خبر کوتاه بود: حسن ملکی رسما رییس سازمان پژوهش شد.
آقای ذوعلم پس از یک سال و اندی خدمت در سازمان پژوهش بازنشسته و حسن ملکی جانشین او شد.
کمی به قبل بازگردیم.
بیست و هفت اسفند 1396 خبری منتشر شد مبنی بر استعفای محی الدین بهرام محمدیان از ریاست سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی.
او یک دهه ریاست این سازمان را عهده دار بود و نهایتا در متن استعفایش آورده بود: «در این ماه های اخیر نسبت به تداوم مسئولیت سازمان پژوهش حس غریبی داشتم و احساس می کردم برادر عزیزم جناب آقای بطحایی وزیر محترم آموزش و پرورش در صدد انجام کاری است که رفاقت فیمابین مانع از انجام آن میشود.»
پیش از ایشان، مهدی نوید ادهم برای سه سال رییس این سازمان بود. پس از آقای محمدیان، حیدر تورانی سرپرست این سازمان شد و از ابتدای سال 1397 کار خود را آغاز کرد و تا اواخر دی ماه همان سال سرپرست بود. اقتضای واژه سرپرستی هم بیش و کم همین بود. ده ماه سرپرستی او به پایان رسید.
از ابتدای بهمن 1397 آقای ذوعلم عهده دار مدیریت و ریاست سازمان پژوهش شد؛ تا اینکه روز چهارشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۹ پس از ۱۵ ماه مدیریت از بازنشستگی خود خبر داد و در آخرین جلسه کاری خود گفت: «قانونمندی و قانونمداری چیزی است که باید به صورت عملی به فرزندان آینده این سرزمین آموزش دهیم.» و با این عبارت هرگونه استفاده از رابطه و دور زدن قانون را برای ادامه دادن به ریاست سازمان منتفی دانست؛ هرچند ایشان در جملهای بیش و کم مبهم گفته است که « سازمان را رها نمی کنم چرا که تعلیم و تربیت دغدغه ام است.»
در این نوشته بنای به نقد کشیدن کارنامه آقای ذوعلم را نداریم و نقد و بررسی کارنامه مدیران را به اهل نظر واگذار میکنیم؛ هرچند که خواجه شیراز در نگاهی آسیبشناسانه گفته است «اهل نظر معامله با آشنا کنند.»
آقای ذوعلم هم مثل مدیران و سرپرستان پیش از خود آمد و رفت و کارنامه خود را پیش نظر ما به تماشا گذاشت.
در این مجال صرفا در پی یک پرسش کلیدی هستیم:
آیا بازنشستگی از سنخ رخدادهای پیشبینی نشده است؟ یا از عداد بلایای طبیعی است که ناگاه بر سر آدمی فرو میآید؟
علیالقاعده بازنشستگی از پیشبینی پذیر ترین اتفاقهای عمر یک انسان شاغل است که از حدود سی سال جلوتر میتوان به استقبال آن رفت و برای آن برنامهریزی کرد.
طبیعتا آقای ذوعلم باید میدانسته اند در این تاریخ بازنشسته خواهند شد و باید کار را به دیگری واگذار کنند.
پرسش این است: آیا قبول مدیریت سازمان پژوهش برای اندکی بیش از یک سال، تصمیمی به سزا و شایسته بوده است؟
آقای ذوعلم در اردیبهشت 1398 با افتخار به جملهای از رهبر انقلاب ارجاع داده که فرمودهاند: «در آموزش و پرورش، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی قلب آموزش و پرورش است، این قلب را گرامی بدارید، اهمّیّت بدهید و حفظ کنید» و این جمله را به سان مدالی بر سینه سازمان دانستهاند.
پرسش این است: اگر پزشکی بداند که عمل قلب به 5 ساعت زمان نیازمند است و از قضا بداند که بیش از 45 دقیقه نمیتواند در اتاق عمل حاضر باشد؛ و با علم به این دو موضوع، لباس اتاق عمل بپوشد و سینه بیمار را بشکافد؛ چه باید کرد؟
آقای ذوعلم در اردیبهشت 1398 گفتند یک فعال انقلابی باید اهل تدبر و آیندهنگر باشد؛ و در همان روزها از هشت کلان پروژه در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی رونمایی کردند؛ حال آنکه باید میدانستند زمان لازم برای کلانپروژهها بیش از زمان حضور ایشان است و به احتمال قریب به یقین و با استقرای حاصل از اکثر تغییرات مدیریتی در کشور، نفر بعدی راه ایشان را ادامه نخواهد داد؛ هرچند ایشان امروز و در سخنرانی تودیع گفته است: «انشالله آقای ملکی این راه را ادامه خواهند داد.»
آقای ذوعلم نمیدانستند؟ قبول. مقامات مافوق هم نباید دقت میکردند؟
قلب آموزش و پرورش را دادید دست دکتری که گواهی فعالیتش در حال انقضا بود.
به جز تو قلب خودم را به هیچ کس نسپردم
تو هم غمی به جهانم اضافه کردی و رفتی
کانال معلم : یادگیرنده مادام العمر
معلمان به عنوان یکی از وفادارترین نیروهای نظام همواره از تبعیض منزلتی و معیشتی خود در دو سطح درون دستگاهی و برون دستگاهی به شدت در رنج هستند.
تبعیض درونی یعنی یک معلم تنها حقوق خشک و خالی و بدون هر گونه مزایای جانبی مطابق با حکم کارگزینی دریافت می کنند، در حالی که همکاران وزارتی به طور پنهان و آشکار ردیفهای دریافتی و مزایای جانبی دیگری دارند که سایر معلمها از آنها بیبهره هستند.
تبعیض بیرونی همان داستانی است که سه دهه معلمین به رهبری تشکلها و کانونهای صنفی خود برای آن جنگیدهاند. موتور محرکه اصلی جنبش معلمان، تلاش برای پر کردن شکاف تبعیض بین دریافتی خود با دستگاههای برخوردار دیگری چون دانشگاهها، برنامه و بودجه و... است.
در دهه هشتاد لایحه نظام هماهنگ پرداخت حقوقها در واقع برای پاسخگویی به کارمندان و معلمان ناراضی از تبعیض به راه افتاد، ولی وقتی این لایحه پس از کش و قوسهای فراوان مصوب گردید از این لایحه چیزی دست معلمان ناراضی را نگرفت. دولتمردان برای سرگرم کردن معلمها این بار نظام رتبهبندی را در پنج رسته مطرح کردند. خلاصه سالها وزرا در دول مختلف با نظام پرداخت هماهنگ و سپس نظام رتبهبندی با روح و روان معلمی بازی کرده و عملاً با مقصر قلمداد کردن وزرای قبلی حل مشکل رتبهبندی را با زرنگی تمام به دوش دولت و وزیر بعدی حواله کردند.
نوبخت و بازی با کارت فرهنگیان
نوبخت رییس برنامه و بودجه کاندیدای احتمالی حزب اعتدال و توسعه برای انتخابات آتی ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۰ است. وی در تلاش است از نمد کارمندان ناراضی دولت همچون معلمین و پرستاران برای خود کلاهی ببافد. در این راستا چندی است که جلسات نمایشی با برخی از نمایندگان تشکلهای صنفی فرهنگیان به منظور احیای نظام رتبهبندی به راه انداخته و در تلاش است اشتباهی که وزارتخانه و دستگاه خود در افزایش حقوق فرهنگیان در نیمه دوم سال ۹۸ مرتکب شدهاند را رفو کند.
به گفته شیرزاد عبدالهی؛ اشکال کار سازمان برنامه در سال 94 تا 98 این بود، که اعتبارات رتبهبندی معلمان را از محل اعتبارات فصل 10 تامین کردند. حالا استدلال میکنند که بخشنامه افزایش 50 درصد حقوق کارمندان (اسفند 98 ) برای معلمان به صورت ناقص اجرا شده، زیرا معلمان قسمتی از مزایای بخشنامه 50 درصد را در قالب رتبهبندی پیشخور کردهاند!
آقای نوبخت و ترکمن ناگهان متوجه این ظلم شدهاند و میخواهند جبران کنند. کاری به انگیزه و نیت آقای نوبخت و الهیار ترکمن ندارم. فرض را بر این بگذاریم که انگیزه انسانی دارند. راهحل قانونی این است که مسیر رتبهبندی را از مسیر افزایش 50 درصد فصل 10 جدا کنند. رتبهبندی موضوع راهکار 2-10 و راهکار 3-10 فصل هفتم سند تحول بنیادین است و ربطی به اعتبارات فصل 10 قانون مدیریت ندارد."
نسرین چراغی از فعالان البرز میگوید:
"سازمان برنامه و بودجه و معاونت مالی آموزش و پرورش ، متوجه اشتباهشان شدهاند و حالا غرورشان اجازه نمیدهد بگویند معذرت ... !
با این جلسات فرمالیته، میخواهند به معلمان ثابت کنند که با ریش سفیدی روسای تشکلها و کلی خواهش همکاران! بالاخره رضایت دادیم!
وگرنه یعنی نوبخت عقلش نمیرسد که فاصله زیادی بین حقوق معلمان و سایر کارکنان هست و حتما باید رضاخواه و کمیجانی، عبدی و.... به ایشان یادآوری کنند!؟"
حاجیبابایی رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس معتقد است که:
"رتبهبندی معلمان اصلا وجود ندارد که دولت بخواهد آن را اجرایی کند. وقتی چیزی وجود ندارد، دولت میخواهد چه چیزی را اجرا کند؟!
این بخشنامهای که میگویند میخواهند از اول فروردین اجرایی کنند، من چنین بخشنامهای ندیدهام!"
ف_محمدی از فرهنگیان زنجان مینویسد:
"در حالی که جامعهی فرهنگیان کشور در سردرگمی و خوف و رجای صدور احکامی ترمیمی به سر میبردند و در به در به دنبال روزنه امیدی بودند تا از این بلاتکلیفی نجات پیدا کنند، اظهارات نسنجیده و غیرمسئولانه حاجیبابایی باعث حیرت و تعجب فرهنگیان کل کشور شد!
آخر مسئول (آن هم وزیر اسبق خودمان و مسئول کمیسیون فعلی فرهنگیان در مجلس) این قدر بیفکر و بیتفاوت...؟!"
سخن آخر
آنچه مسلم است افزایش نابخردانه و شتاب زده حقوق فرهنگیان در بهمن ماه؛ اقدامات نظام قبلی رتبهبندی را كه از اول مهر ۹۸ اجرا شده بود به هم زد.
لذا با افزایش حقوق کادکنان دولت در سال جدید متوسط دریافتی سایر کارکنان دولت هشتصد هزارتومان بیش از متوسط دریافتی فرهنگیان می باشد .
الان هم لازم است آيين نامه قبلی رتبهبندی اصلاح شود. در صحبتی که با سالار قاسمی مدیرکل آموزش و پرورش البرز داشتم می گوید: وزارتخانه پيشنهاد اصلاحی را به دولت فرستاده و در دستور كار دولت است كه پس از تصويب دولت قابل اجرا خواهد بود.
حاجی میرزایی وزیر آموزش و پرورش و انصاری رییس سازمان امور استخدامی معتقدند که اجرای رتبه بندی معلمان نیازمند مصوبه دولت است.
لذا بقيه آنچه از زبان هر کسی می شنویم چيزی جز سياسیكاری و سياسیبازی نیست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
در نشست خبری « مجتبی زینی وند » رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکت های مردمی وزارت آموزش و پرورش با خبرنگاران در تاریخ شنبه 21 دی ماه 1398 ؛ « صدای معلم » پیشنهاد پیشین خود به این سازمان مبنی بر " الزام دعوت از خبرنگاران و رسانه ها در نشست های شوراهای آموزش و پرورش " را یادآوری و خواهان توضیح این مقام مسئول در وزارت آموزش و پرورش گردید . ( این جا )
این درخواست در گزارش های متعدد این رسانه ها و الزام به پاسخ گویی رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکت های مردمی وزارت آموزش و پرورش و عمل به وعده ی داده شده مطرح و تکرار گردید .
سرانجام و در نشست خبری وزیر آموزش و پرورش با رسانه ها به تاریخ 28 / 2 / 1399 ، آقای زینی وند خود شخصا بخشنامه ی مذکور را تسلیم مدیر صدای معلم کرد .
این رسانه ضمن سپاس از این اقدام وزارت آموزش و پرورش اما محدود کردن این بخشنامه به چند استان را منطقی نمی داند و خواهان توضیح مسئولان در این ارتباط می باشد .
از 27 ارديبهشت ماه براساس دستورالعمل ستاد مقابله با کرونا و وزارت آموزش و پرورش، تمامي مدارس کشور با رعايت پروتکلهاي ايمني و سلامت بهمدت يکماه باز خواهند بود. با توجه به برنامهريزي و تمهيدات انجام گرفته در خصوص بازگشايي مدارس، دانشآموزان ميتوانند به صورت «کاملا اختياري و داوطلبانه» و بر اساس نياز به دريافت خدمات و رفع مشکلات درسي به مدرسه مراجعه نمايند و حضور کليه مديران، کادر اجرايي و کادر آموزشي، در مدارس «الزامي» است.
بر اساس تمهيدات انجام گرفته در خصوص بازگشايي بهينه مدارس و پروتکلهاي بهداشتي، مديران مدارس موظفند قبل از هر اقدامي، نسبت به اتخاذ تمهيدات لازم براي ضدعفوني کردن محيط آموزشگاه، نظارت دقيق بر رعايت بهداشت عمومي و فردي، جلوگيري از رفتارهاي پرخطر و ايمنسازي فضاي آموزشگاه براي حضور معلمان و دانش آموزان، «حداقل متناسب با سرانهي اختصاص يافته» اقدام نمايند.
بازگشايي «محدود» مدارس حتی با رعايت پروتکلهاي بهداشتي، مخالفان بسياري دارد. از نظر آنان، در چنين بحرانهايي مدارس بايد اولين محل براي تعطيلي و آخرين محل براي بازگشايي باشند و با اين تصميم آموزش و پرورش، احتمال افزايش مبتلايان به کرونا وجود خواهد داشت. از نظر مخالفان بازگشايي «محدود» مدارس بهتر ميبود براي جلوگيري از انتقال بيماري کرونا به دانش آموزان، خانواده آنها و معلمان، آموزش و پرورش در اين مدت اندک باقي مانده از سال تحصيلي از بازگشايي مدارس صرف نظر مينمود.
مخالفان بازگشايي «محدود» مدارس معتقدند: «تهيه پروتکلهای ايمني و سلامت بخشي از کار است اما اجراي آن، بخش مهمتر کار است و مشخص نيست مدارس تا چه اندازه خود را ملزم به رعايت اين دستورالعمل ميدانند؟ »
مسئولان آموزش و پرورش از ضدعفوني مدارس تا روز پنجشنبه (۲۵ ارديبهشت) و از اينکه دانشآموزان بايد با خود ماسک و دستکش به همراه داشته باشند سخن گفتهاند؛ اما هنوز مشخص نيست، اعتبارات بهداشتي بابت ضدعفوني کردن محيط آموزشگاه اختصاص يافته است يا نه؟ اگر جواب مثبت است، با اين اعتبارات بهداشتي اختصاص يافته، ميتوان مواد ضدعفوني، ماسک و دستکش متناسب با ظرفيت دانشآموزان، معلمان و عوامل اجرايي مدارس تهيه کرد؟ و در غير اين صورت وظيفه تامين اين تجهيزات با چه کسي است؛ وزارت آموزش و پرورش، والدين دانشآموزان و يا مديران مدارس؟
مطابق دستورالعملهاي ابلاغي وزارت آموزش و پرورش در خصوص بازگشايي مدارس، دانشآموزان بايد وسايل شخصي از جمله ماسک و دستکش به همراه داشته باشند اما مشخص نشده است، در صورت مجهز نبودن دانشآموزان به اقلام بهداشتي مورد نياز، آيا تمهيدات لازم انديشيده شده است و مدارس اين اقلام بهداشتي را در اختيار آنان قرار خواهند داد؟ اگر تعداد دانشآموزان در مدرسه زياد شد چگونه ميتوان اميد به رعايت فاصله اجتماعي و پروتکلهاي بهداشتي داشت؟ آيا سطوح پرتماس مدرسه و سرويسهاي بهداشتي روزانه دوبار و آن هم هنگام حضور دانشآموزان در محيط مدرسه ضدعفوني خواهند شد؟ آيا معلمان و مديران مدارس بر رعايت پروتکلها و نکات بهداشتي توسط دانشآموزان به ويژه دبستانيها نظارت خواهند کرد؟ و مسئوليت رصد مباحث و اجراي پروتکلهاي ايمني و سلامت در مدارس بر عهده چه کسي ايست؟
باز شدن مدارس بدون توجه کافي به پروتکلهاي بهداشتي، ميتواند سلامت معلمان را بيش از همه به خطر بيندازد. مسئولان آموزش و پرورش بايد توجه داشته باشند که بازگشايي مدارس به هيچ عنوان نبايستي علت و عامل نقض پروتکلهاي ايمني و سلامت باشد چراکه سلامتي دانشآموزان، خانواده آنها و معلمان در اولويت قرار دارد و بازگشايي مدارس براي رفع اشکال جزئي و ارائهي خدمات آموزشي، صرفا به آن دسته از دانشآموزاني که به هر دليل نتوانستهاند از خدمات آموزشهاي مجازي و غيرحضوري بهرهمند شوند جزئي از اهداف غايي تعليم و تربيت محسوب شده و در درجه دوم اهميت قرار دارد.
بدون ترديد در اين شرايط براي خانوادهها، حفظ سلامت فرزندانشان نسبت به مباحث آموزشي اولويت بالاتري دارد و انتظار دارند که دستگاههاي مسئول «وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت» با اجراي کامل و دقيق پروتکلهاي بهداشتي و نظارت بر آنها سلامت فرزندانشان را تضمين نمايند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یک عمری را تموم کن/ کاغذ و قلم حروم کن
کتاب که شد بریز دور / سوخت تون حموم کن
قلم و دوات، گشنه ی لات / به خدا دلم می سوزه برات!
اینها را در خواب داشتم به خودم می گفتم. دلسوز خودم شده بودم و یک ریز با خودم حرف می زدم که؛ به من چه اوضاع چرا این جوریه؟ به من چه هیچ کس سرجایش نیست؟ به من چه، همین « به من چه» پدر همه را در آورده؟ به من چه طوفان تحریم و تورم همه را در نوردیده ؟ به من چه معلمان ، محروم و مظلومند؟ اصلا بلایی اگر هست مگر عمومی نیست؟ مگر فقط روی سر من هوار شده است؟ مگه فقط من گوشت گرمی صد تومن باید بخرم؟ مگه فقط من پسته را دانه ای دویست تومان می خرم؟ مگه فقط من پراید کیلویی هشتاد هزار تومان سوار می شوم؟ هم چنانکه عبدالمطلب برای گرفتن شترانش نزد ابرهه می گفت ، خانه کعبه خود صاحبی دارد که نگهبانش هست، لابد معلمان هم خدای بزرگی دارند که مواظبشان هست.
بیدار که می شوم، یادم می افتد بازباید بنویسم. نوشتن مثل خوره است که به جان آدم می افتد. افشای خود است.به شرط آنکه صداقت در آن باشد. این که با شکم سیر و سیگاری در دست و روی مبل بنشینی و مثلا از فقر و بی عدالتی و بدبختی معلمان دم بزنی، نویسندگی نیست، باری به هرجهت نویسی است. عادت بدی داریم که می نویسیم تا دوستان و همکاران ما خوششان بیاید. نه این که از نیازشان بنویسیم. نوشتن واقعی ،از نهاد آدمی برمی آید به سان آتشی که شعله کشیده و چون در کوره درون طرف نمی گنجیده اکنون به هرسو زبانه می کشد.این آتش چه بسا کوره سرد درون معلم دیگری را هم گرم کند. این نوشتن عین شعر گفتن است. درست مثل مولانا. برای همین است که هفتصد سال آزگاراست ما گاه وبی گاه دور آتشی که او برافروخته است جمع می شویم. چه خوب می شد اگر نوشتن روی این صفحه مجازی نیز برای ما چیزی شبیه این حالت باشد.حتی اگر ازآتش دل ما ،کسی گرمی و نوری نبیند و چه بسا برافروخته ای را نیز فرو نشاند . من هم می دانم با یگ گل بهار نمی شود اما به احترام هرچه گل ، فکر می کنم ،حداقل بوی بهار که احساس می شود. نمی شود؟!
بنازم همان عالم قلم و کاغذ را که سخت محرم است وصمیمی. اما قلم زنی روی صفحه دیجیتالی وب به مرتب دشوارتر از نوشتن روی کاغذ است. صرف نظر از این که بسیاری معلمان اهل وب و وبگرد نیستند، کم سویی چشم در پنجاه سالگی و ناشناسی مخاطب آزاردهنده است. همین طور بی اطلاعی از مواجه و قضاوت او که نمی خواهد یا نمی تواند نقد و نظرش را بگوید. جدای از این حرفها اما وب نگاری از نگاه بسیاری، یک دل خوش می خواهد و یک سر سرخ. چیزهایی که اغلب آن را ندارند. در برابر وب نگاری اما وب گردی ، دردسر زیادی ندارد. وب گردی، کاری شبیه ولگردی است و چندان دشوار نیست.
اینجا تا دستت به گوشی یا کیبورد می رود، باید احتمال بدهی که دیگر خودت نیستی روی آنتنی. درست مثل آدمی که در یک جای خلوت، بی خیال دست می کند توی دماغش یا می نشیند برای قضای حاجت! غافل از این که هزار جفت چشم باحیا و چه بسا بی حیا او را می پایند و هیچ نمی گویند.
نوشتن در فضای مجازی، شاید کار بیهوده ای باشد اما همین که بدانی نفس یکی دو معلم تازه وارد و روستا نشین از اجاق قلمت گرم می شود، کمی امیدوار می شوی. این را هم می دانی که نوشتن، عادت و عاقبت توست. والا نه خفیه نویسی و نه سیاسی نویس اما نمی دانی چرا عجیب یک روز دوست راست از تو می رنجد و یک روز رفیق چپ تو. نوشتن، سرپا نگه داشتن خود است. تویی که تازه از مدرسه آمده ای. با بچه های لوس و نفهم مردم سر وکله زده ای. خسته ای و دود و دم شهر دیوانه ات نموده است. می نشینی و می نویسی. در اوج جابه جایی کلمات، تازه یادت می افتد به حرفی که روزی به خودت گفته بودی که در انبوه این همه هیاهو و واهمه وام و طوفان تورم وقتی سرود «به من چه » این چنین در سراسر این سرزمین حماسی طنین انداخته است، مگر تو غیر از این خلایقی؟ پس بکوش که نه صاحب هنر،که اگر شد صاحب زرشوی. نشد، بی درد سر شوی. آن هم نشد، خر شوی که ای زنده باد خر!
بعد از این همه نشستن و نوشتن و نقطه گذاشتن و از سر سطر شروع کردن، روزی به نقطه ای می رسیم که پایان تمام سطرهاست. وقتی که حس می کنی ناگهان چقدر زود ، برای همیشه دیر شده است. ما که می دانستیم دنیا تنها یک زنگ حساب است و نمی دانستیم اگر این زنگ به خوبی بخورد، چه زنگ تفریح دلچسبی در پی اش است. بنای دنیا بر غفلت است. چقدر از پله های خانه و مدرسه بالا رفتیم اما روی پله خویش پایی نگذاشتیم. چقدر سرکلاس، بلند بلند و شمرده به بچه ها گفتیم؛ نقطه، سرخط! اما اول سطر کتاب تنهایی خود حتی حرفی نگذاشتیم. فقط با شنیدن یک حرف در یک همایش، حین مطالعه یک کتاب یا وقت تماشای یک فیلم، برای لحظه ای لرزیدیم و با خود عهد کردیم که بعد از این عوض بشویم ولی نشدیم. حرف ترس از جهنم نیست و والا این دنیا که ما دیدیم، برای خودش جهنمی شده بود که از فشار این همه هول ،ما هر روز در آن می مردیم و زنده می شدیم. دنیا می شد بهتر از این باشد اگر بعضی ها به نام میهن، به نام دین، به نام حقوق بشر، به نام اصلاح طلبی، به نام اصول گرایی، به نام آزادی و به نام هزار زهر مار دیگر، به کام مردم تلخش نمی کردند.من حتم دارم بیشتر مردم به بهشت می روند، جز آنها که دنیا را برای خودشان بهشت و برای دیگران جهنم کردند!
عقلی مصلحت اندیش و عافیت طلب هم اگر در میان بود، حتما همین را می گفت : اکنون که زمانه با تو نمی سازد بیا و تو با زمانه بساز. پا بگذار روی دل بخت برگشته ات. صد نوشته که سهل است، هزاران نوشته تو هم هیچ چیز را تغییر نخواهد نداد. بدبخت، گنگ خوابدیده ای. بیکاری می نویسی؟ بنشین و مثل بقیه با نگاهی عاقل اندر سفیه، فقط ببین و بخوان و برو. اولش کمی سخت است اما عادت می کنی. یعنی چاره ای دیگر نداری. به قول آن رفیق گرمابه و گلستان؛ از این همه نان خور دولت بگیر تا جماعت کوچه و بازار همه در مثلث آشگاه و لاشگاه و آبریزگاه دور خود می چرخند.کاری هم ندارند که دنیا را آب ببرد و یا نسل بشر را کرونا ریشه کن کند. همه هم گوشی به دست ، منتظر از در درآمدن قهرمان هستند. می بینی که کسی برنمی خیزد و پایی پیش نمی گذارد پس لطفا فضولی موقوف! بنشین.کتابت را بخوان. شعرت را بگو. غزلی عاشقانه بگو.
شکرخدا پراید داری .دست زن و بچه را بگیر و برو بگرد. تا بوده همین بوده. با یک گل بهار نمی شود.یک دست بی صداست. ولی دیگران هرچه می خواهند بگویند.
من هم می دانم با یگ گل بهار نمی شود اما به احترام هرچه گل ، فکر می کنم ،حداقل بوی بهار که احساس می شود. نمی شود؟!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آذربایجان شرقی