گروه رسانه/
هنوز آثار ویران گر و زیان بار 26 ماه تعطیلی مدارس به خاطر کرونا از چهره مدارس زدوده نشده است . دانش آموزانی که بعضا نه سواد خواندن دارند و نه نوشتن .
یک روز به خاطر آلودگی هوا مدارس را تعطیل می کنند . روز دیگر به خاطر برودت هوا و نبود گرمایش در مدارس .
وضعیت به گونه ای شده که بسیاری از دانش آموزان به جای چک کردن برنامه درسی و انجام وظایف خود بیش تر و پیش تر به وضعیت تعطیلی مدارس حساس شده که آیا فردا به مدرسه می روند یا نه .
واقعا قرینه و یا مشابه این وضعیت در کدام کشور جهان یافت می شود ؟
این موجب شده است تا ایران در زمره کشورهایی قرار بگیرد که کم ترین زمان آموزش را به خود اختصاص می دهد و البته نتایج آن در موقعیت هایی مانند امتحان های نهایی و آزمون های بین المللی به وضوح کاملا قابل مشاهده و لمس است .
توالی و تناوب تعطیلی های مدارس دانش آموزان و معلمان و کادر مدرسه را در وضعیت بلاتکلیفی قرار داده و اقتدار و جایگاه مدرسه در جامعه از هویت خود تهی و لوث شده است .
مسئولان هم بدون هیچ گونه توضیحی این روال را ادامه می دهند و به نظر می رسد این وضعیت غلط در آینده نیز استمرار داشته باشد .
عواقب این گونه تعطیلی های فله ای و بی حساب و کتاب بیشتر گریبان مدارس عادی دولتی را گرفته و احیای « عدالت آموزشی » را دور از دسترس قرار خواهد داد .
ترک تحصیل ، افت تحصیلی و به خطر افتادن سلامت روانی و جسمی تنها بخشی از نتایج این تصمیم های غیرکارشناسی است که البته آثار مخرب آن جامعه را هم در بر خواهد گرفت و جبران آن حتی غیرممکن و غیر قابل برگشت خواهد بود .
این وضعیت برای ما به عنوان « معلمان پرسش گر و کنش گر » به هیچ وجه قابل قبول نبوده ؛ ضمن اعلام هشدار به ادامه این روند از مسئولان به جد می خواهیم که به این وضعیت پایان داده و آموزش و تربیت را در اولویت قرار دهند .
از دولت پزشکیان انتظار می رود تا ضمن بازنگری جدی در این گونه تصمیم گیری ها ؛ ضمن مجاب کردن سایر مقامات در تغییر سیاست های حکمرانی آن را نه فقط در شعار بلکه در عمل راهنمای اساسی خود قرار داده و به آموزش به عنوان محور توسعه پایدار بنگرند .
از خانواده ها و جامعه مدنی می خواهیم که در این مسیر همراهی کنند و با آگاهی بخشی ، مسئولیت پذیری و مشارکت فعال، فشار لازم را برای بهبود وضعیت آموزشی کشور ایجاد نمایند.
تنها با همکاری همه جانبه و مسئولیت پذیری جمعی می توانیم نظام آموزشی را از این بحران خارج کرده و آینده ای روشن برای فرزندان این سرزمین تضمین کنیم.
جمعی از پرسش گران و کنش گران آموزش و پرورش :
- علی پورسلیمان
- سیدمرتضی حسینی
- محمد حیدری
- علی زینلی
- سعید شهسوارزاده
- محمدرضا شهریاری
- فرهاد عیسایی
- سیدهادی عظیمی
- رضا قاسم پور
- زهرا قاسم پور دیزجی
- نرگس کارگری
- علیرضا کاشفی
- طهماسب کاوسی
- نرگس ملک زاده
- سعاد موسوی شرقی
- حمزه علی نصیری
- شیرین یوسفی
***
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
رابطه بین دین آموزش یکی از مهم ترین دغدغه های صاحب نظران و مسئولان و سیاستگذاران تعلیم و تربیت در ایران است . چیستی این رابطه و حدود آن جنبههای مختلف دارد و دیدگاههای متفاوتی در مورد آن بیان میشود. . انقلاب اسلامی ایران به عنوان انقلابی برآمده از بطن جامعه ایران ، آرمانهایی با خود داشت که در شعارهای آن متبلور شده بود. ساختن جامعه اسلامی از جمله اهدافی بود که کوشندگان انقلاب اسلامی در پی آن بودند و آموزش وپرورش از جمله راههای برساختن جامعه جدید به حساب میآمد.
بسیاری از چهرههای انقلاب اسلامی سابقه معلمی و تالیف کتب درسی داشتند. گمان جامعه و رهبران انقلاب این بود که عرصه فرهنگ نیازمند تحولاتی اساسی است. هر چند انقلاب فرهنگی در دانشگاه و آموزش عالی رخ داد ولی تحولات مهمی در عرصههای مختلف کتب درسی و گزینش نیروی انسانی آموزش و پرورش انجام شد. تاسیس نهادی همچون « امور تربیتی » تاثیر فراوانی بر تحولات داخلی نظام تعلیم و تربیت کشور گذاشت .
نگرش به معلم موجب شد که جایگاه معلم مورد توجه برنامهریزان و تصمیمگیران قرار گیرد و نهادهایی همچون گزینش شکل گرفتند تا معلمانی در طراز مطلوب ، جذب و به کارگرفته شوند. این گمان که مهمترین رکن آموزش معلّم است، مسئله نیروی انسانی را بالاتر از سایر مسائل آموزش و پرورش نشاند.
کتب درسی نیز بر پایه نگرش به آموزش و پرورش تحول یافت و این تغییرات در طول چهل و شش سال گذشته هم چنان ادامه دارد.
کلیه این موارد بر اساس رابطه دین و آموزش و نگرش به تربیت دینی شکل گرفته است . تربیت دینی را باید واسطه بین دین و آموزش دانست که نحوه آموزش دینی را معین مینماید. رابطه دین و آموزش و تربیت دینی به منزله بحثی تربیتی در نظر گرفته میشود و از منظر علوم تربیتی به آن پرداخته میشود؛ در حالی که این رابطه فراتر از امر تربیتی نسبت مستقیم با جامعه و سیاست دارد .
این نوشتار با این فرضیه به نگارش درآمده است که رابطه بین دین و آموزش و مسئله تربیت دینی امری فراتر از علوم تربیتی است و باید بر مبنای تفاهم در جامعه انجام شود .تفاهمی که بر اساس رابطه بین دین و آموزش مشخص گردد .کنش ارتباطی و جهان زیست به عنوان مبنای نظری در این نوشتار استفاده میشود تا بر مبنای آنها رابطه بین دین و آموزش و تربیت دینی مورد واکاوی قرار گیرد.
اول ) کنش ارتباطی و جهان زیست
کنش ارتباطی نظریهای است از یورگن هابرماس ، فیلسوف آلمانی . هابرماس از جمله اندیشمندانی به شمار میآید که به بحرانهای جوامع مدرن میپردازد. بر اساس نظریه کنش ارتباطی میتوان الگویی از رابطه بین سیاست و فرهنگ را ارائه داد که دربردارنده انسجام اجتماعی سازگار با یک جامعه متعادل و پویا باشد.
هابرماس کنش ارتباطی را در برابر کنش راهبردی میدانست. « کنش ارتباطی صرفا یک عمل گفتاری نیست، بلکه شیوهای است برای بازآفرینی جامعه . دلیل این است که هر فرآیند رسیدن به تفاهم ، در پس زمینه یک پیش تفاهم به لحاظ فرهنگی ریشهدار صورت میگیرد. آنچه در کنش ارتباطی عرصه یا تصریح می شود از زیست جهان مشترک ما گرفته میشود » . (5 :44و45) به این ترتیب کنش ارتباطی به مفاهیمی میانجامد که « با عنایت به وجه کارکردی درک متقابل قادر به انتقال و بازسازی شناخت فرهنگی است و با عنایت به وجه کنش هماهنگ ساز به همبستگی اجتماعی و ایجاد وحدت و یکپارچکی کمک میکند و با عنایت به وجه اجتماعی شدن (خوپذیری اجتماعی) به تکوین هویتهای شخصی کمک می کند. بدین ترتیب ساختارهای نمادین جهان زیست نیز از طریق تداوم و استمرار شناخت معتبر ؛ تثبیت همبستگی گروهی و اجتماعی شدن کنشگران مسئول باز تولید می گردد » . (10 :389) به این ترتیب کنش ارتباطی عرصهای است که بر اساس ایجاد تفاهم به بازتولید جامعه می پردازد.
