صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه گزارش/

همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ گردهمایی اهالی تعلیم و تربیت در خانه ی اندیشمندان علوم انسانی به مناسبت بزرگداشت مقام معلم برگزار گردید .

این نشست بیش از سه ساعت به طول انجامید .

در پایان این نشست سه نفر از وزاری پیشین علی اصغر فانی ، محمدبطحایی و محسن حاجی میرزایی در میزگردی شرکت کردند .

همچنین دانش آموزان دختر و پسر از مدارس سمپاد به هنرنمایی پرداختند .

این نشست میهمان دیگری داشت که از فاصله ی بسیار دوری به این جا آمده بود تا به بیان خاطره و یا بهتر است بگوئیم به « ذکر مصائب حرفه ی معلمی » بپردازد .

او کسی نبود جز « ثریا مطهرنیا » آموزگار سخت کوش بیجاری که عملکرد خدمت بی ادعا و صادقانه در روستاهای محروم کردستان را در کارنامه ی خود دارد . مطهر نیا یکی از 10 معلم برگزیده جهان بوده است.

در این بخش سخنان علی اصغر فانی و محمد بطحایی را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود

گروه گزارش/

همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ نهم خرداد ماه تعدادی از فرهنگیان از شهرهای مختلف ایران قصد داشتند نشستی را در سالن اجتماعات صندوق ذخیره فرهنگیان برگزار کنند که از ورود آنان به این سالن ممانعت به عمل آمد و به گفته برخی حاضران این جمعیت مطالبه گر مجبور شدند در ورودی ساختمان نشست را برگزار کنند.

از تصاویر منتشر شده چنین پیداست که امین الله سالاری و محسن مسعودی نمایندگان منتخب معلمان در هیات امنا صندوق ذخیره فرهنگیان در میان این جمع حضور ندارند اما در پایان این تجمع حضور پیدا می کنند که با واکنش سرد و نیز اعتراضی جمع حاضر رو به رو می شوند .

به نظر می رسد این کنش گران از رسانه ها و خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش برای حضور و پوشش این نشست دعوتی به عمل نیاورده اند .

با این حال وزارت آموزش و پرورش و یا صندوق ذخیره فرهنگیان در برابر این وضعیت سکوت کرده و از کنار آن گذشتند .

تاکنون این موسسه متعلق به معلمان عضو در برابر گزارش ها و یادداشت های « صدای معلم » پاسخ گو نبوده و این در حالی است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش هر جا که می رسند و در هر نشست و محفلی ، دولت خود را « مردمی » می خوانند .

در گزارش پیشین از قول عباس کاظمی  عضو کارگروه صندوق ذخیره فرهنگیان سازمان معلمان ایران چنین عنوان شد :

« دقت کنید هفتصد و پنجاه هزار عضو صندوق، ماهیانه ۳۰۰ هزار تومان واریز می‌کنند. مثل رودی که هر ماه به این مخزن سرمایه واریز می کند. اقیانوسی از پول اینجا خوابیده است. با آن چه کار می‌کنند؟ چرا اخباری که می‌شنویم، صرفا از حقوق‌های چند صد میلیونی و اختلاس هاست؟ ولی معلم هیچ سهمی ندارد؟ سهم معلم اینجا کجاست؟

شما به جز بی‌ اعتمادی و بدبینی عملکردتان هیچ حاصلی نداشته است. همه معلمان بدانند که ما چهار پنج سال تلاش کردیم. خود من از مسئولین صندوق و وزارتخانه ناامید شدم. هر کدام از معلمان بخواهند از ابن صندوق احیا یا مطالبه ای داسته باسند، این طور جواب می گیرند.

حرف آخر این است.ما تنها یک راه داریم. تلاش کنیم صندوق ذخیره فرهنگیان از آنِ معلمان شود و دخالت دولت از آن حذف شود. تا زمانی که دخالت دولت هست، برخوردهای این چنینی نیز خواهد بود. معلمان را به خانه خودشان راه نمی‌دهند.

در این بخش سخنان « سعید شهسوارزاده عضو شورای نویسندگان صدای معلم » را مطالعه می کنید .

منتشرشده در اقتصاد

گروه اخبار/

گزارش صدای معلم از تجمع اعتراضی فرهنگیان بازنشسته در تهران و پاداش بازنشستگی

فرهنگیان بازنشسته امروز  یکشنبه 20 خرداد در تهران و در برابر وزارت آموزش و پرورش تجمع اعتراضی برگزار کردند .

این تجمع با هدف مطالبه معوقات بازنشستگی صورت گرفت .

شنیده ها حاکی از آن است که مصطفی رباطی معلم بازنشسته و از اعضای انجمن صنفی فرهنگیان خراسان شمالی در این تجمع بازداشت شده است .

گزارش صدای معلم از تجمع اعتراضی فرهنگیان بازنشسته در تهران و پاداش بازنشستگی

پایان پیام/


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

گزارش صدای معلم از تجمع اعتراضی فرهنگیان بازنشسته در تهران و پاداش بازنشستگی

منتشرشده در بازنشستگان

گروه گزارش/

همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ نهم خرداد ماه تعدادی از فرهنگیان از شهرهای مختلف ایران قصد داشتند نشستی را در سالن اجتماعات صندوق ذخیره فرهنگیان برگزار کنند که از ورود آنان به این سالن ممانعت به عمل آمد و به گفته برخی حاضران این جمعیت مطالبه گر مجبور شدند در ورودی ساختمان نشست را برگزار کنند.

از تصاویر منتشر شده چنین پیداست که امین الله سالاری و محسن مسعودی نمایندگان منتخب معلمان در هیات امنا صندوق ذخیره فرهنگیان در میان این جمع حضور ندارند اما در پایان این تجمع حضور پیدا می کنند که با واکنش سرد و نیز اعتراضی جمع حاضر رو به رو می شوند .

به نظر می رسد این کنش گران از رسانه ها و خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش برای حضور و پوشش این نشست دعوتی به عمل نیاورده اند .

با این حال وزارت آموزش و پرورش و یا صندوق ذخیره فرهنگیان در برابر این وضعیت سکوت کرده و از کنار آن گذشتند .

تاکنون این موسسه متعلق به معلمان عضو در برابر گزارش ها و یادداشت های « صدای معلم » پاسخ گو نبوده و این در حالی است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش هر جا که می رسند و در هر نشست و محفلی ، دولت خود را « مردمی » می خوانند .

در بخش پیشین ، از قول مهدی سورگی گفته شد که ماهیت صندوق ذخیره فرهنگیان شفاف نیست . ایشان تاکید می کند : این صندوق طوری طراحی شده که اگر من به عنوان صاحب سرمایه اعتراض کنم پاسخ می دهند این جا دولتی است ! تو چه می گویی ؟

 اگر سازمان های نظارتی وارد شوند می گویند : صندوق ذخیره فرهنگیان موسسه ی خصوصی است ... تو چه می گویی ؟! همچنین ایشان سه پیشنهاد مطرح کردند . این پیشنهادات عبارتند از : اول باید فربهی کوچک شود . دوم شکایت شود .

سومین پیشنهاد من این است که بدنه باید واریزی خود به صندوق را کاهش دهند .

در این بخش ، سخنان عباس کاظمی عضو کارگروه صندوق ذخیره فرهنگیان سازمان معلمان ایران را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

... من بارها با ارباب راجع به مسائل دربار صحبت کرده ام ( برادرم بعد از انتصابش به نخست وزیری همواره موقع نام بردن از شاه ، لقب « ارباب »  را به کار می گرفت ) و بیش از هزار دفعه به او تذکر داده ام که اگر بنا است با فساد مبارزه شود بایستی این کار را از خانه خود آغاز کند و در وهله اول نیز با قاطعیت به حساب و کتاب خانواده اش برسد ...

 در سال 1975 که تحقیقات سنای آمریکا نشان داد : میلیون ها دلار رشوه از سوی کمپانی های آمریکایی به مقامات سرشناس کشورهای جهان پرداخت شده ، و در این میان اقلام هنگفتی نیز به دست خانواده سلطنتی ایران رسیده ، ارباب به من گفت که : مساله ای نیست و فکر می کند برادران و خواهرانش مثل هر کس دیگری حق داشته باشند دست به معامله بزنند و برای گذران زندگی خود بکوشند .

 او معتقد بود که در حال حاضر دریافت کمیسیون در معاملات گوناگون همه جا مرسوم است و یک امر طبیعی محسوب می شود ... »

{ پاورقی : شاه در مصاحبه با « الیویه وارن ( خبرنگار فرانسوی ) که ترجمه فارسی آن در کتابی تحت عنوان « شیر و خورشید » در سال 1356 به چاپ رسیده ، عینا به همین مضمون اعتراف کرده است ( صفحه 214 ) - م . }

در جواب برادرم گفتم : « همین مساله به خوبی نشان می دهد که شاه واقعا نمی تواند تفاوت بین حق دلالی و رشوه خواری را درک کند » .

و امیرعباس پس از تایید گفته ام ، افزود : « ... ولی او سرانجام استدلال مرا پذیرفت و به من ماموریت داد تا ضوابطی برای فعالیت های خانواده سلطنتی تدوین کنم که طبق آن هیچ کدام شان حق نداشته باشند در معاملاتی که مربوط به دولت است دخالت کنند ، برای وزرای مختلف توصیه بنویسند ، وزرا را برای امور مربوط به خودشان تحت فشار قرار دهند ، تصدی مقامات رسمی را به عهده بگیرند ، و...

  اما متاسفانه  باید بگویم که پس از تهیه و تنظیم این ضوابط ، هر موقع از شاه خواستم تا مفاد آن را به اطلاع عموم برساند ، از این کار طفره رفت و از من خواست کمی صبر کنم . تا جایی که هنوز هم نتوانسته ام بفهمم که دلیل تعلل او چیست ؟ ... »

اعلام ضوابط مربوط به فعالیت های خانواده سلطنت تا اواخر 1978 ( اوائل آبان 1357 ) به تاخیر افتاد و هنگامی مفاد آن به اطلاع عموم رسید که اکثر اعضای خانواده سلطنت از کشور خارج شده بودند .

فریدون هویدا ، سقوط شاه ، ترجمه : ح . ا . مهران . چاپ سوم 1365 ، تیراژ 10250 ، موسسه اطلاعات ، صفحات 29 تا  30

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

***

نوری :

جناب آقای شمس . من اصلا فلسفه نوشتن هر کلمه توی یک خط را نمی فهمم. متن های طولانی شما که توی هر خط یکی دو کلمه نوشته شده است آزار دهنده است و پیام های بقیه دوستان در لابه لای پیام های شما گم می شود .

جلیل شمس :

سلام

هر کسی سلیقه نوشتاری خود را دارد ، قرار نیست آنچه شما محترم می فهمید من بنویسم .

نوری :

عزیز برادر . توی کانال خودتون هر جوری دلتون می خواد بنویسید .

اینجا گروهی عمومی است که همه دارن استفاده می کنند .

روزانه بالای 30 تا پیام از شما توی این گروه میاد که هر پیام هم حداقل سی چهل خط است.

خب پیام های بقیه اولا گم میشه ثانیا باید  مدام اسکرول کنی گروه رو تا به پیام آخر برسی .

باید مراعات اعضای گروه رو بکنید .

