گروه اخبار/ عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس به وضعیت مربیان پیشدبستانی اشاره کرد و گفت که میانگین مدرک تحصیلی مربیان پیش از دبستان دیپلم و حداکثر فوق دیپلم است زیرا میزان حقوقی که دریافت میکنند در شهرستانها 450 هزار تومان و در تهران 600 هزار تومان در سال گذشته بود.
گروه اخبار/
مصوبه «انتخاب نماینده شورای عالی انقلاب فرهنگی برای عضویت در شورای سیاستگذاری، برنامهریزی و نظارت مرکزی مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی» که در جلسه ۸۰۱ مورخ ۱۳۹۶/۸/۹ شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسیده است، به شرح ذیل برای اجرا ابلاغ میشود:
«در اجرای بند (ت) ماده ۴ قانون تأسیس و اداره مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی،
آقای غلامعلی حدادعادل بهعنوان نماینده شورای عالی انقلاب فرهنگی برای عضویت در شورای سیاستگذاری، برنامهریزی و نظارت مرکزی مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیردولتی، انتخاب میشود.»
ص/۸۰۱.۲
حسن روحانی
رئیس جمهور و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی
رونوشت به انضمام یک نسخه مصوبه، به :
دفتر مقام معظم رهبری (مدظله العالی)
دفتر رئیس جمهور
مجلس شورای اسلامی
اداره کل تدوین و تنقیح قوانین و مقررات نهاد ریاست جمهوری
دفتر بازرسی ویژه رئیس جمهور
وزارت دادگستری (برای درج در روزنامه رسمی کشور)
هیئت نظارت و بازرسی
دفتر دبیر شورای عالی
هیئت نظارت و ارزیابی فرهنگی و علمی
معاونت نظارت و راهبری مصوبات
معاونت حقوقی و تدوین و تنقیح مصوبات
دیوان محاسبات کشور
معاونت حقوقی ریاست جمهوری
و معاونت و امورمجلس ریاست جمهوری، ابلاغ میشود.
معلم ایرانی
گروه استان ها و شهرستان ها/
مدتی است وزیر آموزش و پرورش در مورد "حذف آزمون مدارس خاص" و " حذف هرگونه آزمون ورودی برای مدارس پایه ی هفتم " سخنرانی کرده و مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش را لازم الاجرا می داند .
« صدای معلم » پیش تر در مطلبی با عنوان :
" مصوبه حذف مدارس سمپاد و نمونه؛ تصمیم آموزشی یا حماسه سیاسی ؟! ( این جا) نوشت :
" تصمیم اخیر وزارت آموزش و پرورش مبنی بر حذف هرگونه آزمون ورودی برای مدارس پایه ی هفتم و استفاده اجباری از کتاب های کمک آموزشی در دوره ابتدایی و.. واکنش های متفاوتی را در میان جامعه بزرگ آموزش و پرورش و نیز افکار عمومی و رسانه ها ایجاد کرده است.
فارغ از محتوای این مطالب آن چه مهم است این است که سند و نیز پشتوانه پژوهشی این تصمیم تاکنون برای افکار عمومی مشخص و شفاف نشده است و مخالفتها و موافقت ها بر مبنای سخنرانی و مصاحبه مقامات صورت می گیرد و دفاع از این مصوبه در قالب شعارهای حماسی بیان می گردد.
به نظر می رسد این تصمیم نیز مانند ده ها و صدها تصمیمات دیگر که در حلقه بسته مدیران و پشت دیوارهای غیرقابل نفوذ ستاد وزارت آموزش و پرورش اخذ شده است متصف به صفاتی همچون " شتاب زدگی " می باشد .افراد ، فعالان و مدیرانی که تا دیروز طرح هایی مانند 3 – 3 – 6 را عجولانه معرفی می کردند هلهله کنان به صف " ستایشگران " این تصمیم پیوسته اند.
مدیران آموزش و پرورش به جای برخوردهای احساسی و تبلیغاتی باید ابعاد این تصمیم و تاثیرات و نتایج آن را به شکل کارشناسی مطرح کنند تا از عواقب سوء این تصمیم بکاهند و جنبه های مثبت آن را تقویت کنند. برخودهای تبلیغاتی مسئولان وزارتخانه بدون اینکه متن مصوبه را منتشر کنند، شبهاتی در مورد دلایل اتخاذ این تصمیم ایجاد کرده است... "
با وجود آن این تصمیم در شورای عالی آموزش و پرورش مصوب شده است اما همان گونه که پیش بینی می کردیم این مصوبه نیز همانند سایر مصوبات و تصمیمات ضمانت اجرایی نداشته و در حد " شعار " باقی خواهد ماند .
گزارش ها و اخباری که در این مدت به « صدای معلم » رسیده است گواه آن است که برخی مدارس ارزش و جایگاهی برای این گونه مصوبات و نیز صحبت های بالاترین مقام آموزش و پرورش قائل نیستند ...
« دبیرستان دوره اول دخترانه امام رضا ( ع ) » واحد 12 واقع در " خراسان رضوی- مشهد مقدس- منطقه تبادکان " ( این جا )
در زمره این گونه مدارس است .
در اطلاعیه مهم این واحد آموزشی چنین آمده است :
" زمان آزمون سنجش ورودی: جمعه21 اردیبهشت ماه 97 ساعت 9 صبح
مواد آزمون: قرآن، هدیه های آسمان، ادبیات فارسی، ریاضی، علوم تجربی، هوش در سطح معلومات دوره دوم ابتدایی
به اطلاع می رساند مصاحبه حضوری از اولیا و دانش آموز بر اساس حروف الفبا صورت می گیرد.
جهت مشاهده تاریخ و زمان مصاحبه اینجا کلیک نمایید.
بسیار مهم: شرکت در مصاحبه هیچ حقی جهت پذیرش ایجاد نمی کند و پذیرش نهایی دانش آموز منوط به کسب امتیازات لازم در مصاحبه و پذیرش در سنجش ورودی خواهد بود.
« صدای معلم » آمادگی خود را برای انتشار پاسخ احتمالی مسئولان اعلام می دارد .
پایان گزارش/
واژههای طبّاخ، قصّاب و خبّاز را شنیدهاید، نام مشاغلاند، و کسانی هم هستند که بر وزن همین مشاغل میتوان آنها را «جَلّاس» نامید، اگرچه چنین واژهای وجود نداشته باشد.
این آدمها را حتماً میشناسید. این دسته – که هر یک از ما هم میتوانیم یکی از آنها باشیم – کارشان این است که از این جلسه به آن جلسه در حرکت هستند.
اگر طبّاخ یعنی «بسیار طبخکننده»، «جَلّاس» نیز «بسیار نشیننده در جلسه است، بسیار جلوسکننده» خصیصه بارز دستگاه اداری این مملکت انبوه جلسات است و «جَلّاسان» بوروکراتهایی هستند که در هر روز چندین جلسه شرکت میکنند. تقصیر خودشان نیست، ساختار است که آنها را صبح تا شب دور میزهایی مینشاند تا فرسودهشان کند، تا فرصت نکنند چیزی بخوانند، فکر کنند و به کار و بارشان برسند. همه در جلسهاند.
حرفهایی میگویند که از خود میپرسید چرا اینها را همانجا داخل جلسه نگفت؟ گویی وقتی مینشینند و آنگاه که ایستادهاند، متفاوتاند «جَلّاسی» بیماری نظام اداری است. نظام اداری به دلیل ابهام در وظایف، کمبود دانشی که به مدیران جرأت تصمیمگیری بدهد، فقدان شفافیتی که اطلاعات را با سرعت و دقت به گردش درآورد و لازم نباشد در جلسه اطلاعات را رد و بدل کرد، و ساختار مستعد تخلف که مدیران را در معرض رسیدگی سازمانهای نظارتی قرار میدهد، به تدریج هر تصمیمی را مؤکول به جلسه میکند.
اکثریت مدیران قادر به تصمیمگیری نیستند و بنابراین وقت گرانبها صرف جلوس در جلسات میشود و به تدریج «جَلّاسان» ظهور میکنند. نظام اداری «جَلّاسپرور» به این حد نیز قناعت نمیکند. کثیری از «جَلّاسان» به تدریج خود را به خُلقی دیگر نیز میآرایند و آن «گِردگویی» است.
«گِردگو» کسی است که ماهرانه درباره هر مسأله مهمی چنان سخن میگوید که نه سیخ بسوزد نه کباب. «گِردگو» میتواند چنان سخن بگوید که دل همه را به دست آورد، سخنش هیچ گوشهای ندارد و رئیس فعلی و رؤسای محتمل آتی را خرسند میسازد. گِردگویی در این نظام اداری، راهی برای ماندن است
گِردگو میتواند چنان سخن بگوید که هیچ مسئولیتی را متوجه اظهارنظرش نسازد.
«گِردگویان» طائفهای هستند که جز در مواردی که ناچار شوند، پای هیچ اظهارنظری را امضا نمیکنند تا مبادا امروز و فردایی گریبانش را بگیرند. این جماعت از مکتوب کردن بیزارند و ترجیح میدهند صدایشان در کنار صداهای همگان قرار گیرد و همواره مسئولیت تصمیمها میان همگان تقسیم شود. دیوار حاشا برای «جَلّاسان گِردگو» بلند است.
«گِردگویی» مهارتی است برای گفتن سخنانی که آنقدر گرد هستند که در هر زمینی میتوان آنها را غلطاند، و به هر زمان و مکانی میتوان آنها را قِل داد. گویِ گِرد را از هر زاویه که نگاه کنید، فرقی نمیکند، جهت خاصی ندارد.
«جَلّاسانِ گِردگو» محصول نظام اداریای هستند که بر سنت شفاهی بنا شده و گزارش کارشناسی مکتوب و امضاشده در آن جایگاهی ندارد. نظامی که در غوغای آمارهای متناقض همواره میتوان هر اظهارنظری را توجیه کرد. اکثریت آدمها در چنین سیستمی آخر و عاقبت حرفهایشان «جَلّاسی» و «گِردگویی» است؛ حرفهای که در آن میآموزند چگونه سی سال بمانند و کسی را نرنجانند؛ روی حرفی نایستند، و مسئولیت هیچ مخاطره حرفهای را نپذیرند.
«جَلّاسی» و «گِردگویی» بسیار به هم مرتبط هستند، زیرا گردگویان بسیاری را دیدهاید که چون جلسه تمام میشود و بیرون از اتاق جلسه، ایستاده در کنار شما سخن میگویند، حرفهایی میگویند که از خود میپرسید چرا اینها را همانجا داخل جلسه نگفت؟ گویی وقتی مینشینند و آنگاه که ایستادهاند، متفاوتاند.
گِردگویی در این نظام اداری، راهی برای ماندن است. «جَلّاسان گِردگو» خود میمانند، بی هیچ صراحتی، سی سال یا بیشتر، اما سرمایههای بسیاری را به فنا میبرند.
شبکه جامعهشناسی علامه
گروه استان ها و شهرسیتان ها/
انتشار نامه ای از یک خدمتگزار مدرسه در یزد و در ایام تعطیلات نوروز موجب واکنش مناسب وزارت آموزش و پرورش و نیز پی گیری روابط عمومی این وزارتخانه گردید . ( این جا )
« صدای معلم » ضمن تشکر و قدردانی از پی گیری ها در این موارد امیدوار است تا رسیدگی عملی به وضعیت مناطق محروم در اولویت برنامه ها و اقدامات وزارت آموزش و پرورش قرار گیرد .
آقای الهیار ترکمن
با سلام و احترام
بازگشت به نامه شماره 1023/706مورخه 97/1/8 آن معاونت محترم در خصوص مطالبات معلمان آموزش و پرورش استثنایی ،به عنوان یک فعال فرهنگی و رسانه ای مواردی را جهت استحضار جنابعالی عرض می کنم .
1- اولا به جهت ابلاغ اعتبار مبلغ 11میلیارد و پانصدو شصت میلیون تومان به استانها ،جهت پرداخت کسورات بازنشستگی ناشی از سنوات ارفاقی موضوع تبصره (۵) ماده واحده قانون تشکیل سازمان آموزش و پرورش استثنایی تشکر و قدردانی می شود هر چند این مهم مطابق قانون تعهد وزارت آموزش و پرورش بوده و می بایستی به موقع تامین و پرداخت گردد و تاخیر در پرداخت آن موجب بروز مشکلات برای همکارانی شد که با احتساب سنوات ارفاقی الزاما باز نشسته شده ، اما به دلیل عدم پرداخت سهم مورد اشاره صندوق های باز نشستگی از صدور احکام حقوقی تا واریز مبلغ کسورات امتناع نموده و این مدت زمان بعضا 6ماه و بیشتر طول کشیده است .
2- مطالبه اصلی و جدی معلمان آموزش و پرورش استثنایی علاوه بر کسورات صندوق باز نشستگی که در بالا بدان اشاره شد ،دریافت ضریب ریالی ناشی از افزایش سنوات ارفاقی موسوم به ضریب 1/2(یک و دودهم )می باشد به عبارتی هر سال خدمت در مدارس استثنایی یک سال و هفتاد و دو روز محاسبه می گردد که باید به همین میزان در سال حقوق و مزایا دریافت نمایند که متاسفانه از سال 78 و با ورود قانون تبعیض آمیز خدمات کشوری، دولت بدهکار معلمان بوده و از پرداخت آن امتناع نموده،این در حالیست که این مطالبه هم مصوبه هیات محترم وزیران را در پی دارد و هم رای وحدت رویه دیوان عدالت اداری ،ولی با این وجود وزرای محترم و معاونان پشتیبانی از سالهای ذکر شده تاکنون همواره از پذیرش چنین مطالبه به حقی شانه خالی نموده اند .
3- نگارنده متعجب است از این که معاونت محترم پشتیبانی و توسعه مدیریت دستگاه عریض و طویلی به نام آموزش و پرورش ،چگونه از موضوع تجمیع ادارات استثنایی مطابق مصوبه 13/432مورخه 79/12/15 شورای عالی اداری وبخشنامه وزارتی به شماره 750/990مورخه 81/2/3 که براساس آن تمامی اختیارات اداری و پرسنلی از آموزش و پرورش استثنایی سلب و فقط نقش ستادی و سیاستگذاری امور تخصصی برای ایشان تعیین شده است بی اطلاعند که از ریاست سازمان آموزش وپرورش استثنایی کشور که هیچ گونه اختیار مالی و پشتیبانی در موضوع امور اداری و پرسنلی مراکز آموزش استثنایی ندارند ؛ اما به عنوان هماهنگ کننده امور آموزش و پرورش استثنایی ،منطقا باید پیگیر امور جاری مجموعه تحت مدیریت خویش باشند ،می خواهند ترتیبی داده شود از مکاتبات موردی و فردی پرهیز و میزان مطالبات معلمان استثنایی سراسر کشور یک جا و توسط ادارات استثنایی مستقر در استانها مشخص وجهت اقدامات بعدی موضوع مواد 19 و 20 قانون محاسبات عمومی در اختیار معاونت توسعه مدیریت و پشتیبانی قرار گیرد .
پایان سخن این که :
به ظن قوی هدف از این گونه مکاتبات خرید زمان برای نپرداختن این مطالبه است ،چرا که انداختن توپ به زمین آموزش و پرورش استثنایی که بعد از تجمیع قسمت های اداری و مالی آن برچیده شده و انجام امور اداری و پرسنلی آن از طریق ادارات مناطق اجرا می گردد و بر همین اساس فاقد اختیار قانونی لازم برای برآورد میزان طلب معلمان استثنایی می باشد ،متضمن معنایی غیر این نمی باشد .
گفتنی است که اسناد این مطالبات یک بار توسط ادارات کل استان ها [ زمان تصدی معاونت توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت توسط آقای فرزانه] برآورد شده و نگهداری اسناد مالی نیز حذاقل تا 10سال در بایگانی باید نگهداری شوند ؛ بنابراین دستیابی به اطلاعات مورد نظر برای مسئولان دوراز دسترس نیست مگر این که هدف از این برنامه ایجاد دور باطل و به قول معروف لقمه را دور سر چرخاندن باشد برای نپرداختن این مطالبه قانونی .
با وجود تمامی مستندات و مجوز های قانونی معاونت محترم توسعه مدیریت و پشتیبانی وزارت با هدف آرام نمودن فضا هر از چندگاهی گریزی نه چندان جدی به این موضوع می زنند چه اگر غیر این بود و به فرض محال عدم دسترسی به اسناد و اطلاعات ارسالی قبلی ،ایشان به جای مکاتبه با ریاست سازمان استثنایی کشور و تهدید به ممانعت از مکاتبات موردی که معمولا توسط همکاران از سراسر کشور شکل می گیرد و به هیچ عنوان از طریق مسئولان سازمان هدایت و مدیریت نمی شود ، با مدیران کل استانها مکاتبه و با تعیین ضرب الاجل یک تا دو هفته ای می توانستند میزان طلب همکاران دراین بخش را احصاء و برای تامین اعتبار آن اقدام نمایند .
امید که در سال جاری بر خلاف سنوات گذشته صداقت و شفافیت جایگزین وعده های پوچ و توخالی گردد و 23 هزار معلم سخت کوش آموزش و پرورش استثنایی در آموزش و پرورش دیده شوند .
مستندات قانونی به شرح زیر اعلام می گردد :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
محسن رنانی، اقتصاددان و استاد دانشگاه اصفهان، در استودیوی الفبای وزارت آموزش و پرورش راجع به جایگاه آموزش و پرورش در توسعه کشور گفتوگو کرده که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
اگر بخواهیم توانایی یک کشور را در حوزه قابلیت برای توسعه در نظر بگیریم و اینکه این ملت بخواهد در جهان حرفی برای گفتن داشته و قابلیت اول شدن در خاورمیانه را داشته باشد، نباید گفت میتوانید خودرو بسازید؟ انرژی اتمی دارید یا خیر؟ فقط باید دید آن کشور میتواند آدم تربیت کند یا خیر. این را از طریق نظام آموزشی آن کشور میتوان فهمید. اگر توانست آدمی تربیت کند که نرمال، طبیعی، منظم، شاد و باکیفیت باشد، آن کشور توسعه پیدا میکند اما اگر نتواند آن کشور، هر صنعتی هم که بسازد نمیتواند توسعه پیدا کند.
هیچ اولویتی در آموزش و پرورش مهمتر از اولویت کودکان نیست. حتی معلمها هم اولویت نیستند، چون کودکان سرمایهاند و اگر کاری برایشان نکنیم میسوزند همیشه در گمان من این بود که وقتی اخبار را روشن میکنیم، به جای اینکه بگوید فلان کارخانه صنعتی افتتاح شد یا امروز فلان وزیر کلنگ زد، صدر اخبار ما یک خبر تربیتی باشد. همیشه آرزو داشتم رخدادهای آموزش و پرورش بهعنوان یک رخداد اول در اخبار ما حضور پیدا کند و همین که اخبار مربوط به حوزه آموزش در رده آخر است، نشان میدهد که نظام تدبیر ما پی به اهمیت آموزش و پرورش نبرده است.
روزی در یک استان مرزی برای سخنرانی دعوت شدم و از من پرسیدند ما روی چه صنعتی سرمایهگذاری کنیم تا توسعهیافته شویم؟ گفتم: شنیدم در استان شما قرار است پروژهای برای پتروشیمی ساخته شود، هزینهاش چقدر است؟ گفتند: چندصد میلیارد دلار. گفتم بروید به دولت اعلام کنید که ما پروژه پتروشیمی نمیخواهیم. گفتند ما بسیار برای گرفتن چنین پروژهای زحمت کشیدهایم و نمایندگان ما سالها دویدهاند که این پروژه بیاید. پاسخ دادم: پول آن را بگیرید و بگذارید بانک. سالی ٤٠٠ هزار میلیارد سود بانکی میدهد و به معلمان تان سه برابر حقوق دهید؛ اما شرط دارد. معلمهای ما هم باید آموزش ببینند و بدانند با رفتارشان با بچه چه میکنند. با یک مقایسه یا یک اخم چه بلایی سر بچه میآورند
تمام معلمان باید آزمون روانشناختی بدهند که مشخص شود قابلیت معلمی دارند یا خیر. دیگر اینکه تعهد بدهند که هیچ شغل دیگری غیر از معلمی نداشته باشند و سوم اینکه تعهد بدهند هر سال دورههای بازآموزی را شرکت کنند. در این صورت شما ٢٠ سال دیگر سه نسل از کودکانتان که مدرسه را تمام کردند، سه نسل کودک و توانمند شدند، استان شما را از جا بلند میکنند. درحالحاضر افراد توانمند ندارید. ولی اگر پتروشیمی زدید؛ تجهیزاتش از خارج میآید، گازش با لوله از جنوب میآید و مهندسان آن از تهران میآیند و پتروشیمی که ساخته شود، محصولاتش با تریلی از استان شما میرود و برای شما آلودگی آن میماند. اگر توسعه میخواهید، بروید روی معلمانتان کار کنید و مهمتر از معلمان روی مادرانتان کار کنید. مادران سرمایهگذاران اصلی توسعه هستند. اینکه مادر با بچه، چه کند، تعیین میکند آینده کشور چه خواهد شد. پس نخستین کارخانه توسعه، مادران هستند و دومین کارخانه توسعه، مدرسه است. منظور من از مدرسه دوره دبستان تا ١٢سالگی است.
توسعه یعنی تربیت انسان توانمند، نه دانشمند
توسعه، بنیادش بر تربیت است و نه آموزش. توسعه بنیادش بر پرورش انسانهای توانمند است و نه انسانهای دانشمند. اینهمه دانشگاه زدیم، انسانهای دانشمند تربیت کردیم ولی در مدارس و خانوادههایمان انسانهای توانمند تربیت نکردیم. بیش از ٣٠ سال است كه از بعد از انقلاب برای توسعه تلاش میکنیم ولی تمام توجه ما بر صنعت، کشاورزی، ساختمان و سدسازی و راه و برق است.
اگر ٣٠ سال تمرکز ما روی آموزش و تربیت بیاید، میتوانیم بگوییم نسل بعدی ما آماده است تا از ما یک جامعهای که در تراز اول منطقه باشد، بسازد. اینکه ما در سند چشمانداز گفتهایم، ٢٠ سال بعد در منطقه، کشور اول اقتصادی و نظامی باشیم به شرطی شدنی است که ما قبل از برنامه ٢٠ساله یک برنامه ٣٠ساله برای تربیت آدمهای توانمند داشته باشیم. تابهحال برنامههای توسعهمان برای تربیت افراد باسواد و فنورز بوده و نه برای تربیت افراد توانمند. از بعد از دبستان و دبیرستان و دانشگاه، ما نیروی تولید پرورش میدهیم و نه نیروی توسعه.
آنچه ما برای توسعه میخواهیم، انسانهای توانمندی است که بتوانند دوستی و رفاقت کنند و قانون را محترم بشمرند، خلاق باشند و خشم خود را کنترل کنند و بتوانند گفتوگو انجام دهند و محیط زیست را پاس بدارند و در دموکراسی اخلاقی عمل کنند. اینها نیروهای توسعهاند. دانشگاه، نیرو برای افزایش تولید تربیت میکند ولی انسان توانمند که بتواند زیست انسانی و اخلاقی مطلوبی داشته باشد، مهم است. اگر نتوانیم افراد توانمند تربیت کنیم، بهترین ماشین را به این افراد بدهیم تصادف میکنند. ما اتومبیلهایمان نسبتا پیشرفته است، اما در این ٣٠ سال از تصادفات ما کم نشده است؛ زیرا توانایی فکری و ذهنی لازم برای یک سانت کمتر روی پدال گاز فشاردادن، تربیتنشده است.
در دبستان باید انسانی تربیت کنیم که بهجای یک متر وارد خط عابر پیادهشدن بفهمد که یکسوم حق عابر پیاده را گرفته و شاید همین یک متر در پنج هزارمتری که طی میکند اثری نداشته باشد، اما همین در بلندمدت و آینده وقتی مدیر بانک شد اختلاس سه هزارمیلیاردی میکند و میگوید من میتوانستم اختلاس ٩ هزارمیلیاردی بکنم ولی حالا یکسوم اختلاس میکنم. این همان راننده است. اطلاعاتی که ما در طول دوره تحصیلی به خورد بچههایمان میدهیم، زباله است و نوعی یادگیری زاید است. بچه توانایی فکرکردن ندارد. اگر قرار باشد دانشآموز در دبیرستان دانش بیاموزد ابتدا باید فکرکردن بیاموزد و بعد یاد بگیرد فلان قله کجاست. کاری که ما میکنیم، تزریق اطلاعات زاید در ذهن دانشآموزانمان است. بخش بزرگی از نظام آموزشی ما اطلاعات زایدی میدهد که به درد زیستن او یا لذتبردن و انسانبودنش نمیخورد. در دبستان باید زیستن را بیاموزیم و در دبیرستان فکرکردن و در دانشگاه باید تخصص بیاموزیم و عملکردن. ما این فاصله را نداریم از اول دبستان، اطلاعات در ذهن بچه میریزیم و استرس میدهیم بدون اینکه فکرکردن را بیاموزد. با نسلی روبهرو هستیم که ١٢ سال تحت استرس شدید بوده است. اگر ما در خیابان تصادف کردیم و دعوا میکنیم مقصرش آموزش و پرورش است؛ زیرا ما از کودکی ١٢ سال با کابوس و استرس از خواب بیدار شدهایم. این فرد تا بزرگ شود اعصابی برایش نمیماند. این بلایی که ما سرمان آمده، برآمده از نظام آموزشی ماست و این نتیجه استرسهای مداومی است که ذرهذره در حال تزریق به وجود افراد جامعهمان هستیم. این افراد نمیتوانند توسعه بیافرینند. توسعه سه سطح دارد. اگر کشوری بتواند رفاه، رضایت و معنا برای شهروندانش فراهم کند، توسعه پیدا کرده است. به آموزش و پرورش ابزاری نگاه میشود و البته بعدا هم به دانشگاه نگاه ابزاری شد. دانشگاهها را توسعه دادیم تا دانشآموزان آنجا مشغول شوند. تحول اساسی در آموزش و پرورش نیازمند عزم نظام سیاسی کشور است. در واقع برای تحول فقط کفایت نمیکند وزیر تصمیم بگیرد، بلکه دولت هم باید حمایت کند و در نظام سیاسی هم تحول ایجاد شود.
مشق شب را بردارید، استرس کم میشود
میتوان از تغییرات کوچک شروع کرد. هم امکانات رفاهی و حقوق خوب به معلم بدهیم و هم ضوابط محکم داشته باشیم، ولی در همین شرایط کنونی هم اگر عزمی در وزارتخانه و دولت باشد، میتوان تغییراتی داد. مثلا حذف مشق شب کار بزرگی است و نه بودجه میخواهد و نه چیزی، فقط یک دستور میخواهد. البته با این دستور اولین مقاومت از سوی مادرها اتفاق میافتد و اعتراض میکنند که چرا مشق شب نمیدهید فرزندانمان فردا روز میخواهند کنکور بدهند و قبول نمیشوند. درواقع نگرانی کنکور با مادر هست. رقابتی که در سال دوازدهم برای کنکور گذاشتهاید در سال اول دبستان برای مادر نگرانی ایجاد کرده است. پس اگر میخواهید مشق شب را بردارید که بهتر است چنین کنید چون هفت سال دانشآموز با نگرانی میخوابد و با کابوس بیدار میشود، اول باید نگرانی مادر را بردارید. مقاومت بعدی با معلم است. معلم یاد گرفته است مشق شب دهد و خط بزند درواقع مشق شب ابزار قدرت معلم شده است. معلمهای ما هم باید آموزش ببینند و بدانند با رفتارشان با بچه چه میکنند. با یک مقایسه یا یک اخم چه بلایی سر بچه میآورند. البته معلم هم در یک فشار پراسترس بزرگ شده و در گزینش معلم هم ممکن است ما کوتاهی کرده باشیم. اگر امنیت اجتماعی و امنیت معیشت تأمین نشود هیچکسی به دنبال خودشکوفایی و فضیلتهای اجتماعی نمیرود، چه برسد به دیگران بخواهد بیاموزد. اطلاعاتی که ما در طول دوره تحصیلی به خورد بچههایمان میدهیم، زباله است و نوعی یادگیری زاید است. بچه توانایی فکرکردن ندارد
شکی نیست که اگر بخواهیم آموزش و پرورش را به یک موتور توسعه تبدیل کنیم و انسانهای توسعهآفرین از این سیستم بیرون بیایند، قبل از هر چیزی باید اولویتبندی نظام سیاسی تغییر کند. نه اینکه اولویت دولت صرفا بودجه بیشتر باشد، بلکه باید بدانیم این کشور را باید آدمهای آن بسازند و نفت و نیروی نظامی و... نمیسازد؛ بنابراین باید امنیت ملی، آب و آموزش و پرورش سه اولویت اول کشورمان در یک مدیریت بلندمدت قرار گیرد و همه امکانات مدیریت و انرژیمان را روی این سه گزینه بگذاریم. در حوزه امنیت بیرونی موفق عمل کردهایم اما در حوزه آب و تربیت نیازمند کارکردن است که جلودار و خط مقدم آن آموزش و پرورش است. درواقع وقتی بخواهیم موضوعات دیگر را مدیریت کنیم اگر این سه موضوع مدیریت نشود، در موضوعات دیگر هم شکست میخوریم. این اولویتبندی ٣٠ساله است. اگر بپرسید الان تا یک سال آینده اولویت چیست، میگویم رکود. نظام سیاسی باید بسیج شود تا رکود را حل کند و دولت بهتنهایی نمیتواند؛ بنابراین برنامهریزی برای کوتاهمدت یا بلندمدت متفاوت است.
منافعی اجازه حذف کنکور نمیدهند
یکی از تغییرات دیگر حذف کنکور است. زمانی تعداد دانشگاهها کم و متقاضی زیاد بود و تناسبی میان جمعیت و صندلی دانشگاه نبود، شاید آزمون کنکور قابل دفاع بود. گرچه آن زمان هم به نظر من قابل دفاع نبود، ولی امروز که بالای یک میلیون صندلی در دانشگاه داریم درحالیکه متقاضیان دانشگاه زیر یک میلیون است اصولا کنکور هیچ توجیه منطقی و عقلانی ندارد.
اینکه چه مکانیسمی برای جذب بگذارند یا اینکه چگونه باید از خانوادههای فقیر برای تحصیلات عالیه فرزندانشان حمایت شود هم مکانیسمی میطلبد و این حرف من نافی نادیدهگرفتن این قشر نیست. هر دانشگاهی میتواند مکانیسمی برای ورود داشته باشد ولی اینکه ما کل کشور و خانوادهها را بسیج کنیم که از یکمیلیون و ١٠٠ هزار صندلی ٧٠٠ هزار عدد را پر کنیم کار قابلدفاعی نيست. صندلیها خالی است و ما تلاش کنیم با فشار برویم رويشان بنشینیم! کنکور این کار را میکند. ما حتی در مورد پزشکی هم صندلی بیش از نیازمان داریم. فرض کنید در این حوزه هم تعداد صندلی کم است؛ ما برای پرکردن تعداد مثلا ٢٠ هزار صندلی پزشکی، یک میلیون خانواده را درگیر میکنیم تا این صندلیها پر شود. بعد همان پزشک چه آسیبی میبیند. مردم میگویند چرا این پزشکها اینقدر بداخلاق و بیحوصلهاند. چون تو پدرش را درآوردی تا پزشک شود. پنج سال قبل از دانشگاه و ١٠ سال بعد از دانشگاه و این فرد دیگر آدمي معمولی نیست. اصولا کنکور سازوکار بدی است و بیشتر کشورها حذف کردهاند. کنکور کاملا زاید است و گمان میکنم منافعی هست که اجازه حذف کنکور را نمیدهد. باید اطلاعرسانی کرد و خانوادهها را مجاب کرد و مکانیسم را تغییر داد. من معتقدم همانگونه که آموزش و پرورش جدی وارد حذف آزمون مدارس خاص شد، باید در مورد کنکور هم جهادی وارد شود. البته هر کار جدیدی هزینه دارد و ممکن است وزیر استیضاح هم بشود ولی یک نفر باید در این کشور هزینه بدهد. اگر کسی نخواهد هزینه بدهد که کاری پیش نمیرود.
جلوی باندهای قدرت کوتاه نیایید
اگر این موضوع ساده را که همه متخصصها معتقدند آزمون مدارس خاص که برای یک نسل آسیبزاست، نتوانیم حذف کنیم، به این معنی است که در نظام سیاسی ما هیچ تحول جدی دیگری امکان ندارد. اگر اینجا نتوانیم کاری کنیم، دیگر نظام بانکداری یا توزیع آب را نمیتوانیم اصلاح کنیم. حکمرانی آب بسیار هزینهبر است اما باید حل شود اما در اینجا که با منطق و استدلال میشود موضوعی را حل کرد، نتوانیم کاری کنیم، قطعا در حوزههای دیگر هم نمیتوان مسائل را حل کرد. این موضوع میتواند یک امتحان بزرگ برای آموزش و پرورش و دولت و نظام سیاسی باشد. اینکه این آزمونها با قدرت باندهایی که منافع اقتصادیشان در خطر است، حذف نشود، امتحان بزرگی است.
هیچ اولویتی در آموزش و پرورش مهمتر از اولویت کودکان نیست. حتی معلمها هم اولویت نیستند، چون کودکان سرمایهاند و اگر کاری برایشان نکنیم میسوزند. ما دائم داریم به سرمایهای که کاملا خدادادی است، آسیب میزنیم و تخریب میکنیم. در هر صورت در حوزه آموزش هم مانند حوزههای دیگر انحصارهایی شکل گرفته و طبیعی است که برخی برای حفظ منافعشان سعی دارند انحصارها را حفظ کنند اما اینجاست که معلوم میکند یک مسئول آیا در برابر منافع ملی و جامعه و توسعه پاسخگو هست یا خیر؟ طبیعی است که شما هر جا را بخواهید جراحی کنید، عدهای منافعی را از دست میدهند. همه حوزهها همین است و انحصارهایی شکل گرفته و طبیعی است که صاحبان انحصار پول خرج میکنند که تحولی رخ ندهد.
تمام معلمان باید آزمون روانشناختی بدهند که مشخص شود قابلیت معلمی دارند یا خیر. دیگر اینکه تعهد بدهند که هیچ شغل دیگری غیر از معلمی نداشته باشند و سوم اینکه تعهد بدهند هر سال دورههای بازآموزی را شرکت کنند من معتقدم اینجاست که مقامات ما آزمون میشوند. اینکه آیا به منافع ملی میاندیشند یا در برابر منافع باندها کوتاه میآیند. هر کشوری که ٤٠ درصد از منابعش از نفت باشد، ما به آن میگوییم اقتصاد رانتی و هر دولتي که بیش از ٤٠ درصد درآمدش از منابع طبیعی و نفت باشد، به آن میگویند دولت رانتی. ایران دولتش رانتی است و گروههای قدرت حول این شکل گرفتهاند ولی وقتی سیاستمدار ما با مشورت متخصصان به این جمعبندی رسید که باید این جراحی شود، اگر نکند مسئول است. طبیعی است که باید مقاومت کرد و آگاهی جامعه و خانواده و مهمتر از همه مادران از همهچیز مهمتر است. تمام سرمایهگذاری روی کودک در سالهای اول زندگی است اما در کشور ما تازه از ١٠سالگی به بعد نگرانی خانوادهها شروع میشود و پول خرج میکنند. درحالیکه آن پولی که برای کنکور خرج میکند، باید در همان سال اول خرج کند و برای تربیت صحیح فرزندش مشاوره بگیرد؛ بنابراین دو انحراف داریم؛ یکی اینکه خانوادهها ناآگاهاند که چه میکنند با بچهها و دوم اینکه در اولویتها انحراف به وجود آمده است. ناآگاهی خانواده باعث شده سن زیر یک سال که ٨٠ درصد توانایی بچه در حال شکلگرفتن است، نادیده گرفته شود و بعد انرژیمان را میگذاریم برای بعد از ١٠سالگی. هیچ جامعهای روی توسعه را نمیبیند مگر اینکه بتواند سه توانمندی را درون کودکش بکارد؛ یکی صبر، دوم گفتوگو و سوم رواداری. این سه ویژگی بنیاد شخصیت توسعهیافتگی است. این سه ویژگی در کودکان ایرانی کاشته نمیشود و این کودکان پزشک و متخصص و سیاستمدار میشوند، ولی صبوری ندارند.
در سطح کلانتر نیز متأسفانه جامعه ما چندسطحی و چندبخشی شده است. درواقع یک جامعه یکپارچه همبسته نیست و رقابتهای مخرب باعث شده جامعه چندپاره شود. در کشوری ممکن است چندین حزب باشد و رقابت سیاسی بکنند اما جامعه چندپاره نیست چون رقابت سیاسی مخرب ندارند. در کشور ما رقابت سیاسی هویتی شده است و میگویند اگر این رئیسجمهور بیاید، جای من اینجا نیست. برخورد نامناسب و بازی بد سیاستمداران ما باعث شکاف در سیاست شده و همین منجر به شکاف در اجتماع شده است.
روزنامه شرق