جایگاه " معلمان " در جامعه با " مرجعیت " آنان ارتباط مستقیمی دارد .
گروهی معلمان را دارای جایگاه بالا دانسته و بر این باورند که مردم به این " گروه اجتماعی " بیشترین اعتماد را دارند .
در نقطه مقابل برخی دیگر بر این باورند که معلمان از مرجعیت و جایگاه خود فاصله گرفته و حتی روند اعتماد اجتماعی نیز سیر نزولی داشته است .
اگر بخواهیم یک مقایسه تطبیقی در مورد " جایگاه معلمان " قبل و بعد از انقلاب داشته باشیم تحقیق و یا پوهشی که بخواهد این دو را مورد مقایسه و سنجش قرار دهد در دسترس نیست . پس از انقلاب و دگرگونی وضعیت اجتماعی و باز تعریف نقش ها و مهم تر از آن پر رنگ شدن وجه " تعلیم و تربیت غیر رسمی " نسبت به " آموزش رسمی " این نقش کم رنگ شد
حتی در مورد وضعیت " مرجعیت اجتماعی معلمان " نیز پژوهشی صورت نگرفته است .
نظریه ای که البته حامیان بسیار زیادی در بین معلمان دارد بر این باور است که بین جایگاه معلمان و وضعیت معیشتی آنان رابطه مستقیمی وجود دارد .
این در حالی است که " معیشت " فقط یکی از پارامترهای تاثیرگذار بر جایگاه و مرجعیت معلمان است و عوامل دیگری نیز وجود دارند که البته در تحلیل ها کم تر به چشم می آیند .
برای اثبات این فرضیه می توان به کتاب " کند و کاو در مسائل تربیتی ایران " نوشته صمد بهرنگی اشاره کرد .
این کتاب که در سال 1348 به رشته تحریر درآمده است در مورد معلمان و وضعیت و جایگاه آنان چنین می گوید :
" ... تکه بزرگ این "قطعه گوشت مرده" فرهنگیان هستند. معلم یا اداری. قصد من شناختن و شناساندن زندگی این طبقه به طور کلی است. طبقه ای که کباده "مترقی ترین بودن" را می کشد و قصد آن دارد که نسل فردا را بار آورد که بتواند پا به پای موشک سازان "سبع السموات و الارض" را بپیماید و به کره های دیگر برسد. در اینجا فقط می پردازم به وقت بیکار و خارج از مدرسه و اداره. پیش از این دیدیم که سر کار چه رفتاری دارند.
با اجازه تان این "تکه بزرگ گوشت مرده" را زیر میکروسکوپ می گذارم و با هم تماشا می کنیم ...
بهرنگی در ادامه می نویسد :
" ... جهان بینی شان محدود است به چهار دیواری خانه و آغوش زن و بچه ( اگر داشته باشند ) و راهشان منحصر به راه اداره و مدرسه به خانه. "روز به روز بیشتر به مبانی استوار اخلاق که گذشتگان ما به وسیله گذشتگانشان به آنها مومن شده اند تمایل نشان می دهند. روز به روز بیشتر خود و خانواده خود را می فریبند."
سرگرمی ها یشان برای وقت کشی و تفنن است. وقت بیکاری به بطالت و تفنن می گذرد. نیروها صرف ارضای شکم و متعلقاتش می شود. و نتیجه همه این ها :
آدم هایی سطحی و محافظه کار بار می آیند. کله شان مثل اعلای کاهدان می شود. به هر چیز مبتذل دل می بندند ( فیلم، موسیقی، کتاب، آدم، روزنامه و مجله و ...). سطح ذوقشان آن قدر پایین می آید که اگر قطعه موسیقی، فیلم یا کتابی حرفی و اندیشه ای داشته باشد و از ابتذال یک سانتی متر فاصله گرفته، درکش نمی کنند و خسته کننده می یابندش. تفکر نمی کنند و نمی توانند ... "
شاید نخستین گام در این چرخه بازیابی هویت حرفه ای از طریق تاسیس نهادی مانند " سازمان نظام معلمی " باشد که البته به دلایل مختلف با یک غفلت تاریخی مواجه شده استمی توان به این گزاره مهم رسید که " معلم ایرانی " چه پیش از انقلاب که به نظر می رسد وضعیت معیشتی و اقتصادی بهتری با توجه به شد اقتصادی داشته است و چه پس از انقلاب که این رشد اقتصادی با فرود و فرازهای زیادی رو به رو بوده است واجد و یا حامل ویژگی های لازم و کافی برای " مرجعیت اجتماعی " نبوده است .
چارلز سینگر گروه مرجع را چنین تعریف می کند : "گروه مرجع را می توان به عنوان گروه یا فردی تلقی نمود که شخص به هنگام ارزیابی، جهت گیری و رفتار، تصوری را که از انتظارات و معیارهای وی یا آنها دارد به عنوان راهنما و الگو در نظر می گیرد. همه انسانها نیاز دارند که رفتار خود و دیگران را زیر نظر داشته باشند. این نظارت نیاز به معیارهایی دارد که از گروه مرجع اخذ می شود. "
نکته مهم آن است که نقش معلم در پیش از انقلاب در " اقتدار سنتی " خلاصه می شد .
معلم قطب مهم نظام آموزشی و حاکم بلامنازع کلاس بود و دانش آموزان جرات قد برافراشتن و یا حتی انتقاد از این " نقش سنتی " را نداشتند .
مهم ترین ابزار کنترل معلم در کلاس " تبیبه " بود و قانون هم در بسیاری از موارد از این وضعیت " یک سویه " حمایت می کرد .
اما پس از انقلاب و دگرگونی وضعیت اجتماعی و باز تعریف نقش ها و مهم تر از آن پر رنگ شدن وجه " تعلیم و تربیت غیر رسمی " نسبت به " آموزش رسمی " این نقش کم رنگ شد .
معلم مانند سابق " داننده همه چیز " نبود و مهم تر از آن افول سطح معیشتی که مهم ترین و جه آن " چند شغله شدن معلمان " بود اقتدار سنتی معلم را به شت مورد تردید و چالش های اساسی قرار داد .
معلمان هم زمان با این افول جایگاه نتوانستند موقعیت خود را در " افکار عمومی " جامعه بازتعریف کرده و یا " هویت صنفی – حرفه ای" برای خود تعریف کنند . جایگاه " معلمان " در جامعه با " مرجعیت " آنان ارتباط مستقیمی دارد
در این موازنه نیروهای اجتماعی ، " رسانه " می توانست ابزار مهم و راهبردی برای این پل ارتباطی باشد اما معلمان به دلایل مختلف که مهم ترین آن " ضعف سواد رسانه ای " بود نتوانستند جامعه را با نقش منحصر به فرد خود همراه کنند .
در این فرآیند معیوب تاکید معلمان بر احیای همان نقش سنتی با ابزارهای سنتی موجب فاصله گرفتن بیشتر از جامعه و حتی این رابطه برخی اوقات به " تقابل " نیز کشیده شد .
فقدان تشکل های پیش رو در درون آموزش و پرورش موجب شد تا " نگرش ابزاری " نسبت به آنان که در سراسر کشور گسترده بودند شکل بگیرد و متاسفانه این وضعیت تاکنون استمرار داشته است .
شاید نخستین گام در این چرخه بازیابی هویت حرفه ای از طریق تاسیس نهادی مانند " سازمان نظام معلمی " باشد که البته به دلایل مختلف با یک غفلت تاریخی مواجه شده است .
( این یادداشت در نشریه " اندیشه معلم " - دوره جدید - شماره 4 - اردیبهشت و خرداد- وابسته به معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی منتشر گردیده است . )
نظرات بینندگان
شک نداشته باشید وضعیت نابسامان و سخت معیشت معلم در تنزل حایگاه نقش اصلی را دارد...
جامعه به هر دلیل ، برای قشری که معیشت مناسبی ندارد احترام قائل نیست حالا چرا وضعیت اینگونه هست نیاز به بررسی و گرفتن نظرات مختلف دارد...
البته نظر حقیر هست و ممکن است همکاران نظر متفاوتی داشته باشند...
جامعه فرهنگیان برای تغییر نیاز به انگیزه دارد و به نظر می رسد بهبود یافتن معیشت پایه این هرم خواهد بود و تا معیشت درست نشود برای حرکت و رسیدن به سایر مسائل حرکتی صورت نخواهد گرفت...
و اما وضع معیشت بر همه مبرهن هست و پیگیری از طریق تشکل یا حرکتهای خودجوش و اعتراضی راههایی است که کم و بیش در حال انجام است ولی بحث اینجاست که دولتها و مجالس مختلف تصمیم به رفع مشکلات آموزش و پرورش و به تبع آن معلم ندارند...
در چنین شرایطی معلمان با یک دید نگریسته می شوند و این ستم است بر معلمان فرهیخته.