 این اوج خودخواهی است که توی گروهی عمومی میگید هرجور دلم می خواد می نویسم . این فرمول عین « استبداد » و « خودمداری »  با روکشی از مغالطات ایرانی است و تا فهم درستی از دموکراسی شکل نگیرد و به یک گفتمان عمومی تبدیل نشود ؛ این کشور روی خوش « توسعه » و « نیک بختی » به خود نخواهد دید .

شمس :

۳۰ پیام نادرست  است . به هر حال من این طوری  می نویسم .

نوری :

درست حرف بزنید . خودخواهی  بنویسم اندیشه من نیست ؛ ضمن اینکه جنابعالی صاحب نظر در تمامی حوزه های عالم هستید هر چیزی پیش میاد حتما باید در مورد آن مطلب یا حاشیه ای بنویسید .

هر چی دوست دارید توی کانال خودتون بنویسید ولی اینجا گروه متعلق به آموزش  و پرورش است نه کشکول.

جلیل شمس :

متاسفانه قبلا هم شما از این بذلیات داشتید . آره من در چندین حوزه کار می کنم . مطالبات  بازنشستگان ، فرهنگیان مسایل سیاسی ، انعکاس گزارشاتی که از استانها می رسد ، مسایل تاریخی با اختصاص بر شمال غرب کشور که یک کار مطالعاتی  چندین ساله و ادامه دارد ، مسایل اقلیم  و محیط زیست و حوادث اجتماعی و...

سوال این است که چرا تو از این موارد....داری؟ و مدام طی این چند سال ابراز فضولی می کنی؟

اگر قرار باشه به فضولی های  بیماران  پاسخ دهم وقتم گرفته می شود . با این همه هیچ اصراری برای باز نشر افکار خود به شمای نوعی را ندارم .

اگر مدیر گروه محترم نیز موافق  فضولی  مستمر شما باشد می تواند محدود کند ضمنا میرزا  پخش کن نباشید . خودتان هم مطلبی بنویسید تا وزن فضولی تان آفتابی شود.

خطاب به ادمین :

سلام

خانم مدیر

وقت و حوصله فضولی هر دوره گردی را ندارم . اگر با شکل و شمایل متون من مشکل دارید محدود کنید تا متون من وارد گروه شما نشود چون نشر مطالب من از کانال با نرم افزار انجام می گیرد . اگر شماره منو

محدود کنید هم شما راحت می شوید هم من.

از فضولی های تکراری افرادی خاص فارغ می شوم . مثال ترکی  مصداق این واکنش بعضی ها هست که به سبب رعایت نزاکت کلام از بیان آن منصرف شدم . روزانه برای من هم مثل شما لینک دعوت از سطح کشور

می آید که ظرفیت بر نامه را ندارم . حالا در این میان افرادی هم به سبب دریافت متون در همین گروه دم شیطنت  می چرخانند.

علی پورسلیمان :

درود

آقای شمس

حق با آقای نوری است .

مطلب اگر محتوا داشته باشد ؛ مخاطب خودش را پیدا می کند .

پایدار باشید .

جلیل شمس :

درود

علی آقا

آره . متون من نسبت به شما نخبگان کم بضاعت است گاهی زخم های کهنه نشتر می زنند .

علی پورسلیمان :

آقای شمس

کسی از شما نخواست خودتان را تحقیر کنید .

مهم احترام به اصول تفکر انتقادی و پذیرش منطقی سخنان و دیدگاه هایی است که ممکن است بر خلاف خوشایند ما باشد .

پایدار باشید .

شمس :

من هرگز خودم را تحقیر نمی کنم و دیگری را هم همچنین و پاسخ گلها متناسب با کنش بوده است . نورد ایشان سومین بار است که فضولانه عینا تکرار می شود.

آقای پورسلیمان

اگر صدای معلم شما از تاریخ و سیاست و روان شناسی و هم ابعاد زندگی ایرانی ورود می کند برای من افتخار است یا باید موجی طعن شما شود؟ البته آقای نوری محترم تا به حال خودش یک کلمه ننوشته و اخبار دست اول فرهنگی آموزشی را پخش می کند که آن هم لازم است و متاسفانه به تنوع موضوعات متون من طعنه می زنه و.. در صورتی که سبک نوشتاری من همین است . چرا من به علی پورسلیمان گیر نمی دهم ؟

خوب ایشان دوست دارند و یا باور دارند که آن شکلی بهتر است . خودکامگی خود را خودمحوری مخاطب تعریف می کند ..... »

سعی کردم مطالب آقای جلیل شمس را که به صورت « عمودی » نوشته شده و فضای زیادی را  به خاطر جلب توجه مخاطب اشغال می کند مرتب کنم همچنین برخی اشتباهات املایی و نگارشی را که به موضوعی فراگیر و عادی در میان عمومی و نیز معلمان تبدیل شده را کمی اصلاح کنم .  چرا مردم حاضر نیستند برای دفاع از قرار داد اجتماعی، روابط شخصی خود را به مخاطره بیندازند؟

این دیالوگ میان دو نفر است که هر دو معلم هستند .

در این گروه من صریحا نظر خود را نوشتم . اما جز من تعدای بسیار معدودی ( 2 نفر ) فرد دیگری شفاف نظر خود را بیان نکرد . ( نام گروه مربوطه ؛ « گفتمان تحول در آموزش و پرورش » است و هدف این گروه چنین بیان شده است : گروهی كاملاً تخصصی ، برای تمام همكاران انديشمندی كه به دنبال اعتلا و ارتقای شأن و منزلت معلمان و ايجاد گفتمان تحول در آموزش و پرورش هستند. این گروه در حال حاضر 851 عضو دارد )

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

این خصوصیت عمومی ایرانی ها است که در این مواقع یا سکوت می کنند و یا با بیان کلمات و جملات چند پهلو و تفسیر پذیر سعی می کنند که بیشتر خود را به رخ بکشند و تصویری از « عقل کل » از خود ارائه کنند تا آن که اساسا فکر کنند و مساله را برای خود و دیگران به صورت دقیق و علمی تبیین کنند .

شاید هم نگران آن هستند که در سیبل نقد قرار بگیرند و نتوانند از عهده ی خود و دیگران برآیند .

تصور و اعتقاد بسیاری در این سرزمین که هنوز فهمی از تمایز و تفکیک میان « حوزه عمومی » و « حوزه شخصی » ندارند و حوزه عمومی را ملک طلق خود می پندارند و خود را مجاز به ارتکاب هر عمل و کنشی می دانند آن است که :

 من کار خود را می کنم . به شما کاری ندارم . شما هم نباید به من کاری داشته باشید و از رفتار و گفتار من انتقاد کنید .

این رویه رفتاری غالب در همه سطوح جامعه و اقشار آن قابل مشاهده و دارای فراوانی بسیار است .

این فرمول عین « استبداد » و « خودمداری »  با روکشی از مغالطات ایرانی است و تا فهم درستی از دموکراسی شکل نگیرد و به یک گفتمان عمومی تبدیل نشود ؛ این کشور روی خوش « توسعه » و « نیک بختی » به خود نخواهد دید .

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

« احمد صداقت » در یادداشتی با عنوان : « پرسش اینجاست که چرا این رفتارهای دو گانه در ایران شایع است؟  رفتارهای متناقض ما و بازتولید استبداد » چنین می نویسد : ( این جا )

 « به گمان من، در کشوری که « شرکت » به معنای واقعی کلمه، پا نمی گیرد، بعید است بتوان دموکراسی، به معنای واقعی کلمه، بنا کرد.

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

 فرض کنیم چند نفر که اهداف مشترکی دارند، دور هم جمع می‌شوند و طبق یک قرارداد اجتماعیِ صریح یا ضمنی، گروهی را تشکیل می‌دهند. آن گاه به صورتی کاملا دموکراتیک، شایسته ترین فرد از میان خود را به ریاست انتخاب می‌کند. مدتی اعضای گروه، قرارداد اجتماعی را رعایت می‌کنند و کارها به خوبی و خوشی پیش می‌رود تا اینکه یک نفر از آنها تخلفی انجام می‌دهد.

در این مرحله برخی از اعضای گروه که از این تخلف با خبر شده اند، احساس ناراحتی می‌کنند. بخشی از نگرانی آنها مربوط به در خطر افتادن حیثیت و منافع جمعی است: تخلف آن فرد ممکن است به اعتبار گروه لطمه بزند یا دارایی های جمعی را به مخاطره بیندازد یا سرمایه های اجتماعی گروه، مخصوصا اعتماد افراد را مخدوش کند. بخش دیگری از نگرانی آنها مربوط به احساس اجحاف و ناکامیِ شخصی است: فرد با خود می‌گوید که چرا دیگری قواعد جمعی را زیرپا می‌گذارد و سوء استفاده می‌کند ولی من نکنم؟

آنها ممکن است مدتی سکوت کنند و با خود کلنجار بروند ولی در نهایت تصمیم می‌گیرند اقدامی انجام بدهند. اما این اقدام چیست؟ دقیقا در این مرحله است که یکی از مهمترین و کلیدی ترین ویژگی های فرهنگی مردم ایران آشکار می‌شود.

آنها وارد یک بازی دوگانه می‌شوند. از یک سو مخفیانه، رئیس گروه را از مساله باخبر می‌کنند و در پشت پرده او را تحت فشار قرار می‌دهند که فرد خاطی را تنبیه کند. اما در عین حال سطح روابط خود را با فرد خاطی حفظ می‌کنند و نه تنها از رفتار او در مقابل خودش انتقاد نمی‌کنند، بلکه حتی ممکن است او را به سبب قانون شکنی هایش، با لبخندی یا گفتار همدلانه ای تشویق کنند.

پرسش اینجاست که چرا این رفتارهای دو گانه در ایران شایع است؟

از یک سو، متخلفان با طمطراق و افتخار از قانون شکنی ها و  « زرنگ بازی » های خود تعریف می‌کنند و مورد تایید اطرافیان شان قرار می‌گیرند و از سوی دیگر همان اطرافیان، بزرگ ترین مشکل و نارضایتی زندگی خود را همین قانون شکنی ها و حق کشی ها می‌دانند. چرا این اطرافیان، خودشان مستقیما فرد متخلف را مورد نکوهش قرار نمی‌دهند؟

چرا مردم حاضر نیستند برای دفاع از قرار داد اجتماعی، روابط شخصی خود را به مخاطره بیندازند؟

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

آنها به طور روزمره، هزینه های بسیار سنگینی بابت بی‌توجهی به قرارداد اجتماعی می‌پردازند و بلکه همه زندگی‌شان در آشفته‌ بازار قانون‌شکنی و فساد از دست رفته است، با این‌حال، هنگامی که در مواجهه‌ی عملی با متخلف قرار می‌گیرند، حاضر به پرداخت هزینه نیستند.

حال آن که این، دقیق ترین هزینه‌ای است که برای استقرار قانون و ایفاد حق می‌توانند بپردازند. مردمی که برای تحقق عدالت و قانون، جان شان را در مقابل نیروهای نظامی حکومت به مخاطره می‌اندازند، چرا حاضر نیستند در مواجهه‌ی مستقیم با دوست فاسد خود، هزینه ای بپردازند؟

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

حال بیایید به روی دیگر سکه بپردازیم.

هنگامی که اعضای گروه، به جای سرزنش متخلف، در برابر او سکوت می‌کنند و در عوض، رئیس گروه را مسوول پرداخت همه هزینه ها می‌دانند، گونه ای دیگر از احساس اجحاف بروز می‌کند: رئیس گروه از خود می‌پرسد چرا من باید خود را فدای دیگران کنم؟ آن هم دیگرانی که خودشان حاضر به پرداخت کوچکترین هزینه ای نیستند و هر روز با فرد متخلف همدلی و خوش و بش می‌کنند.

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

به عبارت دیگر، رئیس گروه در موقعیتی بسیار فسادانگیز قرار می‌گیرد. از یک سو خواست عمومیِ گروه برای مقابله با قانون‌شکنان، به او مشروعیت اعمال اقتدار شدید می‌دهد و از سوی دیگر ، او احساس می‌کند که مورد خیانت افراد گروه قرار گرفته است و به تنهایی، مسوول پرداخت همه هزینه ها شده است. درست مثل آن که افراد یک محله، یک نفر را به پاسبانی انتخاب کنند، تفنگی به دستش بدهند و بگویند : « چاقوکش محله را تنبیه کن ». در حالی که خودشان با آن لات ها رفاقت دارند و اگر بلایی بر سر آن پاسبان بیاید هیچ دلیلی وجود ندارد که اهل محل به حمایت از وی برخیزند. اینکه پاسبان با چاقوکش های محل چه خواهد کرد، چندان تفاوتی در نتیجه ایجاد نمی کند، زیرا دیر یا زود، داستان ما، به ماجرای پاسبانی تبدیل خواهد شد که تفنگی به دست دارد و در مقابل مردمی قرار دارد که احساس می‌کند به او خیانت کرده اند.

خلاصه داستان آن است که :

در فرهنگ ایران، حجم نامتعارفی از «تعارف»، «تملق» و «دو رویی» وجود دارد. این صفات در هماهنگی ارگانیک با یکدیگر هستند و سیستمی را می‌سازند که از دل آن استبداد می‌روید » .

تصویری که در پایین می بینید از پارک « گفت و گو » واقع در گیشای تهران گرفته شده است .

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

زن میان سالی به صورت اریب و یا زیگزاگ در حال پیاده روی است .

یک بار از او پرسیدم که چرا به صورت مستقیم راه نمی رود و با این نوع پیاده روی ضمن آن که ممکن است با دیگران تصادم داشته باشد روی اعصاب و روان دیگران است که مبادا با او برخوردی کنند ؟

این زن حرفی برای گفتن نداشت .

ظاهرا برای آن مسافت بیشتری را طی کند این طور زیگزاگی راه می رود در حالی که می تواند با طی مسیر مستقیم وقت بیشتری را برای آن اختصاص دهد . البته ایشان می گفت که بیش از 20 سال است به این پارک می آید و همین طوری راه رفته و من نخستین نفری هستم که این را به او گفته ام .

با این حال ، آن زن باز هم به رویه غلط خود هم چنان ادامه داده است .

نقدی بر رفتارهای مردم ایران در مورد دیکتاتوری و توهم تحول و رنسانس توسط علی پورسلیمان مدیر صدای معلم

( پیست دوچرخه سواری چیتگر )

( 1 )

رِنِسانس (به فرانسوی: Renaissance)، دورهٔ نوزایی یا دورهٔ نوزایش، جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی، اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. دوران نوزایش، دورانِ گذار بین سده‌های میانه (قرون وسطی) و دوران جدید است. نخستین بار، واژهٔ رنسانس را فرانسوی‌ها در سدهٔ ۱۶ میلادی به‌کار بردند. آغاز دورهٔ نوزایش را در سدهٔ ۱۴ میلادی در شمال ایتالیا می‌دانند. این جنبش در سدهٔ ۱۵ میلادی، شمال اروپا را نیز فراگرفت. رنسانس، یک تحول ۳۰۰ساله است که از فلورانس در ایتالیا آغاز شد و به عصر روشنگری در اروپا انجامید. ( ویکی پدیا )

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ نهم خرداد ماه تعدادی از فرهنگیان از شهرهای مختلف ایران قصد داشتند نشستی را در سالن اجتماعات صندوق ذخیره فرهنگیان برگزار کنند که از ورود آنان به این سالن ممانعت به عمل آمد و به گفته برخی حاضران این جمعیت مطالبه گر مجبور شدند در ورودی ساختمان نشست را برگزار کنند.

از تصاویر منتشر شده چنین پیداست که امین الله سالاری و محسن مسعودی نمایندگان منتخب معلمان در هیات امنا صندوق ذخیره فرهنگیان در میان این جمع حضور ندارند اما در پایان این تجمع حضور پیدا می کنند که با واکنش سرد و نیز اعتراضی جمع حاضر رو به رو می شوند .

به نظر می رسد این کنش گران از رسانه ها و خبرنگاران حوزه آموزش و پرورش برای حضور و پوشش این نشست دعوتی به عمل نیاورده اند .

با این حال وزارت آموزش و پرورش و یا صندوق ذخیره فرهنگیان در برابر این وضعیت سکوت کرده و از کنار آن گذشتند .

تاکنون این موسسه متعلق به معلمان عضو در برابر گزارش ها و یادداشت های « صدای معلم » پاسخ گو نبوده و این در حالی است که مسئولان وزارت آموزش و پرورش هر جا که می رسند و در هر نشست و محفلی ، دولت خود را « مردمی » می خوانند .

در این بخش ؛ سخنان ایراد شده توسط « مهدی سورگی » را مطالعه می فرمایید .

منتشرشده در گفت و شنود
چهارشنبه, 16 خرداد 1403 12:34

معلم حقیقی و حقیقت معلمی ؟

تعریف معلم حقیقی و حقیقت معلمی در صدای معلم معلم حقیقی یا به‌عبارت دیگر کسی که حقیقتا معلم است، کیست؟

سابق بر این وقتی نوشتم که من هرگز معلمان و ناظمان و مدیران دوران راهنمایی و دبیرستان و استادان سایر مقاطع تحصیلی‌ام را هرگز نمی‌بخشم برخی از عزیزان گله کردند که این توهین به قشر مقدس معلم است! ( این جا )

بفرمایید این هم نتیجه‌ی مقدس‌‌ پروری و تقدس‌ سازی!

اینکه شغل معلمی، شغل انبیاء است و ارزشمند است و... هیچ مناقشه‌ای نیست و اینکه در این جامعه در حق معلم‌ها کاستی‌هایی صورت می‌گیرد نیز هیچ حرفی نیست اما این‌ها هیچ‌ یک توجیهی برای گندکاری‌ها و رفتار ضدانسانی و کودک‌ستیزانه‌ی اکثر معلمان دیروز و کثیری از معلمان و مدیران امروز، نمی‌شود.

هر انسان بی‌سواد و بی‌مخ و بی‌شعور و کم‌شعوری به واسطه‌ی پاس کردن چند درس و پیدا کردن چند پارتی و... که معلم می‌شود، آموزگار نیست.

معلمان امروز معمولا روند اداری شدن معلمی را طی کرده‌اند و نه سیر و سلوک تفکر و آموزش و پرورش را. بنابراین، این‌ها آموزگاران علم و اندیشه نیستند بل تحقیر کنندگان و به لجن کِشَنْدِگانِ روح و روان کودکان و نوجوانان و جوانان‌اند.

این هشدار را جدی بگیریم . اگر مساله‌ی نقد و انتقاد اقشار اتوریته‌ محوری همانند پزشکان و معلمان و نیروهای‌ انتظامی و ماموران و... را جدی نگیریم و در برابر هر چرا و اعتراضی، به کلیشه‌ی  « قشر مقدس پزشک و قشر مقدس معلم و قشر مقدس پلیس زحمت کش و...را زیر سوال نبر » متوسل شویم ؛ نتیجه‌ای به جز از آن‌چه در ویدئوهای منتشر شده از توهین به کودکان و مورد ضرب و شتم قرار دادنشان، مشاهده می‌کنیم، نخواهیم داشت.

تعریف معلم حقیقی و حقیقت معلمی در صدای معلم

باری؛ معلمِ حقیقی کسی نیست که در یک ترم مشخص، بخش خاصی از یک کتاب را تدریس کند و خلاص! اما معلم حقیقی، معلمی نیست که دغدغه‌اش محدوده و نگاهِ بدِ رئیس و... باشد!

مثل معلمانی که هشدار می‌دهند :

توجه داشته باشید این کتاب، در مدت این چهار ماه باید تمام شود! یعنی چه که باید تا پایان محدوده‌ی مشخص شده، تدریس شده و تمام شود؟

یعنی چه‌اش و اصلا «چه‌ایِ» مساله مهم نیست! یاد گیری دانشجو هم پشیزی ارزش و اهمیت ندارد!

پس چه چیز مهم و اهمیت دارد؟ اینکه آقا با خیال راحت ادعا کند که بله من محدوده‌ی درسی ام را بالکل تدریس نموده و تمام کردم و خلاص!

این نوعِ برخورد با تعهدِ معلمی، چه چیز را به یادِ شما می آورد؟

من به‌شخصه به یادِ کله‌قندی‌ها و دین زدگانی می‌افتم که از روی عادت تکالیف دینی من جمله نماز و... را به جا می‌آورند تا بگویند : آخ راحت شدم!

تعریف معلم حقیقی و حقیقت معلمی در صدای معلم

یک انسانِ کله‌قندی هرگز به این مساله نمی‌اندیشد که این عادت‌ها، هیچ فایده‌یِ روشنی نداشته و ذره‌ای از خریّتِ او نکاسته و هیچ به آن شعورِ نداشته، نیافزوده و صرفا تکرارِ مکررات از برای خلاص شدن است!

معلمانِ کذایی (و نه مطلق معلمان) نیز دقیقا و عینا چنین‌اند! هر طور شده ولو با پراکندگی و آشفتگی و از سر و ته مباحث مهم و اصلیِ کتاب زدن و... محدوده را تمام می‌کنند!

تعریف معلم حقیقی و حقیقت معلمی در صدای معلم

اما معلم حقیقی، معلمی نیست که دغدغه‌اش محدوده و نگاهِ بدِ رئیس و... باشد!

معلمی نیست که به دانشجو فحش دهد و از او برای چند نمره، بهره کشیِ جنسی بکند یا دانشجو را مامور خرید مواد مخدرش کند یا به او ترجمه تحمیل کرده و نهایتا به نام خود چاپ کند ؛ باری معلم حقیقی، تا این حد پلید و پلشت نیست، معلمِ حقیقی حتی همانند این کله‌قندی‌ها، حمّالِِ اطلاعات هم نیست، پس کیست؟ کسی ست که در دانشجو «عطش» ایجاد می کند:

«عطشِ دانایی» و «ذوقِ علم» و «جست و جوی حقیقت»

کانال تاریخ فلسفه از صفر


تعریف معلم حقیقی و حقیقت معلمی در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت
سه شنبه, 15 خرداد 1403 15:48

جامعه‌ی مونولوگی را بشناسیم

تعریف و ویژگی های جامعه‌ مونولوگی در صدای معلم نامش را گذاشته‌اند :

« گفت و گو » ؛ غافل از اینکه  « گفت‌ و شنود » می‌بایست باشد.

در  » گفت‌ و گو »  فقط یک نفر می‌گوید و می‌گوید و آن دیگری باید فقط بشنود و بشنود.

کلمات خارجی را هم گاه بر اساس فرهنگ مسلط ترجمه می‌کنند تا به تغییر نکردن و یاد نگرفتن ادامه بدهند.

در جامعه‌ی مونولوگی، «دیالوگ» را هم «تک‌ گویی» ترجمه می‌کنند، چراکه اعضای آن تنها حرف‌زدن یک‌طرفه را می‌آموزند؛ مستقیم و غیرمستقیم.

آنها با هنر شنیدن بیگانه‌اند. هنگامی که خاموش‌اند، نه مشغول گوش‌دادن، بلکه مشغول گوش‌ندادن و کلمه‌ جمع‌ کردن برای پاسخ‌ دادن می‌باشند.

در خانواده، در مدرسه، در رسانه، در سازمان‌های رسمی، در ارگان‌های دولتی و سیاسی و دینی و.... یک نفر سخن می‌گوید و دیگران باید گوش بدهند و اطاعت نمایند و اجرا کنند.

تک‌گویی بر همه‌جا مسلط است. در جامعه‌ی مونولوگی یک نفر دیگران را به گوش تبدیل می‌کند. موعظه می‌کند و اندرز می‌دهد و فضا را یک‌طرفه پر از کلمه می‌کند و جایی برای تعامل و سخنان دیگران باقی نمی‌گذارد.

حتی در مهمانی‌ها خبری از گفت‌وگوهای متقابل نیست.  به ندرت کسی وارد بحثی می‌شود تا چیزی از دیگری بیاموزد. کمتر کسی با شنیدن دیگری، به حقوق فردی او احترام می‌گذارد. مجالی برای دیگری قرار نمی‌دهد تا او نیز در پاسخ سخنی بگوید. فرصتی برای دیگری قائل نمی‌شود تا او نیز دیدگاه خود را بگوید تا گپ دوطرفه شکل بگیرد.

تعریف و ویژگی های جامعه‌ مونولوگی در صدای معلم

حقی برای اظهار نظر تو قائل نمی‌شود. تو وجود نداری. تنها اوست که وجود دارد و حق حرف‌زدن دارد و تو فقط گوشی، یک گوش رام و حرف‌شنو و پذیرنده و تأییدکننده و مطیع و اطاعت‌کننده.

در جامعه‌ی مونولوگی؛ در مقابلِ سخن متفاوت یا منتقد یا مخالف برانگیخته می‌شوند و احساسات‌شان جریحه‌دار می‌شود و یا با حُب طرفداری و تعصب کور می‌کنند و یا با بغض پرخاش و نفی.

خودشیفتگی و خود مطلق‌ انگاری عرصه را بر دیگرانِ متفاوت تنگ می‌کند.

سئوالی در میانه نیست. ارتش چرا ندارد! جامعه‌ی مونولوگی، جامعه‌ای پادگانی است. یک نفر دستور می‌دهد و دیگران فقط باید بپذیرند و بله قربان بگویند و کلامی برنیاورند.

تعریف و ویژگی های جامعه‌ مونولوگی در صدای معلم

یک نفر سخنانش را به سوی مخ دیگران پرتاب می‌کند و دیگران را در موضع شنیدن و اطاعت‌کردن و پذیرفتن قرار می‌دهد، چراکه خودش را مطلق و اعتقاداتش را مطلق و نظراتش را مطلق می‌انگارد و تو اگر سخنی داشته باشی، مجبوری وسط سخنان قطع نشویِ او بدوی و کلامی بپرانی.

عجیب نیست که در چنین روابطی همه خود را حاکمی فرمان‌دهنده ببینند و خبری از دیالوگ نباشد و میان انسان با انسان و مردم با مردم و دولت با جامعه‌ی مدنی گفت‌وشنودی سر نگیرد و تفاهمی صورت نپذیرد و دموکراسی در جامعه ریشه ندواند و حرمت و کرامت انسان و حق و حقوق مردم و خیر عمومی فدای خواست و اراده‌ی تک‌نفرها بشود.

( کانال نویسنده )


تعریف و ویژگی های جامعه‌ مونولوگی در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ گردهمایی اهالی تعلیم و تربیت در خانه ی اندیشمندان علوم انسانی به مناسبت بزرگداشت مقام معلم برگزار گردید .

این نشست بیش از سه ساعت به طول انجامید .

در پایان این نشست سه نفر از وزاری پیشین علی اصغر فانی ، محمدبطحایی و محسن حاجی میرزایی در میزگردی شرکت کردند .

همچنین دانش آموزان دختر و پسر از مدارس سمپاد به هنرنمایی پرداختند .

این نشست میهمان دیگری داشت که از فاصله ی بسیار دوری به این جا آمده بود تا به بیان خاطره و یا بهتر است بگوئیم به « ذکر مصائب حرفه ی معلمی » بپردازد .

او کسی نبود جز « ثریا مطهرنیا » آموزگار سخت کوش بیجاری که عملکرد خدمت بی ادعا و صادقانه در روستاهای محروم کردستان را در کارنامه ی خود دارد . مطهر نیا یکی از 10 معلم برگزیده جهان بوده است.

در این قسمت بخش پایانی از سخنان خانم مطهرنیا را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود

بررسی ریشه های نفهمیدن در جامعه ایرانی در صدای معلم  گاهی فکر می‌کنم چرا ما بعضی چیزها را نمی‌فهمیم؟ نفهمیدن چیست؟ ما چگونه نمی‌فهمیم؟

به گمان، همان طور که فهمیدن، به عنوان فعل ایجابی، علل و زمینه‌ها و فرایند دارد، نفهمیدن هم به واقع فعلی (در سیاق ترک فعل) است که همه این‌ها را دارد.

لطفاً فکر کنید که چرا چیزی را نمی‌فهمیم ؟

برخی علل و زمینه‌ها را می‌شمارم :

۱. نمی‌فهمیم چون اطلاعات پایه نداریم. کسی که نمی‌داند عالم از عناصر ساخته شده، هنوز عناصر اربعه را مهم و اتم سازنده جهان می‌داند.

۲. نمی‌فهمیم چون لبریز از اطلاعات مرده و پوسیده هستیم. اطلاعات جدید به ما نمی‌رسد. نمی‌دانیم پرس سرد نمی‌تواند سموم کنجد و زیتون را بگیرد. بعد خوشحالیم که مغازه‌دار می‌گوید: روغن‌گیری در حضور شما.

۳. نمی‌فهمیم چون تعصب داریم، فلان عنوان، مدرک از فلان دانشگاه گرفته‌ایم.

۴. نمی‌فهمیم چون شهوت خودنمایی و حرف زدن داریم، نه بردباری شنیدن و پرسیدن و سنجیدن.

۵. نمی‌فهمیم چون منطق بلد نیستیم و فریب مغالطات را می خوریم. ذهنمان را به روی حرف‌های تازه بسته‌ایم، در همان دماغ عفونی بی‌گشایش، در بن‌بست معرفت‌های نازل قرار گرفته‌ایم.

۶. نمی‌فهمیم چون برای نفهمیدن از جایی پول یا اعتبار یا اهمیت یا هویت می‌گیریم.

بررسی ریشه های نفهمیدن در جامعه ایرانی در صدای معلم

۷. نمی‌فهمیم چون در معرض آرای جدید و اندیشه‌های نو قرار نمی‌گیریم. به «دیگری» بی‌توجهیم و تره هم برایش خرد نمی‌کنیم.

۸. نمی‌فهمیم چون رذائل اخلاق مهمی مثل تعصب، خودمحوری ، کینه، جهل مرکب، حسد، ناگشودگی، تکبر، استکبار و استبداد فکری و ذهنی و دلی داریم.

۹. نمی‌فهمیم چون هویت ما در گرو نفهمیدن ماست. اگر بفهمیم هویت خود را گم می‌کنیم و حس گم‌شدگی داریم.

۱۰. نمی‌فهمیم چون پرسش و طلب فهم در ما نیست. به نفهمیدن عادت کرده‌ایم و به آنچه داریم دلخوشیم.

۱۱. نمی‌فهمیم چون عقایدمان را مطلق می‌دانیم و فکر می‌کنیم حقیقت فقط نزد ماست.

۱۲. نمی‌فهمیم چون اهل خطر کردن در دریای پرآشوب فهمیدن نیستیم.

بررسی ریشه های نفهمیدن در جامعه ایرانی در صدای معلم

۱۳. نمی‌فهمیم چون امواج دریاها را ندیده‌ایم و آب گندیده چاله کنار خیمه خود را بهترین و گواراترین آب می‌دانیم.

۱۴. نمی‌فهمیم چون مسخر گفتمان‌های مسلط دینی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی و حتی خانوادگی هستیم.

۱۵. نمی‌فهمیم چون به قول کانت جرئت دانستن نداریم و در عهد صغارت به سر می‌بریم. آدم صغیر همیشه گوشش به دهان مرجع اقتدار بیرونی است، تا ارباب بگوید و او اطاعت کند.

۱۶. نمی‌فهمیم چون از سنت گذر نکرده‌ایم. درجا زدن با سنت ذهن ما را اخته می‌کند.

۱۷. نمی‌فهمیم چون با دیگری گفت‌وگو نمی‌کنیم. راه نقد و گفت‌وگو را بسته‌ایم و نیازی به آن نمی‌بینیم. خودمان را عقل کل می‌دانیم.

بررسی ریشه های نفهمیدن در جامعه ایرانی در صدای معلم

۱۸. نمی‌فهمیم چون پروازمان زودهنگام است. هنوز سر از تخم بیرون نیاورده‌ایم، اما می‌خواهیم به قله‌ها بپریم.

۱۹. نمی‌فهمیم چون کتاب‌هایی می‌خوانیم که فقط اطلاعات ما را افزایش می‌دهد. کتابی نمی‌خوانیم که به قول کافکا جمجمه ما را بترکاند. به باسواد بودن فکر می‌کنیم نه به تغییر کردن و عوض شدن.

۲۰. نمی‌فهمیم چون درد فهمیدن نداریم.

۲۱. نمی‌فهمیم چون می‌خواهیم با فهمیدن فقط مهم‌تر جلوه کنیم.

۲۲. نمی‌فهمیم چون تاریخ نمی‌خوانیم. اگر تاریخ بخوانیم هم فهم به ما می‌بخشد و هم سرنوشت نفهم‌ها را نشانمان می‌دهد.

بررسی ریشه های نفهمیدن در جامعه ایرانی در صدای معلم

۲۳. نمی‌فهمیم چون کسانی یا کتاب‌هایی نمی‌گذارند بفهمیم.

۲۴. نمی‌فهمیم چون ایدئولوژیک می‌فهمیم، یعنی در قفس بسته‌ای از ایده‌هایی گیر افتاده ایم که به ما تحمیل شده‌اند و راهی برای فرار از این قفس مقدس نداریم.

۲۵. نمی‌فهمیم چون نفهمیدن را مقدس می‌دانیم.

 ( کانال الفبا )

***

( سرزمین متخلفین طلبکار !

مشتی از خروارها صحنه هایی که هر روز می بینیم و به آن عادت کرده ایم )


بررسی ریشه های نفهمیدن در جامعه ایرانی در صدای معلم

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور