گروه استان ها و شهرستان ها/

در طي يكسال گذشته كه مدير كلي شهر تهران را بر اساس شايسته سالاري هاي متداول و مرسوم در ادارات به آقاي باقري سپرده اند و به تبع آن ساير معاونين و مسئولين اداره كل را نيز همان رانت ها به ايشان معرفي و تحميل كرده اند شرايط و اوضاع مناطق و مدارس در تهران به قدري نا متعارف و ناكارآمد و مسئله ساز شده كه آقاي وزير بازرس نامحسوس به مدارس اعزام مي كند ، سازمان بازرسي كل كشور عوامل خود را مستقيما" در ادارات مستقر مي كند ، و در اين ميان ذوالفقاري ( خبرنگار معروف ) نيز ابو عطا مي خواند و آموزش و پرورش را محاكمه مي كند .

پس عوامل نظارتي خودتان كجايند ؟
در اداره كل و مناطق تهران چند نفر در پست هاي بازرسي و گزينش و حراست رسما" شاغل بوده و حقوق مي گيرند ؟ آنها چه كار مي كنند كه لازم است ديگران دخالت كنند ؟
كاش به جاي وابستگي به ميزها ، كمي به فكر عزت و شان فرهنگيان و معلمين زير مجموعه خود باشيد كه مثل بچه هاي بي سرپرست هركسي به شكلي گوش آنها را مي گيرد و پيچاند . يكي را وزارت كار محكوم مي كند ، يكي را امنيتي ها مي برند ، يكي را سازمان بازرسي به تخلفات اداري معرفي مي كند و خلاصه خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دهکده جهانی و جامعه اطلاعاتی نشان از گذار بهسوی جامعه مدرن است که رسانهها تنها سازنده تصویر ذهنی و شکلدهنده به افکار عمومی و از سوی دیگر در فضای بسته و ایزوله شده مدیران و مسئولان مملکتی ذرهبینی برای نشان دادن مشکلات و معضلات و بروز دهنده انتقادات و پیشنهادها برای حرکت بهسوی دموکراتیک کردن فضای ملی دارند .
آنچه در عوامل تشکیلدهنده رسانهها حائز اهمیت است عوامل انسانی تهیه خبر و گزارشها از بطن جامعه است . شاید بهترین عنوان را برای خبرنگاران چنین بیان کرد «خود برای همه و هیچکس برای خود » است.

مهمترین مشکل خبرنگاران عدم نقدپذیری مسؤولین است و همیشه راهی همچون شکایت، ارعاب و تهدید و در برخی موارد تطمیع را در پیش میگیرند که در ظاهر ثابت کند مسئولان بر خبرنگاران برتری دارند و میتوانند با ابزارها و اعمال فشارهای خود که ناشی از سوءاستفاده از مسؤولیت آنان است، خبرنگاران را با شکست و یا حذف روبه رو سازند خبرنگاران آزاد و رسانههای مستقل و غیر وابسته به عوامل حاکمیتی از اهمیت دوچندانی در بین رسانههای جمعی دارند چراکه واقعیات جامعه را بدون روتوش و بهصورت واقعی انعکاس میدهند و چشم و گوش بینا و شنوای جامعه مدرن و دموکراتیک هستند. اگرچه در جامعههای غیر دموکراتیک و سلطهطلب و زیادهخواه و مستبد راه پر سنگلاخ و سنگاندازی بر سر راه رسانهها و خبرنگاران اسب چموش آنان را رم میدهد اما هیچ گزینه مسالمتآمیز و صلحطلب دیگری جز رسانه و خبرنگار برای رسیدن به دموکراسی و ایفای حقوق ملت در چنین فضایی متصور نباشد.
در کشور ما ایران در دولتهای مختلف آزادی بیان و رسانهها با فراز و نشیبهای گوناگونی روبهرو بوده است و از بستن روزنامه تا زندانی شدن خبرنگاران و ایجاد جو خفقان در نوسان بوده است و این خود بهتنهایی نشان از تأثیرگذاری رسانه در افکار عمومی دارد اگرچه دولتمردان با عناوین رسانه معاند یا کذاب به مقابله با رسانهها میپردازند اما واقعیت این است که « تا نباشد چیز کی مردم نگویند چیزها »
خبرنگاران از معدود قشرهای جامعه هستند که ابزاری قدرتمند همچون قلم و رسانه را تحت اختیار دارند ولی همیشه مطالبات مردمی، پیگیری و انعکاس رویدادها و عملکردهای مسؤولین را بر خود ترجیح میدهند اینکه این قشر بسیار مظلوم بوده و هیچ ادعای جز نوشتن حقایق ندارند بر هیچکس پوشیده نیست و با زحمت میتوان در لابهلای اخباری که در سطح کشور منعکس میشود مطالبی را یافت که یک خبرنگار و صاحب رسانه مطالبهای را برای خود داشته است.

لذا مهمترین مشکل خبرنگاران عدم نقدپذیری مسؤولین است و همیشه راهی همچون شکایت، ارعاب و تهدید و در برخی موارد تطمیع را در پیش میگیرند که در ظاهر ثابت کند مسئولان بر خبرنگاران برتری دارند و میتوانند با ابزارها و اعمال فشارهای خود که ناشی از سوءاستفاده از مسؤولیت آنان است، خبرنگاران را با شکست و یا حذف روبه رو سازند.
تمام تلاش خبرنگاران بر این بوده است که با مردم همنوا شوند که آنان چه میگویند و چیزی هم غیر از درد دلهای مردم نگفته و ننوشتهاند اما با همه این صداقت، باز در بیان انتقادها بعضی مسئولان بهسوی خبرنگاران هم چنان نشانه میروند و مواخذه میکنند حتی از خود آنان گذر کرده و از خانوادهشان نیز نمیگذرند همچنین مسئولانی وجود دارند که حتی خطاها و اشتباهات خود را هم متوجه برداشت اشتباه خبرنگار و رسانه میدانند و این موضوع را بهانهای برای عدم پاسخگویی یا شرط گذاشتن برای پاسخگویی به رسانهها بهعنوان پل ارتباطی آنان با مردم قرار میدهند.
در سنوات اخیر آموزش و پرورش و فرهنگیان با معضلات و مشکلات متعدد فرهنگی، آموزشی، تربیتی، منزلتی، معیشتی دستوپنجه نرم میکنند و اعتراضات و تجمعات برای دستیابی به حداقلهای درخواستی خود با تقابل نهادهای قضایی برونسازمانی و هیئتهای بدوی درونسازمانی مواجه شدهاند و لذا رسانههای تخصصی فرهنگیان برای دستیابی به اهداف و ارتقاء دستگاه خود بیکار ننشستهاند و با حضور فعالان زبده و دغدغه مند لباس عافیت و عافیتطلبی را از تن به در کرده و آسایش خود را فدای رفاه جمعی معلمان نموده و به قلمزنی پیرامون مشکلات و دغدغههای قشر فرهنگی و نشر مطالب، اعتراضات، انتقادات، شکایات و از سویی دیگر پیشنهادهای گروه مرجع خود پرداخته تا صدای معلم را به گوش متصدیان سیستم آموزش و پرورش برسانند و بازخورد ایرادات برای اصلاح سیستم یا سازمان کارساز شود و این مورد بهعنوان نقطه قوت و فرصتی طلایی برای مسئولان هوشیار و دوراندیش میباشد چراکه بعد از خلع از مسئولیت نه میتوانند جبران مافات کنند و نه دیگر دلایل و مستندات آنان قابل استماع است و بهقولمعروف «مشت بعد از جنگ است »

مسئولانی وجود دارند که حتی خطاها و اشتباهات خود را هم متوجه برداشت اشتباه خبرنگار و رسانه میدانند و این موضوع را بهانهای برای عدم پاسخگویی یا شرط گذاشتن برای پاسخگویی به رسانهها بهعنوان پل ارتباطی آنان با مردم قرار میدهند بنابراین بهجرئت میتوان گفت که رسانه ی تخصصی فرهنگیان ؛ «صدای معلم» بهعنوان رسانهای مستقل و مرجع و قابلاطمینان که این روزها مطالب آن بعد از انتشار در دیگر رسانه نیز بازنشر میشود نقش به سزایی در آگاهی سازی و هماهنگی جامعه فرهنگیان برای دستیابی به خواستههای خود داشته است و در این مصاف با مخاطرات و مشکلات متعدد روبهرو است و گاها مورد حملات ناجوانمردانه و یا برخورد قهرآمیز درون دستگاهی قرار میگیرد اما همچنان باروحیه خستگیناپذیر و بدون حب و بغض و منافع شخصی و بدون دریافت هرگونه منابع مالی دولتی صرفاً برای اصلاح امور دستگاه عریض و طویل آموزشوپرورش عاشقانه به کار خود ادامه میدهد.
بر این اساس بر خود لازم دیدم که از طرف جامعه فرهنگیان و در آستانه روز خبرنگار از تمام خبرنگاران عرصه تعلیم و تربیت ضمن تبریک ، تشکر و قدردانی خود را ابراز نمایم و نیز از تلاشهای صدای معلم و نستوه مجاهد عرصه تعلیم و تربیت جناب علی پورسلیمان ضمن آرزوی سلامتی، تقدیر و تشکر نمایم و استدعا مینمایم که همکاران ارجمند فرهنگی و همچنین مسئولان آموزش و پرورش تلاشهای مدیریت رسانه صدای معلم را قدر بدانند و همکاری لازم را در جهت انعکاس اخبار و رویدادها و نقطه نظرات دوطرفه صف و ستاد آموزش و پرورش مبذول فرمایند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

مقدمه
70 درصد جمعیت جهان را دو زبانه ها تشکیل می دهند به طوری که دو زبانگی در جهان پدیده ای غیر عادی و استثنایی به شمار نمیآید. جامعه زبانی ایران نیز با دارا بودن تنوع زبانی و قومی یک جامعه دو زبانه غالب محسوب می شود. در مناطقی هم که مرزهای زبانی به هم می رسند می توان سخنوران چند زبانه یافت. صرف نظر از تفاوتهایی که در مولفه های مختلف (آوا، صرف، نحو و واژگان) زبانها دیده می شود از دیدگاه زبانشناسی هیچ زبانی بر زبان دیگر برتری و امتیازی ندارد و همه زبانها کامل محسوب می شوند. در هیچ مقطعی از زمان یک قوم و اجتماع زبان دومی را به خاطر ویژگیهای خاص و منحصر به فرد زبانی آن به عنوان زبان دوم انتخاب نمی کنند چرا که یک زبان در حالت پالایش شده و منهای اجتماع و گویشوران خود هیچ قدرت و جذابیتی ندارد .تنها وقتی زبان در بافت اجتماعی آن قرار می گیرد صاحب قدرت و مقام و پرستیژ می گردد. قسمت عمده این قدرت به گویشوران زبان بر می گردد که وقتی دارای موقعیت اقتصادی-سیاسی برتر نسبت به گویشوران زبانهای دیگر می شوند گویشوران زبانهای دیگر زبان آنها را به عنوان زبان دوم انتخاب می کنند و خود گویشوران بومی این زبان با بهره گیری از امکاناتی نظیر رسانه های گروهی و محصولات فرهنگی مانند کتابها بویژه کتابهای درسی به ترویج زبان خود و کنترل و محدود ساختن زبان های رقیب می پردازند. لذا انتخاب یک زبان به عنوان زبان دوم تحت تاثیر عوامل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می باشد. در این مقاله به تحلیل دو زبانگی در ایران از زاویه منابع قدرت و جامعه شناسی زبان پرداخته می شود. همچنین با ترسیم جغرافیای دوزبانگی و وضعیت خاص دو زبانگی در ایران به این موضوع پرداخته میشود که آیا چیزی به نام دوزبانگی در نظام آموزشی ایران به مفهوم رایج آن در سطح آکادمیک وجود دارد یا نه.
1- دوزبانگی
حالا دیگر در قرن بیست و یکم دوزبانگی حالتی استثنایی و غیرمعمول به شمار نمی آید به طوری که یک هنجار غالب در جهان محسوب می شود. 70 درصد جمعیت جهان را دو زبانه ها تشکیل می دهند (تراسک، 1997) و با پیشرفت فناوری اطلاعات و ارتباطات و پدیده جهانی سازی دوزبانگی و چند زبانگی روندی رو به رشد و صعودی را طی می کند. جامعه ایرانی نیز با دارا بودن تنوع زبانی و قومی جامعه ای یکدست نبوده و در آن دوزبانگی روندی غالب می باشد. اگرچه با توجه به تعصبات و منافعی که در ارائه آمار موجود می باشد آمار دقیقی در دسترس نیست. شیفر (2002) در مقدمه کتاب خود می نویسد که ایران جامعه ای چند قومی است که در آن قریب به 50 درصد شهروندان اصالتاً فارس نیستند. این آمار نیز مخالفان خود را دارد. با این وجود اکثریت گویشوران در ایران دوزبانه محسوب می شوند. بحث سه زبانه ها هم که جای خود دارد. چرا که در مناطقی که این زبانها از نظر جغرافیایی در کنار یکدیگر قرار می گیرند و با همدیگر همپوشانی و تداخل دارند پدیده سه زبانی به وجود می آید. فرد سه زبانه علاوه بر زبان میانجی و زبان مادری خود به زبان سومی که با گویشوران آن در تماس می باشد برای ارتباطات تجاری و اجتماعی استفاده می کند. برای مثال بیشتر سه زبانه ها در مناطقی که زبان کردی و آذربایجانی در کنار یکدیگر قرار دارند علاوه بر فارسی و زبان مادری خود به زبان ترکی یا کردی نیز می توانند تکلم کنند. گویشوران برای ارتباطات خود از فارسی نیز که تنها زبان رسمی کشور می باشد به عنوان زبان میانجی استفاده می کنند. گذشته از این وقتی پای زبانی مانند انگلیسی به عنوان یک زبان بین المللی و علمی که آموزشش جزو جدایی ناپذیر از برنامه درسی می باشد یا زبانی مانند عربی به عنوان زبان قرآن و مذهب در مدارس به میان می آید وضعیت حالت پیچیده تری به خود می گیرد و بحث چهار زبانه ها و پنج زبانه ها پیش می آید.

مثال زیر می تواند می تواند وضعیت مورد بحث را بهتر ترسیم کند: شهرستان میاندوآب و حومه آن در استان آذربایجان غربی از نظر زبانی دارای بافت منحصر به فردی است. این شهر محل تلاقی و تداخل سخنوران کردی و آذربایجانی است. چه بسا فردی که زبان مادری اش آذربایجانی است ولی از آنجایی که ارتباط تجاریش با کرد زبانهاست زبان کردی را فراگرفته و با تسلط می تواند به این زبان تکلم کند. حالت عکسش هم صادق است. همچنین ازدواج های میان کردها و ترکها (ازدواج های برون گروهی) نیز مرسوم است که این خود نیز منجر به پدیدار شدن دو زبانه های همتراز (تسلط به دو زبان به طور یکسان) می گردد. در این منطقه روستاهای کوچکی می توان یافت که هم دارای گویشور آذربایجانی است و هم دارای گویشور کردی. در سطح آموزشی می توان از مدرسه شبانه روزی شهید مفتح در روستای للهلی (للکلو نام فارسیزه شده این روستاست) در 25 کیلومتری میاندوآب نام برد. در این مدرسه در هر یک از کلاسهای درسی نسبت دانش آموزان کردی و دانش آموزان آذربایجانی تقریباً 50 به 50 می باشد. 10 تا 15 درصد دانش آموزان می توانند به هر دو زبان تکلم کنند. معلمان کرد یا آذربایجانی به زبان فارسی تدریس می کنند و همه دانش آموزان زبان فارسی را به خوبی می فهمند و می توانند به این زبان تکلم کنند. نتیجتاً دانش آموزانی یافت می شود که می توانند به سه زبان تکلم کنند. این دانش آموزان در برنامه درسی شان زبان انگلیسی نیز دارند که در صورت تسلط نسبی به این زبان می توان آنها را چهار زبانه محسوب کرد. با افزودن زبان عربی به این زبانها حالت پنج زبانگی به وجود می آید. با تمام اینها آموزش به صورت تک زبانی می باشد و نمی توان به آن آموزش به دو زبان یا چند زبان گفت.
اگرچه تعاریف متعددی از دوزبانه ها و دوزبانگی توسط نویسندگان و علمای زبانشناسی ارائه شده است، در یک پیوستاراز تعاریف سخت گیرانه مانند تعریف بلومفیلد (1923) گرفته تا متساهل ترین تعریف مانند هاگن (1953)، با این وجود باز هم تعداد جامعه ایران را باید جامعه ای دو زبانه به حساب آورد. زبانشناسانی مانند یوریل واینرایش و هاکت حالت حد وسط و به گفته مدرسی (1368) پایگاه منطقی تری را اتخاذ کرده اند و دوزبانه را کسی می نامند که بتواند دو زبان را به تناوب و به جای یکدیگر به کار گیرد. در اين نوشته حالتی واقع گرایانه را در نظر می گیریم: دوزبانه به کسی گفته می شود که بتواند برای ارتباطات اجتماعی از دو زبان استفاده کند. مدرسی (1368) با تقسیم دوزبانگی به دو مفهوم فردی و اجتماعی می نویسد: تعریف فرد دوزبانه چندان ساده نیست و با آنکه در این زمینه تعریف های گوناگونی از سوی زبانشناسان عنوان گردیده است، به سهولت نمی توان یکی از آنها را به عنوان تعریفی جامع و کامل انتخاب کرد. به طور کلی دوزبانگی را به توانایی فرد دوزبانه در کاربرد دو زبان مختلف تعبیر کرد. این تعریف عمومی در بسیاری از موارد قابل استفاده است اما در سطحی فنی تر، دارای نارسایی هایی نیز هست.
2- دو زبانگی در آموزش
در پاسخ به این سؤال که زبانهای دیگر به غیر از زبان فارسی چه نقشی را در آموزش و پرورش ایفا می کنند باید گفت که عملا نقش چشمگیری را بازی نمی کنند و تنها در سطح اندک و محدودی از آنها استفاده می شود. چرا که آموزش به دو زبان به روشنی در نظام آموزشی ایران تعریف و به روشنی مشخص نشده و آموزش رسمی دوزبانگی را تشویق نمی کند و جایگاهی برای آن در نظر نگرفته است. به عبارتی برنامه مدوّن و نظام مندی برای دادن نقش به زبانهای بومی یا تدریس آنها در آموزش و پرورش و آموزش عالی ایران وجود ندارد. به طوری که در باره این زبانها سیاست نادیده گرفتن و مغفول گذاشتن آنها اعمال می شود که این خود به علل عوامل سیاسی-اجتماعی است. لذا آموزش به دو زبان در ایران در هیچ یک از الگوهایی که بیکر (2009) مطرح کرده است نمی گنجد.
به نظر می رسد که با نادیده گرفتن حقوق زبانی گروه های اجتماعی در ایران برنامه ادغام و غوطه ور سازی که بیکر (2009) مطرح کرده است در جامعه ایرانی در جریان است. تمام کتابهای درسی به زبان فارسی بوده و هیچ کتابی به زبان های گروه های زبانی دیگر در ایران (آذربایجانی، کردی، عربی، ترکمنی، گیلکی) وجود ندارد. استثناهایی نیز وجود دارد: در مدارس خاص ارمنی ها و آشوریها که به گفته عطایی (تماس شخصی، بهمن 1387) اقلیتی لوکس در ایران به شمار می آیند از این امتیاز برخوردارند که زبان مادری خود را به صورت آکادمیک در مدرسه یاد بگیرند. حتی عربها در جنوب نیز از این امتیاز برخوردار نیستند که زبان مادری و ادبیات زبان خود را به صورت اکادمیک یاد بگیرند. سیاست های زبانی در گذشته و حتی در زمان حال فرصتی را برای عرضه زبانهای دیگر به علل عوامل سیاسی و اجتماعی نمی دهد. کودکان باید تمامی مفاهیم ریاضی، علوم و آموزشهای مذهبی را به زبان فارسی ببینند. اینکه آیا در مناطق غیرفارسی زبان آموزش به دو زبان صورت می گیرد مدیر خامنه برای توصیف آموزش به دو زبان در ایران از اصطلاح ضربدری (Diagonal Bilingualism) استفاده کرده است. به این صورت که دو زبان (مادری و دوم) جایگاهش در آموزش های رسمی تعریف نشده است و فقط برای ارتباطات روزمره از آن استفاده می شود. به این ترتیب عملاً زبان اول (مادری) در محیط های آموزشی نقش چشمگیری را بازی نمی کند. کشاورز و آستانه (2004) با مطالعه روی دو زبانه های فارسی-ترکی و فارسی-ارمنی نشان دادند که دوزبانگی تاثیری مثبت در فراگیری واژگان زبان سوم (انگلیسی) دارد. آنها همچنین نشان دادند که فراگیران ارمنی که زبان اول و دوم را به صورت آکادمیک در مدرسه یاد گرفته اند موفق تر از فراگیران آذری زبان که زبان اول خود را به صورت طبیعی و نه در مدزسه یاد گرفته اند عمل کردند. این یافته ها با یافته های تامس (1988) همخوانی دارد که ادعا دارد دوزبانه هایی که از مهارت های سواد در زبان اول و دوم برخوردار هستند یعنی دو زبان به صورت رسمی به آنها آموزش داده می شود، عملکرد بهتری در آزمون ها دارند.

با تمام یافته های علمی در مورد اهمیت آموزش زبان و ادبیات مادری و استفاده از زبان مادری در آموزش مفاهیم علوم در دوران ابتدایی، به علل سیاسی-اجتماعی این یافته ها توسط منابع قدرت و به گفته بیکر (2009) با توجیه وحدت ملی نادیده گرفته می شود. گذشته از این قسمتی از هویت در زبان متبلور شده است و با نادیده گرفتن حقوق زبانی یک گروه عملاً هویت و حقوق انسانی آنها نادیده گرفته می شود. جبهه گیری در مقابل زبانهای دیگر مخصوصا زبانهای اقلیت مختص جوامع جهان سوم و کمتر توسعه یافته نیست. سخنرانی معروف تئودور روزولت رییس جمهور وقت ایالات متحده در سال 1917 در باره داشتن یک پرچم و یک زبان واحد مبین این نکته است که حتی جامعه ای مانند آمریکا نیز در برابر زبانهای اقلیتی مانند اسپانیولی با احتیاط عمل می کند. (نقل شده در واگنر، 1980، ص 32) اما نکته حائز اهمیت که نباید از آن غافل شد تفاوت بافت یک جامعه با جامعه دیگر و شدت و راه های مقابله با گسترش و رشد زبانها می باشد. نگاهی به تاریخ 100 ساله تاریخ معاصر ایران نشان می دهد که چگونه حقوق زبانی گروه های مختلف نادیده گرفته شده است. عده ای معتقدند تشویق دوزبانگی و گسترش زبانهای اقلیت و رعایت و آموزش به دو زبان داری فواید زیادی بوده و حتی بیشتر باعث تداوم و وحدت ملی می گردد (بیکر، 2009). اما نکته مهم تر چیزی که در جامعه ایرانی بیشتر مشهود است و گروه های قومی بر آن تاکید می کنند این است که به زبانی مانند آذربایجانی نمی توان زبان اقلیت گفت. اگرچه آمارهای زبانی را هاله ای از تعصبات و مصلحت های سیاسی-اجتماعی غبارآلود کرده است.
1-2 دوزبانگی در نظام آموزشی ایران
توسعه و استفاده از زبان مادری فواید زیادی دارد. استفاده و ارج نهادن به زبان مادری دانش آموزان در مدارس و کلاسهاس درس یادگیری دانش آموزان را بهبود و تسریع می بخشد. چرا که به این ترتیب به طور غیرمستقیم به خود دانش آموزان ارزش گذاشته می شود. (لوکاس، هنز و دوناتو، 1990). همچنین استفاده از زبان مادری می تواند می تواند اشتیاق آنها را برای یادگیری از طریق کم کردن درجه و شوک زبانی و فرهنگی را که آنها مواجه می شوند زیاد کند. (اویرباخ، 1993) یافته ها و تحقیقات علمی نشان می دهد که یکی از بهترین شاخص ها و پیش بینی کننده ها ی توانایی در زبان دوم تسلط در زبان مادری است. (کارگروه استانفورد، 1993). در سطح آموزشی یکی از مهم ترین راه ها برای نشان دادن اهمیت و ارج نهادن به زبان مادری استفاده از آن در آموزش و ترویج آموزش به دو زبان می باشد.
در نظام آموزشی ایران کتابهای درسی (به غیر از کتابهای درسی زبان های خارجی) در کلیه سطوح آموزشی و آموزش عالی به زبان فارسی می باشد. زبان آموزش هم به زبان فارسی می باشد. همان طور که اشاره شد در مناطقی که در آنها زبان دانش آموزان به غیر از فارسی است از زبان های بومی تنها در مقیاس کم برای توضیحات وتدریس به صورت شفاهی برای بعضی دروس در مدارس استفاده می شود. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا دو زبانگی به مفهوم واقعی آن که استفاده از دو زبان و دو نوع کتاب درسی به آن زبانهاست وجود دارد یا نه؟ آیا کتاب فیزیک سال دوم دبیرستان به زبان آذربایجانی وجود دارد یا نه؟ پاسخ این سؤالا منفی است. چرا که هیچ کتاب درسی به زبانی های بومی وجود ندارد و از زبان های بومی همان طور که اشاره شد تنها برای توضیح و ترجمه زبان فارسی استفاده می شود. با بررسی مدل های دو زبانگی در جهان این نکته به روشنی عیان می شود که مدلی که در ایران حاکم است به طور کامل منطبق بر هیچ یک از مدل ها و الگو های رایج نمی باشد. حتی کرسی های زبانهای بومی به غیر از زبان و ادبیات ارمنی که در معدودی از دانشگاهها دایر می باشد، بقیه زبانها از جمله آذربایجانی یا کردی از چنین امکاناتی برخوردار نیستند. حتی زبانی مانند عربی نیز جایگاه خود را پیدا نکرده است. رسانه های گروهی از جمله روزنامه ها و رادیو تلویزیون در سطح ملی برنامه های خود را به زبان فارسی پخش می کنند. هیچ کدام از زبانهای بومی امکان پخش در سطح ملی ندارند.
3- منابع قدرت
از دیدگاه زبانشناختی زبانها به خودی خود و به صورت جدا و بافت زدایی شده قدرتی ندارند و هیچ زبانی بر زبان دیگر از نظر ویژگیهای زبانی—واژگان، نحو و آوایی—امتیاز و برتری ندارد. همه زبانهای طبیعی کامل می باشند چرا که وظیفه ارتباط را به خوبی انجام می دهند وانسانها همه این توانایی دارند که حداقل یک زبان را در حد تسلط یاد بگیرند. هیچ زبانی را نمی توان یافت که در آن مفهوم و تعبیری بتوان گفت که در دیگری نتوان. بحث بدوی و ابتدایی بودن زبانهای قبایل آفریقایی نیز که توسط عده ای مطرح شده بود سالها قبل توسط زبانشناسان کاملاً رد شد. مفهوم زبان کامل که در مورد بعضی زبانها به کار می رود یا عباراتی مانند این زبان کاملترین زبان دنیاست، یا این زبان اولین زبان دنیاست مفاهیمی عامیانه بوده و در زمره زبانشناسی عامیانه به حساب می آید. برای اظهار چنین عباراتی باید ابتدا شاخص های خود را تعیین کنیم و بر اساس این شاخص ها به توصیف زبان مورد نظر بپردازیم. در چه ویژگی این زبان اول یا کامل است والا صرف اینکه بگوییم این زبان کاملترین زبان دنیاست مطلبی مبهم و غیرعلمی است. همچنین استفاده از صفات انتزاعی نیز برای زبان ها نیز جزو زباشناسی عامیانه محسوب شده و و در علم زبانشناسی منتفی است. به طوری که آنها را بیشتر در احساسات، عقاید و باورهای مردم می توان یافت. عباراتی مانند: زبان شیرینی است، زبان خشک و زمختی است. زبان زیبایی است. چرا که از نظر علمی معیاری برای سنجش شیرینی یا خشکی یک زبان نمی توان یافت. یکی ازعوامل به وجود آمدن اظهارنظرهای غیر علمی در مورد زبانها عوامل اجتماعی می باشد. هر زبانی صرف نظر از تفاوتها و اشتراکاتی که با سایر زبانها (همریشگی اشتراکات نحوی، واژگان یا آوایی وهمگانیهای زبانی) دارد، ویژگیها و مؤلفه های خاص خود را دارد. بحث اینکه این ویژگیها و خصوصیات دلالت بر قوی و کامل بودن یک زبان دارد یا بر ضعف آن مورد بحٍث زبانشناسی نیست. ممکن است یک فرد عادی از روی تعصبی که به زبان خود دارد این ویژگیهای را جزو امتیازات یک زبان به حساب بیاورد و فرد دیگری آنها را جزو معایب یک زبان قلمداد کند. علم زبانشناسی درباره اینکه چه ویژگیهایی خوب و چه ویژگیهای زبانی ناپسند است بحث نمی کند. برای مثال زبانی ممکن است در استفاده از ضمایر در جنسیت تمایز قایل شود در حالیکه زبانی دیگر تمایز قایل نشود و یا استفاده از یک ضمیر واحد برای نشان دادن دوم شخص مفرد وجمع. فردی ممکن است این ویژگیها را از روی تعصب به دقیق بودن یک زبان نسبت دهد که از دیگاه زبانشناختی منتفی است. انسانها همه این توانایی دارند که حداقل یک زبان را در حد تسلط یاد بگیرند.
از نقطه نظر زبانشناسی هر زبانی (حتی زبانهای قبایل افریقایی) بالقوه این توانایی را دارد که به یک زبان بین المللی و میانجی تبدیل شود. حالا چگونه است که یک زبانی مانند انگلیسی به یک زبان بین المللی تبدیل شده است. هر زبانی به خودی خود و در حالت منهای اجتماع دارای هیچ قدرتی نیست ولی وقتی در بافت جامعه و متن اجتماع قرار می گیرد دارای قدرت می شود و به یکی از شاخص های ابراز هویت تبدیل می شود. فرگوسن (2006) معتقد است که گسترش وافول زبانها ریشه در ارتباط آنها با قدرت و پول سخنوران آن زبانها دارد نه به خاطر ویژگیهای قواعد زبانها. یک زبان قدرت و انرژی خود را از گویشوران خود می گیرد. این گویشوران یک زبان هستند که باعث قدرت و پرستیژ زبان می شوند.
از نظر جامعه شناسی زبان گویشوران یک زبان و نیز منابعی که به آن زبان نوشته شده است به عنوان منابع قدرت یک زبان تعریف می شوند. اگر گویشوران یک زبان از قدرت سیاسی و اقتصادی بالاتری نسبت به گویشوران زبانهای دیگر برخوردار باشند بالطبع گویشوران زبانهای دیگر تلاش می کنند که آن زبان را فراگیرند و در ارتباطات خود از آن استفاده می کنند. حتی ممکن است گویشوران به علل عوامل اجتماعی و نفوذ زبان دوم در ارتباطات درون گروهی خودشان بجای زبان مادری از آن زبان استفاده می کنند: استفاده از زبان فارسی بین خانواده هایی که زبان مادریشان آذربایجانی است شاهدی بر این مدعا است. پاره ای از والدین در مناطق ترک زبان با فرزندان خود به زبان فارسی صحبت می کنند.
بنابراین منابع قدرت در یک جامعه که پست های حساس سیاسی و اقتصادی و نیز رسانه های گروهی را در کنترل آنهاست سعی می کنند زبانی را که خود را به آن تکلم می کنند ترویج داده و در سطح گسترده ای آن را به کار گیرند. این منابع اهمیتی به یافته های علمی نمی دهد. برای مثال یافته های علمی و اصول شناخته شده استفاده از زبان مادری را در سطوح پایین تجویز می کند در حالیکه این منابع قدرت از پاگرفتن زبانهای دیگر در یک اجتماع چند زبانه نگرانند و ممکن است آنها را به انحا مختلف با استفاده از نفوذی که در نهادهای مدنی دارند محدود کنند. این منابع قدرت حتی با تاسیس سازمانهایی سعی در تدریس و گسترش زبان خود بر می آیند. ناگفته پیداست که در کنار زبان یک اجتماع، قسمتی از فرهنگ آنها هم به گویشوران آن منتقل می شود. منابع قدرت می تواند در ترویج زبانهای دیگر نیز تاثیر بگذارد در سالهای اخیر به زبان عربی با توجه به اینکه بیشتر متون دینی مسلمانان به این زبان است و با مذهب در ارتباط می باشد اهمیت بیشتری داده می شود.
مثالی دیگر از اين مقوله زبان انگلیسی می باشد. زبان انگلیسی به عنوان یک زبان محض قدرتی ندارد بلکه این گویشوران زبان انگلیسی هستند که به این زبان قدرت می دهند. در قرن حاضر منابع قدرت و گویشورانی که به این زبان صحبت می کنند دارای قویترین ارتش جهان و مالک بیشترین سرمایه افتصادی بوده و از موقعیت بالای افتصادی و سیاسی و رسانه ای بالای برخوردارمی باشند و بیشتر سازمانهای و شرکت ها بین المللی مانند کوکاکولا، مایکروسافت و برادران وارنر (هالیوود) را آنها کنترل می کنند.
دیوید کریستال (1997) از نقش امپراتوری اقتصادی، نظامی و رشد سیاسی آمریکا به عنوان عوامل کلیدی یاد می کند. همچنین انگلیسی دارای بیشترین منابع و محصولات نوشتاری و الکترونیکی/دیجیتالی را درجهان دارا می باشد. بنابراین این نشان می دهد که انگلیسی دارای پرستیژ در جهان بوده و ناگزیر از آموختن آن به عنوان زبان دوم یا خارجی هستیم. منابع قدرتی که به این زبان تکلم می کنند سعی می کنند زبان خود را گسترش دهند. وجود سازمان های بین المللی عظیمی مانند بی بی سی انگلیش یا شورای فرهنگی بریتانیا یا پیلگریمز که در زمینه ترویج و آموزش زبان انگلیسی فعالیت می کنند شاهدی بر این مدعاست.
ناگفته پیداست که یادگیری زبان دوم تا حدودی به یادگیری فرهنگ مربوط به آن زبان نیز کمک می کند به طوری که با یادگیری زبان یک قوم فرهنگ آن قوم نیز ناخوداگاه توسط فراگیر یادگرفته می شود (براون 2000) چرا که لغات یک زبان آیینه تمام نمای آن فرهنگ نیز هست. زبان به عنوان ستون پنجم عمل می کند. لمبرت (1967) می نویسد که فراگیران زبان دوم همزمان که شروع به از دست دادن مقداری از وابستگی های خود به فرهنگ بومی خود می کنند نوعی احساس تاسف و سرخوردگی را تجربه می کنند. اگرچه براون (2000) معتقد است که یادگیری زبان انگلیسی لزوماً به معنای یادگیری فرهنگ انگلیسی نیست. منابع قدرت زبان انگیسی چون دارای تکنولوژ ی پیشرفته هستند لذا کشورهای دیگر برای عقب نماندن از پیشرفت های علمی ناچار به یادگرفتن زبان انگلیسی هستند. زمانی زبان های یونانی، لاتین، عربی و فرانسه در مقاطع زمانی مختلف نقش زبان مشترک بین المللی را برای ارتباطات بر عهده داشتند این وضعیت را داشت به طوری که با افول قدرت اقتصادی و سیاسی سخنوران زبان فرانسه انگلیسی جای آن را گرفت. ممکن است در درازمدت زبان دیگری مانند چینی جای آن را بگیرد.
1-3- سخنوران
سخنوران بیشترین سهم را در قدرت دادن به یک زبان ایفا می کنند و به عنوان سربازان یک زبان می باشند پست های مهم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که در اختیار دارند باعث قدرت این افراد و در نتیجه قدرت زبان می گردند.
2-3- رسانه های گروهی
تمام کانالهای رادیو و تلویزیون تحت نظارت و کنترل دولت بوده و عملاً دولتی می باشند. با توجه به بحثی که در باره منابع قدرت رفت تمام کانالهای ملی با مدیوم فارسی پخش می شوند و هیچ کدام از زبانهای دیگر کانال ملی رادیو و تلویزیون و حتی روزنامه ملی ندارند. زبانها به تولیدات و محصولات فرهنگی خود زنده هستند. کانالهای رادیو و تلویزیون زبانهای غیرفارسی در محدوده استانی می باشند. انتشار کتابها به زبانهای دیگر معمولاً در مقیاس کم و با محدودیتهایی می باشند. شیفر (2002) عقیده دارد که با استحکام موقعیت رژیم جمهوری اسلامی بسیاری از نشریات غیرفارسی توقیف شدند و شرایط برای انتشار کتاب و نشریات به زبانهای قومی بسیار دشوار شد.
3-3- ادبیات و منابع نوشتاری
منابع یک زبان نیز در قدرت یک زبان دخالت می کند. حتی اوراق و اسناد رسمی به زبان فارسی بوده و تمام شناسنامه ها و کارت های شناسایی به زبان فارسی می باشد.
4-3- دولتمردان
افرادی که در راس هرم قدرت قرار دارند بر تصمیات و سیاست های زبانی نظارت دارند و در آنها دخالت می کنند و سیاست های زبانی در مواقعی مستقیماً اتخاذ می کنند. داستان وضعیت زبان ترکی آذربایجانی در دهه های اخیر داستانی غم انگیز است: شیفر (2002) می نویسد که دولتها عموماً هویت خود را بر پایه هویت یک ملت موجود بنا می کنند، یا ملتی را می پرورانند تا از دولت حمایت کنند و در جای دیگری (2002) می نویسد که رضا شاه کوشید تا سایر اقوام را در فرهنگ قوم فارس ادغام کند و در راستای همین سیاست تدریس و به کارگیری زبانهای اقوام در مدارس و نشریات ممنوع شد. زبان ترکی یک دوره کوتاه مدت درخشان را در دوره پیشه وری طی کرد. سیاست های زبانی دولت در قبل و بعد از اتقلاب در استفاده از یک زبان و نادیده گرفتن زبانهای دیگر تفاوت چشمگیری نکرده است و همان سیاست های زبانی دوره قبل تعقیب می شود.

4- راهکارها و راه حل ها
سؤال اساسی این است که آیا مراکز تحقیقاتی و یافته های علمی که در سمینارها و کنفرانس ها ارائه می شود. می توانند با یافته های خود بر سیاست های زبانی تاثیرگذار باشند یا اینکه به بهانه هایی مانند وحدت ملی تمام یافته های علمی باید نادیده گرفته شود؟ لذا بحث درباره سیاست های زبانی بدون روشن شدن این مساله و بدون آنکه کاربرد های عملی داشته باشند مثمر ثمر واقع نخواهد شد. نکته قابل توجه در توصیف وضعیت دوزبانگی در ایران که با عوامل سیاسی-اجتماعی آمیخته است این می تواند باشد که جلوگیری از تدریس زبانها بومی به بهانه وحدت ملی خود می تواند وحدت ملی را خدشه دار کند. و گرنه بحث درباره دوزبانگی و آموزش به دوزبان هنوز زود است و در سیاست گذاری محلی از اعراب ندارد. بیشتر یافته ها از تدریس به زبان مادری حمایت می کند و در حالت دموکراتیک و علمی باید فرجه ای حتی به صورت آزمایشی به زبانهای بومی داده شود. در این میان زبان ترکی آذربایجانی از حالت ویژه ای برخوردار است و با توجه به فراز و نشیب هایی که در طول تاریخ به خود دیده است توجه ویژه ای را می طلبد و گرنه سیاست نادیده گرفتن زبانها در درازمدت به عنوان ضد وحدت ملی عمل خواهد کرد.
مساله حائز اهمیت دیگر که جای تامل و تحقیق دارد وجود کشورهایی مستقل در جهان است که زبانهای بومی گویشوران آنها با زبانهای گروه های زبانی ایران یکسان است. آذربایجان، ترکمنستان، اقلیم کردستان عراق، کشورهای عربی دارای زبانهایی هستند که گویشوران این کشورها با گویشوران این زبانها در ایران به راحتی ارتباط برقرار می کنند. اجرای آموزش به دو زبان و وارد کردن زبان های بومی به نظام آموزشی در کنار فارسی باعث واردات و جریان علم و اطلاعات از این کشورها به جامعه ایرانی خواهد شد. در چنین وضعیتی یک دانش آموز آذربایجانی می تواند کتابهای فیزیک، شیمی و میکروبیولوژی را که به زبان آذربایجانی و یا حتی به زبان ترکی استانبولی نوشته شده بخواند و سود ببرد که این خود می تواند سهمی در پیشرفت علمی و صنعتی کشور ایفا کند. اما در وضعیت حاضر ورود کتاب و مطبوعات به زبان های بومی مانند ترکمنی، آذری، ترکی و عربی محدودیتهای خاص خود را دارد که این خود نوعی مانع برای گسترش علوم در جامعه می باشد.
منابع
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

روزگاری نه چندان دور در دهه هفتاد، اکثر نشریات محلی مستقیم و غیرمستقیم، متأثر از حضور پررنگ معلمان قلم به دست بود.
فرهنگیانی که ضمن عمل به وظایف سازمانی، اوقات فراغت خود را با روزنامه نگاری و خبرنگاری سپری می کردند تا ضمن بیان مشکلات معیشتی، منزلتی و صنفی خود از تریبونهای موجود با عرق روحی خویش تاثیر مثبتی در بهبود زندگی مردم پیرامونی شان داشته باشند.
متأسفانه امروزه نسل معلمان پویا، جسور، قلم به دست، صاحب اندیشه و البته دست اندرکار حوزه رسانه
و خبر رو به انقراض بوده و بسیاری از فرهیختگان فرهنگی کنج عزلت اختیار کرده و در زندگی شخصی خویش غوطه ورند...
روز خبرنگار
17 مرداد به مناسبت شهادت محمود صارمی روز خبرنگار نامگذاری شده است. این روز فرخنده را بر خبرنگاران و روزنامه نگاران پر تلاش و جویندگان حق و حقیقت تبریک گفته امیدواریم افق های روشنتری در انتظار دوستان رسانه و خبر باشد.
راه رفتن بر لبه تیغ
روزنامه نگاری و خبرنگاری در عصر انفجار اخبار و اطلاعات بویژه در جهان سوم راه رفتن بر لبه تیغی است که هر لحظه امکان سقوط و هبوط در آن محتمل است.
بدون شک هرکسی در وجودش بعدی از ابعاد متکثر خبرنگاری را داراست
تلاش برای درک بی کم و کاست حقایق در نهاد ماست امروزه خبرنگاری دنیای بی سر و تهی است که چهار مقوله صحت، سرعت، دقت و کیفیت اضلاع اصلی آن است.
تأثیرات فضای مجازی بر رسانه و خبر
گرچه گوشی های هوشمند و تکنولوژی های جدید تمام عرصه های اجتماعی از جمله عرصه خبر و ژورنال را متحول کرده و محدودیتهای زمان، مکان، زبان، امکان و جغرافیا را درنوردیده است و ما به طور روزافزون با انبوه خبرنگاران آماتور و پدیده ی روزنامه نگاری شهروندان مواجه هستیم. لیکن هنوز هم مسئولیت انعکاس اخبار راستین، بدون دخل و تصرف جناحی و گروهی و همچنین پایبندی به تعهد اجتماعی نسبت به درستی و صحت خبر بیشتر معطوف به خبرنگاران و روزنامه نگاران حرفه ای استِ

چالشهای حوزه رسانه و خبر
یکی از مشکلات عینی این روزها، تأخیر فاز نشریات کاغذی نسبت به نشریات الکترونیکی و دیگر شبکه های اجتماعی مجازی است. همچنین گستره منطقه ای مخاطب، تیراژ نازل و حوزه تأثیرگذاری اندک آنها نسبت به تلگرام، فیسبوک و امثالهم از دیگر مشکلات این عرصه می باشد.
سینه سپر کردن یک خبرنگار در ثبت درست وقایع و به تصویر کشیدن چهره عریان واقعیت، به معنای دست کردن در لانه زنبور قدرت و ثروت بوده و علاوه بر خطر سقوط، احتمال گزیدگی همیشه وجود دارد.
روزنامه یا روزی نامه ؟!
متأسفانه بنابر هزار و یک دلیل برخی از دوستان حوزه رسانه و خبر تبدیل به گوش شنوا و چشم بینای مدیران شده و بعضاً نقش تدارکاتچی روابط عمومی ها را بازی می کنند و برای حفط منافع نازل جناحی، شخصی و بعضا به خاطر در امان ماندن از تله های موجود (مشخص نبودن خطوط قرمز) دست به خودسانسوری می زنند.
دستمزد نازل، فقدان امنیت شغلی، عدم حمایت حرفه ای و بیمه ای، ورود افراد غیرحرفه ای و مصادره بخشهای مدیریتی رسانه و خبر توسط سیاسیون از دیگر مشکلات عینی حوزه خبر و رسانه می باشد.
رویکرد جناحی و نتیجتا تقلیل منافع ملی و عمومی به منافع حزبی و جناحی، کمبود خبرنگار مبتنی بر آموزش علمی و آکادمیک و همچنین استیلای فضای ناامن و شائبه آلود و مبتنی بر شایعه در فضاهای مجازی و خدشه دار شدن اعتماد عمومی از دیگر چالشهای منفی حوزه رسانه و خبر می باشد.

تحلیل یا تکثیر؟ مسئله اینست!
از چالشهای های مثبت خبرنگاران و اهالی مطبوعات می توان به کارکرد مثبت در ارتقای کیفی زندگی اجتماعی، پرتو افکنی بر تاریکخانه های قدرت و ثروت، بیان مشکلات واقعی مردم در قالب گزارش های تحلیلی، یادداشتهای پژوهشی و نتیجتاً امید آفرینی می باشد.
به هر حال نشریات کاغذی نیز همانند کتاب در معرض تهدید و تحدیدند و مطبوعات کاغذی هم به سان کتاب برای بقای خود محکوم به ارتقاء کیفیت و انطباق خود با تکنولوژیهای نوین و تحلیل رویدادهای مهم جاری هستند.
ضرورت نظام جامع رسانه های همگانی
در پایان امیدواریم ضمن حرکت تدریجی اهالی رسانه و خبر به سوی حرفه ای و مستقل شدن از حکومت، حاکمیت نیز در قبال بهره مندی از خدمات دوستان رسانه و خبر در خصوص تأمین حداقل های معیشت و منزلت این قشر شریف و البته آسیب پذیر گامهای عملی برداشته و با تدوین، تصویب و عملیاتی کردن نظام جامع رسانه_های همگانی پاسدار حقوق اهالی رسانه و خبر باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

یک سال از حضورم در سایت صدای معلم گذشت....
برای هر انسانی یافتن مسیر زندگی ، اصلی مهم است. به نظرم هر فرد برای زندگی خود در این جهان هستی یک ظاهر و یک باطن برای نمایش دارد. ظاهر زندگی شامل تمامی موارد مشترک مابین همه افراد است. همانند انجام تحصیلات رسمی یا عمومی ، آرزوی ورود به دانشگاه و کسب شغل و درآمد که هر دو در جامعه ما بیشتر یک جبر اجتماعی است نه منطبق با استعداد و علاقه و توانایی افراد ، داشتن مسکن مستقل ، ازدواج کردن و صاحب زندگی مستقل شدن و فرزندآوری و....
اما باطن زندگی ، مواردی است که ما با توسل به اراده ، همّت ، هوش ، تعهد اجتماعی یا حسّاس بودن خود نسبت به محیط اجتماعی و همنوعان ، به آنها دست می یابیم . مسئولیت پذیری اجتماعی برای چشم و گوش همنوع بودن ، امیدوار بودن به حل مشکلات و معضلات پیرامون ، رضایت مندی و لذت بردن از با هم بودن یا برای هم زیستن ، واسطه بودن برای دریافت اطلاعات بیشتر و انتقال آن به دیگران ، آگاهی بخش بودن و....که همگی این موارد در سایه قابلیت های درونی فرد به فعلیت در آمده و عملی می شوند. هر فرد فرهنگی می تواند دست به قلم شود تا با همکاران خود ارتباط برقرار سازد
گاه اراده افراد برای تحقق این امور و مواردی خیلی بیشتر از این ، در حدی است که فرد به جرقه ای از سوی دیگران یا خلق فرصت های طلایی ایجاد شده توسط افرادی توانمندتر از خود نیازی ندارد ، همانند خیلی از مخترعان و مکتشفان و بزرگان ادبی و هنری و علمی کشورمان یا جهان که نیازی به ذکر اسامی آنان نیست. اما افرادی چون من نیازمند جرقه ای از سوی اراده و توان دیگران هستند تا بتوانند حرکت کنند. در طول زندگی سه محرک حرکت داشته ام که یکی از آنها جناب آقای پورسلیمان مدیر همین سایت هستند.
با این سایت کاملا تصادفی و با مشاهده مصاحبه یکی از سه عامل حرکتم آشنا شدم ، مدیر این سایت صبورانه تحمل می کنند ، فرصت رشد می دهند ، از هر نوع تفکر خیرخواهانه که نفع همه فرهنگیان را شامل می شود حمایت می کنند ، تنگ نظر نیستند ، ریاست بازی و منیّت ندارند به عبارتی دیگر از ویژگی های اثرگذار و ارزشمند این سایت همین صبوری و مهمان پذیری آن است. فقط کافی است که اهل حرکت و دارای همّت ایستادن باشید . خسته نشده و با مقاومت خود فعالیت مستمر رو به جلو داشته باشید.
گاه نوشته هایم متنی احساسی است ، که این مهم می تواند از چند اصل نشأت بگیرد:
*خودم فردی بسیار حسّاس و احساسی هستم.
*دردهای محیط پیرامون خود را می بینم و با همین احساسم ، دردمندانه لمس می کنم.
*میزان و گسترۀ دردمندی مردم بسیار بیشتر از آستانه تحمل آنهاست لذا افراد جامعه ما به چنین متونی بیشتر واکنش نشان می دهند و آن را نوعی همدلی می شمارند.
*انطباق رشته تحصیلی با واقعیت های درونی ام به فرآیند احساس ، بیشتر امکان مانور می دهد.
*جامعه ما خصوصا شغل ما دارای تعداد بیشتری از محرومیت ها و کاستی هاست که متون احساسی به تنهایی یا قدری با ترکیب داده های علمی و آمار ، بیانی منطبق با ملموسات افراد است.
*متون احساسی که با اثرجادویی خود خوانندگان را پیش می برد و هیجانات او را برمی انگیزاند بسیار بیشتر از سایر متون اثرگذار است و در نهایت جامعه آماری ما به این متون پاسخ رضایتمندانه تری نشان می دهد.
* در مجموع ملت ما غالبا احساس محورند .
*بازنشسته بودن بنده و دور ماندم از تمامی زیر و بم مقررات و آئین نامه ها و در کل جریانات و واقعیت های پیرامون تعلیم و تربیت تارو پود مدارس کشورم که امکان نوشتن را برایم فقط بر اساس تجارب شغلی یا اطلاعات فضای سایبریک ، مجازی و اینترنت فراهم می سازد. یعنی امروز به عنوان یک دبیر بازنشسته حتی اگر به دبیرستانی که 16 سال در آنجا تدریس کرده ام مراجعه کنم به دلیل تغییرات پرسنلی نه کسی مرا می شناسد و نه کسی مرا تحویل می گیرد. در مدارس دیگر که اوضاع بدتر است و در خود ناحیه یا اداره کل هم بد بدتر. فوری معرفی نامه ای از جایی معتبر خواهند خواست که موجود نیست.
اما اصل مهم آن است که هنگام نوشتن دنبال تهییج خواننده نمی توان بود ، یعنی نمی توان موقع نوشتن ، تصمیمی برای این کار داشت ، یک روندی ناخودآگاه است. نوشتن عرصه بیان آلام و دردهای بشری است.
قلم، رقصِ حروف و کلمات و جملات است بر روی لوح و اوراق سفید جهت کسب آگاهی ، رازگشایی ، همدردی ، همدلی ، هم عهدی ، همراهی ، هم اندیشی .....
نوشتن فرآیندی است از ترکیب عقل ، تجربه ، احساس ، باور ، دیدگاه ، اندیشه ، تعقل ، اعتقاد....

همّت والا برای خواندن از توانائی هایی چون علاقه ، نیاز ، حس کنجکاوی ، حس جست و جو ، یافتن یا تقویت توانایی قیاس ، دست یازیدن به افق دید گسترده ت ر، پرمایگی عمر ، بی تفاوت و منفعل نبودن به پیرامون خود.....تأسی می جوید.
تا زمانی که متون نوشته شده اهدافی چون مسموم سازی یا به انحراف کشاندن اذهان بشری را تعقیب نمی نمایند ، می تواند برای انسانها بسیار سودمند باشد.
برای هر انسانی یافتن مسیر زندگی ، اصلی مهم است پس نه ، نوشتن کاری است بی مایه و نه ، خواندن کاری است بی بهره . در تلاطم طوفان زندگی ، شاید از معدود ابزار تلطیف بخش هستی ، همین هنر نوشتن و خواندن است و برای همین از سوگندهای معجزه آسای قرآن کریم در سوره قلم ، قسمی است که به دوات و قلم و نوشته آورده شده است . (ن والقلم وما یسطرون )
به هر ترتیب ، هر فرد فرهنگی می تواند دست به قلم شود تا با همکاران خود ارتباط برقرار سازد. در این سایت تنگ نظری نیست ، سانسور نیست ، منع یا محدودیتی برای فعالیت نیست ، تحمیلی برای نوع نوشته نیست ، سنگ اندازی یا نومید سازی نیست. فقط مدیر سایت بر اساس تجربه و رسالت شغلی خویش ، عناوین ارسالی را بیشتر موارد تغییر می دهند که از سابقه کار رسانه ای ایشان ناشی می شود و بیشتر موارد هم این عنوان را از جملات خود متن برمی گزینند.
و اما گاه نوشته هایم برایتان خوشایند و قابل تحمل بود و گاه خیر . گاه تحسین کردید و گاه خُرده گرفتید و من صبورانه سعی در اصلاح خود داشتم ، حال اگر موفق نبوده ام به حساب ناتوانی اینجانب بگذارید.
ضمن قدردانی از تمامی خوانندگان صبور وارسته بزرگوار ، مستدعی است تا نسبت به مجموع نوشته های بنده هر گونه انتظار یا نقدی دارید و یا اگر موضوع و موضوعاتی برای نوشتن مَد نظرتان است ، مرقوم فرمائید تا در حد توان بدانها بپردازم . هر انسانی نیازمند حرکت و تغییر رفتار است و من در این وادی تا کی خدا داند ، سعی بر تحقق این مهم دارم و هیچ تغییری در رفتار صورت نمی گیرد مگر آن که نیّت خیرخواهانه ای در آن باشد. تا خود فرد نخواهد تغییر دادن او دشوار و گاه محال است. بنده مشتاق تغییرم هر لحظه و از سوی هر کس .
بار دیگر از مدیر محترم سایت ، همسر کوشای ایشان در پشت صحنه سایت سرکار خانم زهرا قاسم پور دیزجی ، تمامی همکاران نویسنده که گاه تشخیص دادند تا تلنگری بر قلم بنده بزنند ، تمامی مسئولان و مدیران ستادی که نوک نقد بنده قرار گرفتند و صبورانه تحمل کردند و مهمتر از همه خوانندگان فهیم و خردمند که با طرح نظرات خود حامی دلگرم کننده ای برای ادامه فعالیت ام بوده اند بی نهایت سپاسگزارم . با آرزوی بهترین ها منتظر نظرات ارزشمندتان هستم .

پایدار و سربلند باشید.