کنش ارتباطی از زیست جهان ما نشات می گیرد . جهان زیست همان جایی است که وجود ما بخشی از آن است و « ناظر به کلیت واقعیت های اجتماع و فرهنگ است و می تواند نقطه آغازین برای تدوین نظریه اجتماعی به حساب آید » . (5 : 49)
هابرماس با پرداختن به دو مقوله جهان زیست و سیستم، رابطه بین سیاست و فرهنگ را تبیین مینماید . سیستم از منظر هابرماس از طریق قدرت و پول به استعمار زیست جهان می پردازد .
« جهان زیست فرهنگی – که در واقع همان خاستگاه معانی فرهنگی ، همبستگی اجتماعی و هویت شخصی افراد است – شدیدا از سوی ( ساز وکارهای مداخله گر یا هدایت عینیت گرا ) نظیر بازار و بوروکراسی در معرض مستعمره شدن قرار می گیرد . از سوی دیگر دیگر در سطوح فرهنگ ، جامعه و شخصیت نیز این مستعمره شدن سبب ایجاد بحرانهای سیاسی در نتیجه فقدان معنی ، افزایش ناهنجاریها و فقدان انگیزه میگردد : . (10 : 141)
مباحث هابرماس پیرامون کنش ارتباطی و جهان زیست مفصّل است ولی آنچه در این جا به عنوان نگاه نظری برای تبیین بحث این نوشتار استفاده میشود این است که جهان زیست ایرانی که خاستگاه معانی فرهنگی ، همبستگی اجتماعی و هویت شخصی ایرانیان است، عناصر مختلفی را در برمیگیرد که بخشی از آن دین است. نهادهای آموزشی به عنوان یک سیستم میکوشند تا جهان زیست را در استعمار خود درآورد . این رابطه بین جهان زیست و سیستم میتواند موجب به وجودآمدن کنش ارتباطی گردد و همبستگی اجتماعی و هویتهای ایرانی و اسلامی را باز تولید و تقویت کند یا موجب بحرانزایی در جامعه شود.
دوم) پیشینه رابطه دین و آموزش
یکی از اولین فلاسفهای که به مسئله تربیت توجه داشت افلاطون بود . « افلاطون برآن است که اصلاح اخلاقی جامعه دغدغهای سیاسی است . آدمیان موجوداتی صرفا عقلانی نیستند بلکه در چنبره امیال و شور و شهوت خود نیز گرفتارند . برای اخلاقی کردن مردم باید آنها را بر طبق قوانین عادلانه و در چارچوب نظام سیاسی اخلاقی و دادگرایانهای تربیت کرد » . (2 :19 -20) . رابطه بین سیاست و تربیت از جمله مباحثی است که فلاسفه و اندیشمندان مختلفی به آن پرداختهاند.
یکی از مهم ترین نمونه های بارز رابطه دین و آموزش، تاسیس مدارس نظامیه توسط خواجه نظام الملک است. « شاهکار اثرگذار خواجه نیز که ثمره شور و اشتیاق به فقه شافعی و کلام اشعری است ، احداث مدارس نظامیه در شرق جهان اهل سنت برای مبارزه و مقابله با باورهای معتزله و نهادهای باطنیان دائر به تربیت داعیان شیعی است . نظامیه ها در بغداد و نیشابور و آمل و موصل و هرات و دمشق وبلخ و غزنه و مرو و بصره سنگرهای سنیگری در مقابله با تبلیغات شیعهگری چه اسماعیلیه و اثنی عشری و نیز سنیهای مخالف بودند و نظام الملک که خود شافعی بود مقرر کرد که مدرس و واعظ و کتابدار نظامیه بغداد باید شافعی باشند و برای طلاب نفقه و راتبهای مقرر داشت » .( 4: 15 -18)
گفتار فوق از اسطوره شناس شهیر ، دکتر ستاری گویای دیرپایی مسئله دین و آموزش است.
نظام آموزشی به شکل نوین، پدیدهای است که پس از انقلاب مشروطه در ایران به وجود آمد. آموزش دینی از ابتدای تاسیس آموزش و پرورش نوین یکی از مهمترین برنامه های درسی مدارس بوده است. در نخستین مصوبات شورای عالی معارف درسهای قرآن و شرعیات و آیات منتخبه برای دوره ابتدایی پیش بینی شده بود. نویسنده کتاب نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن کوشیده است برآمدن نظام آموزشی نوین را از میان اندیشههای متفاوت در دوران مشروطه نشان دهد.
وی تاکید دارد که : « حامیان انقلاب مشروطه با توجه به رویکردشان به آموزش جدید به چند گروه تقسیم شدند . یک گروه که روحانیان بودند از همه راسختر اهمیت آموزش را به طور کلی پذیرفتند. اما نظام مدارس جدید را برای تمدن اسلامی و جایگاه خودشان در جامعه خطرناک تلقی میکردند . برخلاف اینها ، روشنفکران لیبرال از مدارس جدید به عنوان مسیر اصلی برای حرکت به سوی تمدن غربی تجلیل میکردند.
مشروطه خواهان با توجه به قدرت اسلام و روحانیت برای نشان دادن اینکه آموزش مدرن لزوما در تعارض با دین نیست ، شروع به استدلال کردند. تنها عده اندکی چون آخوندزاده ، سپه سالار و طالبوف گه گاه از جدایی آموزش و دین جانبداری میکردند » . (9: 74)
این نگرش به مسئله رابطه بین دین و آموزش بود که برنامه ریزان نظام آموزشی را وامیداشت تا برنامههای دینی را در مواد درسی مدارس بگنجانند. ضمن اینکه با توسعه مدارس جدید ، بخش زیادی از روحانیان نیز به عنوان آموزگار و دبیر به استخدام وزارت معارف و وزارت فرهنگ درآمدند .جریانهایی که مناشری به آنها اشاره دارد در طول سال های پس از مشروطه به فعالیت خود ادامه دادند و هر کدام با بخشی از جهان زیست ایرانی پیوند داشتند.
برسازی نظام آموزشی ایران تحت تاثیر شکل گیری هویت ملی ایرانی در دوران پس از مشروطه بود. اینکه ایرانیان کیستند سوال مهمی بود که در هنگام مشروطه به وجود آمد. رابطه بین نهاد دین و آموزش در این دوران نیز تابعی از نگرش ایرانیان به هویت ملّی خود بوده است.
مخالفین مدارس جدید، و موافقان آن بازتابی از دیدگاههای خود در مورد هویت ایران را بیان می کردند . این نکته مهم است که که در دوران رضاخان روحیه ناسیونالیسم باستانگرا آن چنان رشد کرد که نوع نگرش به مسئله آموزش را نیز تحت تاثیر قرار داد. این نگرش افراطی آن چنان شور بود که صدای افرادی همچون سید حسن تقی زاده را درآورد. وی در نامهای که اسفند 1323 به تهران نوشت : تدابیر بچه گانه متعصبین تهران که در فرهنگستان جمع شده می خواهند با قطع رابطه از عرب ، امپراطوری داریوش را احیا و علم ساسانیان را برافرازند و با تدبیل کلمه جواب به پاسخ انتقام از سعد بن ابی وقاص بگیرند به دست خود مقراض خطرناک فرهنگستان را گرفته و علاقه های بی شما ما از هموطنان عربی زبان و ترکی زبان خودمان یکایک قطع کنند و مانند کبک سر در برف بکنند به خیال آنکه دنیا آنها را نمیبیند و ادعا کنند که غیر از ایرانی نژاد و و اولاد داریوش کسی در ایران نیست و اگر زبان دیگری حرف زدند باید دندان سخن گویندگان عربی و ترکی و کردی و ترکمنی را خورد کرد نه تنها ما را به جایی نرساند بلکه مضرترین کار و مهلک ترین ضرباتی است به وحدت ملی ایران » . (6 :222) .
ذکر فقره فوق بدین قصد است که به رابطه مغشوش بین دین و آموزش در این دروان اشاره شود. رابطهای که در سایه تلاش های روشنفکرانی بودند که در پی دین زدایی از جامعه ایران بودند. .« روشنفکران نسل اول به درجات مختلف بر ضرورت زدودن هویت ایرانی از زنگارهایی که آن را در طی تاریخ فراگرفته است تاکید گذاشتند. زبان فارسی ، نژادآریایی و مذهب زرتشت در نزد برخی روشنفکران تندروتر سه پایه اصلی هویت از دست رفته ایران به شمار می آمدند» . (3 :820) همین نگرشها منجر به شکلگیری گفتمان باستانگرایانهای شد که گفتمان رسمی حکومت پهلوی بود. در برابر روحیات باستانگرایانه ، مقاومتهایی مهمّی شکل گرفت. فضای عمومی جامعه ایران در این دوران تحت تاثیر همین کشمکش بین هویت های متفاوتی بود که هرکدام قرائتی از ایران داشتند . آموزش و پرورش نیز بالتبع ذیل همین رویاروییها تعریف میشد.
به این ترتیب رابطه دین وآموزش به عنوان یک مسئله مهم و اساسی در نظام آموزشی ایران درآمد. تشکلهایی همچون جامعه تعلیمات اسلامی که مدارس متفاوتی را در سراسر کشور برای خانوادههای مذهبی تاسیس می کردند، نشانههایی از تلاش برای آشتی میان دین و آموزش مدرن بود. ضمن اینکه تعلیمات دینی همچنان مورد توجه روشنفکران مسلمان محسوب میشد. دکتر یدالله سحابی که در زمان دولت دکتر مصدق مدیرکل فرهنگ تهران بود اقدام به تاسیس دانش سرای تربیت معلم دینی و قرآن کرد تا معلمان دینی مسلمان را وارد آموزش و پرورش نماید.
مهندس بازرگان در دهه سی کتاب تعلیم قرآن تدوین نمود و در دهه چهل اقدام به تاسیس مدرسه کرد. روحانیونی همچون دکتر بهشتی و دکتر باهنر که تحصیلات دانشگاهی نیز داشتند در دهه پنجاه از مولفان کتب درسی بودند.
موارد فوق نشان میدهد که رابطه دین و آموزش نوین در دوران پس از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی از تضاد به تدریج به سمت همراهی و حضور منتقدانه روحانیون ، روشنفکران مسلمان و اقشار مذهبی جامعه در روند آموزش نوین شد .
مهندس بازرگان در سال 1338 مقالاتی را در شمارههای 9 و 10 و 11 مجله ای به نام « مجموعه حکمت» با نام آموزش تعالیم دینی منتشر کرد که مجموعه آن در سال 1356 به صورت کتاب جیبی منشتر شد . یادداشتهایی نیز از مهندس بازرگان در جلد نهم مجموعه آثار وی با نام « برنامه تربیت و تعلیم دینی » منتشر شده است. در یادداشتهای مذکور طرحی برای آموزش درس دینی در دوره ابتدایی ارائه میشود. وی در مقاله آموزش تعالیم دینی تاکید دارد که :
« لازم است دینداری از حالت رکود و جمود و انتساب به طبقات وامانده و بیسواد بیرون آید و مُهر کهنگی و داغ بطلان از چهره تابناک آن زودوده شود» . ( 1 :77)
رابطه بین نظام آموزشی و نظام سیاسی در زمان پیروزی انقلاب اسلامی چندان گرم نبود. علاوه بر نارضایتیهایی که در زمینه کمبود نظام دانشگاه و نوع استخدامها وجود داشت .« بخش عمدهای از جامعه از آثار مخرّب فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی نظام آموزشیای که در پایان سلطنت رخ نشان داده بود در عذاب بودند. مثلا اینکه به قول معروف نظام آموزشی جو ( نوکری غرب) را ترویج میدهد به شدت مورد بحث بسیاری از افراد بود. برخی دیگر به ارزشهای سکولار ترزیق شده توسط مدارس و دانشگاه ها به دانشجویان انتقاد داشتند » .( 9 : 429)
موارد فوق از عمده عوامل شکل گیری اعتراضات در بین دانشجویان و دانشآموزان بود . نوع آموزش های دینی مدارس با آنچه در جامعه ایران می گذشته است تفاوت های اساسی داشته اند ولی برخلاف آنچه سیاست گذاران نظام پهلوی می پنداشتند، نظام آموزشی نتوانست منجر به شکل گیری مشروعیت برای نظام سیاسی شود و جامعه ایران را براساس رویکرد باستانگرایانه بازتولید کند.
سیستم آموزشی رژیم پهلوی مغلوب جهان زیست ایرانی شد و جهان زیست ایرانی در برابر ایدئولوژی باستانگرایانه پهلوی به قرائتی متفاوت و متضاد با قرائت رسمی به کنش ارتباطی رسید و انقلاب اسلامی به وقوع پیوست .
تاسیس نهادهایی همچون حسینیه ارشاد که بعدا نقش موثری در تولید اندیشههای مبارزه علیه رژیم پهلوی داشت از جمله نشانههای رابطه تنش آلود بین سیستم آموزش و پرورش و جهان زیست ایرانی بود.
جامعه ایران مباحث مذهبی را از بیرون سیستم آموزشی می آموخت. وجود صدها کتابخانه در مساجد و آموزشهایی که در مساجد داده می شد نیز با ایدئولوژی باستان گرایانه رژیم پهلوی در تضاد بود . این روند موجب شد که مخالفین میدان خود را بسازند که مستقل از حوزه حکومت بود و در آن میدان به کنش ارتباطی دست یابند و به تفاهم برسند . نتیجه این شکلگیری میدان متفاوت انقلابی بر پایه اسلام بود که مهمترین مولفه فرهنگی جهان زیست ایرانی محسوب میشد.
سوم ) نگرش به آموزش و پرورش پس از انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نوع نگرش به رابطه دین و آموزش تغییرات اساسی یافت .بند 1 اصل سوم قانون اساسی از جمله مواردی است که کمتر به آن پرداخته می شود و رویکرد مهم انقلاب اسلامی به مسائل فرهنگی و اجتماعی را به اجمال بیان کرده است. براساس بند فوق یکی از وظایف دولت جمهوری اسلامی ایران ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی است. بدین ترتیب تکلیفی بر عهده نهادهای اجرایی گذاشته می شود تا بر اساس آن جامعهای نو به وجود آید .
فصل اول قانون اهداف و وظایف وزارت آموزش و پرورش که در سال 1366 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است به اهداف اساسی آموزش و پرورش میپردازد . ماده 1 قانون فوق تاکید دارد که تقویت و تحکیم مبانی اعتقادی و معنوی دانشآموزان از طریق تبیین و تعیین اصول و معارف احکام دین مبین اسلام و مذهب حقهجعفری اثنیعشری بر اساس عقل، قرآن و سنت معصومین (ع) هدف اصلی آموزش و پرورش است. ماده 2 همان قانون نیز اهداف دیگری را برای آموزش و پرورش تعیین میکند که از جمله آن ها رشد فضائل اخلاقی و تزکیه دانشآموزان بر پایه تعالیم عالیه اسلام، تبیین ارزشهای اسلامی و پرورش دانشآموزان بر اساس آنها ، تقویت و تحکیم روحیه اتکال به خدا و اعتماد به نفس و ایجاد روحیه تعبّد دینی و التزام عملی به احکام اسلامی برشمرده میشود .بدین ترتیب تربیت دینی به رکن اصلی نظام تعلیم و تربیت کشور تبدیل میشود.
در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی تربیت دینی نیز مانند سایر امور تحت تاثیر گفتمانهای موجود و رابطه آن با گفتمان اصلی تغییر کرده است. در دهه شصت وجود ایدئولوژی انقلابی و قدرت آن موجب میشود که تربیت دینی نیز به شکلی ایدئولوژیک درآید .
در طول سالهای دولت اصلاحات تلاشهایی برای اضافه شدن درسهایی همچون حقوق شهروندی به آموزش رسمی شد که ناکام ماند .
در سالهای پس از انقلاب محدوده آموزش و پرورش افزایش کمّی فراوانی یافت و میزان سواد از 47 به 87 درصد رسید . تحصیلات متوسطه نیز رشد بالایی یافت . همزمان با این تحولات ، تحولاتی نیز در عرصه فرهنگ رخ داد که فضای سیاسی جدید را نیز به وجود آورد.
در دهه شصت تضاد چندانی بین سیستم آموزش و جهان زیست ایرانی به چشم نمی خورد ولی به تدریج از دهه هفتاد تحولاتی در جهان زیست ایرانی به وجود آمد . این تحولات در جهان زیست نتوانست تاثیر چندانی بر سیستم آموزشی بگذارد . مهمترین دلیل این عدم تاثیرگذار را باید در تهیه و تصویب « سند تحول بنیادین آموزش و پرورش » دانست .
در کنار جامعه متکثری که در دهه های هفتاد و هشتاد در انتخاباتهای مختلف خود را نشان میداد، نویسندگان سند تحول بنیادین آموزش و پرورش اهمیتی برای تکثر موجود در جامعه قائل نشدند.
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در سه بخش « فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی » ، « فلسفه تربیتی رسمی در جمهوری اسلامی ایران» و « رهنامه» تدوین شده است. ابتدای سند با آیه 97 سوره نحل آغاز می شود:
" منْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد میگردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که میکردند به آنان عطا میکنیم".
سند بر اساس آیه شریفه فوق هدف نظام تعلیم و تربیت را حیات طیبه قرار میدهد . بدین ترتیب حیات طیبه که خداوند متعال آن را بر دوش پیامبران نیز نمی داند بر عهده آموزش و پرورش گذاشته می شود.
به موجب سند برنامه درسی ملی ؛ « هدف اصلی نظام سیاسی به طور اعم و نظام آموزشی به طور اخص ، تربیت دینی به معنای عمیق و گسترده آن است » . به این ترتیب در حال حاضر نهاد تعلیم و تربیت مسئولیت دارد تا دانش آموزان را به حیات طیبه برساند و تربیت دینی، مهمترین هدف نظام تعلیم و تربیت کشور به شمار میرود.
چهارم ) نمونه هایی از تربیت دینی در کتب درسی
مقایسه جملات ابتدایی دو کتاب دینی سال 1360 و چاپ سیزدهم کتاب هدیههای آسمانی 1403 تفاوت نگاه بین دو تربیت دینی از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون را نشان می دهد. مقدمه کتاب فرهنگ اسلامی و تعلیمات دینی دوم دبستان سال 1360 هدف از تالیف کتاب فوق را انتقال یک سلسه مفاهیم به ذهن دانشآموزان نمیداند بلکه هدف اصلی را پرورش صحیح روح و روان دانشآموزان و تکامل بخشیدن به زندگانی آنها برمیشمرد در ادامه میافزاید: هدف اصلی اینست که عقاید صحیح دینی با عمق جانشان درآمیزد واز عمق جانشان بجوشد به طوری که از دستبرد شیطان در امان بمانند. ولی جملات ابتدایی کتاب هدیه های آسمانی که خطاب به معلمان نوشته است به جای تاکید بر عقاید به انگیزه و رفتار تاکید می کند و می نویسد: امیدواریم با تدریس کتاب حاضر شاهد شکوفایی هرچه بیشتر انگیزهها و رفتارهای دینی عزیز میهن اسلامیامان باشیم . تفاوت جملات یاد شده به خوبی تفاوت بین نگرش عقیدهگرای ابتدای انقلاب با نگرش رفتار گرای کتاب های فعلی را نشان می دهد .
نمونه دیگر این نوع نگاه در کتاب های دینی دوره های مختلف تحصیلی قابل مشاهده است. بخش اول کتاب دین و زندگی 3 سال دوازدهم رشته ادبیات و علوم انسانی به تفکر و اندیشه اختصاص دارد. در این کتاب پس از دو درس در مورد هستی بخش و یگانه بی همتا در درس سوم به توحید و سبک زندگی میپردازد.
درس فوق بازتاب زندگی در سبک زندگی را بررسی می کند .
در سه درس بعدی بخش مذکور تاثیر توحید در نوع زندگی مورد بحث قرار میگیرد. در هیچ یک از متون سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و سند برنامه درسی ملی اشارهای به حق انتخاب فرد و حق سوال و پرسش نمیشود . اگر هم اشارهای وجود دارد، نتایج این پرسش مشخص و معین شده محسوب می گردد .
موارد بالا به خوبی نشان میدهد که ؛
کتب دینی از ابتدای انقلاب اسلامی به تدریج از بینش به سمت رفتار رفتهاند و تاکید بیشتری بر رفتارهای دینی دارند.
ششم) وضعیت فعلی دینداری در ایران
نظرسنجیهای رسمی نشان میدهد که جامعه ایران مسیری متفاوت با آموزههای دینی آموزش و پرورش را می رود.
« موج چهارم پیمایش ارزش ها و نگرشهای ایرانیان» یکی از نمونههای مستند و علمی محسوب میشود که « پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات » وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مسئولیت انجام آن را بر عهده داشته است . نتایج غیر رسمی این پیمای نمایی از وضعیت دینداری در میان جامعه ایران را نشان می دهد.
در مورد سوال « در انجام امور مهم زندگی چقدر به خدا توکل می کنید؟ » 5 / 87 درصد پاسخگویان به میزان زیادی در امور مهم زندگی به خدا توکل میکنند .
در مورد سوال « خودتان را تا چه اندازهای فردی مذهبی می دانید ؟ » 10 درصد اصلا خودشان را مذهبی نمی دانند . 12 درصد خودشان را کم مذهبی می دانند و و 23 درصد خودشان را مذهبی متوسط میدانند . این پاسخ در بین افراد 15 تا 29 سال سن به ترتیبی است که 14 درصد خودشان را اصلا مذهبی نمی دانند و 31 درصد کم مذهبی میدانند. به این ترتیب د ر بین همه اقشار 22 درصد خودشان را اصلا مذهبی نمیدانند یا کم مذهبی میدانند و در سن 15 تا 29 سال که آموزههای آموزش و پرورش را گذراندهاند این میزان به 45 درصد میرسد .
در پیمایش فوق 62 درصد پاسخ دهندگان موافق منوط نکردن گزینشهای استخدامی به عقاید دینی هستند ، 73 درصد به جدایی دین و سیاست اعتقاد دارند و 41 درصد مخالفت خود را با لزوم حجاب اعلام کرده اند .
این آمارها نمونههایی از وضعیت دینداری در جامعه ایران است و ناکامی سیاستهای دینی آموزش و پرورش را نشان میدهد.
هفتم ) در جست و جوی راه سوم
در حال حاضر سیاست گذاران و تصمیم گیران فرهنگی با این گزاره که سیاستهای آموزش و پرورش در زمینه دینداری ناموفق بوده اند موافق نیستند و حداقل در این مورد سکوت میکنند. نمونههای عینی و ملموس این عدم موفقیت در عرصه جامعه به خوبی مشاهده میشود و نتایج موج چهارم پیمایش ارزش ها و نگرشهای ایرانیان نیز آن را به خوبی بیان میکند .
حضور نیروهایی از جامعه که در طول تاریخ معاصر نیز حضور چشم گیری داشتهاند و خواهان حذف کامل دین از عرصه آموزش هستند نیز در برابر سیاستهای رسمی وجود دارد . با این ترتیب رابطه دین و آموزش را باید در میان دو نیروی پیشران رشد پدیده جدایی دین و سیاست که بالتبع شامل آموزش میشود و اصرار سیاست گذاران فرهنگی بر اجرای سیاستهای آموزشی دید.
دکتر جلال ستاری که در کتاب کم حجم خود به عنوان « فرهنگ دولت مدار » به رابطه بین فرهنگ و سیاست در تاریخ ایران به ویژه در عصر سلجوقیان میپردازد به نکته مهمی اشاره می کند:
« مسئله اصلی یا اساسی ، فقط لزوم دخالت دین و در سیاست و یا برعکس ضرورت تفکیک آن دو از یکدیگر و مجادله بر سر محاسن یا معایب آن نیست . دین به معنی ایمان ، یا اعتقاد قلبی و باطنی و نه حتما ایدئولوژی که بر همه شئون زندگی فردی و اجتماعی اشراف داشته باشد ، مایه اعتلا و استکمال آدمی است و فرهنگ بیمایه و پشتوانه ایمان و اخلاص و اخلاق ، وسیله تخدیر و هرزهپروری و ترویجی مشرب اصالت بذات و کام جویی و فساد و خود سوزی و ابیقورگرایی(اپیکورگرایی) ، میگردد » .( 4: 104)
دوگانه موجود در مورد آموزش و دین واقعیت موجود جامعه ایران محسوب میشود.
راهکار سومی در مورد رابطه دین و آموزش قابل تصور است . بر پایه این راهکار باید رابطه بین دین و آموزش با در نظر گرفتن شرایط جدید جامعه مورد تحلیل و واکاوی قرار گیرد .
در طول تاریخ ایران دین جایگاه مهمی در جهان زیست ایرانی داشته است . فقدان کنش ارتباطی بین سیستم آموزشی و جهان زیست مهمترین عامل شکلگیری فضای موجود است ؛ نقطه اصلی بحران موجود را باید در عدم ارتباط بین آنچه در متون قانونی کشور از جمله بند 1 اصل 3 قانون اساسی ذکر شده است با حقوق و حق انتخاب افراد دانست . جامعه ایران بر اساس آنچه بسیاری از اندیشمندان علوم اجتماعی عنوان میکنند، همچنان جامعهای دینی است .
دکتر مقصود فراستخواه از جمله این متفکران است که بر این نکته داشته است که: « براساس پیمایش ها و مشاهدات مشخص شده دین در ایران همچنان بخشی از فرهنگ و جامعه است که در دلها جا دارد. اما چون تداعی سیاسی دارد و با سیاست به معنای دولت حل شده ، در نتیجه در ذهن و جان برخی از طیفهای اجتماعی نفوذ آن دچار مناقشه شده است» . (8: 10)
دکتر بیژن عبدالکریمی در کتاب « رهایی بخشی یا سلطه » به نقد مبانی نظام تعلیم و تربیت دینی در آموزش و پرورش ایران میپردازد . وی در این کتاب به عدم درک روشن دین و تجربه دینی در نظام آموزشی کشور اشاره میکند و بین چهار نوع اسلام تفاوت میگذارد:
نگرش فوق می تواند با جهان زیست ایرانی هماهنگی بیشتری داشته باشد و موجب ایجاد تفاهم بین سیستم آموزشی و جهان زیست ایرانی شود .
به نظر می رسد آموزههای دینی نظام آموزش و پرورش تفاوتی بین اسلامهای فوق قائل نشده است.
آموزش و پرورش ایران فاقد یک نگاه راهبردی در مورد تکثر موجود در جهان زیست ایرانی است و میخواهد همه دانش آموزان را به یکسان مومن و معتقد تربیت کند و محصولات یکسانی را ارائه دهد .
در هیچ یک از متون سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و سند برنامه درسی ملی اشارهای به حق انتخاب فرد و حق سوال و پرسش نمیشود . اگر هم اشارهای وجود دارد، نتایج این پرسش مشخص و معین شده محسوب می گردد .
این نوع نگرش به مسئله دین و نظام آموزشی و تحولات موجود بررسی رابطه بین دین و نظام اموزشی را ضروری ساخته است.
در حال حاضر برای همه دانش آموزان یک نوع کتاب درسی تهیه میشود و فرض کتب درسی آن است که دانش آموزان همه اصول دینی را پذیرفته اند و حال در صددند تا ایرادهای خود را برطرف نمایند حال آن که کتاب های دینی فوق برای جامعه متکثر امروز چارهساز نیست .
سخن پایانی ؛
مسئله رابطه بین دین و آموزش در ایران مسئله مهم و اساسی است . دو سوی این مسئله یعنی آنان که نظام آموزشی را در هدف تربیت دینی می دانند و آنان که خواهان جدایی کامل دین و آموزش اند فارغ البالاند و حکم خود را صریح بیان میدارند ولی هر دو نگرش فوق در تجریههای خود موفق نبوده اند. همین است که باید به فکر راه سومی بود که هم از دین به عنوان مهمترین مولفه فرهنگی جهان زیست ایرانی پاسداری کند و هم حق انتخاب افراد را به رسمیت بشناسد . این تفاهم می تواند به بازتولید جامعه کمک کند و منجر به بازتولید جامعه پویا و متعادل گردد .
تضاد میان سیستم آموزشی و جهان زیست ایرانی امری است که به ضرر فرهنگ و جامعه ایران بوده و آثار مخرب خود را در عرصه سیاست نشان می دهد. برای گذار از شرایط موجود باید پذیرفت که با یک جامعه متکثر رو به رو هستیم که نگاهها و نیازهای متفاوتی در عرصه دین دارند .
نگارش کتابهای دینی براین اساس صورت میگیرد که همه دانش آموزان یکسان میاندیشند . این نوع نگرش یکسان نگر در تقابل با جهان زیست ایرانی است و موجب تضاد سیستم آموزش و پرورش با جهان زیست فوق میشود.
راه چاره پذیرش تکثر موجود در جهان زیست و تالیف کتابهای مختلف برای نیازهای متفاوت است. ایمان به عنوان یک امر مهم در حفظ جامعه باید حفظ گردد ولی وظیفه آموزش و پرورش نه مومن نمودن دانش آموزان که پذیرش حق انتخاب آنها و ارائه متون لازم برای آشنایی بیشتر آن ها با اسلام است. این روند باید از طریق کنش ارتباطی و شکلگیری یک تفاهم در عرصه عمومی انجام گیرد که منجر به جامعهپذیری و ارتقای همبستگی ملی میگردد.
منابع:
1-بازرگان،مهدی، مجموعه آثار ، جلد 9، مباحث اعتقادی ، 1379، شرکت سهامی انتشار .
2- بشیریه ، حسین ، از این جا تا ناکجا ، دیباچه ای بر آسیبشناسی سیاسی ،نشر نی ،چ پنجم ،1403.
3- بشیریه حسین، عقل در سیاست،نشر نگاه معاصر، چ پنجم 1394.
4-ستاری، جلال، فرهنگ دولتمدار ،کتاب پارسه، چاپ اول،1401.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظام بیمههای تکمیلی بهعنوان یکی از ارکان اساسی تأمین اجتماعی، نقش حیاتی در تأمین هزینههای درمانی اقشار مختلف جامعه ایفا میکند. در این میان، معلمان شاغل و بازنشسته به دلیل ماهیت شغلی خود و محدودیتهای درآمدی وابستگی بیشتری به این نظام حمایتی دارند.
در ماههای اخیر با افزایش هزینههای خدمات درمانی، افزایش قیمت داروها و مهمتر از همه نبود داروهای مؤثر در بیماریهای خاص، هزینهها در این خصوص برای معلمان و بازنشستگان فرهنگی افزایش یافته و اگر بیمههای تکمیلی به فریاد نرسند، این قشر زحمتکش جامعه با مشکل جدی رو به رو خواهد شد.
بیمههای تکمیلی معلمان و بازنشستگان فرهنگی، شامل بیمه دانا برای شاغلین و بیمه ملت برای بازنشستگان، در انجام تعهدات مالی خود با تأخیرهای قابلتوجهی در یک سال گذشته مواجه بودهاند و بسیاری از مراکز درمانی، ارائه خدمات بیمه تکمیلی به صورت آنلاین و برخط را به علت بدحسابی بیمههای تکمیلی با این مراکز انجام نمیدهند. این امر نه تنها مشکلات اقتصادی جدی برای بیمهشدگان ایجاد کرده، بلکه منجر به کاهش اعتماد عمومی نسبت به سیستم بیمهای شده است.
تأخیر در پرداخت هزینههای درمانی و پیامدهای آن
یکی از معضلات اساسی که فرهنگیان با آن روبهرو هستند، تأخیر طولانیمدت در پرداخت هزینههای درمانی از سوی بیمههای تکمیلی است. این تأخیرها باعث شده است که بسیاری از معلمان و بازنشستگان ناچار شوند هزینههای درمانی خود را از محل پساندازهای شخصی یا وامهای بانکی تأمین کنند. در مواردی نیز به دلیل عدم توانایی پرداخت، برخی بیمهشدگان از دریافت خدمات درمانی ضروری صرفنظر کردهاند که میتواند پیامدهای جبرانناپذیری برای سلامت آنان به دنبال داشته باشد.
علاوه بر این، برخی مراکز درمانی نیز به علت بدهیهای انباشتهشده از سوی بیمههای تکمیلی، از پذیرش بیمهشدگان خودداری کردهاند. این وضعیت موجب افزایش فشار روانی بر فرهنگیان و خانوادههای آنان شده و نگرانیهای گستردهای را در سطح جامعه فرهنگی کشور به وجود آورده است.
عوامل مؤثر بر تأخیر پرداختها
مشکلات مالی شرکتهای بیمهگر و عدم تخصیص بهموقع منابع مالی از سوی نهادهای مرتبط، از جمله مهمترین دلایل تأخیر در پرداخت مطالبات درمانی هستند. علاوه بر این، ساختار اداری پیچیده، عدم شفافیت در فرآیندهای مالی، و نبود مکانیزمهای نظارتی کارآمد از دیگر عواملی هستند که این بحران را تشدید کردهاند.
یکی دیگر از عوامل تأخیر در پرداختها، نبود سیاستهای تشویقی و بازدارنده برای شرکتهای بیمهگر است. در حال حاضر، مکانیزمهای مشخصی برای الزام این شرکتها به پرداخت بهموقع تعهداتشان وجود ندارد و در صورت تأخیر، بیمهگران با تبعات جدی مواجه نمیشوند. این موضوع باعث شده است که بسیاری از شرکتهای بیمهای، اولویت پرداخت مطالبات فرهنگیان را کاهش داده و منابع مالی خود را در بخشهای دیگر سرمایهگذاری کنند.
راهکارهای پیشنهادی برای اصلاح وضعیت
بهمنظور بهبود عملکرد بیمههای تکمیلی و رفع مشکلات پیشآمده، میتوان اقدامات زیر را در نظر گرفت:
- افزایش شفافیت مالی: ارائه گزارشهای منظم از سوی بیمهگران درباره وضعیت پرداختها و منابع مالی میتواند به بهبود اعتماد بیمهشدگان کمک کند.
- وضع مقررات سختگیرانهتر: اعمال جرایم مالی سنگین برای تأخیر در پرداخت هزینههای درمانی و الزام بیمهها به رعایت تعهدات خود.
- تقویت نظارت دولتی: ایجاد یک نهاد مستقل برای پایش عملکرد بیمههای تکمیلی و بررسی موارد تخلف.
- اصلاح فرآیندهای اداری: کاهش پیچیدگیهای اداری و تسهیل روند ارائه اسناد پزشکی به شرکتهای بیمه.
- همکاری نزدیکتر بین مراکز درمانی و بیمهها: ایجاد یک سیستم هماهنگ برای اطمینان از پرداخت بهموقع مطالبات مراکز درمانی و تسهیل پذیرش بیمهشدگان.
نقش بیمههای تکمیلی در تأمین سلامت معلمان و بازنشستگان فرهنگی غیرقابلانکار است. بااینحال، تأخیرهای مکرر در پرداخت هزینههای درمانی، کارکرد این سیستم را تحتالشعاع قرار داده و اعتماد بیمهشدگان را بهشدت کاهش داده است. حل این بحران مستلزم اصلاحات ساختاری، تقویت نظارت بر عملکرد بیمهگران، و اعمال مقررات سختگیرانهتر است.
اگر اقدامات مؤثری در این زمینه صورت نگیرد، ممکن است نظام بیمههای تکمیلی فرهنگیان دچار بحران عمیقتری شود که پیامدهای آن نهتنها متوجه بیمهشدگان، بلکه بر کل نظام آموزشی کشور نیز تأثیرگذار خواهد بود.
لذا شایسته است که وزارت آموزش و پرورش، نمایندگان مجلس و مسئولین استانی و کشوری در این خصوص پیگیریهای لازم را انجام دهند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
قتل بی رحمانه دانشجوی شهرستانیِ مظلومِ ساکن در کوی دانشگاه تهران توسط زورگیران شروری که بویی از انسانیت نیرده اند وجدان جامعه را به شدت جریحه دار و شوک تکان دهنده ی توام با نگرانی به خانواده های دانشجویان ساکن در خوابگاه وارد کرد.
این ماجرای تلخ برای چندمین بار اهمیت وجود حداقلی از امنیت روانی و اجتماعی برای عموم شهروندان و نه تنها دانشجویان را برای نیروهای حافظ امنیت و مسئولان آشکار ساخت؛ چرا که اگر این دانشجوی مظلوم شانس می آورد ودر آن ساعت خاص از آن مسیر عبور نمی کرد ؛ جنایت کاران بی شک دنبال سوژه و طعمه دیگری می گشتند و اصلا برای همین کار در معابر پرسه می زنند . پس بعید نبود که چند کوچه و خیابان دورتر ، شهروند بخت برگشته دیگری و چه بسا پدری یا مادری طعمه تبهکاران شده و خانواده ای و کودکانی بی سرپست می شدند (فاجعه ای با ابعاد بزرگ تر) ؛ از این رو نگاه تلسکوپی صرف به محل وقوع جنایت و زوم کردن بیش از اندازه روی مسائلی همچون دانشجو بودن قربانی و یا کم نور و خلوت بودن خیابان محل وقوع جنایت ( در قلب تهران ! ) و یا نبودن کیوسک پلیس اگر چه مهم است اما تنها ریشه مشکل نیست و تمرکز صرف بر این عوامل می تواند سایر علل اجتماعی دخیل در شکل گیری این رفتارهای ضد اجتماعی را استتار کرده و به محاق ببرد. تمام این ابزارها به صورت نرم افزارهای خود کنترلی (معنویات) در وجدان اکثر قریب به اتفاق شهروندان وجود داشت و جامعه مثل یک خانواده بزرگ بود .
پر واضح است که ناامنی هایی از این دست ارتباط غیر قابل انکاری با سایر معضلات اجتماعی و فرهنگی دارد که به هر علت مغفول مانده و تداوم این غفلت ها از سوی جامعه به شمول خانواده ها و نهادهای مدنی و فرهنگی و آموزشی همچنین دولت ها باعث شده که ناهنجاری های بدخیم اجتماعی با شیب نسبتا تندی زیر پوست جامعه رشد و نمو داشته باشد ؛ رشدی که کم کم دارد تبدیل به بحران می شود .
واقعیت این است که جنایت کارانی که مرتکب این جنایت هولناک شده اند قطعا به نان شب محتاج نیستند که بگوییم از سر استیصال دست به این کارها می زنند .خیلی از آنها صرفا به علت رشد و تربیت در خانواده های از هم پاشیده ازهمان ابتدای کودکی و نوجوانی وارد این ماجراجویی های تبهکارانه می شوند و خیلی هاشان بعضا از حداقل ثروت و مکنت برخودارند تا جایی که در دوران رسیدگی قضایی به پرونده هایشان با تامین وثیقه موثر بیرون از زندان به سر می برند. این بدان معنی ست که نیاز مالی فوری به اصطلاح « فورس ماژور » دیگر انگیزه اصلی بزه کاران نیست بلکه بزهکاری تبدیل به حرفه و عادت آنها شده است.
از این رو علت را باید در نبود انسجام اجتماعی که خود حاصل شکاف فاحش طبقاتی است جست و جو کرد و به دنبال پاسخ این پرسش بود که چرا یک جامعه با این همه امکانات مالی و بودجه های کلان فرهنگی و تعدد مراکز آموزشی و دانشگاهی نتوانسته و نمی تواند ارتباط معنی دار توام با بازدارندگی با افرادی برقرار کند که به هر علت از مراحل رشد و تربیت و آموزش صحیح برخوردار نبوده اند . در چنین فضایی است که بزه کاران مثل علف های هرز رشد یافته و تکثیر می شوند و شرایط را برای رشد محصولات سالم و مفید و بالنده مزرعه انسانی جامعه ناامن می کنند. همان جفایی که با شادروان امیرمحمد خالقی کردند.
جامعه اگر می خواهد برای شادروان خالقی گرامی داشت مناسبی به عمل آورد باید زمینه های بروز و ظهور و رشد علف های هرز ضد اجتماع را از بین ببرد تا خدای ناکرده خالقی های دیگری قربانی نشوند چرا که به گفته حکیم فرزانه توس :
گر این تیر از ترکش رستمی است
نه بر مُرده، بر زنده باید گریست
( معلم فقید « محسن خشخاشی » که توسط دانش آموزاش در کلاس درس به قتل رسید )
به خاطر می آورم که در تحصیل ابتدایی وقتی برای عکس دار کردن شناسنامه جهت شرکت در امتحانات ششم ابتدایی همرا با پدرم به شهربانی سبزوار رفتم در اتاق جناب سرهنگ...رئیس شهربانی حدود ده –پانزده عکس از افرادی ناشناس دیدم که به دیوار رو به روی میز جناب سرهنگ چسبانده شده بود.
در عالم نوجوانی و کنجکاوی از پدر سئوال کردم اینها دیگر کی هستند و عکس شان این جا چه می کند.
پدر پاسخ داد : اینها سارقین و خلاف کاران شهر هستند و هرجا سرقت و یا خلافی اتفاق بیفتد یک راست می روند سراغ اینها....
می خواهم بگویم که هیچ تناسب منطقی بین رشد جمعیت و شهر نشینی با رشد فزاینده خلافکاران وجود ندارد (جمعیت شهر در آن زمان 30 تا 40 هزار نفر بود).
من به خوبی به خاطر می آورم در همان دوران کسبه بازار ظهرها که برای نماز و نهار واستراحت به منزل میرفتند صرفا به کشیدن پارچه ای روی اجناس جلو مغازه خود اکتفا و درب مغازه را قفل نمی کردند. از دوربین مدار بسته و دزدگیرهای پر سر و صدای الکترونیکی امروزی خبری نبود و نیازی هم نبود!
در واقع تمام این ابزارها به صورت نرم افزارهای خود کنترلی (معنویات) در وجدان اکثر قریب به اتفاق شهروندان وجود داشت و جامعه مثل یک خانواده بزرگ بود .
می خواهم نتیجه بگیرم که در حال حاضر در کنار سایر اقدامات ضروری برای تامین امنیت؛ بازسازی فرهنگی جامعه در شرایط فعلی به قول آقایان « از اوجب واجبات است » و می باید مهمترین اولویت دلسوزان کشور باشد چرا که جنایت کاران برای گسترش مرزهای ناامنی هیچ محدودیتی برای خود قاءل نیستند و گسترش مرزهای ناامنی می تواند جوامع را به راه های بدون بازگشت برساند.
نگاه کنید به وجود انبوه باندهای مخوف جنایتکار در امریکای لاتین.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
اخبار خوب و امیدبخشی از بودجه آموزش و پرورش برای سال 1404 به گوش نمی رسد .
صمد برزویان، مدیر پیشین بودجه وزارت آموزش و پرورش در این خصوص در گفت و گو با روزنامه قدس چنین اظهار میکند: ( این جا )
براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، بودجه عمومی دولت نسبت به قانون بودجه ۱۴۰۳ بیش از ۹۰درصد رشد داشته است .
بنابراین انتظار میرود با توجه به اهمیت و نقش آموزش و پرورش در توسعه پایدار کشور، حداقل رشد بودجه آموزش و پرورش در همین حد باشد، در حالی که رشد بودجه آموزش و پرورش ۵۳ درصد است که بیانگر ۳۷ درصد کمتر از رشد بودجه عمومی دولت است .
این رشد حداقلی نشان میدهد که کسری بودجه پایدار و مداوم در آموزش و پرورش برای سال آینده خواهیم داشت. از طرف دیگر در پایان سال به هر حال دولت نمیتواند حقوق معلمان را پرداخت نکند .
این موضوع قطعاً منجر به عدم تخصیص مناسب بودجه ردیفهای کیفیت بخشی آموزش و پرورش خواهد بود. مانند ردیف سرانه دانشآموزی در قانون بودجه ۱۴۰۴ که حدود ۱۲۱ درصد رشد داشته است، ولی در پایان سال کمتر از ۵۰ درصد تخصیص خواهند داد .
یک شاخص بسیار مهم دیگر که میتوان بر اساس آن، نگاه دولتها را درخصوص آموزش و پرورش سنجید و نیز مهمترین معیاری است که حتی میتوان به کمک آن، وضعیت مالی آموزش کشورهای مختلف را نیز مقایسه کرد سهم بودجه آموزش و پرورش از بودجه عمومی دولت است .
این شاخص به عنوان مهمترین شاخص در ادبیات اقتصاد آموزش به «تلاش مالی» مشهور است. به عبارت روشنتر از ۱۰۰ واحد بودجه عمومی دولت، چند واحد به آموزش و پرورش اختصاص مییابد؟ در شعار گفته میشود آموزش و پرورش زیربنای توسعه است و معلمی شغل انبیاست اما در عمل باید دید دولتها براساس این شاخص چه اندازه بودجه و منابع به آموزش و پرورش اختصاص دادهاند .
براساس این شاخص در 1401 که رتبهبندی اجرا شد سهم بودجه آموزش و پرورش از بودجه عمومی دولت بیش از 13 درصد بوده که این رقم در 1402 به 2 / 11 درصد و در 1403 به 8 / 9 درصد کاهش یافته است .
این رقم در حال حاضر در بودجه ۱۴۰۴ براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس به 3 / 7 درصد رسیده است که اگر صحیح باشد فاجعه است، چراکه با این حساب به هیچ وجه نمیتوان به فکر ارتقای کیفیت در نظام آموزشی و انتظار افزایش حقوق معلمان بود. به تبع آن، مدیران برای تأمین هزینههای ضروری مدارس نیازمند کمک والدین خواهند بود » .
« صدای معلم » در گزارش خود با عنوان : « گشت و گذار پزشکیان در مدارس ؛ چند پرسش و یک عکس ... آیا جایگاه آموزش و پرورش دیده شده است ؟ » به تاریخ دوشنبه 17 دی 1403 نوشت : ( این جا )
«این روزها ؛ مسعود پزشکیان رئیس دولت چهاردهم در حال سرکشی به مدارس می باشد . به میان معلمان و دانش آموزان می رود . صحبت می کند و عکس می گیرد .
برخی این رفتار پزشکیان را کم سابقه و یا بی نظیر خوانده و در تحلیل هایی که می کنند و توزیع می کنند سعی دارند از پزشکیان یک « قهرمان » بسازند و این که واقعا و بر خلاف رفتار غالب روسای پیشین جمهور به نقش « آموزش » در « توسعه پایدار » پی برده و در حال برنامه ریزی و فعالیت برای آن است .
« سرکشی کردن و سفر کردن به طور مشخص « رفتارهای پوپولیستی » از زمان دولت معجزه ی هزاره سوم در این کشور باب شد و گسترش پیدا کرد .
برای این که بدانیم و متوجه شویم که آیا فرضیه آن دسته از کنش گران به واقعیت نزدیک است باید به چند مورد مهم و استراتژیک توجه و تامل داشته باشیم .
سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی و تولید ناخالص داخلی ؟ پزشکیان تاکنون به قول و قرارهایی که در حوزه آموزش داده نه تنها پای بند نبوده که حتی اشاره ای به آن ها هم نکرده است .
بدون تردید ؛ توجه آن هم از نوع « ویژه » باید خودش را در « عدد و رقم » نشان دهد .
« علی پورسلیمان مدیر صدای معلم » در نشست خبری سخنگوی وزارت آموزش و پرورش که یکشنبه 16 دی برگزار گردید از این مقام مسئول چنین پرسش کرد : ( این جا )
« « صدای معلم » از فرهادی خواست تا سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی کشور را در سال 1404 مشخص کند که البته ایشان به این پرسش پاسخی نداد .
شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ علیرضا کاظمی وزیر آموزش و پرورش در مراسم تقدیر از پژوهشگران برتر وزارت آموزش و پرورش به موضوعاتی اشاره می کند .
ایسنا نوشت : ( این جا )
« وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه در سال ۱۳۹۲ با ۱۲ میلیون دانشآموز نسبت بودجه آموزش و پرورش به بودجه عمومی کشور ۱۰.۵ درصد بود که اکنون با ۱۶ میلیون دانشآموز همچنان همین قدر است که این نشان میدهد دچار شکاف عمیق در نظر و عمل شدهایم ادامه داد: گفتمانها متعالی است اما در عمل چیز دیگری محقق میشود؛ زمانی میتوانیم کشور را به قلههای رفیع برسانیم که آموزش و پرورش اولویت اول کشور باشد » .
« صدای معلم » در ادامه چنین آورده بود :
« حال اگر در سال 1404 ؛ سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی متناسب با نیازهای واقعی این وزارتخانه تنظیم و نهایی شود و یا رئیس دولت به صورت مشخص و شفاف سهم آموزش و پرورش را از بودجه ناخالص داخلی ( GDP ) به صورت منظم و به فرض در یک دوره زمانی شش ماهه گزارش کند ؛ می توان واقعا این گزاره را جدی گرفت که آموزش و پرورش به اولویت دولت و جمهوری اسلامی تبدیل شده است » .
آن چه می تواند برای قضاوت معیار و محک قرار گیرد نه حرف ها و کارهای پوپولیستی که « عمل » است .
پزشکیان تاکنون به قول و قرارهایی که در حوزه آموزش داده نه تنها پای بند نبوده که حتی اشاره ای به آن ها هم نکرده است . ( این جا )
مطلع سند تحول بنیادین :
تحول بنیادین در نظام آموزش و پرورش مبتنی بر آرمان های بلند نظام اسلامی باید معطوف به چشم اندازی باشد که در افق روشن 1404، ترسیم گر ایرانی توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی، علمی و فن آوری در سطح منطقه با هویتی اسلامی انقلابی، الهام بخش جهان اسلام همراه با تعاملی سازنده و موثر در عرصه روابط بین المللی است.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« معرکهگیری با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمیکنی و عمر در بطالت به سر میبری. چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز، سگ ز چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلّم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمیشنوی، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد » .
عبید زاکانی
ترک تحصیل دانش آموزان که پیشتر مربوط به دوران ابتدایی و تحت شرایط فقر، نبود مدرسه و فاصله بود به سمت متوسطه دوم جهش یافته است. تا زمانی که مشکلاتی مانند کمبود امکانات، نابرابری آموزشی، نفوذ مافیای کنکور و کاهش جایگاه معلمان حل نشود، نه کیفیت آموزش افزایش خواهد یافت و نه عدالت آموزشی محقق میشود.
دانشآموز متوسطه دوم دیگر آگاهانه و با استدلال دست از تحصیل میکشد و ترجیح میدهد آینده خود و خانوادهاش را با تحصیل احتمالی در یک دانشگاه دولتی به خطر نیندازد.
آنها برادران و خواهران خود را دیدهاند که پس از سالیان دراز علمآموزی نه تنها شغلی ندارند بلکه گلیم خود را از آب نمیتوانند بیرون بکشند و از پس مسائل ساده زندگی و مخارج نیز برنمیآیند. اینان شهروندان جامعه را مرور میکنند و میبینند معلم و کارمند در واقعیتهای اجتماع نه تأثیرگذار است و نه حتی برای خودش زندگی شاد و بیدغدغهای دارد.
پس ساده است اگر مسیر متفاوتی برای تحقق خواستههایشان دنبال کنند.
در کنار ترک تحصیل دانش آموزان آمار قابل توجهی از «معلمان» نیز هستند که به ترک شغل پرداختهاند و از نو برای ساخت زندگیشان تلاش میکنند. اگر هم تغییر شغل ندادهاند عملاً با ایجاد کسبوکاری مالی شغل معلمی را بهعنوان یک اشتغال کماهمیتتر پذیرفتهاند.
سالها پیش، که تازه تدریس را شروع کرده بودم برایم همهچیز پر از حرارت و شور و عشق بود. هر برنامه مدرسه، حرکت دانشآموز یا حتی اتفاقهای مسیر برایم خاطره بود.
یک مسیر چهل کیلومتری را با موتورسیکلت میرفتم تا به مدرسه برسم.
حالا هیجده سال گذشته است و اگرچه هنوز مدرسه و دانشآموز و کلاس برایم لذتبخش است چون عمری با غمهای آن و شادی آن سپری کردهام اما همان چیزهای سادهای که آن سالها میپنداشتم سال بعد درست میشود نه تنها بهتر نشده است بلکه با اطمینان میتوانم بگویم بسیار بدتر نیز شده است.
نارضایتی معلمان افزونتر، امکانات مدارس و آموزشی همچنان اندک یا صفر، روشهای تدریس منسوخ شده با محتوای ضعیف کتابها و ترک تحصیل بیشتر ارمغان تلاش وزیران و کارشناسان آموزش و پرورش برای جامعه است.
با این حال سهشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۳۰ معاون وزیر آموزش و پرورش خطاب به هزاران دانشآموز و معلم و خانواده ایرانی همچنان میگوید: «رویکرد دولت چهاردهم ارتقای کیفیت و بسط عدالت آموزشی است».
اگر همین شعار را دولت سیزدهم، دوازدهم، دهم، نهم و از ابتدا نیز در دستور کار بوده و تغییری رخ نداده باشد به نظر وزیر و معاونش لازم است در هر دوره تکرار شود؟!
همه میدانیم قبولی دانشگاهها در دستان مافیای کنکور و مؤسسات آموزشی است و کیفیت در مدارس عادی در حد یادگیری سواد نوشتن و خواندن هم نیست!
همه میدانیم جایگاه اقتصادی و اجتماعی یک معلم آنقدر پایین آمده است که نیازهای اساسی و اولیه این قشر نیز تأمین نمیشود.
با وجود این همه مدارس ناایمن و غیراستاندارد، ترک تحصیلها و بی توجهی به مدارس چگونه افزایش کیفیت ممکن میشود!
تا زمانی که مشکلاتی مانند کمبود امکانات، نابرابری آموزشی، نفوذ مافیای کنکور و کاهش جایگاه معلمان حل نشود، نه کیفیت آموزش افزایش خواهد یافت و نه عدالت آموزشی محقق میشود.
اگر سیاستگذاران بهجای تکرار شعارهای گذشته، برای اصلاحات اساسی قدم برندارند، شکاف میان آموزش و جامعه روزبهروز عمیقتر خواهد شد و این ترک تحصیل های اختیاری و نادیده گرفتن جایگاه مدارس برای ساخت آینده ای بهتر بیشتر از پیش خواهد شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش به مثابه رکن جدا ناپذیر توسعه در این سامان فرازها و فرودهایی را تجربه می کند که با تثبیت و تقویت روندهای مثبت و کاستن از دشواری ها و کاستی های معطوف به توسعه همه جانبه می توان به آینده ای بهتر اندیشید و بدان امیدوار بود.
پر واضح است که دسترسی به آموزش عادلانه، فراگیر و به روز که در تربیت شهروندی تمام عیار، آشنا به حقوق و تکالیف فردی و اجتماعی و مهارت های زندگی ایفای نقش ایفا می کند، ، یک ضرورت انکار ناپذیر برای بود و نمودی شایسته و جلوه ای از جوامع توسعه یافته با تفکری آینده نگرانه است.
برای «گسترش آموزش، با کیفیت عادلانه و در دسترسِ همهی مردمان جهان « که در پیام های مکرر سازمان علمی و فرهنگی یونسکو نیز به مناسبت روز جهانی آموزش مورد تاکید قرار گرفته است، باید مجالی فراخ در اندیشه ورزی و در جهت غلبه "نظام دانایی" » در حوزه تعلیم و تربیت اتفاق افتد. امر بایسته ای که البته مغفول واقع شده است!
شواهد فراوانی نشان می دهد که دسترسی عموم مردم به آموزشِ با کیفیت و عادلانه از مطلوبیت مناسبی برخوردار نیست چه این که با تنوع شگفت انگیز مدارس و طبقاتی و کالایی شدن آموزش، بحران نیروی انسانی، عدم سرمایه گزاری بهینه در آموزش، سیاست زدگی و نگاه ابزار انگارانه به آن ، نبود تجهیزات و امکانات کافی در مدارس، وجود مدارس و کلاس های فرسوده و غیر استاندارد و... دست یابی دانش آموزان به آموزش فراگیر و کیفی را با چالش های اساسی مواجه ساخته است که این امر خود دال و سنجه محکمی برای ارزیابی « حکمرانی خوب » و کارآمدی و اثر بخشی رویکردها، سیاست ها و عملکردهای سیستم از لحاظ ساختاری و از منظر کنشگران و بازیگران این عرصه می باشد .
این همه در حالی است که نظام آموزشی متمرکز، حافظه محور با متنی فربه و تمام عیار از سوداگری های مزمن و رایج در بازار مکاره کنکور ، بهترین دوران زندگی کودکان و نوجوانان این سرزمین را به منظور کسب مهارت های خوب زندگی کردن به حاشیه رانده است. نکته اساسی در این ارتباط حل و فصل دشواری های مربوط به استقرار نظام شایسته گزینش معلم و به رسمیت شناختن حقوق صنفی و مدنی آنان است .
اکنون نظام تعلیم و تربیت در ایران با فقدان تئوری مناسب و فقر نظام اندیشگی زیر ساخت های مناسب برای توسعه پایدار را ندارد و در شرایط بحران هایی نظیر کوید ۱۹ و بحران انرژی ۱۴۰۳ آسیب های آن شدت گرفته است که از جمله می توان به:
درهم شکستن ساختار نصیب برابری آموزشی و پرورشی ، فزونی روند ترک تحصیل ، شدت جریان یادگیری های از دست رفته ، پس رفت های تربیتی متناسب با الگوهای شایسته ایرانی اسلامی و سیطره وحشتناک و بی حد و مرز فضای سایبری با آسیب های سخت بر جسم و جان دانش آموزان را نام برد که هزینه ها و هزیمت های آشکار و نهانی را در پی داشته و دارد که به طور حتم باید به سرعت تدبیر شود. امری که با قواره ناموزون شاکله سیاست گزاری ها و فقدان یا ضعف مدیریت استراتژیک در حوزه تعلیم و تربیت و آموزش عالی در ادوار مختلف، عنایت در خور شایسته ای بدان مبذول نشده است .
نکته اساسی در این ارتباط حل و فصل دشواری های مربوط به استقرار نظام شایسته گزینش معلم و به رسمیت شناختن حقوق صنفی و مدنی آنان است . بدیهی است که با گذر از نظام مسائل محوریت « معلم » به عنوان عامل تغییر و فقدان بهره گیری از امکانات بسیار مهمی که فنآوری های نوین در امر آموزش برای همه شهروندان در اختیار می گذارد، خسارت های روز افزونی نصیب کشور خواهد شد » .
عبور از فراز و فرودها و پس افتادگی مزمن در حوزه آموزش با تعمیق مطالعات « آینده پژوهی » و با مرجعیت اهالی شایسته تعلیم و تربیت، مبتنی بر رویکردهای واقع بینانه نسبت به اقتضائاتِ جهان امروز و فردای این سر زمین ممکن خواهد بود.
پر واضح است رسیدن به این اهداف مشروط به اجتماعی شدن مسائل آموزش و پرورش و انسداد ورودی های مزاحمی است که دورنمای حرکت به سوی الگوهای توسعه پایدار را با چالش های سختِ تمام عیار مواجه ساخته است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید