راهبرد " کوچک های بزرگ " پس از راهبرد درس زلزله ، مسواک زدن ، برف بازی ، اینک راهبرد کلاس اردوی های دانش آموزی . به اصرار مدیریت مدرسه و بر حسب فرصتی که پیش آمده بود ، با دانش آموزان مدرسه عازم اردویی یک روزه شدیم . چند سالی می شد که دیگر در هیچ اردوی دانش آموزی شرکت نکرده بودم و چندان تمایلی به رفتن نداشتم ، ولی به دلیل تعداد زیاد دانش آموزان و تنهایی معاونت پرورشی مدرسه ، توفیق اجباری شامل حالم شد تا با دانش آموزان همراه شوم .در تمام مدت رفت و برگشت سفر ، و مشاهده ی آن چه که در رفتار و کردار بچه ها می دیدم ، مهم ترین پرسشی که ذهنم را درگیر خود کرده بود ، فقدان یک تعریف اردوی دانش آموزی و عدم مدیریت بهره وری در چنین فرصت مناسبی بود .
اردوهای دانش آموزی به دلیل داوطلبانه بودن ، غیر رسمی و خارج از مقررات کلاسی و مدرسه بودن ، آزادی جنب و جوش و شادی و بازی و تنوعی که بیرون از مدرسه دارد ، و هیجان زایدالوصف آن ، از ماندگارترین لحظات دوران تحصیل برای هر فراگیری است ؛ از این رو با دارا بودن یک نقشه ی راه انعطاف پذیر و غیر کلیشه ای می توان از چنین موقعیتی ، ارزش افزوده ای به مراتب تاثیرگذارتر از چهاردیواری کلاس درس داشت .
دانش آموزان چگونگی رفتار با طبیعت و محیط زیست را نیاموخته اند اردوهای دانش آموزی ، به علت قرابت زیاد با واقعیت زیست بچه ها ، و عنصر رئال و پراتیکی که در یک سفر تفریحی نهفته است ، می تواند ادامه ی کلاس درس در خارج از مدرسه باشد ، و این در حالیست که اصولا در مدارس و در نزد مربیان پرورشی یا مدیریت مدارس چنین تلقی و بینشی از اردوهای دانش آموزی وجود ندارد . اما نگاه آموزشی به اردوهای دانش آموزی می تواند آسیب زا نیز باشد ، چرا که بر اثر کم تجربه گی ، قشری گرایی یا نگاه خشک پادگانی و یا متعصبانه داشتن ، این اردوها به تجربه ای تلخ مبدل خواهند شد ، از این رو باید ، همکاران و مدیریت مدارس کاملا با جوانب امر آشنا باشند و با ظرافت ، تدارک یک اردوی تفریحی - آموزشی را با هنرمندی به اجرا بگذارند .
برای تدارک یک اردوی موفق دانش آموزی باید کلیه ی همکاران ( اعم از مدیر و معاونان و دبیران ) که با دانش آموزان برای برگزاری اردوها همراه می شوند ، آموزش لازم و اطلاعات کافی از چگونگی رفتار با دانش آموزان و تعامل با آنان را داشته باشند .
همه ی کارشناسان رشته های چون پزشکی ، جغرافیا ، فرهنگ و سیاست ، جامعه شناسان ، اقتصاد دانان و علمای علوم اجتماعی در ایران متفق القولند که ایرانیان نحوه ی زیست مخرب و پر انتقادی با طبیعت پیرامون خود دارند ، همچنین تغذیه ی بسیار غلط و زیانبار آنان ، هم سلامت و هم اقتصاد کشور را با آسیب ها و هزینه های سنگینی مواجه کرده است و همین امر روند خشکسالی ، بیابان زایی ، جنگل زدایی ، مهاجرت ، حاشیه نشینی ، تشدید فقر و فاصله طبقاتی و در نتیجه تسهیل شدن خشونت و جرائم را ، تسریع بخشیده است .
اردوهای دانش آموزی آینه ی تمام نما از این گونه زیست پرسش برانگیز ما ایرانیان است که به وضوح و آشکارا نشان از عدم آموزش یا ناکارآمدی نحوه ی تربیت دانش آموزان توسط نهاد خانواده ( پدر و مادر ) و یا نهاد مدرسه است . برنامه ریزی ، درایت ، عقلانیت توام با نگرش توسعه گرا و تربیت شهروند مسئول و پاسخگو و مسئولیت پذیری در قبال رفتار و کردار خود باید پیوست اردوهای دانش آموزی باشد
در مدت یک روز سفر با دانش آموزان ، به سبب عطوفت ، پاکی ، مهربانی و روح بی آلایشی که دانش آموزان نسبت به مربیان و معلمان خود دارند ، همراهان خود را ( اعم از معاونین مدرسه و معلمان تا راننده گان را ) مورد لطف و مهر خود قرار دادند و با انواع خوراکی ها و اغذیه ای که همراه خود داشتند از آنان پذیرایی کردند . پذیرایی که گرچه صادقانه و بی تکلف بود ، اما سوگمندانه تغذیه ای ناسالم ، بیماری زا و هدر رفت درآمد خانوارهایی است که با هزاران مشقت و سختی آن را برای فرزندان خود تدارک دیده اند .اغلب تغذیه و خوراکی های دانش آموزان عبارت بود از انواع چیپس ها و پفک ها و تنقلات فانتزی و بی کیفیت که نه تنها هیچ گونه فایده ای در رشد و سلامتی آنان ندارد بلکه عامل انواعی از بیماری ها همچون چاقی ، سوء تغذیه ، کمبود ویتامین ها ، اختلالات گوارشی یا اختلال رشد میباشد و یا زمینه ساز انواع سرطان ها در آینده برایشان خواهد شد .
همچنین در طول سفر ، دانش آموزان چگونگی رفتار با طبیعت و محیط زیست را نیاموخته اند . آنان پس از مصرف تنقلات یا خوراکی های خود ، بطری ها ، شیشه جات ، پلاستیک ها ، باقیمانده ی غذا یا نوشیدنی ها را در طبیعت رها می کردند و یا اصولا تعهد و مسئولیتی برای جمع آوری یا دفع درست زباله برای خود قائل نبودند و یا راه و روش آن را نمی دانستند.از این رو اردویی که با اندکی درایت و مدیریت می توانست اردویی تفریحی و فرح بخش توام با آموزشی پراتیک و ثمربخش وعینی برای دانش آموزان باشد ، مبدل به یک اردوی صرفا تفریحی - سرگرم کننده همراه با تخریب محیط زیست و نقض حقوق دیگر شهروندان ایرانی و آسیب به سلامتی خودشان شده بود .
برنامه ریزی ، درایت ، عقلانیت توام با نگرش توسعه گرا و تربیت شهروند مسئول و پاسخگو و مسئولیت پذیری در قبال رفتار و کردار خود باید پیوست اردوهای دانش آموزی باشد تا بتوانیم جامعه ای مبتنی بر توسعه ی پایدار همراه با شهروندانی آگاه به حقوق خود و مسئولیت هایشان داشته باشیم ، و خروجی این برنامه ها که با صرف هزینه های مادی و انسانی قابل توجهی برگزار می شود ؛ وقت کشی و اتلاف پول و عمر آینده سازان این مرز و بوم نباشد . اصولا در مدارس و در نزد مربیان پرورشی یا مدیریت مدارس چنین تلقی و بینشی از اردوهای دانش آموزی وجود ندارد
اتلاف سرمایه و هدر رفت منابع و فراموشی چگونگی زیست سازگار با طبیعت پیشینیان ما و تغذیه ی سالم آنها ، باعث تحمیل هزینه های گزاف و گاه جبران ناپذیر بر پیکر طبیعت و نیروی انسانی میهنمان شده است . راهبرد " کوچک های بزرگ " بر آن است ، بدون کوچکترین بروکراسی و تشریفات پیچیده ی اداری ، و صرف هزینه یا تخصیص بودجه ، و صرفا با اتخاذ یک مدیریت خلاقانه و ابتکاری ، میزان بهره وری از سرمایه انسانی ( عمر ) و سرمایه ی مادی ( پول موجود ) را افزایش و ارتقا داده و کیفیت آن را به سطح استانداردهای قابل قبول در جهان توسعه یافته نزدیک سازد .از همین رو خلاء آموزش و پیوست زیست محیطی ، بهداشتی ، و آموزش حقوق شهروندی و سازگار با طبیعت و هم نوعان در اردوهای دانش آموزی محسوس است که باید با همت و تعهد انسانی - وجدانی و ملی که اکثریت همکاران فرهنگی دارند در رفع آن کوشید تا گامی هر چند کوچک در کاهش فاصله میان جهان شمال و جنوب برداشته شود و به جای روایت " داشتم ها " از دارم های " امروزی میهنمان گفت و نوشت .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
به شورای محترم نگهبان؛
شورای نگهبان قانون اساسی مهمترین نهاد نظارتی جمهوری اسلامی ایران است که قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی را از نظر انطباق با شرع و قانون اساسی بررسی و تایید یا رد می نماید.
مطابق اصل ۹۴ قانون اساسی کلیه مصوبات مجلس شورای اسلامی باید به شورای نگهبان فرستاده شود. شورای نگهبان موظف است آن را حداکثر ظرف ۱۰ روز از تاریخ وصول از نظر انطباق بر موازین اسلام و قانون اساسی مورد بررسی قرار دهد و چنانچه آن را مغایر ببیند برای تجدید نظر به مجلس برگرداند.
لایحه بودجه سال ۹۷ که بخشهایی از آن توسط مجلس تصویب شده و شورای نگهبان کار بررسی آنرا آغاز نموده است در مورد رعایت حقوق صدها هزار بازنشسته کشوری و لشکری نه تنها با موازین شرع مقدس و قانون اساسی مطابقت ندارد بلکه حتی خلاف مصلحت نظام جمهوری اسلامی است زیرا:
۱-دین مقدس اسلام بر پایه ۵ اصل استوار است که اصل "عدل" یکی از آنهاست.عدل از نظر لغوی به معنای مساوات و برابری آمده است و انسان برابر آیات قرآن جانشین و نماینده خداوند در زمین است ، بنابراین رعایت عدل توسط حاکمان در جامعه اسلامی از ضروریات دین اسلام است.
۲-در بند ۹ از اصل ۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در مورد وظایف دولت جمهوری اسلامی آمده است:
"رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی"
۳ -پیامبر گرامی اسلام میفرماید: "الملک یبقی معالکفر و لایبقی مع الظلم"
این بدان معناست که حکومت ها ممکن است کفرآمیز باشند ولی حاکمان آنها دوام یابند ولی اگر حاکمان از ظلم بر مردم هراسی نداشته و به دادخواهی مردم بیاعتنا باشند و فقط حرف خود را بزنند بنا به فرموده پیامبر(ص) و به گواهی تاریخ دوام نخواهند آورد.ظریفی می گفت چون مقامات کشور هرگز بازنشسته نمیشوند بنابراین لزومی نمیبینند مشکلات بازنشستگان را درک نمایند!
لذا با این شرایط ، طبیعی است که بیش از دومیلیون بازنشسته که از تبعیض و بیعدالتی رنج می برند و در دو سال گذشته به انواع روشهای مسالمتآمیز و قانونی مراتب اعتراضشان را به مقامات دولت و مجلس رسانده و پاسخ مناسبی نشنیدهاند به همراه خانوادههایشان از این ظلم و بیعدالتی دلخور و ناراضی باشند و این موضوع به مصلحت نظام جمهوری اسلامی و مسولان آن نیست.
صدها هزار بازنشسته کشوری و لشکری از سال ۱۳۸۷ ، و بعد از حاکم شدن قانون مدیریت خدمات کشوری به واسطه عدم اجرای قانون ، به تدریج و هر ساله از نظر میزان دریافت حقوق از همتایان شاغل و بازنشسته جدید خود فاصله گرفته و گرفتار ظلم مضاعف شدهاند.
صرف نظر از اختلاف فاحش دریافتی این جماعت با همتایان آنها در وزارتخانههای مختلف از جمله نفت ، دادگستری ، علوم ، بانکها و شرکتهای دولتی و بسیاری موسسات دیگر ، اکنون بحث بر سر تبعیض و بیعدالتی در درون دستگاههاست و به عنوان مثال دبیر لیسانس آموزش و پرورش که با ۳۰ سال خدمت در سال ۸۵ بازنشسته شده زیر دو میلیون حقوق میگیرد اما دبیر همتای او که در سال ۹۶ بازنشسته شده بالای سه میلیون حقوق می گیرد در صورتی که استحقاق و شایستگی های آنها برابر بوده و لازم است اصل تساوی و عدم تبعیض در مورد آنها اعمال گردد.
بازنشستهای که ۳۰ سال به صندوق دولت سهم بازنشستگی پرداخت نموده و قرار بود در دوران بازنشستگی زندگی راحتی داشته باشد چه گناهی کرده که امروز باید با تنی رنجور و با انواع بیماریها به دنبال احیای حق مغفول خود بدود؟!
بازنشستگان منکر تلاشهای نافرجام جمعی از نمایندگان مجلس برای اصلاح لایحه بودجه در مورد مطالبات به حق خود نیستند لیکن
آنچه که توسط برخی مقامات دولت و نمایندگان مجلس به طور یکطرفه از طریق صدا و سیما و رسانه ها به مجریان مجبور! یا بی اطلاع آنها در مورد روش پلکانی و همسانسازی حقوق بازنشستگان در بازه ۵ ساله در لایحه بودجه اعلام می شود هیچ تناسبی با واقعیات و شکاف و بی عدالتی موجود نداشته و با این فرمول ها هرگز به عدالت و مساوات نخواهیم رسید و دولت و مجلس علیرغم وعدهها و ادعاها ، هیچ اهتمام جدی برای اجرای قانون و عدالت ندارند.
ظریفی می گفت چون مقامات کشور هرگز بازنشسته نمیشوند بنابراین لزومی نمیبینند مشکلات بازنشستگان را درک نمایند!!
لذا به نظر می رسد بازنشستگان به کلی از مراعات عدالت و انصاف توسط آنها مایوس شده و فعلا تنها چشم امیدشان به ۱۲ فقیه و حقوقدان محترم شورای نگهبان است.
لذا از آن شورای محترم انتظار می رود من بعد به تداوم بیعدالتی و تبعیض راضی نبوده و این لایحه برای اجرای عدالت و رعایت بند نهم اصل ۳ قانون اساسی به مجلس برگشت داده شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اندام گلی دیدم با صورت انسانی
لب لعل و دهن غنچه با هیبت انسانی
می گفت که ای عاشق معشوق بیاراید
آن چهره نورانی با شوکت انسانی
چشمش به نظر نرگس زلفش به نظر سنبل
درعشق تو می گویم این رویت انسانی
صورت چو گلی روشن هیکل چو درختی سرو
آن سرو روان بینی با سیرت انسانی
بینی چو قلم نازک دستش به نظر تابان
چون موسی عمرانی با همت انسانی
صورت شده خورشیدی فکرش همه دانایی
بقراط صفت جانا با عصمت انسانی
اندیشه فکرش بین چون نم نم بارانی
ابروی کمانش بین با حشمت انسانی
لب گر بکند بارش شاباش بهاری بین
ذاکر لب قرآنی با دولت انسانی
ای عشق قبولم کن من مستحق عشقم
بلبل به ندا آمد در عزلت انسانی
والی به کجا امشب درگاه خداوندی
خواهان تو شد جانا در فطرت انسانی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
" پایه هایی که برای نیک و بد گزارده شود باید آن را سست نگردانید " ( 1 )
اوایل اسفندماه ماه یکی از سال ها بود .
وارد کلاس شدم .
هوا نسبتا سرد بود و 3 پنجره کلاس تماما باز بودند .
نکته جالب این بود که برخی از دانش آموزان با کاپشن پشت نیمکت ها نشسته بودند .
دانش آموزی را دیدم که در گوشه ای از کلاس کز کرده و کلاهی روی سرش کشیده و کلاه کاپشن اش را هم روی آن کشیده بود .
به مبصر کلاس گفتم دو پنجره را ببندد و یکی از آن ها باز باشد .
خیلی سریع دانش آموزان واکنش نشان داده و با حالت اعتراض گفتند که هوا گرم است .
نخستین پرسشی که از آن ها کردم این بود که اگر هوای کلاس گرم است چرا کاپشن پوشیده اید ؟
گفتم اگر هوا گرم است نماینده کلاس با معاون مدرسه و یا مدیر صحبت کند تا درجه شوفاژ مدرسه را کم کنند .
پاسخ آن ها سکوت بود .
زمانی که پنجره ها بسته شد یکی دو نفر از دانش آموزان طوری که من متوجه نشوم با کنایه گفتند که مگر دیکتاتوری است ؟
از آن دو نفر خواستم که بلند شده و دلایل خود را بیان کنند .
اما کسی از جایش بلند نشد .
دوباره حرفم را تکرار کردم اما پاسخ سکوت بود .
یکی از دانش آموزان جلوی کلاس گفت مگر دموکراسی رای اکثریت نیست ؟ این جا همه موافقند که پنجره ها باز باشند .
گفتم درست است اما تکلیف " اقلیت " چه می شود ؟
آن دانش آموزی که سرما خورده و با آن وضعیت در کلاس نشسته است تکلیفش چیست ؟
نتیجه گرفتم که دموکراسی رای اکثریت با در نظر گرفتن حقوق اقلیت است .
از آن ها پرسیدم کسی کتابی در مورد دموکراسی خوانده است ؟
حال این پرسش مطرح است در چنین سیستمی با این تعریف و مختصات می توان به شکل گیری دموکراسی و الگوهای مطالبه گری امیدوار بود ؟ از حدود 30 نفر کسی دستش را بلند نکرد .
انگار این ها هم در کوچه و خیابان و یا شبکه های مجازی چیزهایی را جسته و گریخته شنیده و آن ها را تکرار می کردند .
به آن ها گفتم دموکراسی به درد آدم های ترسو نمی خورد ! آن هایی که نمی توانند حتی نظر خود را بیان کنند .
هر سال انتخابات شورای دانش آموزی در مدارس برگزار می شود و تعدادی از سوی دانش آموزان به عنوان نماینده آنان در این شورا انتخاب می شوند .
از شورای دانش آموزی فقط نشست هایی است که در مدارس با مدیر و یا معاونین مدرسه انجام می شود و البته برون داد و یا نتیجه خاصی هم ندارد .
اکثرا شنیده ام که دانش آموزان منتخب شورای دانش آموزی از این که حرف شان خریدار ندارد و کسی به نقطه نظرات آنان توجهی ندارد گلایه مند بوده و انتقاد می کنند .
می گویند که گهگاهی جلساتی تشکیل می شود و می نشینیم و صحبت می کنیم . صورت جلسه ای امضا شده و به اداره ارسال می شود اما نه مصوبه ای داریم و اگر هم پیشنهادی مظرح می شود خیلی جدی گرفته نمی شود و تغییری در اوضاع به وجود نمی آید .
وقتی از دانش آموزان می پرسم که چرا از روند موجود انتقاد نمی کنید و یا پی گیر مطالبات خود نیستید با بی میلی وناامیدی تاکید می کند که از تبعات بعدی آن می ترسند و ممکن است روی " نمرات " آنان تاثیرات سوئی بگذارد ...
حتی برخی از دانش آموزان مصرا می خواهند که من معلم پی گیر مطالبات آنان باشم !
الگوی روابط بین فردی در میان دانش آموزان درنظام آموزشی ما نه از جنس مشارکت که عمدتا بر مبنای " رقابت " است .
موضوع تاسف برانگیز آن است که مسئولان مدرسه و حتی معلمان از " رقابت " به عنوان عاملی مهم برای مدیریت و اعمال " اقتدار " خود در کلاس و مدرسه استفاده می کنند .
برخی اوقات احساس می کنم که زندگی ایرانی ها با " رقابت " و " چشم و هم چشمی " عجین شده و به یکی از پایه های اصلی و تشکیل دهنده " فرهنگ " تبدیل شده است . همه قابل تغییرند به شرط آن که واقعا مطالبه گری و مفاهیم اولیه در " مدرسه " به عنوان " واحد و سلول بنیادی " جریان آموزش توسط متولیان جدی گرفته شود
زندگی ایرانی ها به یک مسابقه " چه کسی بیشتر دارد " تبدیل شده است و معنا و مفهوم زندگی در آن رنگ باخته است .
الگوهای مشارکت و کار تیمی در مدارس ما مفاهیمی ناآشنا و عجیب و غریب به نظر می رسند و سعی تمامی عوامل مدرسه در این است که مدرسه ساکت و بدون حاشیه باشد غافل از آن که اگر افراد در مدرسه الگوهای زندگی را نیاموزند به احتمال زیاد در مراحل بعدی هم دست شان خالی خواهد بود .
این جا دیگر نخبه و غیرنخبه مطرح نیست .
در گفت و گویی که با « فاطمه مهاجرانی » داشتم ؛ ( این جا ) پرسیدم :
" گفته اید :
" همین الآن می توانم برای شما اسم آدم هایی که اثر گذار در همین مملکت هستند و مقامات بالای وزارت اطلاعات از بچه های سمپاد هستند حیف که نمی توانم اسمشان را ببرم .
از بچه های موثر بنیاد نخبگان ، وزارت علوم و دانشگاه ها از بچه های سمپاد هستند. متاسفانه مانند خیلی از جاها که ما خودزنی می کنیم اینجا هم خودزنی کردیم .
استحضار دارید در حال حاضر حدود 100 بحران و 10 تا 15 ابَر بحران در کشور داریم .
اگر واقعا این مقامات حامل این ویژگی ها هستند پس این همه بحران و ابربحران از کجا آمده است ؟ "
البته ایشان در پاسخ چنین می گوید :
" بحران یا ابربحران های ما ناشی از گسست سیستمی است . ناشی از این است که وقتی من مهاجرانی به این اتاق می آیم در را می بندم و احساس می کنم بناست که همه مسائل را باید من یکی به تنهایی حل بکنم. بپذیریم در کشورمان ایجاد کارهای بین سیستمی مان مشکل وجود دارد . مشکل اساسی ما این است که یک، کمتر به علم اعتقاد داریم. ما به سلیقه اعتقاد داریم. ما لزوما به همان چیزی که دیگران می گویند اعتقاد داریم.
حتی پس از انتشار این مدارک برخی افراد و نیز اعضای تشکل ها با معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارتخانه جلسات مخفیانه هم گذاشتند ! وقتی یک موضوعی به عنوان یک تصمیم به فرض علمی اتخاذ می شود چه دلیلی دارد منی که حوزه ام هیچ ربطی به این موضوع ندارد بخواهم آن را تایید بکنم ؟ شما اسم این رفتار را چه می گذارید؟"
در واقع در مدرسه و نظام آموزشی ما افراد در حین آموزش نه به بالندگی ( Becoming ) فردی نائل می شوند و نه توانایی گفت و گو و تفکر نقادی و تاب آوری را آموزش می بینند .
از " مهاجرانی " می پرسم :
" یعنی سیستم ما کوتوله پرور است؟ "
او در پاسخ می گوید :
" بپذیریم که ما تاب آوری مان کم است. تاب مان در مقابل شنیدن نقدها کم است. تفکر واگرا نیاز به تاب آوری بالا دارد. سقف اندیشه هایمان باید بالا برود و نیست !
به محض این که یک نظر کارشناسی داده می شود، یک فضای مشوش درست می شود که این با این مخالف است ... نه ! "
کتابخانه فعال که به عنوان " قلب مدرسه " باید نقش اساسی را در روند آموزش ایفا کند در اکثر مدارس ما به موضوعی " مهجور " و " دست چندم " تبدیل شده است .
محتوای موضوعی کتاب ها در اکثر کتابخانه مطابق نیازهای واقعی دانش آموزان و زندگی آینده و الزامات توسعه پایدار پیش بینی نشده است .
در این جا نیز دست چین و فرآورده های فکری مافیای کنکور و آزمون ها خودنمایی می کنند .
شاید بتوان گفت عنصر و حلقه مفقوده در نظام آموزشی ایران همانا " تفکر " است .
نه اجازه فکر کردن داده می شود و البته استمرار منطقی این قضیه موجب خواهد شد که افراد به علت همان " تربیت های اولیه و طبیعی " از تفکر نیز گریزان باشند .
همان برخوردی که با موضوع " دموکراسی " داشتند و فراموش کرده بودند که رای اکثریت در غیاب احترام به " حقوق اقلیت " نوع دیگری از خود رایی و دیکتاتوری را باز تولید می کند .
در این نظام آموزشی انتقاد و مخالفت تحمل نمی شود چون هدف فقط کسب نمره و تحصیل است و فرآیند آموزش به فراموشی سپرده شده است و اراده ای برای بازیابی مشکلات سیستمی نیز دیده نمی شود .
در چنین سیستمی طرح مسائلی مانند حذف آزمون و... بدون طرح و حل این گره ها فقط نوعی آدرس اشتباهی دادن برای پاک کردن صورت مساله خواهد بود .
مبنای دموکراسی مشارکت و تمرین و پذیرش اشتباهات و داشتن الگوی " صداقت " در روابط میان فردی است .
مساله ای پیش می آید .
فرد و یا افرادی در مظان اتهام قرار می گیرند .
در این حالت در جامعه ما عکس العمل ما اکثر افراد چه خواهد بود ؟
تجارب نشان می دهند که کنش افراد در برابر آدم های خاطی و ناقض قانون در بهترین حالت "سکوت " است .
کم نیستند افرادی که به علت همان " تربیت غلط اولیه و پایدار " حتی روابط مخفیانه ای با " فرد خاطی " برقرار می کنند و به اصطلاح " قانون " را دور می زنند .
چندی پیش « صدای معلم » با مستندات و مدارک نشان داد که معاون وزیر آموزش و پرورش آقای علی الهیار ترکمن مدرک دکتری ندارد و به افکار عمومی دروغ گفته است .
در یک جامعه سالم و توسعه یافته با نهادهای مدنی قدرت مند و رسانه های مستقل و حساس به محض انتشار این خبر توجه سایر رسانه ها و افراد و نهادها جلب شده و فرد مورد نظر حداقل استعفا می داد .
اما پس از گذشت دو ماه اتفاقی نیفتاده است .
حتی پس از انتشار این مدارک برخی افراد و نیز اعضای تشکل ها با معاون توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارتخانه جلسات مخفیانه هم گذاشتند ! ( این جا )
در این نشست حتی افراد این نشست زحمت یک سوال کوتاه در مورد این موضوع را به خود هم ندادند .
در واقع افراد در مواجهه با یک " مساله " ابتدا مساله را از لحاظ برخورد با منافع فردی و شخصی خود اسکن می کنند .
برخی از این ها هم تصور می کنند که در این اوضاع می توانند بهتر و بیشتر " امتیاز " بگیرند و روابط خود را با فرد خاطی حفظ و حتی توسعه می بخشند .
برخی نیز چون خود بیکاره اند و تربیت نشده اند و دیگران را هم مانند خود فرض می کنند ( حکایت ماشین دودی ) و از مرحله کودکی و تمایلات آن عبور نکرده اند حداکثر سعی خود را می کنند تا افکار عمومی را دچار گسست و تردید کنند تا شاید دیگران را نیز مانند " خودشان " کنند چون در زندگی شان فقط رقابت و اثبات خود از طریق نفی دیگران را آموخته اند ...
آیا می توان در چنین جامعه ای به تثبیت و تعمیق " سرمایه و اعتماد اجتماعی " امیدی داشت ؟
در واقع این گونه افراد در مدرسه مشارکت و دموکراسی را یاد نگرفته و سعی می کنند بدون توجه به " منافع جمعی و گروه " مقاصد خود را دنبال کنند .
حال این پرسش مطرح است در چنین سیستمی با این تعریف و مختصات می توان به شکل گیری دموکراسی و الگوهای مطالبه گری امیدوار بود ؟
شخصا امید زیادی برای ارائه پاسخ مثبت به این پرسش اساسی و راهبردی ندارم . کنش افراد در برابر آدم های خاطی و ناقض قانون در بهترین حالت "سکوت " است
اما به یک عامل باور دارم .
" تغییر " .
همه قابل تغییرند به شرط آن که واقعا مطالبه گری و مفاهیم اولیه در " مدرسه " به عنوان " واحد و سلول بنیادی " جریان آموزش توسط متولیان جدی گرفته شود .
شرط لازم و کافی برای حصول تغییر آن است که مدعیان و حاملان تغییر خود به عصاره تغییر دست یافته باشند .
در غیر این صورت باید همواره منتظر ظهور بحران های جدید و تبدیل بحران ها به ابر بحران ها و نهایتا افزایش گسست سیستمی باشیم .
( 1 ) کتاب نیک و بد ، چاپ دوم ص 28
گروه اخبار/
یک دستگاه مینی بوس حامل دانش آموزان پسر در نکا- روستای شیت واژگون شد.
بنا بر اعلام سازمان اورژانس کشور، یک دستگاه مینی بوس حامل دانش آموزان پسر ساعت ۸ و ۳۵ دقیقه امروز در محل نکا-روستای شیت واژگون شد.
بر اساس این گزارش، ۱۴ مصدوم این سانحه به بیمارستان اعزام شده اند.
خبرگزاری مهر
«مدرسه ی فرهاد» (۱۳۵۹ـ ۱۳۳۴) یکی از مدرسههای پیشگام و کارآمد در ایران بود که به دست توران میرهادی، دانش آموخته روانشناسی دانشگاه سوربن تاسیس شد. او در دوره قبل از انقلاب، یکی از مولفین کتاب های درسی علوم و تعلیمات اجتماعی بود و تجارب مدرسه فرهاد را وارد کتاب ها کرد. شکل سازمانی مدرسه فرهاد متفاوت با مدارس دیگر به صورت هرم وارونه بود. یعنی در اداره مدرسه مدیر در پایین و دانش آموزان در بالای هرم بودند. شیوه اداره ی دبستان فرهاد بر پایه دانش آموز محوری بود . قوانین مدرسه توسط دانش آموزان تدوین و پس از بررسی مسئولین و اظهار نظر والدین و تصویب جمعی، در مدرسه لازم الاجرا میشد. برای هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه انتخاب می شد تا دربارهی بهداشت، روشهای آموزش و رفتارهای دانشآموزان قوانینی را تعیین کنند. و همچنین دو نماینده برای یک سال انتخاب میشد که وظیفه قانونگذاری داشتند و دیگر نمایندهها نیز وظیفه اداره ی مدرسه را برعهده داشتند که در پایان ماه تغییر میکردند. دانشآموزان کلاس، کار نمایندگان کلاس خود را زیر نظر داشتند، بدین ترتیب دانشآموزان در مدرسه به صورت عملی با نظام مردمسالاری آشنا شده و بر اساس آن رفتار میکردند ؛ به طور مثال طبق یک قانونی هیچ معلمی حق بیرون کردن دانشآموزی از کلاس و تنبیه را نداشت. برنامه گردش های علمی توسط دانش اموزان مدیریت می شد. پس از هر گردش دانشآموزان با هم کتابی درباره این سفر مینوشتند. در مدرسه فرهاد کتابخانه فعال به عنوان قلب مدرسه در روند آموزش نقش اساسی داشت و کتاب غیردرسی رابط معلم و دانش آموز محسوب میشد. برای ایجاد فرهنگ مطالعه در کودکان، هفتهای یک ساعت برنامه کتابخوانی در مدرسه برگزار میشد.
ویژگی اصلی مدرسه فرهاد رقابتی نبودن آن بود، شاگردان با هم مقایسه نمی شدند و هر دانش آموز با توانایی های خودش سنجیده می شد.همکاری و همیاری از خصیصههای دانشآموزان مدرسهی فرهاد بود. دانشآموزان قوی و ضعیف در یک گروه قرار داده میشدند .دانش آموزان ضمن کمک به همدیگر، گروه های کاری تشکیل داده و کار را جمعی پیش می بردند و معلمان هر ماه پیشرفت دانش آموزان در دروس را از طریق پرسش ارزیابی می کردند نه برای نمره دادن بلکه برای سنجش میزان درک و تسلط به مطلب کار شده و برنامه ریزی برای ماه بعد انجام میگرفت .
مهم این است که یاد بگیرد بین سلطهجویی و سلطهپذیری، مرز باریکی وجود دارد که انسان بودن از همان نقطه آغاز میشود نوشتن کتابهای درسی به کمک دانشآموزان و معلمان از دیگر کارهای این مدرسه بود. بر خلاف سایر مدارس کارآمد، ثبت نام دانشآموزان با آزمون نبود، بلکه طبق مقررات رسمی آموزش و پرورش همه دانشآموزان را ثبت نام میکردند.
هدف مدرسه فرهاد تربیت کودکانی بود که در بزرگی " اسیر نشوند و آزاده و متکی به خرد و دانش خود باشند و از نردبان انسانیت بالا بروند."
اما مدارس امروزی...
بزرگترین خطری که امروز آموزش و پرورش کشور ما را تهدید میکند، عامل اسارتبار رقابت است تمام طرحهای آموزش و پرورش به طرحهای رقابتی تبدیل شده که کیفیت آموزشی مدارس را پایین آورده است. رقابتی که اضطراب و استرس ناشی از آن حتی گاهی اوقات باعث مرگ دانش آموزی میشود.
با وجود رقابت، نمیتوانیم انسانهایی سازنده؛ پرسشگر و خلاق را پرورش دهیم. متأسفانه امروز نظام آموزش و پرورش بر پایه مشورت نیست و مدیر مدرسه برای همه کارها ، خود تصمیم میگیرد و دانشآموزان تنها موظف به خواندن کتابهای درسی هستند که مولفانشان کوچکترین تخصصی در مورد آن ندارند. در کلاس معلم ها متکلم وحده هستند. به فرزندان خود بیاموزیم که نخستین اولویت مدرسه، تمرین حضور در جامعه است نه فرصتی برای کسب نمره و مدرک
مقایسه دانش آموزان با یکدیگر،ارزشیابی دائم از طریق نمره و تعیین جایزه برای هر کار، نسل جوان ما را به بند کشیده است. تاکید بر محفوظات، عدم توجه به تفاوت های فردی، وجود کلاس های پرجمعیت، انضباط سخت و زورمدارانه، به روز نبودن کتابهای درسی ، عدم آشنایی معلمان با ویژگی های دانش آموزان خلاق، روش های تدریس سنتی و مبتنی بر معلم محوری، تاکید زیاد بر نمره دانش آموزان به عنوان ملاک خوب بودن، عدم پذیرش ایده های جدید در تالیف کتب درسی ، فرهنگ سکوت در مقابل اظهارنظر معلم، تاکید بر تفکر همگرا به جای تفکر واگرا، عدم تجهیز منابع و امکانات همه و همه از موانع مهم در پرورش استعدادها و تقویت خلاقیت دانش آموزان امروزی است.
اما سخنی با والدین ...
بیایید به فرزندانمان خود بیاموزیم اگر چه شاگرد ممتاز بودن بهتر است، اما در تصمیمگیری و انتخاب و برنامهریزی برای زندگی، فقط «بهتر» بودن مهم نیست. هزینهی مناسب کردن هم مهم است. گرفتن فرصت بازی و شادی ، رشد و یادگیری و محدود کردن افق دید فرزندان به صفحهی کتاب، بالاترین قیمتی است که در آن سن، میتوانستند پرداخت کنند و خوب به خاطر میسپارند که اول بودن، به هر قیمتی میارزد.
کاش به جای مقایسه نمره فرزند خود با دیگران و معدل کلاس، با عملکرد خودش مقایسه کنیم. چون وقتی یاد گرفت معدل پایین کلاس میتواند توجیهی برای نمرهی پایین او باشد، در بزرگسالی نیز رفتارهای نادرست بزرگ دیگران را بهانه و توجیهی برای رفتارهای نادرست کوچک خود خواهد کرد. او اگر بیاموزد که هر کس باید با گذشتهی خودش مقایسه شود مسیر رشد و پیشرفت را طی خواهد کرد، بدون آنکه جلوتر بودن دیگران، باعث بیانگیزه گی و عقب ماندن اطرافیان، در دلش شادی پنهانی ایجاد کند.
کاش به جای حرف زدن از هوش بالای فرزندان از تلاششان بگوییم . چرا که با هر اشتباه ، باور خود به هوشش را از دست خواهد داد اما وقتی از تلاش سخن به میان می آید باورش را به خودش از دست نمیدهد بلکه تصمیم میگیرد که بهتر و بیشتر تلاش کند و هر شکستی او را محکمتر و پرتلاشتر خواهد کرد. ضمن اینکه به تدریج خواهد آموخت که چیزی باعث افتخار است که برای تلاشش، زحمت کشیده باشد نه چیزی که با آن به دنیا آمده باشد.
به فرزندان خود بیاموزیم که نخستین اولویت مدرسه، تمرین حضور در جامعه است نه فرصتی برای کسب نمره و مدرک. مهم، آموختنِ این است که چگونه برای گرفتنِ چیزی که باور دارد حق اوست بتواند صحبت و بحث کند.
مهم این است که یاد بگیرد بین سلطهجویی و سلطهپذیری، مرز باریکی وجود دارد که انسان بودن از همان نقطه آغاز میشود..نکته ای خطاب به مسئولین ..بیایید تجربیات مدارس موفقی مثل " مدرسه فرهاد " را سر لوحه مدارس خود قرار دهیم و این تجربیات را در عمل به کار بگیریم .
بیایید رقابت را به همکاری، همیاری و مشارکت تبدیل کنیم تا فرزندان ما بتوانند به اوج تواناییهای خود برسند و در مدرسه احساس شادی ، آرامش و غرور کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/ مهندس طاهر موهبتی، مدیرعامل سازمان بیمه سلامت ایران با اشاره به بدهی وزارت آموزش و پرورش به بیمه سلامت، گفت: با وجود نامهنگاریها و پیگیریهای متعدد، اما آموزش و پرورش اقدامی به منظور پرداخت این بدهیها انجام نداد.
گروه اخبار/ وکیل دختران شینآباد گفت: مجموعا تاکنون حدود ۴۰۰ عمل جراحی روی کودکان شینآبادی صورت گرفته است و تیشوهایی که تعبیه کردهاند باعث بروز مشکلات زیادی شده است.
در فرهنگ دهخدا و معین آگاهی چنین معنی شده است:
آگاهی یعنی : شناخت . خبر. اطلاع . آگهی .علم . معرفت . وقوف . بینش ، دانایی، روشن ضمیری ، هوشیاری ، و حتی تأمینات ( شعبه آگاهی شهربانی ).
و متضاد آگاهی : جهالت و غفلت است. جهالت یعنی نادانستن یا نادانی اما غفلت یعنی سهو ، بی خبری و فراموشی ، سهل انگاری و عدم اعتنا، کاهلی و سستی.
برخی از واژه ها به دلیل کاربرد فراوان یا در سایه اهمال ما طی زمان معنایش مجهول یا مغفول واقع می ماند. واژه آگاهی از آن نوع است.
آگاهی منهای خِرد است . خرد یعنی عقل . دریافت . تدبیر . فراست .هوش . دانش .
آگاهی منهای دانستن است . دانستن یعنی دانایی حاصل کردن . دانش . علم .
آگاهی منهای تحصیل است. تحصیل یعنی به دست آوردن . دانش آموختن . کسب.
آگاهی منهای مدرک است. مدرک یعنی ادراک. دریابنده . درک کننده .
آگاهی همان شعور است. شعور یعنی دریافتن . ادراک . آگاهی .
علیرغم منهاهای انجام گرفته شده ، آگاهی در سایه همه این موارد حاصل می گردد یعنی آگاهی مجموع خرد ، دانستن ، تحصیل و مدرک است. اصولا شعور فردی منجر به شعور اجتماعی می گردد.
گاه ما حتی از حق و حقوق شهروندی یا اجتماعی یا شغل خود نیز به دلیل ناآگاهی ، به سادگی در می گذریم شعور اجتماعی می تواند درک صحیحی از بایدها و نبایدهای زندگی در یک اجتماع باشد . به اعتبار این برداشت می توان نتیجه گرفت که دو عنصر شعور اجتماعی و حقوق دیگران در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر قرار می گیرند و می توان این گونه تعریف را تکمیل نمود که :
شعور اجتماعی ، شناخت دقیق همۀ حقوق فردی و اجتماعی دیگران و خودمان است و برای شناخت این حقوق باید آگاهی کسب کنیم.
وقتی می گوئیم آگهی تبلیغاتی یا آگهی ترحیم ، منظورمان آگاه شدن افراد از وجود یک کالا یا خدمت و همچنین اطلاع فوت فردی است. واژه آگهی ، همان مفهوم آگاهی است. پس آگاهی یعنی اطلاع یافتن از امری یا موضوعی که همیشه به معنای روشنفکری نیست. اما مجموع دانسته های ما در سایه آگاهی یافتن که موجب روشنگری خودمان یا دیگران می گردد آگاهی فردی یا اجتماعی خوانده می شود.
ما در حیطه های گوناگون ناآگاهیم مثلا:
وقتی وسایل نقلیه تأخیر دارند خیلی از ماها ساکت و بی اعتراض در گوشه ای ساعت ها در فرودگاه یا ترمینال و ایستگاه قطار منتظر می مانیم و این سو و آن سو را می نگریم ، کاش حداقل کتابی همراه داشتیم که این نیز آگاهی می خواهد. بیشتر این اتفاقات در فرودگاه ها صورت می گیرد بیش از 5 ساعت تأخیر یا حتی بعد کلی انتظار لغو پرواز ، گاه بدون هر نوع وسیلۀ راحتی یا غذا. حقوق ما چیست؟
یا زمانی که کالای سرمایه ای می خریم مثلا اتومبیل یا لوازم خانگی و حتی مسکن، چقدر به قوانین آنها آگاهیم و جز به جز آن را پی گیری می کنیم؟ بارها اتومبیل خریده شده بعد دو سه ساعت رانندگی در گوشه ای از خیابان خراب شده و دست ما جایی بند نمی شود.
یا بدون توجه به قوانین خرید و فروش آپارتمان، بعد معامله شاهد ریزش آب از سرویس های بهداشتی همسایه بالایی هستید یا مشترکات آب و گاز باعث افزایش شارژ راه پله می گردد با وجود این که دو نفرید و همسایه بالا یا پایین شما 5-6 نفرند ماهانه کلی هزینه باید بنمائید ، دیگر دیر است معامله تمام شده و شما اسباب کشی نموده اید!!
یا کالاهای خوراکی که می خریم چقدر نسبت به ماهیت تولید آن آگاهیم؟ تاریخ تولید و انقضاء ،میزان نمک و چربی و قند و.....آن چقدر است؟ که اکثر اوقات تنقلات خریده شده را کودکان بیشتر میل می کنند و چون کودکند ما باید شکم او را با چیزهای غیرمفید و مضر پُر سازیم؟ خون کودکان کثیف نمی شود؟ قطره قطره جمع گردد وانگهی کلی واقعیت ناسلامتی تحمیل گردد. عادت به خرید بی پروا برازنده والدین نیست. قدری تأمل ، قدری آگاهی ، بد نیست. هنگام خرید ما فقط استرس وجود خود را خالی نمی سازیم ما درآمدمان را هزینه می کنیم که به تغذیه سالم دسترسی داشته باشیم. پس با آگاهی از این موضوع هنگام خرید حساس باشیم و فرهنگ خرید منطقی و عقلانی را به کودکان خود آموزش دهیم خصوصا در فروشگاه های بزرگ خرید هدفمند داشته باشیم و در گرداب چرایی این فروشگاهها برای خرید بیشتر بدون نیاز نیفتیم.
این روزها بازار حراج سال یا فصل یا ویژه نوروز داغ است. تا یک دهه پیش مردم هفته و حتی روز آخر سال خرید می کردند اما چند سالی است از دی ماه خرید آغاز می شود. یکی از دلایل آن است که دیگر زمستانی در کار نیست و آب و هوای بهاری ما را به خرید تشویق می سازد. همه می گویند جیب مان خالی است اما بازار غوغاست و خاصیت اصلی بازار پاسخ به تقاضای مردم است با تله های 80-60 درصد تخفیف یا دروغ هایی چون ارزان شد، حراج واقعی و.... باور ارزانی را در ما تلقین و ما را تشویق به خرید می نمایند، دو اصل را باید دانست:
اول آن که ما از قیمت واقعی کالا خبری نداریم از کجا بدانیم قیمت قلم خورده یا قیمت تازه نوشته شده واقعی است. هوشیاری و دانایی ما اجازه سوء استفاده از ما و موقعیت ما را به هیچ کس نمی دهد
دوم آن که مطمئن باشید هیچ فروشنده ای به زیان خود راضی نمی گردد لذا بر فرض محال تخفیف واقعی هم باشد اما به دلیل چندین برابر شدن قیمت کالا ، که کنترل و نظارتی بر آن نیست ، باز فروشنده سود می برد.
فروشندگان اعتقاد دارند سالی یک بار است پس هر قدرکه می توانی چپاول مجاز است. البته راست می گویند برای 70 درصد جامعه که تنها دلخوشی اش دریافت 700 – 800 هزار تومان عیدی آخر سال است ، خرید واقعیتی است که سالی یک بار ممکن می گردد. حال برای یک خانواده چهار یا پنج نفری بیایید و این پیرهن عثمان را تقسیم کنید!!! این دیگر مهارت کارمند بینواست.
برای زهرچشم گرفتن نیز گه گاهی بازرسان که بیشتر در تهران دیده می شوند مچ چند کلاهبردار را می گیرند که فاکتور ندارد یا گرانفروشی کرده است و این به منزله فریاد داروغه است که شهر امن و امان است و.....
همه ما آگاهانه یا ناآگاهانه در چنین تله هایی می افتیم. عرض روزها یا فصل های دیگر سال هم چنین سوءاستفاده ها هست. تا یک هفته تخفیف 30 درصدی . معلوم نیست هفتۀ تخفیف کی آغاز می شود یا کی تمام می شود. یا به علت تغییر شغل ارزان شد، کی حوصله تعقیب اصل ماجرا را دارد. این ها کَلکَ های فروشندگان در جامعه ای است که آگاهی نیست یا از آن غفلت می شود.
می گویند فردی نام بوتیک اش اکبر بوده روزی طی درد دل با یکی از دوستانش ناله می کند که بازار کساد است و اصلا فروش ندارم. دوستش به او پیشنهاد می دهد که نام بوتیک را معکوس کن یعنی ربکا. بعد مدتی باز برای جویای احوال پیش او می رود و می گوید چه خبر! فروشنده می گوید: فرصت سر خاراندن ندارم.
خیلی از ماها با خرید از یک بوتیک یا مغازه شیک و مدرن لذت می بریم خصوصا زنان ، غافل از این که کالاهای او به دلیل بالا بودن نرخ اجاره یا هزینه سنگین تغییر دکوراسیون ، بسیار گرانتر از سایر بوتیک ها با همان جنس است. آدم عاقل بر حسب نیاز خرید می کند و باید به فرزندان خود آموزش دهیم که خرید به شرط نیاز منطقی تر است.
افراد ثروتمند هر لحظه توانایی خرید دلخواسته های خود را دارند ، این قشر کم درآمد جامعه هست که ایام خاص خصوصا نزدیک سال نو در تله های حراج و فروش فوق العاده فروشندگان ، اندک دارایی خود را از دست می دهند. همه چیز در جامعه طبقاتی است حتی خرید و شکل و شمایل آن.
این چند مثال برای توصیف سهل انگاری وعدم اعتنایی ما آورده شد. اصلا ربطی به مدرک و سن و سال ندارد . خیلی از ماها چنین سهوهایی در زندگی روزمره خود داریم.
چند نفر تا حال در گرداب تله های پیامکی جایزه برنده شده اید افتاده اند؟ نادانی تا حدی که حتی حاضر می گردند با دست خود مبلغی پول واریز کنند تا جایزه خوش خیالی خود را دریافت کنند.
وقتی یک فیلم پلیسی آمریکایی را تماشا می کنم از میزان آگاهی مجرمین لذت می برم ، از پلیس دَم در می پرسد حکم بازرسی دارید با وجود این که مجرم است؟! عجب اعتماد به نفسی !! آگاهی ظاهرا آدمی را چنین خونسرد می سازد. یا بعد دستگیری البته براساس سابقه جرم ، می گوید من وکیلم را می خواهم.
پلیس دَم در ما بیاید دچار ترس و لرز می شویم و برای جلوگیری از آبروریزی فوری او را به داخل دعوت می کنیم که مبادا همسایه ای ببیند. نه کارت شناسایی لازم است و نه حکمی !! بفرمایید. تازه ما فرهنگ و بودجه لازم برای وکیل داشتن را نداریم یعنی جزو فرهنگ شهروندی ما نیست. گاه ما حتی از حق و حقوق شهروندی یا اجتماعی یا شغل خود نیز به دلیل ناآگاهی ، به سادگی در می گذریم.
دکتر شریعتی یک میراث ساده برای همگان به ارمغان گذاشته است ، که البته این جمله را برای پسرش میراث گذاشته است ، ایشان می گوید: ...... برای داشتن آگاهی فقط یک کار انجام بده بخوان و بخوان و بخوان و...........
امروز خصوصا ما فرهنگیان باید با مطالعه در تمامی زمینه ها و حتی حقوق مدنی و کیفری ، گستره آگاهی خود را افزایش داده و خرد و هوش را زمینه زندگی آزادمنشانه خود و خانواده خود و دانش آموزانمان سازیم.
از سهو و غفلت برای کسب آگاهی بپرهیزیم و اگر ظلم یا اجحافی در حق مان صورت می گیرد در سایه دنیای شفاف و زلال آگاهی ، از اِعمال آن نسبت به خود و خانواده خود و حتی همکار و همسایه خود ممانعت بعمل آوریم.
ناآگاهی من و شما ، یعنی ادامه ریاست و مدیریت افراد فرصت طلب نالایق و ناکارآمد.
توازن در تمامی مراتب زندگی ما در سایه کسب آگاهی همه جانبه و بیشتر ، راه خطا و لرزش خاطیان بی دین و ایمان را برما مسدود می سازد.
از امروز هنگام خرید هر نوع کالایی ، بصیر و آگاه باشیم و اجازه اِعمال ظلم از سوی احدی را ندهیم.
هوشیاری و دانایی ما اجازه سوء استفاده از ما و موقعیت ما را به هیچ کس نمی دهد. کودکان و دانش آموزان خود را به امر شناخت و مطالعه و درک مسایل و وقوف به اهمیت آنها ، حساس تربیت نمائیم تا نسلی روشن ضمیر و آگاه ، آینده کشورمان را بسازد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید