گروه گزارش/

هنوز وزیر آموزش و پرورش به گزارش صدای معلم با عنوان : " وزیر آموزش و پرورش در مورد وقایع اخیر دانشگاه فرهنگیان شفاف سازی کند ! " پاسخی ارائه نکرده است . ( این جا )
در این گزارش آمده است :
« نخستین بار خبر تغییر رئیس دانشگاه فرهنگیان 20 خرداد در صدای معلم مننتشر گردید . ( این جا )
گزارش « صدای معلم » " در 24 خرداد با عنوان جایگاه اصل 57 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران کجاست ؟ داستان دخالت نمایندگان مجلس در عزل و نصب های آموزش و پرورش تا کی ادامه خواهد داشت ؟ " اظهارات "جبار کوچکی نژاد " در مورد تغییر رئیس دانشگاه فرهنگیان و چند پرسش ؟! ( این جا ) منتشر شد . ( این جا )
در این گزارش تصریح شده بود :
" نمایندگان مجلس مطابق قانون حق اظهار نظر در مورد همه امور را دارند اما آیا مرز میان " انتقاد " و " دخالت " تفکیک شده است ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش حق عزل و نصب مدیران خود را ندارد ؟

در غیر این صورت ؛ پاسخ گویی چه شان و جایگاهی خواهد داشت ؟
داستان دخالت نمایندگان مجلس در عزل و نصب های آموزش و پرورش تا کی ادامه خواهد داشت ؟ "
باشگاه خبرنگاران جوان در گزارشی خبر داد ( این جا ) که برخی مدیران ارشد این مجموعه، دانشگاه را محلی برای فروش محصولات و کتابهای خود و نزدیکانشان کرده اند آن هم در شرایطی که همچنان بن بست مشکلات مالی دانشجومعلمان را نبود اعتبارات کافی دانسته و داعیه حمایت از آنها دارند البته ناگفته نماند که تاکنون بخش عمده این ادعاها و پیگیری راه به جایی نبرده است. »
در پایان این گزارش تفصیلی آمده بود :
« نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که آیا گفته های آقای عبداللهی را تایید می کنند ؟
چرا دانشگاه فرهنگیان در برابر یادداشت عمادی سکوت کرد ؟
آیا یک مدیر در یک دستگاه اجرایی پرمشغله و زمان بر می تواند سالی دو کتاب بنویسد ؟
واکنش تند برخی نمایندگان مجلس مانند کوچکی و دهمرده نشان داد که خبر عزل و یا برکناری رئیس دانشگاه فرهنگیان صحیح بوده است .
خبرگزاری فارس چهارشنبه، 21خرداد 99 خبر داد که حبیبالله دهمرده نماینده مردم زابل طی تذکر شفاهی در صحن علنی مجلس و انتقاد از سیاسی بودن عزل و نصبها می گوید : اخیراً رئیس انقلابی دانشگاه فرهنگیان عزل شده است، چرا مجلس نسبت به این مسئله بیتفاوت است. ( این جا )
مطابق تبصره 3 از ماده 10 اساسنامه دانشگاه فرهنگیان ؛ پذیرش استعفا یا عزل رئیس «دانشگاه» با پیشنهاد وزیر آموزش و پرورش و تأیید وزیر علوم، تحقیقات و فناوری و حکم وزیر آموزش و پرورش انجام می پذیرد.

پرسش این است که چرا وزیر آموزش و پرورش حسین خنیفر را برکنار کرده است و پرسش مهم تر این که چگونه در مقام سابق ابقا شده است ؟ واقعا تاکنون تشکلی به نام " کانون مدرسان دانشگاه فرهنگیان " که حوزه فعالیت تخصصی آن همین دانشگاه است ؛ یک پرسش جدی در مورد مسائل این دانشگاه مطرح کرده است ؟
پرسش « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش آن است ؛ آیا وقایعی که در دانشگاه فرهنگیان رخ داده است از مصادیق " مدیریت تعارض منافع " نیست ؟
اگر پاسخ مثبت باشد ؛ " مسیر بدون بازگشت " را با کدام تدبیر ، شجاعت و صراحت مدیریت خواهد کرد ؟
آیا این سکوت و عقب نشینی ها بر میزان اعتماد عمومی در سیستم خواهد افزود ؟
چگونه می توان در این دانشگاه به دانشجو معلمان و معلمان آینده این جامعه ، درس " صداقت " و " جدیت " را آموخت ؟ »

پس از آن مدیر صدای معلم در یادداشتی ضمن مورد خطاب قرار دادن وزارت آموزش و پرورش و به ویژه " رئیس دانشگاه فرهنگیان " نوشت : ( این جا )
« زمانی که هم در باشگاه خبرنگاران جوان یک خبرنگار گزارشی ساده با شیوه طرح پرسش از بحث تعارض منافع فرهنگیان در دانشگاه فرهنگیان مطرح می کند چندین بار از دانشگاه با خبرگزاری تماس گرفته و آن خبرنگار را تهدید و خواهان اخراج وی می شوند .
آیا آن حرکات نمایشی مسئولان در سر زدن گزینشی به برخی رسانه ها را باید بپذیریم و یا این حرکات که در تضاد صریح با اصول کار رسانه و مقوله آزادی بیان است و مانع کار حرفه ای خبرنگاران می شود ؟
چرا وقتی خبرنگاری این چنین مورد تهدید قرار می گیرد سایر همکاران وی که انگار اتفاقی نیفتاده و خیلی خونسرد و " بی تفاوت " از کنار ماجرا می گذرند ...
تبریک گفتن های متوالی و تعریف از یکدیگر توسط چنین خبرنگارانی قرار است کدام مقام شامخ و والایی را برای آنان ایجاد کند ؟ »
شفاف سازی " صدای معلم " در این موارد موجب شد تا رئیس دانشگاه فرهنگیان در روز خبرنگار امسال سکوت پیشه خود کند .
به تازگی ؛ " جمعی از اساتید پیشکسوت دانشگاه فرهنگیان کشور " در نامه ای که در شبکه های اجتماعی و سپس پرتال رسمی این دانشگاه ( این جا ) منتشر شده است ، از اقدامات " حسن خنیفر " رئیس این دانشگاه تشکر کرده اند .
در این نامه آمده است :
« حضور و دفاع ارزشمند جنابعالی امروز مورخ ۱۳۹۹/۶/۴ در جلسه بالاترین مرجع شورای عالی انقلاب فرهنگی جناب اقای دکتر عاملی، از اساتید پیشکسوت دانشگاه فرهنگیان و اخذ مصوبه بسیار ارزشمند و دستور دبیر شورایعالی فرهنگی در خصوص به جریان انداختن بررسی و احقاق حق این اساتید مایه مباهات و برگ زرین دیگری از دوران مدیریت جنابعالی در کنار احیای دانشگاه به یغما رفته و اخذ ۷۷،۰۰۰(هفتاد وهفت هزار) ردیف جدید جذب دانشجو در سال ۱۳۹۹ و تلاش در زمینه ارتقای کیفی و کمی دانشگاه فرهنگیان بود.
جنابعالی با کارنامه ارزشمند۳۰ ماهه تان ثابت کردید که می شود کارهای بزرگ رقم زد. واخذ مصوبه امروز دلیل این تلاش و همت جنابعالی است.
به پاس این همه خدمات و در این ایام نورانی که به نام و یاد آقا ابا عبد الله الحسین(ع) و یارانش مزین است، از خداوند متعال برای شخص جنابعالی طول عمر با عزت و تداوم مدیریت وسایه وجودتان را بر ارکان دانشگاه فرهنگیان طلب می نماییم. »
نخستین پرسش " صدای معلم " از شورای عالی انقلاب فرهنگی است که چرا خبرنگاران و رسانه ها در نشست های این شورا حضور ندارند و این که در مورد مصوبات این شورا شفاف سازی صورت نمی گیرد ؟
واقعا چرا این شورا که مرجعیت قانون گذاری در مورد مسائل فرهنگی برای خود قائل است با رسانه ها نشست رسانه ای برگزار نمی کند و به افکار عمومی پاسخ گو نیست ؟

و پرسش دیگر این رسانه از رئیس دانشگاه فرهنگیان آن است که توضیح دهند آن " مصوبه بسیار ارزشمند " چه بوده است ؟
مدیر صدای معلم پیش تر در یادداشتی مطرح کرد : ( این جا )
« ماده 1 اساسنامه می گوید :
" دانشگاه فرهنگیان، دانشگاهی است: برای تأمین، تربیت و توانمندسازی منابع انسانی وزارت آموزش و پرورش، پیشرو در آموزش، پژوهش، تولید و ترویج علم نافع مورد نیاز آموزش و پرورش، سرآمد در آموزش و شایستگیهای حرفهای و تخصصی تربیتمحور، توانمند در بهرهگیری از فناوریهای نوین آموزشی و تربیتی در انجام مأموریتها، مبتنی بر معیارهای نظام اسلامی، توانمند در زمینهسازی برای شکوفایی فطرت، استعدادها و شکلگیری هویت یکپارچه اسلامی- ایرانی- انقلابی دانشجومعلمان، برخوردار از هیئت علمی و مدیران مؤمن، آراسته به فضائل اخلاق اسلامی، عامل به عمل صالح، تعالیجو و تحولآفرین، باورمند به جامعه عدل جهانی (جامعه مهدوی)، وابسته به وزارت آموزش و پرورش که با اهداف ذیل تأسیس و طبق مفاد این اساسنامه، مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی، ضوابط و مقررات وزارتین آموزش و پرورش و علوم، تحقیقات و فناوری و قوانین و مقررات مربوط اداره میشود. " چگونه می توان در این دانشگاه به دانشجو معلمان و معلمان آینده این جامعه ، درس " صداقت " و " جدیت " را آموخت ؟
پرسش آن است که آیا به لحاظ منطقی جمع بین " کمیت " و " کیفیت " آن هم در دانشگاهی که هنوز پروتکل های وزارت علوم ،تحقیقات و فن آوری بر آن حاکم نیست ؛ امکان پذیر است ؟
دانشگاه فرهنگیان برای جبران بحران کمبود معلم که در چند سال آینده این وزارتخانه را دچار چالش های اساسی و جدی خواهد کرد اقدام به پذیرش " فله ای " و خارج از توان و امکانات این دانشگاه در ابعاد ساختاری و محتوایی آن کرده است . »
پرسش این رسانه آن است که آیا در مورد روند هیات علمی شدن افراد در دانشگاه فرهنگیان روند و فرآیند قانونی طی شده است ؟ و آیا در این مورد شفاف سازی لازم صورت گرفته است ؟
آیا از نظر رئیس دانشگاه فرهنگیان قوانین و پروتکل های وزارت علوم در مورد بالا به قدر کافی شفاف ، گویا و کافی نیستند که ایشان روند " دور زدن و لابی گری " را به جای " قانون گرایی و قانون مندی " پیشه ی خود کرده است ؟
این چه رسم و آیینی است که مسئولان در رده های مختلف چه قبل و چه حال ؛ شورای عالی انقلاب فرهنگی را به محلی برای دور زدن نهادهای قانونی و قوانین و مصوبات آن تبدیل کرده اند ؟
آیا این مسیر منطقی و قانونی است ؟
و اما مخاطب پایانی این گزارش ؛ " تشکل های فرهنگیان " مستقر در حوزه آموزش و پرورش هستند .
به جز موضع دیرهنگام دبیر کل سازمان معلمان ایران در مورد بحث " تعارض منافع " که در ابتدای گزارش به آن اشاره شده ؛ به نظر می رسد سایر تشکل ها اساسا با این موضوعات مهم و راهبردی ندارند .

واقعا تاکنون تشکلی به نام " کانون مدرسان دانشگاه فرهنگیان " که حوزه فعالیت تخصصی آن همین دانشگاه است ؛ یک پرسش جدی در مورد مسائل این دانشگاه مطرح کرده است ؟
فلسفه ی وجودی این همه تشکل های ریز و درشت در آموزش و پرورش چیست و نسبت عملکرد این تشکل ها در ارتباط با " حوزه عمومی " آموزش و ارتقای آن چه بوده است ؟
" معلم مطالبه گر و حرفه ای " در خلا ساخته و پرداخته نمی شود .
پایان گزارش/
تعلیم و تربیت با هر پشتوانه فلسفی و یا هر رویکرد روانشناسانه، در هر کجای دنیا که باشد مبانی جامعه شناختی خود را ناظر بر یک هدف مهم و اصلی می داند و آن هدف "جامعه پذیر کردن انسانها" است. تربیت از منظر این هدف، وسیله استمرار اجتماع است. امیل دورکیم جامعه شناس بزرگ قرن بیستم معتقد است انسانی که تربیت در صدد تحقق آن در کودک است، آدمی بدان صورت که طبیعت پرداخته نیست؛ بلکه انسانی است که جامعه میپسندد. این نگاه اگرچه از منظر فلسفه اصالت وجود و روانشناسی انسان گرا رادیکال به نظر می رسد ولی اهمیت امر جامعه پذیری در فرآیند تعلیم و تربیت در عصر جدید را به خوبی آشکار می کند.
فرآیند جامعه پذیری هنگام عملیاتی شدن در صحنه تعلیم و تربیت، با دو نگاه حال نگر و آینده نگر وارد عمل می شود. بدین معنا که انسانها را باید برای زندگی در حال و اکنون و همچنین برای زندگی در جامعه را به پیشرفت و در حال تغییر آینده آماده کرد. روشهایی که برای پوشش دادن به این هدف انتخاب می شوند از متن جامعه و دستاوردهای علمی و فلسفی حاکم بر جامعه ملی و جامعه جهانی همان دوره و عصر باید انتخاب و یا استخراج شوند چرا که روش ها باید با اهداف و مبانی، همخوانی کامل داشته باشند.
با این مقدمه می خواهیم نگاهی به تعلیم و تربیت اسلامی داشته باشیم.
یکی از روش های مرسوم و مورد تاکید در تعلیم و تربیت اسلامی، روش اسوه سازی است. این روش با استناد به آیه ۲۱ سوره احزاب (اشاره به اینکه پیامبر اسلام اسوه حسنه است) وارد متن تعلیم و تربیت اسلامی (شیعی) شده و سپس با تعمیم دهی های شبه فقهی، شامل حال معصومین (۱۲ امام شیعه و دختر پیامبر) شده است. در این روش، افراد، سیره معصومین را الگوی زندگی و رفتار و افکار خود قرار می دهند.
در نقد این روش تربیتی جدای از مسائل مبتلا به مربوط به تفسیر و شان نزول آیه مربوطه و همچنین اعتبار و سندیت روایات وارد شده در خصوص سیره معصومین، که اکنون در وسعت این بحث نمی گنجد، عدم همخوانی این روش با مبانی علمی و جامعه شناختی تعلیم و تربیت باید مورد بررسی قرار گیرد.

الگو سازی (اسوه سازی) که معادل عبارت role modeling است، مبتنی بر یادگیری مشاهده ای بوده و به لحاظ علمی پایه های روانشناختی متقن و قابل دفاع دارد ولی آنچه که قابل توجه است و در روش اسوه سازی اسلامی به فراموشی سپرده شده است؛ بحث synchrony (همزمانی) الگو و فرد الگو ساز است.
یادگیری با روش الگو سازی، مبتنی بر یادگیری مشاهده ای در اصل نوعی یادگیری اجتماعی است و در یادگیری های اجتماعی، الگو و الگو ساز لاجرم باید متعلق به یک بافت (context) اجتماعی باشند و در غیر این صورت یادگیری محقق نخواهد شد.
نقد دوم مربوط به عدم هم خوانی این روش با مبانی جامعه شناختی تربیت است. همان طور که در ابتدای متن ذکر شد، رویکردهای تربیتی با نگاههای حال نگر و آینده نگر قابلیت تحقق هدف تربیتی جامعه پذیری را دارند. برای رعایت اصل هم سنخی اهداف و روش ها، هرگز نمی توان روشهای ناظر بر گذشته را برای تحقق اهداف ناظر به حال یا آینده به کار بست و لذا در این بعد نیز این روش تربیتی ابتر خواهد ماند. از سوی دیگر این روش تربیتی با یکی از احادیث وارد شده از یکی از معصومین در تعارض آشکار است که گفته است: کودکانتان را برای زمانه خودشان تربیت کنید.
جدای از بی حاصل بودن این روش تربیتی، آسیبهای ناشی از آن نیز قابل توجه است.
انتخاب الگو از بافت اجتماعی متفاوت و با فاصله زمانی بسیار طولانی، فرد الگو ساز یا سیستم تربیتی ترغیب کننده این روش را به شدت وابسته به آن بافت اجتماعی می کند که الگو در آن می زیسته است. وابستگی به بافت اجتماعی، ناگزیر منجر به افکار و عادات ارتجاعی می شود. این طبیعی است. تو نمی توانی فردی را دوست داشته باشی و او را الگو کنی ولی بافت اجتماعی وابسته به الگو را طرد کنی. این دو به شدت به هم وابسته اند و لذا دقیقا به همین دلیل است که نگرش های تربیتی اسلامی به ویژه شیعی، تحولات جهانی را در هیچ بعدی به راحتی پذیرا نیست. از تحولات تکنولوژیک گرفته تا تحولات فرهنگی و سبک های زندگی، چون افراد دینی را از آنچه که وابسته به الگوست، دورتر و متمایزتر می کند، مقاومت در مقابل آنها به شکل انکار، تکذیب، مقابله، مخالفت، نهی، ارعاب و حذف به شکلی عریان خود نمایی می کند و در نهایت نسل تربیت شده با شیوه تربیت اسلامی-شیعی، نسلی نه متعلق به زمان خود و نه زمان الگوهای خود است. نسلی است معلق در فضای آکنده از بهت و حیرت ناشی از بی هویتی. نسلی که نه به درد جامعه اکنون خود می خورد و نه به درد جامعه در حال تغییر آینده.
ارسال مطلب برای صدای معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شریعتی نیاسر، معاون وزیر علوم:
«به طور طبیعی دانش آموختگان دکتری آینده شغلی خود را در دانشگاه میبینند."
"در مقطع دکتری، ۱۰۰ هزار دانشجوی دکتری مشغول به تحصیل هستند که از این تعداد چهار هزار نفر جذب دانشگاه شدهاند ."
چند نکته:
۱- در ایران دانشگاه به عنوان ضربه گیر بحران عظیم بیکاری عمل می کند و بسیاری از جوانان جویای کار را به امید کسب تخصص و آینده شغلی بهتر به خود جذب می کند.
۲- ایران به نسبت جمعیت بیش از پنج برابر کشورهای توسعه یافته دانشگاه دارد. دانشگاه در ایران نه به عنوان یک کانون علمی آموزشی بلکه به عنوان یک بنگاه اقتصادی عمل می کند. این بنگاه اقتصادی با استخدام عده قلیلی کارمند در قالب "استاد" و نیروهای اداری در قبال فروش مدرک در طی روندی چند ساله، میلیاردها تومان سود نصیب سرمایه گذاران خود می کند. نمونه اعلاء چنین بنگاهی دانشگاه آزاد، غیر انتفاعی و پیام نور و فراگیر است.
۳- در ایران ارتباطی میان جامعه و دانشگاه وجود ندارد و هر کدام برای خود جزیره هایی جدا از هم هستند که ساز خود را می نوازند ؛ به عنوان مثال جامعه با این شرایط مدیریتی اصلا به فارغ التحصیل تاریخ، فلسفه، علوم سیاسی و جامعه شناسی و امثالهم نیازی ندارد و اصلا آنها را به رسمیت نمی شناسد اما سالیانه هزاران نفر دانشجوی این رشته ها وارد دانشگاه و پله به پله مدارک دانشگاهی را طی کرده و در پایان سن جوانی با مدرک دکتری در دست و بیکار و افسرده و عصبانی به جامعه پس فرستاده می شوند.
۴- بهترین روش برای به تاخیر انداختن بحران بیکاری، تشویق دانشجویان به تحصیل در مقاطع بالاتر است. در این روش هم بازار فروش مدرک بیشتر شده و هم پول بیشتری را از متقاضیان مدرک بالاتر دریافت می شود .
۵- به علت فضای خاص جامعه، ایده آل فارغ التحصیلان دکتری بسیاری از رشته های علوم انسانی، استخدام در همان سیکل دانشگاهی بی معنی به عنوان " استاد -کارمند" است. در واقع جامعه هیچ نیازی به فارغ التحصیل این رشته ها جز ادامه دادن این سیکل احساس نیاز نمی کند.

۷- شرایط حاکم در بسیاری از رشته های علوم انسانی نه پرورش جامعه شناس و اندیشمند سیاسی و متفکر و فیلسوف و تحلیلگر تاریخی بلکه پرورش کارمند برای اداره برق و ثبت احوال و.. شهرستان است که آن هم بیشتر از تخصص به سابقه عضویت در بسیج دانشجویی، پرس و جو از امین و امام جماعت محل، میزان اشراف به رساله احکام، سربه زیر بودن در دانشگاه و امثالهم بستگی دارد.
۸- اغلب دانشجویان دوره دکتری در رشته های علوم انسانی دو دسته هستند. یک: کارمندان و سیاسیون و مدیرانی با سابقه کاری بالا که برای پرستیژ و بالا رفتن حکم حقوقی و پست مدیریتی نیاز به برچسب دکتری دارند و حضورشان در دانشگاه برای دریافت مدرک است و نه چیزی چندانی از رشته تخصصی خود می دانند و نه نیازی به دانستن احساس می کنند. (در دوره دکتری علوم سیاسی همکلاسی هایی داشتم که نام حسین بشریه را نشنیده یا هانا آرنت را هانا آر،نت می گفتند و فکر می کردند والتر بنیامین بچه هم محل بابک احمدی است. یا در موردی همکلاسی داشتم که معنی واژه "الیت" را نمی دانست)
گروه دوم دانشجویانی هستند که از مقطع لیسانس به صورت پیوسته در همان رشته تحصیل کرده و به امید کسب موقعیت شغلی و اجتماعی بهتر به تحصیل در مقاطع بالاتر هم ادامه داده و در پایان با هزاران فشار روانی و گیرهای عجیب و غریب با مدرکی در دست به خانه بازگشته و در اسنپ یا مزرعه و مغازه پدری مشغول فعالیت می شوند..
( کانال خرمگس )
ساعدی داستان کوتاهی دارد به نام «دایره درگذشتگان» که در آن کارمند اداره ثبت احوال کارش «نوشتن اسامی دفن شدگان» و ابطال شناسنامه مردگان است یعنی مراجعين با شناسنامه درگذشتگان خود، دم در ظاهر می شوند و وظیفه کارمند ثبت و احوال، بی هیچ صحبتی فقط نوشتن اسامی دفن شدگان و كوبيدن مهر بر روی شناسنامه هاست!
در «مراسم معارفه» هم که هر چند ماه يك بار مديركل ثبت احوال و آمار عوض می شود، هر بار مديرکل جديد سخنرانی پر آب و تابی درباره لزوم اصلاحات اساسی و ایجاد تحولی عظیم در اداره مربوطه ايراد می كنند...
اما جالب است که همیشه آقای ميركريم سيدی، رياست محترم حوزه هفت، بعد از استماع سخنان مديركل جدید، با جمله هایی كليشه ای، عين خطابه ايی را كه برای مديركل قبلی گفته بود، برای مدير كل جدید نيز ایراد ميكند:
«جناب آقای مدیرکل، افتخار دارم که از طرف خود و سایر همکارانی كه در اينجا حضور دارند از حسن ظن و پشتكار آن جناب تشكر كنم سخنان شما آتش اميد را در دل ما و قاطبه اهالی روشن كرده است اميد است كه تحت توجهات خاص آن جناب بتوانيم آن چنان كه شايد و بايد در صدور رونوشت شناسنامه ها و باطل كردن سجل مردگان انجام وظیفه نماییم.
چه بيم از موج بحر او را كه باشد نوح كشتيبان...!"
یعنی زحمت حتی عوض کردن آن قطعه شعر پایانی را هم بر خود نمی داد!
و مدیرکل جدید بیچاره هم فکر می کرد که این ابراز لطف و چاپلوسی...اختصاصی است در حالی که همین کلمات را قبل از این بر چند مدیرکل قبلی خرج کرده بود!
سال ها پیش در یک اداره ای کار می کردم ، یک مدیرکلی داشتیم که ویار نطق و سخنرانی داشت و عاشق این بود که وقتی هم سخنرانی می کند مستمعین، مخصوصا آن ردیف اول که همیشه مدیران میانی می نشستند حتما باید کاغذی و خودکاری آماده در دست داشته و یادداشت بردارند!...
همیشه سر این موضوع باهم مشکل داشتیم چون اصلا کاغذی با خود سر سخنرانی نمی بردم چه برسد اینکه چیزی بنویسم...!.
البته افراد زیادی اکثرا همیشه کاغذی برای نوشتن و یا وانمود برای نوشتن داشتند! مخصوصا، یک همکار متملقی داشتیم که همه چیز را می نوشت حتی وقتی آقای مدیرکل سکسه ای یا آروغی می زد بلافاصله، این رفیق ما به تحریر درمی آورد! مثل آن پسره در فیلم مارمولک بود که به محض اینکه از دهن رضا مارمولک چیزی بیرون می پرید بلافاصله کاغذ و خودکار را از جیب اش در می آورد و می نوشت...

اول تعجب میکردم که این همه حساسیت برای یک کار معمولی چیست؟
آخه عزیزم، تو مگر چیز قابل نوشتن می گویی که ارزش نوشتن داشته باشد...!
البته، بعدا دیدم این یک نوعی باد کردن و کلاس گذاشتن است! وقتی بارها در فیلم ها دیدم این جناب کیم جونگ اون کره شمالی هم وقتی لبانش تکان میخورد چهار یا پنج تا پیرمرد لاغر اندام و کاغذ به دست، دنبال این پسره ی چاق و خپله می دوند و می نویسند...!
غالبا در فرهنگ لغات و اصطلاحات در معنی باد کردن نوشته اند:
"یعنی تکبر کردن، کبر فروختن، کبر کردن، فیس کردن، عجب و نخوت نمودن..." این یعنی تملق یعنی کم کم فرعون شدن است!
اما در مورد نتیجه باد کردن و اینکه سرنوشت فرد باد کرده چه می شود و عاقبت چه بلایی سرخود می آورد هیچ چیزی ننوشته اند که اینجا من اشاره می کنم:
در روستاهای آذربایجان ما، وقتی حیوانات را می خواهند ذبح کنند پس از سربریدن، آویزان کرده یک جایی از پوست پای حیوان را سوراخ کرده از آنجا می دمند و وقتی حیوان حسابی پف کرده و مثل توپ باد شد، چند مشت هم به بدن حیوان می کوبند و آن وقت حیوان، آماده برای پوست کندن می شود...!
تملق چون گردابی است که هم گوینده اش و هم مخاطب اش هر دو را به درون خود می کشد و هر دو را به مرور زمان از سجایای اخلاقی تهی می کند.
( کانال تاریخ تحلیلی ایران )