1-زمانی که دانش آموز دوم راهنمایی بودم، خانم معلم مسن، جدی، با سواد و مهربانی در درس زبان انگلیسی داشتیم به نام خانم خیری. مهربانی این بانوی پرافتخار که هنوز هم دستهای توانایش در خدمت رسانی به انسان و انگیزه بخشیدن به شاگردانش جهت تلاش بیشتر و دوری جستن از یاس و ناامیدی در آنها، همچنان گرم و مصمم و هستی بخش است، مفهوم و رنگ و عطر و بویی دیگر داشت.
خانم خیری خودش فرزند نداشت، اما تمام شاگردانش را فرزند خود می دانست و برای هر یک هم با توجه به سطح خانوادگی، توان ذهنی، و حتی محیط جغرافیایی (شهر/روستا) که در آن تدریس می کرد توقع و انتظار متفاوتی در درس زبان انگلیسی داشت.
اسفند آن سال فراموش نشدنی، ایشان به عنوان تکلیف نوروزی برای همه ی ما مقرر کردند که یک short story به انتخاب خودمان بخوانیم، و در اولین جلسه ی بعد از عید خلاصه اش را سر کلاس، یا حتی در کلاس دانش آموزان سوم راهنمایی و یا اصلا سر صف به هنگام اجرای مراسم صبحگاه یا سایر مناسبت ها، برای همه ی دانش آموزان تعریف کنیم.
شنیدن این خبر که برای اولین بار در تمام طول تاریخ مدرسه ی ما قرار بود اجرا شود، احساس و برداشت های مختلفی در ما دانش آموزان ایجاد کرد. تنبل های کلاس مثل همیشه نگران و دستپاچه شدند اما ادب و حرمت نگه داشتند. متوسط ها سر در گم و گیج بودند و نگاهی به زرنگ ترها و نگاهی با تمنای توضیح بیشتر به معلم، داشتند.و خود من و چند دوستم که بهترین های کلاس بودیم چشمهایمان از گشودن باب جدیدی برای اکتشاف و آموختن بیشتر زبان انگلیسی می درخشید.
نکته ی مهم اینکه خانم خیری از ابتدای سال تاکید داشت تصمیمات داخل کلاس مانند تصمیمات داخل خانه است و نباید در هیچ درسی و از جمله زبان انگلیسی ، به دفتر مدرسه منتقل گردد و اینگونه بود که دفتر از جانب ما دانش آموزان اصلا خبردار نشد و ما هم تکلیف را همچون وحی منزل که تردیدی در انجامش نیست، به خانواده هایمان اطلاع دادیم.
2. خود من دچار هیجان زیادی شده بودم و آرام و قرار نداشتم. خانم معلم هم هیچ توضیح بیشتری نداد و اسفند ماه مثل برق و باد می گذشت با خانه تکانی مادر و همراهی پدر و تقاضای من از پدر برای خرید کتاب و همراهی مادر در خریدن چندین کتاب داستان استیج و یک فرهنگ لغت جیبی که برای اولین بار وارد خانه ی ما می شد.
3. آن سال عید تمام مهمانی هایی که رفتیم و تمام مهمان هایی که به خانه ی ما آمدند از داستان short story من باخبر شدند و من آن قدر آن داستان را برای همه تعریف کردم که حفظم شد.
در اولین جلسه ی بعد از عید به عنوان اولین دانش آموز، داوطلب تعریف کردن سر کلاس شدم و آن قدر خوب بود که خانم معلم از من خواست در کلاس سومی ها و حتی سر صف داستان را برای همه تعریف کنم و این گونه شد که بعد از گرفتن دیپلم تجربی و اخذ رتبه ی اول در بین دختران و پسران شهر، هشت انتخاب اول را دبیری زبان انگلیسی برگزیدم و لیسانس و فوق لیسانس را هم با رتبه ی عالی و موفقیت و سربلندی اخذ کردم، در حالی که همواره لذت آن تکلیف نوروزی و کشف و شهود نوجوانی را در این درس محبوبم، همچنان احساس می کردم و با خود داشتم.
4. آنچه از کیفیت و وضعیت گذران تعطیلات نوروزی دانش آموزان در حال حاضر می دانم اینست که، تا سال گذشته، پیک نوروزی به جای آنچه معلم به دانش آموز به عنوان تکلیف نوروزی می دهد، در مدارس ابتدایی توزیع می شد، که البته موافقان و مخالفان خود را داشت و از آن جمله خانواده ها که معترض بودند حجم کار فرزندشان در طول سال زیاد است و این پیک هم مطالبش به قدری زیاد و در سطح بالاست که عملا خود ما آنها را حل می کنیم نه دانش آموز.
امسال خوشبختانه بالاخره جناب بطحائی گرامی به مدد مشاوره های مختلفی که دریافت نمودند، بخشنامه کردند پیک نوروزی ممنوع است و به جای آن داستان خوانی، داستان گویی، و داستان نویسی انجام شود.
شنیدن این خبر که سوم اسفند در رسانه ها منتشر شده، مرا به عنوان یک معلم مسرور نمود. امید معلمان ابتدایی نیز از این بابت راضی و خشنود باشند.
5. در دوره ی متوسطه ی اول و دوم ظاهرا در مدارس خاص و غیر دولتی چیزی تحت عنوان پیک نوروزی هست که دانش آموزان باید از سایت دریافت کنند و تکمیل نمایند و بعد از تعطیلات نوروز به مدرسه تحویل دهند.
6. اما آنچه مربوط به متوسطه ی دوم است که حیطه ی کاری این نگارنده است آن هم در مدارس دولتی، باید عرض کنم پیشنهاد من حذف هرگونه پیک نوروزی و سپردن اختیار به معلم کلاس و درس به خصوص است تا هر گونه که صلاح بداند تکلیف نوروزی برای دانش آموزان تعیین کند.
7. از نظر من به عنوان کارشناس آموزش زبان انگلیسی، حتما و یقینا لازم است دانش آموزان دست کم در دومین هفته ی تعطیلات نوروزی، تکالیفی برای انجام دادن در درس زبان انگلیسی داشته باشند، به ویژه در هنرستان ها که مطالب آموخته شده را مرور کنند و چه بهتر که این گونه تکالیف در قالب ادبی و مثلا به صورت خواندن داستان و باز نویسی آن، و یا اصلا نوشتن یک داستان به زبان انگلیسی باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نوعی از خود بيگانگى وجود دارد كه درباره داورى در باب ديگران است. هر وقت به هر انسانى برخورد كنيد و او را از همه ساحات وجودي اش منعزل كنيد و فقط كاركرد او را در ارتباط با خودتان در نظر گيريد و باز به تعبير هگل، هر وقت انسانى گفت كه:« ارزش هر انسان مساوى است با ارزش كارى كه براى جامعه انجام مى دهد» در اين صورت، به از خودبيگانگى در باب ديگران مبتلا است.
گابريل مارسل به اين حالت دوم «فقدان معناى وجودى» مى گويد. مثلا وقتى معلمتان از كلاس خارج مى شود، در اين هنگام فقط و فقط چيزى كه در ذهن شما نقش مى بندد و متبادر مى شود اين است كه اگر بشود فلان سؤال را از او بپرسم، فلان اشكال را هم پيش او رفع كنيم و... و اصلا در نظر نمى گيريد كه اين معلّم هم مثل شماست، يعنى غمهاى خاص خودش را دارد، آرزوهاى خاص خودش را دارد، احساس كمبودهاى خاص خودش را دارد، او هم علاوه بر اينكه معلم شماست، شوهر است، پدر است، خويشاوند دارد، گاهى مريض مى شود و... شما اصلا اين مطالب را در نظر نمى گيريد فقط و فقط آن چه در نظرتان هست كاركردى است كه براى شما دارد. هرگز در باب ديگران بدون كاركردشان داورى نمى كنيم و به همين سبب كارى به شؤون و امور ديگر او نداريم.
بارها شده است شما سوار تاكسى شويد و تنها چيزى كه از او انتظار داريد اين است كه ماشين او تميز باشد، خوب رانندگى كند، دقيقاً (و نه صد متر بالاتر) همان جايى كه گفتيد پياده تان كند، كرايه بيش از حد هم از شما نگيرد، اينها همه شؤون راننده بودن است كه همه مد نظر شماست. هرگز كسى نگفته است كه اگر اين راننده تاكسى مرا صدمتر بالاتر پياده كرد به خاطر اين است كه بچه اش مريض است و در بيمارستان بسترى است، فكر او پريشان است. به تعبير گابريل مارسل هر كه گفت: بليط فروش مترو فقط بليط فروش است، چنين كسى دچار اين نوع از خودبيگانگى است.
از آفات جامعه صنعتى امروز اين است كه روز به روز ما به اين سمت پيش مى رويم كه با هر كسى فقط به اندازه شأن او برخورد كنيم حتى با پدر و مادر خودمان، از پدر فقط انتظار پدرى داريم; درآمد داشته باشد و خرج ما كند، اما اينكه چقدر مشكلات دارد در نظر نمى گيريم و به نظر ما به ما ربطى ندارد. بعدها معادله فوق در نظر ماركس به اين شكل مطرح شد كه «انسان = كار» و اين را از خودبيگانگى دانست.
فيلم عصر جديد چارلى چاپلين دقيقاً بازگوكننده انديشه هگل است. همان طور كه خود وى در زندگي نامه اش گفته است «آدمى كه فقط كارش اين است كه پيچى را سفت كند و در اين كار مستحيل شده است در خيابان هم كه مى آيد همان حركت را مى خواهد انجام دهد . » هر چيزى را كه مى بيند در اين فكر فرو مى رود كه آيا مى توان آن را پيچ داد و سفت كرد يا نه.
مصطفی ملکیان،تاریخ فلسفه غرب،جلد 3،صفحه 169
شبکه جامعه شناسی علامه
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر آمد ( این جا ) ؛ « صدای معلم » گفت و گوی تفصیلی را با « فاطمه مهاجرانی » سرپرست مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان ( سمپاد ) شنبه 5 اسفند ماه انجام داد.
این گفت و گو به صورت کارشناسی و تخصصی به چالش های اخیر در مورد حذف آزمون های مدارس سمپاد و مساله " نخبگی " پرداخته است .
بخش دوم این گفت و گو تقدیم شما می شود.
گروه اخبار/ سخنگوی فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس از بازگشت ۱۵۰۰ میلیارد تومان از رقم اختلاسشده به حساب صندوق ذخیره فرهنگیان خبر داد.
اهداف ایجاد نظامهای آموزشی در دنیا و اکثر کشورها توجه به آموزش و یادگیری است . یادگیری که منجر به دانستن و عمل کردن و زندگی بهتر باشد. اولویت اصلی کشورهای پیشرفته صنعتی واقتصادی در آموزش و پرورش یاد دادن مهارتهای زندگی است تا فرد با اتکا به دانسته ها و آموخته های خود بتواند توان ادراه زندگی شخصی و نیز حضور در جامعه را داشته باشد .
براین اساس به مرور زمان نگرش آنها بر مدارس و تعلیم و تربیت از حالت کتابی و القاء یک عده محفوظات و فرمولها خارج شده و تلاش دارند بیشتر خود اتکایی ، شغل و کارآفرینی و شا دزیستن و... را آموزش بدهند و در این میان مطالب علمی و آموزشی را نیز بر اساس پیشرفتهای روز دنیا را در مقاطع مختلف تحصیلی آموزش دهند .
این مسیر توانسته است نخبه پروری و کشف استعدادها را در این کشورها راحت تر نموده و سرمایه گذاری را در مسیر درستی به پیش ببرد. در این مدارس شادی و نشاط وعلاقه حرف اول را می زند و معلم به تناسب نیازهای نوجوان و جوان برنامه ریزی می کند و آموزش می دهد و مسئولین رده بالا هم امکانات لازم را برای ایجاد این بسترها فراهم می کنند. تفریح و بازی و سرگرمی و کارگاه های آموزشی جز لاینفک این مدارس هستند.
برعکس موضوع سری به مدارس خودمان بزنیم:
کتابهای از پیش آماده شده ای که چندین سال است که تدریس می شود تحویل کودکان می شود ؛ معلم طبق برنامه هفتگی و عادت سی ساله در کلاس درس حاضر شده و متکلم الوحده بوده و درس را توضیح داده ، ارزشیابی می کند و در پایان سال به اجبار واکراه و... باید درصد قبولی اش بالای 95درصد باشد ! ( یعنی عملا" همه فرزندان ما بهره هوشی نزدیک به اینشتین دارند و بی استعداد و کم توان ذهنی و.... معنی ندارد) ؛ کودکانمان هرسال به مدارج بالای تحصیلی صعود می کنند و در برخی موارد به اجبار والدین در رشته ای خاص تحصیل می کنند و اوقات فراغت شان هم پر می شود از کلاسهای تقویتی وکنکور و تست و... که یاد بگیرند که باید از همان اول مرد باشند بدون اینکه کودکی ونوجوانی و جوانی را تجربه کرده باشند ؛ مدارس سمپاد و تیزهوشان و نمونه شده بلای خانواده ها و از معیارهای چشم وهم چشمی و احساس غرور و فخر فروشی به دیگران ، به هر قیمت ممکن که باشد و حتی فرزندمان تعادل روحی و روانی خود را از دست بدهد ؛ بعداز فارغ التحصیلی از آموزش وپرورش ، دکه ها و دکانهایی به نام دانشگاههای جور واجور پذیرای اینها می شوند و تا توان و انرژی جوانی دارند مجبورند درس بخوانند ؛ الان فارغ التحصیل شده اند و بعد از انجام خدمت مقدس سربازی و یا خرید توسط بابای پولدار ، در به در دنبال شغل اند و چون مدرک بالاتری دارند نه کارگری برازنده آنهاست و نه کارمندی ، و دنبال مشاغل دهن پرکن هستند که بعد ازمدتی به ناچار حتی به کار در پیک موتوری نیز راضی می شوند. (البته مستضعفان). تفریح و بازی و سرگرمی و کارگاه های آموزشی جز لاینفک این مدارس هستند
اما با همه این تفاسیر یک سئوال مطرح است که:
در این سالها استعداد فرزند ما چه بوده است؟ علاقه او به چه رشته ی درسی یا مهارتی بوده است ؟ توانایی جسمی وروحی او برای چه کاری بهتر بوده است؟ و هزار سئوال دیگر ...
چرا احساس می کنیم فرزندمان تیزهوش یا نمونه است؟ صرف اینکه نمره و معدل بالاتری دارد باید در مدارس خاص تحصیل کند؟ از کجا به این نتیجه رسیده ایم؟ آیا آزمون مدارس خاص می تواند توجیه مناسب و علمی برای استعداد فرزندمان باشد؟
حتما" جواب منفی است چرا که معیارهای من درآوردی باعث شده کشتی نظام آموزشی ما به گل بنشیند و امروز حذف تجربه تلخ مدارس خاص و جدا کردن و تفکیک کودکان به تیزهوش و نمونه و گیج وکودن و... از طرف سودجویان آموزشی بلایی عظیم دانسته می شود
.
کشورهای پیشرفته استعدادیابی را سرلوحه کارشان قرار داده اند و هرکس به تناسب توان و قدرت هوشی و جسمی و ذهنی و علاقه درونی هدایت می شود و هیچ گاه تکیه بر کنکور و پرکردن دانشگاه هایشان نداشته اند.
درکشور ما علاوه براینکه نظر فرزندان در درس خواندن زیاد مهم نیست و اولیاء تصمیم گیرنده هستند بلکه استعدادهایشان نیز سرکوب شده و در جهت رشد آنها کاری نکرده ایم.هرچند بتواند بالاترین رتبه علمی را به دست آورد اما همواره درون خود گمشده ای دارد که شادابی را از او می گیرد.
استاد دانشگاهی نقل می کرد فرزندم از اول دوران متوسطه دوم بنای ناسازگاری برای ادامه تحصیل گذاشت و عملا" درمقابل من و مادرش که برای ادامه تحصیل او آرزوهای زیادی داشتیم ایستاد و عنوان کرد که علاقه ای به حضور در کلاس درس ندارد و آنچه تاکنون برای یاد گرفتن و دانستن نیاز داشته یاد گرفته است.بالاخره بعد از مدتی ما تسلیم خواسته او شدیم و او از فردای همان روز رفت دنبال کار و شغل مورد علاقه خود و بعد از چند سال دررشته فنی مورد علاقه اش از موفق ترین افراد بوده واز لحظ مالی در چند سال فعالیتش بیش از سی سال دریافتی من ثروت دارد و با گذراندن کلاس زبان خارجی نیز در بالاترین حد می باشد.
به راستی هدف ما از مدرسه وآموزش و پرورش مگر چیزی غیر از یاد گرفتن مهارتهای اولیه زندگی و در نهایت وارد کار حرفه ای شدن است؟ پس چرا همه چیز را و شغل را در تحصیل جست و جو می کنیم .
امروز این همه مغازه با نام آموزشگاه علمی، موسسه آموزشی و کتب فلان و.....به بیراهه بردن زندگی کودکان وافزودن فشار روحی بر والدین است.اگر آگاه باشیم مطمئن باشید که نان همه آنها آجر است.
حلقه مفقوده استعداد یابی در ایران بیش از پیش محجور مانده و در نظام تعلیم و تربیت ما هنوز فکری اساسی برای آن نشده است.
1-مدارس کاردانش و هنرستانهای ما در سردرگمی درس و حرفه آموزی گرفتار آمده اند و در اکثر اوقات دانش آموزان ضعیف علمی و تحصیلی روانه این مدارس شده اند در حالی که اگر اولا" گزینش براساس علاقه مندی باشد ثانیا" به جای تکیه بر دروسی که عملا سودی به حال دانش آموز ندارند کار کارگاهی وآموزش یاد داده شود و ثالثا" رشته ها بر اساس نیاز جامعه و مناطق مختلف تعریف شود قطعا" هم مدارس کاردانش و هنرستانها رونق مجدد می گیرند و ارزش و اعتبار پیدا می کنند و از طرفی افرادی با مهارتهای مورد نیاز و صد در صد کار بلد تحویل جامعه داده می شود .
ولی فارغ التحصیلان فعلی شاید ابتدایی ترین فعالیت رشته تحصیلی را نمی توانند در فضای عملی پیاده کنند ، چرا آموزش در مدارس به حد کافی کاربردی نبوده و از طرفی دروس عمومی وقت بسیاری را از آنان در مدارس به هدر می دهد.
2- هنرستانهای هنری مانند موسیقی ، تئاتر و سینما ، هنرهای دستی و... تربیت بدنی که واقعا" رشته های موجود زیر مجموعه آنها نامحدودند واکثرا" هم اشتغال زا هستند گسترش چشم گیری در جامعه نداشته است .
فرزندانی که علاقه مند به فعالیت در این زمینه ها هستند چرا باید به اجبار و برای دکتر شدن در رشته تجربی در س بخوانند؟
در بسیاری از شهرهای ماعلاقه مندان به این گونه مدارس زیادند ولی دلیل عدم سرمایه گذاری آموزش و پرورش دراین رشته ها نامعلوم است.
به راستی هدف ما از مدرسه وآموزش و پرورش مگر چیزی غیر از یاد گرفتن مهارتهای اولیه زندگی و در نهایت وارد کار حرفه ای شدن است؟ هنرهای بومی و سنتی که می تواند گره گشای اشتغال و تولید و درآمد ارزی باشد در مدارس ورشته های مدون شده به فراموشی سپرده شده است.
دبیرستانهای تربیت بدنی می توانند علاوه بر تربیت جوانانی شاداب قهرمانانی ورزشی پرورش دهند که عملا " با حضور در عرصه های بین المللی ، می تواند از لحاظ مالی هم برای فرد و کشور مناسب باشد و هزاران مزیت دیگر ...
3- کانونهای فرهنگی و هنری آموزش و پرورش که می بایست محلی برای شکوفا کردن استعداهای فرندانمان باشد عملا" تاب و تب اولیه سالهای اول انقلاب را ندارند و عملا" محل برگزاری کلاسهای تقویتی و چند کلاس ساده آموزش شده است .
4- تربیت مشاوران قوی و کاردان و با علم روز، جهت شناسایی استعدادها در مدارس الزامی است تا حداقل بعد از اتمام تحصیلات دوره اول متوسطه استعدادهای دانش آموزان هدر نرود و در مقطع دوم متوسطه ازآنها بهره ببرد و به اولیاء نیز آموزش داده شود که فرزندتان در رشته ای غیر از تجربی وریاضی هم می تواند حرفی برای گفتن داشته باشد.
5- مسابقات فرهنگی و هنری که زمانی محل تجلی بروز استعداد دانش آموزان دررشته های هنری، صنایع دستی ، موسیقی ، و...بود چندین سال است که از گردونه فعالیتهای امورتربیتی خارج شده است و معلوم نیست تدوین کنندگان برنامه های تربیتی در وزارت آموزش و پرورش بر اساس کدام الگو و معیاری در حرکتند.
در نهایت اینکه ابزار زندگی تنها کنکور و پزشک شدن و مهندس شدن نیست ،صاحب شغل شدن فقط با مدرک داشتن دانشگاهی نیست، شناخت توانائی ها واستعدادهای فرزندمان می تواند کمکمان کند که او را در مسیر درست زندگی قرار دهیم و از فشارهای روانی وارده برخود و فرزندمان بکاهیم ، زندگی کردن و درک از زندگی و نوجوانی وجوانی کردن را بدانند .
و بدانیم که قرار نیست همه مدارج بالای علمی داشته باشند .
می شود مدرک پایین تری داشت ولی زندگی را لذت بخش کرد و مطمئنا" خانواده شاد و جامعه ای شاداب تر با افراد آن محقق می شود اگر بتوانیم اجازه دهیم هر کسی برای زندگی خودش تصمیم بگیرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جوامع توسعه يافته زماني به رفاه در تمامیابعاد زندگي – سياسي، اقتصادي، اجتماعي و...- با شاخصهاي پايدارِ توسعه دست پيدا كردند كه به اهميتِ ساختار و پيامدهاي نظام آموزشي پي بردند. از آن رو با سرمايه گذاري در تمامیجنبههاي سيستم آموزشي خود، به سامان و هدفمندي سازههاي اجتماعي دست يافتند.
امروز بر كسي پوشيده نيست كه نظام آموزشي مترقي و مطلوبي نداريم و براي به روز رساني و رسيدن به داشتههاي نظام آموزشي نوين نياز به حركت و تحول و خلاقيت هست . بنابراين تا اينجا همگان چه كارشناسان آموزشي و معلمان و چه ذي نفعان اين نظام از اين نياز باخبر هستند و قصد برآن شده تا همگام با اسناد بالادستي در اين مسير تغييرات موثري رخ دهد. گاهي وقتها شانتاژهاي خبري و بردهاي تبليغاتي برخي از برنامهها و ايدههاي دولتي – چه برنامه خوب اثر و چه برنامه بد اثر- بيشاز اندازه در جامعه نمود پيدا میكند، آنقدر كه باعث ضربه زدن و خسران به ديگر فعاليتها و برنامههايي میشود كه در حال شكل گيري و اقدام هستند.
با شروع كار دولت دوازدهم و تكيه زدن بطحايي بر مسند وزارت آموزش و پرورش، در كنار انتقادات و استقبالهايي كه از آمدن وي شد آنچه خوب جلوه كرد و وعده داده شد، اين بود كه قرار است اتفاقات خوبي در اين وزراتخانه بيفتد كه تاكنون شاهد برخي از تحولات خوب همچون رسيدگي به محتواي كتب درسي، حذف آزمونهاي مدارس، هدفمندي تكاليف نوروزي، گام برداشتن در مسير ترويج كتاب خواني، پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي و... در اين وزارتخانه بودهايم. البته در كنار اينها برنامههايي هم بوده كه نه تنها باري از دوش اين نظام برنداشته بلكه آن را سنگينتر و راكدتر نيز كرده، اما در اين يادداشت به آنها پرداخته نخواهد شد و تنها به يك وعده عملياتي نشده اشاره خواهد شد.
بطحائي با وجود مشاوراني كه دارد چند ايده و برنامه ملي و تحولي داشته كه تيم رسانهاي وي به خوبي توانستهاند بر روي آنها مانور تبليغاتي و فضاسازي داشته باشند و با بهرهگيري از اين روند، جو هميشه معترض اين سيستم را كمیآرام نگه دارند. اما گاهي بايد شمردهتر حركت نمود و آهسته طي مسير كرد تا با طوفاني كه بلند میشود ديگر برنامهها ضرري نبينند.
بايد اذعان نمود كه تا امروز حضور مردان در پستهاي مهم و كلان اين وزارتخانه به اندازهاي پر رنگ بوده وهست كه فهم تساوي، برابري و همچنين شايستهسالاري را در ذهن مخاطب دچار چالش كند فريدريش نيچه در اين خصوص میگويد: «آن که میخواهد روزی پریدن بیاموزد، نخست میباید ایستادن و راه رفتن و دویدن و بالارفتن و رقصیدن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمیکنند».
آموزش و پرورش هم اگر خواهان تحول و تغييرات ملموس هست نبايد از اين حركت مداوم و تدريجي دور شود. در دوران انتخابات رياست جمهوري در كنار آن همه گفتمانهاي تبليغي و وعدهاي، قول و قرار حضور زنان بيشتر از همه خوش درخشيد و تاكنون در برخي از وزارتخانهها و نهادها هم به شكلي عملي شدن اين وعده اتفاق افتاده است. آموزش و پرورش هم در اين ميان براي آنكه از اين جريان جا نماند به تكاپوي حضور زنان رسيد اما تا امروز نتوانسته به خوبي آن را نمايان و اجرايي كند. بهرهگيري از حضور زنان در مناصب مديريتي و سياستگذار از جمله مصاديق وعدههاي وزير آموزش و پرورش در روزها ي آغازين دوران وزارتش بوده است. اما آنچه به چشم میآيد و در نهان خبر میشود هنوز به آن حد از عمل نرسيده كه به وعده ي وزير جامه اجرا بپوشاند.
بايد اذعان نمود كه تا امروز حضور مردان در پستهاي مهم و كلان اين وزارتخانه به اندازهاي پر رنگ بوده وهست كه فهم تساوي، برابري و همچنين شايستهسالاري را در ذهن مخاطب دچار چالش كند. اين نظام لنگ لنگان كنوني چند دهه هست كه با افكار و انديشههاي مردانه مديريت میشود واكنون وقت آن رسيده و گذشته كه به ذخاير غني نيروي انساني در جنس زنان هم رجوع شود و به آنان كه به حق، خلاق، مدير، مدبر و علمیهستند، فضاي اقدام و عمل در حيطههاي سياستگذاري داده شود.
زنان توانمند و متعهد آن قدر در همين وزارتخانه و مدارس تابعه اش هستند كه هر كدامشان با رويكردهاي نويني كه دارند توان تحولي خوش رنگ و نشان را در اين نظام آموزشي دارند. در همين راستا مدير كل امور زنان و خانواده وزارت آموزش و پرورش با هدف تحقق برنامه ششم توسعه مبنی بر سهم سی درصدی زنان از مدیریت عالی کشور، در اقدامی ابتکاری برای اولین بار دوره ي آموزشي «توسعه مهارتهای مدیریتی زنان» را براي مديران زن مناطق آموزشي كشور برگزار کرد. نحوه برقراری ارتباط موثر، اصول و فنون گفت و گو و مذاکره، بودجه ریزی عملیاتی، کاربرد فن آوری اطلاعات در مدیریت و اینکه چگونه می توان یک رهبر آموزشی بود و.... از جمله آموزشهايي بود كه در اين دوره اجرا شد.
در روزگاري كه كشور درگير بودن و نبودن زنان در منصب وزارتي و حضور آنان در عرصههاي سياستگذاري و حتي بيشتر شدن فعاليتهاي اجتماعيشان هست، اين قبيل اقدامات نه تنها بايد مورد تقدير قرار بگيرد بلكه تداوم آن در مسير توسعه واجب و ضروري است.
آنچه اين قلم را براي آن واداشت تا از اين ايده آموزشي و حركت نوين در عرصه توانافزايي زنان در مديريت بنگارد، نه تنها قدر و منزلت بخشيدن به اين برنامه اميدبخش هست، بلكه با اشاره به وعده وزير بر به كارگيري بانوان در فعاليتها، شِكوه از عدم حضور وي به عنوان عاليترين مقام وزارتي در اين دوره آموزشي است . نه به اين منظور كه صرفا حضور وزير دربرنامهاي باشد، بلكه با اين نشان كه به مثال چندين برنامه كه با عنوان وزير دعوت میشود اين بار در گردهمايي مديران زن حضور میيافت و با آنان سيستم آموزشي كشور را واكاوي میکرد. فرض بر اين كه بطحايي آن قدر برنامهها و فعاليتهاي ديگر دارد كه نمیتواند در همه آنها حضور داشته باشد و پاي سخنها و برنامهها بنشيند. اما اين دليل باز هم نمیتواند عدم حضور وي را در جمعي كه مديران زن آموزش و پرورش كشور هستند- جمعي فرهيخته كه هركدام در حوزه ي مديريتي خود اقدامات ماخوذ به نتيجهاي داشته اند- توجيه
کند.
در اين جمع، بيشك افرادي هستند كه وزير میتوانست در جمع آنان ضمن بررسي مسائل و چالشهاي مديريت زنان دربرخي از نقاط كشور، گزينههاي خوبي از بين آنان براي مناصب كلان وزارتخانه در نظر بگيرد.
بطحايي در اين چند ماه بودنش در وزارت آموزش و پرورش، فراز و فرودهايي داشته كه بايد براي فرازهاي آن به وي تبريك گفت و حمايتش كرد، اما اين خواست از وي مبني بر افزايش سهم زنان از مدیریت عالی دستگاه تعليم و تربيت، درخواست منطقي و اصولي است كه بايد براي آن بيشتر از پيش برنامهريزي کند.
نظام آموزشي كشور آن قدر تن رنجور و خستهاي دارد كه براي بهسازي و توانمندي خود نيازمند حضور زنان و مردان فرهيخته در كنارهم در امور سياستگذاري و تصميم گير هست.
امید است با تغییر نگرش مثبت اجتماعي و برقراري برابری و عدالت جنسیتی و همچنين دغدغه شدن اين امربراي وزير آموزش و پرورش، این امکان فراهم شود تا نظام آموزشی کشور با حضور زنان انديشمند، از تحول مدیریتی در ساز و کار خود برخوردار شود.
روزنامه مردم سالاري -٩ اسفندماه