند .کار ناتمام ایشان رتبه بندی معلمان بود که با تغییرات فاحش در دستور کار فانی قرار دارد .
اما سرانجام نوبت به یکی از معاونین پر سابقه چند وزیر رسید تا سکان آموزش و پرورش را به عهده گیرد . البته آقای فانی در دولت احمدی نژاد مدتی سر پرست وزارت بود و حتی قصد بر این بود که فانی وزیر شود اما سرانجام فرشیدی وزیر شد .
در دوره فانی دولت با کسر درآمد و بودجه مواجه شده که هنوز هم ادامه دارد ...
اکثریت معلمان به علت های مختلف از وضعیت فعلی آموزش و پرورش راضی نیستند . مطالبات پرداخت نشده ، حقوق کم و تبعیض در اجرای نظام هماهنگ ، شرایط سخت کاری معلمان در مدارس به دلیل سخت گیری در سامان دهی نیرو ، ضعیف شدن بیمه های درمانی و....از عمده ترین دلایل نارضایتی معلمان است گواینکه این نارضایتی به اشکال مختلف در مورد سایر وزرا هم بوده است .
همه وزرا اولین کاری که کردند تغییر اتوبوسی نیرو های ستادی و اداری بود که در بسیاری از موارد به مدیریت مدارس هم می رسید که خود این موضوع در تصمیم گیری های خلق الساعه نیروهای تازه نفس که معمولا می خواهند خودی نشان دهند ضرباب جبران ناپذیری به ساختار مدرسه و آموزش و پرورش زده است .
هیچ کدام از وزرا به نحو شایسته برای معیشت معلمان کاری نکرده اند حتی در موقعی که نفت بالای 100 دلار در بشکه خریدار داشت .
شاید امروز آموزش وپرورش یکی از بدترین شرایط مالی دوران خویش را می گذراند و فانی قطعا تا حدودی مقصر است اما هنوز در دولت و مجلس این باور ایجاد نشده که اموزش و پرورش رکن توسعه هر کشوری است و باید از اولویت های اول تا سوم هر دولتی باشد که باید از نان شب زد و به آموزش و پرورش رسید تا آینده فرزندان این سرزمین بسیار بهتر از گذشته یا امروز باشد .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حمیدرضا حاجی بابایی سال 74 به عنوان نماینده همدان وارد مجلس پنجم شد. به گفته بعضی منتقدان، او که سابقه معلمی و مدیریت آموزش و پرورش همدان را درکارنامه اش داشت ، نمایندگی مجلس را سکوی پرشی برای رسیدن به پست وزارت آموزش و پرورش می دانست. رویای وزارت او با روی کار آمدن اصلاح طلبان به تعویق افتاد. در دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد هم پیشنهاد وزارت به او ندادند . برخی از منتقدان ، استیضاح فرشیدی و درگیری علی احمدی با مجلس را زیر سر حاجی بابایی می دانستند.
از بخت بد ، بعد از انتخابات مناقشه برانگیز 88 وزیر کابینه احمدی نژاد شد. کابینه ای متشکل از ورژن خاصی از اصول گرایان و رییس جمهوری جنجال برانگیز که آخر سر رو در روی حامیان اصول گرای خود ایستاد.
حاجی بابایی با 217 رای موافق که احتمالا بالاترین رای یک وزیر آموزش و پرورش بود روانه ساختمان قرنی شد.
در دفتر وزیر آموزش و پرورش عکس قاب گرفته وزرای پیشین روی دیوار نصب شده است .
حالا سهم فیزیکی حاجی بابایی در ساختمان قرنی عکسی است که به عنوان وزیر یازدهم بردیوار نصب شده است و برخی مدیران ارشد که که فعلا « جامه اعتدال » پوشیده اند اما منتظرند که با تغییر جهت بادهای سیاسی دوباره دکمه انتهایی پیراهن خود را ببندند.
سهم معنوی حاجی بابایی نظام آموزشی 6-3-3 است و داستانی به نام هوشمندسازی مدارس که اگر دوسال دیگر مانده بود همه مدارس کشور را به سبک خودش هوشمند می کرد. در دوره حاجی بابایی سند ملی آموزش و پرورش سرانجام با تغییرات کلی در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید. متن سند احتمالا به دلیل کیفیت مونتاژی آن ، فاقد استجکام و شفافیت یک متن حقوقی است و بخش عمده آن را مطالب تکراری ، مبهم و شعاری تشکیل می دهد.
بیمه تکمیلی موسوم به بیمه طلایی یکی از ابتکارهای خوب اما ناقص رفاهی وزیر سابق بود. اهمیت این بیمه در پرداخت بخشی از مبلغ حق بیمه توسط وزارتخانه است که تا منبع پایداری برای آن پیش بینی نشده بود.
تعطیلی روز پنجشنبه مدارس اقدامی بود که از حمایت معلمان دوره ابتدایی و دانش آموزان تمام مقاطع برخوردار شد. شاید اگر می ماند برای خرید محبوبیت یک روز دیگر هفته را هم تعطیل می کرد !
در مقایسه با دیگر وزرای آموزش و پرورش ، حاجی بابایی نه نمره بالاتری می گیرد و نه پایین تر. او یک وزیر معمولی بود. تفاوت حاجی بابایی با فرشیدی و علی احمدی این بود که قبل و بعد از وزارت ، انتظارات زیادی از خود ایجاد کرد، اما نتوانست تغییرات مطلوبی در آموزش و پرورش به وجود آورد.
حاجی بابایی این بود که گمان می کرد با انتخاب ادبیات تبلیغاتی – بازاری و تعریف های بدون پشتوانه از مقام معلم و مرجعیت معلم و قله و این گونه فضاسازی های لفظی، می تواند روحیه شکسته معلمان را احیا و در آنها ایجاد انگیزه کند.
با این حال بخشی از معلمان همچنان نوستالوژی دوره حاجی بابایی و سیاست های پوپولیستی رییس دولت نهم و دهم را در ذهن خود دارند اما جرات تبلیغ آن را به دلیل آثار مخرب این دوره ندارند. اینک بار دیگر حاج بابایی از حوزه انتخابیه همدان برای مجلس دهم کاندیدا شده است و خود را در معرض رای مردم قرارداده است. او خواستار وحدت و اجماع اصولگرایان در برابر اصلاح طلبان است.
حاجی بابایی اکنون می کوشد حساب خود را از احمدی نژاد جدا کند تا برچسب "انحرافی" نخورد، اما در عین حال هوای احمدی نژاد را هم دارد.
او طرفدار سیاست "نه سیخ بسوزد نه کباب" است و حاضر نیست احمدی نژاد را از جرگه اصولگرایان خارج کند. حاج بابایی با وجود اینکه دکترای الهیات و معارف اسلامی را در سال 77 از دانشگاه آزاد اسلامی اخذ کرده اما در سخنرانی و مصاحبه های خود از ادبیات عوامانه استفاده می کند و با زبان آکادمیک بیگانه است.
یک بار، در جمع معلمان کرج گفت که برای قبول وزارت دو شرط تعیین کرده بود. اولی مشورت با پدر و دومی تفال به دیوان حافظ . اما به جای غزل، یک رباعی از حافظ خواند !
داستان گفت و گوی خصوصی حاجی بابایی با پدر، تحت عنوان "پدر دکمه ات را ببند" که تیتر روی جلد مجله پیوند از نشریات آموزش و پرورش با تیراژ 360 هزار شد، نشان داد که حاجی بابایی از امکانات وزارتخانه برای تبلیغ کیش شخصیت خود استفاده می کند.حاجی بابایی چهار دوره نمایندگی مجلس را تجربه کرد ، عضو ثابت فراکسیون فرهنگیان بود. به هیات رییسه مجلس هم راه یافت و مدتی هم عضو کمیسیون امنیت ملی هم بود. اما معروف بود که رویایش نشستن بر صندلی وزارت آموزش و پرورش است که از سال ها پیش برای آن برنامه ریزی کرده بود . خودش می گفت که با عشق، به آموزش و پرورش آمده است.
هر چه بود شاگرد شلوغ کلاس که معلم ها را به ستوه آورده بود ، مبصر کلاس شد !
حاج بابایی که سالها در جایگاه نمایندگی وزرا را به چالش کشیده بود ، درسال 88 وارد کار اجرایی شد . او که تا دیروز پرسش گر بود حالا باید پاسخ گو می شد. حاجی بابایی هم مثل اکثر وزرای آموزش و پرورش با تیم خودش به وزارتخانه آمد. او اصول گرایی بدون عقبه حزبی و تشکیلاتی بود و شاید به همین دلیل به همشهری ها و هم منطقه ای هایش اعتماد کرد.
هر وقت تند می شد ته لهجه شیرین همدانیش بیرون می زد. از سنقرکلیایی تا سریش آباد قروه و از آنجا تا روستای مریانج که حالا دیگر به شهر همدان پیوسته ، دوستان و آشنایان را فراخواند.
نیروهای ستادی گلایه می کردند که اکثر پست های کلیدی وزارتخانه را به همشهریانش سپرده است . یکی از کارکنان ستادی با انداختن دانه های درشت تسبیحش تا 17 نام را برای من شمرد. حاجی بابایی هرجا هم که پست برای همشهری ها کم آورد ، پست جدید خلق کرد.
در اسفند 88 طي حكمي جلال رحيمي برادر محمدرضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد را که آن زمان برو بیایی داشت و اهل سریش آباد بود را به سمت قائم مقام وزير در امور استانها منصوب كرد .
مدتی بعد کیومرث هاشمی را قائم مقام وزیر در امور تربیت بدنی کرد. البته این انتصابات غیر قانونی نبود و از اختیارات وزیر بود . حاجی بابایی که تا قبل از وزارت از منتقدان پرشور وزرای آموزش و پرورش بود بعد از چهار سال وزارت به نقش سابق خود برگشت. اما او امتحان خوبی پس نداد. حاج بابایی مدعی بود که آموزش و پرورش را مثل کف دستش می شناسد و هم درد را می داند و هم درمان را در کیف خود دارد. اما نتوانست در دوره وزارت خود بخشی از مشکلات وزارتخانه را حل کند.
او به سیستم کارشناسی وزارتخانه اعتنایی نداشت .بسیاری از کارشناسان مستقل و نیمه مستقل در این دوره منزوی شدند. میراث معنوی حاجی بابایی در دستگاه آموزش و پرورش چه بود؟
به نظر من شاخص ترین ویژگی در مدیریت حاجی بابایی ، سر وصدا و آمیختن اطلاع رسانی با تبلیغات بود. حجم سخنرانی های حاجی بابایی در تلویزیون و در جلسات چند صد نفری تا چند هزار نفری فرهنگیان ، به اندازه چند وزیر آموزش و پرورش بود. او به مونولوگ خیلی علاقه داشت و زیر بار دیالوگ نمی رفت. در برابر پرسش های غافل گیرکننده خبرنگاران عصبانی می شد.
یک بار در جواب خبرنگاری که از افزایش حقوق معلمان سوال کرده بود، با عصبانیت گفت : «خبرنگاران هر گاه بیکار می شوند یاد موضوع استخدام و حق و حقوق معلمان می افتند.. به کسی ربطی ندارد که معلمان چقدر حقوق می گیرند و چرا کم می گیرند. مگر ما از شما سؤال می کنیم که شما چقدر حقوق می گیرید؟». یکبار دیگر هم گفت : "با معلمان قرارداد اخلاقی دارم که اسم معلم را با پول نیاورم." منظورش این بود که در باره حقوق و مزایای معلمان حرف نمی زند.
یکی از ویژگی های حاجی بابایی ستایش های زبانی مبالغه آمیز از معلمان بود. او بارها در سخنرانی هایش گفت که می خواهد دست معلمان را بگیرد و به قله ببرد.سخنان حماسی و غلو آمیز او در باره نقش معلم و جایگاه معلم و قله و... این تصور را ایجاد کرد که آقای حاجی بابایی در صدد راه انداختن حزب معلمان است. حاجی بابایی در دوره وزرای قبلی آموزش و پرورش بر سر آنها فریاد می کشید که اگر عرضه ندارید که حقوق معلمان را افزایش دهید ، استعفا کنید. بعد از وزیر شدن ، این گمانه که احتمالا طرح مطالبات معلمان و شعار افزایش حقوق در آن دوره ابزار سیاسی برای رسیدن به پست وزارت بوده، در اذهان برخی از معلمان شکل رفت.
ظاهرا در ادبیات وزیر ، تمجیدهای زبانی و گفتار درمانی جایگزین راه حل افزایش حقوق و مشکلات معیشتی معلمان شده بود .تمجید از مقام و جایگاه معلم عملی پسندیده است اما از حدی که بگذرد و به خصوص اگر با مبالغه همراه شود، این تصور را ایجاد می کند که هدف گوینده پرت کردن حواس مخاطب از موضوع دیگری است.
واکنش وزیر به سوانح آموزش و پرورش الگوی معینی داشته است: "آمیزه ای از انکار و پرخاش."
در جریان آتش سوزی خوابگاه دبیرستانی در چاه بهار وزیر آموزش و پرورش با این مقدمه: "شما میتوانید بگویید که هیچ هواپیمایی سقوط نکند؟" افزود: "همه توانمان را در خصوص پیشگیری به کار می گیریم، حالا ممکن است در خوابگاهی چند سیم روی هم قرار بگیرند و جرقه خورده باشد...".
در جریان سقوط اتوبوس حامل دانش آموزان و مرگ 26 دختر دانش آموز گفت: "بروید از مسئولش بپرسید". در حادثه آتش سوزی مدرسه شین آباد در واکنش به سوال خبرنگار مهر در خصوص درخواست استعفایش توسط برخی نمایندگان مجلس با خنده گفت: «خبرنگاران چی؟ خبرنگاران را برکنار کنیم یا نه؟ اگر به موقع خبر می دادید مواظب مدرسه شین آباد پیرانشهر باشید این اتفاق روی نمی داد.»
نحوه عذرخواهی وزیر در مجلس در رابطه با حادثه شین آباد هم خبر ساز شد. وی گفت: «این که اگر واقعا وزیر آموزش و پرورش باید بیاد بگه من عذرخـواهی مـیکنم. من الان تا قیامت عذرخواهی میکنم هر اتفاقی بیفتد توی آموزش و پرورش.»
حالا حاجی بابایی می خواهد برگردد .
او در همدان هم مخالف دارد و هم موافق . هنوز هم لحن طلبکارانه خود را حفظ کرده است. هنوز هم به حمایت بخشی از معلمان دلگرم است. هنوز هم شعارهای معیشتی می دهد و هنوز هم می خواهد دست معلم را بگیرد و روی قله ببرد .
آیا باز هم بخشی از معلمان همدانی جذب این شعارها می شوند ؟
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش و پرورش سیاستزده
کوشندگان و پویندگان راست و راستین آموزش و پرورش این دیار، نیروهای روان و دوانِ ساکتِ سر به زیری هستند که کامل و قابل، صد البته پنهان و نیمه پنهان قدم در پی و درطیِ زُدایندگی زنگارهای جعل و جهل داشته و دارند.
اهدای نشان لیاقت به آنان نه تنها اسباب شرافت که ارجی است کریم و اجری است در خور. مردانی با عیار حق، عُقد دانش و دانشآموز، خوش محضر، خوشگوی، سبوی صبر، پا پیاده و جانبدار ، ریشهای و ریشهدار، دارای مواقف افتخارآمیز، ملاک و مَلَکه، خاطر خطیر همه را جمع، شرشر شعر باران زندگیشان گوش دادنی و یاد کردنی است.
بوی پخت درس کلاس شان شامه نواز است. در کنج دنج لابی گمنامی نام بلندشان نام و نشان دارند و “ آن قدر خاکیاند که اگر زیر باران بروند گلی میشوند.” در ردیابی ردِ پای پویایشان جز خدمت به خلق اثری دگر نیست:
” تا توانی به جهان،خدمت محتاجان کن به دَمی یا درمی یا قدمی یا قلمی” (پوریای ولی)
به اٌحسن وجه میآموزند و میآموزانند. حقیقت، باید از رویشان مشق نوشت. مردانی که با سایش اعصاب، زندگی را زنده و خستگی را خسته دارند. کاسبانی که قصدشان از خرید، سود وسودا نیست، سوز و غوغاست.
مدام گرم حال بچهها و گرم گپ و گفت کتابند. پیوسته و دلبسته در اندیشهی فردا و فرداهای بالندهی پیش رویند. حقیر، خود را قربان چاک پای مبارک خدمتگزارشان میکند. حقیر ،تند نمیرود. این مّکنونات قلبی و قبلی اوست. نمیگوید این معلمان فداکار و فارغ البال، انسانهای کاملی هستند ولی میگوید کاملاً انسان هستند.
این ادعای بزرگی است اما صادقانه است. بدیلی برای کارشان و مقیاسی برای قیاس شان نیست .قانع به کفاف بی کفایت زندگیند. برای حراست و کیاست از کیان قاطبهی نوباوگان و تشنگان دانش و بینش این خطه، قلم و قدم، رنجه میدارند. احسن الحال که میگویند یعنی همین. اگر روزی نشان کوچه ی سبز خدمت را از حق بپرسند بی محابا خواهد گفت که در دستان هزار دست آنان و در تلنگر سر انگشتان و رقص قلم وزین و نجیب شان که به چربی هیچ سفرهای آلوده نیست، هست.
اینان در اَقطار و اَقصای این کشور کم نیستند و گم هستند.عاشق پیشگان بی نشانی که موردچالش و بی مهری نامهربانانند. چون با کس و کسانی نیستند حُسن قبول نمییابند و چون بر کس و کسانی هستند ،مُهر مردودی میگیرند .
اینان ضرورت بودنشان همیشگی است .چه در کلاس درس، چه در خلوت خانه ،و چه در یادمان یادها. هر جا هستند جایشان و یادشان پا بر جا باد. پیرو این صحه ،حلقهای از این سلسله جنبان دریای جوشان و خروشان، که البته چندی از برخیها باشند، ناشکیبایان و کم انگیزگانی هستند که آنان نیز پیر راهند اما نه پیر راه درس و مشق، پیر راه سیاست و سیاست بازی.
آدمهای خوبی که یک اما چون خود را تحلیل نمیکنند، تحلیل میرونند. جّلای کلاس کردههایی که نعل به نعل تابع فرمان نافرمان سیاستند. بله سیاست سر کارشان گذاشته، همان سیاست بیپدر و مادری که لب جویشان میبرد و تشنه و پردشنه اشان برمیگرداند.
همان سیاست با سیاستی که عمارت شان را خراب و پیشه اشان را معماری برای دیگران کرده است. سیاستی که چّرگر و بلند گوی میدانِ بازی همه جور باختشان کرده. اینان اگر با شیرشان شکاری فرا چنگ آورند، شیرشان ران خورد و بینوایشان پوست شکار را بدرند و طبل آوازهی بی آوازخویش کنند.
آری هستند گریبان چاک زدههایی که با شروع فصل انتخابات خود را گلولهی آجین باندی کرده، جِرزنی میکنند شاید به پاشنهی بی آشیلی گیر بیابند، و هستند کسانی که لیدر اصلی انتخابات شده تا نگاه شان به رپُرتاژ آگهی انتخاباتی میخورد، کلاس را به هم ریخته میکنند و سرک وسرک ها بیرون میکشند، موبایلها را روی شایعهی ریل قطار تهمتها و صحبتها میگذارند، بلکه از ره آورد و باد آورد نمدهای اهدایی و طفیلی، کلاهی از جنسِ پَستِ پُست ببافند.
بله، سیاست اگر روی سگش بالا بیاید اینجوریست. نگارنده گفته باشد، در این َمقال و در این مُقامه، قصد َوهن، طعن یا لحن و لعن به همهی صاحب منصبان و صاحب کرسیان را ندارد. بلکه نوشتار، جَستی است به انان که دراین گیرودارها به دنبال َپسله و پستویی برای پنهانگی، کم کارگی و بیکارگیِ تکراری خویشند. و نیزتر، صرف رویکرد کَژ و کجی است که میرود پایههای سست و گسست آموزش و پرورش این دیار بی یار را به رعشه تر اندازد.
کیست که نداند امروزه سیاست چه بلایی بر سر آموزش و پرورش آورده است. کیست که نداند اگر قرار باشد رژهی سیاست بازان و سیاستزدههای این شهر به راه افتد، باید نمره بیست را به آموزش و پرورشی ها داد!! کیست که نداند تمام زور آموزش و پرورش در بی زوری با سیاست است. کیست که نداند این چرخ زنگخوردهی زوار دررفته همچنانتر از همچنان لنگ میخورد و کیست که نداند…نشان به این نشان ،آموزش و پرورش روزگاری خوش و اقبالی نیکو ندارد.
اگر سیاست به همین گستاخی و به همین بی پروایی در آموزش و پروش غَلت خورد، و خِلط درس و کلاس گردد، عمده نتیجهی رقتبار و خفت بارش اُفتهای تحصیلی تلنباری است، که امروزه بیش و پیش از هر زمانی شاهد غلتیدگی و گندیدگی آن هستیم.
با این حساب و با این کتاب “بیهوده بود زحمت امید و انتظار”
این همه دانشآموز کاهل و کاهیدهی کتاب مچاله کردهای که در این َمجال کاغذی نمی گنجند، نیستند جز محصولِ این نیم بیت زیبای عماد خراسان که:
“گندم ندهد بار ،چو جو میکاریم”
لکنا
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
امروز دوشنبه حمید رسایی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در مسجد صاحب الزمان ( عج ) واقع در ابتدای خیابان هاشمی ( تهران ) - پس از نماز مغرب و عشاء سخنرانی می کند .
لازم به ذکر است ایشان از افراد اصلی اجماع علیه دکتر محمد علی نجفی وزیر محبوب و مقبول فرهنگیان و معلمان در مجلس بود .
همچنین هم زمان با اعتراضات معلمان در سال گذشته و نیز ماه های اخیر سخنانی را علیه آنان ایراد نمود و گروه سخن معلم در چند یادداشت نسبت به این اظهارات واکنش نشان داد .
( این جا ) و ( این جا ) و ( این جا )
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
گروه اخبار /
بعد ظهرامروز یکشنبه « علیرضا هاشمی سنجانی » به مدت یک هفته به مرخصی آمد .
دبیر کل سازمان معلمان ایران در این رابطه به سخن معلم گفت :
"به مناسبت هفدهم ربیع الاول که ولادت حضرت رسول اکرم ( ص ) و حضرت امام جعفر صادق ( ع ) می باشد به مدت یک هفته به مرخصی آمدم .
لازم می دانم از مساعدت و همکاری مسئولان محترم که زمینه این کار را فراهم نمودند تشکر و قدردانی نمایم . "
این فعال صنفی مدنی معلمان 30 فروردین سال جاری برای اجرای حکم حبس 5 ساله خود روانه زندان اوین شد .
در حال حاضر ، علی اکبر باغانی ، نائب رئیس کانون صنفی معلمان ایران ؛ اسماعیل عبدی ، دبیرکل کانون صنفی معلمان ایران و رسول بداقی از اعضای هیات مدیره کانون صنفی معلمان ایران در زندان به سر می برند.
پایان پیام /
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
گروه اخبار /
محمود سریع القلم در سمینار آموزشی فرهنگ و حقوق شهروندی که با حضور اعضای کارگروه قزوین +20، مدیران و کارشناسان شهرداری قزوین و اعضای انجمن انبوهسازان استان قزوین برگزار شد، با اشاره به سالم سازی یک نظام اجتماعی بیان کرد: در بررسی مشکلات یک جامعه باید در ابتدا به علت اصلی پرداخت تا بتوان آن مشکل را حل کرد.
سریع القلم با اظهار اینکه در هر اقدامی کنترل کردن کار راحتی است اما ساختارسازی کاری مشکلی است، گفت: در هر کاری باید ساختار آن سیستم ساخته شود و بر اساس آن حرکت کرد.
وی با بیان اینکه سیستم صرفاً برای حرکت، رشد، پیشرفت و توسعه است، تصریح کرد: اگر ساختار هر اقدامی ساخته نشود نمیتوان در آن کار موفق شد و به طور قطعی خروجی نخواهد داشت.
سریع القلم با بیان اینکه وفاداری به فکر، وفاداری به سیستم را به دنبال میآورد ، ادامه داد: وقتی سیستم ساخته میشود، فکر اهمیت پیدا میکند و به صورت خودکار تخصص گرایی و شایسته سالاری رشد میکند.
پژوهشگر حوزه توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران با بیان اینکه در جامعه افراد کارآامد، جدی و خلاق زیاد است، افزود: ویژگی تمام افراد موفق تمرکز روی آن موضوع موردنظر بوده است و بر این اساس باید از پراکندگی افکار برای هر اقدامی جلوگیری کرد.
وی با بیان اینکه عادتهای خوب باید در جامعه ترویج پیدا کند، گفت: ارزش رفتارهای درست بر اساس عادت است و باید ترویج فرهنگ حقوق شهروندی را از دبستانها آغاز کرد.
سریع القلم با اشاره به قدرت اقتصادی کشورها گفت: بنگاههای اقتصادی هستند که به کشورها قدرت میدهند.
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی راه پیشرفت کشور را تفکیک قدرت سیاسی از قدرت اقتصادی با بینالمللی شدن جامعه دانست و ادامه داد: برای سالم سازی یک نظام اجتماعی قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی در هر کشوری باید مستقل باشد.
وی با اظهار اینکه نظام فکری یک جامعه باید بر اساس آمار و دقت باشد، گفت: جامعهای که دقیق نباشد نمیتواند رشد کند.
سریع القلم با تاکید بر یک شخصیتی شدن شهروندان یک جامعه برای موفقیت آن جامعه گفت: کار بینالمللی در هر جامعهای ضروری و زمینه ساز باور شدن یک جامعه است.
وی به اصول مشترک و اهداف ملی مورد اجماع 95درصد کشورهای جهان اشاره کرد و گفت: افزایش ثروت ملی، همکاری دولتها، بنگاهها و دانشگاهها، همگرایی منطقهای اقتصادی و حل سریع اختلافات غیراقتصادی و ثبات سیاسی و رضایتمندی عامه مردم از اصول مشترک و اهداف ملی مورد اجماع 95درصد کشورهای جهان است.
سریع القلم بیان کرد: علاقهمند کردن به کتابخوانی و آموزش از نکات مهم یک جامعه موفق است.
استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی تهران برای رسیدن به توسعه و کار آفرینی به اصلاح فکر اشاره کرد و افزود: در کشور باید فکرها را اصلاح کنیم و به نخبگان سیاسی بگوییم از ثروتمند شدن مردم ایران حمایت کنند چون آینده هر ملتی و توسعه هر کشوری در گرو ثروتی است که تولید میکند.
وی همچنین به تعادل در زندگی اشاره کرد و گفت: آنهایی که در همه ابعاد زندگی تعادل دارند توانایی اصلاح فکر خود را دارند، بنابراین اصلاح فکر و پرورش اندیشه مبنای توسعه یافتگی است.
گفتنیست؛ برگزاری این سمینار به پیشنهاد کارگروه "قزوین +20" بود که از سوی معاونت برنامه ریزی و توسعه شهرداری قزوین برگزار شد.
ایلنا
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
معلمی به دلایل گوناگون، شغلی هم بسیار دشوار است و هم بسیار لذت بخش. البته امروزه، دشواری آن بر جذابیتش می چربد. دشوارترین لحظات آن ، از نظر من، زمانیست که به لطف سلطه ی نگاه ایدئولوژیک بر مطالب درسی، معلم در یک وضعیت پارادوکسیکال قرار می گیرد. بر طبق وظیفه ای که مقرر شده است، باید محتوای کتاب را تدریس کنی و می دانی آنچه که می گویی و تشریح می کنی، درست و منطبق بر واقعیت نیست و آن گاه که دانش آموزان هم می دانند واقعیت به گونه ای دیگر است، بیش از هر زمان دیگری در منگنه و در موقعیتی سخت قرار می گیری که احساس خستگی، شرمندگی، دروغ گویی و فریبکاری را توأمان داری و این، جسم و جانت را می آزارد.
1. در کتاب های جامعه شناسی که در مقطع متوسطه تدریس می شوند به بهانه های مختلف، فرهنگ غرب با فرهنگ اسلامی یا علوم تجربی به ویژه جامعه شناسی با علوم اسلامی مورد مقایسه قرار می گیرد. در این مقایسه، همواره، نتیجه گرفته می شود که در فرهنگ غرب و بر اساس علوم اجتماعی و انسانی، چنان دنیاگرایی بر اخلاق چیره شده و عرصه را بر آن تنگ می کند که نهایتاً ارزش های معنوی و الهی تضعیف خواهند شد.
در جامعه شناسی 2 آمده است: «جهان غرب به تناسب رویکرد این جهانی خود، با آن دسته از اوصاف روانی و اخلاقی سازگار است که در ارتباط با آرمان ها و ارزش های دنیوی آن شکل گیرند و با ویژگی های اخلاقی که براساس ارزش های معنوی و الهی وجود انسان شکل گرفته باشــند، سازگار نیست. همان گونه که هویت اجتماعی جهان متجدد، با هویت روانی و اخلاقی معنوی ناسازگار است، هویت اخلاقی و الهی انسان نیز نمی تواند با هویت جمعی دنیوی این جهان سازگاری داشته باشد».
در جایی دیگر باز به مقایسه جهان اجتماعی غرب و جهان معنوی اسلام پرداخته می شود: «نگاه دنیوی جهان متجدد و ارزش های اخلاقی آن به گونه ای اســت که به طبیعت به عنوان یک مادۀ بی جان،برای تصرف و به خدمت گرفتن آن نگاه می شود. انسان در این جهان هر نوع تصرفی را برای بهره وری بیشتر از طبیعت انجام می دهد. درجهان معنوی اســلام، طبیعت به عنوان موجودی زنده، آیت و نشانه خداونداست.انسان در طبیعت به عنوان خلیفه خداونداست و خلیفه خداوند بر اساس اراده و مشی الهی وظیفه عمران و آبادانی آن را دارد؛یعنی انســان حق ندارد تصرفاتی راکه مخالف اراده حکیمانه الهی است در جهان طبیعت و در جسم و بدن خود انجام دهد».
2. « مارک زاکربرگ» و «پریسیلا چان» سه شنبه اول دسامبر خبر تولد دخترشان و یکی از بزرگترین موسسات خیریه جهان را اعلام کرد. این موسسه خیریه «طرح چان زاکربرگ» نام دارد و 99 درصد از سرمایه ی فیس بوک که ارزش آن معادل 45 میلیارد دلار است را به آن اختصاص داده اند.این نهاد خیریه که مرکزی غیر انتفاعی خواهد بود سرمایه گذاری های اختصاصی انجام می دهد تا تاثیری مثبت روی جوانب مختلف زندگی بشر داشته باشد.
«زاکربرگ» اهداف خود از تأسیس این نهاد خیریه را چنین بیان می کند: پیشرفت پتانسیل های بشر و ارتقای کیفیت زندگی در زمینه هایی مانند پزشکی، اقتصاد، دسترسی آزاد به اطلاعات و در ارتباط با کاهش فقر، تشویق برابری برای همه ی کودکان نسل آینده و قدرت بخشیدن به گروه هایی که کمتر دیده شده اند.
این زوج جوان قبل از آن نیز در امور خیریه مشارکت داشته اند:
سال گذشته، این زوج جوان، مبلغ 25 میلیون دلار برای مبارزه با ابولا اهدا کردند تا در برابر این بیماری ایستاده و از شیوع آن همانند HIV جلوگیری کنند. زاکربرگ همچنین مبلغ 100 میلیون دلار برای بهبود کیفیت مدارس عموم Newark بخشیده بود. کمک به انجمن ها و امور خیریه به این زوج جوان محدود نمی شود و دیگر ثروتمندان نیز، به نوبه ی خود در کارهای خیر مشارکت می جویند.
«بیل» و «ملیندا گیتس» در سال 2000 میلادی، بنیادی با نام خود راه انداختند؛ تا به امروز مبلغ 44 میلیارد دلار هزینه کرده اندکه اندکی از ثروت اهدا شده 45 میلیاد دلاری زاکربرگ کمتر است. این اقدام های خیرخواهانه و انسان دوستانه با استقبال میلیاردرهای دیگر مواجه شده و برخی از آنها از جمله «وارن بافت» برنامه هایی را برای بخشش بخشی از دارایی خویش اعلام کرده و به دیگران نیز توصیه کرده است که برای اهدای ثروت خویش به نسل های آینده تعلل نورزند و منتظر مرگ نباشند.
3. در رسانه ها از فسادهای مالی و رکوردشکنی روزانه ی آن در پرونده های جدید به طور مرتب سخن به میان می آید. مقدار ریالی این پرونده ها بیش از هزاران میلیارد است.محیط زیست به شدت تخریب شده است و میزان آلودگی برخی از شهرها وضعیت پرمخاطره ای را برای مردم به وجود آورده است. سونامی انواع سرطان و سکته ی قلبی، روزانه جان شهروندان را می گیرد. از سوی دیگرسن خودکشی، فرار از خانه، اعتیاد، فحشا و کودکان کار روزبه روز در حال کاهش و به کمتر از 15 سال رسیده، حاشیه نشینی و بی خانمانی افزایش گسترده ای یافته و سرمایه ی اجتماعی دچار فروپاشی و فرسایش شده است.
به لحاظ اخلاقی فاجعه بار است اگر بدانیم دختران برای دست یابی به سرپناهی موقت باید به معامله ای بسیار نابرابر و غیر اخلاقی و انسانی تن دهند، حدود 80 درصد دختران فراری در 24 ساعت اول مورد تجاوز قرار می گیرند و از این پس امکان بازگشت آنها به خانه تقریباً به صفر می رسد. اعتیاد صنعتی به سرعت در حال افزایش است و حتی به مدارس هم رسیده است. با وجود ممنوعیت مصرف مشروبات الکلی، معاون وزیر بهداشت، میزان مصرف سالانه الکل را در ایران 420 میلیون و مصرف سرانه را بیش از 8 لیتر اعلام کرده که 2 لیتر از متوسط جهانی بیشتر است. بسیاری از کالاهای مصرفی از آبلیمو و شیر گرفته تا گوشت و سوسیس و کالباس و ... غیر بهداشتی، ناسالم و دارای انواع مخاطرات و منشأ بیماری های مختلف هستند.
به قول صفایی فراهانی: جامعه ی ایران دچار سقوط اخلاقی شدید شده است.
4. بر اساس آنچه آمد شاید اندکی از وضعیت دشوار و پارادوکسیکال یک معلم جامعه شناسی درک شود. رفتار «زاکربرگ و چان» کاملاً اخلاقی است و نشانه ای از سودپرستی در آن به چشم نمی خورد.
اما ما به عنوان معلم جامعه شناسی باید به دانش آموزان بگوییم که ارزش های اخلاقی و معنوی از جهان غرب رخت بربسته است. اگر نامه ی ایشان تحلیل محتوا شود این نکته به خوبی عیان خواهد شد که اخلاق و معنویت در انجام این بخشش بی نظیر و سخاوت بزرگ منشانه که گنج شایگان خویش را به رایگان در اختیار نهادهای غیرانتفاعی قرار داده؛ نقش به سزایی داشته است.
قبل از هر چیز باید گفت بخشش و اهدای بخشی از ثروت و به طور کلی آنچه که به آن علاقه و دل بستگی داری، رفتار و کنشی کاملاً معنوی و اخلاقی به شمار می آید. این رفتار آن گاه اخلاقی تر است که این باور نسبت به فرهنگ غربی و نظام سرمایه داری وجود دارد که سودپرستی جزو ارزش های اساسی آن ها به شمار می آید. اگر این گزینه درست باشد (بر اساس نظریه «ماکس وبر» تا حدی این گونه است) رفتار این انسان های بخشنده، اخلاقی تر می شود چرا که بخشش واقعی زمانی دارای ارزش فراوان است از آنچه بدان نیاز و فراتر از نیاز، دلبستگی داریم، ببخشیم؛آن هم در این حد که بسیار شبیه به رفتارهای عارفان و انسان های اخلاق مدار است.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: « هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد قطعاً خدا بدان داناست» (آل عمران؛ 92). در جامعه ای که ثروت و سود جزو ارزش های اصلی به شمار می آید اهدای 99 درصد از ثروت خویش می تواند به عنوان اوج نیکوکاری و نشانه هایی آشکار از هویت اخلاقی و معنوی تلقی شود.
علاوه بر این نکاتی دیگر در نامه ی «زاکربرگ و چان» به فرزندشان «مکس» وجود دارد که اخلاقی تر بودن رفتار این پدر و مادر مهربان را بهتر عیان می سازد. به عبارت دیگر نه تنها کنش خیرمندانه ی این افراد میلیاردر اخلاقی است بلکه در اهدافی که در نظر داشته اند؛ عیار اخلاقی بیشتری نهفته است. در واقع هم اصل عمل اخلاقی است و هم اهداف آن عمل. شاید به این دلیل است که بر دیگران تأثیر داشته است و دیگر میلیاردرها نیز این راه را در پیش گرفته اند:
- تمام این ثروت به افتخار به دنیا آمدن یک دختر به این شکل اهدا شده است. می دانیم حضور دختر و ابراز شادی برای تولد وی، وضعیت را بسیار اخلاقی تر می¬سازد؛این دختر چنان پدر و مادر خویش را شاد و مهیج ساخته است که زبانشان قاصر است از بیان آنچه از رهگذر تولد «مکس» به دست آورده اند؛
- بخشندگان 99 درصدی اگر چه بر این باورند روند کلی وضعیت جهان روبه بهبودی است اما این مانع از بخشندگی و تلاش برای ساختن آینده ای بهتر نمی شود و حس تعهد اجتماعی و مسئولیت پذیری ایجاب می کند سهم خود را با سرمایه گذاری در زمینه ی بهداشت و سلامت، دسترسی به اینترنت، آموزش مناسب، پل زدن به استعدادها، برابری، ارتقای پتانسیل انسانی، حفاظت از محیط زیست، صلح و رفاه، رفع فقر و گرسنگی ادا نمایند و این همه صرفاً به خاطر عشق به فرزند خودشان نیست بلکه فراتر از آن اعتقاد به تعهد و مسئولیتاخلاقی در قبال زندگی نسل کنونی و تمامی کودکان نسل آینده است؛
- معنویت در شکل اصیل آن همواره فرد را به سوی رعایت حقوق اقلیت و کسانی که از قدرت بهره ی چندانی ندارند، رهنمون می سازد لذا امیدوار است با سرمایه گذاری درست به این پرسش در آینده پاسخ مثبت داده شود. ایشان هدف خود را چنین بیان می دارند و به نوزاد خویش پیام می دهند که این بخشش چه اهداف اخلاقی و والایی را پیگیری می کند:آیاخواهیم توانست به واقع به تمامی افراد از زن، کودک، اقلیتها، مهاجران وافرادی که ارتباط های قوی ندارند، قدرت دهیم؟
- در این نامه چند بار از عشق به فرزند، دیگران و امیدی که بر اثر تولد دخترشان به دست آورده اند سخن به میان می آورند و برای آینده ی دخترشان نیز چنین آرزوی دارند که زندگی سرشار از عشق و امیدی داشته باشد. عشق نماد ممتاز و برجسته ی حضور معنویت و اخلاق در جامعه است. در حقیقت این بخشش و این اهداف عالی را فقط می توان با پادرمیانی عشق توجیه و درک کرد وگرنه کمتر انگیزه ای دیگر خواهد توانست در این حد انسان را از خود بی خود سازد که 45 میلیارد دلار را برای ساختن آینده ای بهتر ببخشاید.
نکته ی آخر:
در جامعه ای که اخلاق و معنویت از آن رخت بربسته باشد طبیعتاً نباید چنین رفتارهایی مشاهده شود، بلکه به جای آن مردم باید هر روز منتظر باشند تا رسانه ها و مسئولین از فسادی میلیاردی رونمایی کنند و افرادی را به عنوان قهرمان ببینند برای رسیدن به پول و سود به هر کاری دست بزنند. همزمان با انتشار خبر عمل اخلاقی و معنوی و به دور از هرگونه سودپرستی رئیس فیس بوک، در رسانه های اجتماعی ما خبری منتشر می شود که نه تنها هیچ نشانی از معنویت در آن دیده نمی شود بلکه واکنش چندانی نیز در میان مردم برنمی انگیزد:
بخیه های تازه صورت کودکی را به خاطر بی پولی کشیدند؛ به خاطر 150 هزار تومان ناقابل.
آیا جای آن نیست که خون در دل مردم موج زند؟
که این گونه قدر و ارزش انسان و انسانیت پایین آمده است. قرار گرفتن در چنین وضعیت پارادوکسیکالی بسیار دشوار است.نباید بیش از این خود و دانش آموزان را فریب دهیم. آیا در غرب عاری از اخلاق و معنویت، اگر بخیه های صورت دختری نوجوان به خاطر بی پولی والدین کشیده شود، چند نفر حاضرند بخشی از ثروت خویش را اهدا کنند تا چنین کاری صورت نگیرد و در مقابل واکنش جامعه ی ما نسبت به این خبر چه بوده است؟
چگونه من معلم می توانم این پارادوکس را برای دانش آموزان توضیح دهم؟
آینده ی این دانش آموزان رو به کجا می رود؟
آیا آن چنان که والدین «مکس زاکربرگ» نگران آینده ی دخترشان و کودکان نسل آینده هستند و 99 درصد ثروت خویش را به بهتر شدن آن اختصاص داده اند ما نیز به آینده ی فرزندانمان می اندیشیم و حاضر به فداکاری هستیم؟
حداقل بهتر است واقعیت را به آنها آموزش دهیم چرا که تلاش برای دسترسی بیشتر مردم به اینترنت و اطلاعات درست که جزو اهداف زاکربرگ هاست بالاخره به نتیجه می رسد و ما دیگر توانایی کتمان و وارونه نمایی حقیقت را نخواهیم داشت.
فرهنگ غرب و اصولاً تمامی فرهنگ ها را باید طیف وار دید که ترکیبی از رنگ های مختلف است. سودپرستی وجود دارد اما در کنار این سودپرستی رفتارهای معنوی و اخلاقی زیبای چشم و روح نواز هم بسیار دیده می شود.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار /
حمیدرضا حاجیبابایی برای حضور در انتخابات مجلس در ستاد انتخابات حاضر شد و از حوزه انتخابیه همدان اقدام به نام نویسی کرد.
حاجی بابایی ویر آموزش و پرورش دولت دهم بود که تصدی وی در این وزاتخانه نقدهای زیادی به عملکردش وارد شد.
تصادف اتوبوس راهیان نور و آتشسوزی در مدرسهای در شینآباد از حواشی بود که حاجی بابایی را تا مرز سوال و استیضاح پیش برد.
ارتباطی با احمدینزاد ندارم !
حاجیبابایی درباره چگونگی حضورش در انتخابات گفت: حضور در انتخابات در قالب اصول گرایی است و امیدوارم تمام جریانهای سیاسی چه اصلاحطلب و چه اصولگرا با ورود به میدان به رقابت با یکدیگر بپردازند.
وزیر آموزش و پرورش دولت دهم درباره تشکیل شورای مرکزی ائتلاف اصولگرایان گفت: تشکیل این شورا موفقیت بزرگی برای جریان اصول گرایی است و بنده هم ذیل همین ائتلاف به انتخابات ورود پیدا کردهام.
نماینده مجلس هشتم با تاکید براینکه درباره حضورم در انتخابات با احمدینژاد هیچگونه ارتباط و صحبتی نداشتهام٬ گفت: یک سری از اعضای جبهه یکتا برای حضور درانتخابات مجلس اقدام به نامنویسی کردهاند و برخی دیگر قصد حضور ندارند.
حاجیبابایی گفت: ما در قالب اصول گرایی و شورای مرکزی ائتلاف بزرگ که جدیدا شکل گرفته به صحنه میآییم.
نماینده مجلس هشتم در پاسخ به این که آیا رایزنیهایی برای حضور در شورای مرکزی ائتلافاصول گرایان داشتهآید گفت: از ابتدا با آقای تقوی حرکتها را آغاز کردیم که منجر به تشکیل شورا شده و اکنون هم روند مثبت و خوبی در این شورا در جریان است.
ایلنا
« حمید رضا حاجی بابایی در حالی این ادعا را مطرح می کند که چندی پیش در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان ، توصیه هایی را به محمود احمدی نژاد ارائه کرده بود . ( این جا ) »
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
کاظم عقلمند آبدارچی یک شرکت است. این آبدارچی جوان در فضای مجازی فعال است و چندی پیش هشتمین سالگرد ورود او به این شغل شریف بود. او در صفحه اش نوشت :
"روزهای اولی که اومدم شرکت برام غیر قابل تحمل بود که با سن حدود 23 یا 24 سالگی نظافت کنم . به هر حال جوون بودم و پر از غرور ؛ قشنگ توی خاطرم هست که وقتی مثلا توالت رو تی می زدم حالم در حد سکته بود ، در دستشویی رو می بستم و گریه می کردم .
یه روز به این فکر کردم که من 3 راه دارم :
اول اینکه بی خیال کار بشم و دنبال یه کار جدید باشم که با سوادی که من داشتم کار بهتری نمی تونستم پیدا کنم.
دوم اینکه با نفرت کار کنم و از زمین و زمان شاکی باشم.
سوم اینکه قبول کنم کارم خیلی مناسب نیست ولی باهاش بسازم و با عشق کار کنم.
من راه سوم رو انتخاب کردم . هنوز همون آدمم ، هنوزم یکی از کارام اینکه توالت رو تی بزنم ولی یه فرق بزرگ با اون موقع دارم و اون اینکه با عشق کار می کنم و از درآمدم لذت می برم .
این روزها دارم با قطره قطره زندگی ام لذت می برم و هیچ وقت حسرت نداشته هام رو نمی خورم ."
فضای مجازی برای خیلی ها جای لاف و گزاف های سیاسی و شخصی و پرخاشگری به این و آن و تندروی و قهرمان بازی است. اما این آبدارچی هر روز برگی از زندگی واقعی خود را به تماشا می گذارد. آقای عقلمند دیپلم ندارد و تازگی بعد از 17 سال دوری از مدرسه ، دبیرستان شبانه می رود تا دیپلم بگیرد.
آقای عقلمند دلش می خواهد کار بهتر و درآمد بیشتری داشته باشد، اما به جای نق زدن و به جای اینکه زندگی را برخودش و اطرافیانش تلخ کند .دنبال راه عملی برای پیشرفت است. او مثبت اندیش است و به همین خاطر از زندگی لذت می برد. این آبدارچی خوشبخت از کارخودش لذت می برد . آدم وقتی کاری را با علاقه انجام می دهد ، هر قدر کار سنگین باشد ، احساس رضایت می کند . اگر به کار خود علاقه نداریم یا باید کار را عوض کنیم یا ذهن خود را اصلاح کرده و خودمان را با همین کار تطبیق بدهیم از انجام ان لذت ببریم.
تعارض بین احساس ما و نوع کاری که انجام می دهیم باعث می شود کارمان بازده نداشته باشد ( زیان به دیگران ) و از نظر روحی و روانی هم عذاب بکشیم (زیان به خود). آقای عقلمند به زندگی عشق می ورزد. دنبال معنای عجیبی برای زندگی نیست.
زندگی واقعی هر یک از ما مجموعه ای از اتفاقات معمولی است. این نگاه من و شما است که به این اتفاقات معنا می دهد. خوردن آش رشته در خانه مادر همسر ، دیدن یک فیلم خوب ، دیدار اتفاقی یک دوست، دود اسپند خانه مادر، یک فنجان چای با یک لبخند، مهمانی خانوادگی ، قدم زدن در خیابان ، لبخند یک رهگذر و هزاران اتفاق دیگر خود زندگی است.
آبدارچی خودش را با دیگران مقایسه نمی کند. مقایسه با دیگران زندگی را به کام انسان تلخ می کند. مهم نیست خانه شما چقدر می ارزد و در کدام محله شهر زندگی می کنی. اگر قلب من مملو از حسادت است ، همیشه خانه ای بزرگ تر و محله ای گران تر برای مقایسه هست. مهم نیست فیش حقوقی شما یک میلیون است یا چند میلیون . همیشه یک فیش برای مقایسه و غصه خوردن وجود دارد. مقایسه خود با دیگران انسان را حسود و تنگ نظر می کند.
آقای عقلمند با نفرت کار نمی کند. نفرت به دیگران در درجه اول قلب خود آدم را تیره می کند و توان تفکر منطقی را از بین می برد. فرقی نمی کند نفرت طبقاتی یا نفرت اعتقادی یا نفرت نژادی یا نفرت جنسیتی باشد. تراکم نفرت منجر به خشونت می شود.
پس اگر با خشونت مخالفیم اول نفرت را از قلب خود پاک کنیم. آقای عقلمند از درآمد اندکش لذت می برد. هیچ کس از درآمد بیشتر بدش نمی آید. احتمالا راه های معقولی برای افزایش درآمد وجود دارد. یک راه این است که دنبال شغل دیگری برویم. اما اگر چاره ای نداریم، با شغل خود کنار بیاییم و زندگی را با نق زدن برخود و اطرافیان تلخ نکنیم.
* اگر فکر می کنیم فلان بند قانون در مورد ما اجرا نشده، برای اجرای آن اعتراض کنیم.
* اگر تبعیضی وجود دارد با سند و استدلال بیان کنیم و به دولت فشار بیاوریم .
نق زدن چه فایده دارد؟
*اگر فکر می کنیم راه افزایش حقوق حضور در تشکل ها است عضو تشکل ها بشویم.
* اگر به نظرمان مشکل ریشه سیاسی دارد ، از طریق سیاسی دنبال حقوق خود برویم.
* اگر فکر می کنیم مخالفت با دولت ضروری است به دنبال تغییر دولت برویم.
* اگر فکر می کنیم اعتراض مفید است اعتراض کنیم .
* اگر رفتن راه حل، رفتن دنبال شغل دوم است دنبال شغل دوم برویم .
اگر...
اما اینکه اعصاب خودمان را خرد کنیم و در مدرسه و خانه و تاکسی و مهمانی خودمان را ذلیل و فقیر نشان دهیم، فقط « نوعی خودزنی » است.
اینکه در خیابان پلاکارد بلند کنیم که ما گرسنه ایم ، توهین به خودمان است.
اینکه در نوشته ها خود را مزدبگیر و فرودست و بدبخت و علیل و ذلیل نشان دهیم نشانه « مازوخیسم » است.
آقای عقل مند، روزی که به خاطر شغلش گریه کرد یک راه دیگر هم پیش رو داشت که آن را رد کرد . اینکه کارش را ادامه دهد اما از زمین و زمان شاکی باشد.
« نارضایتی » در جامعه ما نوعی « مُد روز » است. آن هم نارضایتی کور . من به کمبود حقوقم اعتراض دارم ،یقه کارمندهای دیگر ، مهندس و پزشک و سوپری محل و فامیل دور و نزدیک را می گیرم . انگار آنها حق مرا خورده اند.
من به جای پرخاش به دیگران باید حق خودم را طلب کنم.
همه در جامعه ما شاکی اند. حتی مسئولان هم یاد گرفته اند که شاکی باشند . آنها هم در سخنرانی ها انتقاد و گله می کنند. در حالی که وظیفه مسئول انتقاد نیست. رفع مشکلات است.
اغلب این نارضایتی ها و شکایت ها، عامیانه ، بی سروته و عقیم است. نه منجر به نتیجه ای می شود و نه کسی آن را جدی می گیرد.
ظاهرا هیچ کس از کار و شغل و موقعیت خود راضی نیست یا حداقل در ظاهر چنین وانمود می کند. تاجر بازار ، وزیر ، کارخانه دار ، معلم ، کارگر ، همه می نالند. اما شکایت ها فقط به درد تخلیه احساسات می خورد. خیلی ها به زندگی و تفکر این آبدارچی غبطه می خورند.
همه شکایت های ما یک آدرس دارد : "دولت!" .
همه راه حل ها هم یک آدرس دارد : دولت !
جالب است که ما دولت را هم درد و هم درمان می دانیم.
هم دولت را ریشه و عامل مشکلات می دانیم و هم از دولت انتظار داریم مثل جادوگران افسانه ای مشکلات ما را حل کند.
ما به عنوان شهروند هیچ مسئولیتی در قبال وضعیت خود نداریم. هیچ کاری از ما بر نمی آید. ما فقط این جمله را تکرار می کنیم : "دولت باید ... " جای این سه نقطه هر چیزی می توانیم بگذاریم.
اگر نق زدن و جمله "دولت باید... " را از ما بگیرند ،حرفهایمان ته می کشد.
پای حرف و روشنفکر بازی که به میان می آید ژاپن را مثال می زنیم ،اما برای ما مهم نیست که مردم ژاپن برای برخاستن از خاکستر جنگ جهانی چه سختی هایی را تحمل کردند.
از جامعه ژاپن فقط رفاهش را می بینیم اما عمدا چشممان را بر سایر جنبه های زندگی آنها می پوشانیم.
عاشق پیشرفت ها و رفاه کره جنوبی هستیم. اما شعارمان مانند رفقای کره شمالی است و فریاد می زنیم : "فقر را به مساوات تقسیم کنید."
اهل مطالعه هم نیستیم که تاریخ 60 سال اخیر شبه جزیره کره را مطالعه کنیم تا دریابیم که شعار شمالی ها این بود : " ما با فقر مخالف نیستیم با فرق مخالفیم ." و شعار جنوبی ها اقتصاد آزاد و رقابتی و مبارزه با فقر و پذیرش فرق بود.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اكنون كه من قلم به دست گرفتهام و افكارم را جمع نمودهام تا يك انشاء خوب بنويسم ناگهان به فكرم آمد كه از چه چيزي بنويسم؟
ناگهان دوباره به ياد بيبيام افتادم كه هر روز صبح به من سفارش ميكند كه سر و كلّهام را خوب بپوشانم، ميگويد اين روزها هوا تيز شده است و ممكن است چايمون كني. معنياش را نميدانستم. خيلي با كمال ادب از بيبي پرسيدم چايمون يعني چه؟ يك چيزي گفت كه باز هم نفهميدم. از آقايمان اجازه گرفتم و آقا برايم معني كرد. گفت همان آنفلوآنزاست ولي چون اين اسم يك مقداري شيك است قديميها نميتوانند بگويند.
در قديمها چون استكان كم بوده است خيلي از مردمها از استكان همديگر چاي ميخوردند و مريضي ميگرفتند و اسمش را چاييدن گذاشتهاند. پس تا اينجاي انشاء يك نتيجه ميگيريم كه از چيزهاي همديگر مخصوصاً بياجازه استفاده ننماييم.
بعداً كه اين چند روزها مدرسهها به خاطر آلودگي تعطيل شدند يك تصميم ديگر هم گرفتم كه اگر خداي نكرده هوا خوب شد و مجبور شديم دوباره به مدرسه برويم مريضي نگيريم. آن تصميم اين بود كه از پولهاي پساندازم يك ماسك بخرم و به خودم وصل كنم، امّا در اين افكار فرو رفته و غوطهور شدم كه اي خداجان بزرگ و مهربان! اگر در سابقترها مردمها از استكان و يا باديهي همديگر چيزي ميخوردند و مريض ميشدند، امروز كه با نفس كشيدن از هواي همديگر مريضتر و بيچارهتر شدهاند! يعني نتيجهي دوم انشاء ما اين است كه هم حواسمان به چايمان بايد باشد و هم بعضي جاهايمان و گرنه بسيار خطرناك ميگردد.
راستي تا يادم نرفته از شب يلدا برايتان بگويم كه بيبي زير كرسي كلّي داستانهاي آموزنده برايمان تعريف نمود و ما را بسيار هم خوشحال نمود. مثلاً قصّهي يك پادشاهي را تعريف كرد كه الان اسمش يادم رفته ولي خودش آدم ستمگر و ظالمي بوده و حتّي يك جورهايي شده بود كه اسمش را با غين مينوشتند. يادم آمد، آغامحمدخان قاجار. او اصلاً فقط به فكر سلامتي و عيش و نوش خودش بود. به همين خاطر يك روز همهي دكترهاي كشور ايران را دعوت كرد و گفت: من ميخواهم در بهترين جاي ايران يك پايتخت بسازم كه هم هوايش خوب باشد و هم يك چيزهاي ديگرش، و دكترها كه فكرهاشان را روي هم ريختند به او گفتند: لازم نيست شما آنجا را بسازيد. خداي مهربان خودش از قبل آن را خلق كرده است و آن شهر طهران است و تازه، هم هوايش خوب است و هم آبهاي خيلي خوب و تميزي دارد.
الان كه الحمدلله چند روز است مدرسهها تعطيل است و همه ميگويند تقصير هيچكس نيست من بسيار تعجّب نمودهام. اول از همه از بيبيام تعجّب نمودهام كه اگر آن پادشاه خيلي ستمگر و ظالم بوده است و خيلي هم خودخواه و ازخودراضي بوده است چه چوري راضي شده تا از دكترها سؤال كند؟ و تازهشم به حرف آنها گوش نمايد؟ خوب دكتر هستند كه هستند، مگر بايد در كار پادشاهها دخالت كنند؟ پس شايد يك كمي هم ستمگر نبوده است و يا كمتر ظالم بوده است وگرنه به دكترها ميگفت: شماها برويد به دنبال كارتان و نه به پايِ تخت كاري داشته باشيد و نه جاهاي ديگرش. تازه يك چيز ديگر!
اگر آن دكترها در آن زمان سابقها سواد درست و حسابي داشتند يك جاي ديگري را ميگفتند. تا اينجا به نتيجهي سوم انشاي جالب مان ميرسيم كه خيلي هم زود نبايد به حرف هركسي به خصوص بعضيها گوش كرد تا امروز همهي بدبختيهايش مال ما نشود.
كاشكي يك شب من را به برنامهي گفتوگوي ويژه دعوت مينمودند؛ هم پدرم مجبور ميشد يك اُرسي سالم برايم بخرد و هم از اينكه مجريها چه جوري آدمها را توي سؤالها گير مياندازند سر درميآوردم. از همه مهمتر با همان اُرسي نو، پاي خود را روي آن يكي پايم ميانداختم و دربارهي علت آلودگي هوا ميگفتم:
«در واقع(!) اين مسألهي ملّي را بايد در راستاي يك خطاي تاريخي كه درواقع(!) در زمان آن پادشاه بدتركيب قاجار و شايد هم به توطئهي بعضي سفارتخانههاي خارجي بر مردم ايران تحميل نمودند مورد بررسي قرار گرفته شود! ما آن دكترهاي آنزمان را نميبخشيم كه بدون كارِ كارشناسي و فقط و فقط به خاطر منافع زودگذر جناحي درواقع(!) و در حقيقت پايمال كردند...» و اگر هم مجري وسط حرفهايم ميپريد يكجوري ميكردم كه از كردهاش پشيمان ميگرديد. مثلاً او را تهديد مينمودم كه يك چيزهايي را كه در پشت پردهي آن صحنهي فيلمبرداري است براي مردم بالأخره فاش ميكنم و الآن كه هيچ چيز تقصير هيچكس نيست بهتر است مدارس را بازگشايي كنيم و به دشمنان فرصت سوءاستفاده ندهيم...»
در آرزوي آن روز و آن گفتوگو !
اين بود انشاء ما.
روزنامه اطلاعات
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .